جشنواره میخواهیم یا نه؟
<p>امیر عباس جمشیدی- زمانی که قرار شد بیست و نهمین جشنواره‌ی فیلم فجر در تاریخ مقرر برگزار شود کمتر کسی بود که فکر کند با این حجم فیلم‌هایی که به جشنواره رسیده است، دوره‌ی ۲۹ کم‌رونق‌ترین دوره در میان جشنواره‌های قبلی باشد. حجم زیاد فیلم‌های رسیده (البته تنها در بخش فیلم‌های ایرانی) که به نزدیک ۱۰۰ فیلم می‌رسید، می‌توانست به لحاظ کیفی جشنواره‌ای بی‌نظیر را رقم بزند. اما دریغ از ذره‌ای کیفیت. این کیفیت پایین نتیجه‌ی سیاست‌هایی است که قصد دارم در این نوشته‌ی کوتاه به‌عنوان درآمدی تحلیلی بر جشنواره فیلم فجر به آن بپردازم.</p> <!--break--> <p><br /> <strong>جشنواره‌ی بین‌المللی؟ شوخی می‌کنید!</strong></p> <p><br /> از حدود ۱۸ سال قبل بنا شد جشنواره‌ی فیلم فجر در کنار بخش‌های اصلی‌اش (که فیلم‌های ایرانی را نمایش می‌دهند) مثل جشنواره‌های معتبر خارجی بخش فعال بین‌المللی را هم در کنار خود داشته باشد. اما از‌‌ همان اولین دوره تاکنون بخش بین‌الملل جشنواره نه تنها رونقی نداشت که به شوخی‌های متعدد جشنواره‌ی فیلم فجر، یک شوخی بزرگ دیگر اضافه کرد و خود را مضحکه‌ی فیلم‌شناسان دنیا کرد. این مضحکه شدن از این‌روست که مدیران جشنواره انتظار دارند همه‌ی فیلم‌ها بر مبنای سیاست‌های ما ساخته شود، پس اگر فیلم‌های مطرح در این جشنواره به نمایش در نمی‌آیند، می‌شود اینطور استنباط کرد که فیلم ارزش جشنواره فجر را ندارد (!)، پس بنابراین فیلم‌هایی برای این بخش برگزیده می‌شوند که بتوان نمایش‌شان داد. در تمام این سال‌ها رسماً تنها فیلمی که توانست هم مدیران جشنواره، هم تماشاگران و هم منتقدان را راضی کند و افتخار چنین جشنواره‌ای محسوب شود، زندگی دیگران (فلورین هنکل فون دونرسمارک – ۲۰۰۵) بود که عنوان بهترین فیلم جشنواره‌ی فجر سه سال پیش را به خود اختصاص داد و چند روز بعد بهترین فیلم خارجی‌زبان مراسم اسکار لقب گرفت. البته «زندگی دیگران» هم از آسیب‌های <img hspace="8" height="127" align="left" width="199" vspace="8" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/9.jpg" alt="" />همیشگی جشنواره‌ی فجر در امان نماند و بسیاری از صحنه‌های اصلی و کلیدی‌اش سانسور شد. به‌جز «زندگی دیگران» تاکنون هیچ فیلمی در این بخش نتوانسته است به جایگاه در خور توجهی در میان اهالی جدی سینما در ایران دست پیدا کند. این مسئله گریبانگیر سایر فیلم‌ها هم هست. به طوری که وقتی با مهدی مسعود شاهی دبیر جشنواره‌ی فیلم فجر بعد از اختتامیه‌ی دوره ۲۸ جشنواره حرف می‌زدم، و برایش گفتم: «در یکی از سالن‌های جشنواره به دیدن فیلم «غول» رفتم که از طرف هیأت داوران شما جایزه‌ی بهترین کارگردانی را گرفته بود، اما در کمال تعجب دیدم فیلم ۷۰ دقیقه بود و عنوان‌بندی پایانی در دقیقه‌ی ۷۱ روی پرده آمد. مشخص بود که فیلم سانسور شده است و زمانی که جایزه‌ی بهترین کارگردانی به فیلم داده شد هم یکی از کنسولگران سفارت مطبوعه فیلم آمد و جایزه را گرفت. خب شما که با چنین فیلم‌هایی مواجه می‌شوید که ناچارید آن را سانسور کنید، چرا اصلاً فیلم را پخش می‌کنید؟ اگر یکی از جشنواره‌های خارجی با یک فیلم ایرانی همین کار را انجام دهد شما چه حسی پیدا می‌کنید؟»، مسعود شاهی نگاهی عاقل اندر سفیه (!) به من انداخت و گفت: «هر جشنواره ضوابط خاص خود را دارد. جشنواره فجر هم با توجه به مصالح ملی کشور فیلم‌ها را انتخاب می‌کند.» شما اگر جواب سؤال را گرفتید، من هم گرفتم. اصولاً مهدی مسعود شاهی مثل بقیه‌ی مدیران این دولت خیلی سعی نمی‌کند جواب سؤال‌ها را بدهد. بیشتر سفسطه می‌کند و از زیر جواب دادن در می‌رود.</p> <p><br /> <strong>وقتی خودمان را دست کم می‌گیریم</strong></p> <p><br /> بار‌ها درطول این سال‌ها پیش آمده که تاریخ جشنواره‌ی فجر تغییر کرده است و یکی از دلایل مهم تغییر تاریخ جشنواره همزمانی فجر با فستیوال برلین است که احیاناً مهمان‌های مشترک دارد و فجر نمی‌خواهد این مهمانان احیاناً مهم را از دست بدهد. پس تاریخ خود را تغییر می‌دهد، به جای اینکه قدرت جشنواره را بالا ببرد تا مهمانان تمایل قلبی داشته باشند در آن حضور پیدا کنند. وقتی خودمان را دست کم می‌گیریم، باید هم در اختتامیه‌ی بخش بین‌الملل‌مان به جای کارگردان و بازیگران فیلم‌ها منشی سفارت و کنسولگر بیایند روی سن و جایزه بگیرند. وقتی سه فیلم ایرانی برای بخش بین‌الملل انتخاب می‌کنیم و حتماً به یکی عنوان بهترین فیلم و به دیگری بهترین کارگردان و به سومی هم مثلاً بهترین بازیگر می‌دهیم، در چشم دیگران خود را تمسخر کرده‌ایم. خود می‌گوییم و خود می‌خندیم، انتظار هم داریم دیگران هم بخندند.</p> <p><br /> <strong>صف‌های طویل جشنواره، نوستالژی سال‌های دور</strong></p> <p><br /> <img hspace="8" height="133" align="right" width="200" vspace="8" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/10_0.jpg" alt="" />در سال‌های دهه‌ی شصت، زمانی که جشنواره‌ی فیلم فجر دوره‌های ابتدایی خود را می‌گذراند، و نیاز بود که سینمای نوین ایران در بین مردم جای خود را باز کند، صف‌های طویلی تشکیل می‌شد تا تماشاگران جدی‌تر سینما بتوانند فیلم‌های جشنواره را ببینند. فیلم‌های جشنواره برای ما که آن زمان به اصطلاح خوره‌ی فیلم بودیم حکم کیمیا داشت و افتخار می‌کردیم فیلم‌ها را که با سیاست آن سال‌ها باید اول در جشنواره اکران می‌شدند تا اجازه‌ی اکران عمومی پیدا کنند، رصد کنیم. صف‌های طولانی مأمنی بود که رشد کنیم. این سیاست اگر در آن سال‌ها درست بود، بعد از گذشت زمان به فخرفروشی مدیران سینمایی بدل شد، طوری که جشنواره را از تهران به شهرهای دیگر گسترش دادند، و هم‌زمان جشنواره را در آن شهر‌ها اجرا کردند. صف‌های طویل نوستالژیک شد منت مدیران بر سر سینمای ایران و آمار و ارقام تعداد تماشاگر خلاف ادعای سر و سامان دادن به وضعیت سینمای ایران در اکران عمومی عمل کرد. به این اکران‌های متعدد اضافه کنید انبوه اکران‌های ارگان‌ها و سازمان‌های فرهنگی و غیر فرهنگی را بعد از جشنواره‌ی فجر. با این حساب دیگر توانی باقی نمی‌ماند تا تماشاگر در طول سال به سینما برود. آن وقت می‌گوییم سینمامان کم‌رونق است. چرایی‌اش را در همین جا‌ها جست‌و‌جو کنید.</p> <p><br /> <strong>ما همه خوبیم</strong></p> <p><br /> چند سالی است که یک سیمرغ به سیمرغ‌های جشنواره اضافه شده، و آن هم سیمرغ بهترین فیلم از نگاه تماشاگران است. این سیمرغ با ابتکار کارت‌هایی که به تماشاگران هنگام ورود به سالن داده می‌شد و آن‌ها باید در پایان فیلم یکی از کارت‌ها «ضعیف، خوب، عالی» را به داخل صندوق مربوطه بیندازند، محاسبه می‌شد و معلوم می‌شد مردم چه فیلمی را انتخاب کرده‌اند. سیستم نظرسنجی تماشاگران امسال تغییر کرد و به سیاق سال‌های قبل نبود. می‌پرسید یعنی دیگر صندوقی وجود نداشت که تماشاگران آرای‌شان را در آن بیندازند؟ خیر. صندوق بود، اما سیستم رأی‌گیری تغییر کرده بود. دبیر جشنواره، قبل از گشایش جشنواره گفت برای احترام به تمام فیلمسازان به جای «ضعیف، خوب، عالی» امسال برگه‌های آرا «خوب، خیلی خوب، عالی» است. یعنی اگر تماشاگر از فیلمی خوشش نیامد و آن را دوست نداشت به ناچار پایین‌ترین درجه‌ی برگه، یعنی برگه‌ی خوب را در صندوق رأی بیندازد. این یعنی فیلم بدی وجود ندارد. همه خوبیم، در بد‌ترین حالتش.</p> <p><br /> <strong>برنامه‌ریزی، حلقه‌ی مفقوده ۲۹ ساله</strong></p> <p><br /> <img hspace="8" height="127" align="left" width="201" vspace="8" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/11_1.jpg" alt="" />امسال نوبر برنامه‌ریزی فیلم‌ها بود. نمی‌خواهم بی‌خودی نق بزنم. ولی واقعاً به دوره‌ی ۲۹ می‌شود عنوان زرشک زرین برنامه‌ریزی تمام جشنواره‌های سینمایی در جهان را داد. دوره‌ای که فیلمی که می‌خواهی در سالن ببینی را هنوز نمی‌دانی. یکی دو نمونه‌اش را برایتان می‌گویم تا دست‌تان بیاید موضوع چیست. فرض کنید شب پیش از شروع جشنواره، به سایت جشنواره سر می‌زنی تا ببینی چه فیلمی در سانس اول نمایش دارد تا اگر مثل سال قبل بهترین فیلم جشنواره (البته از دید داوران) را نشان دادند از دستش ندهی. شنیده‌ای که اتفاقاً سانس اول جشنواره فیلم داریوش مهرجویی، آسمان محبوب است. البته شنیده‌ها اشتباه از کار درمی‌آید و پنج فیلم روز اول فیلم‌های دیگری است. در برنامه‌ای هم که اول صبح از دفتر روابط عمومی گرفتیم نوشته بود سانس اول: خانه امن است (ناصر رفایی). با این برنامه رفتیم در سالن، اما اتفاقی افتاد که نظیرش را قطعاً هیچ جا ندیده‌اید. فیلم شروع شد و نام فیلم را نوشت: باد و مه (محمد علی طالبی. در این اوضاع و احوال کسی که تیتراژ فیلم را ندیده باشد، بی‌شک فکر می‌کند تصاویر برای فیلم ناصر رفایی است. نمونه‌ی دیگر برمی‌گردد به روز ۲۲ بهمن که جمعه بود و گفت‌و‌گوی من و مسعود شاهی ضمیمه‌ی بانمک این روز بود. در جدول، ساعت شروع روز جمعه (به دلیل راهپیمایی ۲۲ بهمن) ساعت یک ذکر شده بود که معقول می‌نمود. ما هم ساعت یک ربع به یک در سالن بودیم. اما به ناگاه دیدیم به دیوار کاغذی زده‌اند و روی آن نوشته‌اند شروع سانس‌ها ساعت ۲ است. فکرش را بکنید، چقدر برنامه باید منظم باشد تا این اتفاق بیفتد. با مهدی مسعود شاهی دبیر جشنواره که به گفت‌و‌گو نشستم از معظلات و بی‌برنامگی‌ها حرف زدیم و او هم جواب داد. فقط یک نکته‌ی بانمک گفت که اینجا‌‌ همان را می‌گویم و بقیه‌اش را خودتان حدس بزنید. وقتی به او گفتم: «امروز (۲۲ بهمن) برنامه بنا بود از ساعت یک شروع شود، اما وقتی به برج آمدیم دیدیم برنامه تغییر کرده و یک ساعت به تعویق افتاده. خب شما که از ماه‌ها قبل می‌دانستید ۲۲ بهمن جمعه است، این را زود‌تر اعلام می‌کردی. ما که زرخرید شما نیستیم که تا ساعت دو نیمه شب اینجا بمانیم و مطلع شویم که برنامه تغییر کرده یا نه. ما که تبعیدی شما نیستیم!» مسعود شاهی هم خیلی خونسرد گفت: «شما خیلی ایده‌آل‌گرا هستید. این چیز‌ها که دست ما نیست!» من باور نکردم این سخن را از دبیر جشنواره دارم می‌شنوم، شما را نمی‌دانم.</p> <p><br /> <strong> سیاست‌های بخشنامه‌ای شکست خورده</strong></p> <p><br /> در سینمای ایران هر وقت پای بخشنامه آمده است وسط، گندی بالا آمده که جمع کردنش کاری‌ست کارستان. نمونه‌اش در جشنواره‌ی ۲۹ تأکید مدیران سینمایی بر رونق دادن به سینمای سیاسی است. سینمای سیاسی‌ای که نمونه‌هایش پایان‌نامه (حامد کلاهداری)، اخراجی‌ها ۳ (مسعود ده نمکی)، و گزارش یک جشن (ابراهیم حاتمی‌کیا) است. پایان‌نامه‌ای که آن‌قدر مضحک و مسخره از کار در آمده که تماشاگر سراسر فیلم سوت و کف می‌زند و فیلم را هو می‌کند، و اخراجی‌ها می‌ترسد بیاید رد مرکز اصلی جشنواره و به نمایش در بیاید، و گزارش جشنی که هیچ نشانی از ابراهیم حاتمی‌کیای سال‌های نه چندان دور ندارد. سینمای سیاسی سال۸۹ مثل عرفان‌زدگی دهه‌ی شصت و معناگرایی دهه‌ی هفتاد، نمونه‌ی الکنی از سیاست‌های بخشنامه‌ای‌ست که از درون ذهن بیمار مدیران این سینما خارج شده است. با این اوصاف من تنها یک سؤال دارم: با این همه سیاست غلط آیا جشنواره‌ی فیلم فجر نبودنش بهتر از بودنش نیست؟! بهتر نیست خودمان را گول نزنیم که داریم جشنواره‌ی فیلم برگزار می‌کنیم؟ در بخش بعدی این مطلب به فیلم‌های مهم این دوره خواهم پرداخت.</p>
امیر عباس جمشیدی- زمانی که قرار شد بیست و نهمین جشنوارهی فیلم فجر در تاریخ مقرر برگزار شود کمتر کسی بود که فکر کند با این حجم فیلمهایی که به جشنواره رسیده است، دورهی ۲۹ کمرونقترین دوره در میان جشنوارههای قبلی باشد. حجم زیاد فیلمهای رسیده (البته تنها در بخش فیلمهای ایرانی) که به نزدیک ۱۰۰ فیلم میرسید، میتوانست به لحاظ کیفی جشنوارهای بینظیر را رقم بزند. اما دریغ از ذرهای کیفیت. این کیفیت پایین نتیجهی سیاستهایی است که قصد دارم در این نوشتهی کوتاه بهعنوان درآمدی تحلیلی بر جشنواره فیلم فجر به آن بپردازم.
جشنوارهی بینالمللی؟ شوخی میکنید!
از حدود ۱۸ سال قبل بنا شد جشنوارهی فیلم فجر در کنار بخشهای اصلیاش (که فیلمهای ایرانی را نمایش میدهند) مثل جشنوارههای معتبر خارجی بخش فعال بینالمللی را هم در کنار خود داشته باشد. اما از همان اولین دوره تاکنون بخش بینالملل جشنواره نه تنها رونقی نداشت که به شوخیهای متعدد جشنوارهی فیلم فجر، یک شوخی بزرگ دیگر اضافه کرد و خود را مضحکهی فیلمشناسان دنیا کرد. این مضحکه شدن از اینروست که مدیران جشنواره انتظار دارند همهی فیلمها بر مبنای سیاستهای ما ساخته شود، پس اگر فیلمهای مطرح در این جشنواره به نمایش در نمیآیند، میشود اینطور استنباط کرد که فیلم ارزش جشنواره فجر را ندارد (!)، پس بنابراین فیلمهایی برای این بخش برگزیده میشوند که بتوان نمایششان داد. در تمام این سالها رسماً تنها فیلمی که توانست هم مدیران جشنواره، هم تماشاگران و هم منتقدان را راضی کند و افتخار چنین جشنوارهای محسوب شود، زندگی دیگران (فلورین هنکل فون دونرسمارک – ۲۰۰۵) بود که عنوان بهترین فیلم جشنوارهی فجر سه سال پیش را به خود اختصاص داد و چند روز بعد بهترین فیلم خارجیزبان مراسم اسکار لقب گرفت. البته «زندگی دیگران» هم از آسیبهای همیشگی جشنوارهی فجر در امان نماند و بسیاری از صحنههای اصلی و کلیدیاش سانسور شد. بهجز «زندگی دیگران» تاکنون هیچ فیلمی در این بخش نتوانسته است به جایگاه در خور توجهی در میان اهالی جدی سینما در ایران دست پیدا کند. این مسئله گریبانگیر سایر فیلمها هم هست. به طوری که وقتی با مهدی مسعود شاهی دبیر جشنوارهی فیلم فجر بعد از اختتامیهی دوره ۲۸ جشنواره حرف میزدم، و برایش گفتم: «در یکی از سالنهای جشنواره به دیدن فیلم «غول» رفتم که از طرف هیأت داوران شما جایزهی بهترین کارگردانی را گرفته بود، اما در کمال تعجب دیدم فیلم ۷۰ دقیقه بود و عنوانبندی پایانی در دقیقهی ۷۱ روی پرده آمد. مشخص بود که فیلم سانسور شده است و زمانی که جایزهی بهترین کارگردانی به فیلم داده شد هم یکی از کنسولگران سفارت مطبوعه فیلم آمد و جایزه را گرفت. خب شما که با چنین فیلمهایی مواجه میشوید که ناچارید آن را سانسور کنید، چرا اصلاً فیلم را پخش میکنید؟ اگر یکی از جشنوارههای خارجی با یک فیلم ایرانی همین کار را انجام دهد شما چه حسی پیدا میکنید؟»، مسعود شاهی نگاهی عاقل اندر سفیه (!) به من انداخت و گفت: «هر جشنواره ضوابط خاص خود را دارد. جشنواره فجر هم با توجه به مصالح ملی کشور فیلمها را انتخاب میکند.» شما اگر جواب سؤال را گرفتید، من هم گرفتم. اصولاً مهدی مسعود شاهی مثل بقیهی مدیران این دولت خیلی سعی نمیکند جواب سؤالها را بدهد. بیشتر سفسطه میکند و از زیر جواب دادن در میرود.
وقتی خودمان را دست کم میگیریم
بارها درطول این سالها پیش آمده که تاریخ جشنوارهی فجر تغییر کرده است و یکی از دلایل مهم تغییر تاریخ جشنواره همزمانی فجر با فستیوال برلین است که احیاناً مهمانهای مشترک دارد و فجر نمیخواهد این مهمانان احیاناً مهم را از دست بدهد. پس تاریخ خود را تغییر میدهد، به جای اینکه قدرت جشنواره را بالا ببرد تا مهمانان تمایل قلبی داشته باشند در آن حضور پیدا کنند. وقتی خودمان را دست کم میگیریم، باید هم در اختتامیهی بخش بینالمللمان به جای کارگردان و بازیگران فیلمها منشی سفارت و کنسولگر بیایند روی سن و جایزه بگیرند. وقتی سه فیلم ایرانی برای بخش بینالملل انتخاب میکنیم و حتماً به یکی عنوان بهترین فیلم و به دیگری بهترین کارگردان و به سومی هم مثلاً بهترین بازیگر میدهیم، در چشم دیگران خود را تمسخر کردهایم. خود میگوییم و خود میخندیم، انتظار هم داریم دیگران هم بخندند.
صفهای طویل جشنواره، نوستالژی سالهای دور
در سالهای دههی شصت، زمانی که جشنوارهی فیلم فجر دورههای ابتدایی خود را میگذراند، و نیاز بود که سینمای نوین ایران در بین مردم جای خود را باز کند، صفهای طویلی تشکیل میشد تا تماشاگران جدیتر سینما بتوانند فیلمهای جشنواره را ببینند. فیلمهای جشنواره برای ما که آن زمان به اصطلاح خورهی فیلم بودیم حکم کیمیا داشت و افتخار میکردیم فیلمها را که با سیاست آن سالها باید اول در جشنواره اکران میشدند تا اجازهی اکران عمومی پیدا کنند، رصد کنیم. صفهای طولانی مأمنی بود که رشد کنیم. این سیاست اگر در آن سالها درست بود، بعد از گذشت زمان به فخرفروشی مدیران سینمایی بدل شد، طوری که جشنواره را از تهران به شهرهای دیگر گسترش دادند، و همزمان جشنواره را در آن شهرها اجرا کردند. صفهای طویل نوستالژیک شد منت مدیران بر سر سینمای ایران و آمار و ارقام تعداد تماشاگر خلاف ادعای سر و سامان دادن به وضعیت سینمای ایران در اکران عمومی عمل کرد. به این اکرانهای متعدد اضافه کنید انبوه اکرانهای ارگانها و سازمانهای فرهنگی و غیر فرهنگی را بعد از جشنوارهی فجر. با این حساب دیگر توانی باقی نمیماند تا تماشاگر در طول سال به سینما برود. آن وقت میگوییم سینمامان کمرونق است. چراییاش را در همین جاها جستوجو کنید.
ما همه خوبیم
چند سالی است که یک سیمرغ به سیمرغهای جشنواره اضافه شده، و آن هم سیمرغ بهترین فیلم از نگاه تماشاگران است. این سیمرغ با ابتکار کارتهایی که به تماشاگران هنگام ورود به سالن داده میشد و آنها باید در پایان فیلم یکی از کارتها «ضعیف، خوب، عالی» را به داخل صندوق مربوطه بیندازند، محاسبه میشد و معلوم میشد مردم چه فیلمی را انتخاب کردهاند. سیستم نظرسنجی تماشاگران امسال تغییر کرد و به سیاق سالهای قبل نبود. میپرسید یعنی دیگر صندوقی وجود نداشت که تماشاگران آرایشان را در آن بیندازند؟ خیر. صندوق بود، اما سیستم رأیگیری تغییر کرده بود. دبیر جشنواره، قبل از گشایش جشنواره گفت برای احترام به تمام فیلمسازان به جای «ضعیف، خوب، عالی» امسال برگههای آرا «خوب، خیلی خوب، عالی» است. یعنی اگر تماشاگر از فیلمی خوشش نیامد و آن را دوست نداشت به ناچار پایینترین درجهی برگه، یعنی برگهی خوب را در صندوق رأی بیندازد. این یعنی فیلم بدی وجود ندارد. همه خوبیم، در بدترین حالتش.
برنامهریزی، حلقهی مفقوده ۲۹ ساله
امسال نوبر برنامهریزی فیلمها بود. نمیخواهم بیخودی نق بزنم. ولی واقعاً به دورهی ۲۹ میشود عنوان زرشک زرین برنامهریزی تمام جشنوارههای سینمایی در جهان را داد. دورهای که فیلمی که میخواهی در سالن ببینی را هنوز نمیدانی. یکی دو نمونهاش را برایتان میگویم تا دستتان بیاید موضوع چیست. فرض کنید شب پیش از شروع جشنواره، به سایت جشنواره سر میزنی تا ببینی چه فیلمی در سانس اول نمایش دارد تا اگر مثل سال قبل بهترین فیلم جشنواره (البته از دید داوران) را نشان دادند از دستش ندهی. شنیدهای که اتفاقاً سانس اول جشنواره فیلم داریوش مهرجویی، آسمان محبوب است. البته شنیدهها اشتباه از کار درمیآید و پنج فیلم روز اول فیلمهای دیگری است. در برنامهای هم که اول صبح از دفتر روابط عمومی گرفتیم نوشته بود سانس اول: خانه امن است (ناصر رفایی). با این برنامه رفتیم در سالن، اما اتفاقی افتاد که نظیرش را قطعاً هیچ جا ندیدهاید. فیلم شروع شد و نام فیلم را نوشت: باد و مه (محمد علی طالبی. در این اوضاع و احوال کسی که تیتراژ فیلم را ندیده باشد، بیشک فکر میکند تصاویر برای فیلم ناصر رفایی است. نمونهی دیگر برمیگردد به روز ۲۲ بهمن که جمعه بود و گفتوگوی من و مسعود شاهی ضمیمهی بانمک این روز بود. در جدول، ساعت شروع روز جمعه (به دلیل راهپیمایی ۲۲ بهمن) ساعت یک ذکر شده بود که معقول مینمود. ما هم ساعت یک ربع به یک در سالن بودیم. اما به ناگاه دیدیم به دیوار کاغذی زدهاند و روی آن نوشتهاند شروع سانسها ساعت ۲ است. فکرش را بکنید، چقدر برنامه باید منظم باشد تا این اتفاق بیفتد. با مهدی مسعود شاهی دبیر جشنواره که به گفتوگو نشستم از معظلات و بیبرنامگیها حرف زدیم و او هم جواب داد. فقط یک نکتهی بانمک گفت که اینجا همان را میگویم و بقیهاش را خودتان حدس بزنید. وقتی به او گفتم: «امروز (۲۲ بهمن) برنامه بنا بود از ساعت یک شروع شود، اما وقتی به برج آمدیم دیدیم برنامه تغییر کرده و یک ساعت به تعویق افتاده. خب شما که از ماهها قبل میدانستید ۲۲ بهمن جمعه است، این را زودتر اعلام میکردی. ما که زرخرید شما نیستیم که تا ساعت دو نیمه شب اینجا بمانیم و مطلع شویم که برنامه تغییر کرده یا نه. ما که تبعیدی شما نیستیم!» مسعود شاهی هم خیلی خونسرد گفت: «شما خیلی ایدهآلگرا هستید. این چیزها که دست ما نیست!» من باور نکردم این سخن را از دبیر جشنواره دارم میشنوم، شما را نمیدانم.
سیاستهای بخشنامهای شکست خورده
در سینمای ایران هر وقت پای بخشنامه آمده است وسط، گندی بالا آمده که جمع کردنش کاریست کارستان. نمونهاش در جشنوارهی ۲۹ تأکید مدیران سینمایی بر رونق دادن به سینمای سیاسی است. سینمای سیاسیای که نمونههایش پایاننامه (حامد کلاهداری)، اخراجیها ۳ (مسعود ده نمکی)، و گزارش یک جشن (ابراهیم حاتمیکیا) است. پایاننامهای که آنقدر مضحک و مسخره از کار در آمده که تماشاگر سراسر فیلم سوت و کف میزند و فیلم را هو میکند، و اخراجیها میترسد بیاید رد مرکز اصلی جشنواره و به نمایش در بیاید، و گزارش جشنی که هیچ نشانی از ابراهیم حاتمیکیای سالهای نه چندان دور ندارد. سینمای سیاسی سال۸۹ مثل عرفانزدگی دههی شصت و معناگرایی دههی هفتاد، نمونهی الکنی از سیاستهای بخشنامهایست که از درون ذهن بیمار مدیران این سینما خارج شده است. با این اوصاف من تنها یک سؤال دارم: با این همه سیاست غلط آیا جشنوارهی فیلم فجر نبودنش بهتر از بودنش نیست؟! بهتر نیست خودمان را گول نزنیم که داریم جشنوارهی فیلم برگزار میکنیم؟ در بخش بعدی این مطلب به فیلمهای مهم این دوره خواهم پرداخت.
نظرها
نظری وجود ندارد.