دختری که خودش را خورد
<p>مجتبا صولت‌پور ـ سعید محسنی، نویسنده‌ی کتاب «دختری که خودش را خورد» به تئا‌تر علاقمند است و در قلمرو نمایش کار کرده است. آن‌طور که در ابتدای کتاب از زبان خودش می‌خوانیم، پس از آشنایی با اکبر رادی به نمایش روی می‌آورد، اما بعد از چند سال نوشتن و صحنه‌گردانی در نمایش، دل‌زده و ناراضی از صحنه، آن‌ را ترک می‌کند و به ادبیات داستانی روی می‌آورد و «دختری که خودش را خورد» اولین رمان اوست، که باز هم با اعتماد نشر «چشمه» به نویسنده‌های جوان، در مجموعه‌ی «کتاب‌های قفسه‌ی آبی» منتشر شده است.</p> <p><br /> لحنِ خودمانی و شوخ کتاب، از ابتدا خودش را نشان می‌دهد. طنز موجود در کلامِ راوی، مهم‌ترین ویژگی نثر کتاب است که باعث شده «دختری که...» بسیار خوش‌خوان از آب دربیاید. سعید محسنی در تجربه‌ی نوشتن اولین رمان‌اش، چندان پا پیش نگذاشته و قبل از هر چیز با بی‌پرواییِ کلامی از سوی راوی (با به‌کار بردن کلماتی که چندان در عرف نمی‌گنجند) سعی در پرداخت کتابی دارد، که به سرعت خوانده شود و هیچ‌چیزش زیر زبان خواننده گیر نکند. البته در این‌کار موفق بوده است.</p> <p><br /> داستان درباره‌ی مرد نویسنده‌ی شوخِ متأهلِ هیچ‌نداری‌ست، که پیکانِ «جوانان» سوار می‌شود و حاضر به قبول هیچ‌گونه رشوه‌ای نیست، پس مجبور است در یکی از روستاهای اطراف اصفهان تاریخ درس بدهد که رفت‌و‌آمد با مینی‌بوس از مدرسه به خانه و برعکس (چراکه «جوانان»‌‌اش اغلب خراب است) او را دل‌زده کرده است. محسنی در انتخاب موضوع هم، حُسنِ جسارتِ نویسنده‌ای پُرپتانسیل و جوان را از خود به خرج نداده است، و کاراکترش نمونه‌ای کاملاً تیپیک، با حفظ همه‌ی خصوصیت‌های ثابت چنین کاراکترهایی‌ست. نمونه‌ی این آقا معلم‌ها را بار‌ها دیده‌ایم و به خوبی در ذهن داریم. آن‌ها معلم‌های پاک و شریفی هستند که به حقوق‌های اندک قانع و حتی بی‌اعتناء هستند، از گرفتن رشوه پرهیز می‌کنند و با صداقت و تندجوشی اجازه‌ی پیشرفت در کار را از خود سلب کرده‌اند. قهرمان کتاب، دقیقاً همین تیپ است، و این بزرگ‌ترین ضعف آن‌هم محسوب می‌شود؛ چراکه اثری صد و پنجاه صفحه‌ای حول محور اندیشه‌ها و رفتار‌های کاراکتری کلیشه‌ای نوشته شده است. (بهترین استفاده از چنین کاراکتری در «مدیر مدرسه» نوشته‌ی آل احمد اتفاق افتاده، اما غیر از آن به مورد چندان موفقی نمی‌توان اشاره کرد.)<br /> قهرمانِ کتاب، در روزی که از روی تفریح مشغول ماهی‌گیری‌ست، چشم‌اش می‌افتد به کیفی که روی آب شناور است. آن‌را از آب می‌گیرد و به طمع پیدا کردن پول و حل مشکلات مالی‌اش، به سرعت با ماشین از آن‌جا دور می‌شود. اما محتویات کیف، فقط مشتی نامه هستند، که دختری در دانشگاه «هنر» اصفهان، به معشوق‌اش نوشته که کیلومتر‌ها دور از اوست. معلم شروع به خواندن و تمسخر نامه‌ها می‌کند. اما اتفاقی که در ادامه رخ می‌دهد، تغییر امضای پای نامه‌ها (هویت؟) است که قضیه را برای معلم جدی می‌کند. نامه‌هایی که در ابتدا با نام «غزاله» امضا خورده بودند، حالا امضاهای متعددی پایشان دیده می‌شود؛ از جمله امضای «دختری که خودش را خورد.»</p> <p><img height="386" align="left" width="250" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/muhseni.jpg" alt="" /><br /> در این قصه به طور فنی چند نقیصه وجود دارد. اول این‌که، چرا دختر تغییر امضاء می‌دهد؟ در واقع هیچ ضرورتی او را به این‌کار مجاب نمی‌کند، که اگر ضرورتی هم بوده، خواننده هیچ‌گاه از آن مطلع نخواهد شد، و به همین دلیل است که تغییر امضای دختر، به معنی تغییر هویتِ او نیست. این‌که نویسنده نتوانسته هویت‌هایی که در کتاب‌اش خلق کرده را، به چالش بکشد، نقیصه‌ی آشکاری محسوب می‌شود. دوم؛ چرا معلم کنجاو می‌شود که سر از ماجرا در بیاورد و غزاله پیدا کند؟ او در کنار خودش، همسر بارداری دارد، که نمی‌تواند با وضع‌حملِ عادی بچه‌اش را به‌دنیا بیاورد، و بیش از هر چیز به مراقبت از سوی شوهرش احتیاج دارد. چرا قهرمان کتاب در این لحظه، توجه‌اش را در مسیر پُر خطر و بیهوده‌ای خرج می‌کند، در حالی که می‌تواند استرس‌های همسرش را دور کند؟ او همسرش را دوست دارد. پس دلیل چیست؟ یک کنجکاویِ صرف نمی‌تواند باعث این‌کار شده باشد. این‌جور کنجکاوی‌ها برای او فقط دردسر خواهند داشت. (و بگذریم از ترفند کلیشه‌ایِ یافتن تصادفی کیفِ شناور بر آب.)</p> <p><br /> پایان‌بندی کتاب، می‌توان گفت با قصه‌های متوسط هالیوودی پهلو می‌زند. مجموعه‌ای از اتفاقات که فضای اصلی کار را ساخته‌اند، و حالا در پایان، آرامشی که وجود قهرمان را فرا می‌گیرد و او را احتمالاً به پاسخ‌هایی نه‌چندان قابل اعتماد، برای سؤال‌های اصلی‌اش رهنمون می‌کند.</p> <p><br /> رمان می‌توانست خیلی بهتر از آب دربیاید. در صورتی که نویسنده‌ با مسئله‌ی «هویت» آگاهانه‌تر برخورد می‌کرد، با اثر قوی‌تری روبه‌رو می‌شدیم. اما «دختری که...» کتابی با لحن و زبان شیرین، طنزی غلیظ و جاافتاده، ریتمی منظم و سریع و در ‌‌نهایت جملات استخوان‌داری‌ست.</p> <p><br /> اولین رمان سعید محسنی، با این‌که چیز خارق‌العاده‌ای در خود ندارد، اما نقطه‌ی خوبی برای شروع نویسنده‌اش محسوب می‌شود و خوانندگان بسیاری این دست کتاب‌ها (خوش‌خوان، با لحن و کلامی طنز‌آلود) را می‌پسندند و از آن استقبال می‌کنند.</p> <p> </p> <p><strong>شناسنامه‌ی کتاب:</strong></p> <p><br /> دختری که خودش را خورد، سعید محسنی، نشر چشمه، چاپ اول: بهار ۱۳۸۹، ۱۵۰۰ نسخه، ۱۵۹ صفحه، ۳۲۰۰ تومان.</p>
مجتبا صولتپور ـ سعید محسنی، نویسندهی کتاب «دختری که خودش را خورد» به تئاتر علاقمند است و در قلمرو نمایش کار کرده است. آنطور که در ابتدای کتاب از زبان خودش میخوانیم، پس از آشنایی با اکبر رادی به نمایش روی میآورد، اما بعد از چند سال نوشتن و صحنهگردانی در نمایش، دلزده و ناراضی از صحنه، آن را ترک میکند و به ادبیات داستانی روی میآورد و «دختری که خودش را خورد» اولین رمان اوست، که باز هم با اعتماد نشر «چشمه» به نویسندههای جوان، در مجموعهی «کتابهای قفسهی آبی» منتشر شده است.
لحنِ خودمانی و شوخ کتاب، از ابتدا خودش را نشان میدهد. طنز موجود در کلامِ راوی، مهمترین ویژگی نثر کتاب است که باعث شده «دختری که...» بسیار خوشخوان از آب دربیاید. سعید محسنی در تجربهی نوشتن اولین رماناش، چندان پا پیش نگذاشته و قبل از هر چیز با بیپرواییِ کلامی از سوی راوی (با بهکار بردن کلماتی که چندان در عرف نمیگنجند) سعی در پرداخت کتابی دارد، که به سرعت خوانده شود و هیچچیزش زیر زبان خواننده گیر نکند. البته در اینکار موفق بوده است.
داستان دربارهی مرد نویسندهی شوخِ متأهلِ هیچنداریست، که پیکانِ «جوانان» سوار میشود و حاضر به قبول هیچگونه رشوهای نیست، پس مجبور است در یکی از روستاهای اطراف اصفهان تاریخ درس بدهد که رفتوآمد با مینیبوس از مدرسه به خانه و برعکس (چراکه «جوانان»اش اغلب خراب است) او را دلزده کرده است. محسنی در انتخاب موضوع هم، حُسنِ جسارتِ نویسندهای پُرپتانسیل و جوان را از خود به خرج نداده است، و کاراکترش نمونهای کاملاً تیپیک، با حفظ همهی خصوصیتهای ثابت چنین کاراکترهاییست. نمونهی این آقا معلمها را بارها دیدهایم و به خوبی در ذهن داریم. آنها معلمهای پاک و شریفی هستند که به حقوقهای اندک قانع و حتی بیاعتناء هستند، از گرفتن رشوه پرهیز میکنند و با صداقت و تندجوشی اجازهی پیشرفت در کار را از خود سلب کردهاند. قهرمان کتاب، دقیقاً همین تیپ است، و این بزرگترین ضعف آنهم محسوب میشود؛ چراکه اثری صد و پنجاه صفحهای حول محور اندیشهها و رفتارهای کاراکتری کلیشهای نوشته شده است. (بهترین استفاده از چنین کاراکتری در «مدیر مدرسه» نوشتهی آل احمد اتفاق افتاده، اما غیر از آن به مورد چندان موفقی نمیتوان اشاره کرد.)
قهرمانِ کتاب، در روزی که از روی تفریح مشغول ماهیگیریست، چشماش میافتد به کیفی که روی آب شناور است. آنرا از آب میگیرد و به طمع پیدا کردن پول و حل مشکلات مالیاش، به سرعت با ماشین از آنجا دور میشود. اما محتویات کیف، فقط مشتی نامه هستند، که دختری در دانشگاه «هنر» اصفهان، به معشوقاش نوشته که کیلومترها دور از اوست. معلم شروع به خواندن و تمسخر نامهها میکند. اما اتفاقی که در ادامه رخ میدهد، تغییر امضای پای نامهها (هویت؟) است که قضیه را برای معلم جدی میکند. نامههایی که در ابتدا با نام «غزاله» امضا خورده بودند، حالا امضاهای متعددی پایشان دیده میشود؛ از جمله امضای «دختری که خودش را خورد.»
در این قصه به طور فنی چند نقیصه وجود دارد. اول اینکه، چرا دختر تغییر امضاء میدهد؟ در واقع هیچ ضرورتی او را به اینکار مجاب نمیکند، که اگر ضرورتی هم بوده، خواننده هیچگاه از آن مطلع نخواهد شد، و به همین دلیل است که تغییر امضای دختر، به معنی تغییر هویتِ او نیست. اینکه نویسنده نتوانسته هویتهایی که در کتاباش خلق کرده را، به چالش بکشد، نقیصهی آشکاری محسوب میشود. دوم؛ چرا معلم کنجاو میشود که سر از ماجرا در بیاورد و غزاله پیدا کند؟ او در کنار خودش، همسر بارداری دارد، که نمیتواند با وضعحملِ عادی بچهاش را بهدنیا بیاورد، و بیش از هر چیز به مراقبت از سوی شوهرش احتیاج دارد. چرا قهرمان کتاب در این لحظه، توجهاش را در مسیر پُر خطر و بیهودهای خرج میکند، در حالی که میتواند استرسهای همسرش را دور کند؟ او همسرش را دوست دارد. پس دلیل چیست؟ یک کنجکاویِ صرف نمیتواند باعث اینکار شده باشد. اینجور کنجکاویها برای او فقط دردسر خواهند داشت. (و بگذریم از ترفند کلیشهایِ یافتن تصادفی کیفِ شناور بر آب.)
پایانبندی کتاب، میتوان گفت با قصههای متوسط هالیوودی پهلو میزند. مجموعهای از اتفاقات که فضای اصلی کار را ساختهاند، و حالا در پایان، آرامشی که وجود قهرمان را فرا میگیرد و او را احتمالاً به پاسخهایی نهچندان قابل اعتماد، برای سؤالهای اصلیاش رهنمون میکند.
رمان میتوانست خیلی بهتر از آب دربیاید. در صورتی که نویسنده با مسئلهی «هویت» آگاهانهتر برخورد میکرد، با اثر قویتری روبهرو میشدیم. اما «دختری که...» کتابی با لحن و زبان شیرین، طنزی غلیظ و جاافتاده، ریتمی منظم و سریع و در نهایت جملات استخوانداریست.
اولین رمان سعید محسنی، با اینکه چیز خارقالعادهای در خود ندارد، اما نقطهی خوبی برای شروع نویسندهاش محسوب میشود و خوانندگان بسیاری این دست کتابها (خوشخوان، با لحن و کلامی طنزآلود) را میپسندند و از آن استقبال میکنند.
شناسنامهی کتاب:
دختری که خودش را خورد، سعید محسنی، نشر چشمه، چاپ اول: بهار ۱۳۸۹، ۱۵۰۰ نسخه، ۱۵۹ صفحه، ۳۲۰۰ تومان.
نظرها
نظری وجود ندارد.