ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

«انوما الیش»، شرح کشتار زنانگی هستی

<p>شهرنوش پارسی&zwnj;پور - از این پس وارد گفتی در باب اساطیر خواهم شد. پیش از هر چیز به بررسی اساطیر مربوط به آفرینش جهان خواهم نشست. البته اساطیر فراوانی داریم درباب نحوه&zwnj; آفرینش. می&zwnj;کوشم در هر شماره یکی از این اساطیر را بررسی کنم. اما به&zwnj;راستی کار بررسی برخی از این اساطیر حجمی را اشغال خواهد کرد بیشتر از یک برنامه. پس دو یا چند برنامه را به این&zwnj;کار اختصاص خواهیم داد. <br /> نخستین اسطوره&zwnj;ای که بر سر شرح و تفسیر آن خواهم نشست &laquo;انوما الیش&raquo; نام دارد. اصل این اسطوره در کتابخانه آشور بانی پال، امپراتور آشور به&zwnj;دست آمده و نشان&zwnj;دهنده شکل&zwnj;گیری جهان است و مقطعی را پی می&zwnj;گیرد که در میان برزخ پایانه دوران مادر&zwnj;تباری و آغازینه دوران پدرسالاری&zwnj;ست. از این روی بررسی آن بسیار با ارزش و قابل تأمل است. از آنجائی که من در طی چهل سال گذشته دائم به این اسطوره اندیشیده&zwnj;ام به دریافت&zwnj;هائی رسیده&zwnj;ام که می&zwnj;کوشم آن&zwnj;ها را در اختیار شما قرار دهم.</p> <!--break--> <p><a href="http://www.zamahang.com/podcast/2010/20110318_Shahrnush_Asaatir_No_1.mp3" target="_blank" rel="noopener"><img height="31" width="273" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/musicicon.jpg" alt="" /></a></p> <p><br /> بر وفق این اسطوره در آغاز هیچ چیز وجود نداشت جز دو آب. آب شیرین نرینه بود و &laquo;آپسو&raquo; نام داشت. من در مقاله&zwnj;ای از مقاله&zwnj;های چاپ شده در اینترنت خواندم که که این واژه &laquo;آپ&raquo; در نام این شخصیت&zwnj;&zwnj; همان &laquo;آب&raquo; در زبان پارسی&zwnj;ست. پس بسا شاید بتوان گفت اسطوره در برشی از تاریخ شکل گرفته که نخستین آریائیان ایرانی در قالب شکارچی و گردآورنده ریشه&zwnj;های خوراکی سراسر فلات ایران را در نوردیده و در غرب کشور به اقوام باستانی منطقه رسیده&zwnj;اند و در آمیزشی عاشقانه و از سر میل با نظامات مادرتبار این خطه&zwnj;ها درآمیخته&zwnj;اند.</p> <p><br /> به هر تقدیر آب شیرین نرینه است و &laquo;آپسو&raquo; نام دارد و آب شور مادینه و دریاوار است و &laquo;تیامات&raquo; نامیده می&zwnj;شود. این دو خود به خود با یکدیگر در می&zwnj;آمیزند. ار آمیزش آن&zwnj;ها نخستین زوج به دنیا می&zwnj;آید. یعنی حالت گستره افقی. نام این زوج &laquo;لاخما&raquo; و &laquo;لاخامو&raquo;ست و در عین حالت گستردگی افقی، کنایه&zwnj;ای هستند از آن گل و لای قابل تأملی که در مقطع ورود رود به دریا به&zwnj;وجود می&zwnj;آید. اینک اما زوج دیگری زائیده می&zwnj;شود که پائین و بالا یا &laquo;آنشار&raquo; و &laquo;کیشار&raquo; نام دارند. و زاد و ولد ادامه می&zwnj;یابد و زوج&zwnj;هائی به دنیا می&zwnj;آیند که کنایه از مفاهیم مکانی هستند. در این پندار فضا دارد شکل می&zwnj;گیرد. روشن است که فضا کثیر است و بالا پائین و چپ و راست و عقب و جلو. دارد. اما به هر حال ما یک &laquo;واحد فضا&raquo; هم داریم که تک است. چنین است که پس از مدتی خدائی تنها به نام &laquo;ائا&raquo; به&zwnj;دنیا می&zwnj;آید که از همه خدایان بزرگ&zwnj;تر و جمع&zwnj;زننده آنان است.</p> <p><br /> اکنون آپسو، آب شیرین، به نزد همسرش می&zwnj;رود و می&zwnj;گوید: &laquo;من می&zwnj;خواهم همه خدایان را بکشم!&raquo; تیامات شگفت&zwnj;زده می&zwnj;پرسد: &laquo;چرا؟&raquo; آپسو می&zwnj;گوید: &laquo;در قدیم آرامشی داشتیم و می&zwnj;خوابیدیم. اینک این خدایان بسیار زیاد هیاهو می&zwnj;کنند و ما آرامش نداریم.&raquo; خدایان که همه جا پراکنده هستند سخن پدر را می&zwnj;شنوند و وحشت&zwnj;زده به نزد ائا رفته و او را با خبر می&zwnj;کنند. ائا می&zwnj;آید و در خواب پدرش را می&zwnj;کشد. جلال او را برداشته و به تن خود می&zwnj;کند. بنابراین نرینه نخستینه به نفع نرینه دوم کنار می&zwnj;رود. اما زاد و ولد خدایان ادامه می&zwnj;یابد و این بار گوئیا مفاهیم زمانی به گونه&zwnj;های رمزی زادمان می&zwnj;یابند. اینجا نیز پس از مدتی یک خدای تنها به نام مردوک یا مردوخ به دنیا می&zwnj;آید. روشن نیست که چه می&zwnj;شود، اما این هست که خدایان شرور به&zwnj;دور تیامات گرد می&zwnj;آیند و خدایان نیک به همراه مردوک می&zwnj;روند. خدایان شرور به تیامات می&zwnj;گویند ائا که تنها به دنیا آمد پدر را کشت. این مردوک نیز تنها به دنیا آمده و ترا خواهد کشت. تیامات در خشم شدیدی فرو می&zwnj;رود. می&zwnj;گوید: &laquo;مرا! مادر هستی را می&zwnj;خواهد بکشد؟ مگر چنین چیزی امکان دارد؟!&raquo; عزم جزم می&zwnj;کند تا به جنگ مردوک برود. لشکری فراهم می&zwnj;آورد و مدالی به پسرش &laquo;کینگ گو&raquo; می&zwnj;دهد و او را سپهسالار لشکرش می&zwnj;کند، و الواح سرنوشت را به&zwnj;دست او می&zwnj;سپارد.</p> <p><br /> متوجه می&zwnj;شویم که الواح سرنوشت در دست تیامات بوده و از آنجائی که نخستین شاعر جهان نیز یک زن است به نام &laquo;انهدوانا&raquo; که در چهار هزار سال پیش می&zwnj;زیسته، به این نتیجه می&zwnj;رسیم که خط اختراعی زنانه بوده است. آقایانی که قصد دارند به این مناسبت اعتراض بکنند مختار و آزاد هستند، اما اساطیر دیگری هم وجود دارد که نشان می&zwnj;دهد خط در دست زنان بوده است. به هر تقدیر جنگ میان ماردوک و تیامات مغلوبه می&zwnj;شود. غوغای غریبی به&zwnj;راه می&zwnj;افتد. تیامات در این جنگ خود را &zwnj;گاه به هیبت دریا و&zwnj;گاه به هیبت اژد&zwnj;ها می&zwnj;نمایاند.</p> <p><br /> در زمانی که در زندان بودم، قرآن را به ترجمه&zwnj;های مختلف می&zwnj;خواندم. یکی از این ترجمه&zwnj;ها برگردان قمشه&zwnj;ای بود. او در سوره الرحمان که از سوره&zwnj;های زیبای قرآن و به اصطلاح عروس قرآن است، در برابر آیه&zwnj;ای که از دریاهای شور و شیرین سخن در میان می&zwnj;آورد، پرانتزی باز کرده و می&zwnj;گوید: &laquo;همانا به&zwnj;درستی که این آب&zwnj;های شور و شیرین&zwnj;&zwnj; همان علی و فاطمه هستند.&raquo; در آن مقطع که این را خواندم بسیار به هیجان آمدم، چرا که می&zwnj;دیدم رد پای این داستان باستانی آشوری که احتیاطاً ریشه در فرهنگ سومری دارد، در آئین شیعه قابل مشاهده است. اینک اما در جنگ غریب و پر غوغای تیامات و مردوک نیز که همه جا را فرا گرفته ما می&zwnj;توانیم نگاهی به خطبه دوم نهج&zwnj;البلاغه بیندازیم. در آنجا در نقل به مضمون می&zwnj;گوید: &laquo;و آب&zwnj;ها کف کرده و از شهوت طغیان کرده و خیزابه&zwnj;ها برمی&zwnj;خاست. پس خداوند خود را بر آب&zwnj;ها گسترانید و آن&zwnj;ها را آرام کرد.&raquo; این هم باز دلیل دیگری که آئین باستانی بر آئین شیعه اثرگذار بوده است.</p> <p><br /> به هر تقدیر در این جنگ سرنوشت&zwnj;ساز تیامات کشته شده و همانند چوب خشکی در برابر ماردوک به زمین می&zwnj;افتد. پس تا اینجا حادثه بسیار مهمی اتفاق افتاده است که نوشتن درباره آن می&zwnj;ارزد. در مقطع نخست آپسو (نرینه) به دست ائای (نرینه) کشته می&zwnj;شود. اینجا اما مردوک (نرینه) تیامات (مادینه) را می&zwnj;کشد. این حادثه تلخی&zwnj;ست، چرا که مادینگی هستی و یا&zwnj;&zwnj; همان زنانگی هستی کشته شده و جای خود را به یک نرینگی می&zwnj;دهد. تا جائی که اطلاعات محدود من نشان می&zwnj;دهد، خاورمیانه تنها جائی&zwnj;ست که مادینگی هستی در آن کشته شده است. در دیگر نقاط جهان این مادینگی زنده و پر از عمل و حرکت است و ده&zwnj;ها وجه تجلی دارد. این تنها در خاورمیانه است که مادینگی را کشته و نرینگی را به&zwnj;جای آن نشانده&zwnj;اند. این مسئله از نظر پردازش به روان&zwnj;شناختی اجتماعی منطقه ما بسیار بسیار مهم است. من در برنامه آتی در این&zwnj;باره خواهم نوشت. اما اکنون ببینیم که ماردوک با جسد تیامات چه می&zwnj;کند:</p> <p><br /> او سر تیامات را از بدنش جدا می&zwnj;کند. سر به بالا می&zwnj;رود و می&zwnj;شود &laquo;آسمان&raquo; چشمان تیامات به خورشید و ماه تبدیل می&zwnj;شود. برق چشمانش به ستارگان تبدیل می&zwnj;شود و اشک چشمانش به رودهای دجله و فرات بدل می&zwnj;گردد. مو&zwnj;هایش نیز می&zwnj;شود شب. بخش بدن تیامات به پائین می&zwnj;افتد و به زمین بدل می&zwnj;شود. روده&zwnj;هایش به کوه&zwnj;ها و دره&zwnj;ها تبدیل می&zwnj;شود. آب&zwnj;های بدنش به رود&zwnj;ها و دریا&zwnj;ها. جانوران تنش به تمامی جانوران روی زمین و دریا و پشم&zwnj;های تنش به درختان و جنگل&zwnj;ها. شاید برای همین است که نظامی گنجوی در مخزن الاسرار می&zwnj;فرماید: &laquo;جهان یک زن بیوه است.&raquo;<br /> در برنامه آینده خواهیم دید که بعد&zwnj;تر چه اتفاقی می&zwnj;افتد.</p> <p><br /> <strong>در همین زمینه:</strong><br /> <a href="http://database-aryana-encyclopaedia.blogspot.com/2009/12/blog-post_8360.html" target="_blank" rel="noopener">::حماسه آفرینش بابل، دانشنامه آریانا::</a></p>

شهرنوش پارسی‌پور - از این پس وارد گفتی در باب اساطیر خواهم شد. پیش از هر چیز به بررسی اساطیر مربوط به آفرینش جهان خواهم نشست. البته اساطیر فراوانی داریم درباب نحوه‌ آفرینش. می‌کوشم در هر شماره یکی از این اساطیر را بررسی کنم. اما به‌راستی کار بررسی برخی از این اساطیر حجمی را اشغال خواهد کرد بیشتر از یک برنامه. پس دو یا چند برنامه را به این‌کار اختصاص خواهیم داد.
نخستین اسطوره‌ای که بر سر شرح و تفسیر آن خواهم نشست «انوما الیش» نام دارد. اصل این اسطوره در کتابخانه آشور بانی پال، امپراتور آشور به‌دست آمده و نشان‌دهنده شکل‌گیری جهان است و مقطعی را پی می‌گیرد که در میان برزخ پایانه دوران مادر‌تباری و آغازینه دوران پدرسالاری‌ست. از این روی بررسی آن بسیار با ارزش و قابل تأمل است. از آنجائی که من در طی چهل سال گذشته دائم به این اسطوره اندیشیده‌ام به دریافت‌هائی رسیده‌ام که می‌کوشم آن‌ها را در اختیار شما قرار دهم.

بر وفق این اسطوره در آغاز هیچ چیز وجود نداشت جز دو آب. آب شیرین نرینه بود و «آپسو» نام داشت. من در مقاله‌ای از مقاله‌های چاپ شده در اینترنت خواندم که که این واژه «آپ» در نام این شخصیت‌‌ همان «آب» در زبان پارسی‌ست. پس بسا شاید بتوان گفت اسطوره در برشی از تاریخ شکل گرفته که نخستین آریائیان ایرانی در قالب شکارچی و گردآورنده ریشه‌های خوراکی سراسر فلات ایران را در نوردیده و در غرب کشور به اقوام باستانی منطقه رسیده‌اند و در آمیزشی عاشقانه و از سر میل با نظامات مادرتبار این خطه‌ها درآمیخته‌اند.

به هر تقدیر آب شیرین نرینه است و «آپسو» نام دارد و آب شور مادینه و دریاوار است و «تیامات» نامیده می‌شود. این دو خود به خود با یکدیگر در می‌آمیزند. ار آمیزش آن‌ها نخستین زوج به دنیا می‌آید. یعنی حالت گستره افقی. نام این زوج «لاخما» و «لاخامو»ست و در عین حالت گستردگی افقی، کنایه‌ای هستند از آن گل و لای قابل تأملی که در مقطع ورود رود به دریا به‌وجود می‌آید. اینک اما زوج دیگری زائیده می‌شود که پائین و بالا یا «آنشار» و «کیشار» نام دارند. و زاد و ولد ادامه می‌یابد و زوج‌هائی به دنیا می‌آیند که کنایه از مفاهیم مکانی هستند. در این پندار فضا دارد شکل می‌گیرد. روشن است که فضا کثیر است و بالا پائین و چپ و راست و عقب و جلو. دارد. اما به هر حال ما یک «واحد فضا» هم داریم که تک است. چنین است که پس از مدتی خدائی تنها به نام «ائا» به‌دنیا می‌آید که از همه خدایان بزرگ‌تر و جمع‌زننده آنان است.

اکنون آپسو، آب شیرین، به نزد همسرش می‌رود و می‌گوید: «من می‌خواهم همه خدایان را بکشم!» تیامات شگفت‌زده می‌پرسد: «چرا؟» آپسو می‌گوید: «در قدیم آرامشی داشتیم و می‌خوابیدیم. اینک این خدایان بسیار زیاد هیاهو می‌کنند و ما آرامش نداریم.» خدایان که همه جا پراکنده هستند سخن پدر را می‌شنوند و وحشت‌زده به نزد ائا رفته و او را با خبر می‌کنند. ائا می‌آید و در خواب پدرش را می‌کشد. جلال او را برداشته و به تن خود می‌کند. بنابراین نرینه نخستینه به نفع نرینه دوم کنار می‌رود. اما زاد و ولد خدایان ادامه می‌یابد و این بار گوئیا مفاهیم زمانی به گونه‌های رمزی زادمان می‌یابند. اینجا نیز پس از مدتی یک خدای تنها به نام مردوک یا مردوخ به دنیا می‌آید. روشن نیست که چه می‌شود، اما این هست که خدایان شرور به‌دور تیامات گرد می‌آیند و خدایان نیک به همراه مردوک می‌روند. خدایان شرور به تیامات می‌گویند ائا که تنها به دنیا آمد پدر را کشت. این مردوک نیز تنها به دنیا آمده و ترا خواهد کشت. تیامات در خشم شدیدی فرو می‌رود. می‌گوید: «مرا! مادر هستی را می‌خواهد بکشد؟ مگر چنین چیزی امکان دارد؟!» عزم جزم می‌کند تا به جنگ مردوک برود. لشکری فراهم می‌آورد و مدالی به پسرش «کینگ گو» می‌دهد و او را سپهسالار لشکرش می‌کند، و الواح سرنوشت را به‌دست او می‌سپارد.

متوجه می‌شویم که الواح سرنوشت در دست تیامات بوده و از آنجائی که نخستین شاعر جهان نیز یک زن است به نام «انهدوانا» که در چهار هزار سال پیش می‌زیسته، به این نتیجه می‌رسیم که خط اختراعی زنانه بوده است. آقایانی که قصد دارند به این مناسبت اعتراض بکنند مختار و آزاد هستند، اما اساطیر دیگری هم وجود دارد که نشان می‌دهد خط در دست زنان بوده است. به هر تقدیر جنگ میان ماردوک و تیامات مغلوبه می‌شود. غوغای غریبی به‌راه می‌افتد. تیامات در این جنگ خود را ‌گاه به هیبت دریا و‌گاه به هیبت اژد‌ها می‌نمایاند.

در زمانی که در زندان بودم، قرآن را به ترجمه‌های مختلف می‌خواندم. یکی از این ترجمه‌ها برگردان قمشه‌ای بود. او در سوره الرحمان که از سوره‌های زیبای قرآن و به اصطلاح عروس قرآن است، در برابر آیه‌ای که از دریاهای شور و شیرین سخن در میان می‌آورد، پرانتزی باز کرده و می‌گوید: «همانا به‌درستی که این آب‌های شور و شیرین‌‌ همان علی و فاطمه هستند.» در آن مقطع که این را خواندم بسیار به هیجان آمدم، چرا که می‌دیدم رد پای این داستان باستانی آشوری که احتیاطاً ریشه در فرهنگ سومری دارد، در آئین شیعه قابل مشاهده است. اینک اما در جنگ غریب و پر غوغای تیامات و مردوک نیز که همه جا را فرا گرفته ما می‌توانیم نگاهی به خطبه دوم نهج‌البلاغه بیندازیم. در آنجا در نقل به مضمون می‌گوید: «و آب‌ها کف کرده و از شهوت طغیان کرده و خیزابه‌ها برمی‌خاست. پس خداوند خود را بر آب‌ها گسترانید و آن‌ها را آرام کرد.» این هم باز دلیل دیگری که آئین باستانی بر آئین شیعه اثرگذار بوده است.

به هر تقدیر در این جنگ سرنوشت‌ساز تیامات کشته شده و همانند چوب خشکی در برابر ماردوک به زمین می‌افتد. پس تا اینجا حادثه بسیار مهمی اتفاق افتاده است که نوشتن درباره آن می‌ارزد. در مقطع نخست آپسو (نرینه) به دست ائای (نرینه) کشته می‌شود. اینجا اما مردوک (نرینه) تیامات (مادینه) را می‌کشد. این حادثه تلخی‌ست، چرا که مادینگی هستی و یا‌‌ همان زنانگی هستی کشته شده و جای خود را به یک نرینگی می‌دهد. تا جائی که اطلاعات محدود من نشان می‌دهد، خاورمیانه تنها جائی‌ست که مادینگی هستی در آن کشته شده است. در دیگر نقاط جهان این مادینگی زنده و پر از عمل و حرکت است و ده‌ها وجه تجلی دارد. این تنها در خاورمیانه است که مادینگی را کشته و نرینگی را به‌جای آن نشانده‌اند. این مسئله از نظر پردازش به روان‌شناختی اجتماعی منطقه ما بسیار بسیار مهم است. من در برنامه آتی در این‌باره خواهم نوشت. اما اکنون ببینیم که ماردوک با جسد تیامات چه می‌کند:

او سر تیامات را از بدنش جدا می‌کند. سر به بالا می‌رود و می‌شود «آسمان» چشمان تیامات به خورشید و ماه تبدیل می‌شود. برق چشمانش به ستارگان تبدیل می‌شود و اشک چشمانش به رودهای دجله و فرات بدل می‌گردد. مو‌هایش نیز می‌شود شب. بخش بدن تیامات به پائین می‌افتد و به زمین بدل می‌شود. روده‌هایش به کوه‌ها و دره‌ها تبدیل می‌شود. آب‌های بدنش به رود‌ها و دریا‌ها. جانوران تنش به تمامی جانوران روی زمین و دریا و پشم‌های تنش به درختان و جنگل‌ها. شاید برای همین است که نظامی گنجوی در مخزن الاسرار می‌فرماید: «جهان یک زن بیوه است.»
در برنامه آینده خواهیم دید که بعد‌تر چه اتفاقی می‌افتد.

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • خسرو صاحب الزمان (آریان فر- صاحب الزمان تلنگر معنوی بود-ببخشید)

    زمانۀ زیبا، سرزنده و مفید- من نظرم در مورد زن ها منفی نیست تو مقاله به شوخی ژست گرفتی منم ضمن مرور خاطرات همزمان که جوگیر شدم خاستم رولم رو بازی کنم. من تازه از عالم برزخ به دنیا رجعت کردم. مردم مسخ شدن و نمی تونم رابطه برقرار کنم. علم تفسیر درست کتابها تو مغز من لود شده- یکی کرد ملتها در قالب آموزه های مسیح که در واقع مباحثی در زمینه خودشناسی و توصیه فردی هستند(ورود به قلمرو خدا یا سیر و سلوک- گذشتن ازدره مرگ و جهش بزرگ در سطح آگاهی و کیفیت زندگی انسان)- توجیه کردن شیعه 12 تایی و جلوگیری از جنگ هسته ای که در عرصه سیاسی نمی شه جلوش رو گرفت- تهران هر لحظه ممکنه با خاک یکسان بشه- خورشید طلوع کرده ولی در پشت ابر مونده... در مورد حمایت از حقوق کودکان(عدم مالکیت پدر نسبت به جان بچه) که به قرآن نسبت می دن و دهها تصور ابلهانه دیگه. تفسیر سوره قدر که علمای مسلمان می گن فقط یکی می تونه و.. مردم بد جوری تو خوابن پاسخ نمی دن! زمان/ای آسمان/ ای مردمان خفته در تاریکی دنیا. ممنون می شم مشکلم رو بررسی کنید.

  • خسرو صاحب الزمان

    ممنون- عالی بود- جایی که آب شیرین و شور به هم می رسند ولی یکی نمی شن- حائل یا حصاری بین آنها است- موسی به دنبال خضر(خرس) به راه می افته ولی گفتگویی بین آنها رد و بدل نمی شه- سکوت خرس از حکمت خداست و نشانه عناد و دشمنی ذاتی نیست- موسی مثل علی در قسمت آب شیرین در طریقت عشق و در عالم برزخ(معمایی چالش برانگیز که سکوت معشوق رقم می زنه) به پیش می ره. ظاهراً تا به امروز همه شکست خوردن. رابطه مسیح و مریم مجدلیه شفاف نیست. البته به فرضیه عوامانه تولید مثل اشاره نمی کنم. با مادرش نسبتا سرد بود. پیامبر حقیقی قبل از مبعوث شدن حتما وارد عالم برزخ می شه و می شه فهمید در اون مقطع هیچ زنی در قلبش نقش بت رو بازی نمی کنه. محمد وقتی سمت زن می ره همزمان در مدار سقوط قرار می گیره. علی هم همین طور- در مورد تشبیح آب شیرین و شور و علی و فاطمه. به شکرآب بودن رابطه این دو اشاره داره- یه رابطه فوق العاده تلخ که همزمان با انزوا و رشد معنوی علی بود. گریه علی در نخلستانهای بیرون از شهر و درد دلش با تصویر ماه که درون چاه بر روی آب نمایان شده. زن=مادر زمین=شیطان همسر مغرور و سرکش خدا= آتش عشق، حرص و شهوت در وجود زن = الهه جنگ= شیعه جنگ طلب که فاطمه معبود و سلطنت فرزندانش آرمانش شده.

  • مهدی

    <p>سلام خانم پارسی پور....&nbsp; ترجمه ی فارسی کتاب زبان از یاد رفته نوشته اریک فروم در 41 سال پیش در ایران چاپ شده که بسیار ظریف و دقیق به این مسئله پرداخته. خواهشا نظریات و کشفیات بی نظیر دیگران را با نام خود معرفی ننمایید. یا حداقل آنقدر انصاف داشته باشید که اسمشان را ببرید. امیدوارم ادیتور محترم نظر بنده را سانسور ننمایند که جایی دیگر برای گفتن نظریاتم نیست.</p>

  • کاربر مهمان شهرنوش پارسی پور

    <p>هایده ترابی عزیز </p> <p>مقاله های شما را خواندم. کار بسیار جالبی عرضه کرده اید. اگر میل داشته باشید بیشتر در تماس باشیم. به ای میل من مراجعه فرمایید:<br /> shahrnush@yaho.com</p>

  • محسن

    <p>بنظر می&zwnj;رسد اسامی اساطیر و سایر نام&zwnj;های خاص در شکل نزدیک به اصل به کار برده می&zwnj;شود بجز در مورد الله که حتی مترجمین قرآن نیز این نام را ترجمه می&zwnj;کنند در ترجمه&zwnj;های موجود از قرآن دراکثر مواقع الله را به خدا یا خداوند برگردان کرده&zwnj;اند. در حالی که درست آن است که از واژه اصلی یعنی الله استفاده شود. مانند این نمونه<br /> &laquo;و آب&zwnj;ها کف کرده و از شهوت طغیان کرده و خیزابه&zwnj;ها برمی&zwnj;خاست. پس الله خود را بر آب&zwnj;ها گسترانید و آن&zwnj;ها را آرام کرد.&raquo;<br /> با تشکر از این نوشته و مطلب بسیار جالب که امیدوارم ادامه داشته باشد.</p>

  • کاربر مهمان شهرنوش پارسی پور

    <p>قابل توجه شخصیتی که درباره نقشه توضیح داده اند:<br /> این عکس را من انتخاب نکرده ام. به طور کلی من هیچ عکسی انتخاب نمی کنم و مطلب را به صورت خام می فرستم. اما اشتباهی که رخ داده قابل بخشایش است، به این دلیل روشن که نقشه خوانی کار افراد متخصص است.<br /> قابل توجه آقای سیامک ظریف کارکه پرسیده اند منبع اطلاعاتی من چیست:<br /> این داستان را برای نخستین بار در :<br /> Histoire Des Croyances Et Des Idees Religieuses<br /> نوشته میرچا الیاده خواندم. بعدها به دلیل علاقه و توجه شدید به این داستان از منابع دیگری هم استفاده کردم.<br /> قابل توجه ملول:<br /> حق با مادر شماست به این دلیل که این داستان&zwnj; ها درونه ای دارند که بسیار قابل مطالعه ست.<br /> اما حق با شما هم هست که ذهن علمی دارید ، شوخ هم هستید.</p> <p>سهرنوش</p>

  • ملول

    <p>مامان من همیشه میگفت که دنیا رو شاخ گاو و گاو رو پشت ماهی قرار گرفته. من هنوز این روایت را نمیتوانم بپذیرم. شما چی میگین؟</p>

  • کاربر مهمان

    <p>خدمت سرکار شاهزاده خانم شهرنوش پارسی پور :</p> <p>عرض کنم که این عکسی این نوشته، اگر شما این را انتخاب کرده اید، یکی از اولین نقشه های موجود دنیا است که مربوط به سده 600 قبل از میلاد است ومعروف به دوره پارسی بابل است، یعنی زمانی که دولت - شهر بابل در تسلط امپراطوری پارس ها (هخامنشی بود). این زمان (خوب یا بد) مربوط به دوره امپراطوری بابل نیست. دوم این که شما این عکس را 90 چرخانیده اید. متن نوشته در بالای این نقشه است. سوم این که این نقشه با توجه به دوران خود نقشه ای نسبتا دقیق است. نقطه وسط نقشه شهر بابل است در میان دو رودخانه که آن دو به دریا می زیزند. این دریا همان است که ما به ان می گوییم خلیج فارس و ان دو تا رودخانه هم البته دجله و فرات هستند و این منطقه بین دو تا رود هم به قبول عرب هست بین النهرین یا به قول بعضی ها میان رودان. و البته نزدیک ترین شهر به آن نقطه وسط یک شهری است بنام بغداد. حالا شما این نقشه قدیمی را بگذارید روی یک نقشه فعلی و ببینید چقدر با هم نطبیق می کنند.</p> <p>حوصله سرکار محترم را با بقیه مطالب سر در نمی اورم. خواستم عرض کنم که این تصویر قدیمی ترین یک نقشه جغرافیایی است. این هم چند تا سایت که من همینطوری با کمک موتور آقای گوگل در همین مورد پیدا کرده ام:</p> <br /> <p>خواستم عرض کنم که اگر شما به همان قصه های شاهزاده را ادامه می دادید، شاید کارها دقیق تر از آب در می آمد.</p>

  • هایده ترابی

    <p>خانم پارسی پور گرامی، افسانه ی آفرینش بابلی، انوما الیش، که در آن خدای شهر بابل &quot;مردوک&quot; بر دیگر خدایان/زن-خدایان شهر -دولتهای بین النهرین برتری مطلق می یابد و برخی از آنها را قلع و قمع می کند و از صحنه ی معابد بیرون می راند، بر همه ی ادیان تک خدائی پس از خود در منطقه تأثیر گذاشت. افسانه آفرینش در تورات و انجلیل متأثر از همین اسطوره است، یهوه ی یهودیان را هم متأثر از پیدایش مردوک دانسته اند. و اصلا یهودیان تبعیدی از مردوکیان بابلی متأثر بودند و با آنها ائتلافهای سیاسی هم داشتند. قرآن هم که از تورات و یهودیت بسیار وام گرفته، پس از این منظر، مذهب شیعه هم تابعی از آن است. حتا دین زرتشت هم بی تأثیر از عناصری از آن اسطوره نبوده است.<br /> &quot;انسان را از گل آفریدن&quot; البته خاص ادیان ابراهیمی است و ویژگیهای آب و هوائی و جغرافیائی همان منطقه ی بین النهرین را نشان می دهد که در اسطوره های سومری هم هست، اما آنجا دستهای یک زن -خدای هنرمند از خمیر گل رس انسان را می آفریند.<br /> در واقع اسطوره ی مردوک نماد نبرد نهائی پدر-مردسالاری بر آخرین مظاهر تضعیف گشته و مسخ یافته ی مادر-زن سالاری در آن منطقه است. یعنی که این نبرد و برتری بسیار پیشتر از پیدایش اسطوره ی مردوک آغاز گشته بود چنانکه ما در اسطوره ی گیل گمش هم می بینیم که گیل گمش زن - خدا ی دانائی و عشق را خوار و پست می شمارد و با وی به رقابت بر می خیزد.<br /> در ضمن برای اطلاع، به این بحث انوما الیش و مردوک، من هم نوکی زده ام، البته در ربط با متن اکدی استوانه کورش:</p> <p>http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=8672</p> <p>http://www.shahrzadnews.org/index.php?page=2&amp;articleId=2076</p> <p>سپاس</p>

  • سیامک ظریف کار

    <p>با سلام خدمت خانم شهرنوش پارسی پور،<br /> چنانچه لطف بفرمایید و منابع اطلاعاتی تان را (کتاب، جزوه و غیره) قید نمایید منون میشوم. مبحث شناخت اساطیر و نقش آنها در شکل گیری فرهنگها، عادات و بعضی خصوصیات جمعی بسیار حائز اهمیت است، اما از آنجایی که در موثق بودن بسیاری از منابع بجا مانده از هزاره های گذشته بخاطر نبود تکنولوژی لازم جای شک و تردید بسیاری است، بنظر میرسد در بیان کردن نقطه نظرات و ادعاها بهتر است جنبه احتیاط را رعایت کرده و با قطعیت از ابهامات سخن نراند. به هر حال راهتان خوش باد.<br /> با احترام<br /> ظریف کار</p>