ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

بچه‌های ایرلندی بوستون

<p>نازنین اعتمادی - <strong>دراپ&zwnj;کینگ مورفیس</strong> (Dropkick Murphys) یک گروه ایرلندی آمریکایی است که در بوستون به&zwnj;سر می&zwnj;برند. مورفیس&zwnj;ها سبک&zwnj;شان را تلفیقی از پانک - &zwnj;راک، فولکلور ایرلندی، راک و هاردکور- پانک می&zwnj;نامند. آن&zwnj;ها در سال ۱۹۹۶ اولین آلبوم&zwnj;شان را با نام &laquo; Do Or Die &raquo; منتشر کردند و به&zwnj;تازگی هفتمین آلبوم آن&zwnj;ها با عنوان &laquo;Going Out In Style &raquo; در آمریکا و اروپا منتشر شده است. به این مناسبت نشریه&zwnj;ی تخصصی &laquo; SLAM&raquo; با &laquo;ال &zwnj;بار&raquo; (AL barr)، یکی از اعضای گروه مصاحبه&zwnj;ای انجام داده که اکنون ترجمه&zwnj;ی آن را می&zwnj;خوانید:<br /> <br /> <strong>درود بر همگی. قبل از هر چیز تبریکات صمیمانه به&zwnj;خاطر آلبومی که تازگی منتشر کردید. موافقی که بگیم موضوع این آلبوم داستان &laquo;کورنلیوس لارکین&raquo;ئه؟</strong></p> <p><br /> ممنونم. بله، خب. می&zwnj;شه گفت موضوعش همینه. یعنی ما نشستیم دور هم و گفتیم: این هفتمین آلبومیه که می&zwnj;خوایم بیرون بدیم. خوبه که با آلبومای قبلی&zwnj;مون فرق داشته باشه. اولین ترانه که عنوانش شد عنوان آلبوم، قبل از ترانه&zwnj;های دیگه آماده شد. از اون به بعد به همین ترتیب ادامه دادیم. یعنی ماجرای بابایی &zwnj;رو روایت کردیم که هر چند وقت یک&zwnj;بار پیش خودش فکر می&zwnj;کنه که اگر یه روز توی این دنیا نباشه، چی می&zwnj;شه.</p> <p><br /> <strong>به نظرت خوبی همچین آلبومی که همه ترانه&zwnj;هاش داستان یک نفر رو روایت کنه، چی می&zwnj;تونه باشه؟</strong></p> <p><br /> سخت می&zwnj;شه گفت. چون این اولین باریه که دست به همچین کاری زدیم، چیزی نیست که بشه باهاش مقایسه کرد. فقط می&zwnj;تونم بگم که ترانه&zwnj;نویسی در این کار، خُب، خیلی جالب&zwnj;تر بود. مثل رمان نوشتن بود. موضوعاتی پیش می&zwnj;اومد که می&zwnj;بایست حتماً مطرح می&zwnj;شد و در راه&zwnj;هایی قدم برمی&zwnj;داشتیم که تا قبل از این آلبوم نمی&zwnj;شناختیم&zwnj;شون.</p> <p><img height="300" align="left" width="200" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/dropkm02.gif" alt="" /><br /> <strong>داستان کورنلیوس قراره به شکل کتاب هم بیرون بیاد...</strong></p> <p><br /> یه نویسنده&zwnj;ی خیلی معروف هست توی بوستون که از قضا با فرهنگ ایرلندی&zwnj;ها و تاریخچه&zwnj;ی مهاجرت ایرلندی&zwnj;ها به آمریکا هم آشنایی داره. &laquo;باسیست&raquo; ما از سال&zwnj;ها قبل این نویسنده رو می&zwnj;شناخت و این نویسنده هم از شخصیت کورنلیوس خوشش اومده بود. پیشنهاد داد که چند داستان کوتاه بر اساس ترانه&zwnj;های آلبوم بسازه. اول قرار بودش این داستان&zwnj;ها رو توی وب&zwnj;سایت&zwnj;مون منتشر کنیم. اما بعد این نویسنده گفت قصد داره اصلاً یه رمان بنویسه درباره&zwnj;ی کورنلیوس.</p> <p><br /> <strong>اما یه تراک هست توی این آلبوم به اسم &laquo; Sunday Hardcore Matinee &raquo; ظاهراً جنبه&zwnj;ی اتوبیوگرافیک داره. یعنی به اصطلاح حدیث نفس&zwnj;ئه. درسته؟</strong></p> <p><br /> بله. همینطوره. خب، این ترانه رو من خودم نوشتم و سعی کردم دوره و زمونه&zwnj;ای رو که توش رشد کردم نشون بدم. در اون زمان هاردکور تازه داشت باب روز می&zwnj;شد. اوایل سال&zwnj;های دهه&zwnj;ی هشتاد بود. نمی&zwnj;شد هاردکور رو همه جا شنید. توی صفحه&zwnj;فروشی&zwnj;ها و سی دی فروشی&zwnj;ها هیچ خبری از هاردکور نبود. اگر توی خیابونا کسی رو می&zwnj;دیدی که یه جورایی به شیوه&zwnj;ی هاردکور لباس پوشیده بود، معمولاً کار به تبادل شماره تلفن می&zwnj;کشید.</p> <p><br /> <strong>اولین کنسرتت رو به یاد داری؟</strong></p> <p><br /> ای بابا! بذار فکر کنم، ببینم! هان، آره، من اون موقع&zwnj;ها با برو بچه&zwnj;هایی که ازم بزرگ&zwnj;تر بودن می&zwnj;رفتم کنسرت. چارده پونزده سال بیشتر نداشتم. کنسرت توی زیرزمین، جایی برگزار می&zwnj;شد، بعدشم کار کشید به کتک&zwnj;کاری. من اون موقع&zwnj;ها توی هر کنسرت هاردکوری که برگزار می&zwnj;شد، شرکت می&zwnj;کردم و توی بوستون هم همه&zwnj;ی گروه&zwnj;های معروف هاردکور برنامه می&zwnj;ذاشتن.</p> <p><br /> <strong>فکر نمی&zwnj;کنی، توی این آلبوم اخیرتون قدری مثبت&zwnj;تر فکر می&zwnj;کنید؟ یعنی حال و هواش اینقدرها ضد خانواده و دولت و خلاصه ضد همه چیز و همه کس نیست. درسته؟</strong></p> <p><img height="166" align="left" width="250" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/dropkm03.gif" alt="" /><br /> خب، بله. اینجوری&zwnj;َم می&zwnj;شه دید. یعنی ما نشستیم یه گوشه&zwnj;یی که حتماً منفی&zwnj;بافی کنیم یا مردم رو ناامید کنیم. بعد که آلبومی منتشر شد، می&zwnj;شه گفت این ترانه مثلاً غمگین&zwnj;تر از اون یکی ترانه&zwnj;ست. در مجموع اما حق با توئه. حال و هوای این آلبوم کمی امیدبخش&zwnj;تره. فکر می&zwnj;کنم علتش این باشه که در این مدت ما تجربه&zwnj;ی بیشتری به&zwnj;دست آوردیم. توی آلبوم اول کاملاً مشخصه که ما چار تا زیاد مسلط نیستیم به سازها و با ترانه&zwnj;نویسی&zwnj;َم زیاد آشنا نیستیم. تلفیق هنوز به کمال نرسیده بود و می&zwnj;شد گفت مثلاً این بیشتر پانکه، یا اون یکی فولکلور توش برجسته&zwnj;تره و غیره. اما توی این آلبوم آخری همه&zwnj;ی این سبک&zwnj;ها و جریان&zwnj;ها خوب با هم آمیخته شده&zwnj;ن و سازهای ایرلندی خیلی خوب روی گرده&zwnj;ی پانک سوار شده&zwnj;ن.<br /> یکی از ترانه&zwnj;های محبوبم توی این آلبوم&zwnj;تون، ترانه&zwnj;ی &laquo; ۱۹۵۳&raquo; هست. این ترانه یه ترانه&zwnj;ی عاشقانه&zwnj;س.</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong> آیا گروه مورفی، وقتی ترانه&zwnj;های عاشقانه می&zwnj;خونه، عاشقانه&zwnj;هاش با گروه&zwnj;های دیگه فرق داره؟</strong></p> <p><br /> هوم! نمی&zwnj;دونم. چی بگم؟ فکر می&zwnj;کنم شنونده باید تصمیم بگیره. وقتی ما ترانه&zwnj;ی عاشقانه می&zwnj;نویسیم، حتماً باید دلیلی براش وجود داشته باشه. ما همه متأهل هستیم و سه تامون هم بچه دارن. اینجور چیزا، یعنی زن و بچه زندگی آدم رو تغییر می&zwnj;ده، و وقتی که زندگی آدم تغییر کنه، سبک ترانه&zwnj;سرایی&zwnj;ش هم البته تغییر می&zwnj;کنه. نمی&zwnj;دونم چی بگم. فقط همینو می&zwnj;دونم که ما معمولاً خودمون رو با گروه&zwnj;های دیگه مقایسه نمی&zwnj;کنیم و وقتی ترانه&zwnj;یی منتشر می&zwnj;کنیم، حتماً و حتماً موضوعش ما رو از نظر عاطفی درگیر کرده با خودش. یعنی خلاصه به قول معروف درون&zwnj;جوشه.</p> <p><img height="392" align="left" width="250" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/dropkm04.gif" alt="" /><br /> <strong>شماها توی بوستون خیلی خیلی معروفید. نمی&zwnj;شه بوستون رو بدون شما و شما رو خارج از بوستون مجسم کرد. اما می&zwnj;پرسم اگر قرار بود توی یه شهر دیگه&zwnj;یی زندگی می&zwnj;کردید، کدوم شهر رو انتخاب می&zwnj;کردید؟</strong></p> <p><br /> یه شهر دیگه غیر از بوستون؟ خیلی سخته. حتی فکر کردن به&zwnj;ش سخته. می&zwnj;دونم که بچه&zwnj;ها استرالیا رو دوست دارن. یعنی واقعاً با استرالیا حال می&zwnj;کنن. اروپام، ای، بدک نیست. وقتی کنسرت می&zwnj;ذاریم توی اروپا خوش می&zwnj;گذره. ناگفته نمونه که پدر و مادرم بیست سال آزگار در وین زندگی می&zwnj;کردن.</p> <p><br /> <strong>آخرین سئوال: اگه روزی بمیری، دوست داری مثل کورنلیوس، خاطره&zwnj;هایی که از تو هست، باقی بمونن؟</strong></p> <p><br /> اگه اینجوری بشه که خیلی خوبه. من خیلی دوست دارم، بعد از مرگم، زنم و بچه&zwnj;هام خاطره&zwnj;ی خوبی از من در ذهنشون باقی بمونه. پیش می&zwnj;آد که فکر می&zwnj;کنم اگر روزی بمیرم، مردم درباره&zwnj;ی من چه جوری فکر می&zwnj;کنن. خوبه که آدم از خودش اثر مثبتی، چیزی به جای بذاره.</p> <p><br /> <strong>خیلی ممنونم به خاطر این مصاحبه</strong></p> <p>&nbsp;</p> <p><a href="http://www.youtube.com/watch?v=D7g3RuoreRc">ویدیوی رسمی Going Out In Style در یوتیوب</a></p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>در همین زمینه:</strong></p> <p><br /> <a href="http://www.youtube.com/watch?v=x-64CaD8GXw&amp;feature=list_related&amp;playnext=1&amp;list=MLGxdCwVVULXddUL70OxgFcWQuJjlIyHjV">مجموعه&zwnj;ای از ترانه&zwnj;های دراپ&zwnj;کینگ مورفیس</a></p>

نازنین اعتمادی - دراپ‌کینگ مورفیس (Dropkick Murphys) یک گروه ایرلندی آمریکایی است که در بوستون به‌سر می‌برند. مورفیس‌ها سبک‌شان را تلفیقی از پانک - ‌راک، فولکلور ایرلندی، راک و هاردکور- پانک می‌نامند. آن‌ها در سال ۱۹۹۶ اولین آلبوم‌شان را با نام « Do Or Die » منتشر کردند و به‌تازگی هفتمین آلبوم آن‌ها با عنوان «Going Out In Style » در آمریکا و اروپا منتشر شده است. به این مناسبت نشریه‌ی تخصصی « SLAM» با «ال ‌بار» (AL barr)، یکی از اعضای گروه مصاحبه‌ای انجام داده که اکنون ترجمه‌ی آن را می‌خوانید:

درود بر همگی. قبل از هر چیز تبریکات صمیمانه به‌خاطر آلبومی که تازگی منتشر کردید. موافقی که بگیم موضوع این آلبوم داستان «کورنلیوس لارکین»ئه؟

ممنونم. بله، خب. می‌شه گفت موضوعش همینه. یعنی ما نشستیم دور هم و گفتیم: این هفتمین آلبومیه که می‌خوایم بیرون بدیم. خوبه که با آلبومای قبلی‌مون فرق داشته باشه. اولین ترانه که عنوانش شد عنوان آلبوم، قبل از ترانه‌های دیگه آماده شد. از اون به بعد به همین ترتیب ادامه دادیم. یعنی ماجرای بابایی ‌رو روایت کردیم که هر چند وقت یک‌بار پیش خودش فکر می‌کنه که اگر یه روز توی این دنیا نباشه، چی می‌شه.

به نظرت خوبی همچین آلبومی که همه ترانه‌هاش داستان یک نفر رو روایت کنه، چی می‌تونه باشه؟

سخت می‌شه گفت. چون این اولین باریه که دست به همچین کاری زدیم، چیزی نیست که بشه باهاش مقایسه کرد. فقط می‌تونم بگم که ترانه‌نویسی در این کار، خُب، خیلی جالب‌تر بود. مثل رمان نوشتن بود. موضوعاتی پیش می‌اومد که می‌بایست حتماً مطرح می‌شد و در راه‌هایی قدم برمی‌داشتیم که تا قبل از این آلبوم نمی‌شناختیم‌شون.


داستان کورنلیوس قراره به شکل کتاب هم بیرون بیاد...

یه نویسنده‌ی خیلی معروف هست توی بوستون که از قضا با فرهنگ ایرلندی‌ها و تاریخچه‌ی مهاجرت ایرلندی‌ها به آمریکا هم آشنایی داره. «باسیست» ما از سال‌ها قبل این نویسنده رو می‌شناخت و این نویسنده هم از شخصیت کورنلیوس خوشش اومده بود. پیشنهاد داد که چند داستان کوتاه بر اساس ترانه‌های آلبوم بسازه. اول قرار بودش این داستان‌ها رو توی وب‌سایت‌مون منتشر کنیم. اما بعد این نویسنده گفت قصد داره اصلاً یه رمان بنویسه درباره‌ی کورنلیوس.

اما یه تراک هست توی این آلبوم به اسم « Sunday Hardcore Matinee » ظاهراً جنبه‌ی اتوبیوگرافیک داره. یعنی به اصطلاح حدیث نفس‌ئه. درسته؟

بله. همینطوره. خب، این ترانه رو من خودم نوشتم و سعی کردم دوره و زمونه‌ای رو که توش رشد کردم نشون بدم. در اون زمان هاردکور تازه داشت باب روز می‌شد. اوایل سال‌های دهه‌ی هشتاد بود. نمی‌شد هاردکور رو همه جا شنید. توی صفحه‌فروشی‌ها و سی دی فروشی‌ها هیچ خبری از هاردکور نبود. اگر توی خیابونا کسی رو می‌دیدی که یه جورایی به شیوه‌ی هاردکور لباس پوشیده بود، معمولاً کار به تبادل شماره تلفن می‌کشید.

اولین کنسرتت رو به یاد داری؟

ای بابا! بذار فکر کنم، ببینم! هان، آره، من اون موقع‌ها با برو بچه‌هایی که ازم بزرگ‌تر بودن می‌رفتم کنسرت. چارده پونزده سال بیشتر نداشتم. کنسرت توی زیرزمین، جایی برگزار می‌شد، بعدشم کار کشید به کتک‌کاری. من اون موقع‌ها توی هر کنسرت هاردکوری که برگزار می‌شد، شرکت می‌کردم و توی بوستون هم همه‌ی گروه‌های معروف هاردکور برنامه می‌ذاشتن.

فکر نمی‌کنی، توی این آلبوم اخیرتون قدری مثبت‌تر فکر می‌کنید؟ یعنی حال و هواش اینقدرها ضد خانواده و دولت و خلاصه ضد همه چیز و همه کس نیست. درسته؟


خب، بله. اینجوری‌َم می‌شه دید. یعنی ما نشستیم یه گوشه‌یی که حتماً منفی‌بافی کنیم یا مردم رو ناامید کنیم. بعد که آلبومی منتشر شد، می‌شه گفت این ترانه مثلاً غمگین‌تر از اون یکی ترانه‌ست. در مجموع اما حق با توئه. حال و هوای این آلبوم کمی امیدبخش‌تره. فکر می‌کنم علتش این باشه که در این مدت ما تجربه‌ی بیشتری به‌دست آوردیم. توی آلبوم اول کاملاً مشخصه که ما چار تا زیاد مسلط نیستیم به سازها و با ترانه‌نویسی‌َم زیاد آشنا نیستیم. تلفیق هنوز به کمال نرسیده بود و می‌شد گفت مثلاً این بیشتر پانکه، یا اون یکی فولکلور توش برجسته‌تره و غیره. اما توی این آلبوم آخری همه‌ی این سبک‌ها و جریان‌ها خوب با هم آمیخته شده‌ن و سازهای ایرلندی خیلی خوب روی گرده‌ی پانک سوار شده‌ن.
یکی از ترانه‌های محبوبم توی این آلبوم‌تون، ترانه‌ی « ۱۹۵۳» هست. این ترانه یه ترانه‌ی عاشقانه‌س.

آیا گروه مورفی، وقتی ترانه‌های عاشقانه می‌خونه، عاشقانه‌هاش با گروه‌های دیگه فرق داره؟

هوم! نمی‌دونم. چی بگم؟ فکر می‌کنم شنونده باید تصمیم بگیره. وقتی ما ترانه‌ی عاشقانه می‌نویسیم، حتماً باید دلیلی براش وجود داشته باشه. ما همه متأهل هستیم و سه تامون هم بچه دارن. اینجور چیزا، یعنی زن و بچه زندگی آدم رو تغییر می‌ده، و وقتی که زندگی آدم تغییر کنه، سبک ترانه‌سرایی‌ش هم البته تغییر می‌کنه. نمی‌دونم چی بگم. فقط همینو می‌دونم که ما معمولاً خودمون رو با گروه‌های دیگه مقایسه نمی‌کنیم و وقتی ترانه‌یی منتشر می‌کنیم، حتماً و حتماً موضوعش ما رو از نظر عاطفی درگیر کرده با خودش. یعنی خلاصه به قول معروف درون‌جوشه.


شماها توی بوستون خیلی خیلی معروفید. نمی‌شه بوستون رو بدون شما و شما رو خارج از بوستون مجسم کرد. اما می‌پرسم اگر قرار بود توی یه شهر دیگه‌یی زندگی می‌کردید، کدوم شهر رو انتخاب می‌کردید؟

یه شهر دیگه غیر از بوستون؟ خیلی سخته. حتی فکر کردن به‌ش سخته. می‌دونم که بچه‌ها استرالیا رو دوست دارن. یعنی واقعاً با استرالیا حال می‌کنن. اروپام، ای، بدک نیست. وقتی کنسرت می‌ذاریم توی اروپا خوش می‌گذره. ناگفته نمونه که پدر و مادرم بیست سال آزگار در وین زندگی می‌کردن.

آخرین سئوال: اگه روزی بمیری، دوست داری مثل کورنلیوس، خاطره‌هایی که از تو هست، باقی بمونن؟

اگه اینجوری بشه که خیلی خوبه. من خیلی دوست دارم، بعد از مرگم، زنم و بچه‌هام خاطره‌ی خوبی از من در ذهنشون باقی بمونه. پیش می‌آد که فکر می‌کنم اگر روزی بمیرم، مردم درباره‌ی من چه جوری فکر می‌کنن. خوبه که آدم از خودش اثر مثبتی، چیزی به جای بذاره.

خیلی ممنونم به خاطر این مصاحبه

در همین زمینه:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.