پایان جهان یا آغاز دوبارهی هستی؟
<p>حسین نوش‌آذر-شاید کمتر کسی به یاد داشته باشد که وقتی ۱۳۰ سال پیش آتشفشان «کراکاتاو» در اندونزی طغیان کرد، یکی از عظیم‌ترین فجایع طبیعی در تاریخ تمدن اتفاق افتاد. می‌گویند قدرت آتشفشان «کراکاتاو» برابر با صد هزار بمب اتم بود. پس از فاجعه‌ی «کراکاتاو» بود که ادوارد مونش اثر معروفش، «جیغ» را آفرید. همان‌گونه که پس از فاجعه‌ی «کراکاتاو» جهان ادامه پیدا کرد، قطعاً بعد از فاجعه‌ی فوکوشیما هم تاریخ تمدن به راه خود ادامه می‌دهد. با این‌حال «فاجعه» و موضوع «آخر زمان» در کنار اندیشه‌ی ترقی و تمدن و تجدد همواره از مهم‌ترین موضوعات فلسفه و ادبیات و علم بوده است. آیا فاجعه‌ی فوکوشیما، بشر را در مقابل طبیعت کوچک و درمانده جلوه می‌دهد؟ آیا چنانکه ادیان ابراهیمی تبلیغ می‌کنند، آخرالزمان به معنای پایان تمدن است؟</p> <p><a href="http://www.zamahang.com/podcast/2010/20111703_nushazar_farhangi.mp3"><img height="31" width="273" align="absMiddle" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/musicicon.jpg" alt="" /></a><br /> نخستین برنامه‌ی رادیویی فرهنگی ما در پنجشنبه‌ها از بد حادثه به فاجعه‌ی فوکوشیما در ژاپن اختصاص دارد.</p> <p> </p> <p><strong>برج بابل، پراکندگی انسان‌ها و آشفتگی زبان آن‌ها</strong></p> <p> </p> <p>یکی از قصه‌های بسیار معروف عهد عتیق در کتاب مقدس افسانه‌ی برج بابل است. در این افسانه آمده که انسان‌ها سودای خدایگونگی داشتند و برای همین برجی ساختند که سر بر عرش می‌سایید. خداوند که کنجکاو شده بود، از عرش به زیر آمد و از این برج دیدن کرد. او از دیدن عظمت برج بابل شگفت‌زده شد و در همان حال از توانایی انسان به وحشت افتاد. این بود که کاری کرد که انسان‌<img height="121" width="180" align="left" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/large_nushrf03.jpg" alt="" />ها در سراسر جهان پراکنده شوند و زبان آن‌ها را هم آشفته کرد، چنانکه نتوانند با یک زبان با هم به تفاهم برسند.</p> <p><br /> نگفته پیداست که کار ساختن برج بابل ناتمام ماند و بعد از مدتی هم طبیعت آن را نابود کرد. تمدنی که امروز در غرب و در ژاپن به‌عنوان یکی از مهم‌ترین مراکز صنعتی جهان وجود دارد، بی‌شباهت به برج عظیم بابل نیست و با این‌حال در یک لحظه امواج عظیم اقیانوس پایه‌های آن را لرزاند و ژاپن را با یک بحران هستی و یک فاجعه انسانی مواجه ساخت.</p> <p> </p> <p><strong>نزاکت ژاپنی‌ها و مفهوم آخرالزمان</strong></p> <p> </p> <p>در فرهنگ ژاپن فرد نباید درد و رنج‌اش را نشان دهد. بیان کردن درد در این فرهنگ به معنای مخدوش کردن حریم دیگری‌ست. برای همین هم ژاپنی‌ها چنین بانزاکت و در یک آرامش غریب تلاش می‌کنند به زندگی روزانه‌شان ادامه دهند. اگر در کشورهای اسلامی چنین فاجعه‌ای اتفاق افتاده بود، اکنون سراسر جهان پر از حس انتقام، گریه و ناله شده بود و اگر در کشورهای غربی فاجعه‌ای با این ابعاد روی می‌داد، ممکن بود مثل رمان جاده، نوشته کورمک مک‌کارتی گنگ‌های آدم‌خوران شکل می‌گرفت و کار انسان‌ها به آدمخوری می‌کشید.</p> <p><br /> ژاک دریدا در زبان‌شناسی واژه‌ی آپوکالوپسیس به این نکته اشاره می‌کند که این واژه از واژه‌ی «گالا» در زبان عبری به زبان لاتین راه پیدا کرده و در معنای کشف کردن، افشا کردن، کشف حجاب و ستر عورت و کنار زدن پوشش از روی چشم‌ها و گوش‌ها آمده است. درست مثل حالتی که انسان پوشش کسی را از روی چهره، موها و گوش‌هایش کنار بزند و در گوش او رازی سر به مهر بگوید.</p> <p><br /> در رمان‌های گوتیک، جهانی پر از حوادث غیر عادی و خشن و در فضاهای مرموز و ترسناک با انسان‌هایی نامتعادل وصف می‌شود. از اینجا تا تا دنیای آخر‌الزمانی راه درازی نیست. در رمان‌های آخرالزمانی مثل «زمین جاودانه است»، نوشته گئورک استیوارت یا «پستچی» نوشته دیوید برین یا «روز مجهول» نوشته جان وایدهم، یا جاده، نوشته کورمک مک‌کارتی، وقتی فاجعه اتفاق می‌افتد، و حجاب‌ها کنار می‌رود و حقایق آشکار می‌شود، انسان در پایان از ذهنیتی پیامبرگونه هم برخوردار می‌شود و مانند دانایی همه‌چیزدان بر زمان و مکان اشراف پیدا می‌کند.</p> <p><strong><br /> </strong></p> <p><strong>درگیری جاودانه علم و مذهب بر سر آینده‌ی تمدن</strong></p> <p> </p> <p>چنین است که اندیشه آخرالزمانی همواره در برابر فکر تجدد و گسترش تمدن قرار دارد. درست مثل برج بابل، هر گاه کار بشر به رقابت با خدا برسد، می‌بایست فاجعه‌ای اتفاق بیفتد و برساخته‌های دست بشر را ویران کند. در مقابل، مطابق بینش مذهبی در ادیان ابراهیمی، حجاب‌ها از برابر دیدگان انسان کنار می‌روند و او می‌تواند از روی ویرانه‌های تمدن با حقایق آشنا شود. در واقع از دیرباز بین مذهب و علم درباره‌ی آخر و عاقبت تمدن یک نوع درگیری وجود داشته.</p> <p><img height="167" width="180" align="left" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/large_nushrf04.jpg" alt="" /></p> <p>مذهب می‌گوید آخرالزمان اتفاق می‌افتد و تمدن در هر حال نابود می‌شود. علم می‌گوید من می‌توانم بر طبیعت چیره شوم. انسان مذهبی به فاجعه به‌عنوان یک امر مقدر نگاه می‌کند، در حالی‌که انسان عالم فاجعه را به چشم یک حادثه می‌بیند که باید از آن در آینده پیشگیری کند. برای همین اصولاً این دو بینش، یعنی بینش مذهبی و سکولار در مقابل هم قرار دارند و نمی‌توان هم به فاتالیسم اعتقاد داشت و هم به تمدن و انسان‌باوری و اصالت فردیت انسان. یکی از شگفتی‌های فرهنگ ژاپن آشتی دادن این دو بینش ذاتاً متضاد با هم است. برای همین هم رفتار آن‌ها در برابر فاجعه‌ی عظیمی که هفته گذشته بر آن‌ها نازل شد، بسیار شگفت‌انگیز به‌نظر می‌رسد. آرامش، متانت و ادب این ملت در برابر این بدبختی‌ها مثال‌زدنی‌ است.</p> <p> </p> <p><strong>شینتوئیسم و وقار ژاپنی‌ها در برابر فاجعه</strong></p> <p> </p> <p>شاید علت آرامش ژاپنی‌ها در برابر فجایع را باید در مذهب آن‌ها جست‌و‌جو کرد. ژاپنی‌ها در زندگی به شینتوئیسم که یکی از ادیان طبیعی است اعتقاد دارند، اما مردگانشان را مطابق آیین بودیسم به خاک می‌سپرند. کتاب آسمانی آن‌ها هم که «نیهون شوکی» (Nihon Shoki ) نام دارد، برخلاف قرآن و انجیل بر اساس وحی شکل نگرفته، بلکه در واقع تاریخ آفرینش است. پیروان مذهب شینتو اعتقاد دارند که جهان در آغاز مجموعه‌ای آشفته از آب‌ها بوده است. از این‌روی فاجعه‌ای مانند سونامی به معنای پایان هستی نیست، بلکه نشانه‌ای از آغازی دوباره است. در شینتوئیسم دوزخ و بهشت بی‌معنی است. فقط این لحظه است که اهمیت دارد. این تفاوت‌های فرهنگی که بیشتر در مذهب ریشه دارد، باعث می‌شود که ژاپنی‌ها برخلاف مسلمانان و مسیحیان تا این حد در برابر فاجعه متین و موقر جلوه کنند.</p>
حسین نوشآذر-شاید کمتر کسی به یاد داشته باشد که وقتی ۱۳۰ سال پیش آتشفشان «کراکاتاو» در اندونزی طغیان کرد، یکی از عظیمترین فجایع طبیعی در تاریخ تمدن اتفاق افتاد. میگویند قدرت آتشفشان «کراکاتاو» برابر با صد هزار بمب اتم بود. پس از فاجعهی «کراکاتاو» بود که ادوارد مونش اثر معروفش، «جیغ» را آفرید. همانگونه که پس از فاجعهی «کراکاتاو» جهان ادامه پیدا کرد، قطعاً بعد از فاجعهی فوکوشیما هم تاریخ تمدن به راه خود ادامه میدهد. با اینحال «فاجعه» و موضوع «آخر زمان» در کنار اندیشهی ترقی و تمدن و تجدد همواره از مهمترین موضوعات فلسفه و ادبیات و علم بوده است. آیا فاجعهی فوکوشیما، بشر را در مقابل طبیعت کوچک و درمانده جلوه میدهد؟ آیا چنانکه ادیان ابراهیمی تبلیغ میکنند، آخرالزمان به معنای پایان تمدن است؟
نخستین برنامهی رادیویی فرهنگی ما در پنجشنبهها از بد حادثه به فاجعهی فوکوشیما در ژاپن اختصاص دارد.
برج بابل، پراکندگی انسانها و آشفتگی زبان آنها
یکی از قصههای بسیار معروف عهد عتیق در کتاب مقدس افسانهی برج بابل است. در این افسانه آمده که انسانها سودای خدایگونگی داشتند و برای همین برجی ساختند که سر بر عرش میسایید. خداوند که کنجکاو شده بود، از عرش به زیر آمد و از این برج دیدن کرد. او از دیدن عظمت برج بابل شگفتزده شد و در همان حال از توانایی انسان به وحشت افتاد. این بود که کاری کرد که انسانها در سراسر جهان پراکنده شوند و زبان آنها را هم آشفته کرد، چنانکه نتوانند با یک زبان با هم به تفاهم برسند.
نگفته پیداست که کار ساختن برج بابل ناتمام ماند و بعد از مدتی هم طبیعت آن را نابود کرد. تمدنی که امروز در غرب و در ژاپن بهعنوان یکی از مهمترین مراکز صنعتی جهان وجود دارد، بیشباهت به برج عظیم بابل نیست و با اینحال در یک لحظه امواج عظیم اقیانوس پایههای آن را لرزاند و ژاپن را با یک بحران هستی و یک فاجعه انسانی مواجه ساخت.
نزاکت ژاپنیها و مفهوم آخرالزمان
در فرهنگ ژاپن فرد نباید درد و رنجاش را نشان دهد. بیان کردن درد در این فرهنگ به معنای مخدوش کردن حریم دیگریست. برای همین هم ژاپنیها چنین بانزاکت و در یک آرامش غریب تلاش میکنند به زندگی روزانهشان ادامه دهند. اگر در کشورهای اسلامی چنین فاجعهای اتفاق افتاده بود، اکنون سراسر جهان پر از حس انتقام، گریه و ناله شده بود و اگر در کشورهای غربی فاجعهای با این ابعاد روی میداد، ممکن بود مثل رمان جاده، نوشته کورمک مککارتی گنگهای آدمخوران شکل میگرفت و کار انسانها به آدمخوری میکشید.
ژاک دریدا در زبانشناسی واژهی آپوکالوپسیس به این نکته اشاره میکند که این واژه از واژهی «گالا» در زبان عبری به زبان لاتین راه پیدا کرده و در معنای کشف کردن، افشا کردن، کشف حجاب و ستر عورت و کنار زدن پوشش از روی چشمها و گوشها آمده است. درست مثل حالتی که انسان پوشش کسی را از روی چهره، موها و گوشهایش کنار بزند و در گوش او رازی سر به مهر بگوید.
در رمانهای گوتیک، جهانی پر از حوادث غیر عادی و خشن و در فضاهای مرموز و ترسناک با انسانهایی نامتعادل وصف میشود. از اینجا تا تا دنیای آخرالزمانی راه درازی نیست. در رمانهای آخرالزمانی مثل «زمین جاودانه است»، نوشته گئورک استیوارت یا «پستچی» نوشته دیوید برین یا «روز مجهول» نوشته جان وایدهم، یا جاده، نوشته کورمک مککارتی، وقتی فاجعه اتفاق میافتد، و حجابها کنار میرود و حقایق آشکار میشود، انسان در پایان از ذهنیتی پیامبرگونه هم برخوردار میشود و مانند دانایی همهچیزدان بر زمان و مکان اشراف پیدا میکند.
درگیری جاودانه علم و مذهب بر سر آیندهی تمدن
چنین است که اندیشه آخرالزمانی همواره در برابر فکر تجدد و گسترش تمدن قرار دارد. درست مثل برج بابل، هر گاه کار بشر به رقابت با خدا برسد، میبایست فاجعهای اتفاق بیفتد و برساختههای دست بشر را ویران کند. در مقابل، مطابق بینش مذهبی در ادیان ابراهیمی، حجابها از برابر دیدگان انسان کنار میروند و او میتواند از روی ویرانههای تمدن با حقایق آشنا شود. در واقع از دیرباز بین مذهب و علم دربارهی آخر و عاقبت تمدن یک نوع درگیری وجود داشته.
مذهب میگوید آخرالزمان اتفاق میافتد و تمدن در هر حال نابود میشود. علم میگوید من میتوانم بر طبیعت چیره شوم. انسان مذهبی به فاجعه بهعنوان یک امر مقدر نگاه میکند، در حالیکه انسان عالم فاجعه را به چشم یک حادثه میبیند که باید از آن در آینده پیشگیری کند. برای همین اصولاً این دو بینش، یعنی بینش مذهبی و سکولار در مقابل هم قرار دارند و نمیتوان هم به فاتالیسم اعتقاد داشت و هم به تمدن و انسانباوری و اصالت فردیت انسان. یکی از شگفتیهای فرهنگ ژاپن آشتی دادن این دو بینش ذاتاً متضاد با هم است. برای همین هم رفتار آنها در برابر فاجعهی عظیمی که هفته گذشته بر آنها نازل شد، بسیار شگفتانگیز بهنظر میرسد. آرامش، متانت و ادب این ملت در برابر این بدبختیها مثالزدنی است.
شینتوئیسم و وقار ژاپنیها در برابر فاجعه
شاید علت آرامش ژاپنیها در برابر فجایع را باید در مذهب آنها جستوجو کرد. ژاپنیها در زندگی به شینتوئیسم که یکی از ادیان طبیعی است اعتقاد دارند، اما مردگانشان را مطابق آیین بودیسم به خاک میسپرند. کتاب آسمانی آنها هم که «نیهون شوکی» (Nihon Shoki ) نام دارد، برخلاف قرآن و انجیل بر اساس وحی شکل نگرفته، بلکه در واقع تاریخ آفرینش است. پیروان مذهب شینتو اعتقاد دارند که جهان در آغاز مجموعهای آشفته از آبها بوده است. از اینروی فاجعهای مانند سونامی به معنای پایان هستی نیست، بلکه نشانهای از آغازی دوباره است. در شینتوئیسم دوزخ و بهشت بیمعنی است. فقط این لحظه است که اهمیت دارد. این تفاوتهای فرهنگی که بیشتر در مذهب ریشه دارد، باعث میشود که ژاپنیها برخلاف مسلمانان و مسیحیان تا این حد در برابر فاجعه متین و موقر جلوه کنند.
نظرها
محمد
<p>بسيار ياداوري کننده بود . مردم ژاپن با صبري که از خود در اين وضعيت نشان ميدهند و با نظم بالائي که از خود نشان ميدهند بسيار حيرت آورند. حال تا چه اندازه به شينتوئيسم مربوط ميشود يا نه ؟و يا مربوط به اين ميشود که اين ملت خود راساخته اند و براي اين روزها اماده بوده اند .</p>
کاربر نادر
<p>اقای نوش اذر . زمین ما سیاره ایست دوست ذاشتنی و مهربان که سفره نعمات خود را بر همه موجودات گسترده و همه را میزبانیست سخاوتمند . اعم از حیوان یا نبات و یا انسان . ولی تنها موجودی که به ازار او نشسته انسان است ! و چون او هم اورگانی زنده و بااحساس است از دخالتها و تجاوزات انها در رنج و تعب قرار میگیرد عکس العمل نشان میدهد ! خواه در زلزله بم یا اتش فشان اسکاندیناوی یا در سو نامی اسیای جنوب شرقی و اینک در کشور افتاب تابان . مردمی سخت کوش وشجاع و صبور. بعنوان یک ایرانی که همه نوع مصیبتها را تجربه کرده ایم صمیمانه با مردم ژاپن اظهار همدلی و همدردی میکنم ویقین دارم سرافراز خواهند بود . امسال در لحظه تحویل سال برایشان ارزوی سلامتی و سرافرا زی خواهم کرد .</p> <p>---------------------------------------</p> <p>آقای نادر، من هم کاملاً و از هر نظر مثل شما فکر می کنم. مادر طبیعت گاهی به این تجاوزات به این شکل واکنش نشان می دهد. علما اما آن را به زبان علم ئ اعداد می توانند بیان کنند.</p> <p>حسین</p>
کاربر مهمان
<p>کتابی که بر اساس وحی نباشد کتاب آسمانی نیست ، شاید بهتر بود بگیم کتاب مقدس یا.. خودشونم همچین تعریفی ندارند از مذهبشون</p>