ناهشیاری برافروختگان!
<p>محمود خوشنام- ترانه اعتراض، از آن‌گونه که در مقالات پیشین یاد کردیم، اگر چه صراحت بیان نداشت و به یاری تمثیل و نماد حرف خود را می‌زد، کمابیش به یکی از هدف‌های معترضان که براندازی نظام سلطنتی باشد یاری رسانید، ولی به آرزوی نهائی خود که آزادی و رهائی از استبداد باشد و «براندازی را تنها راه دستیابی به آن می‌دانست» دست نیافت. از آنچه پیش آمد، به این نتیجه می‌رسیم که ترانه‌پردازی «متعهدانه» در پیش از انقلاب اگر چه شور و هیجانی وافر برای تأثیرگذاری داشت، ولی از درک و درایت پیش‌بینی خوابی که برای ایران دیده بودند، بی‌بهره بود.</p> <p> </p> <p><strong>نبرد بین سنت و بدعت</strong></p> <p> </p> <p>این یادداشت‌ها، ظرفیت پرداختن به همه‌ی جوانب سیاسی و فرهنگی انقلاب واپسگرای اسلامی را ندارد که در سال‌های ۵۶ و ۵۷ دوره‌ی جنینی خود را می‌گذرانید و از شعر‌های انقلابی و ترانه‌های متعهدانه نیز تغذیه می‌کرد. غالب شاعران و ترانه‌پردازان «متعهد» سر از پا نشناخته و بدون آینده‌نگری، به کاروان انقلاب پیوستند و تا چشم از خواب خوش گشودند، خود را نخستین قربانیان انقلاب دیدند. شمار کسانی که هوشمندانه از پیوستن به این کاروان پرهیز کردند، اندک بود.</p> <p><img height="130" align="left" width="180" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/large_khokasraie02.jpg" alt="" /><br /> «نادر نادرپور» که یکی از آن‌هاست، در جائی نوشته است: <br /> «هنگامی که نخستین قدم‌ها و مشت‌ها، زمین و آسمان ایران را به لرزه درانداخت، حسی به من گفت که از ناهشیاری این برافروختگان باید ترسید [...] دفع فاسد را به افسد نمی‌پسندید [...] او می‌دید که در پشت آن صف‌ها و مشت‌ها، و به موازات پیکار سیاسی، نبردی فرهنگی آغاز شده است؛ نبردی که در آن سنت بر بدعت، و تعصب بر تجدد می‌تازد...»</p> <p> </p> <p>در برابر انگشت‌شمارانی چنین، انبوه نویسندگان، شاعران و ترانه‌پردازانی قرار داشتند که شیخان را فرماندهان، دوره‌ی گذار به‌شمار می‌آوردند که پس از استوار شدن پایه‌های مردمی انقلاب، مرکب قدرت را به آنان می‌سپارند. رؤیای خام‌اندیشانه‌ای که از‌‌ همان آغاز معلوم بود که به واقعیت نخواهد انجامید. واقع‌گرایانه‌تر، همانی بود که پیش آمد. شیخان بر مسند قدرت ماندند و شاعران فریفته‌ی انقلاب را یا به بند کشیدند و یا تار و مار کردند و وضعیت هنوز بر همین مدار می‌گردد.</p> <p><br /> این‌ها توضیحاتی است که برای درک موقعیت ترانه‌های اعتراض در گذشته و حال ضرورت دارد.</p> <p> </p> <p><strong>خورشید خجسته</strong></p> <p> </p> <p>در سال‌های ۵۶ و ۵۷، ترانه‌های اعتراض رفته رفته از پوشش تمثیلی خود به درآمد و با توجه به تضعیف واکنش‌های امنیتی، به شعار و صراحت نزدیک‌تر شد. در واقع نوعی سرود- ترانه جای ترانه را گرفت. حتی خوانندگان سنتی به خواندن این سرود- ترانه‌ها پرداختند که بعضی از آن‌ها بسیار هم تأثیرگذار بودند. آهنگسازان غالباً بر روی شعرهای انقلابی موجود- از مشروطیت تا انقلاب- آهنگ می‌گذاشتند. «محمد رضا لطفی» شاید پرکار‌ترین این‌گونه آهنگسازان بود. از جمله کارهای او آهنگی است که روی غزل معروف فرخی یزدی نهاده و به وسیله‌ی گروه آواز جمعی اجرا شده است. <br /> <br /> «آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی<br /> دست خود ز جان شستم از برای آزادی<br /> در محیط توفان‌زا، ماهرانه در جنگ است<br /> ناخدای استبداد، با خدای آزادی...</p> <p> </p> <p>در میان ترانه‌های اعتراضی لطفی، «سپیده» نیز با متنی از «ه. ا. سایه» در زمره‌ی تأثیرگذار‌هاست که با صدای شجریان ضبط شده است.</p> <p><br /> » ایران،‌ای سرای امید<br /> بر بامت سپیده دمید<br /> بنگر کزین ره پر خون<br /> خورشیدی خجسته رسید! <br /> اگر چه دل‌ها پر خون است<br /> شکوه آزادی افزون است<br /> سپیده ما گلگون است<br /> که دست دشمن در خون است»</p> <p>تنگ پر تبرک عبا</p> <p> </p> <p>کارگزاران فرهنگی نظام، به ویژه از شعر شاعران چپ آرمانگرا بیشترین بهره‌ها را برده‌اند. با این نتیجه که آرمان بزرگ آن‌ها را تا حد هدف‌های فرصت‌طلبانه‌ی خودشان پائین آورده‌اند.</p> <p><br /> » سیاوش کسرائی» بیش از همه مورد بهره‌برداری قرار گرفته است. بماند که او خود، به پیشباز این‌کار رفت، و متن «محمد» را برای پیوند با موسیقی اسفندیار منفردزِاده نوشت، تا آن را در پای رهبر کبیر انقلاب نثار کند. او به گمان آنکه پایه‌های ظلم و ستم به دست خمینی درهم می‌ریزد، حرفی از محمد بن عبدالله را با شادمانی در آغاز ترانه آورده است:<br /> <br /> الملک یبقی مع الکفر<br /> و لا یبقی مع الظلم<br /> گفتی که یک دیار<br /> هرگز به ظلم و جور نمی‌ماند<br /> بر پا و استوار</p> <p> </p> <p>و بعد از رفتار تمثیل‌وار محمد می‌گوید که گویا «عبای وحدت» بر سر پاکان روزگار کشیده است. حال آنکه این عبای وحدت از‌‌ همان اولین روز استقرار جمهوری اسلامی در سراسر جهان اسلام تفرقه انداخت و «پاکان» روزگار نیز به دست عمله‌ی ظلم و جور به کام مرگ فرستاده شدند. شاعر ولی این‌ها را نمی‌دانست و در «تنگ پر تبرک» عباداران نازنین جائی برای «آزاد مردان» می‌جست! کسرائی شوربختانه تاوان این خوش‌خیالی‌های شاعرانه‌ی خود را پرداخت و در غربتی غریب، دور از وطن، از دار دنیا رفت. <br /> <br /> <strong>موسیقی این هفته:</strong></p> <p><br /> ::سپیده، با صدای شجریان و شعر هوشنگ ابتهاج::<br /> </p>
محمود خوشنام- ترانه اعتراض، از آنگونه که در مقالات پیشین یاد کردیم، اگر چه صراحت بیان نداشت و به یاری تمثیل و نماد حرف خود را میزد، کمابیش به یکی از هدفهای معترضان که براندازی نظام سلطنتی باشد یاری رسانید، ولی به آرزوی نهائی خود که آزادی و رهائی از استبداد باشد و «براندازی را تنها راه دستیابی به آن میدانست» دست نیافت. از آنچه پیش آمد، به این نتیجه میرسیم که ترانهپردازی «متعهدانه» در پیش از انقلاب اگر چه شور و هیجانی وافر برای تأثیرگذاری داشت، ولی از درک و درایت پیشبینی خوابی که برای ایران دیده بودند، بیبهره بود.
نبرد بین سنت و بدعت
این یادداشتها، ظرفیت پرداختن به همهی جوانب سیاسی و فرهنگی انقلاب واپسگرای اسلامی را ندارد که در سالهای ۵۶ و ۵۷ دورهی جنینی خود را میگذرانید و از شعرهای انقلابی و ترانههای متعهدانه نیز تغذیه میکرد. غالب شاعران و ترانهپردازان «متعهد» سر از پا نشناخته و بدون آیندهنگری، به کاروان انقلاب پیوستند و تا چشم از خواب خوش گشودند، خود را نخستین قربانیان انقلاب دیدند. شمار کسانی که هوشمندانه از پیوستن به این کاروان پرهیز کردند، اندک بود.
«نادر نادرپور» که یکی از آنهاست، در جائی نوشته است:
«هنگامی که نخستین قدمها و مشتها، زمین و آسمان ایران را به لرزه درانداخت، حسی به من گفت که از ناهشیاری این برافروختگان باید ترسید [...] دفع فاسد را به افسد نمیپسندید [...] او میدید که در پشت آن صفها و مشتها، و به موازات پیکار سیاسی، نبردی فرهنگی آغاز شده است؛ نبردی که در آن سنت بر بدعت، و تعصب بر تجدد میتازد...»
در برابر انگشتشمارانی چنین، انبوه نویسندگان، شاعران و ترانهپردازانی قرار داشتند که شیخان را فرماندهان، دورهی گذار بهشمار میآوردند که پس از استوار شدن پایههای مردمی انقلاب، مرکب قدرت را به آنان میسپارند. رؤیای خاماندیشانهای که از همان آغاز معلوم بود که به واقعیت نخواهد انجامید. واقعگرایانهتر، همانی بود که پیش آمد. شیخان بر مسند قدرت ماندند و شاعران فریفتهی انقلاب را یا به بند کشیدند و یا تار و مار کردند و وضعیت هنوز بر همین مدار میگردد.
اینها توضیحاتی است که برای درک موقعیت ترانههای اعتراض در گذشته و حال ضرورت دارد.
خورشید خجسته
در سالهای ۵۶ و ۵۷، ترانههای اعتراض رفته رفته از پوشش تمثیلی خود به درآمد و با توجه به تضعیف واکنشهای امنیتی، به شعار و صراحت نزدیکتر شد. در واقع نوعی سرود- ترانه جای ترانه را گرفت. حتی خوانندگان سنتی به خواندن این سرود- ترانهها پرداختند که بعضی از آنها بسیار هم تأثیرگذار بودند. آهنگسازان غالباً بر روی شعرهای انقلابی موجود- از مشروطیت تا انقلاب- آهنگ میگذاشتند. «محمد رضا لطفی» شاید پرکارترین اینگونه آهنگسازان بود. از جمله کارهای او آهنگی است که روی غزل معروف فرخی یزدی نهاده و به وسیلهی گروه آواز جمعی اجرا شده است.
«آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی
دست خود ز جان شستم از برای آزادی
در محیط توفانزا، ماهرانه در جنگ است
ناخدای استبداد، با خدای آزادی...
در میان ترانههای اعتراضی لطفی، «سپیده» نیز با متنی از «ه. ا. سایه» در زمرهی تأثیرگذارهاست که با صدای شجریان ضبط شده است.
» ایران،ای سرای امید
بر بامت سپیده دمید
بنگر کزین ره پر خون
خورشیدی خجسته رسید!
اگر چه دلها پر خون است
شکوه آزادی افزون است
سپیده ما گلگون است
که دست دشمن در خون است»
تنگ پر تبرک عبا
کارگزاران فرهنگی نظام، به ویژه از شعر شاعران چپ آرمانگرا بیشترین بهرهها را بردهاند. با این نتیجه که آرمان بزرگ آنها را تا حد هدفهای فرصتطلبانهی خودشان پائین آوردهاند.
» سیاوش کسرائی» بیش از همه مورد بهرهبرداری قرار گرفته است. بماند که او خود، به پیشباز اینکار رفت، و متن «محمد» را برای پیوند با موسیقی اسفندیار منفردزِاده نوشت، تا آن را در پای رهبر کبیر انقلاب نثار کند. او به گمان آنکه پایههای ظلم و ستم به دست خمینی درهم میریزد، حرفی از محمد بن عبدالله را با شادمانی در آغاز ترانه آورده است:
الملک یبقی مع الکفر
و لا یبقی مع الظلم
گفتی که یک دیار
هرگز به ظلم و جور نمیماند
بر پا و استوار
و بعد از رفتار تمثیلوار محمد میگوید که گویا «عبای وحدت» بر سر پاکان روزگار کشیده است. حال آنکه این عبای وحدت از همان اولین روز استقرار جمهوری اسلامی در سراسر جهان اسلام تفرقه انداخت و «پاکان» روزگار نیز به دست عملهی ظلم و جور به کام مرگ فرستاده شدند. شاعر ولی اینها را نمیدانست و در «تنگ پر تبرک» عباداران نازنین جائی برای «آزاد مردان» میجست! کسرائی شوربختانه تاوان این خوشخیالیهای شاعرانهی خود را پرداخت و در غربتی غریب، دور از وطن، از دار دنیا رفت.
موسیقی این هفته:
::سپیده، با صدای شجریان و شعر هوشنگ ابتهاج::
نظرها
کاربر مهمان مهدی رودسری
<p>جناب آقای خوشنام مجموعۀ ترانه های اعتراضی را که بسیار خواندنی - تقریبن آکادمیک - و جالب و دائره المعارفی است و چیزی بر روند ترانه سرایان پا در راه و ترانه سرایی در راه می افزاید را با تعمق و لذت می خوانیم و به شما خسته نباشی می گوئیم.<br /> وبعد چیزی هم اضافه می کنم که ( ترانه‌پردازی «متعهدانه» در پیش از انقلاب اگر چه شور و هیجانی وافر برای تأثیرگذاری داشت، ولی از درک و درایت پیش‌بینی خوابی که برای ایران دیده بودند، بی‌بهره بود.) نتیجۀ جالبی نیست و صرفن یک نتیجه گیری شخصی و از سر خستگی است انگار و بر داشتن سنگی بسیار سنگین که به کنکاشی دیگر نیاز دارد.<br /> در واقع ترانه سرا که حزب سیاسی نیست که قبل از عمل آفریدن ِخلاق ِمفاد آنچه مکتوب می کند را با پلاتفرم دفتر رهبری منطبق کند. در واقع اینطور هم می شود گفت که ترانه سرا وقتی ظلم را می بیند و عدالت را گم ، پس درون را فریاد می زند . و دیگر این مربوط به سیاست و کثافات بازی بازیگران سیاست زمانه است که شاه می رود و دیو ترش رخ می نمایاند.<br /> به گمانم آن ترانه هایی در یادها و بر زبانها می ماند که درد و زیبایی و شکوه و جسارت و فهم و آنچه باور عدالتجوی سراینده از واقعیت موجود است را باز تاب می دهد . چه دوران حکومت فردی شاه باشد و چه دوران سلطۀ بی چون و چرای فقیه مطلق.<br /> با مرغ سحر و ایران ای سرای امید و محمد با صدای فرهاد.<br /> و فردا اگر بدتری بر تخت حکومت جلوس کرد چه باک که با پیشینه ایی که ترانۀ اعتراضی داردترانه سرایی دیگر قد راست خواهد کرد تا حقیقت را ثبت کند.<br /> یک خاطره : جایی بودیم و فرهاد مهراد هم بود که تعریف کرد که بعد از خواندن محمد با شعر کسرایی دعوتش کرده بودند به تلویزیون و انگار آن زمان هنوز محمد بیگلری پور یا نا پور مسندی داشت در شورای موسیقی رادیو و تلویزیون و بعد فرهاد می گوید چند ورق شعر جلویش گذاشتند و ازاو خواهش کردند که چون محمد را خیلی خوب و با حال خوانده است این اشعار را هم با همان کیفیت بخواند و اجرش را هم نقد پرداخت می شود. شعرها از شخصی به نام سبزواری بود و انگار کسی دیگر و نام هاشان علی – حسین – جعفر صادق.<br /> فرها د نپذیرفت.<br /> نوروز مبارک<br /> مهدی رودسری</p>