ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

یی جینگ- بخش پنجم

<p>شهرنوش پارسی&zwnj;پور- بهتر است پیش از آنکه بسیار جلو برویم ببینیم &laquo;تائو&raquo; چه معنائی دارد. البته در این زمینه توضیحاتی داده بودم، اما هرچه بیشتر بگوئیم بهتر است.</p> <!--break--> <p>&nbsp;</p> <p><a href="http://www.zamahang.com/podcast/2010/20110511_Shahrnush_Ketab_Jehan_5.mp3"><img alt="" align="middle" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/musicicon.jpg" /></a></p> <p>&nbsp;</p> <p>در &laquo;یی جینگ&raquo; یا کتاب &laquo;در اندر شدن چینیان&raquo; حرکت &laquo;چی ین&raquo;، یا اصل نرینه حرکت مستقیم و رو به جلوست. اما حرکت برای اصل مادینه در حالت &laquo;بستیدن و بازیدن&raquo; یا&zwnj;&zwnj; همان قبض و بسط معنا دارد. چنین به نظر می&zwnj;رسد که اصل مادینه نفس می&zwnj;کشد. در حالت دم به سوی حالت توسع و &laquo;بازیدن&raquo; می&zwnj;رود. روشن است که در چنین حالتی می&zwnj;تواند جهت حرکت تک&zwnj;جهتی &laquo;چی ین&raquo; را منحرف کند، چرا که این حرکت در اینجا مجبور است حالت خمش به خود بگیرد تا بتواند وارد میدان این توسع در لحظه&zwnj;ی بازیدن بشود. در یک فیلم زیبای علمی، در ارتباط میان زمان و فضا، زمان گوئیا می&zwnj;گوید: می&zwnj;خواهم عبور کنم! و در این حالت پاسخ فضا این است: پس خم شو! چنین است که در طبیعت خمش پیدا می&zwnj;شود و چنین است که تمامی کرات گرد هستند اصل &laquo;یین&raquo; که تجلی مادی آن &laquo;کاون&raquo; است، دچار حالت تپندگی&zwnj;ست. او می&zwnj;تپد. اشتباه محض است که فکر کنیم اصل مادینه صرفا نمایشگر سکون است. برعکس، این اصل باز می&zwnj;شود و در این حالت نیروی از راه رسیده حرکتی یانگ را که تجلی مادی آن &laquo;چی ین&raquo; است، دچار خمش می&zwnj;کند. آنگاه بسته می&zwnj;شود، به اصطلاح دچار قبض می&zwnj;شود و حالت بلعندگی پیدا می&zwnj;کند.</p> <p><br /> <img alt="" align="left" width="150" height="200" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/part02.jpg" />&laquo;تائو&raquo; که به معنای راه است، و حرکت را نشان می&zwnj;دهد، از آنجا که جمع&zwnj;زننده&zwnj;ی هر دو نیروی یین و یانگ و تمامی انواع تجلیات آنهاست، پس &laquo;حرکتیدن&raquo; را هزار و یک گونه به نمایش می&zwnj;گذارد. راهی را در نظر بگیرید که میلیارد&zwnj;ها در میلیارد مسیر دارد و در چرخش و واچرخش و بستیدن و بازیدن و بلعیدن و پس دادن به پدیده&zwnj;ها شکل و هویت می&zwnj;بخشد. همین&zwnj;جا بد نیست بگویم که دوستی می&zwnj;گفت &laquo;دین&raquo; از واژه&zwnj;ی &laquo;دئنا&raquo; مشتق می&zwnj;شود که به معنای &laquo;راه&raquo; است. جالب است که واژه&zwnj;ی &laquo;مذهب&raquo; نیز از مفهوم راه و حرکتیدن نشأت گرفته. پس انسان قدیم آنچه را که درک کرده &laquo;راه&raquo; است. این تائو هم به معنای راه است، اما کدامین راه؟ آن در حقیقت جمع&zwnj;زننده&zwnj;ی تمامی راه&zwnj;هاست. نگاهی به بدن خودمان بیندازیم. هر سلولی برای خودش جداگانه می&zwnj;حرکتد، خون در رگ&zwnj;ها می&zwnj;چرخد و گلبول&zwnj;های سفید و سرخ هر کدام به نحوی می&zwnj;حرکتند. تمامی این مجموعه&zwnj;ی حرکتی، در چرخشی بی&zwnj;&zwnj;&zwnj;نهایت و لایتناهی، در محدوده&zwnj;ی بدن یک انسان انجام می&zwnj;گیرد، که آن انسان خود به دنیا آمده است تا بحرکتد. مقصود هرچه باشد عاقبت مرگ است و دوباره شدن و به اجزاء بخش شدن و باز حرکتیدن در تمامی جهات در متن طبیعت. پس همه&zwnj;ی آنچه که گفته آمد نمایشگر تائوست، &laquo;راه&raquo;. &laquo;یین&raquo; ساده است و &laquo;یانگ&raquo; صمیمی. هردو وانه در کنار یکدیگر &laquo;سهل و ممتنع&raquo; کردار می&zwnj;کنند. به طوری که می&zwnj;بینید مسئله بسیار ساده است، اما فقط نمی&zwnj;شود تعریفش کرد، آن هم به این علت که بسیار ساده است. پس فراموش نکنیم که &laquo;تائو&raquo; یعنی &raquo;راه&raquo;، و من ترجیح می&zwnj;دهم آن را &laquo;آداب راه&raquo; بنامم. چنان&zwnj;که اگر واژه مذهب را بخواهیم به پارسی سره ترجمه کنیم جز به &laquo;آداب راه&raquo; به هیچ معنای دیگری نمی&zwnj;رسیم. شاید باید بگوئیم &laquo;حالت مکانیت راه&raquo;، یا &laquo;عینی کردن آداب راهروی&raquo;. یا شاید هم &laquo;گهان راه&raquo;. مسئله به قدری ساده است که آدم درکش می&zwnj;کند، اما خب از تعریفش عاجز است. چون انسان کوچک است، بنابراین گهانیت راه را نمی&zwnj;تواند درک کند، و در&zwnj;&zwnj; همان حال بزرگ است و &laquo;کهانیت&raquo; آداب راه در بدن خود را قادر به درک نیست. پس در این برزخ که ایستاده است چاره&zwnj;ای ندارد جز آنکه از یک سو خود را با جهان هم&zwnj;هویت کند و از دیگر سو با جزئی&zwnj;ترین بخش بدن خودش. اینجا هنگامی که حلاج می&zwnj;گوید &laquo;انالحق&raquo; برحق است. انسان چاره&zwnj;ای ندارد جز آنکه به خودش احترام بگذارد، چون ظرفی&zwnj;ست برای &laquo;آگاهیدن&raquo;. آنی در اختیار اوست تا در آداب راه غور و تفحص کند، و پیش از آنکه چیزی درک کند به پایان راه خود خواهد رسید. <br /> &nbsp;</p> <p><img alt="" align="left" width="150" height="188" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/part03.jpg" />قصد ندارم مسئله را مشکل کنم، اما تا آنجا که متوجه شده&zwnj;ام تعریف این داستان سهل و ممتنع است، بنابراین قابل تعریف نیست. کتاب &laquo;در اندر شدن چینیان&raquo; که&zwnj;&zwnj; همان تغییرات باشد، می&zwnj;کوشد &laquo;حرکتیدن&raquo; را به نحوی درک کند. در این میانه سه وجه حرکت را درک می&zwnj;کند: حرکت یک خطی اصل نرینه، و تغییرات آن در برخورد با حالت بستیدن و بازیدن، یعنی قبض و بسط اصل مادینه. این سه بعد حرکتی منجر به زیربعدهائی می&zwnj;شود که به بچه&zwnj;های این دو اصل تعبیر می&zwnj;شوند. در وهله&zwnj;ی نخست حداقل هشت وجه حرکتی، و در نگرشی گسترده&zwnj;تر ۶۴ وجه حرکتی، در هم و بر هم پدیدار می&zwnj;شود. از این قرار پدیده&zwnj;ی حرکتیدن تنها همانند اصل نرینه به جلو نمی&zwnj;رود، بلکه به فراز می&zwnj;رود و به فرود می&zwnj;رود و در ۳۶۰درجه خود را می&zwnj;گستراند، و در&zwnj;&zwnj; همان حال دائم در فراز و فرود و چرخش است. انسان در آستانه&zwnj;ی چنین معنائی چاره&zwnj;ای ندارد جز آنکه پابرهنه بایستد و سرخم کند. می&zwnj;ماند اینکه چه راهی درست است و چه راهی غلط. &laquo;یی جینگ&raquo; یا&zwnj;&zwnj; همان کتاب &laquo;در اندر شدن چینیان&raquo; به پیری می&zwnj;ماند که زیر درختی نشسته است و چشمان بسته&zwnj;ای دارد. شما راه درازی را می&zwnj;روید و خود را به او می&zwnj;رسانید و پرسش می&zwnj;کنید. مثلاً می&zwnj;پرسید: آیا من به عشقم می&zwnj;رسم؟ پیر که اما از بی&zwnj;&zwnj;&zwnj;نهایت ابعادیان حرکت آگاه است شرحی در اختیار شما می&zwnj;گذارد که در نگاه نخست ممکن است به عشق ربطی نداشته باشد، اما همیشه مملو و سرشار از اطلاعات درست درباره&zwnj;ی راه است. پس کتاب به شما یاری می&zwnj;رساند که درست&zwnj;تر به قضاوت موقعیت بنشینید. <br /> &nbsp;</p> <p><img alt="" align="right" width="150" height="269" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/part04.jpg" />بدین ترتیب من کوشیدم تائو یا راه را برای شما تعریف کنم، اما می&zwnj;توانم تمامی جوهری را که در جهان است مصرف کنم و بنویسم و به هیچ نتیجه&zwnj;ای نرسم. همچنین می&zwnj;توانم در یک جمله آن را تعریف کنم. چنین است که راه پرمخافت است. یک روز تصمیمی در زندگی می&zwnj;گیرید و برحسب آن تصمیم می&zwnj;چرخید. بالا و پائین می&zwnj;افتید، عقب و جلو می&zwnj;روید و الی آخر که خود بهتر از من می&zwnj;دانید. کتاب مستطابی که کوشش می&zwnj;کنم در اطراف آن برای شما توضیح دهم این نقش را بر عهده دارد که در شما تردید و تأمل ایجاد کند. این کتاب برای استخاره کردن و تفأل زدن است.&zwnj;&zwnj; همان کاری که ما با حافظ می&zwnj;کنیم، اما به قول یک آشنای آمریکایی این کتاب &laquo;تاکتیک و استراتزی&raquo;ست. کنفسیوس می&zwnj;گوید در هفتاد سالگی جرئت کرده بگوید اندکی آن را درمی&zwnj;یابد. این فقیر باید بگویم که با یاری دو ترجمه&zwnj;ی مختلف تائوئی و کنفسیوسی به اندازه&zwnj;ی دانه جوئی از این کتاب برداشت کرده و در اینجا می&zwnj;کوشد مقدمات بسیار ساده و بدیهی آن را برای شما تعریف کند. تازه من چینی نمی&zwnj;دانم، و به امید حق آیندگانی که خواهند آمد و بر چینی مسلط خواهند شد به تعریف آن خواهند نشست. چون خط چینی الفبا ندارد و از ترکیب کلمات با یکدیگر شکل می&zwnj;گیرد. این کلمات گاهی توان تصویری بسیار بالایی دارند. معنی کلمات چینی را نمی&zwnj;توان درک کرد، بلکه باید کلمات چینی را تفسیر کرد. این است مشکل &laquo;یی جینگ&raquo;. ویلهلم که ترجمه&zwnj;ی او در اینحا مددکار من است با امانت فراوان کتاب را از چینی به زبان آلمانی برگردانده. بعد متن چینی را بسته و متن آلمانی را به چینی برگردانده تا مطمئن شود درست ترجمه کرده است. پروفسور ایزوتسو نیز به ما توصیه کرد &laquo;یی جینگ&raquo; ترجمه ویلهلم را بخوانیم و در تعریف آن گفت: &laquo;از همه کمتر بد است.&raquo; پس دقت کنید آنچه را که من در اینجا برایتان می&zwnj;نویسم با قید احتیاط تلقی بفرمائید. اگر خیلی خواستید کتاب را بفهمید چینی بیاموزید و خود پیشقدم بشوید. اما اگر خواستید از همین ترجمه&zwnj;ی ناقص استفاده کنید همیشه ساده و صمیمی باقی بمانید. راه دریافتن راه تکیه بر سادگی و صمیمیت است. یاد یک داستان قدیمی ایرانی می&zwnj;افتم. اهل خانه می&zwnj;خواستند به گردش بروند و کنیز را در خانه تنها گذاشتند. کنیز بیچاره می&zwnj;ترسید. خانم به او گفت آیت&zwnj;الکرسی بخوان اگر دزد دیدی. دزدی آمد و کنیز فریاد زد: کرسی بالا کرسی &ndash; چون سواد حفظ آیت&zwnj;الکرسی را نداشت. دزد بیچاره زیر پای خود شماری کرسی دید که روی هم قرار گرفته&zwnj;اند. پا روی آن&zwnj;ها گذاشت و در حیاط سقوط کرد. حالا اگر صمیمی باشید ممکن است بتوانید &laquo;یی جینگ&raquo; را به&zwnj;سادگی درک کنید.</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>در همین زمینه:</strong></p> <p><a href="http://zamanehdev.redbee.nl/u/?p=3681">یی جینگ، بخش چهارم</a></p>

شهرنوش پارسی‌پور- بهتر است پیش از آنکه بسیار جلو برویم ببینیم «تائو» چه معنائی دارد. البته در این زمینه توضیحاتی داده بودم، اما هرچه بیشتر بگوئیم بهتر است.

در «یی جینگ» یا کتاب «در اندر شدن چینیان» حرکت «چی ین»، یا اصل نرینه حرکت مستقیم و رو به جلوست. اما حرکت برای اصل مادینه در حالت «بستیدن و بازیدن» یا‌‌ همان قبض و بسط معنا دارد. چنین به نظر می‌رسد که اصل مادینه نفس می‌کشد. در حالت دم به سوی حالت توسع و «بازیدن» می‌رود. روشن است که در چنین حالتی می‌تواند جهت حرکت تک‌جهتی «چی ین» را منحرف کند، چرا که این حرکت در اینجا مجبور است حالت خمش به خود بگیرد تا بتواند وارد میدان این توسع در لحظه‌ی بازیدن بشود. در یک فیلم زیبای علمی، در ارتباط میان زمان و فضا، زمان گوئیا می‌گوید: می‌خواهم عبور کنم! و در این حالت پاسخ فضا این است: پس خم شو! چنین است که در طبیعت خمش پیدا می‌شود و چنین است که تمامی کرات گرد هستند اصل «یین» که تجلی مادی آن «کاون» است، دچار حالت تپندگی‌ست. او می‌تپد. اشتباه محض است که فکر کنیم اصل مادینه صرفا نمایشگر سکون است. برعکس، این اصل باز می‌شود و در این حالت نیروی از راه رسیده حرکتی یانگ را که تجلی مادی آن «چی ین» است، دچار خمش می‌کند. آنگاه بسته می‌شود، به اصطلاح دچار قبض می‌شود و حالت بلعندگی پیدا می‌کند.

«تائو» که به معنای راه است، و حرکت را نشان می‌دهد، از آنجا که جمع‌زننده‌ی هر دو نیروی یین و یانگ و تمامی انواع تجلیات آنهاست، پس «حرکتیدن» را هزار و یک گونه به نمایش می‌گذارد. راهی را در نظر بگیرید که میلیارد‌ها در میلیارد مسیر دارد و در چرخش و واچرخش و بستیدن و بازیدن و بلعیدن و پس دادن به پدیده‌ها شکل و هویت می‌بخشد. همین‌جا بد نیست بگویم که دوستی می‌گفت «دین» از واژه‌ی «دئنا» مشتق می‌شود که به معنای «راه» است. جالب است که واژه‌ی «مذهب» نیز از مفهوم راه و حرکتیدن نشأت گرفته. پس انسان قدیم آنچه را که درک کرده «راه» است. این تائو هم به معنای راه است، اما کدامین راه؟ آن در حقیقت جمع‌زننده‌ی تمامی راه‌هاست. نگاهی به بدن خودمان بیندازیم. هر سلولی برای خودش جداگانه می‌حرکتد، خون در رگ‌ها می‌چرخد و گلبول‌های سفید و سرخ هر کدام به نحوی می‌حرکتند. تمامی این مجموعه‌ی حرکتی، در چرخشی بی‌‌‌نهایت و لایتناهی، در محدوده‌ی بدن یک انسان انجام می‌گیرد، که آن انسان خود به دنیا آمده است تا بحرکتد. مقصود هرچه باشد عاقبت مرگ است و دوباره شدن و به اجزاء بخش شدن و باز حرکتیدن در تمامی جهات در متن طبیعت. پس همه‌ی آنچه که گفته آمد نمایشگر تائوست، «راه». «یین» ساده است و «یانگ» صمیمی. هردو وانه در کنار یکدیگر «سهل و ممتنع» کردار می‌کنند. به طوری که می‌بینید مسئله بسیار ساده است، اما فقط نمی‌شود تعریفش کرد، آن هم به این علت که بسیار ساده است. پس فراموش نکنیم که «تائو» یعنی »راه»، و من ترجیح می‌دهم آن را «آداب راه» بنامم. چنان‌که اگر واژه مذهب را بخواهیم به پارسی سره ترجمه کنیم جز به «آداب راه» به هیچ معنای دیگری نمی‌رسیم. شاید باید بگوئیم «حالت مکانیت راه»، یا «عینی کردن آداب راهروی». یا شاید هم «گهان راه». مسئله به قدری ساده است که آدم درکش می‌کند، اما خب از تعریفش عاجز است. چون انسان کوچک است، بنابراین گهانیت راه را نمی‌تواند درک کند، و در‌‌ همان حال بزرگ است و «کهانیت» آداب راه در بدن خود را قادر به درک نیست. پس در این برزخ که ایستاده است چاره‌ای ندارد جز آنکه از یک سو خود را با جهان هم‌هویت کند و از دیگر سو با جزئی‌ترین بخش بدن خودش. اینجا هنگامی که حلاج می‌گوید «انالحق» برحق است. انسان چاره‌ای ندارد جز آنکه به خودش احترام بگذارد، چون ظرفی‌ست برای «آگاهیدن». آنی در اختیار اوست تا در آداب راه غور و تفحص کند، و پیش از آنکه چیزی درک کند به پایان راه خود خواهد رسید.
 

قصد ندارم مسئله را مشکل کنم، اما تا آنجا که متوجه شده‌ام تعریف این داستان سهل و ممتنع است، بنابراین قابل تعریف نیست. کتاب «در اندر شدن چینیان» که‌‌ همان تغییرات باشد، می‌کوشد «حرکتیدن» را به نحوی درک کند. در این میانه سه وجه حرکت را درک می‌کند: حرکت یک خطی اصل نرینه، و تغییرات آن در برخورد با حالت بستیدن و بازیدن، یعنی قبض و بسط اصل مادینه. این سه بعد حرکتی منجر به زیربعدهائی می‌شود که به بچه‌های این دو اصل تعبیر می‌شوند. در وهله‌ی نخست حداقل هشت وجه حرکتی، و در نگرشی گسترده‌تر ۶۴ وجه حرکتی، در هم و بر هم پدیدار می‌شود. از این قرار پدیده‌ی حرکتیدن تنها همانند اصل نرینه به جلو نمی‌رود، بلکه به فراز می‌رود و به فرود می‌رود و در ۳۶۰درجه خود را می‌گستراند، و در‌‌ همان حال دائم در فراز و فرود و چرخش است. انسان در آستانه‌ی چنین معنائی چاره‌ای ندارد جز آنکه پابرهنه بایستد و سرخم کند. می‌ماند اینکه چه راهی درست است و چه راهی غلط. «یی جینگ» یا‌‌ همان کتاب «در اندر شدن چینیان» به پیری می‌ماند که زیر درختی نشسته است و چشمان بسته‌ای دارد. شما راه درازی را می‌روید و خود را به او می‌رسانید و پرسش می‌کنید. مثلاً می‌پرسید: آیا من به عشقم می‌رسم؟ پیر که اما از بی‌‌‌نهایت ابعادیان حرکت آگاه است شرحی در اختیار شما می‌گذارد که در نگاه نخست ممکن است به عشق ربطی نداشته باشد، اما همیشه مملو و سرشار از اطلاعات درست درباره‌ی راه است. پس کتاب به شما یاری می‌رساند که درست‌تر به قضاوت موقعیت بنشینید.
 

بدین ترتیب من کوشیدم تائو یا راه را برای شما تعریف کنم، اما می‌توانم تمامی جوهری را که در جهان است مصرف کنم و بنویسم و به هیچ نتیجه‌ای نرسم. همچنین می‌توانم در یک جمله آن را تعریف کنم. چنین است که راه پرمخافت است. یک روز تصمیمی در زندگی می‌گیرید و برحسب آن تصمیم می‌چرخید. بالا و پائین می‌افتید، عقب و جلو می‌روید و الی آخر که خود بهتر از من می‌دانید. کتاب مستطابی که کوشش می‌کنم در اطراف آن برای شما توضیح دهم این نقش را بر عهده دارد که در شما تردید و تأمل ایجاد کند. این کتاب برای استخاره کردن و تفأل زدن است.‌‌ همان کاری که ما با حافظ می‌کنیم، اما به قول یک آشنای آمریکایی این کتاب «تاکتیک و استراتزی»ست. کنفسیوس می‌گوید در هفتاد سالگی جرئت کرده بگوید اندکی آن را درمی‌یابد. این فقیر باید بگویم که با یاری دو ترجمه‌ی مختلف تائوئی و کنفسیوسی به اندازه‌ی دانه جوئی از این کتاب برداشت کرده و در اینجا می‌کوشد مقدمات بسیار ساده و بدیهی آن را برای شما تعریف کند. تازه من چینی نمی‌دانم، و به امید حق آیندگانی که خواهند آمد و بر چینی مسلط خواهند شد به تعریف آن خواهند نشست. چون خط چینی الفبا ندارد و از ترکیب کلمات با یکدیگر شکل می‌گیرد. این کلمات گاهی توان تصویری بسیار بالایی دارند. معنی کلمات چینی را نمی‌توان درک کرد، بلکه باید کلمات چینی را تفسیر کرد. این است مشکل «یی جینگ». ویلهلم که ترجمه‌ی او در اینحا مددکار من است با امانت فراوان کتاب را از چینی به زبان آلمانی برگردانده. بعد متن چینی را بسته و متن آلمانی را به چینی برگردانده تا مطمئن شود درست ترجمه کرده است. پروفسور ایزوتسو نیز به ما توصیه کرد «یی جینگ» ترجمه ویلهلم را بخوانیم و در تعریف آن گفت: «از همه کمتر بد است.» پس دقت کنید آنچه را که من در اینجا برایتان می‌نویسم با قید احتیاط تلقی بفرمائید. اگر خیلی خواستید کتاب را بفهمید چینی بیاموزید و خود پیشقدم بشوید. اما اگر خواستید از همین ترجمه‌ی ناقص استفاده کنید همیشه ساده و صمیمی باقی بمانید. راه دریافتن راه تکیه بر سادگی و صمیمیت است. یاد یک داستان قدیمی ایرانی می‌افتم. اهل خانه می‌خواستند به گردش بروند و کنیز را در خانه تنها گذاشتند. کنیز بیچاره می‌ترسید. خانم به او گفت آیت‌الکرسی بخوان اگر دزد دیدی. دزدی آمد و کنیز فریاد زد: کرسی بالا کرسی – چون سواد حفظ آیت‌الکرسی را نداشت. دزد بیچاره زیر پای خود شماری کرسی دید که روی هم قرار گرفته‌اند. پا روی آن‌ها گذاشت و در حیاط سقوط کرد. حالا اگر صمیمی باشید ممکن است بتوانید «یی جینگ» را به‌سادگی درک کنید.

در همین زمینه:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • کاربر نادر

    <p>شهر نوش عزیز با سلام . من همان نادر هستم که که به شاگردی اساتید نشسته ام ! ولی شاگرد بد قلقی که سوال زیاد میکند و اعتقاد دارد سوال شروع فهمیدن است. گرچه زمانه مارا ممنوع القلم وشاید هم ممهورالدم کرده! شما همه پهنه زمانه را دراختیار دارید و توسن قلم را بهر جهت که بخواهید می تازانید! منهم گرفتار این چارچوب که تازه اگر مدیریت به تریش فبایش برنخورد و اجاره دهد ما هم خر خود را برانیم ! منکه امیدی به رستگاری زمانه ندارم! ولی در نومیدی بسی امید است . بهر حال چقدر زحمت کشیدید تا بفرمائید دین و مذهب به معنی راه است ! در صورتیکه در کسوت عرفان به معنی طریقت است . وطریقت همان راه است و راه جاده یا طرقی است برای رسیدن به مقصود . وحتی شریعت هم به معنی راه است . ولی متشرعین راه را هدف میبینند و عرفا طریق یا(راه) را وسیله ای برای رسیدن به مقصود ! و1400 سال است جنگی است بیهوده بین این دو طایفه !! حالا چشم ما به شما روشن که بر اساس فلسفه چینی بخواهید مارا بسر مقصد و منزل برسانید ! علی الخصوص که رهرور را نرینه (اسپرم) ومقصد را (تخمک !) میبینید (اگر اشتباه نکرده باشم) ؟؟! شاید به روایتی هم درست باشد !!</p>