دیوارهای مهربانی فروریخت، سبدهای مهربانی میآیند
س. اقبال- قرار است بازار قزلقلعه میزبان سبدهای مهربانی مردم باشد اما انگار دیگر سبدی برای کسی باقی نگذاشتهاند تا دستان نیازمند شهروندی با آن آشنا شود.
قرار است بازار قزلقلعه میزبان سبدهای مهربانی مردم باشد، اما انگار دیگر سبدی برای کسی باقی نگذاشتهاند تا دستان نیازمند شهروندی با آن آشنا شود.
پیش از این و در زمستان سال گذشته عدهای به سراغ دیوار مهربانی رفتند. طرحی که قرار بود با اجرای آن، عدهای لباسهای بلا استفاده خود را بر دیوار ویژهای بیاویزند تا شاید به کار دیگرانی بیاید که به آنها نیاز دارند.
طرح دیوار مهربانی هر چند زود به فراموشی سپرده شد، در کلیت خود طرح موفقی از آب درآمد. اما سر آخر عدهای بهانه آوردند که کارتونخوابها، تمامی لباس و پوشاک دیوار مهربانی را به دورشان میپیچند که بتوانند سرمای چند درجه زیر صفر شبهای تهران را از سر بگذرانند. با همین بهانهها بود که دیوار مهربانی هم فروریخت و نتوانست نامهربانی و قهر شهروندان تهرانی را تاب بیاورد.
در همین زمینه:
اکنون قرار است قزلقلعه در این روزهای سرد برفی میزبان سبدهایی باشد که در نهایت شهروندان نیازمند تهرانی آنها را با خود به ارمغان خواهند برد. طرح از این قرار است که هر کسی میتواند قسمتی از میوه و مواد غذایی خریداری شده خود را در جایگاهی ویژه به تماشا بگذارد تا دیگرانی که آنها را نیاز دارند، همراه ببرند.
گرچه آموزههای اخلاقی به تنهایی نمیتوانند راهگشای مشکلات و کاستیهای جامعه باشند، اما حضور همین آموزهها نیز به سهم خود تحسین و تقدیر هر انسان دردمندی را برمیانگیزند.
بدون تردید با رفتارهایی از این نوع میتوان لبخندی هر چند ناچیز و جزیی بر لبان شهروندی نشاند که به دنبال دست یاری همنوعان خود میگردد.
امروزه گرچه نام قزلقلعه را با میدان میوه و ترهبارِ آن میشناسند، ولی این نام سابقه و خاطره یک زندان را نیز با خود به همراه دارد. در پایان دهه ۶۰، شهردار تهران، غلامحسین کرباسچی، بنا را بر آن نهاد تا به گمان خویش با تخریب این زندان پیشینه تاریخی آن را از ذهن مردم زمانه حذف کند. کاری که امروزه کمتر شهرداری در کره زمین به آن رغبت نشان میدهد. آخر چگونه میتوان یادمان آزادی و آرمانخواهی هزاران نفر از مبارزان ملتی را به همین آسانی به نابودی کشاند؟
به هر حال قزلقلعه اینک تبدیل شده به میدان میوه و ترهبار شهرداری تهران. در فضای شرقی همین میدان هم فروشگاه شهروند احداث کردهاند، ولی مردم چندان رغبتی به خرید از فروشگاه شهروند نشان نمیدهند چون اجناس شهروند چیزی حدود ۱۵ تا ۲۰ درصد گرانتر از فروشگاههای دیگر است.
با این همه مدیران شهرداری زیانهای سالانه فروشگاههای شهروند را با انواع و اقسام بهانههای اداری توجیه میکنند. به همین دلیل هم همهساله از سوی شهرداری تهران مبلغ هنگفتی به عنوان یارانه در اختیار فروشگاه قرار میگیرد. ضمن آنکه به تازگی در معاملهای خودمانی و بدون برگزاری مزایده، ۶۰ درصد از سهام شهروند به بانک شهر فروخته شد تا شاید شهرداری تهران بتواند با همین پول بخشی از مشکلات مالی خود را حل و فصل کند.
بازار قزلقلعه اما در منطقهای قرار دارد که شهروندان آن نسبت به ساکنان جنوب شهر تهران از فقر و تنگنای کمتری رنج میبرند. با تمامی این احوال صحنههای رنجآوری در فضای آن به نمایش درمیآید که از لگامگسیختگی فقر و فلاکت در همه مناطق تهران حکایت دارد. پیرزنانی که دستانشان را مظلومانه به سوی هر کسی دراز میکنند. کودکان و جوانانی که فروش جوراب را برای جلب کمک از مردم بهانهای مناسب یافتهاند. حتی در همین مکان کم نیستند پیرزنان و پیرمردانی که به امیدی هر چند ناچیز به زبالهها سرک میکشند تا در آن میان شاید چیزکی برای گذران خویش بیابند.
آیا سبد مهربانی خواهد توانست پاسخگوی نیازهای مردمی باشد که تقاضایشان از دولت و دیگر شهروندان معمولاً راه به جایی نمیبرد؟
در ایرانِ جمهوری اسلامی کم نیستند نهادهای دولتی و جدای از دولت که ادعای پاسخگویی به نیازهای مردم فقیر و بیخانمان شهری را دارند. کمیته امداد، سازمان بهزیستی، شهرداری تهران، سازمان تأمین اجتماعی و انواع و اقسام سازمانهای خیریه دولتی و غیر دولتی همه مدعیاند که به نحوی از انحا به خدمترسانی برای سامانبخشی تودههای بیخانمان و نیازمند مشغولند.
اما برخلاف آنچه که در رسانههای دولتی میگویند، در خیابانهای شهر چهره دگرگونهای از سیمای نیازمندان و بیخانمانهای شهری به مردم عرضه میشود، چون سیمای عریان و برهنه فقر و فلاکت را به عیان میتوان سرِ هر چهارراهی به نظاره نشست.
در همین راستا کم نیستند کودکانی که بر بستری از لاقیدی و ولنگاریِ کارگزاران دولتی، به امید خودشان رها شدهاند. همچنین بیخانمانهایی که شبهای خود را بیتوشه و کاشانه در کارتنهای زباله سر میکنند.
با شگردهایی که دولت و جریانهای همسوی با دولت در رسانههای عمومی به کار میبندند اما آسیبدیدگان و بیخانمانهای شهری نمیتوانند صدای خودشان را به مدیران ناکارآمد و بیانگیزه دولتی برسانند.
از سویی، رسانهها و تریبونهای عمومی را همانهایی در اختیار گرفتهاند که از بام تا شام با نامهای توهینآمیز از بیخانمانها یاد میکنند. همچنان که در و دیوار اتوبوسهای شهری یا متروی تهران را از جملههایی انباشتهاند که از بیخانمانهای شهری به عنوان متکدی نام میبرند. نویسندگان پیامهایی از این دست به مردم یادآور میشوند که تکدیگری جرم به حساب میآید، در نتیجه وقیحانه به شهروندان تهرانی تکلیف میکنند تا آنان را به پلیس تحویل دهند.
با این رویکرد مدیران جمهوری اسلامی پذیرفتهاند که به اتکای چوب و چماق خواهند توانست تا مشکل فقر و نداری مردم را هم چاره کنند.
با این همه پلیس از بازداشت گروههای نیازمندی که از نگاه مدیران شهرداری مجرم شناخته میشوند، سر باز میزند، چون برخلاف نگاه خودسرانه مدیران شهرداری تهران، هیچ دادگاهی حاضر نمیشود برایشان به عنوان متهم پرونده تشکیل بدهد. ضمن آن که پلیس از فضای کافی حتی برای بازداشت موقت آنان بیبهره است.
به تازگی بسیاری از بیخانمانهای شهری شبهای خودشان را در فضایی که بانکها برای نصب مجموعهای از خودپردازهایشان فراهم دیدهاند، صبح میکنند.
بدون تردید استفاده از شیوههایی همانند این به سهم خود شگرد خوبیست تا شاید عدهای بتوانند در پناه آنها از سرمای شبانه رهایی یابند.
خبرهایی هم حکایت از آن دارند که مأموران شهرداری بسیاری از این نیازمندان را پس از دستگیری به ساختمان شهرداری نواحی انتقال میدهند تا با کتک و تهدید از حضور ایشان در ناحیه اختصاصیشان جلوگیری به عمل آورند. طبیعیست که با این حقه کسانی که از مأموران شهرداری کتک میخورند به اجبار میپذیرند تا مکان آمد و شدشان را تغییر دهند که مبادا دوباره کتکهای پیشین را تجربه کنند.
سوای این، مدیران شهرداری در رسانههای عمومی همواره بر نکتهای پای میفشارند که متکدیان تهرانی درآمدهای دهها میلیون تومانی به جیب میزنند، اما تاکنون هیچگاه منبع موثقی برای این آمارها ارائه ندادهاند. در همین راستا حتی به دفعات اعلام کردهاند که سه هزار کودک و شش هزار «گدا» را از خیابانها جمعآوری کردهاند. پیداست که کارگزاران شهرداری با ارائه آمارهای دروغین و نادرست، بودجه و اعتبار نگهداری آنان را به غارت میبرند. چنانکه تا کنون هیچ خبرنگاری از مراکزی که شهرداری ادعای آنها را دارد، گزارشی مستند ارائه نکرده است. آنان مثل همیشه یکسویه به قاضی میروند و به طبع راضی هم برمیگردند.
برخلاف فقر آشکار و نمایان، فقر پنهان در جامعه گستره بیشتری را در بر میگیرد. حتی سبدهای مهربانی هم بیشتر همین گروه از شهروندان را مخاطب خود میبیند. همان کسانی که در مراکز خرید عمومی حضوری فعال دارند، اما چندان آسان از پس خریدهای روزانه خویش برنمیآیند.
مردم میگویند سبدهای مهربانی را میتوان در هر سویی از شهر تهران گسترش داد و حتا کاستیهای آنها را نادیده انگاشت. چون اگر روزی همه بخواهند، ترمیم کاستیها هم کار چندان مشکلی نخواهد بود. با همین رویکرد است که هرجایی باید فراموششدگان جامعه را دید و آنها را به حساب آورد، گرچه دولت و دولتیان خواست و آرزویشان غیرِ این باشد.
نظرها
خشایار
این جمله خیلی خوب بود ( هرجایی باید فراموششدگان جامعه را دید و آنها را به حساب آورد، گرچه دولت و دولتیان خواست و آرزویشان غیرِ این باشد) لعنت بر ظالمین