رویکردی فلسفی به اعتماد
<p>حمید پرنیان – اعتماد چیست و معیارهای آن کدام‌اند؟ چه چیزهایی اعتماد را ممکن می‌کنند؟ این مقاله به اختصار به این پرسش‌ها می‌پردازد. مقاله، ترجمه آزادی است از بخشی از مدخل "اعتماد" در "دانش‌نامه‌ی فلسفی استنفورد".</p> <p> </p> <p><strong>اعتماد</strong></p> <p> </p> <p>اعتماد، نگرش ما به افرادی است که امیدواریم قابل اعتماد باشند. در یک رابطه‌ی دوطرفه، اعتماد زمانی تضمین می‌شود که هر دو طرف قابل اعتماد باشند. پس در اعتماد سه چیز نهفته است:</p> <p><br /> ۱. نسبت به دیگران آسیب‌پذیر باشیم (یعنی خیانت دیگران به ما ضربه وارد کند).<br /> ۲. نسبت به دیگران فکر بد نداشته باشیم و<br /> ۳. خوش‌بین باشیم که آن‌ها شایسته‌ی اعتمادکردن هستند.</p> <p> </p> <p>یکی از مهم‌ترین معیارها برای اعتماد این است که اعتمادکننده خطر می‌کند یا آسیب‌پذیر است. اگر اعتمادشونده کاری را که اعتمادکننده از او انتظار دارد که انجام دهد، انجام ندهد، آن‌وقت اعتمادکننده در خطر قرار می‌گیرد و آسیب می‌بیند. بنابراین اگر کسی خود را در معرض خطر ببیند و یا احساس کند که آسیب خواهد داد به کسی اعتماد نخواهد کرد.</p> <p> </p> <p>یکی از شرایط اعتمادکردن این است که امکان خیانت‌کردن وجود داشته باشد. یعنی در واقع اعتمادکردن، خیانت‌کردن را به وجود می‌آورد. برای همین، کسانی که رفتار دیگران را تحت نظارت و بازرسی قرار می‌دهد و کوچک‌ترین رفتارهای دیگران را می‌پایند، شاید به دیگران اتکا کنند، اما هرگز اعتماد نمی‌کنند.</p> <p> </p> <p>مفهوم اتکاکردن با اعتمادکردن فرق می‌کند؛ برای مثال، اگر شما به آلارم ساعت اتکا کرده باشید و ساعت خراب شود و سر موقع به صدا درنیاید، احساس نمی‌کنید که به شما خیانت شده است، بل‌که صرفا غمگین و دلسرد می‌شوید. برای همین، انسان‌هایی که به دیگران اتکا (و نه اعتماد) می‌کنند، راه خیانت را بسته‌اند.</p> <p> </p> <p>ما اگر به کسی مشکوک باشیم، هرگز به او اعتماد نمی‌کنیم؛ بل‌که به او بی‌اعتماد می‌شویم. ما وقتی به کسی اعتماد می‌کنیم که به وی خوش‌بین باشیم؛ از او انتظار داریم که کاری را برای ما انجام دهد. اما این مؤلفه (یعنی خوش‌بین‌بودن) با مؤلفه‌ی اول (آسیب‌دیدن و خیانت) در ارتباط است؛ اگر فرد آن کار را برای ما انجام ندهد و به اصطلاح اعتماد ما را از بین ببرد، به ما آسیب خواهد خورد.</p> <p> </p> <p>پس اگر ما نسبت به شایستگی دیگران بدبین باشیم،‌ اعتماد به وجود نخواهد آمد. ما وقتی به کسی اعتماد می‌کنیم، در واقع از او می‌خواهیم که کار مشخصی را برای ما انجام دهد. اما اگر در او شایستگی‌های لازم را نبینیم هرگز به او اعتماد هم نمی‌کنیم.</p> <p> </p> <p>وقتی ما به دیگران اعتماد می‌کنیم نه‌تنها نسبت به شایستگی‌های آنان خوش‌بین هستیم، بل‌که با اعتمادکردن آنان را متعهد می‌سازیم که آن کار را برای ما انجام دهند. این مهم نیست که اعتماد وجود دارد یا چقدر طول می‌کشد، بل مهم این است که منبع و سرچشمه‌ی اعتماد چیست. سؤال اصلی این است: رفتار معتمدانه چگونه به وجود می‌آید؟ عواملی که موجب رفتار معتمدانه می‌شوند کدام‌اند؟</p> <p> </p> <p>یکی از منابع اعتماد می‌تواند «اجبار هنجارهای اجتماعی و فرهنگی» باشد. مردم همیشه مقید به بایدها و نبایدهای اجتماعی هستند و بر طبق آن باید و نبایدها رفتار می‌کنند. برای همین، وقتی کسی مورد اعتماد قرار می‌گیرد انگار که قراردادی را امضا کرده باشد و متعهد می‌شود که آن را انجام دهد. پس، قیود اجتماعی یکی از منابع اعتماد و رفتار معتمدانه است.</p> <p> </p> <p>اما این نگاه به اعتماد می‌تواند سؤال‌برانگیز باشد. برای مثال، مرد سکسیستی را در نظر بگیرید که نسبت به زنی که همکارش است، رفتار خوبی نشان می‌دهد، چون اگر نشان ندهد قانون مجازات‌اش می‌کند. حالا می‌توان پرسید: آیا او قابل اعتماد است یا این‌که صرفا پیش‌بینی‌پذیر و قابل اتکاست؟ برای همین است که امکان خیانت‌کردن، برای فهمیدن اعتماد ضروری است. یعنی اگر در رابطه‌ای امکان خیانت‌کردن وجود نداشته باشد، ما نمی‌توانیم نام آن رابطه را اعتماد بگذاریم.</p> <p> </p> <p>یک نگاه دیگر به منبع اعتماد این است که بگوییم فردی بر اساس علاقه یا منفعت خودش وارد رابطه‌ی اعتماد می‌شود. یعنی اعتمادشونده منافع و علایق خودش را با منافع و علایق فرد اعتمادکننده همسو می‌بیند. اما این نگاه نیز دچار اشکال است؛ همان مثال قبلی را در نظر آورید. مرد سکسیست علاقه‌ای ندارد که با همکار زن رابطه داشته باشد. اگر وی می‌توانست همه‌ی زنهای اداره را اخراج کند، حتما این کار را می‌کرد. در واقع علاقه‌ی این مرد در رابطه‌نداشتن با زن است.</p> <p> </p> <p>دیدگاه دیگری که از مقبولیت بیش‌تری برخوردار است «ارزیابی خطر» نام دارد؛ ما به کسی اعتماد می‌کنیم که میزان خطرش کم‌تر باشد. انسان‌ها بر اساس منافع خودشان رفتار می‌کنند و برای همین باید ارزیابی کرد که اگر به فلان فرد اعتماد کنیم، چقدر امکان و خطر خیانت وجود دارد.</p> <p> </p> <p>نگاه دیگر معتقد به «خیرخواهی» است. از این نگاه، اعتمادشونده کسی است که صرفاً به خاطر خیرخواهی وارد رابطه‌ی اعتماد می‌شود. اما در این نگاه نیز مشکلاتی وجود دارد. فردی که بر اساس خیرخواهی وارد رابطه می‌شود، به فرد اعتمادکننده هیچ توجه‌ای ندارد. یعنی وی بر اساس خیرخواهی وارد رابطه شده است، نه لزوما بر اساس رابطه‌ی شخصی و خود فرد اعتمادکننده. از این گذشته، ما می‌توانیم به کسانی که خیرخواه هم نیستند، اعتماد کنیم. برای مثال، ما به یک غریبه که نمی‌دانیم خیرخواه هست یا نه اعتماد می‌کنیم. پس خیرخواهی لازمه‌ی اعتمادکردن نیست. حتی در این مثال، ما از میزان خطر یا خیانت هم ارزیابی به عمل نمی‌آوریم.</p> <p> </p> <p>چنین به نظر می‌رسد که هیچ نگاهی، نگاه بی‌اشکالی نیست. اما دست‌کم در این زمینه می‌توانیم بگوییم که سه چیز در یک رابطه‌ی معتمدانه باید وجود داشته باشد: آسیب‌پذیر بودن اعتمادکننده (یعنی خطر خیانت)، شایستگی و تعهد اعتمادشونده، و خوش‌بینی اعتمادکننده به شایستگی‌های اعتمادشونده.</p> <p> </p> <p><a href="http://plato.stanford.edu/entries/trust/#ValTru">منبع</a></p>
حمید پرنیان – اعتماد چیست و معیارهای آن کداماند؟ چه چیزهایی اعتماد را ممکن میکنند؟ این مقاله به اختصار به این پرسشها میپردازد. مقاله، ترجمه آزادی است از بخشی از مدخل "اعتماد" در "دانشنامهی فلسفی استنفورد".
اعتماد
اعتماد، نگرش ما به افرادی است که امیدواریم قابل اعتماد باشند. در یک رابطهی دوطرفه، اعتماد زمانی تضمین میشود که هر دو طرف قابل اعتماد باشند. پس در اعتماد سه چیز نهفته است:
۱. نسبت به دیگران آسیبپذیر باشیم (یعنی خیانت دیگران به ما ضربه وارد کند).
۲. نسبت به دیگران فکر بد نداشته باشیم و
۳. خوشبین باشیم که آنها شایستهی اعتمادکردن هستند.
یکی از مهمترین معیارها برای اعتماد این است که اعتمادکننده خطر میکند یا آسیبپذیر است. اگر اعتمادشونده کاری را که اعتمادکننده از او انتظار دارد که انجام دهد، انجام ندهد، آنوقت اعتمادکننده در خطر قرار میگیرد و آسیب میبیند. بنابراین اگر کسی خود را در معرض خطر ببیند و یا احساس کند که آسیب خواهد داد به کسی اعتماد نخواهد کرد.
یکی از شرایط اعتمادکردن این است که امکان خیانتکردن وجود داشته باشد. یعنی در واقع اعتمادکردن، خیانتکردن را به وجود میآورد. برای همین، کسانی که رفتار دیگران را تحت نظارت و بازرسی قرار میدهد و کوچکترین رفتارهای دیگران را میپایند، شاید به دیگران اتکا کنند، اما هرگز اعتماد نمیکنند.
مفهوم اتکاکردن با اعتمادکردن فرق میکند؛ برای مثال، اگر شما به آلارم ساعت اتکا کرده باشید و ساعت خراب شود و سر موقع به صدا درنیاید، احساس نمیکنید که به شما خیانت شده است، بلکه صرفا غمگین و دلسرد میشوید. برای همین، انسانهایی که به دیگران اتکا (و نه اعتماد) میکنند، راه خیانت را بستهاند.
ما اگر به کسی مشکوک باشیم، هرگز به او اعتماد نمیکنیم؛ بلکه به او بیاعتماد میشویم. ما وقتی به کسی اعتماد میکنیم که به وی خوشبین باشیم؛ از او انتظار داریم که کاری را برای ما انجام دهد. اما این مؤلفه (یعنی خوشبینبودن) با مؤلفهی اول (آسیبدیدن و خیانت) در ارتباط است؛ اگر فرد آن کار را برای ما انجام ندهد و به اصطلاح اعتماد ما را از بین ببرد، به ما آسیب خواهد خورد.
پس اگر ما نسبت به شایستگی دیگران بدبین باشیم، اعتماد به وجود نخواهد آمد. ما وقتی به کسی اعتماد میکنیم، در واقع از او میخواهیم که کار مشخصی را برای ما انجام دهد. اما اگر در او شایستگیهای لازم را نبینیم هرگز به او اعتماد هم نمیکنیم.
وقتی ما به دیگران اعتماد میکنیم نهتنها نسبت به شایستگیهای آنان خوشبین هستیم، بلکه با اعتمادکردن آنان را متعهد میسازیم که آن کار را برای ما انجام دهند. این مهم نیست که اعتماد وجود دارد یا چقدر طول میکشد، بل مهم این است که منبع و سرچشمهی اعتماد چیست. سؤال اصلی این است: رفتار معتمدانه چگونه به وجود میآید؟ عواملی که موجب رفتار معتمدانه میشوند کداماند؟
یکی از منابع اعتماد میتواند «اجبار هنجارهای اجتماعی و فرهنگی» باشد. مردم همیشه مقید به بایدها و نبایدهای اجتماعی هستند و بر طبق آن باید و نبایدها رفتار میکنند. برای همین، وقتی کسی مورد اعتماد قرار میگیرد انگار که قراردادی را امضا کرده باشد و متعهد میشود که آن را انجام دهد. پس، قیود اجتماعی یکی از منابع اعتماد و رفتار معتمدانه است.
اما این نگاه به اعتماد میتواند سؤالبرانگیز باشد. برای مثال، مرد سکسیستی را در نظر بگیرید که نسبت به زنی که همکارش است، رفتار خوبی نشان میدهد، چون اگر نشان ندهد قانون مجازاتاش میکند. حالا میتوان پرسید: آیا او قابل اعتماد است یا اینکه صرفا پیشبینیپذیر و قابل اتکاست؟ برای همین است که امکان خیانتکردن، برای فهمیدن اعتماد ضروری است. یعنی اگر در رابطهای امکان خیانتکردن وجود نداشته باشد، ما نمیتوانیم نام آن رابطه را اعتماد بگذاریم.
یک نگاه دیگر به منبع اعتماد این است که بگوییم فردی بر اساس علاقه یا منفعت خودش وارد رابطهی اعتماد میشود. یعنی اعتمادشونده منافع و علایق خودش را با منافع و علایق فرد اعتمادکننده همسو میبیند. اما این نگاه نیز دچار اشکال است؛ همان مثال قبلی را در نظر آورید. مرد سکسیست علاقهای ندارد که با همکار زن رابطه داشته باشد. اگر وی میتوانست همهی زنهای اداره را اخراج کند، حتما این کار را میکرد. در واقع علاقهی این مرد در رابطهنداشتن با زن است.
دیدگاه دیگری که از مقبولیت بیشتری برخوردار است «ارزیابی خطر» نام دارد؛ ما به کسی اعتماد میکنیم که میزان خطرش کمتر باشد. انسانها بر اساس منافع خودشان رفتار میکنند و برای همین باید ارزیابی کرد که اگر به فلان فرد اعتماد کنیم، چقدر امکان و خطر خیانت وجود دارد.
نگاه دیگر معتقد به «خیرخواهی» است. از این نگاه، اعتمادشونده کسی است که صرفاً به خاطر خیرخواهی وارد رابطهی اعتماد میشود. اما در این نگاه نیز مشکلاتی وجود دارد. فردی که بر اساس خیرخواهی وارد رابطه میشود، به فرد اعتمادکننده هیچ توجهای ندارد. یعنی وی بر اساس خیرخواهی وارد رابطه شده است، نه لزوما بر اساس رابطهی شخصی و خود فرد اعتمادکننده. از این گذشته، ما میتوانیم به کسانی که خیرخواه هم نیستند، اعتماد کنیم. برای مثال، ما به یک غریبه که نمیدانیم خیرخواه هست یا نه اعتماد میکنیم. پس خیرخواهی لازمهی اعتمادکردن نیست. حتی در این مثال، ما از میزان خطر یا خیانت هم ارزیابی به عمل نمیآوریم.
چنین به نظر میرسد که هیچ نگاهی، نگاه بیاشکالی نیست. اما دستکم در این زمینه میتوانیم بگوییم که سه چیز در یک رابطهی معتمدانه باید وجود داشته باشد: آسیبپذیر بودن اعتمادکننده (یعنی خطر خیانت)، شایستگی و تعهد اعتمادشونده، و خوشبینی اعتمادکننده به شایستگیهای اعتمادشونده.
نظرها
علی
<p>بادرود فراوان بر اهل اندیشه.بحث مفیدی بود چون در یک جامعه دموکراتیک روابط متقابل افراد بایستی بر اساس حس اعتماد به یکدیگر باشد تا زندگی مردم بر اساس یک روابط مسالمت آمیز به پیش رود.چون بدبینی از یک طرف اتحاد مردم از بین میبرد و از طرف دیگر اسباب خشونت و بانی آن خواهد بود.امیدوارم صاحب نظران مقالات بیشتری منتشر کنند.</p>
کاربر مهمان توکلی
<p>اعتماد صداقت ودرستکاری این مسائل در یک جامعه نرمال قابل درک ولمس است و به این گونه تعریف می شود اما در ایران که همه مسائل دچاره تغییر ماهیت شده اعتمادکردن به معنی ساده لوحی تعببیر می شود</p>
ميداس
<p>با درود فراوان.در نخست مي بايست بي اغراق از رويكرد شما در اين سايت سپاس گذار بود چرا كه سايت مفيد و پر محتوايي است بدين روي كه هر كسي را گذري به اين محل افتد توشه برداشته و لذتي برده و به فكرش جلايي داده است.<br /> اما<br /> در باب اعتماد :بدين سان كه ادمي به فطرت منافع شخصي خويش را در نظر گرفته و شايد بسان نيچه بتوان گفت دنايت فطري است و انگونه سرشت تاريخي ادميزاد نشان داده است گريزي از ان هم نيست و اين امر شايد بدليل تنهايي ادمي در دو نقطه حساس زنديگي اش باشد يعني در موقع تولد و هراس انگيز تر از ان نابودي ابدي و مرگ.<br /> بدين روي اعتماد به ادميزاد بسان پس فطري و حماقت تعريف مي شود (نظر شخصي)چرا كه در متضاد با با حقيقت وجودي ادمي است.<br /> اما اين مورد و استدلال را نيز ميتوان مطرح كرد كه در صورت بي اعتمادي مطلق نيز زندگي فردي به ملال و زندگي اجتماعي به اضمحلال كشيده خواهد شد كه البته اين نگراني در جامعه جهان سومي ويا سنت زده (سنت جهالت و بردگي)بيشتر موجب رنج خواهد شد فلذا براي گريز از رنج و ملال متضاد فكر كنم همان اتكا را بجاي اعتماد بكار ببريم اندكي اسوده تر خواهيم زيست .چرا واقعا اعتماد بي چون چرا همان ساده لوحي وافر است و...</p>