ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

ادامه‌ی برنامه‌ی حکومت‌های سلطنتی خجول

<p>شهرنوش پارسی&zwnj;پور- دوستان زیادی در رابطه با برنامه&zwnj;ی &laquo;حکومت&zwnj;های سلطنتی خجول&raquo;، &laquo;اندیشه&zwnj;ورزی&raquo; (کمنت دادن) کرده بودند که من در این&zwnj;جا کوشش خواهم کرد تا جای ممکن به آنها پاسخ بدهم. <br /> شماری گفته بودند چون من از طایفه&zwnj;ی قاجار هستم از لقب شاهزاده خوشم می&zwnj;آید. دوستان عزیز، این واقعیتی است که من از طایفه&zwnj;ی قاجار هستم، اما بسیار آرزو داشتم پدرم یک مرده&zwnj;شور بود تا ببینید چگونه به او افتخار می&zwnj;کردم. در همین رابطه دوستی نوشته بود فکر کنید کسی پدرش حمال بوده. آیا درست است ما او را حمال&zwnj;زاده بنامیم؟ دوست عزیز، ما اگر در یک جامعه&zwnj;ی متعالی زندگی بکنیم چه اشکالی دارد که با افتخار بگوییم پدر من یک حمال یا حمال&zwnj;زاده بوده است؟ می کوشم این گفتمان را باز کنم:</p> <!--break--> <p>&nbsp;</p> <p><a href="http://www.zamahang.com/podcast/2010/20110212_Shahrnush_Gozaareshe_Zendegie_Maa_No_7.mp3"><img height="31" width="273" alt="" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/musicicon.jpg" /></a></p> <p><br /> یک شب در زندان گفتمان جالبی در گرفت. شماری از زندانیان را عقیده براین بود که باید مشاغلی از قبیل مرده&zwnj;شویی و سلاخی را از مجموعه&zwnj;ی مشاغل حذف کرد و در عوض همه&zwnj;ی مردم به نوبت به عنوان مرده&zwnj;شور و سلاخ انجام وظیفه کنند. من به فکر فرو رفتم که این کار چگونه ممکن است. چنین به نظرم رسید که در شهری مثلاً به گستره&zwnj;ی تهران باید وزارتخانه&zwnj;ای تاسیس شود که کارش تنظیم مرده&zwnj;شویی باشد و ترتیبی بدهد که هر شهروند در عمر خود حداقل یک&zwnj;بار مرده بشوید و یک&zwnj;بار سلاخی کند. البته روشن است که هردوی این کارها تخصصی هستند و به ترتیبی باید انجام شوند که به مرده&zwnj;ای که شسته می&zwnj;شود و به حیوانی که ذبح می&zwnj;شود کمترین صدمه را وارد کنند. پس هر فردی باید دوران آموزشی را ببیند تا برای این کارها ورزیده شود. براین پندارم که اگر بخواهیم چنبن وزارتخانه&zwnj;هایی را تاسیس کنیم مخارج هنگفتی را به گردن جامعه گذاشته&zwnj;ایم. بعد هم در عمل این اتفاق خواهد افتاد که آدم&zwnj;های زرنگ با پرداخت پول از زیر بار این کارها درخواهند رفت و کم&zwnj;کم باز گروهی مشخص این کارها را انجام خواهند داد. ابن مسئله را در مورد کار سپوری شنیده&zwnj;ام. ظاهراً این شغل دارای حقوق بسیار گزافی است. آنقدر که شخصی که این کار را انجام می&zwnj;دهد می&zwnj;تواند زندگی بسیار خوبی داشته باشد. در عوض در جامعه مسئله به این صورت اتفاق می&zwnj;افتد که افراد زرنگی به عنوان سپور استخدام می&zwnj;شوند و حقوق می&zwnj;گیرند. بخشی از این پول را برای خود برمی&zwnj;دارند و شخصی را اجیر می&zwnj;کنند که به جای آنها سپوری کند و گویا تا چند دست این کار جابه&zwnj;جا می شود تا درنهایت شخص فقیری با یک&zwnj;چندم حقوق اصلی این کار را به عهده بگیرد و همیشه شرمنده باشد که دارد کار حقیری را انجام می&zwnj;دهد.</p> <p><br /> اما آیا کار است که به انسان شخصیت می&zwnj;دهد یا انسان به کار شخصیت می&zwnj;دهد؟ در این مورد تنها یک مثال می&zwnj;زنم امیدوارم مسئله روشن بشود. ۱۶ سال پیش که در تهران بودم گاهی در خیابان یوسف&zwnj;آباد به یک کله&zwnj;پاچه فروشی می&zwnj;رفتم. در عرف جامعه کله&zwnj;پاچه فروشی کار حقیری است، اما این مرد جوان که این کله&zwnj;پاچه فروشی را اداره می&zwnj;کرد به این کار شخصیت داده بود. کله&zwnj;پاچه فروشی او بسیار تمیز بود. اغلب می&zwnj;شد کسی را دید که دارد شیشه&zwnj;های پنجره را تمیز می&zwnj;کند. میزها از پاکی برق می&zwnj;زد و ظرف&zwnj;ها به&zwnj;قدری تمیز بود که آدم حظ می&zwnj;کرد. مرد جوان کله&zwnj;پاچه فروش لباس بسیار مرتبی به تن داشت و با دقت و حوصله ظرف شما را پر می&zwnj;کرد. به&zwnj;قدری از خوردن خوراک در آنجا لذت می&zwnj;بردم که گاهی فکر می&zwnj;کردم کاش دختری داشتم و به این مرد جوان به همسری می&zwnj;دادم. امروز که سال&zwnj;ها از این ماجرا می&zwnj;گذرد مطمئن هستم که این مرد ابتکاراتی انجام داده است که حرفه&zwnj;ی خود را بهبود بخشد. روشن بود که او روزی به خودش گفته بود: ببین پسر، کار تو کله&zwnj;پاچه فروشی&zwnj;ست، پس بکوش این کار را خوب انجام دهی.<br /> درست است عزیزم. هرکاری به جای خود محترم است و انسانی که کارش را خوب انجام می&zwnj;دهد باید به خودش افتخار کند، حتی اگر کارش مرده&zwnj;شویی باشد. اما یک نکته هم درباره&zwnj;ی انقلاب بگویم. دوستان عزیز انقلاب حقیقی ممکن نمی&zwnj;شود مگر زمانی که تحول تکنولوژیکی رخ بدهد. اگر چهار برده&zwnj;ای که تخت فرعون را بردوش می&zwnj;گرفتند به همراه دیگر بردگان قیام می&zwnj;کردند ناگهان هرچهار نفر با هم تخت روان فرعون را ول می&zwnj;کردند و به&zwnj;به! فرعون سقوط می&zwnj;کرد و چه بسا به درک واصل می&zwnj;شد. اما بعد که شورش آرام می&zwnj;گرفت بردگان با هم توافق می&zwnj;کردند و بهترین برده را به عنوان فرعون برمی&zwnj;گزیدند. البته فرعون قبلی را هم برده می&zwnj;کردند، اما خیال&zwnj;تان را راحت کنم که جز گزینش یک فرعون دیگر چاره&zwnj;ای نداشتند، چرا که تحول تکنولوژیکی رخ نداده بود و چاره&zwnj;ای جز گزینش یک فرعون دیگر نبود. روشن است که این فرعون جدید مدتی پیاده راه می&zwnj;رفت تا بردگانش شاد شوند. بعد البته خود بردگان داوطلبانه او را بر تخت روان می&zwnj;نشاندند. این یعنی دیگ آش را هم زدن و نخود و لوبیاها را جابه&zwnj;جا کردن. انقلاب حقیقی البته در زمانی در مصر رخ داده که &laquo;اسب&raquo; وارد این کشور شده. اسب فرصتی فراهم می&zwnj;کند که ارابه بسازیم (انقلاب تکنولوژیکی). حالا دیگر ضرورت ندارد که چهار برده تخت روان را بکشند. روشن است که در این&zwnj;جا می&zwnj;توان در نظام فرعونی تحولی اساسی به&zwnj;وجود آورد. اما یک واقعیت گم نشود: فرعون نام عوض می&zwnj;کند، اما مفهوم رهبری به جای خود باقی خواهد ماند.</p> <p><br /> عملی که ما در سال ١٣٥٧ انجام دادیم همین عمل بود. غربی&zwnj;ها ۹۹ درصد اختراعات و اکتشافات جدید را انجام داده بودند، اما ما به دلایل پرشمار تاریخی و جغرافیایی از مسیر شرکت در این تحولات بیرون مانده بودیم. ما دچار این توهم شده بودیم که اگر نظام جمهوری را جانشین پادشاهی کنیم ناگهان همه&zwnj;ی کارها درست خواهد شد. این درحالی بود که بدنه&zwnj;ی اصلی جامعه در رقم ۷۰ درصد ابداً آماده&zwnj;ی چنین تحولی نبود. همین بدنه است که در رفراندوم: جمهوری اسلامی، آری یا نه، پاسخ آری داد، بی آن که یک لحظه اندیشیده باشد این یعنی چی. حالا نتیجه&zwnj;اش روشن می&zwnj;شود. در هر هشت ساعت یک نفر را اعدام می&zwnj;کنند تا دو روز بیشتر حکومت کنند. بحث اصلاً برسر این نیست که پادشاه ایران چه موجودی بود، اما قطعاً برسر این بحث هست که او فدای اصلاحاتش شد. به راستی حرف آیت&zwnj;الله خمینی چه بود؟ چرا با انقلاب سفید مخالفت کرد؟ مگر نه این بود که با حق رای زنان و اصلاحات ارضی مخالف بود؟ مگر نه این است که امروز جمع قابل تاملی از مردان دوزن و سه زن می&zwnj;گیرند و از وجود آیت&zwnj;الله خود کیف می&zwnj;کنند؟<br /> صمیمانه و دوباره این پرسش را مطرح می&zwnj;کنم: آیا برای رشد پیدا کردن و تعالی، حکماً و حتماً باید در نظام جمهوری زندگی کرد؟ آیا اگر کشوری همانند ایران در &laquo;ناف&raquo; دنیا قرار گرفته باشد می&zwnj;تواند همانند ایالات متحده امریکا که از دو سو به اقیانوس و از بالا به خواهر زیبایش کانادای بی&zwnj;خطر محدود است و از جنوب به مکزیکی که در برابرش یک دیوار کشیده دارای دموکراسی باشد؟ آیا فکر نمی&zwnj;کنید ما باید دارای حکومتی ویژه&zwnj;ی خودمان باشیم و نه حکومتی به تقلید از کشوری دیگر؟ البته جمهوری اسلامی ظاهراً دارای الگوی ویژه&zwnj;ای ست؛ اما برای حفظ این الگو هر هشت ساعت یک نفر را اعدام می&zwnj;کند. به راستی آیا به زحمتش می&zwnj;ارزد؟</p> <p><br /> مجبورم دوباره تکرار کنم که این جانب نه سلطنت&zwnj;طلب و نه جمهوری&zwnj;خواه هستم. فقط داریم بحث می&zwnj;کنیم. من نتوانستم به همه&zwnj;ی پرسش های شما پاسخ بدهم، پس بحث را ادامه خواهیم داد. راستی یک مسئله&zwnj;ی دیگر: آیا می&zwnj;دانید یک نظام سلطنت انتخابی هم وجود دارد؟ حداقل در یک جای دنیا هست که پادشاه را برای دوران مشخصی انتخاب می&zwnj;کنند. آیا هرگز به این امکان اندیشیده&zwnj;اید؟ مثلاً فکر کنید یک دختر بلوچ شش، هفت&zwnj;ساله، از فقیرترین طایفه، برای ۱2 سال به عنوان پادشاه انتخاب شود و هدف جامعه بر این قرار گیرد که بی&zwnj;سوادی را ریشه کن کند و بهترین زندگی را برای کودکان فراهم کند؟ نظر شما چیست؟</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>سرگذشت، مسائل و داستان&zwnj;های زندگی خود را به ایمیل خانم شهرنوش پارسی&zwnj;پور ارسال کنید:</strong><br /> <a rel="nofollow" href="mailto:shahrnush.parsipur@googlemail.com">shahrnush.parsipur@googlemail.com</a></p>

شهرنوش پارسی‌پور- دوستان زیادی در رابطه با برنامه‌ی «حکومت‌های سلطنتی خجول»، «اندیشه‌ورزی» (کمنت دادن) کرده بودند که من در این‌جا کوشش خواهم کرد تا جای ممکن به آنها پاسخ بدهم.
شماری گفته بودند چون من از طایفه‌ی قاجار هستم از لقب شاهزاده خوشم می‌آید. دوستان عزیز، این واقعیتی است که من از طایفه‌ی قاجار هستم، اما بسیار آرزو داشتم پدرم یک مرده‌شور بود تا ببینید چگونه به او افتخار می‌کردم. در همین رابطه دوستی نوشته بود فکر کنید کسی پدرش حمال بوده. آیا درست است ما او را حمال‌زاده بنامیم؟ دوست عزیز، ما اگر در یک جامعه‌ی متعالی زندگی بکنیم چه اشکالی دارد که با افتخار بگوییم پدر من یک حمال یا حمال‌زاده بوده است؟ می کوشم این گفتمان را باز کنم:

یک شب در زندان گفتمان جالبی در گرفت. شماری از زندانیان را عقیده براین بود که باید مشاغلی از قبیل مرده‌شویی و سلاخی را از مجموعه‌ی مشاغل حذف کرد و در عوض همه‌ی مردم به نوبت به عنوان مرده‌شور و سلاخ انجام وظیفه کنند. من به فکر فرو رفتم که این کار چگونه ممکن است. چنین به نظرم رسید که در شهری مثلاً به گستره‌ی تهران باید وزارتخانه‌ای تاسیس شود که کارش تنظیم مرده‌شویی باشد و ترتیبی بدهد که هر شهروند در عمر خود حداقل یک‌بار مرده بشوید و یک‌بار سلاخی کند. البته روشن است که هردوی این کارها تخصصی هستند و به ترتیبی باید انجام شوند که به مرده‌ای که شسته می‌شود و به حیوانی که ذبح می‌شود کمترین صدمه را وارد کنند. پس هر فردی باید دوران آموزشی را ببیند تا برای این کارها ورزیده شود. براین پندارم که اگر بخواهیم چنبن وزارتخانه‌هایی را تاسیس کنیم مخارج هنگفتی را به گردن جامعه گذاشته‌ایم. بعد هم در عمل این اتفاق خواهد افتاد که آدم‌های زرنگ با پرداخت پول از زیر بار این کارها درخواهند رفت و کم‌کم باز گروهی مشخص این کارها را انجام خواهند داد. ابن مسئله را در مورد کار سپوری شنیده‌ام. ظاهراً این شغل دارای حقوق بسیار گزافی است. آنقدر که شخصی که این کار را انجام می‌دهد می‌تواند زندگی بسیار خوبی داشته باشد. در عوض در جامعه مسئله به این صورت اتفاق می‌افتد که افراد زرنگی به عنوان سپور استخدام می‌شوند و حقوق می‌گیرند. بخشی از این پول را برای خود برمی‌دارند و شخصی را اجیر می‌کنند که به جای آنها سپوری کند و گویا تا چند دست این کار جابه‌جا می شود تا درنهایت شخص فقیری با یک‌چندم حقوق اصلی این کار را به عهده بگیرد و همیشه شرمنده باشد که دارد کار حقیری را انجام می‌دهد.

اما آیا کار است که به انسان شخصیت می‌دهد یا انسان به کار شخصیت می‌دهد؟ در این مورد تنها یک مثال می‌زنم امیدوارم مسئله روشن بشود. ۱۶ سال پیش که در تهران بودم گاهی در خیابان یوسف‌آباد به یک کله‌پاچه فروشی می‌رفتم. در عرف جامعه کله‌پاچه فروشی کار حقیری است، اما این مرد جوان که این کله‌پاچه فروشی را اداره می‌کرد به این کار شخصیت داده بود. کله‌پاچه فروشی او بسیار تمیز بود. اغلب می‌شد کسی را دید که دارد شیشه‌های پنجره را تمیز می‌کند. میزها از پاکی برق می‌زد و ظرف‌ها به‌قدری تمیز بود که آدم حظ می‌کرد. مرد جوان کله‌پاچه فروش لباس بسیار مرتبی به تن داشت و با دقت و حوصله ظرف شما را پر می‌کرد. به‌قدری از خوردن خوراک در آنجا لذت می‌بردم که گاهی فکر می‌کردم کاش دختری داشتم و به این مرد جوان به همسری می‌دادم. امروز که سال‌ها از این ماجرا می‌گذرد مطمئن هستم که این مرد ابتکاراتی انجام داده است که حرفه‌ی خود را بهبود بخشد. روشن بود که او روزی به خودش گفته بود: ببین پسر، کار تو کله‌پاچه فروشی‌ست، پس بکوش این کار را خوب انجام دهی.
درست است عزیزم. هرکاری به جای خود محترم است و انسانی که کارش را خوب انجام می‌دهد باید به خودش افتخار کند، حتی اگر کارش مرده‌شویی باشد. اما یک نکته هم درباره‌ی انقلاب بگویم. دوستان عزیز انقلاب حقیقی ممکن نمی‌شود مگر زمانی که تحول تکنولوژیکی رخ بدهد. اگر چهار برده‌ای که تخت فرعون را بردوش می‌گرفتند به همراه دیگر بردگان قیام می‌کردند ناگهان هرچهار نفر با هم تخت روان فرعون را ول می‌کردند و به‌به! فرعون سقوط می‌کرد و چه بسا به درک واصل می‌شد. اما بعد که شورش آرام می‌گرفت بردگان با هم توافق می‌کردند و بهترین برده را به عنوان فرعون برمی‌گزیدند. البته فرعون قبلی را هم برده می‌کردند، اما خیال‌تان را راحت کنم که جز گزینش یک فرعون دیگر چاره‌ای نداشتند، چرا که تحول تکنولوژیکی رخ نداده بود و چاره‌ای جز گزینش یک فرعون دیگر نبود. روشن است که این فرعون جدید مدتی پیاده راه می‌رفت تا بردگانش شاد شوند. بعد البته خود بردگان داوطلبانه او را بر تخت روان می‌نشاندند. این یعنی دیگ آش را هم زدن و نخود و لوبیاها را جابه‌جا کردن. انقلاب حقیقی البته در زمانی در مصر رخ داده که «اسب» وارد این کشور شده. اسب فرصتی فراهم می‌کند که ارابه بسازیم (انقلاب تکنولوژیکی). حالا دیگر ضرورت ندارد که چهار برده تخت روان را بکشند. روشن است که در این‌جا می‌توان در نظام فرعونی تحولی اساسی به‌وجود آورد. اما یک واقعیت گم نشود: فرعون نام عوض می‌کند، اما مفهوم رهبری به جای خود باقی خواهد ماند.

عملی که ما در سال ١٣٥٧ انجام دادیم همین عمل بود. غربی‌ها ۹۹ درصد اختراعات و اکتشافات جدید را انجام داده بودند، اما ما به دلایل پرشمار تاریخی و جغرافیایی از مسیر شرکت در این تحولات بیرون مانده بودیم. ما دچار این توهم شده بودیم که اگر نظام جمهوری را جانشین پادشاهی کنیم ناگهان همه‌ی کارها درست خواهد شد. این درحالی بود که بدنه‌ی اصلی جامعه در رقم ۷۰ درصد ابداً آماده‌ی چنین تحولی نبود. همین بدنه است که در رفراندوم: جمهوری اسلامی، آری یا نه، پاسخ آری داد، بی آن که یک لحظه اندیشیده باشد این یعنی چی. حالا نتیجه‌اش روشن می‌شود. در هر هشت ساعت یک نفر را اعدام می‌کنند تا دو روز بیشتر حکومت کنند. بحث اصلاً برسر این نیست که پادشاه ایران چه موجودی بود، اما قطعاً برسر این بحث هست که او فدای اصلاحاتش شد. به راستی حرف آیت‌الله خمینی چه بود؟ چرا با انقلاب سفید مخالفت کرد؟ مگر نه این بود که با حق رای زنان و اصلاحات ارضی مخالف بود؟ مگر نه این است که امروز جمع قابل تاملی از مردان دوزن و سه زن می‌گیرند و از وجود آیت‌الله خود کیف می‌کنند؟
صمیمانه و دوباره این پرسش را مطرح می‌کنم: آیا برای رشد پیدا کردن و تعالی، حکماً و حتماً باید در نظام جمهوری زندگی کرد؟ آیا اگر کشوری همانند ایران در «ناف» دنیا قرار گرفته باشد می‌تواند همانند ایالات متحده امریکا که از دو سو به اقیانوس و از بالا به خواهر زیبایش کانادای بی‌خطر محدود است و از جنوب به مکزیکی که در برابرش یک دیوار کشیده دارای دموکراسی باشد؟ آیا فکر نمی‌کنید ما باید دارای حکومتی ویژه‌ی خودمان باشیم و نه حکومتی به تقلید از کشوری دیگر؟ البته جمهوری اسلامی ظاهراً دارای الگوی ویژه‌ای ست؛ اما برای حفظ این الگو هر هشت ساعت یک نفر را اعدام می‌کند. به راستی آیا به زحمتش می‌ارزد؟

مجبورم دوباره تکرار کنم که این جانب نه سلطنت‌طلب و نه جمهوری‌خواه هستم. فقط داریم بحث می‌کنیم. من نتوانستم به همه‌ی پرسش های شما پاسخ بدهم، پس بحث را ادامه خواهیم داد. راستی یک مسئله‌ی دیگر: آیا می‌دانید یک نظام سلطنت انتخابی هم وجود دارد؟ حداقل در یک جای دنیا هست که پادشاه را برای دوران مشخصی انتخاب می‌کنند. آیا هرگز به این امکان اندیشیده‌اید؟ مثلاً فکر کنید یک دختر بلوچ شش، هفت‌ساله، از فقیرترین طایفه، برای ۱2 سال به عنوان پادشاه انتخاب شود و هدف جامعه بر این قرار گیرد که بی‌سوادی را ریشه کن کند و بهترین زندگی را برای کودکان فراهم کند؟ نظر شما چیست؟

سرگذشت، مسائل و داستان‌های زندگی خود را به ایمیل خانم شهرنوش پارسی‌پور ارسال کنید:
shahrnush.parsipur@googlemail.com

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • کاربر مهمان

    <p>خانم پارسی پور گرامی.مطلبهای شما چه درباره حکومتهای خجول سلطنتی و نیز مطلب شاه میلانی عالی بود.به حق شما آنچه یک واقعیت هست در این دو بخش مطرح کردی ولی همانطور که خودتان درست حدس زدید جوابی به گفته های شما بخصوص در قسمت اول (و اینجا که هیچ)داده نشد.چون به قول خود شما جوابها همان شعارهای همیشگی هست.فلک زدگی یک جامعه از عدم بیداری آن حاصل می شود.فقط شعار شعار شعار و دیگر هیچ.خب احمدی نژاد و خامنه ای چرا در ژاپن حلول نکردند.برای پاسخ باید تاریخ این کشور ذکر شود تا همه بفهمند ظلم چیست؟ظالم کیست؟کنش صحیح و مدبرانه اجتماعی چیست؟و...ولی البته خانم فرهیخته جایی که شما طرح مسئله ای قابل تفکر و تفحص و بحث کردن می کنید مهم هست.اینجا و در این سامانه که بسیار وزین هم هست ولی منتظر کسانی نباشید که نقد صحیح پادشاهی کنند.محال است.می گویید نه یک دور کنید شروع تا پایان این سامانه را بااینکه در کل رادیو زمانه در بخش فرهنگی و اجتماعی مناسب و جذاب هست.سپاس از فرهیختگیتان</p>

  • شهرنوش پارس پور

    <p>دوست گرامی<br /> من نمی دانم منظور آقای گلستان که بودهُ چون مقاله ایشان را نخواندم. </p> <p>شهرنوش</p>

  • کاربر مهمان

    <p>من اوائل فکر می کردم یا خانم پارسی پور بعضی وقت ها نمی دونه یا سفسطه می کنه. حال فکر می کنم هم بعضی وقت ها نمی دونه هم بعضی وقت ها سفسطه می کنه هم بعضی وقت ها با سر و صداهای عمدی برای نوشته هاش مشتری جمع می کنه. من این کارو اینقدر خوب بلدم حیف رادیو زمانه استخدامم نمی کنه.</p>

  • شهرنوش پارس پور

    <p>جناب فریدون </p> <p>می توانید کتاب خود را به نشانی زیر بفرستید:<br /> Shahrnush Parsipur </p> <p>C/O P.O.Box 6191<br /> Albany, CA 94706<br /> USA </p> <p>موفق باشید</p>

  • کاربر مهمان

    <p>خانم پارسی پور محترم، چند وقت پیش آقای ابراهیم گلستان در مصاحبه ایی گفتند: یا اون یکی دیگه که دیونه ست خودشم می دونه من می دونم دیونه ست. من خیلی جستجو کردم بفهمم مقصود ایشان کیست اما نفهمیدم. می خواستم بدونم آیا شما که آقای گلستان را از نزدیک می شناسید می دانید مقصود ایشان کیست؟ با تشکر. </p>

  • حميد

    <p>شاهزده خانم ان دنياي كه شما نظرتان هست همان در ان طبقه اي كه زيست مي كنيدقابل درك است.<br /> إز نرًون خونخوار روم سؤال شد كه شما براهتي سر مردم بي كًناه را زير اب ميكنيد دكًر انتخابات براي<br /> جيست كفت براي قانوني بودن ان<br /> انها مارا انتخاب مي كنند وما كه نماينده انها هستيم به راهتي انها ازبين مي بريم.<br /> بله عدالت اجتماعي سواد رفاه وغيره در ان طبقه اي كه شما شاهزده دران تشر يف داريد إمكان ندارد. </p>

  • کاربر مهمان

    <p>سرکار خانم شهر نوش پارسی پور (یا اگر ترجیح می دهید شازده خانم) شما دارید دو تا موضوع را مخلوط می کنید. اول این که پدر کسی چه کاره بوده و دیگری ساختار های اجتماعی و سیاسی. حمالزاده یعنی کسی که پدرش حمال بوده ولی شاهزاده (یا شازده) یعنی کسی که به خانواده درباری مربوط بوده و از این رابطه برتری اجتماعی دارد حالا نسل اندر نسل.<br /> شما اگر واژه شاهزاده را با واژه فرنگی ان یعنی پرنس مقایسه می کنید مشخص می شود. این که پدر اقای علیرضا پهلوی برای مدت 37 سال شاه بوده یک واقعیت تاریخی است. ولی این که ایا اقای علیرضا پهلوی را باید هنوز پرنس صدا کرد یا نه این موضوع است. شما اگر شما هم فکر می کنید که پرنسس هستید چون جد اعلاییتان فتحلعیشاه یا عباس میرزا ولیعهد بوده و بخواهید از احترام بیشتری در جامعه برخوردار شوید؛ این یک کم مساله دارد. به همین ترتیب اقای علیرضا پهلوی جوانی 44 ساله با بسیار اعتبارهای شخصی خودکشی کرد. این موجب تاسف و تامل است به خصوص برای مادرش. ولی این موضوع فرقی نمی کرد که اگر پدر ایشان قبلا کارمند بانک بود و این که یک موقعی شاه بود. موضوع اصلی این است که اگر فکر کنیم که شاهی هم مثل حمالی یک شغل است، پدر ایشان از نظر عرف اجرایی یک موقعی شاه بوده است و حتی او هم در هنگام مرگ شاه سابق بوده است.</p>

  • کاربر مهمان فریدون

    <p>سلام خانم پارسی پور. من بیش از ده سال در زندان های رژیم بودم.من از بازماندگان اعدام های سال 67 هستم.من چند سالی هست که مشغول نوشتن رمانی در رابطه با ان سالها هستم. دو سه بار چند قسمت از ان را برای اقای معروفی فرستادم، اما هیچ خبری نشد.قبلن چند قسمت از ان را برای اقای محمد محمد علی خواندم. ایشان نکاتی را برای کامل شدن اش متذکر شدن.من اجازه می خواستم یک قسمت از ان را برای شما بفرستم،فقط به این امید که نظری بیاندازید تا من مطمئن بشوم بی راهه نمی روم.متاسفانه اینیل شما را نداشتم و بناچار از این ایمیل استفاده کردم.امیدوارم فرصتی پیدا کرده و نظری به ان بیاندازید.با تشکر</p>

  • علی

    <p>شهرنوش عزیز درود بر تو فکر کنم منو میشناسی سرگذشتم رو واست فرستادم.مطلب جالب و مفیدی بود اگر خواننده به مفهوم متن توجه کنه.دقیق یادم نیست اما از اول دبیرستان یادم هست که باورم بر این بود که شغل یا پوشیدن لباس انسان رو بی شخصیت نمیکنه.اما نادر افرادی با من موافق بودند.هنوز هم در این محیط هستند افرادی که فکر میکنند که کار یا پوشیدن لباسی بی شخصیتشون میکنه.حتا گسانی که فکر میکنن متحول شدن.باید دید که انسان چگونه هست! راجع به انقلاب هم به نظر من انقلاب باید از درون تک تک انسانها صورت بگیره نه از بیون اگر بدنه اکثر جامعه تونست خودشو تغییر بده اونوقت به تدریج بیرون هم تغییر پیدا میکنه.البنه که تغییر درونی جز با مطالعه و آگاهی رسانی میسر نیست.پادشاه انتخابی لزوم و ظرورتی نداره در عصر فعلی.نظام سیاسی به شیوه مدرن به نظر من کافیست منظورم تقلید کردن نیست.این مقوله جهانشموله مربوط به سرزمین خاصی نیست.پادشاه به علت مقام مافوقی که داره هر لحظه امکان داره که اوامر فرا قانونی صادر کنه.از راه دور میبوسمت</p>

  • کاربر مهمان

    <p>علاوه بر دفاع از سلطنت به دفاع ازبرده داری هم رسیدم! من بابت کارهای ناپسند اسپارتاکوس و تمامی بردگانی که بارها بر علیه نظام برده داری بپا خاستند از همه معذرت می خواهم! خارج از شوخی به هیچ عنوان مثال ایشان در مورد برده داری صحت ندارد! در طول تاریخ موارد بسیاری از شورش بردگان هست که قیام کردند و هدفشان این بود که سر خانه و زندگی اشان برگردند و اصلا قصد ادامه برده داری به صورت حالا برعکس! نداشتند(که این کار را هم نکردند.) و نهایتا مانند قیام اپارتاکوس برای خود برای خود فرمانده داشتند. (اگر نویسنده فیلم اپارتاکوس کوبریک را نگاه کنند برای اطلاعات عمومی حضرت ایشان بد نیست و حداقل از این تیوری ها نمی دهند!)<br /> خارج ازاین مباحث کسی اگر خاندان پهلوی را در ایران نشناسد فکر می کند صحبت از شاه-فیلسوف افلاون و ارسطو است. خیر ما در حال صحبت از یکی از کند ذهن ترین، خودخواه ترین ومستبدترین رهبران سیاسی آن دوره هستیم، که در تمامی مصاحبه های خارجی اش به شدت مذهبی، ضد زن و خرافی است.<br /> و حالا چرا به دوران برده داری بر می گردید(البته حدس می زنم که دل تمامی شاهزادگان باید برای آن دوران طلایی بتپد) چرا بحث مصدق را نمی کنیم. مصدق که۲۷ سال قیل از ۱۳۵۷ و ۱۲ سال قبل از اصلاحات ارضی تمامی طرح های پدر دلسوز(بخوانید پدر سوز) ملت را می خواست اجرا کند.<br /> و در پایان بگویم حمهوری سلامی یک حکومت بسیار آزاد تر از پهلوی است. حداقل تا الان تانک در خیابان نیاورده است و برای داشتن رمان و داستان به شما ۵ سال زندان نمی دهند!!!<br /> تاریخ هیچ گاه به عقب بر نمیگردد، جمهوری کف خواسته مردم ایران است. حالا چپ از آن یک برداشتی دارد، لیبرال یک برداشت دیگر. ..<br /> و در پایان بنده هرگز نه بردگی را قبول می کنم و نه سعی می کنم به آن شخصیت بدهم .....</p>

  • کاربر مهمان

    <p> بسیار مقطعی و دور از واقعیات زندگی. مشکل جایگزینی یک فرد نیست و هرگز نبوده است. جریان زندگی اجتماعی فرا تر از فعالیت های یک فرعون یا یک شاه بوده و جایگزینی رو یایی یک انسان به ظاهر سالم یا دلسوز در جای یک فاسد یا خودخواه فقط در رو یاهای برادران گریم یا خواهران هلندی ایشان کارساز بوده است.<br /> اگر افسانه میخواهید چرا جای گزینی یک دانشمند دلسوز بشریت را در جای یک فرد پر قدرت در نظر نمی گیرید. چرا همیشه مردم عادی پدر و مادر ها همه انهایی که همه پیوستگی و پیشرفت بشریت مدیون فداکاری پرکاری و محبت های انهاست به هیچ انگاشته میشوند. چرا همیشه نقش و توانایی احتمالی یک فرعون بزرگنمایی و بر تمامی هنر و دانش و تمدن جاری در کوچه و بازار سرپوش حماقت و بیسوادی میگزارید. زندگی بشری در هر گوشه ای از این کره سالهاست که جاریست. هنر و نواوری در گیر وجود ملکه شما و فرعون انها نبوده و اداره زندگی منوط به نظر خودبزرگ بینان و نوکران گرگ صفتشان هم نبوده است.<br /> چرا همه زندگی با همه پیچیدگی و زحمت ان فقط در یک فرعون یا پادشاه خلاصه می کنید. مگر از جانب شاه یا فرعون دیگری باشید و قصدتان کم نمایی تمدنی است که به ساز ملکه شما نمیرقصد. هر کس تمامی زحمت ذلت فداکاری که فقط برای رشد و تربیت یک فرزند را به دور از خشونت و سواستفاده و به هدف خدمت به بشرییت در ایران کنونی را منوط به وجود یک حکومت خارج پسند میداند همان بهتر که افسانه نویسی ملرو نوش باشد.<br /> خطر در گاه شاهان و خلفا به مراتب برای انچه امروز به عنوان دموکراتیک سیستم بر بسیاری از بشریت حاکم است کمتربود. هنر مندان کوچه و بازار بهترینشان با افتخار دربار و مسجد را ایینه کاری میکردند . اما اکنون مراکز علمی و هنری دانش و تکنیک را دانشمندان و هنرمندان را برده جداتافته کردند. همه در خدمت گرگ ها و اگر نتوانند همه را بدزدند از راه دور از رادیو و روزنامه اینترنتی تیشه بر اساس خانواده و امنیت روانی و روحی شان میزنند.</p>

  • کاربر مهمان

    <p>خانم پارسی پور عزیز.مدتها جستجویی در این سایتهای اجتماعی گروهی در گنار درسم یک زنگ تفریح هست که از هزاران مدرک و مدارج تحصیلی بهتر و باارزشتر است.پیشنهاد می کنم فرهیخته ای چون شما که بدنبال ایجاد یک دیالوگ منطقی هستید به یک اکانت در فیس بوک مثلا داشته باشید و می بینید که تکثر افکار و تنوع نظرات مفید خیلی بیشتر هست.چون اگر بخواهیم اینجا بحث کنیم میبینید که کامنتها کاملا بی محتوی و موضع گیری چپ!!!! و ...دارند.اینجور به نتیجه نمی رسید.من در زیر عکسهایی مربوطه این سه مقاله شما را به اشتراک گذاشتم بحثهای مفیدی در گرفت و پیش رفت.برخی اصلا نمی فهمند چه می گویید برخی هم نمی خواهند بفهمند.کسی که خواب است با تلنگری بیدار می شود کسی که خود را به خواب زده جفت پا بپرید روی شکمش باز صدای خرناس در میارود.سپاس از شما و نگاهی بسیار جالب و قابل تامل با بیان زیبا در بخش اول این مقاله فوق</p>