ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

مجاهدین خلق و داوری تاریخ

<p>شهرنوش پارسی&zwnj;پور-من هرگزمجاهد نبوده&zwnj;ام، اما از قضای اتفاق بخشی از عمر من در کنار مجاهدین سپری گشته است. اغلب اوقات، هنگامی که به مجاهدین و چریک&zwnj;های فدایی خلق فکر می کنم، همیشه هم زمان به یاد ماشین&zwnj;های پیکان و ژیان می&zwnj;افتم. همزمانی ساخت این ماشین&zwnj;ها با رشد جنبش چریکی ایران همیشه ذهن مرا به خود مشغول داشته است. </p> <p><a href="http://www.zamahang.com/podcast/2010/20110430_Shahrnush_GozaresheZendegi_16.mp3"><img height="31" width="273" align="absMiddle" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/musicicon.jpg" alt="" /></a></p> <p>البته دلیل این مشغولیت ذهنی سه بعد به کلی متفاوت را دربر می&zwnj;گیرد، اما پیش از آن که درباره این ابعاد توضیحی بدهم بازگشت می&zwnj;کنم به زندان جمهوری اسلامی در سال شصت شمسی هجری. هنگامی که در روز بیست و دو مرداد- فکر می کنم- دستگیر شدم تنها پنجاه تومان پول در جیب خودم گذاشته بودم. چون فکر می کردم دادستانی انقلاب پس از یک بازجویی از من آزادم خواهد کرد و روشن بود که به پول تاکسی نیاز داشتم، اما نمی&zwnj;دانستم که چهارسال و هفت ماه بعد را باید در میان زندانیان سیاسی، که اکثریت آنها مجاهد بودند، بگذرانم.</p> <p>&nbsp;</p> <p>در نخستین روزهای زندان با کنجکاوی زیادی به آنها نگاه می کردم. در نخستین روزهای زندان آن&zwnj;چه که جلب توجه مرا کرده بود تضاد رفتاری مادران مجاهد در مقایسه با جوانان وابسته به این سازمان بود. از نظر ظاهری فاصله میان مادران و دختران بسیار زیاد به نظر می رسید. مادران به جمعیت سنتی جامعه ایران شباهت داشتند، اما دختران به تمام دختران دبیرستانی و دانشگاهی ایران شبیه بودند. همین تضاد ذهن مرا به خود مشغول کرده بود. به نحو مبهمی درک می کردم که چرا آنها مذهبی هستند و یا وانمود می کنند که مذهبی هستند. آنان اغلب برخاسته از متن روستایی جامعه ایران بودند. این نکته در یک سرشماری سردستی که در سال اول یا دوم زندان انجام شد روشن می&zwnj;شد. آنها اغلب نسل دوم یا سوم روستاییان مهاجر بودند. نکته دیگری که کم کم بر من روشن می&zwnj;شد این بود که آنها در سطح جهانی به هیچ کشور یا منطقه&zwnj;ای تعلق ایدئولوژیکی نداشتند.</p> <p>&nbsp;</p> <p>بر این پندارم که یکی از دلایل اصلی کشتار آنها این بود که هیچکس در سطح جهانی از آنها حمایت نمی کرد. باز بر این پندارم که نه تنها کسی از آنها حمایت نمی&zwnj;کرد، بلکه اما شمار قابل ملاحظه&zwnj;ای از کشورهای جهان از کشتار آنها لذت می&zwnj;بردند. مجاهدین به راحتی می&zwnj;توانستند به عنوان نیروی مزاحمی مورد تعبیر و تفسیر قرار گیرند. مشی مسلحانه&zwnj;ای که بدان اعتقاد داشتند، انجام برخی عملیات که منجر به کشتن شماری از افراد شده بود، و سلسله عملیات انتحاری مقطع سال شصت به گونه&zwnj;ای رخ می&zwnj;داد که کشورهای جهان را مضطرب می&zwnj;کرد. در حقیقت در جریان پاییز و زمستان سال پنجاه و نه شمسی هجری که من تازه از فرانسه به ایران بازگشته بودم این حالت مجاهدین بسیار محسوس بود. یادم هست که در خیابان هر مجاهد روزنامه&zwnj;فروشی را که می&zwnj;دیدم دچار این حس می&zwnj;شدم که با یک &laquo;جسد&raquo; آینده رودررو هستم.</p> <p>&nbsp;</p> <p>این نگرانی باعث شد تا در همان پاییز سال شصت برای مسعود رجوی به عنوان یک شخص ناشناس نامه&zwnj;ای بنویسم. در این نامه که با زحمت زیاد دارای انشای خوبی شده بود به آقای رجوی نوشته بودم که نگاهی به سطح جهانی نشان می&zwnj;دهد که مجاهدین در آینده نزدیک طعمه مرگ خواهند شد، از این روی بهتر است ایشان نیروهای خود را به خانه برگرداند و آنها را به کلی مخفی کند. این نامه در یک نسخه تهیه شده بود و در حال حاضر باید در بایگانی دادستانی انقلاب ایران در پرونده من باشد. چون کپی&zwnj;ای از آن را در هنگام بازجویی به من نشان داده&zwnj;اند.</p> <p><br /> البته من نه سر پیاز بودم و نه ته پیاز و به هیچ&zwnj;وجه سیاسی نبودم، اما نمی&zwnj;شد مرگ قریب&zwnj;الوقوع را در چهره جمعیتی دید و دم نزد. هنگامی که این نامه را برای دونفر خواندم به من خندیدند و گفتند یک سازمان سیاسی برای این به&zwnj;وجود می&zwnj;آید که قدرت سیاسی را به دست بگیرد و تو حالا به آنها پیشنهاد می&zwnj;کنی در خانه بنشینند؟ ای کاش من این همه دچار عدم تزلزل نبودم و نامه را در کانون نویسندگان به آقای منوچهر هزارخانی می&zwnj;دادم. گرچه روشن بود که کسی به حرف من اعتنایی نداشت، اما شاید به راستی این نامه تاثیری از خود به جای می گذاشت.</p> <p><br /> در تابستان سال شصت، در زندان جمهوری اسلامی در اوین و قزلحصار شاهد اعدام&zwnj;های دسته&zwnj;جمعی اعضای این گروه شدم که البته همانطور که نوشتم منتظر این اعدام&zwnj;ها بودم. البته این که من به غریزه سیاسی درکی از این معنا داشتم باعث نمی&zwnj;شد تا از این اعدام&zwnj;ها لذت ببرم. برعکس تاثیر مخرب آنها تا امروز بر دوش من سنگینی می&zwnj;کند. امروزه روز هنگامی که به مجاهدین می&zwnj;اندیشم به نظرم می&zwnj;رسد آنها همانند جنینی بودند که در شش&zwnj;ماهگی از شکم مادر بیرون کشیده شده باشد و سپس فرمانی جهانی صادر شده بود که بدوند؛ که از پشت سر مورد حمله و یورش قرار گیرند. بر این پندارم که مجاهدین هرگز فرصت نکردند به این بیاندیشند که هستند و چه می&zwnj;خواهند.</p> <p>&nbsp;</p> <p>این یک درام ترسناک و اندوهبار است. جوانی غیر عادی این گروه در مقطع سال شصت بسیار به چشم می&zwnj;خورد. آماری که در زندان اوین گرفتم میانگین سنی هجده سال و شش&zwnj;ماه را نشان می داد، و سال بعد در یک آمارگیری دیگر در قزلحصار رقم نوزده سال و چندماه به دست آمد. زندانیان روی طیف پانزده&zwnj;سال تا بیست و پنج سال بودند. اکنون قیافه آن دختر جوان مجاهد را به خاطر می&zwnj;آورم که با نگرانی از پدرش حرف می&zwnj;زد. پدر او پذیرفته بود تا دخترش مجاهد باشد، اما هنگامی که وحشت زده از خیابان به خانه آمده بود از دخترش پرسیده بود: بچه&zwnj;جان، &laquo;ارگان&raquo; یعنی چه؟ امروز شنیدم جوانی در خیابان داد می زد: نشریه مجاهد، ارگان سازمان مجاهدین... پدر بیچاره نگران واژه ارگان بود. مقطع قتلگاه که رسید لابد او باز نگران این واژه نامانوس بوده است.</p> <p><br /> اما در شرایطی که من روز به روز بیشتر در زندان کلافه می&zwnj;شدم رابطه مجاهدین و زندانبانان آنها به نظرم رابطه پدر و پسری می رسید که کمر به قتل یکدیگر بسته&zwnj;اند. البته این با اسطوره رستم و سهراب بسیار متفاوت است. در این داستان رستم پسر خود را نمی&zwnj;شناسد، و یا به عمد می&zwnj;کوشد او را نشناسد. در تراژدی مجاهدین پدر حریصانه کمر به قتل پسران و دختران خود می&zwnj;بندد، و این مقوله بسیار قابل تاملی&zwnj;ست. من شاهد بوده&zwnj;ام که هرگز سر سوزنی تلاش انجام نگرفت تا برای زندانیان سیاسی روشنگری سیاسی کنند. تنها در مقطع حضور نیروهای آیت&zwnj;الله منتظری در زندان کوشش مختصری در این زمینه به انجام رسید. در تمام مدت زندان فکر می&zwnj;کردم اگر هر چندروز یک&zwnj;بار جامعه&zwnj;شناسان و روانکاوان و سیاستمداران حقیقی می&zwnj;آمدند و برای این جوانان شرح می&zwnj;دادند که حوادث بر چه روالی حرکت می&zwnj;کنند شاید نسبت خسارت&zwnj;های مالی و جانی بسیار کمتر می&zwnj;شد.</p> <p>&nbsp;</p> <p>من در اینجا به هیچ&zwnj;وجه قصد ندارم مجاهدین را توجیه کنم، اما بدون شک بر این معنا تاکید دارم که در مقطع سال شصت آنها بسیار جوان و بسیار ناآگاه بوده&zwnj;اند. شرایط اجتماعی آنها نشان می&zwnj;داد که از حداقل امکانات مالی در جامعه برخوردار بوده&zwnj;اند. در عین حال از نظر تاریخی آنها به مقطعی تعلق دارند که مشی مسلحانه در سطح جهانی بسیار تشویق می&zwnj;شده است. مبارزات چریکی کاسترو و چه&zwnj;گوارا، مقاومت هوشی&zwnj;مین در ویتنام و صدها اجتماعات دیگر سیاسی چریکی در جهان سایه خود را بر ایران نیز انداخته بود. به راستی بر این پندارم که کشتار راه حل درستی برای متوقف ساختن این جنبش نبوده است. راه&zwnj;های بسیار زیادی وجود داشت تا جلوی حرکت کژ و مژ مجاهدین گرفته شود، اما همانطور که نوشتم به نظرم فرمان قتل آنها در سطح جهانی صادر شده بود. دلیل اصلی این امر این است که آنها به هیچ نیروی جهانی تکیه نداشتند و جهان آنها را نمی&zwnj;فهمید و در نتیجه از آنها می&zwnj;ترسید ، یا از آنها مشمئز می&zwnj;شد.</p> <p><br /> اما این همه حرف زدم و هنوز به مسئله پیکان و ژیان نرسیدم. این مسئله بسیار قابل بحث و مطالعه&zwnj;ای&zwnj;ست. در هفته آینده از آن گفت خواهم کرد.</p>

شهرنوش پارسی‌پور-من هرگزمجاهد نبوده‌ام، اما از قضای اتفاق بخشی از عمر من در کنار مجاهدین سپری گشته است. اغلب اوقات، هنگامی که به مجاهدین و چریک‌های فدایی خلق فکر می کنم، همیشه هم زمان به یاد ماشین‌های پیکان و ژیان می‌افتم. همزمانی ساخت این ماشین‌ها با رشد جنبش چریکی ایران همیشه ذهن مرا به خود مشغول داشته است.

البته دلیل این مشغولیت ذهنی سه بعد به کلی متفاوت را دربر می‌گیرد، اما پیش از آن که درباره این ابعاد توضیحی بدهم بازگشت می‌کنم به زندان جمهوری اسلامی در سال شصت شمسی هجری. هنگامی که در روز بیست و دو مرداد- فکر می کنم- دستگیر شدم تنها پنجاه تومان پول در جیب خودم گذاشته بودم. چون فکر می کردم دادستانی انقلاب پس از یک بازجویی از من آزادم خواهد کرد و روشن بود که به پول تاکسی نیاز داشتم، اما نمی‌دانستم که چهارسال و هفت ماه بعد را باید در میان زندانیان سیاسی، که اکثریت آنها مجاهد بودند، بگذرانم.

در نخستین روزهای زندان با کنجکاوی زیادی به آنها نگاه می کردم. در نخستین روزهای زندان آن‌چه که جلب توجه مرا کرده بود تضاد رفتاری مادران مجاهد در مقایسه با جوانان وابسته به این سازمان بود. از نظر ظاهری فاصله میان مادران و دختران بسیار زیاد به نظر می رسید. مادران به جمعیت سنتی جامعه ایران شباهت داشتند، اما دختران به تمام دختران دبیرستانی و دانشگاهی ایران شبیه بودند. همین تضاد ذهن مرا به خود مشغول کرده بود. به نحو مبهمی درک می کردم که چرا آنها مذهبی هستند و یا وانمود می کنند که مذهبی هستند. آنان اغلب برخاسته از متن روستایی جامعه ایران بودند. این نکته در یک سرشماری سردستی که در سال اول یا دوم زندان انجام شد روشن می‌شد. آنها اغلب نسل دوم یا سوم روستاییان مهاجر بودند. نکته دیگری که کم کم بر من روشن می‌شد این بود که آنها در سطح جهانی به هیچ کشور یا منطقه‌ای تعلق ایدئولوژیکی نداشتند.

بر این پندارم که یکی از دلایل اصلی کشتار آنها این بود که هیچکس در سطح جهانی از آنها حمایت نمی کرد. باز بر این پندارم که نه تنها کسی از آنها حمایت نمی‌کرد، بلکه اما شمار قابل ملاحظه‌ای از کشورهای جهان از کشتار آنها لذت می‌بردند. مجاهدین به راحتی می‌توانستند به عنوان نیروی مزاحمی مورد تعبیر و تفسیر قرار گیرند. مشی مسلحانه‌ای که بدان اعتقاد داشتند، انجام برخی عملیات که منجر به کشتن شماری از افراد شده بود، و سلسله عملیات انتحاری مقطع سال شصت به گونه‌ای رخ می‌داد که کشورهای جهان را مضطرب می‌کرد. در حقیقت در جریان پاییز و زمستان سال پنجاه و نه شمسی هجری که من تازه از فرانسه به ایران بازگشته بودم این حالت مجاهدین بسیار محسوس بود. یادم هست که در خیابان هر مجاهد روزنامه‌فروشی را که می‌دیدم دچار این حس می‌شدم که با یک «جسد» آینده رودررو هستم.

این نگرانی باعث شد تا در همان پاییز سال شصت برای مسعود رجوی به عنوان یک شخص ناشناس نامه‌ای بنویسم. در این نامه که با زحمت زیاد دارای انشای خوبی شده بود به آقای رجوی نوشته بودم که نگاهی به سطح جهانی نشان می‌دهد که مجاهدین در آینده نزدیک طعمه مرگ خواهند شد، از این روی بهتر است ایشان نیروهای خود را به خانه برگرداند و آنها را به کلی مخفی کند. این نامه در یک نسخه تهیه شده بود و در حال حاضر باید در بایگانی دادستانی انقلاب ایران در پرونده من باشد. چون کپی‌ای از آن را در هنگام بازجویی به من نشان داده‌اند.

البته من نه سر پیاز بودم و نه ته پیاز و به هیچ‌وجه سیاسی نبودم، اما نمی‌شد مرگ قریب‌الوقوع را در چهره جمعیتی دید و دم نزد. هنگامی که این نامه را برای دونفر خواندم به من خندیدند و گفتند یک سازمان سیاسی برای این به‌وجود می‌آید که قدرت سیاسی را به دست بگیرد و تو حالا به آنها پیشنهاد می‌کنی در خانه بنشینند؟ ای کاش من این همه دچار عدم تزلزل نبودم و نامه را در کانون نویسندگان به آقای منوچهر هزارخانی می‌دادم. گرچه روشن بود که کسی به حرف من اعتنایی نداشت، اما شاید به راستی این نامه تاثیری از خود به جای می گذاشت.

در تابستان سال شصت، در زندان جمهوری اسلامی در اوین و قزلحصار شاهد اعدام‌های دسته‌جمعی اعضای این گروه شدم که البته همانطور که نوشتم منتظر این اعدام‌ها بودم. البته این که من به غریزه سیاسی درکی از این معنا داشتم باعث نمی‌شد تا از این اعدام‌ها لذت ببرم. برعکس تاثیر مخرب آنها تا امروز بر دوش من سنگینی می‌کند. امروزه روز هنگامی که به مجاهدین می‌اندیشم به نظرم می‌رسد آنها همانند جنینی بودند که در شش‌ماهگی از شکم مادر بیرون کشیده شده باشد و سپس فرمانی جهانی صادر شده بود که بدوند؛ که از پشت سر مورد حمله و یورش قرار گیرند. بر این پندارم که مجاهدین هرگز فرصت نکردند به این بیاندیشند که هستند و چه می‌خواهند.

این یک درام ترسناک و اندوهبار است. جوانی غیر عادی این گروه در مقطع سال شصت بسیار به چشم می‌خورد. آماری که در زندان اوین گرفتم میانگین سنی هجده سال و شش‌ماه را نشان می داد، و سال بعد در یک آمارگیری دیگر در قزلحصار رقم نوزده سال و چندماه به دست آمد. زندانیان روی طیف پانزده‌سال تا بیست و پنج سال بودند. اکنون قیافه آن دختر جوان مجاهد را به خاطر می‌آورم که با نگرانی از پدرش حرف می‌زد. پدر او پذیرفته بود تا دخترش مجاهد باشد، اما هنگامی که وحشت زده از خیابان به خانه آمده بود از دخترش پرسیده بود: بچه‌جان، «ارگان» یعنی چه؟ امروز شنیدم جوانی در خیابان داد می زد: نشریه مجاهد، ارگان سازمان مجاهدین... پدر بیچاره نگران واژه ارگان بود. مقطع قتلگاه که رسید لابد او باز نگران این واژه نامانوس بوده است.

اما در شرایطی که من روز به روز بیشتر در زندان کلافه می‌شدم رابطه مجاهدین و زندانبانان آنها به نظرم رابطه پدر و پسری می رسید که کمر به قتل یکدیگر بسته‌اند. البته این با اسطوره رستم و سهراب بسیار متفاوت است. در این داستان رستم پسر خود را نمی‌شناسد، و یا به عمد می‌کوشد او را نشناسد. در تراژدی مجاهدین پدر حریصانه کمر به قتل پسران و دختران خود می‌بندد، و این مقوله بسیار قابل تاملی‌ست. من شاهد بوده‌ام که هرگز سر سوزنی تلاش انجام نگرفت تا برای زندانیان سیاسی روشنگری سیاسی کنند. تنها در مقطع حضور نیروهای آیت‌الله منتظری در زندان کوشش مختصری در این زمینه به انجام رسید. در تمام مدت زندان فکر می‌کردم اگر هر چندروز یک‌بار جامعه‌شناسان و روانکاوان و سیاستمداران حقیقی می‌آمدند و برای این جوانان شرح می‌دادند که حوادث بر چه روالی حرکت می‌کنند شاید نسبت خسارت‌های مالی و جانی بسیار کمتر می‌شد.

من در اینجا به هیچ‌وجه قصد ندارم مجاهدین را توجیه کنم، اما بدون شک بر این معنا تاکید دارم که در مقطع سال شصت آنها بسیار جوان و بسیار ناآگاه بوده‌اند. شرایط اجتماعی آنها نشان می‌داد که از حداقل امکانات مالی در جامعه برخوردار بوده‌اند. در عین حال از نظر تاریخی آنها به مقطعی تعلق دارند که مشی مسلحانه در سطح جهانی بسیار تشویق می‌شده است. مبارزات چریکی کاسترو و چه‌گوارا، مقاومت هوشی‌مین در ویتنام و صدها اجتماعات دیگر سیاسی چریکی در جهان سایه خود را بر ایران نیز انداخته بود. به راستی بر این پندارم که کشتار راه حل درستی برای متوقف ساختن این جنبش نبوده است. راه‌های بسیار زیادی وجود داشت تا جلوی حرکت کژ و مژ مجاهدین گرفته شود، اما همانطور که نوشتم به نظرم فرمان قتل آنها در سطح جهانی صادر شده بود. دلیل اصلی این امر این است که آنها به هیچ نیروی جهانی تکیه نداشتند و جهان آنها را نمی‌فهمید و در نتیجه از آنها می‌ترسید ، یا از آنها مشمئز می‌شد.

اما این همه حرف زدم و هنوز به مسئله پیکان و ژیان نرسیدم. این مسئله بسیار قابل بحث و مطالعه‌ای‌ست. در هفته آینده از آن گفت خواهم کرد.

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • کاربر مهمان

    <p>سرکار خانم پارسی پور: شما در این جا یک نگرش خاص خودتان، از هواداران رده های پائینی این سازمان ارائه داده اید. ولی شاید در ادامه این بحث موضوع را از نگرش مکمل دیگر هم نگاه کنید، نوشته شما از این حالت خارج شود. شما با یک ساختار بسیار سازمان یافته سر و کار دارید که در لایه مختلف سازمانیش نگرش های بسیار متفاوتی جریان داشته است. این موضوع از ابتدای تشکیل ان در حوالی سال 1345 هم دیده می شود. آن چه شما در زندان ها با ان مواجه بوده اید احتمالا لایه های چهارم یا پنجم بوده است. نوشتن مشاهدات شما از این گروه البته می تواند بسیار جالب باشد، ولی من گمان نکنم که ان مشاهدات را بتوان بیشتر از ان عمومی کرد. </p>

  • شهرنوش پارس پور

    <p>جناب امیر شبیری </p> <p>بسیار لطف کرده ای. امروز دفاع از حق مجاهدین برای ادامه زندگی بر عهده ماست. این که گروهی زمانی مشی مسلحانه اعلام کرده است نباید باعث شود که بکلی از حق حیات محروم شود. این گروه تاوان بسیار بدی پس داده است. به تمام اعدام های سال های شصت به بعد و به ویژه به اعدام های سال شصت و هفت فکر کنید.<br /> من تکرار می کنم که مجاهد نیستم اما از مجاهد کشی مدامی که انجام می شود خسته شده ام. امروز در عراق آنها نیازمند یاری جهانیان هستند. </p> <p>ارادتمند، شهرنوش</p>

  • دارا

    <p>با درود فراوان به خانم پارسی پور بنده یک کم درنگ کردم ببینم دوستان چه نظری تسبت به موضوع دارند دیدم شور وشوقی نیست شاید که برای مردم مهم هم نباشد که مجاهدین اشرف قتل عام شوند این از دید انسانی برای بشریت ننگ است زیرا هر انسانی خونش ریخته شود به هر دلیل وگناه باید خوب اندیشید که چرا ؟گاهی بعضی را جز مرگ به راه راست هدایت نمیکند آنکه در میدانی قمه میکشد وخون میریزد چگونه انسان میشود؟ اما اگر مجاهدین قتل عام شوند برای خواصی سود آور نیز هست که همانا ملایانی چون مسعود نشانان بر منبر پنهان وپستویشان شبانه روز به عربی خواهد خواند که به کدامین گناه کشتندت؟ویا تبرکات از هر سو روان مهم دل وجگر مادرنیست. اما آنگاه قاتل کیست؟جز مسعود نشانان که برای یک گرم یک میلیمتر یک تانیه یک روز وماه وسال حاضرند همه را به تیغ بسپارند وبر کرسی خلافت جلوس و ببیند رفیق صدام وسرهنگ دیوانه یا المعتصم ومنصور چه طور حال میکردند با این قدرت اصلا شور است شیرین است چی هست؟ هر کس هم میخواهد فحش نتار بنده کند بکند ترسی نیست آقدر سر بریده دیدیم که دیگر مارا نترسانید که دنیایمان که به زشتی کشیده شد جای شادمانی والتماس زیستن ندارد شما به زمان گذشته اشاره کردید مونتاز تنها یکی از نقایص نظام قبلی از دید همین آقایان ملایان بود فوتبال تلویزیون سینما موسیقی شیک پوشی اختیار انتخاب حجاب امکانات تحصیلی چلوکباب وسلف سرویس وسرویس دانشگاه اردوی رامسر وبرنامه ها وسریالهای رنگ وارنگی که از 28 تای آن 26 تا مبلغ صیغه وتعدد زوجات نبودن حوزه ودانشگاه مرز داشتند اصلا حوزه ای ها در حد وتوان رویارویی با اساتید علم را نداشتند گرچه نام عالم را یدک میکشیدند که اگر هم عالم بودند به معنی آگاه به دین آنهم بخش شیعه بودند بسیاری هواپیما وماشین را هم سوار نشده بودند شهر نشینانی به کلفت های فلیپینی وجاده ها به راننده های کره ای عاددت کرده بودند آنقدر در بنادر اجناس گوناگون برزمین مانده بود که میپوسید واز بین میرفت وچون امروز تخم مرغ دانه ای 200 تومان نبودفحشا بود 1 به 99 در امروز فساد ورشوه نیز در همین حدگدا زاده یا پسر سرهنگ بودی اگر لیاقت میداشتی مقام میگرفتی وریش مقامت را در بغداد کادو نمیداد چه بسا که بسیاری از بزرگان دیروز فرزندان فقرا بودند که با لیاقت صدر نشین شده بودند وواینها همه گناهان کبیره بود البته بنده هم طبق معمول چون بسیاری از جوانان برای همین شعار ها سینه میزدم خیلی هم سینه زدم قمه هم زدم اما امروز فوتبال عالی است ولایی است سینما ده نمکی ها را دارد مونتاز که دیگر هر بچه آخوندی در هر دهی کارخانه ای دایر کرده والاغ ام وی بجای بی ام وی مونتاز میکند وارد کننده ها را بگذریم بنده وشما به ماشین های چند ده میلیونی نمیرسیم پول خون پدرمان را هم بگیریم باید الاغ سوار شویم این مسایل ماشین ژیان وپیکان را کرد تیر بار متحرک وشما نگفتید کتابخانه متحرک مجاهدین دیروز نیز چون دگران امپریالیست گفتنشان به کهکشانها میرسید اما امروز لاس خشکه بقول صمد میزنند ولاس خشکه چیز بدی است اگر هر بلایی بر سر دیگران بیاید این قوم کاری ندارند اما اگر یک نماینده فکسنی بقول معروف یک کلام بگوید وچشمش هم آبی باشد دیگر بیا وببین که چه نمیکنند عیب وایراد یکی دو تا ده تا صد تا نیست که آدم بخواهد بنام یک ایرانی که از سیاست چیزی نمیداند بگوید به رسانه های آزادشان بر عکس ج م ا ا که اول به برادران غیبی وصلت میکنند تا همه چیزت را به کامپیوتر بسپارند وجواب بگیرند وبعد اجازه سخن بدهند همه در ها را بسته اند حتا 1 کامنت کوتاه هم شما نمیتوانی در زیر منم منم هایشان بگذاری اما یک چیزی را همه متوجه شده اند که این فرقه براستی فرقه اند نه سازمان سیاسی نه سازمان چریکی نه سیاسی نظامی این ادعا نیست مدرک واضح وروشن است هر سازمان سیاسی خصوصا سازمانی که ادعای پیشتازی دارد رشد متبت میکند نه منفی چرا این فرقه حتا همان در صد کوچک بفرمایید 1 در صد را هم نتوانست حفظ کند؟</p>

  • دارا

    <p>بخش 2<br /> ؟ همه در خط مشی در عقده ها در خود بزرگ بینی ها در ذات دیکتاتور مابانه خیانت وطن فروشی ضعیف کشی منظور سرباز تکرار میکنم سرباز کشی اینجا این سازمان چریکی نهفته است زیرا مخالفت یعنی از پشت سر 1 گلوله برایت گذاشته ایم مراجعه بفرمایید به فرار سلطان گویندگی شان وپیام به او در گفتگوی تلفنی همان فراری با یکی از رسانه های خارج از کشور احیانا تلویزیون پارس برنامه آقای میبدی احمد شمس وبلایایی که بر سر خود وخانواده اش آورده اند این آدم را من میشناسم بسیار متواضع وانسانی بس شریف است فکر کنم در زندگی اش موری را هم نیازرده باشد بلایایی که بر سر بسیاری دیگر آوردند که شخصا تعداد دیگری را میشناسم در رسانه ها هم زیاد شنیده ودیده ایم وبرید ه ها نیز خود اطلاع رسانی میکنند البته همه اینان از ساوامای ملاها حقوق میگیرند بعضی ساواکی بوده اند بعضی اعتیاد داشته اند بعضی هم جنس باز بوده اند بعضی زن باز بوده اند وچون همه اینها ممنوع بوده است به سازما پشت کرده اندواین سازمان هم مدرک دارد ماجرای شاعر ملی شان فریدون گیلانی جالب است تا وقتی با اینان بود شاعر ملی بود همین که برید شد شاعر مفنگی ومعتادو ساواکی مدرک با مهر هم فوری جعل میشود مراجعه بفرمایید به نشریاتشان. در این سازما 1 چرا مترادف است با حذفت زندانت اعدام انقلابی ات تبعیدت ساواکی شدن وساوامایی شدنت البته مزدوری سی آی ای فعلا بورسش زمین خورده جون ممکن است یک بنده خدای آمریکایی با برادر غضنفر که حالا کت وشلوار وکراوت دارد 1 فنجان قهوه میل فرموده باشند وبه او بر میخورد زیرا نیاز به حمایت بین الملی است برای 1 تانیه حکومت برادر بزرگ باید فدا کرد.راه ورسم در بسیاری از مواقع عین ملایان است بتازگی در یو تیوب از شعر خواندن با چشم گریان برای برادر بزرگ بسیاری لذت بردند ای علی های جسین تو هم شاعر شدی اینرا برادر مسعود از پستویش میگوید وقتی تورا به چهار میخ کشیده اند در اشرف رادیو نشریه ماهواره اینتر نت تجمع بیش از 1 نفر ازدواج ممنوع است حکومت آتی دموکراتیک البته 6 ماه باضافه تا انقلاب بعدی بریاست خواهر مریم را بنگرید که روی استالین را هم سفید خواهد کرد صد رحمت به مرده شور های اولی ودومی که حال در قدرت است بنده در خیابانها بارها با اینان در گیری حرفی داشته ام از شما پنهان نکنم بعد از یکی از همین درگیریها فردایش چند نفر را به سراغم فرستاده بودند که بزنند راستش گریختم با عین حالیکه به نترس بودن مشهورم چون اینان اول میکشند بعد سند خیانت برایت درست میکنند هیچکدام آزادی بیان ندارند باید مسولشان بیاید وجواب سوالی را که از نقی کردی بدهد او تقی است تقی میگوید که جواب سوالت که از نقی پرسیدی که چرا با این سازمانی وخیانت به فردای ایران میکنی این است تو گ.. خوردی که چنین سوالی کردی تو مزدوری خاین همین منطق حاکم است<br /> یکسال بعد از انقلاب با ملایی که امروز میخوانم کاره ای است ودر انقلاب با هم فعال بودیم مشکل مصادره پول کارگری کارگران ایرانی که از کویت آمده بودند پرسیدم با دلیل خودشان دفاع کرد وبنده گفتم میروی ودیگر نبینمت شما دروغگو تر از آن نظامید که ما بردیم امروز به هر ملایی به هر غضنفری بچه دهاتی مانند من بیسواد که کت وشلوار وریشی دارد ودر نظام است انتقادت را بکنی این استقلال را دارد که دفاع کند حتا اگر ناحق بگوید اما این جماعت ماشین اند بی اختیار واراده بگویند بمیر میمیرد بگویند بکش میکشد نمیپرسد چرا یعنی اگر بخواهد اجازه وحق چرا را ندارد خوب میتوان صد صفحه از این مطالب نوشت چرا بنده بیایم وگریه وزاری کنم بر سر بزنم که آی ریختند آی کشتند چرا باید به آینده خود وفرزندان خود باری دیگر با دست خود خیانت کنم واز کسانی حمایت کنم که تنها خود را میبینند وخود را میشناسند وحق هم خودشانند وانقلاب را هم آینان کردند در حالیکه کسانیکه در سطوح بالاتری در انقلاب بودند میدانند نه سازمان مجاهدینی وجود داشت ونه سازمان دیگری سازمانهای سیاسی متلاشی شده بودند برادر مسعود هم نهایت همکاری اش را کرده بود البته اگر این سند ساواک را بپذیرد لااقل اینهمه جعلیات خود را به خورد ما میدهند 1 مورد را بپذیرند که رهبر کبیر ضعیف تر تر سو تر از هر کس دیگری بوده است واین سازمان ماجرای در بیابان کفش کهنه نعمت است ویا ماجرای بازرگان قحط الرجال بودن و بنوعی میوه چینی از خون پایه گذاران سازمان .کسانیکه در اشرف هستند فکر میکنم اغلب قبلا پناهندگی کشورهای دیگر را داشته اند اگر هم نداشته باشند اگر اینان بخواهند در کار جعل استادند میتوانند نفر به نفرشان را به هر جا بخواهند بفرستندآیا اینکار را میکنند؟من میگویم نه زیرا سوال میشود چی شد 24 ساعت بعد که به تهران نرسیدیم سالیان دراز هم هی تمیز کردیم هی اسلحه باز وبسته کردیم هندوانه کاشتیم تربچه کاشتیم دست زدیم نشستیم بلند شدیم ایران رجوی رجوی ایران کردیم همه پشم بود؟ مسعود رجوی ومریم قجر این اجازه را حتا به 1 نفر نیز نخواهند دادکه به راحتی بروند از مرگ همان 1 نفر تا همه که کشته شوند تعداد آمار شهدایشان را بالا میبرند وتبدیل به امامزاده هایی که نذری هایش را جمع میکنند حتا اگر این امامزاده ها از اینان در زنده بودن متنفر بوده باشند اما ما میدانیم بسیاری از اینان نمیخواهند با سازمان باشند واجازه وموقعیت رهایی نمیابند واگر اینان کشته شوند بیگناهانی اند که در آغاز بنام 1 ایرانی عرض کردم شما هیچگاه مجاهد نبوده اید منهم نبوده ام شاید 99 در صد ملت نبوده اند نخواهند بود اما چرا باید سنگ کسانی منظور رهبران است به سینه بزنیم که سودی جز وقت کشی سودی جز همنوع کشی سودی جز خیانت سودی جز ریا سودی جز برای خودشان ندارند ساده اندیشانی خواهند آمد وخواهند گفت اینان سی وچند سال است مبارزه میکنند آری اما در راه منافع خود نه ملت اگر بتوانند از ملت میربایند ودر راه اهداف خود قربانی میکنند به چهره های رنجور وغمزده ودرمانده وناتوان وعلیل وذلیل بسیاری از اسیرانشان بنگرید تا باورتان شود. در همینجا هم بگویم که این مطالب را برای خوش خوشان شدن ملایان نمینویسم که خود تا مفرق دستشان به خون بی گناهان آلوده است زیرا این نظام را هم کسانی اداره میکنند که با آرمانهای اولیه انقلاب وبچه های انقلاب بسیار فاصله دارند یعنی همان مسعود ها هستند که چند سالی بعد از انقلاب با ریش وپشمی از دکه تزول خواری بابا جانشان به پشت میز ادارات وسفارات رسیدند برای همینن محصولی ها تروتشان به جایی میرسد که یکتنه میتوانند آن 14 میلیون گرسنه را سیر کنند اما گذاشته اند آقا که ظهور کرد به خدمت ایشان ببرند فرصت طلبی ودودوزه بازی را بنگرید .خانم پارسی پور به رسم روشنفکران وقلم بدستان ونام وآوازه شما حق دارید از قافله عقب نمانید وبا بانگ بلند بگویید من مجاهد نبوده نیستم اما فرزند کشی بس است فرزند کشان من وشما نیستیم فرزند کشان رهبرانی اند که ملت واعضا را برای منافع خود میکشند.اما قضاوت تاریخ در باره مجاهدین را نیازی به زحمت زیاد برای مورخان ومردم نیست بر هر اساسی</p>

  • دارا

    <p>بخش 3<br /> قضاوت کند در رده پایین یک تفکر ایده آل جامعه ساز وفرهنگ ساز وانسان ساز قرار میگیرند باز یک 1 وآن 1 راه برای مجاهدین باقی است تا بدامان ملت برگردند انحلال سازمان مخوف دیکتاتور ومستبد ومغزشوی وایجاد حزبی براستی بدون ایدلوژی مانند احزاب ناتوان دیگر تا چه پیش آید زمان خواهد گفت هیچ مرام وحزبی تاکنون ملت را به رستگاری هدایت نکرده است شاید که عیب در خصلت های فردی ما ایرانیان باشد که چنین است از غلط های جمله بندی واحیانا املایی عذر میخواهم زیرا حرف دلم را نوشته ام نه بر اساس مصلحتم.</p>

  • کاربر مهمان تنها نیستیم

    <p> نخبه کشی تا به کی </p> <p> بیش از‍یکصد سال است نخبه کشی ادامه دارد چرا </p> <p>جواب انرا اگر پیدا کردیم کاری در خور انجام داده ا یم<br /> مجاهدین خلق در برابر این نسل و تاریخ روسفید هستند تا انجا که توانستند اخوند ها ی قرون وسطاپی را افشا کردند تک وتنها<br /> هزارها تیر بر بدنشان هست اماهنوز اسم انها ارتجاع و متحدین انها را بوحشت میاندازد چرا</p>

  • کاربر مهمان کتابخوان

    <p>مجاهدین خلق از زمان جلوتر بودند وخوب میدیدند چه فاجعه ای در راه است نخبه گان جامعه بودند وبرای ازادی فدا کاریهای غیر قابل تصوری داشتند ومتاسفانه نخبه کشی در ایران یکصد سال است ادامه دارد از هر دانشکده ای بهترین بچه ها با مجاهدین خلق رفتند یادشان گرامی باد بیشتر زندانیان سیاسی وشهدای مجاهدین خلق دانشجویان بودند به اینها حیلی ظلم شد </p>

  • d.agnostic

    <p>با تشکر از خانم پارسی پور، این یکی از بهترین و بی طرفانه ترین مقاله هایی بود که در مورد مجاهدین خلق خوانده ام. گروه مجاهدین داستانهای بسیاری در پشت خود داره که هنوز بر مردم ایران پوشیده است... این گروه همواره بازیچه دست قدرت ها برای سوء استفاده هاشان بوده. رو شدن برخی حقایق در مورد مجاهدین، و به خصوص &quot;عملیات فروغ جاویدان&quot; آنها، برای بسیاری از کسانی که هنوز صاحب و مدعی کسب قدرت سیاسی در ایران و جهان هستند خطرناک خواهد بود. تعجبی نیست که از اصلاح طلبان گرفته تا اصولگرایان و حتی بخشی از دولتمردان آمریکایی و غربی اگر نگوییم در کشتار اخیر اشرف هم دست بودند، می توانیم بگوییم در مقابل کشتار بی رحمانه شان تعمدا سکوت کردند.<br /> بی صبرانه منتظر قسمت های بعدی مقاله تان هستم، و امیدوارم از بیان حقیقت دلسرد نشوید...</p>

  • کاربر مهمان اینده نگر

    <p> تناقض های زیادی در گفتار شماست<br /> ۱شما میگوپید مجاهدین خلق نا اگاه بودند اما تنها گروهی که به قانون اساسی ولایت فقیه رای نداد مجاهدین خلق بودند وگفتند فاجعه در راه هست بگوپید انها که اگاه بودند در ان دوران کدام جریانات بودند اصلاح طلبان که شعار مرک بر ضد ولایت فقیه می دادند<br /> ۲ قبول دارم مجاهدین خلق وابسته نبودند ودر سکوت دهها هزار نفر را ملاها وهمدستان توده ای واکثزیتی پر پر کردند<br /> ۳ این چه قضاوت تاریخی هست که سه نسل قبل از انها از روستا امده اند یعنی چه چگونه در زندان به سه نسل قبل انها رسیدید انها که شهرنشین بودند مثل شما چه کردند<br /> ۴مجاهدین اگر خواست مردم یعنی ازادی برای همه را نمایندگی نمیکردند مورد توجه قرار نمیگرفتند<br /> ۵ وقتی کردها زیر بمباران وکشتار ملاها بودند تنها گروهی که بسراغ انها رفت وبا قاسملو مصاحبه کرد وگفت اینها از هموطنان ما هستند مجاهدین خلق بودند در رژیم شاه وملاها کردها جزو اشرار بحساب میامدند که باید سرکوب شوند اگر نا اگاه بودند چنین جرات وجسارتی بخرج نمیدادند<br /> وعلت سرکوب مجاهدین خلق در این بود که ارزوی ایرانی برای همه ایرانیان را داشته ودارندباسپاس</p>

  • کاربر مهمان توانا

    <p>از صحبت های شما چنین اسنباط میشود که روستائی زاده بودن بد است وانها که سه نسل قبلشان به روستاهابرمیگردد گناهی مرتکب شدند وباید سرکوب شوند<br /> این افکار افکار قرن هفدهم است که حالا بع شمال در قرن بیست ویکم رسيده است<br /> مجاهدین خلق ارمانگرا هستند وبرای ازادي مردم خودشانرا فدا میکنند</p>

  • امیر شبیری

    <p>نویسنده محبوب من خانم پارسی پور. از شما متشکرم که افکار خود را مثل همیشه بی پروا برای ما می نویسید. و در عجبم که بعضی خوانندگان از امکان تبادل نظر استفاده می کنند تا به شحص شما و به قصد تحقیر حمله کنند. زمانی که در تبعید خود خواسته درآلمان در سالهای سیاه اواخر دهه طلایی شصت کتاب زنان بدون مردان را خواندم سخت در حیرت شدم.نمی توانستم تصور کنم که چکونه اجازه چاپ چنین کتاب بی پروایی را می دهند. فکر کردم نوشته های این کتاب تیشه به ریشه است. ریشه جهل و سرکوب و بندگی. نمی دانستم که نویسنده خود ولی دوباره به زندان سرکوب و خفقان باز گشته است. زندانی که زندانیانش بهای آن را سالها بهد از آزادی همچنان می پردازند.</p> <p>متشکرم که شما بیاد ما می آورید که مجاهدین را بصورت انسان ببینیم. انسانهایی که هر کدام به دلیلی و با آرمانی به این راه قدم کذاشتند. من هم بر همین نظر هستم. ولی آنگاه باید حزب اللهی ها و جنایتکاران جمهوری اسلامی را هم به صورت انسان ببینیم. اینک مجاهدین مظلوم محسوب می شوند و جمهوری اسلامی ظالم. من خود خوب سالهای شصت را بیاد دارم که دختران شکننده و جدی مجاهد سعی به فروش نشریه داشتند و ارازل کریه المنظر جزب اللهی آنها را دسته جمعی در خیابان کتک می زنند و من تماشا گر بی طرف و آزادی خواه جرات دخالت نمی کردم.</p> <p>مشکل انسان بودن و انسان قلمداد شدن از آنجا آغاز می شود که افرادی فردیت خود را و انسانیت خود را در مرحله ذوب شدن در کلی بزرگتر به رهبرشان می بخشند. ذوب ذوب است چه در رهبر چه در مسعود چه در هیتلر چه در مائو.</p> <p>آنگاه است که در مقابله با این توده از انسانیت و وجدان فردی رها شده سخت می شود آنها را به عنوان انسان در نظر گرفت. وقتی مجاهدین در اشرف کشته شدند بسیاری گفتند و نوشتند که تاریخ مصرفشان تمام شده بود. این جمله درد ناک حاکی از دیدی است به غیر انسان. به جسمی. به محصولی. به قوطی کنسروی.<br /> این نگاه غیر انسانی هم معلول بد و کژ بینی خودمان است و هم تا قسمتی نتیجه ذوب شدن افراد و سپردن انسانیت و وجدان خود به دست دیگری. در اینجا ذوب شده هم مسئول عواقب دوب شدنش است. ما هم که راحت حکم می کنیم نیز مسئول تهی شدن از عواطف انسانی خود هستیم. آن جانور هایی که از آمادگی ذوب شدن دیگران استفاده و سو استفاده می کنند نیز مسئول اینهمه درد و رنج هستند.</p> <p>ذوب شدگان را می توان بصورت انسانهایی دید که در فرار از منی ضعیف خود را با کلی بزرگ یکی می کنند به قیمت از دست دادن من ضعیفشان. این فرایند در توضیح چگونگی شکل گیری فاشیسم بسیا رمورد تحقیق قرار گرفته است.</p> <p>افسوس که ما ایرانیان مستعد فاشیسم درس آن را و پاد زهر آن را در مدرسه فرا نمی گیریم.</p> <p>پادزهر فاشیسم پرورش انسانهایی آزاده و با شخصیت قوی است. با منی سرشار از اعتماد بنفس، عشق به خویشتن و عشق به دیگران.</p>

  • شهرنوش پارس پور

    <p>چنین به نظر می رسد که با موج این نامه ها بهتر است مدتی به مسئله مجاهدین بپردازیم. بازنامه هایی آمده که بر من خشم گرفته اند چرا در این باره نوشته ام و چرا داستان ننوشته ام. همانطور که در متن مقاله دیده اید من سال ها در کنار مجاهدین بوده ام و به اندازه خودم حق داشته ام در ابن باره بنویسم.<br /> مسئله مجاهدین از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است</p> <p>شهرنوش پارسی پور</p>

  • کاربر مهمان

    <p>عنوان نوشته شما هست «مجاهدین خلق و داوری تاریخ» من نمی دانم که ایا این عنوان را خودتان برای این نوشته انتخاب کردید یا کس دیگری. به هر صورت از این که خانم پارسی پور قرار است نقش تاریخ را هم به خود اختصاص بدهد برایم جالب آمد. </p>

  • ممد

    <p>با سلام. مقاله خوب و متاثر کننده ای بود. من که با خواندن این مقاله فقط اشک ریختم و دلم به حال جوانان خاورمیانه سوخت. مجاهدین از جوانان پاک جامعه بودند که فکر می کردند می توانند با مبارزه و خونریزی جامعه ای بهشت گونه برسند ولی خود در دام خونریزان که همه بر علیه آن ها همدست بودند، گرفتار شدند. ای کاش صدای افراد بی طرفی مثل شما بیشتر شنیده شود. </p>

  • وحید پیها نی‌-

    <p>نویسنده محترم،در نوشتار خود تاکید دارند،اکثر هواداران مجاهدین از طبقه ۲-۳امّ مهاجرین روستای بودند.هیچ آگاهی‌ از قوانین حاکم بر سیاست....نداشتند؟سوال من از ایشان این که، </p> <p>۱-قشراکثرشهر نشین آن زمان ایران چه کسانی‌ بودند؟ </p> <p>۲-آیا وضعیت دیگر گروها متفاوت بود؟ </p> <p>۳-چند مدت بود که اصلا روزنامه گروها ی سیاسی چا پ میشد؟ </p> <p>۴-آیا مجاهدین چیزی جز خواسته‌های امروز که ایرانیان خواهان آن هستند داشتند؟ </p> <p>۵-آیا وجود سر هر ۴راه ۱روزنامه فروش آنهم از نوع سیاسی چیزی خا ر ج از عرف سیاسی دنیا بود؟ </p> <p>۶-سرنوشت آنهای که پشتیبانی‌ جهانی‌ داشتند و روند سیاسی حاکم بر جهان سیاست را میدانستند چه شد؟ </p> <p>۷-این قاتل‌ها و توطئه گران جهانی‌ که هر چند گاهی برای جوانان ساده دل‌ روستای زا ده‌ کشورهای خاور میانه نقش شوم میکشند چه نام دارند؟جز نبود آگاهی‌ </p> <p>۸-اکثریت پیکان و ژیان داشتند یا پراید و پژو؟ </p> <p>۹-شما را به خدای انصاف قسم میدم ۱گروه سیاسی که درک درست از دموکراسی و آزادی در آن دهه داشته آیا شما به من میتوانید معرفی‌ کنید؟مطمئناً اشخاصی‌ فردی بودند که نسبتا دارای درک بهتر و صحیح از دمکراسی داشتند،ولی‌ بسیار کم و صدای آنها به گوش کسی‌ نمی‌رسید،۲۵۳۷ سال دهان ۱ ملت را دوخته بودند(مجاهدین هم آن زمان ایرانی‌ بودند و جزو این دهان دوختگان)،چطور می‌توان از این قربانیان استبداد, مروج آزادی انتظار داشت،در کجای این وطن استبداد زده آنها درس آزادی را خواند بودند؟و تمرین کرده بودند؟در ادامه همینطور می‌توان تقریبا تمام مطلب نویسنده محترم را به سوالات زیادی تبدیل کرد، ایشان تمام مشکلات و کمبودهای که در اصل مختص جا معه دهه شصت ایران بود است را بر سر سفره مغز مجاهدین، که سالها بخت برگشت از دنیا و اخرت شدند به تصویر میکشند، و نمیگویند جامعه ایران! </p> <p>(موضوع مجاهدین امروز یعنی‌ مجاهدین۱۳۹۰ مورد بحث من نیست،کسانی‌ که بعداز ۳۰ سال هنوز آب در هاونگ ۱۳۶۰ میکوبند،به سختی می‌توان قبول کرد از حداقل سلامتی‌ روح و روان برخوردارند) </p> <p>گویا فقط این مجاهدین بودند در دهه۶۰ که شامل این نقصان‌های اجتماعی هستند و دیگران مبرّا! حال چرا مجاهدین؟ </p> <p>وضعیت دردناک و فلاکت با ر فعلی‌ آنها همه را به نظرپردازی وامیدارد،حتی اگر این نظر با دلسوزی ولی‌ بی‌ تعمق باشد. </p> <p>علت این که که مجاهدین در آن زمان برخوردار از حمایت کثیری هوادار،آنهم جوان،دانشجو،دانش آموز.....بودند.(انسانهای،پاک،ساده،از خود گذشته، چون این قشر هستند که جانفشانی میکنند و وا‌ بستگی دنیوی ندارند همه جا این قانون و اصل اعتبار دارد،ندا آقا سلطان،سهراب اعرابی،......هم زیر ۳۰ سال سنّ داشتند ،ترکیب اسلام و مارکسیست هم به آنها شانس خوبی‌ برای جذب،مسلمان ولی‌ نه سنتی‌ و افرادی که به چپ تما یل داشتند و امکان فعالیتشان محدود شده بود را داده بود) ،این دلیل کسرت آنها بود نه اینکه نسل ۲امّ ۳امّ روستایی بودند </p> <p>سالهائ ۱۳۵۸ تا خرداد ۱۳۶۰ایران( این سرزمین استبداد زده) تازه ۲سال و۴ماه سنّ دارد،یعنی‌ ایران تازه کودکی ۲سال و۴ماه است. </p> <p>ایران با بیش از ۲۵۰۰ سال سنّ، کوتاه مدتی‌ است که به تاریخ پیوسته،از این ۲۵۰۰ سال سنّ بیشتر استبداد آموختیم تا نیک‌ رفتار ی را،دشنام آموختیم تا گفتار نیک‌ را،پندار ترس را تا نیک‌ پنداری. </p> <p>ندیده گرفتن بستر استبدادی جامعه استبداد زده،کمکی‌ در تحلیل درست و منطقی از پدید‌های اجتماعی به ما نمیکند،فقط هزینه رسیدن به آن را میفزاید. </p> <p>در این خانه هنوز هم سر میبرند و با دشنه قلب میشکافند،کسی‌ هم روزنامه بر سر ۴راه نمی‌‌فروشد،نزدیک ۲سال هم است که بیش از ۳میلیون در خیابانهای تهران با سکوت اعلام دوری و پرهیز از خشونت کردند. </p> <p>این مار استبداد چندین سر دارد.بستر گرم و نرم این مار نا آگاهیست. </p> <p>وحید پیها نی‌-اردیبهشت۱۳۹۰-زوریخ</p>

  • پيام

    <p>سركار خانم شهرنوش (بااين نام زيبايتان) موضوعي را كه انتخاب كرديد بسيار سنگين است وشما دراين اندازه تشريف نداريد.</p>

  • کاربر مهمانmansour piry khanghah

    <p>این متن شما را فقط میتوان به عنوان تذکری ضعیف به خاطر سپرد.<br /> همه میدانند که اعضای همه سازمانها (مذهبی و غیر مذهبی )به خاطر نبود اطلاعات صحیح سیاسی - اجتماعی و نبود فرهنگ مردمسالاری، تحت تاثیر انقلابات ضد امپریالیستی و جنگ مسلحانه بودند.اما مشکل حزب الهی ها و مجاهدین و بعضی از چپیها ،بدست داشتن و یابه دست گرفتن قدرت حاکمه به هر قیمت بوده و هنوز هست.لذا کشتن مخالفان،هنوز در دستور کار این عقب ماندگان سیاسی است.در اروپا تروریست را پس از دستگیری ،حد اکثر پانزده سال زندانی میکنند و در زمان حبس به زندانی حد اقل امکانات را برای ادامه تحصیل و اماده شدن برای زندگی مسالمت امیز در جامعه میدهند.در صورتی که اخوندها و مخالفانشان چنین نمی اندیشند و ترجیح میدهند که با حذف فیزیکی مخالفان در مسند قدرت بمانند.اینجا یک سئوال دارم و امیدوارم خانم پارسی پور محترم پاسخ بفرمایند؛چرا هنوز مخالفین ج.ا.ا به صحیح بودن مبارزه مسالمت امیز اعتقاد کافی پیدا نکرده اند؟در میان خبرها و مقالات رادیو زمانه که جناب عالی با ان همکاری دارید،تبلیغ خشونت و کشتار را بسیار خوانده ام.چرا؟/؟ ایا نباید ابتدا همین نشریات و نویسندگان را زیر سئوال برد؟ازادی بیان در بهشت غربی و امریکائی ما هم حد و مرز دارد.به امید رهائی اعضای سازمانها از بند دیکتاتوری سازمانهای خود و تفکر دیکتاتوری شان و به امید رهائی ایرانیان از بند دیکتاتوری اخوندها</p>

  • کاربر marjan

    <p>مطلب جالبي بود.شما همیشه از منظري بکر به مسائل نگاه مي کنید و من حس لطيف زنانه ای که در نگاه شما جاري است دوست دارم. پاينده باشيد.</p>

  • شهرنوش پارس پور

    <p>در نوشن مقاله اشتباه کوچکی دخ داده. من نامه ام را در زمستان سال ۵۹ نوشته بودم و نه سال ۱۳۶۰.<br /> آقای منصوز پیری خانقاه از سازمان ج.ا.ا. نام برده اند. متوجه نشدم این کدامین سازمان است. لطفا روشنگری بفرمائید.</p> <p>شهرنوش پارسی پور</p>

  • کاربر مهمان

    <p>خانم پارسی پور در ادامه رویه قبلی همچنان دارد موضوع داستان نویسی و بررسی های اجتماعی و تاریخی را با هم مخلوط می کنند. در داستان نویسی تخیل نقش اصلی را دارد و کسی از نویسنده نمی پرسد که چرا افراد یک داستان چینن کردند یا چنان کردند. در بررسی های تاریخی باید مستنند باشد (هر یک به صورت خاص خود). حالا ایشان قلم بر می دارد و به همان سیاق که قبلا داستان می نوشت بررسی های اسطوره ای می کند از مدل زنانه - مردانه و به همین روال مثلا اتم ها نر و ماده پیدا می کنند. از حالا باید منتظر نوشته های داستانی او باشیم در مورد عملکرد های یکی از پیچیده ترین سازمان های سیاسی ایران، شاید هم دنیا. خوبی داستان این است که در این مورد که رهبری از مدل نر و ماده است دیگر احتیاج به اثبات ندارد و واضح است. </p>

  • رویا

    <p>آقای وحید پیهانی چقدر خوب و درست نوشته بودید و چقدر درد را به درستی شناخته اید، کاملا با شما موافقم، نمی توان با سهل انگاری و سطحی با این دوره تاریخی خونبار و پردرد روبرو شد.<br /> خانم پارسی پور ج.ا.ا مخفف جمهوری اسلامی ایران است، واقعا نمی دانستید؟</p>

  • کاربر مهمان احمد

    <p>اطلاعاتی ها ميگويند مجاهدین خلق نا اگاه هستند واخبار را نمي دانند<br /> من از طریق تلويزیون سیمای ازادي وابسته به مجاهدین خلق اخرین اخبار را دنبال ميکنم<br /> از طریق سایتهاي مختلف مجاهدین خلق بيشترین اخبار را راجع به ايران ميدهند پس بهتر است اطلاعاتي ها فکر بکنند وحرف بزنند<br /> در هر کشوری احزاب هستند که پیشرفت مردم را دنبال ميکنند خواستهاي کارگران واقشار مختلف را پی ميگیرند<br /> در کشوری که حزب ازاد نیست یعنی هيچ چيزی نیست<br /> مجاهدین از متن جامعه ایران هستند وچون وابسته به نفت خواران نمیباشند زير فشار هستند</p>