ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

چیزی شبیه عرق ملی

<p>شهزاده سمرقندی- در برنامه&rlm;ی امروز &laquo;با همسایگان&raquo; هفته&rlm;نامه&zwnj;ی&rlm; &laquo;افغانستان امروز&raquo; را معرفی می&zwnj;کنم که دانشجویان مهاجر افغان، در شهر مشهد، در ایران تا چندی پیش منتشر می&zwnj;&rlm;کردند، اما متأسفانه در شماره&rlm;ی سیزدهم خود نوشته است که تا اطلاع ثانوی منتشر نخواهد شد. این خبر مرا واداشت، توقف انتشار هفته&zwnj;نامه&zwnj;ی &laquo;افغانستان امروز&raquo; را پیگیری کنم .</p> <p>&nbsp;</p> <p><a href="http://www.zamahang.com/podcast/2010/20110408_Hamsaygan_Afghnestan_Emruz_Maryam_Hasan_Shahzoda.mp3"><img height="31" width="273" align="absMiddle" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/musicicon_0.jpg" alt="" /></a></p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>&laquo;نسل مهاجری از افغان&zwnj;ها که در ایران بزرگ شده&zwnj;اند، تاریخ و فرهنگ&zwnj;شان را نمی&zwnj;شناسند&raquo;</strong></p> <p>&nbsp;</p> <p>پیش از همه، گفت&rlm;وگویی داشتم با مریم بهاری، سردبیر هفته&rlm;نامه&zwnj;ی &laquo;افغانستان امروز&raquo;. مریم از تجربه&rlm;ی سردبیری&zwnj;اش با من سخن گفت، و همچنین دلایل تأسیس این روزنامه را شرح داد و گفت &rlm;که چرا انتشار آن متوقف شده است، مریم بهاری می&zwnj;گوید: &laquo;ابتدا خبرنگاری بودم که با رسانه&rlm;های ایران همکاری داشتم. ولی بعد از مدتی با یک رسانه&rlm;ی داخلی افغانستان آشنا شدم و همکاری رسانه&rlm;ای&rlm; با آن را شروع کردم. بعد از مدتی احساس کردم ما مهاجران با توجه به وضعیتی که داریم، نیاز داریم نشریه&rlm;ای داشته باشیم که مسائل داخل افغانستان را بتواند منعکس کند. یعنی ما در این قضیه، واقعاً خلاء اطلاعاتی بزرگی داشتیم. امروز نسل مهاجری از افغانستان در داخل ایران شکل گرفته که از وطن مادری دور افتاده و با فرهنگ ایران بزرگ شده است. هرچند جامعه&rlm;ی ایران آن&rlm;&zwnj;ها را به&zwnj;عنوان ایرانی نمی&zwnj;&rlm;شناسد، اما آن&rlm;&zwnj;ها با فرهنگ ایران بزرگ شده&rlm;اند و از هویت افغانی خود دور مانده&rlm;&rlm;اند. با این&rlm;که می&zwnj;&rlm;دانند افغانی هستند، ولی آن را انکار می&zwnj;&rlm;کنند، چون نمی&zwnj;&rlm;دانند به کجا تعلق دارند، تاریخ و فرهنگ&rlm;شان را نمی&zwnj;&rlm;شناسند. با خودم تصور کردم اگر نشریه&rlm;ای راه بیندازیم که هم بتواند خلاء اطلاعاتی را پر کند، یعنی بتوانیم از مسائل روز افغانستان اطلاع پیدا کنیم و هم به نوعی افغانستان&zwnj;&rlm;&zwnj;شناسی هم بکنیم و با لحن و زبان خودمان با این مهاجران صحبت کنیم، می&zwnj;&rlm;توانیم کارکرد مهمی داشته باشیم.</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>از دختران دبیرستان تا کارگران ساده</strong></p> <p>&nbsp;</p> <p>مریم بهاری درباره&zwnj;ی نوع مخاطبان این هفته&zwnj;نامه می&zwnj;گوید: &laquo;الان نشریه&rlm;ی ما را هم یک دختر دبیرستانی ۱۶-۱۷ ساله می&zwnj;&rlm;خواند و هم یک کارگر ساده. ما با مخاطبان خودمان در ارتباط هستیم و تأثیر آن را می&zwnj;&rlm;بینیم. مثلاً مواردی بوده که شعر و ترانه&rlm;های سرزمین مادری را در روزنامه گذاشته&rlm;ایم، کارگری آمده و گفته است که پدرم قبلاً روحانی بوده و شعری گفته است، می&zwnj;&rlm;توانم شعرم را بیاورم، شما چاپ کنید. یا مثلاً گاهی اوقات برای&rlm;مان نامه می&zwnj;&rlm;نوشتند و می&zwnj;&rlm;گفتند نشریه&rlm;ی خوبی است، آن را ادامه بدهید. ما از این طریق متوجه شدیم که مخاطبان ما هم از سنین نوجوانی، هم از سنین میان&rlm;سالی، هم کارگرهای ساده و هم دانشجویان هستند. چون این نشریه، نشریه&rlm;ی خبری دانشگاهیان بوده است. &raquo;</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>&laquo;حساسیت&zwnj;هایی نسبت به نشریات مهاجران افغان وجود دارد&raquo;</strong></p> <p>&nbsp;</p> <p>این هفته&rlm;نامه در شماره&rlm;ی سیزدهم خود نوشته که تا اطلاع&rlm; ثانوی منتشر نمی&zwnj;&rlm;شود. از مریم بهاری خواستم دلایل عدم انتشار این نشریه را توضیح بدهد. مریم بهاری در پاسخ گفت: &laquo;ما برای ادامه&rlm;ی کار نشریه، مشکلات زیادی داریم. ما از هیچ&rlm;جایی حمایت نمی&zwnj;&rlm;شویم. یا اگر می&zwnj;&rlm;خواستیم، مجوز بگیریم، گرفتن مجوز دردسرهای زیادی دارد. خودتان هم متوجه هستید که در ارتباط با نشریات مهاجرتی در هر کشوری، اگر بخواهد ادامه پیدا کند و اصلاً بخواهد در یک جامعه حضور پیدا کند، حساسیت&rlm;هایی وجود دارد. مانند یک رسانه&rlm;ی ثابت ملی یا نشریه&rlm;ای که در داخل یک کشور برای مردم&zwnj;&zwnj; همان کشور منتشر می&zwnj;&rlm;شود، نیست. برخی مسائل سیاسی مطرح است که باعث حساسیت دولتمردان می&zwnj;&rlm;شود. برای مثال نسبت به این&rlm;که چه مطالبی در داخل این نشریه قرار است مطرح شود، و این مطالب چه تأثیری بر مردم مهاجر می&zwnj;&rlm;تواند داشته باشد و مستئلی ازین دست حساسیت&zwnj;هایی وجود دارد.&raquo;</p> <p><br /> مریم بهاری درباره&zwnj;ی دشواری اخذ مجوز برای انتشار نشریه&zwnj;ای که خاص مهاجران باشد توضیحاتی داد. او گفت: &laquo;برای مجوز گرفتن، قبلاً به دانشگاه مراجعه کرده بودم. البته دانشگاه هم خدمات زیادی نمی&zwnj;&rlm;تواند در اختیار ما بگذارد که ما خوشحال باشیم و به خودمان بگوییم بالاخره توانستیم نشریه&rlm;ای برای جامعه&rlm;ی مهاجر منتشر کنیم. ناگزیر به یک نشریه&zwnj;ی دانشجویی اکتفا کردیم. اما با این&zwnj;حال مسئولان به ما گفتند: شما اگر بخواهید نشریه&rlm;ای با هویت افغانی داشته باشید، چون یک نشریه&rlm;ی خاص است و یک نشریه&rlm;ی دانشجویی که در حوزه&rlm;ی دانشگاه باشد نیست، ما باید آن را به&rlm;طور خاص بررسی کنیم. &raquo;</p> <p><img height="180" width="108" align="left" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/large_shahz03_1.jpg" alt="" /><br /> مریم بهاری در ادامه افزود: &laquo;این مسائل و مشکلات وجود داشت، به اضافه&rlm;ی این&rlm;که ما برای پیدا کردن همکار و خبرنگار نشریه در این&rlm;جا، کسی که بدون چشم&rlm;داشت و بدون وعده&rlm;ی مالی و حقوقی&rlm; با همکاری کند، دچار مشکل هستیم. کسی به آن صورت وجود ندارد که بخواهد بدون پول برای ما کار کند.در نتیجه، من خودم مجبور شدم دست تنها کار کنم و با توجه به مشکلات موجود، سرخورده شدم. چون برای چهار صفحه&rlm;ای که به عنوان ضمیمه&rlm;ی مهاجران ایجاد کرده بودم خیلی امید&rlm;&zwnj;ها داشتم که بتوانم مسائل فرهنگی و اجتماعی مهاجران و به نوعی زندگی آن&zwnj;ها را منعکس کنم، اما نتوانستم. چون بالاخره برای یک نفر که هم دانشجو باشد، هم مسائل و مشکلات داشته باشد، خیلی سخت است که بخواهد یک نشریه&rlm; را به&rlm;طور مداوم برای مردم منتشر کند، نیازهای آن&rlm;&zwnj;ها را برطرف کند و این&rlm;که بخواهد بر اساس اصول پذیرفته&rlm;شده&rlm;ی حرفه&rlm;ی خودش هم کار کند. این است که احساس کردم، این&rlm;طور کارکردن غیرممکن است و از یک جهت دیگر، دلم نمی&zwnj;&rlm;خواست کارم آن&rlm;قدر ضعیف بشود که هم انگیزه&rlm;ی کار رسانه را از دست بدهم و هم مخاطب&rlm;هایم را.به همین خاطر، ترجیح دادم فعلاً انتشار این نشریه را متوقف کنم، شاید تا چند ماه دیگر که مشغله&rlm;های دانشگاهم کمتر می&zwnj;&rlm;شود، بتوانم آن را با چهره&rlm;ی جدید، با نیروهای جدید&zwnj;تر منتشر کنم؛ شاید بتوانم با بچه&rlm;های دانشجوی خبر که در اطرافم وجود دارند، تعاملاتی داشته باشم، از وجود آن&rlm;&zwnj;ها استفاده کنم و این نشریه را با قدرت بیشتری ادامه بدهم. &raquo;</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>&laquo;نشریه&zwnj;ی &quot;افغانستان امروز&quot; در بین دانشجویان افغان ایجاد خودباوری می&zwnj;کرد&raquo;</strong></p> <p>&nbsp;</p> <p>گفت&rlm;وگویی هم با حسن جعفری، یکی از خوانندگان این نشریه داشتم. حسن جعفری دانشجوی مهاجر افغان است که در مشهد به&rlm;سر می&zwnj;&rlm;برد و می&zwnj;&rlm;گوید این روزنامه برایش اهمیت زیادی داشت و او را به وطن خود، افغانستان پیوند می&zwnj;&rlm;داد. حسن جعفری گفت: &laquo;کل مطالب این نشریه برایم جالب بود. چون در محوطه&rlm;ی گل&rlm;شهر، اولین بار است که یک نشریه به نام افغانستان و در مورد افغانستان منتشر می&zwnj;&rlm;شود. انتشار چنین نشریه&rlm;ای در ذات خودش، برایم جالب است. حال این&rlm;که چه مسائلی در درون آن باشد، برایم فرقی نمی&zwnj;&rlm;کند. به این جهت که اسم آن &laquo;افغانستان امروز&raquo; است و تقریباً ۵۰-۶۰ درصد مطالب آن مربوط به افغانستان است، جالب است. چون یک&rlm;جور خودباوری در بین بچه&rlm;های دانشجو و غیره ایجاد می&zwnj;&rlm;کند که ما هم می&zwnj;&rlm;توانیم روزنامه داشته باشیم. یعنی معادل روزنامه&rlm;ی ایرانی، روزنامه داشته باشیم. &raquo;</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>&laquo;تصویری که مهاجران افغان از کشورشان دارند، مخدوش است&raquo; </strong></p> <p>&nbsp;</p> <p>از حسن جعفری پرسیدم چه تعداد دانشجویان افغانی را می&zwnj;&rlm;&zwnj;شناسد که در مشهد زندگی می&zwnj;&rlm;کنند و بعد از این&rlm;که مدرک&rlm;شان را گرفتند، می&zwnj;&rlm;خواهند به افغانستان برگردند؟</p> <p><br /> او در پاسخ گفت: &laquo;سئوال خیلی تخصصی&rlm;ای پرسیدید. به همین دلیل برای روشن شدن موضوع باید ابتدا برای&rlm;تان یک تقسیم&rlm;بندی سیاسی انجام بدهم. از ۳۰ سال پیش که ما از افغانستان به ایران آمده&rlm;ایم، نسل اول ما، یعنی پدران&rlm;ما&rlm;ن، الان حدود ۶۰-۷۰ سال سن دارند که با کارگری و کارهای دیگر، هزینه&rlm;ی زندگی خانواده و بچه&rlm;های&rlm;شان را تأمین کرده&rlm;اند. نسل دوم که از متولدین ۱۳۶۵-۶۶ به این سو هستند، الان یا دانشجو هستند و یا در بخش&rlm;های دیگر جامعه کار و فعالیت می&zwnj;&rlm;کنند. این&rlm; نسل، با توجه به اطلاعاتی که از افغانستان به او رسیده، چندان تمایلی به برگشت ندارند. اگر کسی هم بخواهد برگردد، بیشتر قشر دانشجوست که به&rlm;خاطر عِرق ملی و مسائلی از این قبیل ممکن است بخواهد به افغانستان بازگردد. اما کلاً تصویری که این نسل از افغانستان دارد، چندان جالب نیست.&raquo;</p> <p><br /> <strong>چیزی شبیه عرق ملی</strong></p> <p>&nbsp;</p> <p>به حسن جعفری گفتم: &laquo;ماندن در مشهد، مشکلات خود را هم دارد. &raquo; او در پاسخ گفت: &laquo;بله مشکلات خود را دارد، ولی می&zwnj;&rlm;گویند در افغانستان ناامنی داریم و با فرهنگی که در آنجا هست، آشنایی زیادی ندارند. این نسل در این&rlm;جا بزرگ شده، تقریباً ۲۰ سال در این مملکت زندگی کرده&rlm;اند و با آن اُخت شده&rlm;اند و اگر بخواهند به افغانستان بروند، به&rlm;خصوص از لحاظ مالی که اولین مسئله است، به دردسر می&zwnj;&rlm;افتند. <br /> از او پرسیدم که آیا بیشتر مایل است در مشهد بماند یا به افغانستان بازگردد؟</p> <p><br /> گفت: &laquo;اصلاً و ابدا! در اولین فرصت می&zwnj;خواهم به افغانستان برگردم.&raquo;<br /> گفتم: &laquo;این تصمیم شما، به خاطر&zwnj;&zwnj; همان عرق ملی است که گفتید؟&raquo; <br /> در پاسخ گفت: &laquo;چیزی شبیه همان.&raquo;</p> <p>امید داریم این هفته&rlm;نامه دوباره برگردد و دست مهاجران افغان که در مشهد به&rlm;سر می&zwnj;&rlm;برند، دوباره با آن پر شود و اطلاعات بیشتری از افغانستان، وطن اصلی خود به&rlm;دست بیاورند.</p>

شهزاده سمرقندی- در برنامه‏ی امروز «با همسایگان» هفته‏نامه‌ی‏ «افغانستان امروز» را معرفی می‌کنم که دانشجویان مهاجر افغان، در شهر مشهد، در ایران تا چندی پیش منتشر می‌‏کردند، اما متأسفانه در شماره‏ی سیزدهم خود نوشته است که تا اطلاع ثانوی منتشر نخواهد شد. این خبر مرا واداشت، توقف انتشار هفته‌نامه‌ی «افغانستان امروز» را پیگیری کنم .

«نسل مهاجری از افغان‌ها که در ایران بزرگ شده‌اند، تاریخ و فرهنگ‌شان را نمی‌شناسند»

پیش از همه، گفت‏وگویی داشتم با مریم بهاری، سردبیر هفته‏نامه‌ی «افغانستان امروز». مریم از تجربه‏ی سردبیری‌اش با من سخن گفت، و همچنین دلایل تأسیس این روزنامه را شرح داد و گفت ‏که چرا انتشار آن متوقف شده است، مریم بهاری می‌گوید: «ابتدا خبرنگاری بودم که با رسانه‏های ایران همکاری داشتم. ولی بعد از مدتی با یک رسانه‏ی داخلی افغانستان آشنا شدم و همکاری رسانه‏ای‏ با آن را شروع کردم. بعد از مدتی احساس کردم ما مهاجران با توجه به وضعیتی که داریم، نیاز داریم نشریه‏ای داشته باشیم که مسائل داخل افغانستان را بتواند منعکس کند. یعنی ما در این قضیه، واقعاً خلاء اطلاعاتی بزرگی داشتیم. امروز نسل مهاجری از افغانستان در داخل ایران شکل گرفته که از وطن مادری دور افتاده و با فرهنگ ایران بزرگ شده است. هرچند جامعه‏ی ایران آن‏‌ها را به‌عنوان ایرانی نمی‌‏شناسد، اما آن‏‌ها با فرهنگ ایران بزرگ شده‏اند و از هویت افغانی خود دور مانده‏‏اند. با این‏که می‌‏دانند افغانی هستند، ولی آن را انکار می‌‏کنند، چون نمی‌‏دانند به کجا تعلق دارند، تاریخ و فرهنگ‏شان را نمی‌‏شناسند. با خودم تصور کردم اگر نشریه‏ای راه بیندازیم که هم بتواند خلاء اطلاعاتی را پر کند، یعنی بتوانیم از مسائل روز افغانستان اطلاع پیدا کنیم و هم به نوعی افغانستان‌‏‌شناسی هم بکنیم و با لحن و زبان خودمان با این مهاجران صحبت کنیم، می‌‏توانیم کارکرد مهمی داشته باشیم.

از دختران دبیرستان تا کارگران ساده

مریم بهاری درباره‌ی نوع مخاطبان این هفته‌نامه می‌گوید: «الان نشریه‏ی ما را هم یک دختر دبیرستانی ۱۶-۱۷ ساله می‌‏خواند و هم یک کارگر ساده. ما با مخاطبان خودمان در ارتباط هستیم و تأثیر آن را می‌‏بینیم. مثلاً مواردی بوده که شعر و ترانه‏های سرزمین مادری را در روزنامه گذاشته‏ایم، کارگری آمده و گفته است که پدرم قبلاً روحانی بوده و شعری گفته است، می‌‏توانم شعرم را بیاورم، شما چاپ کنید. یا مثلاً گاهی اوقات برای‏مان نامه می‌‏نوشتند و می‌‏گفتند نشریه‏ی خوبی است، آن را ادامه بدهید. ما از این طریق متوجه شدیم که مخاطبان ما هم از سنین نوجوانی، هم از سنین میان‏سالی، هم کارگرهای ساده و هم دانشجویان هستند. چون این نشریه، نشریه‏ی خبری دانشگاهیان بوده است. »

«حساسیت‌هایی نسبت به نشریات مهاجران افغان وجود دارد»

این هفته‏نامه در شماره‏ی سیزدهم خود نوشته که تا اطلاع‏ ثانوی منتشر نمی‌‏شود. از مریم بهاری خواستم دلایل عدم انتشار این نشریه را توضیح بدهد. مریم بهاری در پاسخ گفت: «ما برای ادامه‏ی کار نشریه، مشکلات زیادی داریم. ما از هیچ‏جایی حمایت نمی‌‏شویم. یا اگر می‌‏خواستیم، مجوز بگیریم، گرفتن مجوز دردسرهای زیادی دارد. خودتان هم متوجه هستید که در ارتباط با نشریات مهاجرتی در هر کشوری، اگر بخواهد ادامه پیدا کند و اصلاً بخواهد در یک جامعه حضور پیدا کند، حساسیت‏هایی وجود دارد. مانند یک رسانه‏ی ثابت ملی یا نشریه‏ای که در داخل یک کشور برای مردم‌‌ همان کشور منتشر می‌‏شود، نیست. برخی مسائل سیاسی مطرح است که باعث حساسیت دولتمردان می‌‏شود. برای مثال نسبت به این‏که چه مطالبی در داخل این نشریه قرار است مطرح شود، و این مطالب چه تأثیری بر مردم مهاجر می‌‏تواند داشته باشد و مستئلی ازین دست حساسیت‌هایی وجود دارد.»

مریم بهاری درباره‌ی دشواری اخذ مجوز برای انتشار نشریه‌ای که خاص مهاجران باشد توضیحاتی داد. او گفت: «برای مجوز گرفتن، قبلاً به دانشگاه مراجعه کرده بودم. البته دانشگاه هم خدمات زیادی نمی‌‏تواند در اختیار ما بگذارد که ما خوشحال باشیم و به خودمان بگوییم بالاخره توانستیم نشریه‏ای برای جامعه‏ی مهاجر منتشر کنیم. ناگزیر به یک نشریه‌ی دانشجویی اکتفا کردیم. اما با این‌حال مسئولان به ما گفتند: شما اگر بخواهید نشریه‏ای با هویت افغانی داشته باشید، چون یک نشریه‏ی خاص است و یک نشریه‏ی دانشجویی که در حوزه‏ی دانشگاه باشد نیست، ما باید آن را به‏طور خاص بررسی کنیم. »


مریم بهاری در ادامه افزود: «این مسائل و مشکلات وجود داشت، به اضافه‏ی این‏که ما برای پیدا کردن همکار و خبرنگار نشریه در این‏جا، کسی که بدون چشم‏داشت و بدون وعده‏ی مالی و حقوقی‏ با همکاری کند، دچار مشکل هستیم. کسی به آن صورت وجود ندارد که بخواهد بدون پول برای ما کار کند.در نتیجه، من خودم مجبور شدم دست تنها کار کنم و با توجه به مشکلات موجود، سرخورده شدم. چون برای چهار صفحه‏ای که به عنوان ضمیمه‏ی مهاجران ایجاد کرده بودم خیلی امید‏‌ها داشتم که بتوانم مسائل فرهنگی و اجتماعی مهاجران و به نوعی زندگی آن‌ها را منعکس کنم، اما نتوانستم. چون بالاخره برای یک نفر که هم دانشجو باشد، هم مسائل و مشکلات داشته باشد، خیلی سخت است که بخواهد یک نشریه‏ را به‏طور مداوم برای مردم منتشر کند، نیازهای آن‏‌ها را برطرف کند و این‏که بخواهد بر اساس اصول پذیرفته‏شده‏ی حرفه‏ی خودش هم کار کند. این است که احساس کردم، این‏طور کارکردن غیرممکن است و از یک جهت دیگر، دلم نمی‌‏خواست کارم آن‏قدر ضعیف بشود که هم انگیزه‏ی کار رسانه را از دست بدهم و هم مخاطب‏هایم را.به همین خاطر، ترجیح دادم فعلاً انتشار این نشریه را متوقف کنم، شاید تا چند ماه دیگر که مشغله‏های دانشگاهم کمتر می‌‏شود، بتوانم آن را با چهره‏ی جدید، با نیروهای جدید‌تر منتشر کنم؛ شاید بتوانم با بچه‏های دانشجوی خبر که در اطرافم وجود دارند، تعاملاتی داشته باشم، از وجود آن‏‌ها استفاده کنم و این نشریه را با قدرت بیشتری ادامه بدهم. »

«نشریه‌ی "افغانستان امروز" در بین دانشجویان افغان ایجاد خودباوری می‌کرد»

گفت‏وگویی هم با حسن جعفری، یکی از خوانندگان این نشریه داشتم. حسن جعفری دانشجوی مهاجر افغان است که در مشهد به‏سر می‌‏برد و می‌‏گوید این روزنامه برایش اهمیت زیادی داشت و او را به وطن خود، افغانستان پیوند می‌‏داد. حسن جعفری گفت: «کل مطالب این نشریه برایم جالب بود. چون در محوطه‏ی گل‏شهر، اولین بار است که یک نشریه به نام افغانستان و در مورد افغانستان منتشر می‌‏شود. انتشار چنین نشریه‏ای در ذات خودش، برایم جالب است. حال این‏که چه مسائلی در درون آن باشد، برایم فرقی نمی‌‏کند. به این جهت که اسم آن «افغانستان امروز» است و تقریباً ۵۰-۶۰ درصد مطالب آن مربوط به افغانستان است، جالب است. چون یک‏جور خودباوری در بین بچه‏های دانشجو و غیره ایجاد می‌‏کند که ما هم می‌‏توانیم روزنامه داشته باشیم. یعنی معادل روزنامه‏ی ایرانی، روزنامه داشته باشیم. »

«تصویری که مهاجران افغان از کشورشان دارند، مخدوش است»

از حسن جعفری پرسیدم چه تعداد دانشجویان افغانی را می‌‏‌شناسد که در مشهد زندگی می‌‏کنند و بعد از این‏که مدرک‏شان را گرفتند، می‌‏خواهند به افغانستان برگردند؟

او در پاسخ گفت: «سئوال خیلی تخصصی‏ای پرسیدید. به همین دلیل برای روشن شدن موضوع باید ابتدا برای‏تان یک تقسیم‏بندی سیاسی انجام بدهم. از ۳۰ سال پیش که ما از افغانستان به ایران آمده‏ایم، نسل اول ما، یعنی پدران‏ما‏ن، الان حدود ۶۰-۷۰ سال سن دارند که با کارگری و کارهای دیگر، هزینه‏ی زندگی خانواده و بچه‏های‏شان را تأمین کرده‏اند. نسل دوم که از متولدین ۱۳۶۵-۶۶ به این سو هستند، الان یا دانشجو هستند و یا در بخش‏های دیگر جامعه کار و فعالیت می‌‏کنند. این‏ نسل، با توجه به اطلاعاتی که از افغانستان به او رسیده، چندان تمایلی به برگشت ندارند. اگر کسی هم بخواهد برگردد، بیشتر قشر دانشجوست که به‏خاطر عِرق ملی و مسائلی از این قبیل ممکن است بخواهد به افغانستان بازگردد. اما کلاً تصویری که این نسل از افغانستان دارد، چندان جالب نیست.»

چیزی شبیه عرق ملی

به حسن جعفری گفتم: «ماندن در مشهد، مشکلات خود را هم دارد. » او در پاسخ گفت: «بله مشکلات خود را دارد، ولی می‌‏گویند در افغانستان ناامنی داریم و با فرهنگی که در آنجا هست، آشنایی زیادی ندارند. این نسل در این‏جا بزرگ شده، تقریباً ۲۰ سال در این مملکت زندگی کرده‏اند و با آن اُخت شده‏اند و اگر بخواهند به افغانستان بروند، به‏خصوص از لحاظ مالی که اولین مسئله است، به دردسر می‌‏افتند.
از او پرسیدم که آیا بیشتر مایل است در مشهد بماند یا به افغانستان بازگردد؟

گفت: «اصلاً و ابدا! در اولین فرصت می‌خواهم به افغانستان برگردم.»
گفتم: «این تصمیم شما، به خاطر‌‌ همان عرق ملی است که گفتید؟»
در پاسخ گفت: «چیزی شبیه همان.»

امید داریم این هفته‏نامه دوباره برگردد و دست مهاجران افغان که در مشهد به‏سر می‌‏برند، دوباره با آن پر شود و اطلاعات بیشتری از افغانستان، وطن اصلی خود به‏دست بیاورند.

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • کاربر مهمان

    <p>به این سخنان توجه کنید:</p> <p>&laquo; از وطن مادری دور افتاده و با فرهنگ ایران بزرگ شده است. هرچند جامعه&rlm;ی ایران آن&rlm;&zwnj;ها را به&zwnj;عنوان ایرانی نمی&zwnj;&rlm;شناسد، اما آن&rlm;&zwnj;ها با فرهنگ ایران بزرگ شده&rlm;اند و از هویت افغانی خود دور مانده&rlm;&rlm;اند. با این&rlm;که می&zwnj;&rlm;دانند افغانی هستند، ولی آن را انکار می&zwnj;&rlm;کنند، چون نمی&zwnj;&rlm;دانند به کجا تعلق دارند، تاریخ و فرهنگ&rlm;شان را نمی&zwnj;&rlm;شناسند. &raquo;</p> <p>بسیار اندوهبار است. جوانانی که تاریخ و فرهنگ خود را نمی شناسندو چنان از بیگانگی و دوگانگی فرهنگ ایران و افغانستان یا هرات و مشهد و خراسان سخن میگویند که گویی سخن از فرهنگ مردم عربستان و روسیه درمیان است! اینها بسیار جوانند و از سر آزردگی از رفتارهای ناآگاهان، چنین سخنانی میگویند، ولی جای اندوه بسیار است که بسیاری از مردم و حتا درس خواندگان ما ( در ایران کنونی، افغانستان، شمال ارس، عراق و ... ) هم، از گذشته و تاریخ خود آگاهی لازم را ندارند ، ازاین گونه سخنان میگویند و برهمین پایه رفتار میکنند.<br /> تفاوت فرهنگ مردم هرات و مردم تایباد و نیشاپور آیا از تفاوت فرهنگ مردم هرات و مردم قندهار و از تفاوت مردم یزد و. شیراز بیشتر است؟<br /> این وطن کجاست که از ایران این همه دور است؟! این فرهنگ چیست که این همه از فرهنگ ایرانی دور و بیگانه است؟!<br /> هرات مانند نیشاپور بخشی از خراسان بزرگ است، در زمان ناصرالدین شاه قاجار انگلیسی های لعنتی بندرعباس را تهدید کردند و گفتند باید بپذیرید که هرات از ایران ( پارس آن زمان ) جدا شود. ناصرالدین شاه هم پذیرفت. اگر چنین نمی شد، هرات هم مانند نیشاپور بخشی از ایران کنونی بود. یا اگر حمله و غارت و کشتار عرب و مغول و ... انگلیس و روس و ... نبود، اگر خرد در کار رهبران بود، ای بسا که سرزمین پاره پاره شده ی ایرانشهر که میهن همه ما بوده و هست، همچنان یکپارچه میماند.<br /> اکنون چه شده که دیگر فرهنگ هرات از فرهنگ خراسان این همه دور و بیگانه خوانده میشود ؟! بجای راهنمایی و نشان دادن واقعیت ها، این چه سخنانی است که پخش میشود؟!<br /> هرات، بلخ، بخارا، سمرقند ( سمرکند )، نیشاپور و مرو از شهرهای باستانی خراسان بزرگ هستند؛ و ایران کنونی، افغانستان، ترکمنستان، تاجیکستان، اران ( در شمال ارس که از سالهای 17 ـ 1916 بنادرستی آذربایجان خوانده میشود ) و عراق ( آسورستان ) بخش هایی از ایران کهن یا ایرانشهر بوده اند و هستند. این واقعیت تاریخی است که با انکار و نادیده گرفتن از میان نمی رود. مرز سیاسی نژاد را تغییر نمی دهد و مرز فرهنگی نمیشود. آنچه فرهنگ ایرانی یا آریایی خوانده میشود تنها از آنِ مردم ایران کنونی نیست بلکه از آن مردم همه سرزمین هایی است که جزء ایرانشهر بوده اند.<br /> این جدایی ها با زور و فشار دولتهای زورگو و جنایتکار استعماری پدید است، ما که نباید به آن دامن بزنیم.<br /> باید کوشش کنیم تا تاریخ، فرهنگِ نیکان و زبان مشترک را دریابیم و راه یکپارچگی و همبستگی بپیماییم. حقوق همه قومهایی که با ما زندگی میکنند را هم محترم بشماریم. تهران ، فرهنگ مهر</p>