● گزارش میدانی
نارضایتی اقتصادی، پاشنه آشیل روحانی در انتخابات
طاهر خلجانی − بیکاری و گرانی: اینها مسائل اصلی مردم است. مردمی که درگیر این مشکلات هستند، در مورد انتخابات چه فکر میکنند؟ گزارش میدانی در این باره.
در آخرین انتخابات ریاست جمهوری در ایران، نیمی از آرای شرکت کنندگان در انتخابات به سمت حسن روحانی چرخید تا شاید فشار طاقت فرسای تحریمهای هستهای علیه ایران کاهش یابد. برجام ترمز قطار جنگ را کشید و با خارج کردن ایران از شمول فصل هفتم منشور سازمان ملل متحد یکی از خواستههای فوری ایرانیان یعنی پرهیز از جنگ را تحقق بخشید. اکنون دولت به نرخ تورم یک رقمی و نرخ رشد اقتصادی مثبت مینازد اما مردم بهبود شرایط اقتصادی و اوضاع معیشتی خود را با اموری متفاوت از نرخها و آمارهای رسمی میسنجند. این همان پاشنه آشیلی است که همه منتقدین دولت برای انتخابات پیشرو آنرا هدف قرار گرفتهاند. اصولگرایان از دولت یکدورهای روحانی سخن میگویند؛ اصلاح طلبان و طرفداران دولت به این ادعا میخندند اما فراموش میکنند که از انتخابات سال ۱۳۷۶ تا به امروز خیلی چیزهای پیش آمده که بعضا خلاف انتظار بودهاند. در سیاست، غیر ممکن وجود ندارد.
شاکیان
برعکس گفتههای رایج در ادبیات سیاسی رسمی در ایران − چه گفتههای اصولگرایان چه حامیان حسن روحانی − منتقدان دولت فقط شامل مذهبها و بدنه رأی چهار تا هفت میلیونی حامی نظام نیست.
بیکاران، پدران و مادرانی که نگران بیکاری جوانان خود هستند، دخترها و پسرهای مشتاق ازدواج و ناتوان از ازدواج، بازنشستگان، کارکنان نیروهای انتظامی و ارتش، آزادیخواهان، نیروهای مترقی جامعه، جامعه کارگری ایران و غیره، طیف متفاوتی از منتقدان و مخالفان دولت و سیاستهای اقتصادی و اجتماعی آنرا تشکیل میدهند.
رکود اقتصادی حاکم، عامل اصلی بیکاری و عدم اشتغال حداقل یازده میلیون ایرانی شده است. در ذهن بسیاری از مردم ایران، عدم اشتغال با مسائلی همچون اعتیاد، خودکشی، فروپاشی اخلاقی جامعه و افزایش نا امنی گره خورده است. حسن روحانی میگوید:
«همه متولدین دهه ۶۰ باید در دهه ۸۰ برایشان کار ایجاد میشد. اما متأسفانه از نیمه دوم دهه هشتاد روند اشتغالزایی متوقف شد و اشتغال خالص از سالهای ۸۴ به بعد چیزی نیست و در حدود صفر به شمار میآید.»
متولدین دهه شصت، نسلی پر شمار هستند که با سیاستهای افزایش جمعیت حکومت، به قصد تامین نیروی انسانی جبهههای جنگ، زاده شدند و حالا بیکار، بدون مسکن، بدون امید به آینده، سرگشته و خسته به زندگی خود ادامه میدهند. جنگ ایران و عراق، سپس رؤیاپردازی هستهای جمهوری اسلامی و اکنون رکود اقتصادی، بهترین سالهای زندگی آنان را خاکستر و آینده آنان را تباه کرده است. اوضاع دهه هفتادیها نیز چندان بهتر از دهه شصتیها نیست.
یکی از این جوانان به انتخابات آمریکا اشاره میکند و میگوید:
«چه کسی فکرش را میکرد یک دیوانه در آمریکا رئیس جمهور شود؟ حالا هرچقدر بگوییم مردم یادشان نمیرود احمدینژاد چه بلایی سر ایران آورد؛ ولی چه کسی میتواند تضمین کند اتفاقی که در آمریکا افتاد دوباره در ایران نیفتد؟»
یکی دیگر از آنان به دوازده سال زندگی غیرمستقل خود اشاره میکند و به نقش پدران و مادران این نسل در تامین زندگی آنان اشاره میکند:
«کسی که پدرش پول یا پارتی دارد بچه اش را میبرد سر کار. افرادی مثل من که پدرشان بازنشسته است و پارتی ندارند باید چکار کنند؟ در این دوازده سال، پنج باز شغل عوض کردم و سه سال بیکار بودم. با خجالت از پدر و مادرم کمک میگیرم. با این سن و سال باید خودم بچه داشته باشم ولی مثل بچهها از خانوادهام کمک میگیرم. تازه مگر آنها چقدر میتوانند کمک کند؟ »
حالا پدر و مادری را تصور کنید که خود جزو بازنشستگان و مستمریبگیران باشند! در سال ۱۳۹۴ تعداد افراد تحت پوشش تأمین اجتماعی در سراسر کشور بیش از ٤٠ میلیون نفر اعلام شده است. بیشتر این افراد حداقل بگیر هستند. در میان آنان ضعیفترین قشر، مستمری بگیران هستند. در سال ۱۳۹۲ یعنی در اوج فشارهای اقصادی حاصل از رؤیاپردازیهای اتمی نظام جمهوری اسلامی ایران، هیئت دولت حداقل حقوق مستمری بگیران را ۷۰۰ هزار تومان اعلام کرد.
عده زیادی از مستمری بگیران ایران از زمان دولت خاتمی تا کنون در رؤیای شیرین همسان سازی حقوقها هستند. رؤیایی که مشخص نیست چطور اعلام شده است: «به معنای افزایش حقوق نیست! »
یکی از بازنشستگان در صحبتهای خود نمایی کامل از همه آنچه که این نسل درگیر آن است را ارائه میدهد:
«من ۷۸ سال سن دارم. ۳۴سال بیمه به حساب دولت ریختهام. به جز این ۳۴ سال از بچگی شاگردی کردهام و زحمت کشیدهام. نوهام میگوید دو برابر یک بازنشستگی امروزی کار کردهام. چه فایده؟ حقوق من الان ۹۶۰ هزار تومان است. بعد از این همه سال هنوز حقوق من یک میلیون تومان نشده است. در دولت، در مجلس، در جاهای دیگر، بیست میلیون، صد میلیون و بیشتر حقوق میگیرند.
به گذشته که فکر میکنم زندگی من فقط کار سخت و دستمزد کم بوده است. به اندازه روزهای عمرت با سیب زمینی پخته، نان و پنیر، برنج خالی، شوربا، نان و ماست و این غذاها سر کردهام. ما در زندگی، غذای خوب هم گیرمان نیامد. میگفتیم اشکال ندارد به هر صورت آن دنیا هست و درست است این دنیا به سختی گذشت ولی آن دنیا راحت میشویم. ولی خب چه کسی خبر دارد؟ واقعا آن طرف خبری هست؟ نمیدانم! عمری به نماز و روزه و کارگری و غذای حالال گذشت ولی خدا کمک ما نکرد. ما سختی کشیدیم. حالا بلکه آن طرف خبری باشد و همه چیز توی قبر تمام نشود. دولت به بازنشسته خودش سه و نیم میلیون حقوق میدهد؛ شش میلیون را هم دیدهام که حقوق میگیرند. پس بقیه چی؟ بقیه جزء مردم نیستند؟ اینها خودشان به خدایی که ادعا میکنند اعتقاد ندارند وگرنه چطور حقوق من که عمری کار کردهام زیر یک میلیون است و یک نفر که دکمه یقهاش را بسته است دویست میلیون در ماه حقوق بگیرد. ما را بازی دادند. نمیدانم. کاش آخرتی باشد و مجبور باشند جواب پس بدهند.»
همانقدر که بازنشستگان غیر دولتی از منتقدان و شاکیان جدی دولت هستند، کارکنان نیروی انتظامی و ارتش نیز از اوضاع اقتصادی شاکی هستند. ارتشیها اعتراض میکنند که چرا حقوق آنها یک سوم تا نصف حقوق نیروهای سپاه پاسداران است و کارکنان نیروی انتظامی از حقوق ماهیانه خود به شدن ناراضی هستند. چنین وضعی شرایط را آماده میکند که این دو بازوی اعمال خشونت حکومتی به راحتی با هر نوای جنگ طلبانه و میلیتاریستی، همدل و همراه شوند. یک درجهدار جزء ارتش به مرجع تعیین کننده و تخصیص دهنده بودجه اشاره میکند:
«بودجه دست دولت است. دولت تعیین میکند که به هر ارگانی چقدر بودجه برسد. ارتش در حال فروپاشی است. نه حقوق درست و حسابی به پرسنل میدهند و نه تجهیزات مناسب داریم. همه بودجه میرود برای سپاه آن وقت شاکی هستند که سپاه دارد قویتر میشود. حقوق پرسنل ارتش با کادرهای سپاه قابل مقایسه نیست. خودتان دارید سپاه را قوی میکنید.»
«دولت از عصبانیت مردم بترسد»
یک فعال سیاسی اصلاحطلب معتقد است دولت باید مراقب شیوه صحبت کردن خود با مردم باشد. او معتقد است اینکه آمارهایی به مردم ارائه شود و روی آن پافشاری شود، شیوه درست تبلیغ سیاسی نیست و به دولت هشدار میدهد که:
«مردم ایران اگر عصبانی شوند به شدت لجبازی میکنند. موارد زیادی در استانها بوده است که فردی با اینکه لایق پیروزی در انتخابات مجلس بوده است و نیروهای استانی روی او اجماع نظر داشتهاند به صرف اینکه برخوردش طوری بوده است که مردم نپسندیدهاند رأی نیاورده است. این نگاه از بالا به پایین دولت مشکلساز خواهد شد. متاسفانه دولت آقای روحانی بیشتر معتقد لابی کردن با رهبر و سایر نهادهای خارج از دولت است. دولت باید تصمیم بگیرد که میخواهد پشتاش به مردم باشد یا اینکه برود با رهبری، سپاه و مراجع زد و بند کند. دولت زیادی به پیروزی خودش در دور بعدی مطمئن است در حالی که فراموش کرده است بعد از آقای خاتمی بخش بزرگی از همان ۲۱ میلیون نفری که به آقای خاتمی رأی دادند رفتند به احمدینژاد رأی دادند. نظر بنده این است که دولت به جای عددسازی و لابی، حقایق را به مردم بگوید که چه خبر بوده است و چه اتفاقاتی پشت پرده افتاده است تا مردم آگاهی بیشتری به دست بیاورند.»
یک دانشجوی کرمانی از تجربه خود در برخورد با اقوام روستایی خود میگوید و معتقد است آنچه که شکاف شهر روستا، شکاف بین مرکز و حاشیه یا به تعبیر او «رقابت شهر و روستا» نامیده میشود یک مسئله «کاملا جدی» است:
«عموهای من در روستا زندگی میکنند. هر چیزی بخواهم به آنها بگویم سعی میکنم طوری بگویم که انگار حرف خودشان است. اینطوری قبول میکنند اما اگر کمی احساس کنند که به عنوان یک دانشجو یا یک شهری با آنها حرف میزنم، حرفم را قبول نمیکنند و برعکس من موضع میگیرند.»
یارگیری با یارانه
وقتی از چند نفر از حامیان دولت سوال کردم که اگر رقیب حسن روحانی شعار یارانه ۲۰۰ یا ۲۵۰ هزار تومانی را مطرح کند به چه کسی رأی خواهند داد، بعضی از افراد با خنده پاسخ دادند: «خوب معلوم است»، «چه کسی از ۲۵۰ هزار تومان میگذرد؟»، «مگه کسی از پول بدش میاد» و غیره!
در هر تحلیلی از وضعیت این روزهای ایران باید به این سوال پرداخته شود که «یارانه ۲۵۰ هزار توماین چقدر ترسناک است؟»
هنوز هیچکس در ایران فراموش نکرده است که احمدینژاد با پرداخت یارانه ۴۵۵۰۰ تومانی به مردم، چند برابر آن را با گرانی خدمات شهری و روستایی و نیز با گرانی حاملهای انرژی، مسکن و مواد غذایی از جیب آنها خارج کرد. اما اغلب تحلیلگران سیاسی حامی دولت یا منتقد محمود احمدینژاد یک مسئله بسیار مهم را فراموش میکنند. برای یک فرد فاقد شغل و در جستجوی کار، دریافت ۲۵۰ هزار تومان حتی به قیمت تورم ۴۰ درصدی بهتر از صفر ریال یارانه در شرایط تورم یک رقمی است. این همان منطقی است که میتوان یک سپاه یارانهای را حول یک شعار ۲۵۰ هزار تومانی متحد کند.
به نظر میرسد در چنین وضعیتی، تنها راه دولت برای مقابله موثر و جدی با طرح شعارهای یارانهای از سوی اصولگرایان، دست زدن به یک افشاگری همه جانبه در رابطه با اتفاقاتی است که در زمان اوجگیری تحریمهای هستهای در کشور رخ داده و بیشتر مردم ایران هنوز از بیشتر ابعاد آن اطلاع ندارند. عمق ماجرا زمانی مشخص میشود که وقتی حسن روحانی در دفاع از برجام درباره رفع خطر جنگ صحبت میکند، علی خامنهای میگوید خطر وقوع جنگ علیه ایران «این حرف یک دروغ محض است.»
حامیان، منقدان، دلسرد شدگان
سبد رأی حسن روحانی متشکل از آرایی بسیار متنوع و به نوعی متناقض است. از کسانی که برای نیامدن جلیلی به روحانی رأی دادهاند تا کسانی که امید بهبود بیشتری در شرایط زندگی خود داشتهاند. عدهای از آنان بسیار دلسرد شدهاند. یکی میپرسد:
«مرز اختلافا دولت و حاکمیت کجاست که دلمان به آن خوش باشد؟»
و دیگری میگوید:
«من باز هم به روحانی رأی خواهم داد ولی وقتی دولت هیچ کاری نمیتواند در برابر قوه قضائیه و شورای نگهبان انجام دهد از خودم میپرسم ما قرار است در نهایت به چه چیزی برسیم و وضعیت ایران در آینده چه خواهد شد؟»
جدای از انتقادات جدی و ریشهای در زمینه دفاع دولت از آزادیهای سیاسی و اجتماعی، انتقادات بسیار تندتری در زمینه مسائل اقتصادی و به خصوص بحث اشتغال متوجه حسن روحانی شده است. یک فعال کارگری که از زندانیان سیاسی سالهای اخیر ایران بوده است میگوید:
«همان کانونهای قدرتی که با حمایت از محمود احمدینژاد اوضاع کشور را به خاک سیاه نشاندند حالا منتقد اوضاع اقتصادی شدهاند. ما این را میفهمیم ولی تا کی باید منتظر باشیم که دولت حرکتی برای حمایت از کارگران و خانوادههای آنها انجام دهد؟»
یک کارگر ۲۹ ساله از دولت میخواهد حالا که کاری برای افزایش دستمزدها به نفع کارگران نکرده است «لااقل» به وضعیت قراردادهای کار توجه کند. او میگوید مدت سه سال است مشغول به کار است اما قرداد سفیدی را امضا کرده است که در دست کارفرما است و میگوید «دستم به هیچجا بند نیست».
مدیرکل بازرسی وزارت کار ادعا میکند: اگر در کارگاهی اثبات شود که کارفرما از قراردادهای سفید امضا استفاده کرده است برخورد خواهد شد. این در حالی است که رواج قراردادهای ۲۹ روزه در بنگاههای بزرگ اقتصادی کشور که کار در آنها ماهیت دائمی دارد بسیار رایج است و هیچ برخوردی با آن نمیشود. از سوی دیگر تجربه ثابت کرده است شکایت کارگران فاقد قرارداد و کارگرانی که قرارداد سفید امضا کردهاند چه در قوه قضائیه و چه در اداره کار، معمولا به جایی نمیرسد. یک کارگر ۳۱ ساله میگوید که وقتی پنج میلیون تومان سفته به عنوان ضمانت دست کارفرما داده است میدانسته است که اگر کار به شکایت برسد محکوم است. به همین خاطر فکر میکند که باید «همیشه ساکت باشیم و هرچه گفتند سرمان را پائین بیاندازیم.»
همچنین نباید فراموش کرد که ۹۰ درصد قراردادهای کار در ایران از نوع موقت است و اکثریت نیروی کار ایرانی، ثبات شغلی و درآمد پایدار ندارند. «افزایش دستمزدها» و تقویت جایگاه قراردادهای کار، خواسته مشترک همه کارگران و در عین حال عامل شکایت و نارضایتی آنان است. کارگران میگویند که افزایش نرخ بیکاری در ایران، امنیت شغلی کل نیروی کار ایران را به خطر انداخته است. یک نگهبان بروجردی میگوید که در محل کارش در جریان یک اعتراض ساده، اکثر نیروی کار شرکت جایگزین شدهاند:
«نه یک خط آگاهی دادند در روزنامه و نه جایی اعلام کردند. با چندتا تلفن کارگر بیکار بود که صف کشده بود. تا دو هفته بعد همینطور ملت میآمدند برای کار و ما اعلام میکردیم شرکت دیگر کارگر نمیخواهد.»
یک فعال کارگری شهرستانی میگوید مطابق قانون «در بحث تعیین دستمزد، قانون کار، نظارت بر قراردادها» و غیره «مسئولیت به عهده دولت است و دولت نمیتواند بگوید مسئولش من نیستم.» او به مسئله مهم دیگری هم اشاره میکند که البته راستیآزمایی آن کار بسیار دشواری است:
«از داخل شورای عالی کار دوستان اعلام میکردند که شخص آقای وزیر گفته است که در دولت وزیرانی هستند که مخالف قانون کار هستند و میگویند قانون کار عامل رکود است.»
و اضافه میکند:
«ما خر نیستیم. ما میدانیم تازه امسال سال خوب ما است چون انتخابات است و دولت به خیال خودش میخواهد هوای کارگران را داشته باشند که رأی بدهند. بعد از انتخابات اصلا یادشان میرود که کارگر و خانواده اش آدم هستند. طبق آمار ۶۰-۷۰ درصد کارگران ایران حداقل بگیر هستند. چه کسی میتواند با حقوق یک میلیون تومان در این مملکت زندگی کند که ما بتوانیم؟»
خانمی که از زندانیان سیاسی بعد از اعتراضات سال ۱۳۸۸ است فعالان سیاسی اصلاحطلب و روزنامه نگاران حامی دولت را فرا میخواند تا پاسخ بدهند:
«چه چیزی باعث شد آرای مردم بعد از دولت اصلاحات به طرف احمدینژاد جلب شود؟»
و اضافه میکند:
«کسی نباید توقع داشه باشد یک دولت با رأی ناپلئونی که در چهار سال اول عمدتا دستاورد خارجی داشته است و دستاوردهای داخلی آن فقط مهار تورم بوده در همین انتخابات یا انتخابات بعدی جای خودش را به یکی مثل احمدینژاد ندهد. از همین حالا به فکر باشیم که سال چند سال دیگر دوباره مجبور نشویم دسته جمعی برویم زندان.»
سپس میخندد و اضافه میکند:
«البته اگر تا آن موقع رئیسی یا لاریجانی رهبر نشده باشد و همه ما را کنار چپیها در خاوران چال نکرده باشند.»
نظرها
احمد
با سپاس از گزارش خوب و مستند ميداني كه طاهر خلجاني تهيه كرده است.اما دو نكته انگيزاننده در اين گزارش هست كه توضيح مي طلبد و در دو بخش مي نويسم: يكم- توافق هسته يي رژيم آخوندها با غرب هيچ ربطي به روحاني نداشت و خود ولي فقيه قبل از روحاني كار مذاكرات را آغاز كرده بود. حدود يكسال پيش از آن كه اين تصميم به مذاكره را بگيرد، خاطراتي نقل كرد كه چگونه طي دو دهه همه سران ديگر رژيم او را از خطر حمله خارجي مي ترسانده اند و او نگران نبوده و بقيه را آرام مي كرده است. اما يك جا هنگامي كه اوباما از جنگ سخن گفت ولي فقيه چشمهايش چهارتا شده بود و گفت اين ديگر خيلي حرف عجيبي است كه اين آقا زده است! همه ژست و فيگورهاي مسخره ضداستكباري احمدي نژاد هم در خدمت تلاش براي مذاكره با آمريكا بود اما به شيوه خودش كه عربده مي كشيد و جفتك مي انداخت ولي بلافاصله خطاب به غرب مي گفت: «بياييد با هم دوست باشيم»! جليلي با سوابقي كه در كش دادن مذاكرات و تا مقطع آلماآتي در زمستان 91 و بهار92 اندوخته بود قرار بود براي ولي فقيه نقش يك رئيس جمهور مذاكره جو و اهل تفاهم را بازي كند. چون احمدي نژاد در دور دوم رياستش ديگر هيچ ربطي به پرونده هسته يي نداشت و همه چيز از طريق جليلي در دست خود ولي فقيه بود. اين كه روحاني از صندوقها درآمد به توازن قواي درون رژيم و موازنه جناحهاي حكومتي بر مي گشت كه رفتار احمدي نژاد باعث شده بود، باندهاي هوادار شخص خامنه اي پاره پاره شوند.
احمد
بخش دوم: دوم- در گزارش طاهر نكته بسيار مهمي براي توجه اكبر گنجي و ساير سينه چاكان anti war كه مدعيند بايد مردم را پاي صندوقهاي رأي كشاند كه جنگي در نگيرد، و چنين آمده است: «وقتی حسن روحانی در دفاع از برجام درباره رفع خطر جنگ صحبت میکند، علی خامنهای میگوید خطر وقوع جنگ علیه ایران «این حرف یک دروغ محض است»! بنابراين اكبر گنجي و كساني كه مي گويند بايد در انتخابات شركت كرد كه جنگ نشود در واقع اگر چه راهنماي چپ مي زنند ولي به سوي راست مي روند. آگاهانه باشد يا نه! در نتيجه هيچ تفاوتي ايجاد نمي شود، با اين حرفها ژست و فيگور ضديت با خامنه اي مي گيرند ولي خط خود خامنه اي در انتخابات را اجرا مي كنند. چون خامنه اي مي گويد: نظام را قبول نداريد؟ اشكالي ندارد. اين رهبري را قبول نداريد؟ باز هم اشكالي ندارد. ايران را كه قبول داريد! بله! خوب در انتخابات شركت كنيد. شركت در انتخابات و تاباندن سياسي و تبليغي تنور انتخابات اين رژيم، حتي اگر مادرترزا را از گور دربياورند و رئيس جمهور كنند، باز هم در خدمت ولي فقيه و بقاي اين رژيم است.