کشتار زنانگی هستی (۲)
<p>شهرنوش پارسی‌پور - روشن است که مقطع شکل‌گیری اسطوره‌ی «انوما الیش» هم‌زمان است با آغاز آگاهی مردان نسبت به خود و نقش مهمی که در هستی دارند. «پدر» دارد به یک مفهوم حقیقی تبدیل می‌شود. «شوهر» هم اهمیت خارق‌العاده‌ای پیدا می‌کند. اما شاید مهم‌ترین نکته، آغاز شناخت جنسی دو مرد نسبت به یکدیگر باشد. با حذف و کشتن «تیامات»، زنانگی هستی محدود و محدود‌تر می‌شود. زن از نقش مهمی که تا این لحظه بازی می‌کرد کنار گذاشته می‌شود. از این پس او فقط می‌تواند شیئی‌ای باشد زاینده. یک نوع «ابزار ناطق» که طلب هر نوع بیگاری از او مجاز است. در عین حال او را می‌خرند برای آنکه برایشان بچه بزاید. این یک نقش را به هیچوجه نمی‌توانند از او بگیرند.</p> <!--break--> <p><a href="http://www.zamahang.com/podcast/2010/20110422_Shahrnush_Asaatir_No_4.mp3" target="_blank" rel="noopener"><img height="31" width="273" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/musicicon.jpg" alt="" /></a></p> <p> </p> <p>اما بدون شک او دیگر در ارتباط جنسی نقش مهمی به عهده ندارد. البته در واقعیت، مسئله به شکل دیگری رخ می‌دهد، و مردانی هستند که عاشق زن می‌شوند. اما از آنجایی که «زنانگی هستی» نابود شده، این نقش نیز بر عهده‌ی مردان و پسران زیبا گذاشته می‌شود. دلایل این مسئله بسیار قابل بررسی‌ست. نخستین مسئله نیاز جامعه‌های خاورمیانه به پنهان کردن زنان است. موقعیت جغرافیائی منطقه به‌گونه‌ای‌ست که همیشه در معرض حمله و یورش اقوام دور و بر قرار دارد. ایجاد کشاورزی و داشتن ذخیره‌ی مواد خوراکی نخستین دلیل حمله مداوم شکارچیان گرسنه به این روستا- شهرهای سیر و خوشحال است. بعد‌ها این حملات از ناحیه اقوام مجاور رخ می‌دهد و از آن روز تا به امروز ادامه دارد.</p> <p> </p> <p><img hspace="8" height="303" width="250" vspace="8" align="left" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/parskj02.jpg" alt="" />روشن است که در چنین حالتی زنان طعمه بسیار لذیذی به شمار می‌آیند. شاید این راز روش فحشای مقدس باشد که در این جامعه‌ها رواج داشت. جامعه‌ی مادرتبار بخشی از زنان خود را به‌عنوان روسپی قربانی می‌کرد و همانند طعمه‌ای به سوی شکارچیان و مهاجمان پرتاب می‌کرد تا بقیه‌ی زنان و دختران را از خطر تجاوز برهاند. در اینجا تکنولوژی نیز به یاری مردم آمده و پارچه اختراع شده است. در داستان «گیل گمش»، اسب شناخته‌شده نیست، اما پارچه به فراوانی در این داستان نقش بازی می‌کند. از اشاراتی که در اسطوره‌ی «گیل گمش» به پارچه می‌شود، می‌توان دریافت که اختراع نوینی‌ست و کم و بیش می‌توان باور داشت که مخترع آن نیز زنان باید بوده باشند. این اختراع به همین دلیل به همراه حقیر شدن زن‌ها تحقیر می‌شود و نخ ریسیدن به کاری حقیر تشبیه می‌شود. اما اختراع پارچه با خود تحولاتی را در جامعه به‌وجود می‌آورد. باید باور کرد که در وهله‌ی نخست زنان به میل خود به زیر حجاب می‌روند. استفاده از این محصول دست انسان افتخاربرانگیز و لذت‌بخش است. از آنجائی که در مقطع بعدی یورش‌های قبایل نیز آغاز می‌شود، مردان نیز سر خود را زیر پارچه پنهان می‌کنند. تجاوز به مردان نیز امری رایج است. از سوی دیگر گرمای شدید آفتاب منطقه نیز دلیل دیگری بر پنهان کردن سر و بدن در زیر پارچه است. اما آنچه که از همه مهم‌تر است خود پارچه است که اختراعی مبهوت‌کننده به‌شمار می‌آید. انسان برای نخستین بار قادر است به معنای واقعی واژه خود را بپوشاند. در حقیقت شاید بتوان باور کرد که پارچه به عامل اصلی نجابت تبدیل می‌شود. در اسطوره‌ی گیل گمش «سیدوری»، فروشنده‌ی شراب نخستین زنی‌ست که حجاب دارد. آیا او را می‌توان با سدرةالمنت‌های عرفان ایرانی تطبیق داد؟ در این‌باره بعد‌تر گفت خواهم کرد.</p> <p><br /> البته در اسطوره‌ی «انوما الیش» به طور مستقیم از پارچه سخنی به میان نمی‌آید. حتی داستان به گونه‌ای پیش می‌رود که گوئیا این‌ها همه به خاطرات ماقبل اختراع پارچه مربوط است. اما بدون شک پارچه وجود دارد. عصر بازرگانی راه‌های دور نیز آغاز گشته است. لابد بندگانی لازم هستند تا بار را روی شانه گذاشته و از این روستا-شهر به آن روستا-شهر منتقل کنند. اما بدون شک تجربه به همراه بردن زنان در این سفرهای بازرگانی کوچک با شکست مواجه شده است، چون زنان مورد تجاوز قرار می‌گیرند و باردار می‌شوند. پس در زمانی کوتاه زنان از این سفر‌ها حذف شده و مردان به‌طور مستقل به‌راه می‌افتند. این نکته‌ی بسیار بسیار مهمی‌ست. مردان در این سفر‌ها دو نکته را کشف می‌کنند:</p> <p><br /> نخست اینکه می‌توانند در غیبت زنان خود همه کار‌ها را به کرده آورند، <br /> و دوم اینکه می‌توانند در غیاب زنان با یکدیگر عشق بورزند.</p> <p><br /> <img hspace="8" height="262" width="250" vspace="8" align="right" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/parskj03.jpg" alt="" />بدین ترتیب جنینی به نام مرد وابسته به مادر دارد از جفت و زهدان مادر خود جدا می‌شود. شک نیست که در آغاز، این‌کار خود‌به‌خود و بدون تصمیمات قبلی شکل گرفته، و اما هنگامی که شکل گرفته معنائی عمیق و قابل تأمل به‌خود گرفته. در این مقطع مردان نخستین حزب خود را تشکیل داده‌اند، و این حزب که باید برای آن اصطلاح بهتری پیدا کرد، تصمیم به حذف زنان از میدان کار رسمی اجتماعی گرفته است. در شکل ایرانی داستان، آئین کاملاً مردانه‌ی مهر باید در همین ایام شکل گرفته باشد. اما بدون شک یک نمونه‌ی حزب‌وار مردانه نیز باید در مجموعه فرهنگ ایلام و سومر وجود داشته باشد. ما رد پای آن را به‌خوبی در داستان «گیل گمش» پیدا می‌کنیم، که البته پس از به پایان رسیدن بخش «انوما الیش» مورد بررسی قرار خواهد گرفت.</p> <p><br /> پس آغاز بازرگانی آغازی‌ست بر پایان عصر مادرتباری. مردان بدون زنان به سفر می‌روند و یکدیگر را کشف می‌کنند. این کشف منجر به تشکل انجمن‌های سری ضد زنان می‌شود. هرکاری که زن‌ها انجام می‌دهند مردان نیز قادرند انجام دهند. تنها یک کار است که آن‌ها نمی‌توانند انجام دهند و آن باردار شدن و بچه‌دار شدن است. اینک اما چون فرمان تاریخی برای حذف زن آغاز شده است، و چون زنان در جریان حملات و یورش‌ها مجبورند با مهاجر همبستر شوند، باعث می‌شوند که مردان بسیار رنج ببرند، و چون پارچه اختراع شده و می‌توان پوشیده بود، و در خانه پنهان بود و چون وابستگی شدید به مادر، ذهن مردانه را فلج کرده است و او با تمام قوا می‌کوشد از این حالت فلجیت خارج شود؛ و چون دست بر قضا دوران تعادل بهاری که در برج گاو (اردیبهشت) بوده، دارد به پایان خود رسیده و سیطره برج حمل آغاز می‌شود، و چون در تمام دنیای قدیم خاورمیانه می‌توان نشانه‌های قربانی کردن گاو از یک سو و قربانی کردن گوسفند از سوی دیگر را پیدا کرد، و این هردو نیازمند قصاب است و قصاب در اکثریت مواقع مرد است، برتری و هژمونی مرد آغاز می‌شود؛ و در کنار مرد یک مرد دیگر قرار می‌گیرد که به جای زن مورد مشورت و رایزنی قرار می‌گیرد و حتی در صورتی که لازم باشد می‌توان با او همخوابه شد.</p> <p><br /> و عصر «مادران بی‌سر» آغاز می‌شود. زنانی که بچه می‌زایند. به اندازه‌ی زمان کوتاهی به آن‌ها شیر می‌دهند و بعد هیچ حقی نسبت به آن‌ها ندارند. حق محدودی از سهم‌الارث نیز برای آن‌ها تعیین می‌شود. واژه‌ی سومری «اندرونا» به معنای «خانه خدایان» است. می‌توان به اتکای قوه تخیل به آن زمان‌های دور سفر کرد و دید که در عصر مادرتباری زنان نیمه‌خدا و خدا در این خلوت‌ها می‌نشسته‌اند و برای هرکاری تصمیم می‌گرفته‌اند. اما واژه در درازنای زمان معنای پر اهمیت خود را از دست داده و به مکان رندگی زنان تبدیل شده. همین‌طور است اسم عام زیبای «ننه» که در نام اکثر بانو خدایان قدیم، همانند ایننانا، نین هورساگ و حتی آناهیتا به چشم می‌خورد. می‌بینیم که این نام نیز به خطابی به کلفت‌ها تنزل پیدا کرده است.</p> <p><br /> در شماره آینده به بحث آسترولوژی (طالع‌بینی بر اساس حرکت ستارگان) خواهم پرداخت.</p> <p><br /> <strong>عکس‌ها:</strong><br /> عکس نخست: پارچه‌‌ای که در نواحی بین‌النهرین به‌دست آمده، عکس دوم: جنبه‌ی زینتی دارد و عکس سوم: طرحی از پارچه‌ در مصر باستان.</p> <p><br /> <strong>در همین زمینه:</strong><br /> <a href="//radiozamaneh.com/culture/revayat/2011/04/25/3529" target="_blank" rel="noopener">::اساطیر در باب آفرینش جهان، بخش سوم::</a></p>
شهرنوش پارسیپور - روشن است که مقطع شکلگیری اسطورهی «انوما الیش» همزمان است با آغاز آگاهی مردان نسبت به خود و نقش مهمی که در هستی دارند. «پدر» دارد به یک مفهوم حقیقی تبدیل میشود. «شوهر» هم اهمیت خارقالعادهای پیدا میکند. اما شاید مهمترین نکته، آغاز شناخت جنسی دو مرد نسبت به یکدیگر باشد. با حذف و کشتن «تیامات»، زنانگی هستی محدود و محدودتر میشود. زن از نقش مهمی که تا این لحظه بازی میکرد کنار گذاشته میشود. از این پس او فقط میتواند شیئیای باشد زاینده. یک نوع «ابزار ناطق» که طلب هر نوع بیگاری از او مجاز است. در عین حال او را میخرند برای آنکه برایشان بچه بزاید. این یک نقش را به هیچوجه نمیتوانند از او بگیرند.
اما بدون شک او دیگر در ارتباط جنسی نقش مهمی به عهده ندارد. البته در واقعیت، مسئله به شکل دیگری رخ میدهد، و مردانی هستند که عاشق زن میشوند. اما از آنجایی که «زنانگی هستی» نابود شده، این نقش نیز بر عهدهی مردان و پسران زیبا گذاشته میشود. دلایل این مسئله بسیار قابل بررسیست. نخستین مسئله نیاز جامعههای خاورمیانه به پنهان کردن زنان است. موقعیت جغرافیائی منطقه بهگونهایست که همیشه در معرض حمله و یورش اقوام دور و بر قرار دارد. ایجاد کشاورزی و داشتن ذخیرهی مواد خوراکی نخستین دلیل حمله مداوم شکارچیان گرسنه به این روستا- شهرهای سیر و خوشحال است. بعدها این حملات از ناحیه اقوام مجاور رخ میدهد و از آن روز تا به امروز ادامه دارد.
روشن است که در چنین حالتی زنان طعمه بسیار لذیذی به شمار میآیند. شاید این راز روش فحشای مقدس باشد که در این جامعهها رواج داشت. جامعهی مادرتبار بخشی از زنان خود را بهعنوان روسپی قربانی میکرد و همانند طعمهای به سوی شکارچیان و مهاجمان پرتاب میکرد تا بقیهی زنان و دختران را از خطر تجاوز برهاند. در اینجا تکنولوژی نیز به یاری مردم آمده و پارچه اختراع شده است. در داستان «گیل گمش»، اسب شناختهشده نیست، اما پارچه به فراوانی در این داستان نقش بازی میکند. از اشاراتی که در اسطورهی «گیل گمش» به پارچه میشود، میتوان دریافت که اختراع نوینیست و کم و بیش میتوان باور داشت که مخترع آن نیز زنان باید بوده باشند. این اختراع به همین دلیل به همراه حقیر شدن زنها تحقیر میشود و نخ ریسیدن به کاری حقیر تشبیه میشود. اما اختراع پارچه با خود تحولاتی را در جامعه بهوجود میآورد. باید باور کرد که در وهلهی نخست زنان به میل خود به زیر حجاب میروند. استفاده از این محصول دست انسان افتخاربرانگیز و لذتبخش است. از آنجائی که در مقطع بعدی یورشهای قبایل نیز آغاز میشود، مردان نیز سر خود را زیر پارچه پنهان میکنند. تجاوز به مردان نیز امری رایج است. از سوی دیگر گرمای شدید آفتاب منطقه نیز دلیل دیگری بر پنهان کردن سر و بدن در زیر پارچه است. اما آنچه که از همه مهمتر است خود پارچه است که اختراعی مبهوتکننده بهشمار میآید. انسان برای نخستین بار قادر است به معنای واقعی واژه خود را بپوشاند. در حقیقت شاید بتوان باور کرد که پارچه به عامل اصلی نجابت تبدیل میشود. در اسطورهی گیل گمش «سیدوری»، فروشندهی شراب نخستین زنیست که حجاب دارد. آیا او را میتوان با سدرةالمنتهای عرفان ایرانی تطبیق داد؟ در اینباره بعدتر گفت خواهم کرد.
البته در اسطورهی «انوما الیش» به طور مستقیم از پارچه سخنی به میان نمیآید. حتی داستان به گونهای پیش میرود که گوئیا اینها همه به خاطرات ماقبل اختراع پارچه مربوط است. اما بدون شک پارچه وجود دارد. عصر بازرگانی راههای دور نیز آغاز گشته است. لابد بندگانی لازم هستند تا بار را روی شانه گذاشته و از این روستا-شهر به آن روستا-شهر منتقل کنند. اما بدون شک تجربه به همراه بردن زنان در این سفرهای بازرگانی کوچک با شکست مواجه شده است، چون زنان مورد تجاوز قرار میگیرند و باردار میشوند. پس در زمانی کوتاه زنان از این سفرها حذف شده و مردان بهطور مستقل بهراه میافتند. این نکتهی بسیار بسیار مهمیست. مردان در این سفرها دو نکته را کشف میکنند:
نخست اینکه میتوانند در غیبت زنان خود همه کارها را به کرده آورند،
و دوم اینکه میتوانند در غیاب زنان با یکدیگر عشق بورزند.
بدین ترتیب جنینی به نام مرد وابسته به مادر دارد از جفت و زهدان مادر خود جدا میشود. شک نیست که در آغاز، اینکار خودبهخود و بدون تصمیمات قبلی شکل گرفته، و اما هنگامی که شکل گرفته معنائی عمیق و قابل تأمل بهخود گرفته. در این مقطع مردان نخستین حزب خود را تشکیل دادهاند، و این حزب که باید برای آن اصطلاح بهتری پیدا کرد، تصمیم به حذف زنان از میدان کار رسمی اجتماعی گرفته است. در شکل ایرانی داستان، آئین کاملاً مردانهی مهر باید در همین ایام شکل گرفته باشد. اما بدون شک یک نمونهی حزبوار مردانه نیز باید در مجموعه فرهنگ ایلام و سومر وجود داشته باشد. ما رد پای آن را بهخوبی در داستان «گیل گمش» پیدا میکنیم، که البته پس از به پایان رسیدن بخش «انوما الیش» مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
پس آغاز بازرگانی آغازیست بر پایان عصر مادرتباری. مردان بدون زنان به سفر میروند و یکدیگر را کشف میکنند. این کشف منجر به تشکل انجمنهای سری ضد زنان میشود. هرکاری که زنها انجام میدهند مردان نیز قادرند انجام دهند. تنها یک کار است که آنها نمیتوانند انجام دهند و آن باردار شدن و بچهدار شدن است. اینک اما چون فرمان تاریخی برای حذف زن آغاز شده است، و چون زنان در جریان حملات و یورشها مجبورند با مهاجر همبستر شوند، باعث میشوند که مردان بسیار رنج ببرند، و چون پارچه اختراع شده و میتوان پوشیده بود، و در خانه پنهان بود و چون وابستگی شدید به مادر، ذهن مردانه را فلج کرده است و او با تمام قوا میکوشد از این حالت فلجیت خارج شود؛ و چون دست بر قضا دوران تعادل بهاری که در برج گاو (اردیبهشت) بوده، دارد به پایان خود رسیده و سیطره برج حمل آغاز میشود، و چون در تمام دنیای قدیم خاورمیانه میتوان نشانههای قربانی کردن گاو از یک سو و قربانی کردن گوسفند از سوی دیگر را پیدا کرد، و این هردو نیازمند قصاب است و قصاب در اکثریت مواقع مرد است، برتری و هژمونی مرد آغاز میشود؛ و در کنار مرد یک مرد دیگر قرار میگیرد که به جای زن مورد مشورت و رایزنی قرار میگیرد و حتی در صورتی که لازم باشد میتوان با او همخوابه شد.
و عصر «مادران بیسر» آغاز میشود. زنانی که بچه میزایند. به اندازهی زمان کوتاهی به آنها شیر میدهند و بعد هیچ حقی نسبت به آنها ندارند. حق محدودی از سهمالارث نیز برای آنها تعیین میشود. واژهی سومری «اندرونا» به معنای «خانه خدایان» است. میتوان به اتکای قوه تخیل به آن زمانهای دور سفر کرد و دید که در عصر مادرتباری زنان نیمهخدا و خدا در این خلوتها مینشستهاند و برای هرکاری تصمیم میگرفتهاند. اما واژه در درازنای زمان معنای پر اهمیت خود را از دست داده و به مکان رندگی زنان تبدیل شده. همینطور است اسم عام زیبای «ننه» که در نام اکثر بانو خدایان قدیم، همانند ایننانا، نین هورساگ و حتی آناهیتا به چشم میخورد. میبینیم که این نام نیز به خطابی به کلفتها تنزل پیدا کرده است.
در شماره آینده به بحث آسترولوژی (طالعبینی بر اساس حرکت ستارگان) خواهم پرداخت.
عکسها:
عکس نخست: پارچهای که در نواحی بینالنهرین بهدست آمده، عکس دوم: جنبهی زینتی دارد و عکس سوم: طرحی از پارچه در مصر باستان.
در همین زمینه:
::اساطیر در باب آفرینش جهان، بخش سوم::
نظرها
نظری وجود ندارد.