ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

مجاهدین خلق و داوری تاریخ- بخش دوم

<p>شهرنوش پارسی&zwnj;پور - گفتم که در دیدن و شنیدن درباره مجاهدین و چریک&zwnj;ها همیشه به یاد ماشین&zwnj;های ژیان و پیکان می&zwnj;افتادم. در مقطعی که پیکان به بازار آمد یک حس غریبی در جامعه پیدا شد. همه به هیجان آمده بودند و همه دل&zwnj;شان می&zwnj;خواست یک پیکان یا ژیان داشته باشند، اما همه با خشم و حالت انتقادی می&zwnj;گفتند این خودرو مونتاژی&zwnj;ست و صنعت تلقی نمی&zwnj;شود. رویای این که پیکان کاملاً دست ساخت ایرانیان باشد آنقدر شدید شد که عاقبت در دوره جمهوری اسلامی مقطعی رسید که پیکان کاملاً ایرانی ساخته شد. با این ماشین است که کارگر به معنای واقعی کلمه در ایران مفهوم پیدا کرد، اما مسئله به اینجاها ختم نمی&zwnj;شد. پیکان و در دنباله آن ژیان در جامعه این حس را ایجاد کرده بود که می&zwnj;توانم در ماشین خودم بنشینم و از شرق به غرب و از شمال به جنوب بروم. روشن است که در این میدان فراخی که من برای خود پیدا کرده&zwnj;ام حمل چند قبضه اسلحه نیز امکان&zwnj;پذیر است. این برداشت انسان را بسیار زیاد به یاد داستان بانی و کلاید می&zwnj;اندازد. می&zwnj;توان با ماشین به راه&zwnj;های دور رفت. می&zwnj;توان مسلح بود. می&zwnj;توان در عصر زیردریایی&zwnj;های اتمی و ناوهای هواپیمابر و ماهواره&zwnj;ها دچار این توهم شد که چند قبضه اسلحه یاکلاشنیکف نیز اسلحه به شمار می&zwnj;آید. این بانی و کلایدبازی در ایران بدبختانه ابعاد گسترده&zwnj;ای پیدا کرد. تا اینجا دو بعد از این داستان پیکان و ژیان روشن شده است. بعد خود را صنعتی دیدن و تحول کیفی و روحی کردن و کارگر شدن و از رویای پرستش کارگران حمایت کردن، و بعد دوم در پیکان خود احساس آزادی کردن و به این&zwnj;سوی و آن&zwnj;سوی رفتن و اسلحه&zwnj;بازی کردن. اما بعد سومی نیز هست که قابل تامل و بررسی ست: آیا نیروهای خارجی از مونتاز اتومبیل در ایران شاد بودند؟ من از اصطلاح نیروهای خارجی به&zwnj;طور مبهم استفاده می&zwnj;کنم و ترجیح می&zwnj;دهم از نیروی ویژه&zwnj;ای نام نبرم، اما آیا این مسئله در کشورهای همسایه ایجاد حسادت نکرده بوده است؟ و آیا در برخی کشورهای دیگر باعث این هشدار نبوده است که ایران دارد بیدار و آگاه می&zwnj;شود و از حالت قرون وسطایی خارج می&zwnj;شود و این به صلاح ما نیست؟</p> <!--break--> <p><a href="http://www.zamahang.com/podcast/2010/20110422_Shahrnush_Gozaareshe_Zendegie_Maa_No_17.mp3" target="_blank" rel="noopener"><img height="31" width="273" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/musicicon.jpg" alt="" /></a><br /> حالا یک کم مسئله را خودمانی&zwnj;تر بررسی کنیم. آیا ما با داشتن پیکان و ژیان یک کم هول نکرده بودیم و دچار این توهم نشده بودیم که حالا &laquo;هرکاری مجاز است&raquo;؟ آیا ما در طول تاریخ از محرومیت جنسی رنج نبرده بودیم و آیا راه حل مشی مسلحانه را از این روی برنگزیده بودیم که برای نوع جدید رابطه&zwnj;های&zwnj;مان راه حلی بیابیم؟ این حقیقتی است که زن و مرد در ایران در نظام ارباب رعیتی حق ارتباط آزاد نداشته&zwnj;اند. روشن است که برای رسیدن به یک حد مجاز ارتباطی کسی به اندیشه حمل سلاح بیفتد. بالاخره باید روشن بشود که ما ابزار جنسی نیستیم. بلکه فقط می&zwnj;خواهیم از حق طبیعی و انسانی خود برای داشتن ارتباط سالم با جنس مخالف بهره&zwnj;برداری کنیم. کسانی که باد به باد نیروهای مذهبی دادند از این راز اطلاع داشتند. آنها نخستین کاری که کردند تحریم رفتار جنسی میان زن و مرد بود. اخیراً کار این تحریم ها به جای باریکی کشیده است. نمی&zwnj;توانید سگ نگه دارید. سگ نجس است. این افراد &laquo;موذیانه&raquo; توجه ندارند که ایران یک جامعه کشاورزی است و کشاورزان با سگ زندگانی می&zwnj;کنند. تمامی موانع را جلوی پای ایرانی&zwnj;ها گذاشتند تا به قدرت برسند. اما باز با گفتن این حرف&zwnj;ها قصد دفاع یا نکوهش از مجاهدین را ندارم، فقط می&zwnj;دانم که اصل خون این جریان را به هم پیوند داده است. منتهی شک نیست که جریان&zwnj;های چریکی در ایران صدمه جبران&zwnj;ناپذیری به مسیر رشد ایران زده است. در عصری که غرب به سرعت الکترونیکی می&zwnj;شد ما در چهارچوب مکانیسم حرکتی پیکان و ژیان باقی ماندیم. ما دچار یک توهم بزرگ شدیم که جوانی ما و نسبت سواد ما به جامعه مادر به ما حق می دهد که سلاح به دست بگیریم و به جای همه تصمیم بگیریم.</p> <p><br /> امروز اما بخشی از مجاهدین در عراق دچار گرفتاری دردناکی شده&zwnj;اند. من به عنوان یک ایرانی از این داستان در رنج هستم. به اشتباهاتی که مجاهدین مرتکب شده&zwnj;اند واقفم، اما از نسبت درنده&zwnj;خویی و بی&zwnj;رحمی و سفاکیت جمهوری اسلامی نیز آگاهی دارم. معتقد هستم که دستی نامرئی مجاهدین را به عراق رانده است، و البته این پاداش کسانی است که روی یک پا می&zwnj;ایستند. انتخاب رئیس&zwnj;جمهور از جانب این گروه اشتباه محض بوده است، اما کشتن ده&zwnj;ها تن به این جرم کار بسیار غیر قابل بخشایشی است. جداً باور دارم که جهان باید به مجاهدین در محاصره عراق پناهندگی بدهد. آنها بیش از حد رنج کشیده&zwnj;اند و منطقی است که باقیمانده عمر خود را در آرامش به&zwnj;سر ببرند. روشن است که عصر جنگ&zwnj;های چریکی و مشی مسلحانه به سر آمده است. حالا همه ما از دید ماهواره قابل رویت هستیم. هرگاه به جایی تلفن می&zwnj;کنیم نام و نشانی&zwnj;مان روی صفحه تلفن ظاهر می&zwnj;شود. تازه این نخستین گام&zwnj;هاست. به&zwnj;زودی بناست که در مغز همه ما یک سلول الکترونیکی کار بگذارند تا افکارمان به صورت شفاف بر صفحه مونیتور ظاهر شود. دیگر نمی&zwnj;دانم در چنین دنیایی چهارهزار مجاهد چه خطری برای چه کسی ایجاد می&zwnj;کنند؟ البته افرادی را دیده&zwnj;ام که کینه شتری نسبت به مجاهدین دارند و حاضرند آنها را با چنگ و دندان پاره کنند، اما من شک ندارم که جامعه ایران نسبت به این گروه نیز تسامح و تساهل دارد. به سهم خود از جهان می&zwnj;خواهم که جایی به مجاهدین اردوگاه اشرف بدهد. من به سهم خود می&zwnj;توانم تعهد کنم که آنها خطری برای هیچکس ایجاد نمی&zwnj;کنند. بر روشنفکران ایران فرض است که مسئله مجاهدین را بدون تعصب مورد بررسی قرار دهند. این جریان نیمه&zwnj;روستائی- نیمه&zwnj;شهری باید در معرض نور قرار گیرد. این حالت قرنطینه که آنها پیدا کرده&zwnj;اند به صلاح جامعه نیست. مجاهدین فرزندان مردم ایران هستند. نبوی نوشته بود که هرکس به مدت پنج دقیقه در زندگی&zwnj;اش مجاهد بوده است. اگر این حرف بهایی داشته باشد باید به این فکر بکنیم که به خاطر آن پنج دقیقه&zwnj;ای که مجاهد بوده&zwnj;ایم مسئول جان این افراد هستیم.</p> <p><br /> باز تکرار می&zwnj;کنم که من هرگز در زندگی&zwnj;ام مجاهد نبوده&zwnj;ام، اما اعتراف می&zwnj;کنم از زمان حمله به اردوگاه اشرف آرامش من نیز به هم ریخته است. به یاد روزه&zwnj;های بلند مجاهدین می&zwnj;افتم که در زندان تقریباً همیشه روزه بودند. یکی از زندانیان چپ&zwnj;گرا به من گفت که آنها تمرین گرسنگی می&zwnj;کنند. یادم هست که آن موقع از دست مجاهدین خشمگین می&zwnj;شدم. امروز اما متوجه می&zwnj;شوم که آنها تبلور رویاهای بخشی از جامعه ایران بوده&zwnj;اند. بیایید همه با هم برای آن که مجاهدین خلق از این گرفتاری به درآیند همکاری کنیم، و بیایید همه با هم به بررسی مسئله مجاهدین بپردازیم. به راستی ما چقدر در راندن آنها به سوی مشی مسلحانه مقصر بوده&zwnj;ایم؟ چقدر رویا دیده&zwnj;ایم که نیرویی را برابر نظام شاه یا آیت&zwnj;الله مستقر کنیم؟ حتی اگر یک روز یا حتی یک ساعت چنین رویایی در ذهن ما وجود داشته است در برابر مجاهدین مسئول هستیم. آنها بخواهید یا نخواهید فرزندان ما هستند. فرزندکشی دیگر بس است. باید راهی برای نجات آنها پیدا کنیم حتی اگر آنها انگشتان خود را به علامت پیروزی بالا بیاورند بازهم ما موظف هستیم به آنها یاری برسانیم، نه برای آن که بر عقاید خود پافشاری کنند، بلکه برای آن که آنها در این لحظه از تاریخ نیازمند کمک هستند. اگر ما بخواهیم آنها نجات پیدا خواهند کرد، اما اگر نخواهیم همه آنها از میان خواهند رفت. چون اصل خون بر آنها غلبه دارد و از مرگ دیگر نمی&zwnj;هراسند. باور کنید گناه مرگ آنها به پای ما نوشته خواهد شد. ما درعین حال باید میدان گفتمانی را با آنها بگشاییم. سال&zwnj;هاست که باهم حرف نزده&zwnj;ایم و این باعث کدورت می&zwnj;شود. پس با هم حرف بزنیم. راهی باز کنیم برای ارتباط مجدد. برای این که این کار را بکنیم ابداً مجبور نیستیم سیاسی باشیم. تنها کافی&zwnj;ست به انسانیت بیاندیشیم.</p> <p>&nbsp;</p> <p><a href="//radiozamaneh.com/culture/revayat/2011/04/30/3658" target="_blank" rel="noopener">بخش نخست</a></p>

شهرنوش پارسی‌پور - گفتم که در دیدن و شنیدن درباره مجاهدین و چریک‌ها همیشه به یاد ماشین‌های ژیان و پیکان می‌افتادم. در مقطعی که پیکان به بازار آمد یک حس غریبی در جامعه پیدا شد. همه به هیجان آمده بودند و همه دل‌شان می‌خواست یک پیکان یا ژیان داشته باشند، اما همه با خشم و حالت انتقادی می‌گفتند این خودرو مونتاژی‌ست و صنعت تلقی نمی‌شود. رویای این که پیکان کاملاً دست ساخت ایرانیان باشد آنقدر شدید شد که عاقبت در دوره جمهوری اسلامی مقطعی رسید که پیکان کاملاً ایرانی ساخته شد. با این ماشین است که کارگر به معنای واقعی کلمه در ایران مفهوم پیدا کرد، اما مسئله به اینجاها ختم نمی‌شد. پیکان و در دنباله آن ژیان در جامعه این حس را ایجاد کرده بود که می‌توانم در ماشین خودم بنشینم و از شرق به غرب و از شمال به جنوب بروم. روشن است که در این میدان فراخی که من برای خود پیدا کرده‌ام حمل چند قبضه اسلحه نیز امکان‌پذیر است. این برداشت انسان را بسیار زیاد به یاد داستان بانی و کلاید می‌اندازد. می‌توان با ماشین به راه‌های دور رفت. می‌توان مسلح بود. می‌توان در عصر زیردریایی‌های اتمی و ناوهای هواپیمابر و ماهواره‌ها دچار این توهم شد که چند قبضه اسلحه یاکلاشنیکف نیز اسلحه به شمار می‌آید. این بانی و کلایدبازی در ایران بدبختانه ابعاد گسترده‌ای پیدا کرد. تا اینجا دو بعد از این داستان پیکان و ژیان روشن شده است. بعد خود را صنعتی دیدن و تحول کیفی و روحی کردن و کارگر شدن و از رویای پرستش کارگران حمایت کردن، و بعد دوم در پیکان خود احساس آزادی کردن و به این‌سوی و آن‌سوی رفتن و اسلحه‌بازی کردن. اما بعد سومی نیز هست که قابل تامل و بررسی ست: آیا نیروهای خارجی از مونتاز اتومبیل در ایران شاد بودند؟ من از اصطلاح نیروهای خارجی به‌طور مبهم استفاده می‌کنم و ترجیح می‌دهم از نیروی ویژه‌ای نام نبرم، اما آیا این مسئله در کشورهای همسایه ایجاد حسادت نکرده بوده است؟ و آیا در برخی کشورهای دیگر باعث این هشدار نبوده است که ایران دارد بیدار و آگاه می‌شود و از حالت قرون وسطایی خارج می‌شود و این به صلاح ما نیست؟


حالا یک کم مسئله را خودمانی‌تر بررسی کنیم. آیا ما با داشتن پیکان و ژیان یک کم هول نکرده بودیم و دچار این توهم نشده بودیم که حالا «هرکاری مجاز است»؟ آیا ما در طول تاریخ از محرومیت جنسی رنج نبرده بودیم و آیا راه حل مشی مسلحانه را از این روی برنگزیده بودیم که برای نوع جدید رابطه‌های‌مان راه حلی بیابیم؟ این حقیقتی است که زن و مرد در ایران در نظام ارباب رعیتی حق ارتباط آزاد نداشته‌اند. روشن است که برای رسیدن به یک حد مجاز ارتباطی کسی به اندیشه حمل سلاح بیفتد. بالاخره باید روشن بشود که ما ابزار جنسی نیستیم. بلکه فقط می‌خواهیم از حق طبیعی و انسانی خود برای داشتن ارتباط سالم با جنس مخالف بهره‌برداری کنیم. کسانی که باد به باد نیروهای مذهبی دادند از این راز اطلاع داشتند. آنها نخستین کاری که کردند تحریم رفتار جنسی میان زن و مرد بود. اخیراً کار این تحریم ها به جای باریکی کشیده است. نمی‌توانید سگ نگه دارید. سگ نجس است. این افراد «موذیانه» توجه ندارند که ایران یک جامعه کشاورزی است و کشاورزان با سگ زندگانی می‌کنند. تمامی موانع را جلوی پای ایرانی‌ها گذاشتند تا به قدرت برسند. اما باز با گفتن این حرف‌ها قصد دفاع یا نکوهش از مجاهدین را ندارم، فقط می‌دانم که اصل خون این جریان را به هم پیوند داده است. منتهی شک نیست که جریان‌های چریکی در ایران صدمه جبران‌ناپذیری به مسیر رشد ایران زده است. در عصری که غرب به سرعت الکترونیکی می‌شد ما در چهارچوب مکانیسم حرکتی پیکان و ژیان باقی ماندیم. ما دچار یک توهم بزرگ شدیم که جوانی ما و نسبت سواد ما به جامعه مادر به ما حق می دهد که سلاح به دست بگیریم و به جای همه تصمیم بگیریم.

امروز اما بخشی از مجاهدین در عراق دچار گرفتاری دردناکی شده‌اند. من به عنوان یک ایرانی از این داستان در رنج هستم. به اشتباهاتی که مجاهدین مرتکب شده‌اند واقفم، اما از نسبت درنده‌خویی و بی‌رحمی و سفاکیت جمهوری اسلامی نیز آگاهی دارم. معتقد هستم که دستی نامرئی مجاهدین را به عراق رانده است، و البته این پاداش کسانی است که روی یک پا می‌ایستند. انتخاب رئیس‌جمهور از جانب این گروه اشتباه محض بوده است، اما کشتن ده‌ها تن به این جرم کار بسیار غیر قابل بخشایشی است. جداً باور دارم که جهان باید به مجاهدین در محاصره عراق پناهندگی بدهد. آنها بیش از حد رنج کشیده‌اند و منطقی است که باقیمانده عمر خود را در آرامش به‌سر ببرند. روشن است که عصر جنگ‌های چریکی و مشی مسلحانه به سر آمده است. حالا همه ما از دید ماهواره قابل رویت هستیم. هرگاه به جایی تلفن می‌کنیم نام و نشانی‌مان روی صفحه تلفن ظاهر می‌شود. تازه این نخستین گام‌هاست. به‌زودی بناست که در مغز همه ما یک سلول الکترونیکی کار بگذارند تا افکارمان به صورت شفاف بر صفحه مونیتور ظاهر شود. دیگر نمی‌دانم در چنین دنیایی چهارهزار مجاهد چه خطری برای چه کسی ایجاد می‌کنند؟ البته افرادی را دیده‌ام که کینه شتری نسبت به مجاهدین دارند و حاضرند آنها را با چنگ و دندان پاره کنند، اما من شک ندارم که جامعه ایران نسبت به این گروه نیز تسامح و تساهل دارد. به سهم خود از جهان می‌خواهم که جایی به مجاهدین اردوگاه اشرف بدهد. من به سهم خود می‌توانم تعهد کنم که آنها خطری برای هیچکس ایجاد نمی‌کنند. بر روشنفکران ایران فرض است که مسئله مجاهدین را بدون تعصب مورد بررسی قرار دهند. این جریان نیمه‌روستائی- نیمه‌شهری باید در معرض نور قرار گیرد. این حالت قرنطینه که آنها پیدا کرده‌اند به صلاح جامعه نیست. مجاهدین فرزندان مردم ایران هستند. نبوی نوشته بود که هرکس به مدت پنج دقیقه در زندگی‌اش مجاهد بوده است. اگر این حرف بهایی داشته باشد باید به این فکر بکنیم که به خاطر آن پنج دقیقه‌ای که مجاهد بوده‌ایم مسئول جان این افراد هستیم.

باز تکرار می‌کنم که من هرگز در زندگی‌ام مجاهد نبوده‌ام، اما اعتراف می‌کنم از زمان حمله به اردوگاه اشرف آرامش من نیز به هم ریخته است. به یاد روزه‌های بلند مجاهدین می‌افتم که در زندان تقریباً همیشه روزه بودند. یکی از زندانیان چپ‌گرا به من گفت که آنها تمرین گرسنگی می‌کنند. یادم هست که آن موقع از دست مجاهدین خشمگین می‌شدم. امروز اما متوجه می‌شوم که آنها تبلور رویاهای بخشی از جامعه ایران بوده‌اند. بیایید همه با هم برای آن که مجاهدین خلق از این گرفتاری به درآیند همکاری کنیم، و بیایید همه با هم به بررسی مسئله مجاهدین بپردازیم. به راستی ما چقدر در راندن آنها به سوی مشی مسلحانه مقصر بوده‌ایم؟ چقدر رویا دیده‌ایم که نیرویی را برابر نظام شاه یا آیت‌الله مستقر کنیم؟ حتی اگر یک روز یا حتی یک ساعت چنین رویایی در ذهن ما وجود داشته است در برابر مجاهدین مسئول هستیم. آنها بخواهید یا نخواهید فرزندان ما هستند. فرزندکشی دیگر بس است. باید راهی برای نجات آنها پیدا کنیم حتی اگر آنها انگشتان خود را به علامت پیروزی بالا بیاورند بازهم ما موظف هستیم به آنها یاری برسانیم، نه برای آن که بر عقاید خود پافشاری کنند، بلکه برای آن که آنها در این لحظه از تاریخ نیازمند کمک هستند. اگر ما بخواهیم آنها نجات پیدا خواهند کرد، اما اگر نخواهیم همه آنها از میان خواهند رفت. چون اصل خون بر آنها غلبه دارد و از مرگ دیگر نمی‌هراسند. باور کنید گناه مرگ آنها به پای ما نوشته خواهد شد. ما درعین حال باید میدان گفتمانی را با آنها بگشاییم. سال‌هاست که باهم حرف نزده‌ایم و این باعث کدورت می‌شود. پس با هم حرف بزنیم. راهی باز کنیم برای ارتباط مجدد. برای این که این کار را بکنیم ابداً مجبور نیستیم سیاسی باشیم. تنها کافی‌ست به انسانیت بیاندیشیم.

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • کاربر مهمان

    <p>خانم پارسی پور. باید بگویم که شما قدرت تخیل قویی دارید و بهتر است در همان دامنه داستان سرایی بمانید تا انشاءالله روزگاری نویسنده بزرگی شوید. شما ارتباط هایی از آقایان گودرزی و شقایقی بیان کرده اید که گمان نکنم خود آن ها از ان نوع رابطه ها خبر داشته اند. مثل داستان مونتاژ پیکان در ایران با داستان بانی و کلاید در جنوب آمریکا. بعد هم طبق معمول گوشه ای به صحرای کربلای رابطه جنسی زده اید. ولی این که با این نگرش می خواهید به من خواننده در مورد یکی از مخفی ترین سازنامان های دنیا آشنایی بدهید، خوب ان دیگر موضوعی دیگر است.</p>

  • کاربر مهمان

    <p>نمیدانم چرا بعضی هواداران این سازمان نمیخواهند بپذیرند که رویگردانی مردم از انها به دلیل فرارشان ا ز ایران نبودبلکه بدلیل کشور انتخابی انها بود که بنظرم همه اتفاق نظر دارند که دشمن ایران و نه فقط دشمن نظام حاکم بر ایران بود.</p>

  • کاربر مهمان ارمانخواه

    <p>خانم محترم گفته اید با مجاهدین خلق در زندان بوده اید ونمیخواهید در باره انها حرفی بزنید لطفا بگوپید وفکر میکنم هر انچه بدتر از ان نبوده طی سی سال گفته شده وشنیده شده شماهم بفرماپید در فردای ازادی قرار نیست همه مثل من یا شما فکر کنند واگر دیدگاهی دیگر داشتند باید انها را ملامت کرد وسینه دیوار گذاشت<br /> در ضمن اینچنین دلسوزی ترحم امیزی هم نیاز ندارند<br /> انها برای ازادی همه مردم دست از زندگی شستند وهزاران بدوبیراه را به جان خریدند مگر در کشور هفتاد میلیونی چند هزار نفر حاضرند چنین ازخودگذشتگی داشته باشند چرا ما خودمان را جای انها نمیگذاریم درس خوانده وجوان پشت پا بهمه چیز زده اند ایا چکار باید میکردند تا ما راضی شویم فکر میکنید اخوند با این حرفها سرنگون میشود وخوشبختانه تسلیم نمیشوند چون تسلیم برای مردم فاجعه بار خواهد بود تا دوباره برخیزند<br /> در کشور ما کسی وارد چنین مبارزه نابرابری میشود ازقبل معلوم است که چه بلاهاپی را برسر او میاورند وتهمت فحش وناسزا کمترین است فقر فرهنگی هنوز حاکم است در همه رسانه ها<br /> همین حالا به سایت رادیو فرانسه سری زدم دیدم تیتر زده است دادگستری فرانسه برا ی مجاهدین خلق قرارمنع تعقب صادر کرده است یعنی مختومه اعلام شد بله اول میگیرند ومیخواستند تحویل به ایران بدهند واگر نمی ایستادند کار بسیاری با تیرباران تمام شده بود در همان روزها چقدر بعضی ها خوشحال بودند اسم نمیاورم والبته بسیاری هم دستگیری انها را بجرم ناکرده محکوم کردند<br /> لیست تروریستی هم برای سازش با ملاها امده است<br /> تا ما نمیدانیم که چرا به چنین سرنوشت شومی دچار شده ایم خلاصه همین اش وهمین کاسه است وای بر تنگ نظری های ما که چه بلاپی سر ما اورده است هیچکس در فردای ازادی جای دیگری را تنگ نمیکند به روی همدیگر اگر تیغ نکشیم به ازادی یک روزی میرسیم مجاهدین خلق در برابر تاریخ روسفید هستند چون به هیچ کشوری وابسته نبودند ونیستند همانطور که دکتر مصدق وابسته نبود واز مردم بود اینها هم از متن جامعه ایران بیرون امد اند درود برشما </p>

  • شهرنوش پارس پور

    <p>سرکار خانم نیلوفر شیدمهر </p> <p>از چند کامنتی که درباره مجاهدین داده اید چنین به نظر می رسد که دارای عقایدی درباره آنها هستید. مثلا گویا معتقدید که مسعود و مریم رجوی مسئول مشکلات فعلی هستند. این البته عقیده شماست و بسیار محتدرم است.<br /> در یکی از کمنت هایتان درباره این که من اظهار نظری در مورد مجاهدین کردم ، یا به اسطوره ها می پردازم ایراد گرفته اید. عزیزم اسطوره هائی هستند که من متجاوز از چهل سال به آنها فکر کرده ام. اسطوره انوما الیش را متجاوز از چهل سال پیش خواندم و در حوزه آن صاحب عقایدی شدم که امروز به خودم اچازه می دهم درباره آن گپ بزنم. همچنین کتاب در اندری چینیان که باز متجاوز از چهل سال است که به آن فکر می کنم و سه متن متفاوت را در برابرخود دارم و به آنها استناد می کنم. عزیزم من ؛نظریات؛ خود را درباره اسطور ه انوما الیش می نویسم. این کاری ست که شما یا هرکس دیگری که به این اسطوره فکر کرده باشد حق دارد انجام دهد. هچنین در مورد مجاهدین نیز نظر واعتقاد خودم را می نویسم. به نظر من در این لحظه تاریخی باید به این مردم کمک و یاری رساند.<br /> نوشته اید که رادیو زمانه باید مرا تنبیه کند که چیزهائی غیر از تخصص خود می نویسم و باید میدان را به دیگران بدهد. عزیزم ما ایرانی ها باید یک بار برای همیشه باور کنیم که هیچکس جای هیچکس را تنگ نکرده است. دقت کنید که الان جمهوری اسلامی مرتب افراد را اعدام می کند، چون دچار این احساس است که این افراد ممکن است جای این جمهوری را تنگ کنند. شما هم به رادیو زمانه پیشنهاد می کنید که جلوی مرا بگیرد چون گویا جای متخصصان امر را تنگ کرده ام، خانم محترم باور کنید من جای کسی را تنگ نکرده ام. از این که برای امرار معاش از رادیو زمانه حقوق می گیرم بسیار از شما معذرت می خواهم.<br /> اینجا پیشنهادی دارم. شما مقاله های مرا درباره اسطوره و مجاهدین نقد بفرمائید و مثلا با ذکر جزئیات روشن بفرمائید کجایش غلط است. البته من می دانم که نظری در هر مورد داشتن در فرهنگ ایران کار غلطی ست. باید صبر کرد تا شخصیتی همانندیک آخوند یا شاه تکلیف مسائل را روشن کند. اما خانم من پس از شصت و پنج سال عمر صاحب عقایدی شده ام و به خودم اجازه می دهم آنها را بیان کنم. اگر پولدار بودم آنها را در وبسایت شخصی خود مطرح می کردم.<br /> حالا به راستی پرسشی از شما دارم: چه اشکالی دارد که من هم نانی بخورم؟<br /> و پرسش دیگر: می توانید از جمهوری اسلامی بپرسید که چرا در حالی که کتاب های من در زیر زمین در ایران به فروش می رود من حق ندارم از طریق آنها امرار معاش کنم؟ چاپ بعضی از این کتاب های زیر زمینی نشان می دهد که خود این جمهوری ترتیب چاپ آنها را داده است. البته بی آن که یک ریال به من پرداخت شود. شما که اینهمه دلیرید و نکته بین لطفا به من کمک کنید تا از راه نوشته های خودم امرار معاش کنم. من هم به شما قول می دهم که جا را برای این همه متخصصین اسطوره که در کشور پلاسند و کتاب های گهرباری که نوشته اند روی دستشان باقی مانده است، باز کنم. </p> <p>ارادتمند، شهرنوش پارسی پور </p>

  • کاربر مهمانب\ نامی

    <p>شما در باره سازمان مجاهدین خلق نوشته اید متاسفانه وقتی کسی در جای امن مینشیند ومینویسد فکر میکند همه مخالفین هم شراپطی مثل خود او دارند وبی گدار به اب میزند شراپط مجاهدین خلق چنین بوده است بعد از انقلاب روز صد ها بار مرگ بر ضد ولایت فقیه مرگ بر منافق چه کسانی چنین شعاری را میدادند انها که بر سر نوشت مردم مسلط&zwj;شده بودند ومجاهدین خلق در باره قانون اساسی ولایت فقیه گفتند ما به ان رای نمیدهیم وخون انها تا بحال مباح شده است بنابراین تاریخ را از جاپی شروع کنید که بتوانید بیطرفی خودتان راهم در ذهن خواننده ایجاد کنید واگر مجاهدین خلق در صحنه سیاسی ایران نمی بودند اخوند ها قرنها میخواستند خون مردم را درشیشه کنند چون نمایندگان خدا بر روی زمین هستند<br /> من حاضرم بعنوان یک فعال سیاسی در باره مجاهدین خلق گفتگوی داشتخه باشم با اسم خودم که مستقیم از رادیو پخش شود البته دموکراسی ما هنوز به انجا نرسیده که دوطرف نظر بدهند وماهم صبرمان زیاد است من عضو هیچ گروه سیاسی نیستم از کسی که نام بردید ابراهیم نبوی او بیطرف نیست ودرباره مجاهدین خلق از کسانی نام ببرید که خون انها را مباح نکرده باشند باسپاس</p>

  • نیلوفر شیدمهر

    <p>خانم پارسی پور عزیز<br /> من از دوستداران کارهای داستانی شما هستم و به شما به عنوان یک انسان خوب احترام می گذارم و شما را از صمیم قلب دوست دارم. شما فکر می کنید افراد داستان نویسی شما را حقیر و کوچک تصور می کنند یا تنها وظیفه ی شما. اینطور نیست. من به نوبه ی خود فکر می کنم داستان نویسی یکی از سخت ترین کارهای دنیاست و در کنار استعداد داستان گویی و تخیل و تسلط به زبان ودقت به جزئیات و ... سالها تمرین و ممارست می خواهد. ولی مسئله اینجاست که (البته به تلقی من) رادیو زمانه به شما به خاطر داستان نویس خوب و مجرب بودن بلندگو داده تا چیزهایی در مورد داستان نویسی بگویید تا بر روی خواننده ی علاقه مند در این حوزه فضاهای تازه ای بگشاید . هر رسانه ی خوب به معمول آدمهای اهل فن را گرد می آورد تا به مردم چیزهایی در حیطه ی تخصصب شان بگویند.</p> <p>نظرات شما در زمینه های غیر تخصصی تان محترم است اما نظرات مادر و پدر من هم بر فرض در مورد اسطور ه ها یا مجاهدین محترم است. ولی نظریات آنها روی سایت یک رسانه ی حرفه ای و مسئول (به جز در کامنت ها) انعکاس نمی یابد. به نظر من خوانندگان باید به رادیو زمانه در مورد شما اعتراض کنند چنانچه من به عنوان یک خواننده ی حرفه ای و دوستدار این رسانه اعتراض دارم. شما آنطور که نظرات جمع وسیعی از خوانندگان و مقاله ی خودتان در پاسخ به اعتراض های آنها نشان می دهد فاقد صلاحیت حرفه ای در زمینه های اسطوره شناسی، مسائل زنان، شعر و شعر شناسی، بررسی کتاب، تاریخ، فلسف احتماعی و بحث در مورد سازمان های سیاسی هستید. هر کس که با مجاهدین در زندان بوده یا هر کس که از لحاظ بیولوژیکی زن است دارای صلاحیت حرفه ای در این زمینه ی نوشتن در مورد مجاهدین یا مسائل زنان نیست. این شخص می تواند نظرات شخصی خود را به صورت کامنت روی مقالات صاحب نظران بگذارد.</p> <p>باور کنید زنها و زندان رفته های دیگر هم قدرت نوشتن دارند به خصوص اگر نویسنده ی رسمی یک سایت بشوند و احتمالا دستمزدی هم دریافت کنند ببینید برای مثال خانم هایده ی ترابی در زمینه ی اسطوره ها مطالبی نوشته که چند بار برای شما فرستاد. مقالات خانم ترابی حداقل رفرانس به تحقیقات دیگر دارد و در گفتمان اسطوره شناسی وارد می شود یعنی معیارهای نسبتن حرفه ای بودن دارد، ایشان فقط از دل خودش حرف نمی زند. چرا نمی گذارید چنین افرادی جای شما را بگیرند و برای مثال در مورد اسطوره حرف بزنند. یا بر فرض خود من از شما صد درجه در مورد شعر حرفه ای ترم. اینجا مسئله ی علمی بودن و غیر علمی بودن نیست مسئله حرفه ای بودن است</p> <p>من به عنوان دوست به شما پیشنهادی دارم. وجدان حرفه ای خود را به کار بیاندازید. به خوانندگان این سایت احترام بگذارید. به سراغ سردبیر و دبیران محترم زمانه بروید و مسئله را با آنها مطرح کنید ببینید آیا برای زمانه خوب است نظرات غیر حرفه ای شما را در زمینه های غیر داستانی و غیر خاطره نویسی هاتان چپ و راست چاپ کند. شما دارید به اعتبار این رسانه ضربه می زنید و آنرا در سطح مجله ی زن روز و جوانان پایین می آورید. می دانم که دوست دارید بنویسید. خب برای خود وبلاگی باز کنید و هر چه دل تنگتان می خواهد بنویسید. مطمئنم خوانندگان خود را هم خواهید داشت. فکر نکنم اگر شما بروید کنار زمانه نویسنده کم بیاورد.</p> <p>امیدوارم سردبیر زمانه، نه شما با مقاله ی دفاعی دیگری، پاسخگوی وجود شما و مقالات متعدد غیر حرفه ای تان باشد</p> <p>با احترام و مهر<br /> نیلوفر شیدمهر</p>

  • کاربر مهمان

    <p>خانم پارسی نوشته اید البته من به ملاحظاتی بسیاری نکات را نمی نویسم. خواستم از حضور محترمتان خواهش کنم لطفا همه چیز را بنویسید. خجالت نکشید. ما و شما که با هم از این حرف ها نداریم.</p>

  • کاربر مهمان

    <p>خانم پارسی شما به عنوان نویسنده می توانید هر چه می خواهید داستان در مورد مشاهداتان بنویسید، در هر موردی. این حق طبیعی شما. ولی اگر فکر می کنید که بر مبنی همان تجربه حق دارید تفسیر تاریخی هم بنویسید، البته این هم حق شما است، ولی اگر بر منبای آن داستان ها می خواهید تفسیر های تاریخی بنویسید در این صورت نوشته های شما خواهد شد داستانسرایی تاریخی و نه بررسی تاریخی. در این صورت بررسی تاریخی شما هم مثل تفسیر های سیاسی آقای نبوی خواهد شد که خنده دار ترین نوشته های ایشان است، خیلی خنده دار از جوک های سیاسی ایشان. همان طور که زمینه های طنز ایشان به ارایه تفسیرهای خوب او نشد، زمینه های داستان سرایی شما کمک چندانی به بررسی های تاریخی شما نمی کند. مطلب ساده است تاریخ نویسی (در هر موردی) احتیاج به بررسی تاریخی دارد. شما البته می توانید داستان بانی و کلاید، کمبود در ارتباط های جنسی و پیکان و ژیان و مجاهدین و سرکوب قرارگاه اشرف را به هم سر کنید. ولی در نهایت این یک داستانسرایی تاریخی خواهد شد و نه یک بررسی تاریخی. تازه شما اسم نوشته ات هست &laquo;مجاهدین و داوری تاریخ&raquo; یعنی این که شما نه تنها داستانسرایی تاریخی می کنید، بلکه به عنوان تاریخ داوری هم می کنید.</p>

  • کاربر مهمان

    <p>خانم پارسی پور. شما اشاره به نوشته های اقای نبوی کرده اید و از آن شاهد اورده اید. باید بگویم که من هم وقتی تفسیر های شما را می خوانم مرتب یاد نوشته های او می افتادم ولی شرمم می آمد برایتان بنویسم، تا این که خودتان نوشتید. آقای نبوی به واقع دو نفر هستند که دارند می نویسند با شباهت اسمی. یکی آقایی است که جوک سیاسی می نویسد و دیگری کسی که تفسیرهای سیاسی جوکی می نویسد. جوک های او خنده ناک است و تفسیر های سیاسی او خنده دار. همین داستان تفسیر ی که او مجاهدین نوشت که شما هم شاهد اوردید بهترین شاهد من هم است. همان طوری که یک نفر قبلا نوشت آن های که بشترین مشکل را در اسکان مجدد ساکنان کمپ دیاله در کشورهای اروپایی به وجود اورده اند همان دو نفر زن و شوهر هستند. و البته این واقعیت تلخ که دولت فعلی عراق خود دست نشانده دولت ایران جای خود را دارد. شما یک لحظه فکرش را بکنید اگر تاریخ عکس می شد، صدام حسین می ماند و مجاهدین در ایران به قدرت می رسیدند، ان وقت چه سرنوشتی در انتظار ایرانیان بود. من نمی گویم که ان ها با افراد عراقی که در ایران پناه گرفته بودند چه می کردند. اگر امکان دارد لطف کنید و همچنان نویسنده داستان بمانید.</p>

  • نیلوفر شیدمهر

    <p>شکی نیست که کشتن جوانهای 12 ساله تا بالا در زندانها از سال 58 به بعد که شمار زیادی شان مجاهد بودند جمهوری اسلامی است. سوال اصلی چیست؟ آیا تک تک افراد مجاهد بعد از دهه ی 60 راهی به جز جنگ مسلحانه داشتند یا نه؟ یا اینکه آیا آنها که برای سربازان خود خط مشی تعیین می کردند راهی جز این داشتند یا نه؟ یا شاید سوال این باشد: آیا مجاهدین (افراد به طور شخصی یا رهبری سازمان) راهی به جز پیوستن به ارتش عراق و تشکیل اشرف داشتند یا نه؟<br /> به هر حال اینها همه پرسشند ولی صحبت اینجا از اشرف است. از جمله مسئولین به زور نگه داشتن بسیاری از این افراد در این کمپ فاشیستی مریم و مسعود رجوی هستند که در ویلایشان در حومه ی پاریس زندگی می کنند. مسلم است که سازمان مجاهدین و تاریخش را نمی شود با رفتارهای این دو شخص سنجید. هر چیز جای خودش<br /> نیلوفر شیدمهر</p>

  • شهرنوش پارس پور

    <p>دوباره افراد از داستان نویسی من به عنوان کار کوچک و حقیری یاد می کنند که تنها وظیفه من است که باید انجامش دهم.<br /> تکرار می کنم که من چهار سال هفت ماه و هفت روز با مجاهدین در زندان بوده ام ، در عین حال نویسنده خاطران زندان<br /> هستم. من به خوبی شایسته نوشتن در مورد مجاهدین هستم ، البته به ملاحظاتی بسیاری نکات را نمی نویسم.</p> <p>شهرنوش پارسی پور</p>

  • کاربر مهمان

    <p>خانم پارسی: عنوان نوشته شما هست مجاهدین خلق و داوری تاریخ. می خواستم بدانم که از چه زمانی شما تاریخ شده اید؟</p>

  • کاربر مهمان

    <p>فقط یک نکته هست که گویا نویسنده ی محترم از ان بی اطلاعند و ان اینکه مجاهدین را دستی نامریی به عراق نراند. این گروه از زمان شاه در عراق تعلیمات چریکی میدیدند و برای همین هم عراق اولین گزینه ی انها برای پناهندگی رهبرانشان بود. حالا هم که صاحبخانه به هر دلیلی انها را نمیخواهد میتوانند به هر کشوری بروند.</p>

  • کاربر مهمان: سیامک

    <p>خانوم پارسی&zwnj; پور</p> <p>با تشکر از اینکه نظرتان را راجع به مساله مجاهدین که به نظر من یک مساله ملی&zwnj; و تاریخی&zwnj; ایران تلقی&zwnj; میشود بیان فرموده اید. همانطور که میدانید مجاهدین یکی&zwnj; از اندک گروه&zwnj;ها یا (شاید تنها گروه) بودند که ایدئولوژی پیشرفته اجتماعی سیاسی داشته و با باور به فلسفه تکامل انسانی&zwnj; و اجتماعی ریشه&zwnj;های عمیقی در جامعه ایران در سالهای ۶۰ داشتند. خط مشی جنگ مسلهانه ناشی&zwnj; از عدم آزادی بیان و آزادی سیاسی و سرکوب وحشیانه ناشی&zwnj; میشود. عملکرد مجاهدین چه در دوران فضای بسته سیاسی و سرکوب فعالان سیاسی در زمان شاه و چه در دوران خفقان و سرکوب وحشیانه جمهوری اسلامی در عکس&zwnj;العمل به شرایط موجود و تحمیلی جامعه بوده است. سوال من از شما این است که به نظر شما چه گزینه ای&zwnj; پیش پای مجاهدین در خرداد سال ۶۰ وجود داشت؟ یعنی&zwnj; زمانی&zwnj; که خمینی و اطرافیانش به طور سیستماتیک شروع به حذف فیزیکی&zwnj; مخالفان خود کرده بودند و حلقه را بر مجاهدین تنگتر میکردند چه عکس&zwnj;العملی از آنها انتظار داشتید؟ با وصف این مجاهدین به مدت ۲ سال و نیم تا امکان داشت از طریق دیالوگ و اعتراضات مسالمت آمیز به اوضاع و ذهنیت مطلق گرایی حاکم در سالهای ۵۸ تا ۶۰ اعتراض کرده و با وجود دستگیری و شکنجه شدن هوادار نشان حتا یک سنگ هم به طرف چماقداران یا پاسداران پرتاب نکردند. وقتی زمان انتخاب بین تسلیم و مقاومت رسید آنها گزینه مقاومت آنهم تنها راه مقاومتی که برایشان میسّر بود یعنی&zwnj; روش مسلحانه برگزیدند. بقیه داستان را همه آنهایی که سالهای ۶۰ را به خاطر دارند میدانند. مگر سرنوشت دیگر گروها و مخالفین رژیم که گزینه مسالمت آمیز را در پیش گرفتند یا حتا حاضر به تسلیم و همکاری شدند چه بود؟ غیر از خفت و خواری و عاقبت در بسیاری موارد قلع قمع شدن.</p> <p>برای من بسیار جالب است که رژیم ایران ده&zwnj;ها هزار مجاهد و مخالف سیاسی خود را به وحشیانه نوع کشته است ولی&zwnj; عده&zwnj;ای رهبران مجاهدین را مسول این کشتارها میدانند. البته بیش از ۳۰ سال تبلیغ و استفاده از هر تریبونی برای لکه دار کردن چهرهٔ مجاهدین توسط جمهوری اسلامی و متحدانش و بعضی&zwnj; سیاستهأی خود مجاهدین در استنباط نسل به دنیا آماده بعد از سالهای ۶۰ از مجاهدین بی&zwnj; تاثیر نبوده است. فراموش نکنیم که هواداران مجاهدین در اواخر سالهای ۵۸ و اوایل ۶۰ نسلی تازه بیرون آماده از یک سیستم استبدادی جهان سومی&zwnj; بوده که بقول خودتان روش مبارزه آرمان گرایی یک رسم مورد قبول روشنفکران آن دوران بود. بنا براین نمی&zwnj;توان انتظار یک فرهنگ و روابط شبیه به احزاب سیاسی غربی که ریشه&zwnj;های دموکراسی&zwnj; و مردم سالاری طولانی&zwnj; دارند از این گروها داشت. آیا این شرایط رشد به طرف روابط و تشکل&zwnj;های حزب&zwnj;های سیاسی زیر رهبری خمینی در ایران وجود داشت که مجاهدین آن را تشخیص نداند؟ در مورد تراژدی کشتار ۶۷ نیازی به توضیح نیست فقط این را اضافه کنم که اگر مجاهدین قصد در مقابله به مثل داشتند می&zwnj;توانستند پاسداران یا سربازانی را که در جریان حمله فروغ جاویدان به ایران اسیر گرفته بودند اعدام کنند ولی&zwnj; این کار را نکرده و همه آنان را آزاد نمودند. مبارزه مجاهدین علیه جمهوری اسلامی یک فصل تلخ و دردناکی در تاریخ مبارزاتی مردم ایران علیه استبداد آنهم از نوع مذهبی&zwnj; است و وظیفه هر ایرانی&zwnj; آزاده فارغ از هر گونه عقیده و مرامی&zwnj; می&zwnj;باشد که از حفظ جان و امنیت مجاهدین در اشرف حمایت نمو ده و و باید در برابر توطئه&zwnj;های رژیم علیه مجاهدین و مخالفان خود هوشیار باشیم.</p>

  • نیلوفر شیدمهر

    <p>خانم پارسی پور گرامی<br /> از کسانی که جلوی اینکه جهان جایی به زندانیان اشرف بدهد را گرفته اند مسعود و مریم رجوی هستند. این دو تن مسئولیت اصلی در این زمینه دارند. آنها نمی خواهند اشرف برچیده شود چون بدون این بردگان دیگر سربازی ندارند، دم و دستگاهشان برچیده می شود و همچنین اسرار جنایاتشان بوسیله ی قربانیان اشرف رو می شود.</p> <p>من نمی دانم چرا عراق باید به این آدمها پناهندگی بدهد. اگر این دو تن بگذارند این افراد آزاد می شوند و می توانند برای پناهندگی به سازمان ملل مراجعه کنند و به کشورهای مختلف بروند و مثل انسان زندگی شان را بکنند. دولت عراق حق دارد چنین اردوگاهی را برچیند و اصرار داشته باشد این افراد از عراق بیرون بروند و اینکار به نفع همه و از همه مهمتر زندانیان/اسیران/بردگان اشرف است. همچنین اسم این سازمان باید در لیست تروریستها قرار بگیرد و دادگاه بین المللی برای محاکمه مریم و مسعود رجوی و دیگر کادرهای بالا که مسئول برقراری و حفظ اشرف هستند بوجود آید.</p> <p>متاسفانه در میان ایرانیان هیچ کس به مریم و مسعود رجوی اعتراض نمی کند و آنها را مسئول نمی داند. اشرف باید برچیده شود.</p>

  • کاربر مهمان

    <p>با تشکر از خانم پارسی پور بخاطر حس انسان دوستی تان.<br /> باید با همه توان به کمک ساکنان شهر اشرف بر خاست تا کشتار سال 67 تکرار نشود. مقامات عراقی مانند مالکی وابسته به ولایت فقیه هستند و برای رضایت خامنه ای حاضرند همه ایرانیان ساکن کمپرا قتل عام نمایند. خشم رزیم بخاطر سازش نپزیرفت این افراد در برابر تهدیدات حکومتی است. فرانسه اتهام تروریستی را برداشت و حالا نوبت آمریکاست که آنها را از لیست سیاهش فوری خارج سازد. ایرانیان اشرف باید بتوانند به کشورهای امن پناهنده گردند. سازمان ملل باید حفاظت این افراد را بعهده بگیرد و آنها را به کشورهای امن منقل سازد. پزسکان و خبر نگاران باید بتوانند وارد این کمپ شوند. وکلای این افراد باید بتوانند با آنها ملاقات نمایند. مسعود. ب</p>