تاملی در مفهوم «خالی»ی قالببخش
<p>شهرنوش پارسی‌پور-«خالی» یا «تهی» مفهومی ست که کمتر به آن می‌اندیشیم، هرچند که همه ما در یک خالی زندگی می‌کنیم. اگر به اطراف خود نگاه کنیم متوجه می‌شویم که خالی آسمان در بی‌کرانه‌ای که به وصف نمی‌آید ما را در بر گرفته است. روشن است که هیچ دانشمندی نمی‌تواند بداند که این خالی چه قالبی دارد و آیا به‌طور کلی قالبی دارد یا نه. اما به یاد می‌آورم که در یک فیلم تحقیقی که پیتر اوستینوف مجری آن بود، در ارتباط میان فضا (که‌‌ همان خالی باشد)، و زمان که مبنای حرکت است می‌گفت گوئیا که زمان به خالی فضا می‌گوید: می‌خواهم عبور کنم! و فضا می‌گوید: خم شو!</p> <p><a href="http://www.zamahang.com/podcast/2010/20110310_Shahrnush_GozaaresheZendegi_Maa_No_11.mp3"><img height="31" align="absMiddle" width="273" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/musicicon.jpg" alt="" /></a><br /> هنگامی که این فیلم را می‌دیدم در زندان بودم و این به صورت یک برنامه‌ی تلویزیونی پخش می‌شد. یادم هست که در‌‌ همان لحظه احساس می‌کردم نماز مسلمانان شباهتی قابل تأمل به این حالت فضا و رابطه‌ی آن با زمان دارد. در پارسی واژه‌ی بسیار زیبائی داریم که توأمان می‌تواند معنای فضا و زمان را به اندیشه القا کند. این واژه «گهان» است. که هم حالت زمانی: «گه» را به اندیشه متبادر می‌کند، و هم در قالب «گهان»‌ی فضا را به نمایش می‌گذارد. هنگامی که این واژه به زبان عربی رفت به «جهان» تبدیل شد، که صرفاً قالب مکانی دارد. «جهان» بعد به زبان فارسی وارد شد و واژه‌ی «کیهان» از آن زائیده شد که معنای فضا را به ذهن متبادر می‌کند. این فرمایشات استاد محترم دکتر غلامحسین صدیقی بود که برای شما تکرار کردم.</p> <p><img height="180" align="left" width="117" alt="" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/large_parsipourtao02_0.jpg" /><br /> به هر حال گفتم که نماز مسلمانان مرا به یاد این ارتباط فضا و زمان یا ارتباطات گهانی می‌انداخت. مسلمان معتقد ایستاده نماز می‌خواند و بعد به رکوع می‌رود و سپس به سجود. تو گوئی که از پس این اعمال حرکت به هر سمت و سوئی ممکن می‌شود. اما در حقیقت هنگامی که زمان خم می‌شود و در نتیجه خمش ایجاد می‌شود می‌توانیم دچار این احساس بشویم که فضا یا گهان محدب است، و به دلیل همین حالت تحدب و دورانی بودن آن است که کرات، سیارات و ستارگان همه به شکل کروی درمی‌آیند. پس از اینجا می‌توان نتیجه گرفت که فضا قالب بخش است و «عملکرد» دارد. پس در نتیجه می‌توان گفت «خالی» قالب بخش است. گفته می‌شود اگر تیغ کندی را در زیر یک هرم بگذاریم پس از مدتی تیز خواهد شد. در نتیجه می‌توان گفت «خالی هرم» دارای نوعی توانائی‌ست. این در حالی‌ست که «خالی» به طور کلی از مقوله‌ی «هیچ» است. ما می‌توانیم بگوئیم خالی هست، اما نمی‌توانیم آن را لمس کنیم، تنها می‌توانیم آن را حدس بزنیم.</p> <p> </p> <p>این چنین است که من هرگاه به آسمان پیرامون خود می‌نگرم دچار این احساس می‌شوم که به همراه مجموعه کهکشان‌ها در زهدان زنی بسیار عظیم و بی‌‌‌نهایت بزرگ قرار گرفته‌ام. هنگامی که به همراه دوستان «مخزن الاسرار» نظامی گنجوی را می‌خواندیم به اینجا رسیدیم که شاعر می‌فرمود: جهان یک زن بیوه است. در خواندن این نکته ناگهان متوجه شدم که من نخستین نفری نیستم که این «حالت زنانه»‌ی گهان را درک کرده‌ام. یکی از قدیمی‌ترین کسانی که به این حالت اشراف پیدا کرده لائوتزه، خردمند چینی است. گفته می‌شود که او تا سن هفتاد سالگی در زهدان مادرش زیست می‌کرد، که این باید کنایه از همین حالت زهدان‌وارگی گهانی باشد. در نام او «لائو» به معنای پیر و «تزه» به معنای کودک است. پس او کودک پیر است، که در خالی زهدان مادرش زندگی می‌کند.</p> <p><br /> اندیشه درباره‌ی «خالی گهانی» در این اواخر زمانی به فکرم رسید که درباره‌ی شاهنشاهی گزینشی، یا سلطنت انتخابی می‌نوشتم که موضوع دو برنامه‌ی قبلی‌ست. حکومت‌های جهان در تمامی درازنای تاریخ دچار حالت «پری» هستند که ضد حالت «خالی»‌ست. حالت توپر حکومت‌ها در حقیقت به دلیل حالت خالی جامعه شکل می‌گیرد. مردم به صورت پراکنده در جامعه زندگی می‌کنند و حکومت در «پری» خود و اغلب به اتکای نیروی نظامی در رأس جامعه قرار می‌گیرد. به همین دلیل حکومت‌ها اغلب مردانه هستند و بر متن خالی زنانه‌ی جامعه فرمان می‌رانند. اما به‌راستی چه می‌شود اگر یک‌بار هم حکومتی تشکیل دهیم که حال زنانه‌ی خالی برآن غلبه داشته باشد، و در عوض جامعه، در مقام یک اجتماع هشیار و صاحب عمل و مخترع و کاشف، در نوعی پری اندیشمندانه در متن حکومتی متکی بر خالی دست به عمل بزند؟ این شبیه‌‌ همان پادشاهی یک دختر شش هفت ساله بلوچ است که می‌تواند به همراه خانواده‌ی خود به نمادی خالی از غرض تبدیل شود.</p> <p><br /> هنگامی که دولت به مثابه نهاد به اصطلاح قدرتمند در رأس امور قرار می‌گیرد دست به اعمالی می‌زند که جامعه را دچار حالت انفعالی می‌کند. اکنون اگر دولت ما حالت نهادی خالی را داشته باشد می‌تواند ازجامعه گرته‌برداری کند. یعنی جامعه به «رهبر دولت» تبدیل می‌شود. در چنین حالتی گویا دولت حالتی گهان‌واره داشته و لاجرم «قالب بخش» خواهد بود و وجه مکانیت آن بارز خواهد شد. جامعه در چنین حالتی به نیروی محرکه در حرکت و رونده بدل خواهد گشت. منتهی بر وفق قاعده‌ی حرکت، زمان در مکان باید خم بشود. به دیگر سخن معنای این خمش این است که گرچه من می‌دانم که تو [یعنی دختر بلوچ شش هفت ساله] کوچک و ضعیف هستی، اما من در چرخش در اطراف تو به حامی و نگهبانت بدل خواهم گشت. رشد اراده‌ی اجتماع معطوف به نگاهداشت و یاری رساندن به ابقای دولتی که «خالی»‌ست منجر به شکوفائی دولت و مردم خواهد شد. هر کس خواهد کوشید برای آنکه سودمند باشد به کسی تبدیل شود. در این حالت «کسی شدن» حالت انفعالی رعیت بودن عقب خواهد نشست. حتی کوچک‌ترین و ضعیف‌ترین افراد که حالت رعیتی برآن‌ها غلبه دارد نیز قادر خواهند شد علیه این حالت مزمن بی‌عملی ناشی از حس فقدان مسئولیت غلبه کنند.</p> <p><br /> البته حالت «بی‌عملی» بر وفق گفته عارفان چینی خوب است. آنان می‌گویند: هیچکس به خورشید و ماه فرمان حرکت نداده است. این‌ها در چرخشند در خالی «تائو». پس تائو کاری نمی‌کند، اما همه کار‌ها به کرده می‌آید. اما میان بی‌عملی ناشی از حالت رعیت‌مآبی و بی‌عملی به معنائی که تائوئیان می‌گویند فاصله‌ی ژرفی وجود دارد. حالت بی‌عملی رعیت‌مأبانه را می‌توان به این نحو دریافت که در طی قرون و هزاره‌ها چنان شخصیت انسان را کوبیده‌اند که به موجودی دست و پا چلفتی و بی‌عمل تبدیل شده و تنها می‌تواند بار ببرد و بیگاری بکند. اما بی‌عملی در معنای تائوئی آن به حالتی گفته می‌شود که من هر عملی را که انجام می‌دهم با عملکرد من درونی خود که تابعی از نظام هستی است، هم‌هویت کنم.</p> <p><img height="180" align="left" width="117" alt="" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/large_parsipourtao03_0.jpg" /></p> <p>به تعریف دیگر اگر جامعه به درستی جهت داده شده باشد میان چرخش خورشید و ماه و حرکت ستارگان و اعمال انسان هماهنگی و سازگاری وجود خواهد داشت. اجتماع باید چنان به‌هنجار باشد که بتوان صورت نوعی آن را در آسمان منعکس یافت، اما اغلب پیش می‌آید که به دلیل ظلم و ستمگری این صورت در جهنم منعکس می‌شود. در دهه‌ی آغازین جهموری اسلامی و در اوج اعدام‌ها و کشتارگاه و جنگ، این جمهوری در ژرفا به انعکاسی از جهنم بدل گشته بود. امروزه‌روز نیز این حالت دوزخی در این جمهوری به چشم می‌خورد. چنین است که همه‌ی مردمان در میل به گریز از آن توافق دارند. از این قرار می‌توان گفت مردم برحق‌اند که پس از زمان نزدیک به چهل سال به هر ترتیبی که ممکن باشد خود را از این دوزخ نجات دهند.</p> <p><br /> پردیس الزاما آنجائی نیست که رفاه و آسایش وجود داشته باشد. بهشت می‌تواند در اعماق زمین و در‌‌ همان‌جا باشد که من دارم سوراخ مترو را حفر می‌کنم و از این شادی سرشار هستم که در حال خدمت به مردم هستم. رهبر من کودکی‌ست که کودکی می‌کند به صید سنجاقک در باغ می‌رود و من برای حفظ آسایش و آرامش او در حال دویدن هستم. این کودک، من درونی من است. او کودکی من است که عملاً هرگز شاد و راضی نبوده. اینک اما من این من درونی را شاد و راضی می‌خواهم.</p> <p><br /> برنامه‌ی آینده را به بررسی من درونی اختصاص خواهم داد. البته در حد سواد محدود و اندک خودم. آقائی نوشته بود دموکراسی عبارت است از کپی کردن دموکراسی آمریکائی و پیست کردن آن به ایران. باید بگویم مسئله به این سادگی‌ها نیست. برای داشتن دموکراسی آمریکائی باید امریکائی بود. من به‌عنوان ایرانی منیتی دارم که برای من قالبی ایرانی طلب می‌کند. به‌راستی چه عیبی دارد که من خود به راهی بروم و در جهتی دموکراسی را در خود نهادینه کنم که آن وقت آمریکائی‌ها مجبور به تقلید از من باشند؟ البته ما به چنین امری نیز نیازی نداریم. تنها کافی‌ست اندکی باشخصیت بشویم و باور کنیم که راه حل ما ویژه و مختص خود ماست و تقلید از جامعه‌ی دیگر می‌تواند اسباب بدبختی باشد. ما باید راه خود را پیدا کنیم و فراموش نکنیم که ما‌‌ همان ملتی هستیم که آئین «طریقت» را به‌وجود آورده‌ایم. پس می‌دانیم چگونه راه را پیدا کنیم.</p>
شهرنوش پارسیپور-«خالی» یا «تهی» مفهومی ست که کمتر به آن میاندیشیم، هرچند که همه ما در یک خالی زندگی میکنیم. اگر به اطراف خود نگاه کنیم متوجه میشویم که خالی آسمان در بیکرانهای که به وصف نمیآید ما را در بر گرفته است. روشن است که هیچ دانشمندی نمیتواند بداند که این خالی چه قالبی دارد و آیا بهطور کلی قالبی دارد یا نه. اما به یاد میآورم که در یک فیلم تحقیقی که پیتر اوستینوف مجری آن بود، در ارتباط میان فضا (که همان خالی باشد)، و زمان که مبنای حرکت است میگفت گوئیا که زمان به خالی فضا میگوید: میخواهم عبور کنم! و فضا میگوید: خم شو!
هنگامی که این فیلم را میدیدم در زندان بودم و این به صورت یک برنامهی تلویزیونی پخش میشد. یادم هست که در همان لحظه احساس میکردم نماز مسلمانان شباهتی قابل تأمل به این حالت فضا و رابطهی آن با زمان دارد. در پارسی واژهی بسیار زیبائی داریم که توأمان میتواند معنای فضا و زمان را به اندیشه القا کند. این واژه «گهان» است. که هم حالت زمانی: «گه» را به اندیشه متبادر میکند، و هم در قالب «گهان»ی فضا را به نمایش میگذارد. هنگامی که این واژه به زبان عربی رفت به «جهان» تبدیل شد، که صرفاً قالب مکانی دارد. «جهان» بعد به زبان فارسی وارد شد و واژهی «کیهان» از آن زائیده شد که معنای فضا را به ذهن متبادر میکند. این فرمایشات استاد محترم دکتر غلامحسین صدیقی بود که برای شما تکرار کردم.
به هر حال گفتم که نماز مسلمانان مرا به یاد این ارتباط فضا و زمان یا ارتباطات گهانی میانداخت. مسلمان معتقد ایستاده نماز میخواند و بعد به رکوع میرود و سپس به سجود. تو گوئی که از پس این اعمال حرکت به هر سمت و سوئی ممکن میشود. اما در حقیقت هنگامی که زمان خم میشود و در نتیجه خمش ایجاد میشود میتوانیم دچار این احساس بشویم که فضا یا گهان محدب است، و به دلیل همین حالت تحدب و دورانی بودن آن است که کرات، سیارات و ستارگان همه به شکل کروی درمیآیند. پس از اینجا میتوان نتیجه گرفت که فضا قالب بخش است و «عملکرد» دارد. پس در نتیجه میتوان گفت «خالی» قالب بخش است. گفته میشود اگر تیغ کندی را در زیر یک هرم بگذاریم پس از مدتی تیز خواهد شد. در نتیجه میتوان گفت «خالی هرم» دارای نوعی توانائیست. این در حالیست که «خالی» به طور کلی از مقولهی «هیچ» است. ما میتوانیم بگوئیم خالی هست، اما نمیتوانیم آن را لمس کنیم، تنها میتوانیم آن را حدس بزنیم.
این چنین است که من هرگاه به آسمان پیرامون خود مینگرم دچار این احساس میشوم که به همراه مجموعه کهکشانها در زهدان زنی بسیار عظیم و بینهایت بزرگ قرار گرفتهام. هنگامی که به همراه دوستان «مخزن الاسرار» نظامی گنجوی را میخواندیم به اینجا رسیدیم که شاعر میفرمود: جهان یک زن بیوه است. در خواندن این نکته ناگهان متوجه شدم که من نخستین نفری نیستم که این «حالت زنانه»ی گهان را درک کردهام. یکی از قدیمیترین کسانی که به این حالت اشراف پیدا کرده لائوتزه، خردمند چینی است. گفته میشود که او تا سن هفتاد سالگی در زهدان مادرش زیست میکرد، که این باید کنایه از همین حالت زهدانوارگی گهانی باشد. در نام او «لائو» به معنای پیر و «تزه» به معنای کودک است. پس او کودک پیر است، که در خالی زهدان مادرش زندگی میکند.
اندیشه دربارهی «خالی گهانی» در این اواخر زمانی به فکرم رسید که دربارهی شاهنشاهی گزینشی، یا سلطنت انتخابی مینوشتم که موضوع دو برنامهی قبلیست. حکومتهای جهان در تمامی درازنای تاریخ دچار حالت «پری» هستند که ضد حالت «خالی»ست. حالت توپر حکومتها در حقیقت به دلیل حالت خالی جامعه شکل میگیرد. مردم به صورت پراکنده در جامعه زندگی میکنند و حکومت در «پری» خود و اغلب به اتکای نیروی نظامی در رأس جامعه قرار میگیرد. به همین دلیل حکومتها اغلب مردانه هستند و بر متن خالی زنانهی جامعه فرمان میرانند. اما بهراستی چه میشود اگر یکبار هم حکومتی تشکیل دهیم که حال زنانهی خالی برآن غلبه داشته باشد، و در عوض جامعه، در مقام یک اجتماع هشیار و صاحب عمل و مخترع و کاشف، در نوعی پری اندیشمندانه در متن حکومتی متکی بر خالی دست به عمل بزند؟ این شبیه همان پادشاهی یک دختر شش هفت ساله بلوچ است که میتواند به همراه خانوادهی خود به نمادی خالی از غرض تبدیل شود.
هنگامی که دولت به مثابه نهاد به اصطلاح قدرتمند در رأس امور قرار میگیرد دست به اعمالی میزند که جامعه را دچار حالت انفعالی میکند. اکنون اگر دولت ما حالت نهادی خالی را داشته باشد میتواند ازجامعه گرتهبرداری کند. یعنی جامعه به «رهبر دولت» تبدیل میشود. در چنین حالتی گویا دولت حالتی گهانواره داشته و لاجرم «قالب بخش» خواهد بود و وجه مکانیت آن بارز خواهد شد. جامعه در چنین حالتی به نیروی محرکه در حرکت و رونده بدل خواهد گشت. منتهی بر وفق قاعدهی حرکت، زمان در مکان باید خم بشود. به دیگر سخن معنای این خمش این است که گرچه من میدانم که تو [یعنی دختر بلوچ شش هفت ساله] کوچک و ضعیف هستی، اما من در چرخش در اطراف تو به حامی و نگهبانت بدل خواهم گشت. رشد ارادهی اجتماع معطوف به نگاهداشت و یاری رساندن به ابقای دولتی که «خالی»ست منجر به شکوفائی دولت و مردم خواهد شد. هر کس خواهد کوشید برای آنکه سودمند باشد به کسی تبدیل شود. در این حالت «کسی شدن» حالت انفعالی رعیت بودن عقب خواهد نشست. حتی کوچکترین و ضعیفترین افراد که حالت رعیتی برآنها غلبه دارد نیز قادر خواهند شد علیه این حالت مزمن بیعملی ناشی از حس فقدان مسئولیت غلبه کنند.
البته حالت «بیعملی» بر وفق گفته عارفان چینی خوب است. آنان میگویند: هیچکس به خورشید و ماه فرمان حرکت نداده است. اینها در چرخشند در خالی «تائو». پس تائو کاری نمیکند، اما همه کارها به کرده میآید. اما میان بیعملی ناشی از حالت رعیتمآبی و بیعملی به معنائی که تائوئیان میگویند فاصلهی ژرفی وجود دارد. حالت بیعملی رعیتمأبانه را میتوان به این نحو دریافت که در طی قرون و هزارهها چنان شخصیت انسان را کوبیدهاند که به موجودی دست و پا چلفتی و بیعمل تبدیل شده و تنها میتواند بار ببرد و بیگاری بکند. اما بیعملی در معنای تائوئی آن به حالتی گفته میشود که من هر عملی را که انجام میدهم با عملکرد من درونی خود که تابعی از نظام هستی است، همهویت کنم.
به تعریف دیگر اگر جامعه به درستی جهت داده شده باشد میان چرخش خورشید و ماه و حرکت ستارگان و اعمال انسان هماهنگی و سازگاری وجود خواهد داشت. اجتماع باید چنان بههنجار باشد که بتوان صورت نوعی آن را در آسمان منعکس یافت، اما اغلب پیش میآید که به دلیل ظلم و ستمگری این صورت در جهنم منعکس میشود. در دههی آغازین جهموری اسلامی و در اوج اعدامها و کشتارگاه و جنگ، این جمهوری در ژرفا به انعکاسی از جهنم بدل گشته بود. امروزهروز نیز این حالت دوزخی در این جمهوری به چشم میخورد. چنین است که همهی مردمان در میل به گریز از آن توافق دارند. از این قرار میتوان گفت مردم برحقاند که پس از زمان نزدیک به چهل سال به هر ترتیبی که ممکن باشد خود را از این دوزخ نجات دهند.
پردیس الزاما آنجائی نیست که رفاه و آسایش وجود داشته باشد. بهشت میتواند در اعماق زمین و در همانجا باشد که من دارم سوراخ مترو را حفر میکنم و از این شادی سرشار هستم که در حال خدمت به مردم هستم. رهبر من کودکیست که کودکی میکند به صید سنجاقک در باغ میرود و من برای حفظ آسایش و آرامش او در حال دویدن هستم. این کودک، من درونی من است. او کودکی من است که عملاً هرگز شاد و راضی نبوده. اینک اما من این من درونی را شاد و راضی میخواهم.
برنامهی آینده را به بررسی من درونی اختصاص خواهم داد. البته در حد سواد محدود و اندک خودم. آقائی نوشته بود دموکراسی عبارت است از کپی کردن دموکراسی آمریکائی و پیست کردن آن به ایران. باید بگویم مسئله به این سادگیها نیست. برای داشتن دموکراسی آمریکائی باید امریکائی بود. من بهعنوان ایرانی منیتی دارم که برای من قالبی ایرانی طلب میکند. بهراستی چه عیبی دارد که من خود به راهی بروم و در جهتی دموکراسی را در خود نهادینه کنم که آن وقت آمریکائیها مجبور به تقلید از من باشند؟ البته ما به چنین امری نیز نیازی نداریم. تنها کافیست اندکی باشخصیت بشویم و باور کنیم که راه حل ما ویژه و مختص خود ماست و تقلید از جامعهی دیگر میتواند اسباب بدبختی باشد. ما باید راه خود را پیدا کنیم و فراموش نکنیم که ما همان ملتی هستیم که آئین «طریقت» را بهوجود آوردهایم. پس میدانیم چگونه راه را پیدا کنیم.
نظرها
شمس
<p>خانم پارسی پور<br /> اندیشه تان در باره نوع حکومت در ابتدا مرا به خنده که نه به لبخند وا داشته بود اما این بار توضیحاتتان قانع کننده بود با این حال به نظر من یک نگاه ایده آلیستی است که برای تحقق آن نه تنها باید منتظر تحول جامعه ایرانی باشیم بلکه مستلزم تحول جامعه جهانی نیز هست. در ضمن یک سوال دارم<br /> در پاسخ تان به آقایی که در باره دموکراسی آمریکایی سوال کرده بود این جمله را آوردید < من به عنوان ایرانی منیتی دارم که برای من قالبی ایرانی طلب می کند> حال چه گونه است که وب سایتتان به انگلیسی است؟ </p>
شهرنوش پارس پور
<p>آقای شمس </p> <p>یک خانم ترک-امریکایی به من پیشنهاد داد تا وبسایتی برایم درست کند. پذیرفتم و این هم وبسایت. اما فعال نیست، چون انگلیسی من ضعیف است. تا به حال دو نفر قول داده اند یک وبسایت پارسی برایم درست کنند که هنوز نشده است.<br /> شهرنوش</p>