ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

احسان طبری چگونه شکسته شد؟

مهرنوش هاتفی − در صدمین سالگرد تولد احسان طبری و با کمک اسناد و مدارک نویافته قصد دارم روند شکسته شدن احسان طبری و تغییر ناگهانی او را نشان دهم.

در چندماه اخیر و به خصوص پس از اظهار نظر عبدالکریم سروش در رابطه با فک و دهان شکسته یا کج شده احسان طبری در منزل محمد تقی جعفری، بحثها درباره چگونگی و چرایی اعترافات احسان طبری بالا گرفت. احسان طبری یکی از برجسته‌ترین ایدئولوگ‌های چپ ایران بود که حدود چهل سال در رهبری حزب توده ایران حضور داشت. اعترافات او یکسال پس از دستگیری و بریدن او از مارکسیسم همواره مناقشه برانگیز بوده است.

در صدمین سالگرد تولد احسان طبری و با کمک اسناد و مدارک نویافته قصد دارم روند شکسته شدن احسان طبری و تغییر ناگهانی او را نشان دهم. در نوشتار بعدی که امیدوارم به زودی چاپ شود به چرایی این اعترافات و مسئله سندرم استکهلم خواهم پرداخت. در اینجا باید از پروفسور تورج اتابکی و پژوهشکده بین المللی تاریخ اجتماعی نهایت امتنان را داشته باشم که اسناد و مدارک مورد نیازم را سخاوتمندانه در اختیارم گذاشت. بدیهی است که مسئولیت اشتباهات موجود در این متن همه بر عهده من است.

احسان طبری، تهران ۱۳۵۸

تحصیل، زندان رضاشاه، آزادی

احسان‌الله طبری (۱۲۹۵زمستان- ۹ اردیبهشت ۱۳۶۸) از همسر دوم پدرش، حسین، ملقب به فخرالعارفین (ابتدا روحانی و سپس با کنار گذاشتن لباس روحانی وکیل عدلیه با تحصیلات قدیم) در ساری زاده شد. او از خانواده متوسط الحال با تباری روحانی و از نوادگان شیخ علی‌اکبر مجتهد طبری بود. پدرش با دکتر حشمت، یکی از فعالان جنبش جنگل و سلطان عبدالرزاق بی‌نیاز از اعضای فرقه «همت» رفاقت داشت.

احسان طبری از ۱۲۹۵ تا ۱۳۰۵ و پایان تحصیلات ابتدایی در ساری مانده و سپس به تهران می‌آید. با وارد شدن به محیط تهران از طریق انور خامه‌ای با محفل دکتر ارانی و مجله دنیا آشنا می‌شود.

جستجوی دانش حتی او را به تحصیلات قدیم سوق داده و همراه با انور خامه‌ای در مسجد سپهسالار نزد طلبه‌ای به نام «روحانی» صرف و نحو و منطق و کمی رجال و حدیث می‌خواند. او سپس وارد دانشکده حقوق دانشگاه تهران می‌شود. هرچند که زندگینامه نویسی مسعود بهنود تنه به تنه داستان‌سرایی می‌زند ولی تصویر دانشجوی حقوق کتابخوان که در خیابان هم کتاب از پیش چشمش کنار نمی‌رود، می‌تواند به حقیقت نزدیک باشد.

احسان طبری در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۳۱۶ به واسطه‌ی پرونده‌ای معروف به ۵۳ نفر دستگیر و یکسال بعد بر طبق قانون ضد مرام اشتراکی ۱۳۱۰ به ۴ سال زندان و تبعید محکوم می‌شود (از بهار ۱۳۱۶ تا اواخر ۱۳۱۷ در زندان فلکه موقت شهربانی و سپس در بند هفتم زندان قصر زندانی است). او در سال ۱۳۱۹ آزاد شده و به اراک تبعید می‌شود او پس از شهریور بیست از تبعید آزاد شده و از اراک به تهران باز می‌گردد.

در حزب توده ایران، در سال‌های آغازین آن

با آنکه در تعداد اعضای موسس حزب توده ایران حاضر در خانه سلیمان میرزا اسکندری اختلاف هست، اما همه متفق القول احسان طبری را یکی از اعضای مؤسس می‌دانند.

او، با توجه به استعداد ادبی‌اش، در روزنامه‌های حزبی مشغول به کار می‌شود. در سال ۱۳۲۲ در جریان انتخابات درون حزبی به عضویت کمیسیون تفتیش (که نقش میانجگری و رسیدگی به اختلافات درونی حزب را بر عهده داشته) برگزیده می‌شود. در جریان کنگره اول حزب ۱۳۲۳ با رأی بالا به عنوان عضو کمیته مرکزی انتخاب می‌شود. مسئولیت تشکیلات مازندران، مدیریت روزنامه رهبر و دیگر نشریات حزب را پذیرا می‌شود (زیر نظر داود نوروزی).

در جریان شکست فرقه دموکرات و چرخش به راست دولت قوام، احسان طبری نیز همراه ایرج اسکندری برای مدت کوتاهی از ایران خارج می‌شود و پس از چند روز به ایران باز می‌گردد.

طبری در جریان کنگره ۱۳۲۷ به عضویت کمیته مرکزی و هیات اجرائیه انتخاب می‌شود. او با آنکه از نزدیکان خلیل ملکی بود ولی با انشعاب همراه نمی‌شود.

احسان طبری در تهران با یکی از تحسین کنندگانش، آذر بی‌نیاز، ازدواج می‌کند. آذر فرزند سلطان عبدالرزاق بی‌نیاز است. عبدالرزاق بی‌نیاز که از دوستان سابق پدر احسان طبری بوده به علت ابتلا به سل به دماوند رفته و در آنجا در سن چهل سالگی می‌میرد و فرزندانش پس از مرگ تحت تربیت و سرپرستی نیما یوشیج (علی اسفندیاری) قرار می‌گیرند. هم به واسطه‌ی نوگرایی نیما در شعر و دفاع احسان طبری از سبک او و هم به واسطه‌ی رابطه‌ی فامیلی، ارتباط نزدیکی با نیما پیدا می‌کند. پس از خروج احسان طبری از ایران نیما شعری بر یاد او می‌سراید.

در مهاجرت

پس از حادثه ترور شاه و اتهاماتی که متعاقب آن به حزب توده ایران زده می‌شود، احسان طبری به همراه فریدون کشاورز و توسط فردی به نام سیف‌الدین همایون از طریق مرز خراسان به شوروی رفته و وارد مدرسه عالی حزبی می‌شود. احسان طبری در طبقه شش هتل لوکس در خیابان گورکی مسکن داده می‌شود که روزگاری منزلگاه ویلهم پیک (رئیس جمهوری آلمان دموکراتیک آن زمان) بود. میزان احترام میزبان به او را می‌توان از این نحوه مسکن گزینی درک کرد.

احسان طبری از اوایل ۱۹۵۰ تا اواخر سال ۱۹۵۷ در مسکو زندگی کرده و علاوه بر وظایف حزبی در پلنوم جنجالی چهارم شرکت می‌کند. او با ادامه تحصیل مدرسه عالی حزب کمونیست شوروی را تمام می‌کند. سپس آکادمی علوم اجتماعی و علوم فلسفی برای مقام دکترا در فلسفه نامزد می‌شود. در این سالها او با نام مستعار پرویز شاد در رادیو مسکو گویندگی می‌کند. احسان طبری همراه با دیگر اعضای کمیته‌ی مرکزی و خانواده‌اش در آغاز سال میلادی ۱۹۵۸ به شهر لایپزیک آلمان رفته و تا بهار ۱۹۷۹ (معادل ۲۹ فروردین ۱۳۵۸) در آن شهر زندگی می‌کند.

احسان طبری در طی آن سال‌ها، مسئول مجله تئوریک- سیاسی دنیا را بر عهده داشته و از نویسندگان رادیو پیک ایران به شمار می‌آید. این سال‌ها پربارترین سال‌های عمر اوست و کتاب‌های بسیاری از او به چاپ می‌رسد. در سال (۱۳۵۳) ۱۹۷۴ دچار سکته شدید شده و از کارهای حزبی دور می‌شود و حتی مسولیت مجله دنیا به عهده‌ی رفعت محمدزاده کوچری (با نام مستعار مسعود اخگر) قرار می‌گیرد.

در ۲۹ فروردین ۱۳۵۸ در پروازی همراه با دکتر جودت، رفعت محمدزاده و حمید صفری به تهران بر می‌گردد و در خانه فاطمه سلامت بخش مستقر می‌شوند، او خود می‌گوید "احساس من این بود که به سنگر تاریخی خویش برگشته‌ام و از گوته نقل قول می‌آورد که: Hier bin ich Mensch, Hier darf ich sein" همسرش آذر بی نیاز همراه او می‌آید ولی سه فرزندش − کارن (پسر)، آذین و روشنک − در آلمان و ایتالیا مقیم می‌شوند.

در زندان، در محاصره اعتراف‌گیران

دستگیری و بازجویی و شکنجه

احسان طبری، پس از پلنوم شانزدهم عضو کمیته مرکزی، هیأت سیاسی و هیأت دبیران (جانشین هیأت اجراییه سابق) است و پس از پلنوم هفدهم مسئولیت کل شعبه ایدئولوژیک را نیز بر عهده می‌گیرد که سه شعبه آموزش، تبلیغات و پژوهش را در ذیل خود دارد.

احسان طبری یکبار در سال ۱۳۵۹ به طور قانونی جهت معالجه به آلمان شرقی سفر می‌کند و در سال شصت با آنکه مجوز نخست‌وزیری برای خروج را داشته ولی به علت کارشکنی‌های بسیار اجازه خروج به او داده نمی‌شود. در جریان ضربه اول ۱۷ بهمن ۱۳۶۱ دستگیر نمی‌شود و با کمک یکی از افراد حزبی به محل امنی برده می‌شود. اما با احاطه اطلاعاتی سپاه پاسداران شش صبح تاریخ ۷/۲/۱۳۶۲ درخانه محمدعلی حسینخانی واقع در خیابان شریعتی به همراه همسرش دستگیر می‌شود. آذر بی‌نیاز همان روز آزاد می‌شود.

اولین بازجویی از او در تاریخ ۱۰/۲/۶۲ است. سئوال اول از جلسات هیأت سیاسی و محورهای صحبت‌ها می‌پرسد و به طور شفاهی (سئوال مشخص نیست ولی احسان طبری در جواب به شفاهی بودن سئوال اذعان می‌کند) از نقشه کودتا پرسیده می‌شود. او در پاسخ به «ضرس قاطع» کودتا را رد کرد، و از شنیدن آن اظهار «حیرت» می‌کند. او از بازجو می‌پرسد «چگونه ممکن بود حزب ما که در گذشته و هم اکنون نقش عظیم جمهوری اسلامی را در مبارزه علیه امپریالیسم و اسرائیل و ارتجاع منطقه و خواست محکم استقلال طلبی امام را می‌داند، دست به چنین کاری بزند؟» او سپس «به همه مقدساتی که در نظر هر کدام از ما و همه ما محترم است» سوگند می‌خورد که در جلسات رهبری حزب توده چنین تصمیماتی نبوده است. او سپس به «وضع» خود اعتراض کرده و آن سزاوار خود نمی‌داند. در پایان این جلسه او به درایت و عدالت در جمهوری اسلامی اظهار اطمینان می‌کند.

در زندان

در جلسه بعدی که تاریخ ۲۴/۲/۶۲ بر گزارش آن است، سئوال‌ها در مورد وضعیت تشکیلات است. احسان طبری تا آنجا که ممکن بوده آشکارا تلاش می‌کند، به صورت واضح به سئوالات جواب دهد. او شعب و افراد مسئول حزبی را بنا به نامه‌ای که حزب به وزارت کشور (پس از پلنوم۱۷) اعلام داشته بود، بر می‌شمرد و هیچ صفت غیرقانونی‌ای برای کارهای حزب را نمی‌پذیرد و این فاصله و رسیدن کار به مرحله دستگیری را به علت سوء تفاهم زاینده‌ای می‌داند که «افراد زیرک و سیاستمداران» سعی در تداوم آن داشته‌اند. باز هم سئوالی به طور شفاهی مطرح می‌شود با این مضمون که آیا حزب توده اشتباهاتی داشته است یا خیر؟ او نیز اشتباهاتی بر می‌شمرد ولی سخنی از خیانت و جاسوسی درآن وجود ندارد.

احتمالاً در این فاصله فیلم‌های اعترافات محمدعلی عمویی به احسان طبری نشان داده شده است او که از دیدن فیلم تعجب کرده می‌گوید «اظهارات رفیق عمویی بدون شک مورد طرد کامل رهبری حزب است و به هیچ‌وجه مسئله بیگانه‌پرستی مطرح نیست. بسیاری از ما در سن پیری هستیم... و صفت شخص بیگانه‌پرست سودورزی است و مگر خود این فرد جز ۲۵ سال زندان از بیگانه پرستی چه طرفی بسته است». او میان همبستگی با اتحاد شوروی و بیگانه‌پرستی خطی واضح می‌کشد و اظهار می‌کند که به علت سکته قلبی دوم از کارهای حزبی فاصله گرفته و تقریباً خانه‌نشین بوده و کتاب می‌خوانده است. این بازجویی با امضای طبری و «تقدیم بهترین احترامات» پایان می‌گیرد.

بازجویی در ۱۵ و ۱۶ اردیبهشت نیز ادامه پیدا می‌کند و احسان طبری در این فواصل نیز بر مواضع حزب و علنی بودن این مواضع تأکید می‌کند. او در جایی اشاره می‌کند که این فاجعه ]یعنی دستگیری و انحلال حزب[ نه گناه پیروان اصیل خط امام و نه تقصیر حزب توده است بلکه مخالفان «ما» با ارعاب افکار «از لولوی کمونیسم» و «توطئه خزنده» این فاجعه را پیش بردند. او در پاسخ به درخواست بر شمردن خیانت‌های حزب توده، خیانت را رد می‌کند و اشتباه را ممکن می‌داند.

سپس وقفه‌ای در بازجویی‌ها ایجاد می‌شود که دادیار شعبه دوم دادسرای انقلاب آن را اینگونه توضیح می‌دهد:

«پرونده متهم شامل دو بخش است که قسمت اول آن تا تاریخ ۲۳/۲/۶۲ می‌باشد در آن مطلب خاصی نگفته جز اینکه خود را در جرم عمومی مرکزیت حزب سهیم و شریک می‌داند و از جریان جاسوسی، جمع‌آوری اسلحه و... ابراز بی‌اطلاعی می‌کند و معتقد بوده که در زندان این مسائل را فهمیده است. در این تاریخ متهم دچار سکته مغزی شده و حدود یک ماهی در بیمارستان بوده است...»

در برگه‌ای دیگر که علامت «مرکز علوم پزشکی ایران، بیمارستان ایرانشهر» را به سرلوح خود دارد تاریخ بستری بیماری به نام محسن محسنی را از ۲۰/۲/۶۲ تا ۲۶/۲/۶۲ ذکر می‌کند. سپس برگه دیگری مورخ ۲۶/۲/۶۲ با امضای سر تیم عملیات «حسین» (که احتمالاً اسم رمز است) وجود دارد که در آن از تحویل متهم (طبری) به بیمارستان نجمیه سخن می‌گوید. در ادامه نامه دادیار شعبه دوم دادسرای انقلاب می‌خوانیم:

«بعد از مرخص شدن تا این اواخر وضعیت روحی و جسمی‌اش خوب نبود، و نمی‌شد از او بازجویی به عمل آورد. اخیراً با او برخوردی در جهت آماده شدن برای مصاحبه صورت گرفته است. مطالبی که بعد از سکته نوشته عموماً بی‌محتوا و ناخواناست. همچنین متهم در تاریخ ۲۵/۱/۶۳ مطالب جدیدی در رابطه با ارتباطاتش با عوامل حزب کمونیست شوروی نوشته که ضمیمه می‌باشد.»

در نامه‌ی بی‌تاریخ و بی‌امضای دیگری گفته شده است که از طرف دادستانی اوین (که در آن هنگام اسدالله لاجوردی مسئول آن بوده) از شورای عالی قضایی خواسته شده که احسان طبری در دادگاه دیگر اعضاء حزب توده شرکت کند و نقش ایدئولوژیک او عمده شود. از طرف شورای عالی قضایی در تاریخ ۱۷/۳/۶۳ جواب داده می‌شود «که احسان طبری سخت مریض بود، و به علت ناتوانی قدرت دفاع ندارد و شرایط محاکمه در مشارالیه جمع نیست. علیهذا فعلاً اعزام نامبرده به دادستانی جهت محاکمه به مصلحت نمی‌باشد و برخلاف موازین شرعی است». این نامه امضای یوسف صانعی را بر خود دارد.

در تاریخ ۶/۵/ ۶۳ نامه‌ای وجود دارد که از احسان طبری در زندان توحید به دستور دادستان انقلاب تهران (در آن روزها لاجوردی) معاینه به عمل آمده و گواهی سلامت صادر شده است. نام صادرکننده گواهی سلامت دکتر احمد برکات است. احتمالاً به واسطه همین گواهی اعتراف‌گیری از او آغاز می‌شود.

در کتاب اعترافات سران حزب توده ایران از قول احسان طبری آمده است: «اینجانب احسان طبری، به سبب سکته مغزی، در بیانم لکنت پدید آمده و حافظه و حضور ذهنم ضعیف گردیده است. لذا ناچارم نوشته خود را قرائت کنم، بدین سبب از بینندگان محترم پوزش می‌طلبم.»

پس از این سخنان طبری کاملاً در خط اعترافات دیگر اعضا (یعنی خیانت و جاسوی و برتری اسلام بر مارکسیسم) قرار می‌گیرد. با اینهمه حکم دادگاه در تاریخ ۲۰/۶/۶۴ در شعبه اول دادگاه انقلاب اسلامی مرکز در مورد او چنین اظهار می‌کند:

«نحوه برخوردهای متهم در دادگاه انقلاب اسلامی و کم گویی‌های او در مسایل مطروحه و اتهامات انتسابی و قرائن و شواهد حالیه و مقالیه این اطمینان را به وجود آورد که ادعای او مبنی بر توبه و بازگشت از راه و روش قبلی و همکاری با دادستانی تماماً عاری از حقیقت بوده و صرفاً برای فرار از تحمل کیفر و مجازات می‌باشد... لذا به استناد ماده ۲۰۲ قانون حدود و قصاص به اعدام او اظهارنظر می‌نماید.»

آزادی و مرگ

یکی از آخرین عکس‌های او

به گفته هاشمی رفسنجانی، نزد آقای خمینی شفاعت احسان طبری را می‌کنند و او با موافقت خمینی از زندان آزاد می‌شود. در مصاحبه‌ها و کنفرانسهایی نیز شرکت می‌کند ولی در واقع به صورت حصر خانگی نگهداری می‌شده است و حتی در هنگام بیماری همسرش نمی‌تواند در کنار او حضور داشته باشد.

همسرش آذر بی‌نیاز در سال ۱۳۶۷ در اثر سرطان در می‌گذرد و او نیز یکسال بعد در ۹ اردیبهشت ۱۳۶۸ پس از مدتی بستری بودن در بیمارستان فوت می‌کند.

«کژراهه»، «نقد و سنجشی بر مارکسیسم» و مجموعه شعر «لابه» از کارهای او پس از دستگیری‌اند. انشاء آنها با آنچه در ورقه‌های بازجویی‌های ناخوانا و در هم ریخته‌ می‌بینیم، تفاوت آشکاری دارد.

در همین زمینه

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • قاسم

    نوشته های بعد از زندان زنده یاد احسان طبری از جمله کژراهه و سنجش مارکسیسم را دیگران؟نوشتند و برای خورد کردن آقای طبری و چهره مارکسیسم به نام ایشان چاپ کردند.این کار را برای دیگر زندانیان سیاسی هم کردند. یادمان باشد جنبش فکریی که سالها احسان طبری عمر خود را در راه آن صرف کرد علم مارکسیسم بد.علم.علم.مگر می شود ریاضیدانی یا شیمیستی یا زیست شناسی از آرای علمی خود دست بردارد؟ احسان طبری با آرمانهاش زنده است و زندگی و کتابها و مصاحبه های بعد از زندانش چون همگی ساختگی است هیچ خدشه ای به ایشان و آرمانش را وارد نمی سازد.

  • احسان تبری (طبری)

    آنِ جاودان در این عمر گُریزنده که گویی جز خیالی نیست تو آن جاودان را در جهان خود پدید آور که هر چیزی فراموش است و آن دم را زوالی نیست در آن آنی که از خود بگذری از تنگ خودخواهی برآیی بر فراخ روشن فردای انسانی در آن آنی که دل، دل رانده از وسواس شیطانی روانت شعله ای گردد فرو سوزد پلیدی را بدرد موج دود آلود شک و ناامیدی را به سیر سال ها باید تدارک دید آن، آن را چه صیقل ها که باید داد از رنج و طلب، جان را به راه خویش پای افشرد و ایمان داشت پیمان را تمام هستی انسان گروگان چنان آنی است که بهر آزمون ارزش ما، طرفه میدانی است در این میدان اگر پیروز گردی گویمت، گُردی وگر بشکستی آن جا، زودتر از مرگ خود، مُردی.

  • هرمز

    با سلام، ایا این امکان وجود دارد که از اسناد نامبرده در مقاله بالا، رونوشتی در این صفحه گذاشته شود. با سپاس

  • nader

    قاسمی، سخنگوی وزارت امور خارجه ، روز چهارشنبه ۱۷ آذر از سخنان اخیر ترزا می، نخست وزیر بریتانیا، درباره سیاست های تهران انتقاد کرد. وی گفت: «کشورهایی که مداخله‌جویی‌های غیرمسئولانه آنها در سایر کشورها موجب گسترش ناامنی، جنگ، خشونت و تروریسم شده است در جایگاهی نیستند که دیگران را به مداخله در امور منطقه متهم کنند!!». -توافقنامه میان وزارت نفت ایران با شرکت هلندی - بریتانیایی ! "رویال داچ شل" امروز در تهران امضا شد. این توافقنامه برای توسعه میدان های نفتی آزادگان جنوبی و یادآوران در خوزستان و میدان گازی کیش است. آزادگان جنوبی و یادآوران از میدان های نفتی بزرگ ایران به شمار می روند. این دو حدود 60 میلیارد بشکه نفت درجا ذخیره دارند و پیش بینی می شود در صورت توسعه میدان ها، تولید نفت ایران به میزان زیادی افزایش یابد. میدان آزادگان جنوبی میدان مشترک ایران و عراق است. ارزش این توافقنامه اعلام نشده است اما پیش بینی می شود بیش از 10 میلیارد دلار باشد.! امضای توافقنامه براساس مدل جدید قراردادهای وزارت نفت ایران انجام می شود.!! پیدا کنید پرتقال فروش را؟!!! مصدق و ملی شدن نفت را فراموش کنید!!

  • hasani

    اشرف پهلوی بود! او در زمانی که با ماموران سیا برای سرنگونی دولت مصدق تلاش می کرد، نقشه حمله به سفارت عربستان رو کشید!!! حتی الان اسنادی مشخص شده اختلاس 3000 میلیاردی هم کار اشرف بوده و اون با پروژه نفوذ به خاوری گفت پسر بپر 2.5 میلیارد دلار ور دار بیار که بعد دلار بشه 3000 تومن اگه خواستیم پس بدیم یک و نیم سود کرده باشیم! همچنین اشرف گفت تا من و مامور سیا این مصدق رو که که مجلس رو منحل کرده و در یک اقدام قانونی! من رو از کشور اخراج کرده و شاه مملکت رو تو بغداد به سفارت راه ندادن!، بابک زنجانی بپر یه چند میلیارد یورو اختلاس کن! به سردار پهلوان هم گفت پروژه پدیده با تو زیر 96000 میلیارد بیاد نه من نه تو و موسسه میزان رو هم یه کاری کن!!! پول با رحیمی بین نماینده ها پخش می کنی! به شهرام جزایری هم میگی به همه پول بده! و رفیق دوست و یه کم گردنه حیران خواری و کوه خواری و دریا خواری و زمین خواری و یه سد گتوند برای نابودی خوزستان و ... تازه او دستور داد همه مخالفین را در اروپا پاکسازی کنیم و یا در داخل از دره پرت کنیم . حیف که این حزب اله ها خیلی انسان های گلی هستن و یه انقلاب شکوهمند می کنن و بعد هم نرمش قهرمانانه می کنن و جام زهر زهر هم می دم بخورن!!! ببینید چقدر انقلاب شکوهمند خوب بود پس بریم به اصلاح طلب ها ی دولتی بنفش اعتدالی توبه کرده از فتنه ۸۸ رای بدیم که ما رو ببرن به عصر طلایی حضرت امام! با صادق طباطبایی و فرودگاه المان و کشف مواد و افتضاح خرید اسلحه و حمله به سفارت وجنگ و بمباران و....

  • Farid

    جناب امام خامنه ای سنگر بسنگر باید جنگید ، اولین سنگر این است که باید علیه تمامی کسانی که در این مدت صدارت شما جایزه "نوبل شیمی " گرفته اند جنگید چرا که شما کاری کرد ه اید که نه مصدق و نه هیچ شیمیدانی قادر بانجام آن نبوده است یعنی "تبدیل ریال ایران به پهن گاو"!! واقعا مردم چقدر خام بودند که کسانی مثل شماها را در سال 32کشف نکردند و فقط جمع کوچکی در فداییان اسلام بودند که توانستند شما ها را کشف نمایند و چه فصیح یک روز پس از کودتای 28 مرداد با نوشته خودسجده شکر بجای آوردند که مردم ازخامی بدر آمدند ،توجه کنید به نوشته روزنامه نبرد ملت ارگان فداییان اسلام بتاریخ روز 29 مردادماه 1332 : "دیروز تهران زیر قدمهای مردانه افراد ارتش مسلمان وضد اجنبی می لرزید مصدق غول ،پیر خون آشام در زیر ضربات محو کننده مسلمانان استعفاء داده وحسین فاطمی خائن که از خطر گلوله برادران نجات پیدا کرده بود قطعه قطعه شده و نخست وزیر قانونی و انقلابی سرلشکر زاهدی برای مردم سخنرانی کرد "!!

  • شهروند

    یکی از بهترین سرو ده های طبری چکامه ای است برای بابی سندز به نام دشوار بهروز زیستن. نگاهی به پرسش اساسی زندگی و چرا ئی زندگی کردن و پاسخ های متفاوت به آن در طول تاریخ. در لینک زیر میتوانید آنرا بشنوید. https://www.youtube.com/watch?v=xwyp3FtwPD8

  • فرهاد - فریاد

    بهمن عجب نقدی ارائه کردی واقعا دست مریزاد « فرهاد فریاد می زند › البته برای آگاهی بیشتر بهتر است دوستان صحبتهای به .آذین یا سیاوش کسرائی و سایر کسانی که در زیر حزبیت حزب توده خرد شدند خوانده شود تا بفهمید که امثال به آذین و کسرائی یا دیگران بحثهای درون حزبی داشتند و همین صحبتهائی که گفته شده را آنها به هم حزبی های خائنشان بارها گفته بودند و حتی خود اینها زیر بار وحدت حزبی له شدند دارودسته خائن کیانوری طبری و نوید همه ی این مصائب را برای بخش دیگر حزب توده و مردم ایران رقم زدند تا با خوش خدمتی به آخوندهای امریکائی و رذل یک حزب که قرار بود مبارزات طبقاتی کارگران را علیه سرما اختناق و استبداد رهبری کند تبدیل به یک حزب جاسوس برای جمهوری اسلامی تبدیل کرد در کنار کمیته چی ها می نشستند و انقلابیون را شکار می کردند بروید نشریه ی شماره ی ۵ مشترک حزب توده و اکثریت را بخوانید تا بقول شاملو :‹ ....آنان به آفتاب شیفته بودند ......اما آنان را با آفتابگونه ای اینگونه دلفریفته بودند ...تا با دو چشم خویش ببینید خورشیدتان کجاست و باورم کنید ›‹ گفتم خلائق مستی و منگ از شب هنوز مانده دو دانگی ور طائبید و پاک و مسلمان از چاووشان نیامده بانگی › .... با چشمهای کوردلی تان سوئی اگر بجای مانده ست آنقدر نگاه کنید در آسمان شب پرواز آفتاب را .... ای کاش می توانستم این خلق بی شمار را بر شانه های خویش ... گرد حباب شهر بگردانم تا با دو چشم خویش ببینند خورشیدشان کجاست و باورم کنند ای کاش ...می توانستم

  • احمد

    قبل از هر چيز آن چه رژيم جمهوري اسلامي با احسان طبري و هر زنداني ديگري كرده، محكوم است و چنان چه آن چه امروز همين رژيم بر سر شكنجه گران ديروز خودش كه مبارزان ضد رژيم را شكنجه مي كردند در زندانهايش مي آورد، محكوم است. اما نوشته مهرنوش هاتفي حقيقتي را برجسته مي كند كه نمي توان از بيان آن خودداري كرد. احسان طبري و نورالدين كيانوري و همگنان آنها، شكسته و نشكسته شان تفاوت چنداني با هم نداشتند و ندارند. تا جايي كه به نقش احسان طبري در تصميم ها و سياستها و دروغپردازيها و جاسوسي ها عليه مبارزان ضدرژيم مربوط مي شود، همه چيزهايي كه يك طبري در هم شكسته زير فشارهاي بازجويان با يك طبري كه در خانه اش يا حزبش نشسته بود وجود نداشته است. مهرنوش هاتفي اما از يك سنت و اخلاق ديرينه حزب توده بهره برده و به اين مقاله عنوان و تيتري داده يا در واقع ويتريني گشوده كه خواننده تصور كند كه چرا و چگونه احسان طبري درهم شكست(بگذريم كه چيز استواري براي درهم شكستن وجود نداشته است) اما هاتفي هر گز به سوالي كه مطرح كرده پاسخ نمي دهد و بر اساس سنت و روش ديرينه ضداخلاقي حزب توده مخاطبش را لب چشمه مي برد و تشنه بر جا مي گذارد. سفيدكردن سياه كاريهاي حزب توده و احسان طبري البته هيچ دردي از مبارزه مردم ايران دوا نمي كند. اما اين پرسش را بر مي انگيزد كه چرا هاتفي و همگنان او تلاش كنند اين سياهي را سفيد نمايش دهند. به گمان من حزب توده و پيروان و رهروان و هم كيشان طبري به روشني و به عنوان بخشي از بوروژازي ايران به سادگي دريافته اند كه اين طبقه براي نجات و بقاي خودش و به خصوص گرايش سوسيال رفرميستي در آن به تصوير نسبتا دلپذيري از خود نياز دارند. پيشنهاد من به هاتفي و همفكرانش اين است كه علاوه بر اين تلاش كه البته ناحق نيست، براي زدودن آثاري كه طبري و همگنان او از خود در تاريخ به جا گذاشته اند، اگر با صداقت و شجاعت ميانه يي دارند، گذشته خود و اعمال و رفتار و سياستهايشان را در وابستگي به شوروي سابق و همدستي و همگامي با رژيم جنايتكار آخوندها به نقد بگذارند. بي گمان اين كاري است كه مي تواند دستمايه تغيير و دگرگوني كارنامه حزب توده و طبري در حافظه تاريخ ميهن ما باشد.

  • بهمن

    متاسفانه هم فرهاد فریاد می زند و هم رخشنده و حالا بعضی های دیگر ولی از دو سوی مخالف یک دیگر! هر یک بخشی از واقعیت را می گویند. گویی از 37 سال سرکوب زیر حکومت دیکتاتوری هیچ یاد نگرفته اند. در ضمن وقتی رخشنده می نویسد: «نظر بهمن کاملا درست است. تیتر مقاله، شکسته شدن طبری را به خود او (اراده او) بر می‌گرداند در حالی که گویا پرسش این است که طبری چگونه شکسته شد»، پیداست نظر مرا درست نخوانده است. نظر من ربطی به اراده طبری نداشت. فقط نوشته بودم: عنوان مقاله «به لحاظ دستور زبان فارسی اشتباه است.» یعنی ترکیب «شکسته شد» در فارسی غلط و ترجمه ای است. رخشنده اشاره من به «دستور زبان» را نادیده گرفته و موضوع را بر اساس موضع خودش محتوایی تفسیر کرده است.

  • reza

    انتقاد آری ؛ انکار خیر... توده ای؛ مجاهد؛ فدایی؛ ملی ومذهبی؛ ملی گرا؛ دموکرات و... همه را باید لگدمال کرد؟؟؟ علیرغم اشتباهات و بی تجربگی ها چه بخواهی و نخواهی این نحلهء فکری متعلق به تاریخ مبارزاتی کشور ما ست؛ همه مورد احترامند بجز دزدان حاکم برکشور....

  • reza

    یاد نامه یا خاطرات سند موثق تاریخی نیست حرف های یک آدم است ودرحدود همان یک آدم قابل توجه ست ؛ من میتوانم علیرغم دقت خود درحوادث ؛دادن مختصات؛ ارزیابی افراد ؛ صادقانه اشتباه فاحش کرده باشم؛ انسانم وهیچ انسانی ازمن بیگانه نیست (گفتهء مارکس به دخترش ژنی ) با این حال امیدوارم که این یادنامه به خواندش بیارزد ؛ بهرحال این زبان حال نسلی ازانقلابیون ایرانی ست که درفاصلهء معینی ازجاده ایستاده بودند زجرکشیدند؛گالری حیرت آورزندگی را دیدند ؛هستی گرانبهای خود را وقف مردم کردند؛ ازبسی امتیازات چشم پوشیدند وبه بسی حرمان ها تن دردادند. هیچ سطرنوشته ای نمی تواند دقیقه ها وثانیه ها ی طولانی زندگی آنها را در زندان؛ درمریضخانه؛ درجلسات دود آگین بحث؛ دررنجش های روحی؛ دردلهره های حوادث ؛درتنهایی های دل آزار؛ درعزلت با خویشتن و غیره توصیف کند... [...] برای من داستان از هفده سالگی آغاز شد وتمام زندگی مرا درآغوش سرد وپولادین خود در هم فشرد؛ اعصابی که خداوندان برای شعر و مهرساخته بودند؛ عرصهء تازیانهء رویداد های آتشین شد ؛ چنین بود خواست سرنوشت ...ومن دربرابر آن عاجز بودم . [...] واینک نیزنمی توانم دو دقیقه دیگرعمرخود را ببینم مانند محکوم به تیرباران که با چشمان بسته اورا ازدالان ها عبور میدهند وتنها چیزی که میداند آن ست که زمانی سرب گداخته درمیان گوشت هایش خواهند ترکید ...و نه بیش؛ کی؟کجا؟چگونه؟درامکان او نیست که بخواهد این پایان را دگرگون کند ؛ ولی وظیفهء اوآن است که با گام های استوارو وفاداربه سوی آن رهسپار گردد با گام های قربانیان فضیلت... [...] زندانی عواطف و اندیشهء درون خویش بودم ...محکوم معتقدات خود بودم احسان طبری ازمتن کتابِ : ازدیدار خویشتن

  • reza

    اگربازرگانان سود ورز برای صیانت نظام آدمخواریِ خود *جنگ* را به بت اعظم بدل نمی کردند و کوهی طلا و سلاح درپای این بت انبار نمی ساختند انسان فرصت می یافت که از نیروی جسمی ومغزیِ خود فاصلهء زایش و مرگ را نزدیک به دو سده برساند جهانی که اگرپیری به سراغ شما نیاید ساطورهای خون چکان کم نیستند... عجالتأ ما هنوز لی لی پوت های حقیر وبا عمری کوتاه و رنج های جانکاه هستیم ما تنها به دو سلاح معجزه مجهزیم : کارو امید ... به بدترین آنها رحم آورید و بهترین ها را بستائید احسان طبری

  • reza

    صد ها و صد ها هفته وماه درعزلت روحی گذشت ؛ امید تنها یک تجرید صرف بود همراهان واقع پرست که محکوم غرائزجانورانه میشدند به دنبال طعمه های اندک و عادی میرفتند *حقیقت * مضحک به نظر میرسید رویای عدالت به جنون می مانست ودرآن لحضات میبایست درباور خود وام آورد تازه ایکاش این دوام آوردن درمحیطی پذیرا و دل انگیز بود ؛ گاه زهر شکست و هرمان همهء مارا بد خلق و بد جنس وعقده ای میکرد ؛مثالی ست که زمین چون سخت شود گاوی به گاو دیگر به خشم می نگرد زیرا گاو نمی داند که زمینِ تاریخ است که سخت ست او خیال میکند گاو بیچارهء هم یوغش مقصراست ودرراندن یاری نمیکند. احسان طبری

  • کیانوش توکلی

    کامنت نوشته و برای شما ارسال کردم ، چاپ نشد، سانسور شد، هیج کلمه توهین هم درش نبود −−−−−−−−−−− ویراستار: کنترل کردیم، کامنتی از طرف شما نرسیده است. ممکن است یک اشکال فنی وجود داشته.

  • رخشنده

    من به فقدان "شهامت مدنی" در افکار عمومی و نهادینه نبودن نگاه حقوق بشری اشاره می‌کنم و این که سرکوب نباید برای دوست فکری من بد و برای مخالف فکری من خوب باشد. در همین سایت زمانه بارها گزارش‌هایی در باره "آیت‌الله نکونام" و شرایط زندان او نوشته‌اند زیرا یاد‌آوری وضعیت نکونام یا "آیت‌الله بروجردی" یک وظیفه مدنی - رسانه‌ای و اخلاقی است. چگونه است که بررسی خلع هویت طبری، آن هم پس از چند دهه، با کامنت‌های استاندارد در مذمت حزب توده همراه می‌شود؟ این "همدستی زیرپوستی با سرکوب" در بدنه اجتماع باید مورد توجه قرار گیرد و نقد شود. آن زمان هم که خاطرات زندانیان سیاسی از اوین در زمانه منتشر می‌شد، کامنت‌هایی در لعن خط مشی گروه‌ها پای مقالات می‌رفت. بالاخره بعضی‌ها فرصت ارائه معلومات سرپایی خود را نباید از دست بدهند.

  • روزبه

    فردى به نام رخشنده اينجا آنچنان سنگ حزب توده به سينه ميزند كه گويا دانسته يا ندانسته كثافتكاريهاي حزب توده بعد از انقلاب را از جمله ثناگويى هر روزه در روزنامه مردم از خمينى خون خوار را توجيح كند آيا يكى افتخارات حزب توده شركت در لو دادن كودتاى نوژه نبود. آيا همكارى و ترغيب اعضا و هواداران حزب براى لو دادن نيرو هاى مخالف از جمله چپ ها و مجاهدين را كسى فراموش كرده ( لطفا مراجعه كنيد به روزنامه مردم ارگان رسمى حزب توده در آن زمان) . شما شيپور را از سر گشادش ميزنيد يعنى به جاى پاسخگويى به عملكرد اين حزب خائن به آرمان مردم و كشور انگشت اتهام را به سوى قربانيان اين جنايات يعنى جرياناتى نظير خط سه ( سازمان پيكار . كومله . وحدت انقلابى . اتحاديه كمونيستها كه بعدا در جنگلهاى شمال ايران حركت سربداران را راه انداختن وتعدادى شهيد دادند ) و خط چهار ( راه كارگر) وووو ميكنيد بايد عرض كنم جناب رخشنده وقتى نوبت به سركوب حزب توده و سازمان اكثريت رسيد ديگر جنبش چپى در ايران باقى نمانده بود كه براى سركوب حزب توده پايكوبى كند همه اعضا و هواداران آنان يا كشته يا اسير در زندان يا فرارى بودند يا به آرمانهاى خود پشت پا زده و توبه كرده بودند . واقعيت اينست كه در روزنامه مردم ارگان حزب توده بود كه به مناسب سركوب "ضد انقلاب" بخوان نيروهاى مخالف ديكتاتورى ملاها ى مرتجع از چپها تا مجاهدين تا سلطنت طلبان و ووو را به جمهورى اسلامى تبريك و تهنيت ميگفت. تنها جريانى كه شايد مى توانست از سركوب حزب توده شاد باشد حزب زحمتكشان كه كه گروهكى مائويستى كه سر در آخور كشور چين داشت . اين به اصلاح حزب مدتها قبل از دستگيرى هاى حزب توده خود زير ضربات رژيم خمينى قرار گرفته بود از نكات دردناك اينكه اين د و به اصطلاح حزب كه خط مشى سياسى خود را از دو كشور با سياستهاى مختلف ميگرفنتد هر دو خود راپيرو راستين خط امام ميدانستند!!!!

  • شیوا فرهمند راد

    ای کاش خانم هاتفی منابع خود را جزء به جزء ذکر می‌کردندِ از عکس‌ها گرفته تا نقل قول‌ها.

  • Fekix

    صورت درست نقل قولی که از گوته شده، این هست: „Hier bin ich Mensch, hier darf ich sein“ −−−−−−−−−−−−−−−−−−−−−−−− ویراستار: تصحیح شد، ممنون از تذکر شما

  • حبیب

    با سلام و با تشکر از خانم مهرنوش هاتفی و همکارانشان که این نوشتهٔ آگاهی‌دهنده را تهیه و تدوین کرده‌اند. تعجب کردم که در بیشتر نظرهایی که در زیر نوشتهٔ اصلی آمده است (به غیر از یکی دو مورد) این حزب توده و آزادی بیان و فعالیت سیاسی یک حزب کمونیست است که مورد هدف نقد و تقبیح قرار گرفته است نه آمران و عاملان در هم شکستن احسان طبری و صدها و بلکه هزاران توده‌ای (و البته نیروهای سیاسی دیگر) که خود قربانی سیاست‌های ازادی‌ستیز و انحصارطلبانهٔ پایه‌گذاران جمهوری اسلامی ولایی و عاملان آنها در دستگاه قضایی و اجرایی آن بودند. نوشتهٔ خانم هاتفی روشنگر گوشه‌ای از رفتار غیرانسانی جمهوری اسلامی با دگراندیشانی که می‌خواستند از حق آزادی بیان و فعالیت سیاسی خود استفاده کنند و به اتکای برنامه‌های اقتصادی-سیاسی-اجتماعی‌شان برای ایجاد یک زندگی بهتر برای مردم ایران بکوشند. احتمالاً همهٔ نظر دهندگان در مورد این نوشته، در مناسبت‌های دیگر سفت و سخت از آزادی بیان و اندیشه دفاع می‌کنند، ولی نمی‌دانم چرا از این فرصت عالی برای ترویج آن اعتقاد استفاده نکرده‌اند. بنیادهای اندیشگی حزب توده بر اساس فلسفه‌ای علمی است (همان‌طور که برجسته‌ترین اندیشور آن احسان طبری در نوشته‌های متعدد توضیح داده است) که کاشفان و تدوین کنندگان آن غیرایرانی بوده‌اند. این دلیل بر بیگانه بودن بنیادهای نظری این حزب نیست. اگر این طور باشد، تمام دانشگاه‌های ما، چه در رشته‌های نظری (مثل فلسفه و روان‌شناسی و غیره) و چه در در رشته‌های نظری-کاربردی مثل پزشکی و مهندسی و شیمی و فیزیک و غیره، همه وابسته به بیگانگان است و باید طرد شود. توده‌ای ها هم مثل دیگر نیروهای سیاسی اسلامی و غیراسلامی و سکولار در جامعه‌ای واقعی (و نه خیالی) زیسته‌اند و متأثر از همهٔ عیب و نقص‌ها- و البته ارزش‌های عالی- جامعه هستند. نیاز به تجربه داشتند و دارند، چون هرگز به طور عادی امکان فعالیت آزادانه نداشته‌اند، مگر در مدّت‌هایی کوتاه. به قول معروف فقط آن کس که کاری نمی‌کند، اشتباه نمی‌کند. همهٔ ما نیاز به تجربهٔ مداوم در بیان و اندیشهٔ آزاد داریم که متأسفانه بیشتر از صد سال (در تاریخ معاصر) است که به طور سیستماتیک از ما گرفته شده است، و تازه‌ترین آنها هم نظام ولایی کنونی است. به امید روزهای بهتر.

  • رخشنده

    همانطور که دیده می‌شود، کامنت‌ها پس از گذشت ۳۳ سال از آن دوران نکبت‌بار، کماکان در جهت "بشکن زدن" برای ذلت حزب توده و یادآوری این است که حق شان بود؛ چشم‌شان کور. دنده‌شان نرم... آقای فریاد کماکان فریادهایتان را سر نگهدار و کیانوری و طبری بکشید. افسوس که طبری را لینچ کردند و فرصت مشاهده محاکمه انقلابی و ضد ارتجاعی او و سایر توده‌ای‌ها را از دست دادید. امیدوارم اهل اندیشه‌، به ویژه از میان کسانی که دهه شصت را مستقیما دیده و تجربه کرده‌اند، دست به قلم ببرند و همدستی و "تفاهم زیرپوستی" روشنفکران چپ با سرکوب حزب توده را نقد کنند. نظر بهمن کاملا درست است. تیتر مقاله، شکسته شدن طبری را به خود او (اراده او) بر می‌گرداند در حالی که گویا پرسش این است که طبری چگونه شکسته شد. حالا منتظر می‌مانیم ببینیم خانم هاتفی بحث سندروم استکهلم در مورد طبری را چگونه می‌خواهند مطرح کنند.

  • فرهاد - فریاد

    بعضی یکسویه حزب توده را عامل روسها معرفی می کنند در حالی که اینگونه نیست این سران فرصت طلب حزب توده بودند که همیشه از امکانات روسها به نفع خودشان استفاده کردند و طی دوران حکومت شاه هم ما مشاهده کردیم که روسها بدون توجه به حزب توده جاسوسهای خودشان را داشتند و با آنها همکاری می کردند حزب توده بدلیل ماهیت ارتجاعی و سازشکارانه اش همیشه مجیز گوی حکومتها بوده است و ربطی به روسها هم نداشته است و همین الان هم باقی مانده های آنها همانگونه از حکومت ارتجاعی جمهوری اسلامی دفاع کرده و با آن همکاری می کنند مثلا همین فدائیان اکثریت بخصوص افرادی مانند فرخ نگهدار که در آن زمان به بهانه ی دفاع از اردوگاه سوسیالیسم به هر پستی ای برای دفاع از جمهوری اسلامی تن داده بودند امروز هم همانگونه کاسبکارانه عمل می کنند ماهیت طبقاتی و لجن این جریانات با روسها یا بدون روسها همان لجن زار است

  • bijan

    این خط فکری که بگفته آقای افشین با جامعه و فرهنگ هم خوانی داشته باشد کدام است ؟ دیدگاه علی شریعتی ؟ روشنفکران دینی ؟ مجاهدین خلق ؟ و..... در جوامع آزاد دنیا ایده ئولوژی ها ی مختلف حضور دارند و هر کدام متقاضیان خودرا دارد . حزب توده در بخشی از جامعه ایران هواداران صادق و دوستدار ترقی وپیشرفت داشت و تاثیر گذار بود . اشتباه رهبران حزب توده پیروی محض از حزب کمونیست شوروی بود که متولیان کمیته مرکزی آن در فضای متعفنی که دوران استالین بوجود آورده بود دست و پا می زدند . چه بسا اگر امثال طبری مستقل از شوروی عمل میکردند سرنوشتی بهتر برای خود و کشور رقم میزدند.

  • بهمن

    اگر از ادعاهای تو خالی مثل نوشته جتاب «امید» بگذریم و به مطالب جدی نگاه کنیم، به نظر می رسد فرهنگ مرده باد زنده باد ادامه دارد: یا رومی رومی یا زنگی زنگی! گویا یاد نمی گیریم جنبه های مثبت و منفی مسایل و اشخاص مختلف و از جمله احسان طبری را بررسی کنیم و بگوییم. اگر مطالب رخشنده، فرهاد فریاد و تکه آخر مطلب sdh, را ترکیب کنیم، شعارها و زوائد و اغراق ها را الک کنیم و نگاه و روش افشین را با آنها در آمیزیم، مطلب متعادلی به دست می آید!! یک نکتهء در اینجا حاشیه ای: عنوان مطلب («احسان طبری چگونه شکسته شد؟») به لحاظ دستور زبان فارسی اشتباه است. منظور نویسنده به این ترتیب به فارسی زیبا قابل بیان و است:« احسان طبری را چگونه (درهم)شکستند؟» به این ترتیب فاعل نامعلوم است. متاسفانه کاربرد ترجمه ای «شدن» این روزها بسیار مرسوم است

  • افشین

    سرنوشت حزب توده از شروع تا اوج و سقوط اش در واقع نشان دهنده خط فکری است که ریشه در ایران نداشت و با فرهنگ جامعه ایران هماهنگی نداشت و در واقع یک خط روشنفکری بود که از خارج از ایران نشات گرفته بود و در داخل ایران هم مخاطبین خودش را داشت که ان توده مردم نبود و در یک اشتباه تاریخی با تحلیلهای ایدولوژیک ایدالیستی نه بر مبنای واقعیت سرنوشت خودش را با انقلابیونی گره زد که بصورت ریشه یی با حزب و اساسنامه حزب مخالف بودند, کسانیکه سالهای سال تمام سعی و تلاش شان در داخل و خارج کشور مقابله با نفوذ کمونیسم بود , یعنی روحانیت حاکم! کسی از آنچه که بر اعضای مرکزی حزب توده رفت احساس شادمانی نمیکند و نمیگوید که حقتان بود , حقتان بود که زمانیکه بهترین فرزندان مملکت در حال به خاک و خون افتادن بودند , از حاکمیت به دلیل آنچه که آنرا وجهه ضد امپریالیستی اش نامیدید حمایت کردید , کسی نمیگوید که حقتان بود آنچه برسرتان آمد چرا که با تحلیلهای سراپا اشتباه و "مارکسیستی " تان از همان روزهای اول انقلاب با حمایت از اعدامهایی که آنها را انقلابی نمیدید , خشونت را حمایت کردید و نتوانستید یا نخواستید که ظهور استبداد را ببینند و ... اما سرنوشت حزب توده بدون هرگونه تعصبی بهترین نمونه است از خط فکری که با جامعه و فرهنگ جامعه و سواد اجتماعی جامعه همخوانی نداشت و ریشه اش در خارج از ایران بود. امروز هم کسانیکه با ایدولوژی سوسیال دموکراسی غربی و بدون توجه به آنچه که در داخل ایران میگذرد بدون توجه به جامعه ایران قصد دارند که رژیم را سرنگون کنند (یا اینطور وانمود میکنند که نیتشان خیر است ) خوب است که تاریخ حزب توده ایران را مروری کنند و از اشتباهات آنها درس بگیرند.

  • رخشنده

    از آقای فرهاد فریاد تشکر می‌کنم که شاهد مدعای من در کامنت قبلی شدند.

  • مهرزاد

    اگه نگیم که همه توده ای ها، خائن به کشور (نه حکومت ها) بودن، می تونیم بگیم که در بهترین حالت در راه یکپارچگی کشور هم نبودن و افسوس که همیشه سرشون توی آخور روسها بود. روسهایی که در هر فرصتی یه ضرر به ایران و ایرانی می زدن

  • فرهاد - فریاد

    آنچه بر طبری و حزب توده رفت نتیجه ی همان سیاستهای هوچی گرایانه ای بود که خودشان علیه مخالفان جمهوری اسلامی براه انداخته بودند کارناوالهای حزب توده تبلیغات شبانه روزی و ... همگی نظام هوچی گر و ضدانقلاب جمهوری اسلامی را به جائی رساند که ضجه های سیاسیون به جائی نرسید هزاران نفر کمونیست و مجاهد تا قبل از دستگیری هوچی گرهای حزب توده اعدام زندانی و شکنجه شدند و این در حالی بود که فدائیان اکثریت و حزب توده با افتخار در کنار کمیته چی ها انقلابیون را شکار می کردند و آنچنان جو را به نفع خمینی .و دارودسته ی لاجوردی درست کرده بودند که کسی صداهای خودشان را نیز نشنید . یک ماه قبل از دستگیری سران حزب توده پرتوی و دیگران هنوز در تونلهای ساواک دنبال همکاری با دادستانی جمهوری اسلامی بودند این در خاطرات رهبران حزب توده کاملا چاپ شده وجود دارد می توانید به سایت راه توده بروید و مشاهده کنید . سران هوچی حزب توده چنان سرمست همکاری با جمهوری اسلامی بودند که چنین تصوری که آنها هم در همان چاله ای که خودشان کنده اند بیفتند نمی کردند . اما طبری در طول زندگی اش آثار برجسته ای که حاوی نکات جدیدی باشد ارائه نکرد جز تفسیر همان مارکسیسم ورشکسته ی روسی . حتی آثار فلسفی او نیز ارزش فلسفی با روش شناسی های نوین را در خود نداشته و به همین دلیل حاوی ارزشهای تئوریک در هیچ زمینه ای نیست او علاقه ی زیادی داشت تا اسلام و مارکسیسم را آشتی دهد اما فقط خود او بود که دست آخر تسلیم شد . و حتی نتوانست از خودش دفاع کند . حزب توده و سرانش از جمله جناح طبری و کیانوری باید بدلیل خیانت به حزب توده آرمانهای مارکسیسم و طبقه ی کارگر با همکاری جنایت بار با جمهوری اسلامی محاکمه می شدند و هنوز هم باید بشوند اما نه بدست جنایتکاران جمهوری اسلامی و امثال صانعی دادستان کل وقت لاجوردی دادستان تهران و یا ری شهری رئیس دادگاههای جمهوری اسلامی که اتهام و خیانت حزب توده نیز همکاریهای یک جانبه با همین جانیان و جنایتکاران است که باید در دادگاههای صالح با داشتن وکلای مدافع و طبق شرالیط بین المللی برسمیت شناخته شده و علنی محاکمه و مجازاتشان انجام گیرد

  • امید

    تئوری تمدن اسلامی جمهوری اسلامی تا حدود زیادی بر گرفته از آرا و نظریات ایشان پس از انقلاب میباشد که مرجع خوبی برای دانشمندان علوم اجتماعی است ایشان دانشمند وطن پرست مسلمان و تئوریسین تمدن اسلامی از دنیا رفت ایشون بزرگتر از این بودند که بازجو وا بدهد ایشان صداقت داشت و واقعا یه اسلام و عدالت اسلامی اعتقاد داشت

  • sdh,a

    کسانی که تاریخ می دانند و تاریخ خوانده اند و بویزه مقالات و کتب احسان طبری را خوب فهمیده اند، معترفند که متأسفانه به سبب ابتلای فراگیر روشنفکر دهه های بیست تا پنجاه، به بازی های سیاسی، از جمله ایشان، جامعه ما از مزایای علم و دانش امثال ایشان بی بهره ماند. به عبارتی تاوان خطای ایشان و دیگر جریان های فکری که تمامی وجود و دانش خود را فدایی فضای بی ثبات و بی ارزش و البته غیر قابل اعتماد سیاست کردند، را جامعه ی ما پرداخت کرده و می کند. نمی دانم که کدام دانشور را که در حال حاضر در قید حیات است، می توان با نبوغ این بزرگوار مقایسه یا همطراز دانست. اما آنچه مسلم است، ما پیش از انقلاب احسان طبری را از دست دادیم. انجا که بواسطه کوشش در تثبیت و ترویج باورهای خود کوشید تا شعائر و باورهای مارکسیسم لنینیسم را در قاب طرح مراحل چهارگانه تکامل طبقاتی، بویژه دو مرحله ی نا متناسب با جامعه ی ایرانی، برده داری و فئودالیسم، تعریف کند. روحش شاد.

  • رخشنده

    آقای نیکفر چندی قبل در باب فروریختن پلاسکو مقاله‌ای نوشت که زاویه نادیده‌ای را می‌گشود. دلایل شکستن طبری را می‌توان مانند ریزش پلاسکو از جنبه‌ همدستی‌ها و روانشناسی اجتماعی و سیاسی نیز بررسی کرد. همدستی چنان بوده که آقای سروش به خاطر پرهیز از بحث با اسیر فک شکسته، حکم کنشگر حقوق بشری می‌یابد! زمانی که رهبران حزب توده را به تلویزیون آوردند، برخی از جریان‌های چپ بشکن می‌زدند که مرگ "حزب منفور" و خفت آن را به چشم دیدند؛ افکار عمومی و مردم عادی که جای خود داشتند. طبری فرهیخته و فیلسوف را حاجی کردند، صدا از کسی در نیامد. اسلکتیویست‌ها هم نبودند تا پشت مانیتور، ترندبازی کنند. پس تنها ج.ا بود و لاجوردی بود و سپاه بود و ولاغیر. کی بود کی بود؟ ما نمی‌دونیم....

  • رخشنده

    سپاس از زمانه و خانم هاتفی برای انتشار و نگارش این مطلب در دورانی که افکار عمومی و رسانه‌ها درگیر "داغ کردن" خبرهای خوش خوراک و مسابقه ترند کردن نام‌ها هستند. اما متن انتظار تیتری را که بر آن گذاشته‌اید برآورده نمی‌کند. بخش بزرگ نوشته بیوگرافی و زیست‌نامه غیرتشکیلاتی طبری است و از شجره نامه فراتر نمی‌رود. این معرفی برای نسل جوان که پیوند اندکی با گذشته دارد، حتی یک تصویر کلی از طبری و چگونگی دستگیری و در هم شکستن او هم نیست. دردناک نیست که چون عبدالکریم سروش خاطره‌ای از طبری نقل کرد، نام و سرنوشت طبری در رسانه‌ها یا بخشی از افکار عمومی زنده شد؟ این معنایش ترند بودن آقای سروش نیست؟ خوب است فیلم همان مناظره را نسل جوان تماشا کند و فضای مجلس و زبان بدن آقای سروش در برابر طبری را ببیند. کاش از مجلس ‌علامه جعفری و اعتراض آقای سروش به وضعیت طبری اسیر، فیلمی در دست بود!

  • علی

    با عرض سلام، بدون آنکه ذره ای قصد ایجاد شک و شبهه در این نوشته را داشته باشم، میخواستم بپریم که این اسناد و مدارک تا چه حد قابل اتکا هستند؟

  • niaz niaz

    متاسفانه تجربه اواخر دوران قاجاریه و ظهور پهلوی اولف اثبات می کند رد نقش تجزیه طلبی، در براوردن و استمرار جنگلی هاف کردها/ترکها/عربها..دیکتاتوریف تجزیه طلبان قومی و محلی (چ)، از مسبابت اشوب و فلاکت اواخر قاجار بودند در کنرا اشغال و دخال کشورهای روسیه و انگلیس و عثمانی (ترکیه میراث دارش)/ در نتیجه چاره جز برآمدن رضاشاه/ الان هما داستان همان است. / تاز میانی یک اجماع ملی فراگیر از همه اقوام و نیورهای اپوزیسیون برا یکی کشور با رزیم سکولار/لیبرال نشود و تشکیل دولت در تبعید / دکیتاور یا نسل ها ادامه خواهد یافت/ این را دیکتاتروی بخوب یمی دانند و تفرقه و نفرت افکنی در بین رمدم انجام یم شود/

  • اﻓﺴﺎﻧﻪ

    ﺑﻪ ﻧﻆﺮ ﻣﻦ ﺁﻗﺎﻱ ﻃﺒﺮﻱ ﻓﺮﺩ ﺳﻴﺎﺳﻲ ﻧﺒﻮﺩ ,اﻭ اﻧﺴﺎﻧﻲ ﺩاﻧﺸﻤﻨﺪ و ﻓﻠﺴﻮﻓﻲ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻛﻪ ﻧﺎﭼﺎﺭا ﺑﻪ ﺳﻴﺎﺳﺖ ﻛﺸﺎﻧﺪﻩ ﺷﺪ و ﻣﺘﺎﺳﻔﺎﻧﻪ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﺩﻭ ﺩﻳﻜﺘﺎﺗﻮﺭ ,ﺭﺿﺎ ﺷﺎه و ﺧﻤﻴﻨﻲ و ﺩﺳﺘﮕﺎﻩ ﻣﺨﻮﻑ ﺟﻬﻨﻤﻲ ﺟﻤﻬﻮﺭﻱ اﺳﻼﻣﻲ ﺷﺪ و ﻣﺮﺯ ﺳﻴﺎﺳﺖ و ﻓﻠﺴﻮﻑ ﺑﻮﺩﻥ اﻭﺭا ﺑﻪﮔﻤﺮاﻫﻲ ﻛﺸﺎﻧﺪ و ﺟﺎﻧﺶ ﺭا ﺩﺭ اﻳﻦ ﺳﺮﺩﺭ ﮔﻤﻲ اﺯ ﺩﺳﺖ ﺩاﺩ و ﻣﺘﺎﺳﻔﺎﻧﻪ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺩاﻧﺶ و ﺁﮔﺎﻫﻲ ﻛﻪ ﺩاﺷﺖ اﺳﻼﻡ ﺭا ﺑﺨﻮﺑﻲ ﻧﺸﻨﺎﺧﺖ