ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

نقد کیش شخصیت در تحلیل سیاسی

فوآد اویسی − زمانه ما بیش از همیشه محتاج به تحلیل‌های جامع و استراتژیک سیاسی-تاریخی است. کیش شخصیت سردرگمی ایجاد می‌کند.

والتر بنیامین در «مبدأ تعزیه آلمانی» ، در ادامه بحثی در مورد تاریخچه بحران سیاسی-اخلاقی اروپا در قرون هفدهم و هجدهم میلادی (دوره باروک)، به اشاعه و نهادینه شدن گفتمانی در سطوح تاریخ‌نگاری سیاسی و ادبیات نمایشی این دوران می‌پردازد که شباهت‌های آشکاری با زبان رایج (و برخورد عامه با مقوله اخلاق سیاسی) میدان سیاست امروزین دارد، از جمله سیاست ایرانی.

شخصیت ویژه فرمانروا و رواج‌ساده‌نگری سیاسی

یکی از مشخصه‌های اصلی زبان ادبیات و تاریخ‌نگاری سیاسی باروک تصویری‌ست از پاد-شاه (sove-reign) باروک به‌عنوان فردی دمدمی و آشفته مزاج - گاه بدبین و سبع، و گاه مظلوم و فیلسوف - که تصمیم‌های سیاسی خود را نه بر اساس ملاحظات سیاسی و تاریخی در سطح قدرت، بلکه بر اساس ملاحظات آنی ذات  مالیخولیایی‌اش می‌گیرد.

بنیامین به چند پیش‌زمینه و کارکرد سیاسی این نوع ادبیات و گفتمان سیاسی اشاره می‌کند. در وهله اول، این گفتمان پیچیدگی معادلات چندمتغیری سیاسی-تاریخی را تا سطح تصمیمات ناگهانی یک فرد (و یا دستکاه سیاسی) تقلیل می‌دهد و نه تنها به ساده‌سازی، عامیانه کردن، و مخوف نمودن مقوله سیاست و سیاستمدار کمک می‌کند، بلکه در واقع به شکل‌گیری مفهوم شهریار (sovereign) به معنای سیاسی مدرن آن - حاکم مطلق شرایط اضطراری و حکومت نظامی - کمک می‌کند.

البته این نوع نگاه به مقوله سیاست و سیاست‌ورزی خود زاده شرایط خاص سیاسی اروپای آن دوران و بن‌بست مذهبی، ژئوپلیتیکی و متافیزیکی مزمنی‌ست که گریبان متقکران و نویسندگانش را گرفته بود. از بنیان فلسفه فرد-محور دکارت گرفته تا ادبیات سیاسی هابز که از استعاره و تمثیل‌های طبیعی برای توجیه بنیان تاریخ استفاده می‌کند، ادبیات دوران باروک شاهد انحلال مرزهای داستان و سیاست، و تاریخ و طبیعت بود.

در این خلاء تاریخی، تاریخ‌نگاری سیاسی این دوران به ادبیات مداحانه و چاکرانه دبیران و منشیان دربار بسیار نزدیک می‌شود و در مقابل، تاثیر این نگاه «طبیعت-محور» به تاریخ تنها به تایید مضاعفِ تصویر شهریار (و دستگاه سیاسی) خودمحور و فراتاریخی می‌انجامد.

ترویج این نوع نگاه اما مردم و روشنفکران را از مقوله سیاست و تحلیل تاریخی دلسرد می‌کند و در انتها، با تسلط «طبیعت» بر سیاست، نه تنها نقش تاریخ در شکل‌گیری و شکل‌دهی به روندهای سیاسی انکار می‌شود و درک از استراتژی سیاسی به گفتمان «چانه‌زنی» با قدرت تبدیل می‌شود، بلکه درک عامیانه مردم از اخلاق و سیاست را تا حد داروینیسم جتماعی (social Darwinism) و گفتمان‌های «بقای اصلح» پایین می‌آورد.

برای مشاهده شباهت‌های سیاسی دوره باروک و این دوران لازم نیست راه دوری رفت. به عنوان مثال، حجم و نوع مقالاتی که به طور روزمره در مورد ذات شخصی تصمیمات سیاسی دانلد ترامپ و یا علی خامنه‌ای نوشته می‌شود سطح تحلیل سیاسی را تا حد طالع‌بینی امیال این دو سیاسمتدار پایین می آورد.

نمونه‌هایی چون تمرکز بر هاشمی، ترامپ، پوتین...

برخی نوشته‌های اخیر در مورد «پدرخواندگی» هاشمی در سطح سیاست ایران هم در این قالب می‌گنجند، زیرا تغییر خط‌ مشی سیاسی هاشمی در سال‌های اخیر نه تنها زاده «مردمی شدن» و یا «سیاستمداری» او نبود، بلکه در درجه اول به حذف سیاسی هاشمی و نزدیکانشان از سطوح اول قدرت در نتیجه قدرت‌گیری سپاهیان برمی‌گردد که هاشمی را مجبور به بازتعریف بسیار تدریجی موقعیت و سرسپردگی‌های سیاسی‌اش کرد.

تحلیل با متمرکز بر شخصیت ویژه  "پدرخوانده"، مختص ایران نیست. مثلا این روزها می‌بینیم که تحلیل آینده رابطه سیاسی آمریکا و روسیه عمدتا به سطح تقابل کیش شخصیت ترامپ و پوتین تقلیل داده می‌شود، در حالی که برآیند بحران‌های سیاسی-نظامی در سوریه و اوکراین، مساله گسترش ناتو و سپر ضد‌موشکی آمریکا، و آینده قراردادهای مناطق مشترک تجاری بین اتحادیه اروپا و آمریکا، تنها نقش کلیدی در تعیین نوع رابطه بین این دو رهبر سیاسی را بازی خواهد کرد.

نمونه بارز این نوع نگاه در سطح مردمی اما شاید پیشنهادهای اخیر دربار عقیم‌سازی زنان گورخواب است، که زیر لقای تظاهر به نگاهی علمی-طبیعی به مقوله کارتن‌خوابی، پیشینه‌های تاریخی-سیاسی این بحران را پاک می‌کند و آینده این مشکل فراگیر دستگاهی و اجتماعی را به سطوح بالای تصمیم‌گیری مطلق سیاسی ارجاع می‌دهد. جالب اینجاست که در خیلی از موارد جواب موافقان عقیم‌سازی به برخی معترضان صرفا بر اساس انتقاد از «نوع» ادبیات اعتراضی بود.

ضرورت روگردانی از شخصیت‌محوری در تحلیل سیاسی

توجه والتر بنیامین به نمونه ادبیات دوران باروک در وهله اول برای آن است که نشان دهد این نوع ادبیات سیاسی، با انحلال تاریخ و سیاست در کیش شخصیت، نقش روندهای تاریخ و استراتژی‌های سیاسی در بده-بستان‌های سیاسی را کم‌رنگ می‌کند و در درازمدت به سردرگمی سیاسی توده‌های مردم و انعقاد تصویر فرمانروامحور سیاست منجر می‌شود. ادبیات و گفتمان سیاسی زمینه و نگاه تاریخی خود را از دست می‌دهد و به تعزیه‌ای سردرگم درباره شهریار و آخزالزمان بی‌تاریخ و بی‌پایانش تبدیل می‌شود.

اشاعه سیاسی و سازماندهی شده فرهنگ مداحی در ایران، و یا حتی محبوبیت بالای سریال‏های ترکی سلطان‌محور در بین ایرانیان، تنها از این نقطه‌نظر جایگاه تاریخی حقیقی خود را پیدا می‌کنند.

اپرای تعزیه‌وار، جنازه پرست، و مرگ‌محور باروک مبدأ مشترک ادبی اولین «سوپ‌اپراهای» امروزی و گفتمان‌ رژیم‌های فاشیستی و کیش شخصیت-محور قرن بیستم اروپاست. زمانه ما ولی بیش از همیشه محتاج به تحلیل‌های جامع و استراتژیک سیاسی-تاریخی است.

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.