ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

پیش‌فرض‌های معرفتی مردسالاری

این گفتار در سه بخش منتشر می‌شود. بخش نخست در معرفی «پیش‌فرض‌های معرفتی مردسالاری» است. بخش دوم «پیش‌فرض‌های بدیل» را شامل می‌‌‌شود و بخش آخر « نقد فرهنگ و فقه توجیه‌گر مردسالاری » است. بحث با یک نتیجه‌گیری به پایان می‌رسد.

حسن یوسفی اشکوری − در فرهنگ و اندیشه و فقه اسلامی موجود مرد خانواده (پدر، همسر و در مواردی برادر و حتی پدر بزرگ) بر زن (همسر و مادر و خواهر و فرزندان) نوعی ولایت و قیمومیت و یا شکلی از سرپرستی دارد. استناد این اندیشه و آرای فقهی نیز عمدتاً به چند آیه قرآن و برخی روایات مذهبی از پیامبر و دیگر اولیای دین است که بعدا به آن‌ها اشاره خواهیم کرد. از آنجا که این نوع تفکر در تمام ادوار تاریخ و در تمام دین‌ها و فرهنگ‌‌‌‌های بشری در اشکال مختلف وجود داشته و هنوز هم حتی در کشور‌های پیشرفته‌تر و توسعه یافته‌‌‌تر هم غلبه دارد، ناگزیر ریشه یابی معرفتی و اجتماعی و تاریخی چنین اندیش‌های به نام دین و یا هر اندیشه و پدید‌ه‌ای دیگر، از بایسته‌‌‌‌های ضروری پژوهشی است.

این گفتار در سه بخش منتشر می‌شود. بخش نخست در معرفی «پیش‌فرض‌های معرفتی مردسالاری» است. بخش دوم «پیش‌فرض‌های بدیل» را شامل می‌‌‌شود و بخش آخر « نقد فرهنگ و فقه توجیه‌گر مردسالاری » است. بحث با یک نتیجه‌گیری به پایان می‌رسد.
با توجه به ترتب منطقی اندیشه‌‌‌‌ها و تسلسل مشخص باور‌ها و فرهنگ‌‌‌‌‌‌‌ها و آداب اقوام و ملل، شناخت این بنیاد‌ها و تحلیل چرایی آن‌ها برای فهم اندیشه و یا سنتی و حتی قانونی به نام ولایت و قواّمیّت مرد بر زن، بسیار مهم و راهگشا خواهد بود. نیاز به بحث و استدلال ندارد که پیش‌زمینه‌هاو پیش‌فهم‌‌‌‌ها و یا فرضیه‌‌‌‌های پیشینی، در فهم متون و منابع دینی و غیر دینی نقش تعیین کننده و بارزی دارند، به گو‌نه‌ای که بدون آن پیش‌فرض‌‌ها فهم و تحلیل درست روبنا‌های حقوقی و فرهنگی و سنت‌‌‌‌های اجتماعی ممکن نخواهد بود. در ادامه این نوشتار این مدعا روشن‌‌‌تر خواهد شد.

الف – پیش‌فرض‌های معرفتی قوّامیت مرد

پیش فهم‌‌‌‌های تفسیری اندیشه ولایت و قیمومیت مرد بر زن، متعدد و متفاوت‌‌‌اند. در اینجا به برخی از آن‌ها اشاره می‌‌‌کنم:

۱ – برتری ذاتی مرد بر زن در آفرینش

هرچند دقیقا روشن نیست که‌اندیشه برتری ذاتی و طبیعی مرد بر زن از چه زمانی پدید آمده است اما احتمالا پس از عصر کشاورزی و چیرگی آشکار مرد بر زن و به طور کلی بر خانواده این فکر جوانه زده و به تدریج تداوم یافته و در دو هزار سال اخیر با غلظت بیشتر تثبیت شده است. در این دوران نهاد خانواده به شکل هِرَمی تعریف شده و به صورت مخروطی سامان یافته که در رأس آن مرد قرار دارد و در جایگاه دوم زن نشسته است. می‌‌‌توان گفت در این سازمان و نهاد مرد رئیس و فرمانده است و زن در بهترین و انسانی‌‌‌ترین حالت معاون و مشاور او در مدیریت خانه و خانواده. درست مانند یک پادگان نظامی که فرماند‌ه‌ای دارد و فرمانبرانی و معاونانی در تمیشیت امور. این جایگاه و منزلت در روزگاران گذشته عمدتا برآمده از این پیش‌فرض بوده است که مرد به عنوان جنس مذکر در آفرینش و خلقت از زن به عنوان جنس مؤنث برتر است و در جایگاه بلندتری نشسته است.

شواهد نشان می‌‌‌دهد که در روزگاران آغازین و پیش از تاریخ چنین دیدگاهی وجود نداشت و حتی شاید تا حدودی برعکس بود. در ادوار دراز نخستین، که زیست جهان ابتدایی و گله وار در غار و جنگل و دشت و طبیعت بود و آمیزش جنسی و تولید مثل آزاد بود و اشتراکی، و از این رو پدر شناخته نبود، زن به عنوان موجودی بارور (مادر) از کرامت و منزلت برتری برخوردار بود و به همین دلیل حتی تا اوائل هزاره اول پیش از میلاد خون و تبار و ارث و میراث و مشروعیت قدرت عمدتا از طریق مادر انتقال می‌‌‌یافت نه پدر (مثلا در تمدن عیلامی در هزاره سوم تا اول پیش از میلاد). چنانکه در ایران در قرن نخست سلطنت هخامنشی (ششم و پنجم پیش از میلاد) زن مشروعیت بخش قدرت و سلطنت شمرده بود و حداقل سهم مهمی در این انتقال مشروعیت داشت. حضور ایزدبانوان فراوان در روزگاران کهن و تندیس‌‌‌‌های آنان گواه منزلت بسیار و حتی در برخی موارد برتر زن است.

اما این برتری مردانه متأخر برآمده از کدام اندیشه و باور پیشینی بود؟
بی‌‌‌گمان بنیادی‌‌‌ترین دلیل چنین مدعایی برتری ذاتی مرد بر زن در خلقت بوده است که طبق این باور زن در انسانیت در مقام فروتر قرار می‌‌‌گرفت و عملا زیر فرمان او و حتی مملوک وی شمره می‌‌‌شد. اگر این نظریه را جدی بگیریم که تغییرات ذهنی اساسا برآمده از تغییرات عینی و کسب تجارب عملی است (تعامل عین و ذهن)، می‌توان نتیجه گرفت که بروز و ظهور چنین باوری در پی اقتدار یافتن عملی مرد در عرصه‌‌‌‌هایی چون جنگ و شکار و در نهایت جامعه و سیاست بوده است. به عبارت دیگر تقویت قدرت جسمانی مرد در دوران تقسیم کار نسبی و خانه‌نشینی نسبی زن، به دلیل بارداری‌‌‌‌های پیاپی و تربیت فرزندان بسیار موجب شد که مردان بیشتر به کار جنگ و شکار بپردازند و فرماندهان بلامنازع جنگ‌ها باشند، بر این توهم دامن زده است که مرد به اعتبار مردانگی و مذکر بودن، بر زن و جنس مؤنث برتر است و بر او فضیلت ذاتی دارد و در واقع مرد و زن چنین آفریده شده‌اند.

با توجه به این اندیشه فلسفی استوار قدیم که این جهان «نظام احسن» است و هر نوع تغییر و دستکاری در واقعیت‌‌‌‌های موجود و مسلط اخلال در کار خلقت و خدشه بر «نظام احسن و اتقن» است، پذیرفتن واقعیت جاری و برساخته از سوی مردان و ایدئولوژی حاکم (شاید درست‌‌‌تر است که بگوییم: تاریخ) گریز ناپذیر شد و به تدریج زنان نیز بر آن گردن نهادند و به آن معترف شدند. از این رو ثبات خانواده عملا مشروط به قبول چنین سلسله مراتبی در سازمان خانواده شد. چنانکه در عرصه جامعه و سیاست نیز همن نظام احسن و سلسله مراتبی با باور به امتیازات ذاتی و طبیعی توجیه کننده نظری و ایدئولوژیک نظام طبقاتی و کاستی در اشکال مختلف شد.

فیلسوفان اثرگذاری چون ارسطو نیز همین پدیده را پذیرفته و برای آن نظریه پردازی کردند. به هرحال در آغاز برای مرد ادعای برتری جسمی به عنوان امری طبیعی شمرده شد و آنگاه برتری عقلی و انسانی هم مطرح شد و به تدریج تثبیت گردید. تنها امتیازی که به زن اعطا شد این بود که زن از نظر عاطفی و احساسی برتر است اما همین امتیاز صوری هم در نهایت موجب شد که در بیشتر ادوار تاریخ از برخی امور و یا شغل‌‌‌‌های مهم و اثرگذار مانند ریاست و قضاوت و تملک محروم شود.

۲ – شرّ ذاتی در زن

از دیر باز این فکر پیدا شد که جنس زن شرّ است و شرّ آفرین و باید کنترل و مهار شود تا مردان و جامعه و حتی خانواده محفوظ و محترم بماند. دقیقا روشن نیست که این اندیشه ویرانگر از کی و چگونه و چرا پیدا شده است اما می‌‌‌دانیم که این اندیشه از اوائل هزاره اول پیش از میلاد در جوامع مختلف قوت داشته و به تدریج در تمام جوامع به اشکال مختلف و در سطوح گوناگون رایج شده و به طور نسبی مورد قبول اکثر مردم قرار گرفته و حتی بسیاری از متفکران و فیلسوفان بدان گرویده‌اند. سوء ظن به جنس زن در آموزه‌‌‌‌های فرهنگی و اخلاقی و مذهبی بسیاری از اقوام و ملل برآمده از همین باور بنیادین است. به ویژه در ادیان و بیشتر ادیان شرقی این سوء ظن مبتنی بر شر بودن زن، غلظت و استحکام بیشتری یافته است. ادبیات و ضرب‌‌‌المثل‌‌‌‌ها و تکیه کلام‌‌‌‌ها در تمام جوامع بشری سرشار از این اندیشه و باور است.

در چرایی ظهور این اندیشه می‌‌‌توان به برخی امور اشاره کرد:

– برتری ذاتی و فضیلت طبیعی مرد و فروتری ذاتی زن

این باور طبعا جنس مؤنث را در مقام اتهام می‌نشاند. حتی کم نیستند متفکرانی که اساسا زن را انسان نمی‌‌‌دانند و می‌‌‌گویند زن به شکل انسان خلق شده تا مطلوب مردان قرار بگیرد و تولید مثل و ازدیاد نسل و تداوم نوع انسان ممکن گردد (مانند حاج ملا هادی سبزواری سراینده منظومه). [۱] در این صورت سوء ظن نسبت به زن و ظرفیت و طبیعت شرآفرینی او (از طرق مختلف از جمله جنسیت و تحریص مردان به گناه و یا کید‌ها و دسیسه‌‌‌‌ها که ادبیات بشری پر است از این نوع کید‌های زنانه) پدید‌ه‌ای طبیعی و تا حدودی گریزناپذیر خواهد بود.

– ضعف عقل و عقلانیت

از دیرباز این گزاره مورد توافق عموم بوده است که زن در خلقت و طبیعت اولیه خود دارای ضعف و ناتوانی عقلی و عقلانی است و هنوز هم غالبا چنین فکر می‌‌‌کنند. «ناقص العقل» بودن زنان از شهرت کافی برخوردار است. حداقل این است که گمان بر این است که زنان در قیاس با مردان از توان عقلی و خرد ورزی کمتری برخوردارند. ادبیات و ضرب‌‌‌المثل‌‌‌‌های اقوام و ملل پر است از این باور.

یکی از نتایج طبیعی و منطقی این باور این است که زنان بیشتر در معرض شرارت و گمراهی و فساد قرار دارند و باید تحت کنترل و مراقبت مداوم قرار بگیرند. چرا که عقل و قدرت تعقل و خردمندی یکی از عوامل مهم و مؤثر در کنترل غرائز و شهوات و تمایلات نفسانی است و آدمی را از فروافتادن در دام شیطان باز می‌‌‌دارد. در اسطوره آفرینش روایت فریب آدم به وسیله همسرش (بر وفق روایات اسلامی: حوا) از همین باور و نگرش بر می‌‌‌خیزد. [۲] بر بنیاد همین تفکر است که زن ناقص‌‌‌العقل طبعا باید تحت نظارت و ولایت مرد که عاقل تر است، باشد تا دچار گمراهی و انحراف نشود.

– قدرت و غلبه احساسات و عواطف

همان اندازه که قدرت بیشتر عقلی مرد مورد توافق عموم است، قدرت برتر احساساتی و عاطفی زن نیز مورد قبول و اجماع است. مهم این نیست که واقعا از این نظر بین زن و مرد تفاوت طبیعی و ذاتی وجود دارد یا ندارد و یا چه‌اندازه تفاوت هست، اکنون و در این مقام مسئله نشان دادن ارتباط چنین باوری با مدعای شر بودن جنس زن است. معمولا بین گزاره‌ای معرفتی و نتایج عملی و تجربی یک رابطه منطقی و طولی و یا به تعبیر فلسفی علّی وجود دارد. اکنون سخن این است: وقتی قبول کنیم که جنس زن از یک سو از توان عقلی کافی برخوردار نیست و از سوی دیگر عواطف و احساسات قوی و غلیظ بر او چیره است، ناگزیر باید قبول کنیم که او به طور طبیعی و ذاتی بیشتر در معرض فساد و تباهی و انحراف اخلاقی و ناهنجاری‌‌‌‌های اجتماعی است و منطقا باید با اعمال محدودیت و نظارت مداوم او را مهار کرد و تحت عقل و ضابطه و نظم در آورد. حتی باید نسبت به زنان حس ترحم و دلسوزی داشت. بنابراین اعطای فضیلت عاطفی بودن به او، در نهایت به زیان او تمام شده و بر ضد او عمل کرده است.

– سکس و شهوت

گرچه سکس و شهوت جنسی هم در مرد هست و هم در زن و در واقع یک کشش و کنش دو سویه است، اما به دلیل بدن و به طور کلی ویژگی‌‌‌‌های فیزیولوژیک زن (ویا هر دلیل دیگر)، در ذهن و زبان آدمی زن و سکس و نماد‌های بدنی سکسی او مظهر شهوت جنسی شمرده شده و در اذهان چنین جا افتاده است. با اینکه سکس و اِعمال شهوت جنسی از نیرومندترین و پرجاذبه ترین و مطلوب‌‌‌ترین خواسته و لذت آدمی است و همگان همواره در پی رسیدن به آن و بهره‌وری کامل از آن هستند، اما در تاریخ بشر از یک سو این کشش و خواسته غالبا مذموم شمرده شده و از سوی دیگر زن را عموما نماد سکس و شهوت دانسته‌‌‌اند. ترکیب و جمع این دو گزاره شر بودن زن و قدرت بالای ایجاد شر به دست او و از طریق اوست. به ویژه در ادیان عموما ( از جمله یهودیت، زرتشتیت، مسیحیت، مانویت، اسلام و نیز ادیان ریاضت کشانه هندی)، این ترکیب کاملا برجسته است.

در ادیان اساسا تعالی روح و رستگاری برین در آخرت اصل زندگی و فلسفه بودن و زیستن است و این رستگاری با ترک و یا محدودیت بهره وری از لذت‌های حیات و ترک خواهش‌های نفسانی و شهوانی میسر و ممکن است. «تن ر‌ها کن تا نخواهی پیرهن»، یک اصل اساسی است. در عین حال در اسلام اولیه این تفکر زاهدانه چندان برجسته نبود حتی مذموم و محکوم شمرده می‌‌‌شد، ولی بعد‌‌‌‌ها بر اثر نفوذ برخی افکار مسیحی و هندی و مانوی در اسلام و پدید آمدن نحله‌‌‌‌های صوفیانه و زاهدانه افراطی ترک هر نوع لذت و کامیابی دنیوی مهم شد و با دین توجیه گردید.

موضوع مذموم و گاه حرام شمردن ازدواج در ادیانی مانند مسیحیت و یا مانویت، خود از این تفکر و باور پیشین بر می‌‌‌خیزد. اصولا «شهوت» در ذهن و زبان ما کاملا بار منفی دارد. با اینکه شهوت به معنای خواسته و میل شدید است، اما در گذر زمان و در تعامل با برخی اندیشه‌‌‌‌های دینی و اخلاق جنسی ادیان ریاضت کشانه، بیشتر به شهوت جنسی اطلاق شده و از این طریق بار منفی پیدا کرده است.

– برخی ویژگی‌‌‌‌های فیزیولوژیک جنسی

در روزگاران نه چندان کهن و حداقل در میان شماری از اقوام و ملل، حایض شدن زن یعنی عادت ماهانه (هفت تا ده روز در ماه) و یا پس از زایمان‌های پیاپی آلودگی و شر شمرده می‌‌‌شد و از این طریق به لحاظ جسمی و روحی زن را آلوده می‌‌‌کرد. با توجه به تداوم این آلودگی در بخش مهم زندگی یک زن (حدود یک سوم عمر یک زن در پر بارترین دوران زندگی: ۱۲ – ۴۰)، آلودگی بدنی و روحی وی چندان جدی می‌‌‌شود که جز شر و پراکندن شر و ضرورت اجتناب از او حداقل در این دوران یک امر طبیعی و گریز ناپذیر می‌‌‌نماید. به ویژه در برخی از مذاهب مانند دین زرتشت متأخر (عصر ساسانی)، با توجه به اهمیت پاکی و نجاست در این دین، در طول دوران حایض بودن، زن می‌‌‌بایست به کلی از خانه و اهل خانه فاصله می‌‌‌گرفت و حتی در محل دربست‌های زندگی می‌‌‌کرد تا چشم او به کسی نیفتد و او را آلوده کند و حتی اگر آسمان و آب و طبیعت را می‌‌‌دید موجب آلودگی آن‌ها می‌‌‌شد. پاک شدن او نیز آداب سختی داشت و به سادگی به دست نمی‌‌‌آمد. در آن زمان مسئله بیشتر آلودگی روح بود تا جسم و بدن. مثلا اعراب عربستان در دوران پیش از اسلام معتقد بودند که در دوران حیض زنان، شیطان بر آنان چیره شده و در آن‌ها حلول می‌‌‌کند.

احتمالا حکم شرعی حرمت همخوابگی با زنان در ایام حیض و یا حکم غسل (شستن بدن با آداب خاص مذهبی) پس از عمل جنسی و یا ضرورت غسل در پایان دوران حیض در بسیاری از ادیان، بیشتر به دلیل طهارت روح و خروج شیطان و ارواح خبیثه از جسم و جان بوده است. به هرتقدیر پدیده ظاهرا طبیعی و عادی جنسیت زن و برخی ویژگی‌‌‌‌های جسمانی او و نیز عمل جنسی، خود منشأ باور به‌اندیشه شرارت ذاتی زن و حداقل تمرکز شر و خصوصیات شیطانی در او شده است.

۳ – اصالت خانواده و ضرورت بقای آن

یکی از استوارترین باور بشری در طول چند هزاره اخیر، اصالت خانواده و حفظ و حراست و بقای شکوهمند آن است که هنوز هم تا حدود زیادی استوار مانده و اهمیت خود را حفظ کرده است.

می‌دانیم که «خانواده» مرکب از زوجین و فرزندان پس از عصر کشاورزی یعنی پس از اسکان آدمی و شکل گیری مالکیت پدید آمده است. این پدیده، که در آغاز طبیعی و گریز ناپذیر بوده و به ضرورت سامان یافته است، در طول تاریخ به تناسب دگرگونی شرایط و تحول در زمینه‌‌‌‌های اجتماعی و زیستی انسان و در تعامل با ده‌ها عامل مستقیم و غیر مستقیم، دچار تحول و دگرگونی شده و سرانجام به صورت کنونی در آمده است. در این دگرگونی‌‌‌ها، باور‌هایی چون برتری ذاتی مرد بر زن، توان عقلی بیشتر مرد، چیرگی و غلبه عواطف و احساسات بر زن، تمرکز شر و شیطان در جنس زن و مانند آنها، هر کدام به سهم خود در معنا بخشی به مفهوم خانواده و غایات و فلسفه وجودی آن و تنظیم قواعد و مقررات فراوان و پیچیده برای تشکیل و حفظ و بقای نهاد و کیان خانواده و در نهایت نوعی تقدس بخشیدن به این نهاد نقش ایفا کرده‌اند.

این مجموعه آموزه‌‌‌‌های بنیادین آشکارا و به طور طبیعی، نه از سر توطئه مردان و یا نقشه و تصمیم از پیش طراحی شده، سازمان هرمی و مخروطی نهاد خانواده را با ریاست فائقه مرد و معاونت و یا مشاورت زن و فرمانبری و اطاعت فرزندان پدید آورده است. پدر خانواده رئیس بی چون و چراست و نان آور خانواده و عاقل‌‌‌ترین و تواناترین و صالح‌‌‌ترین کس برای مدیریت خانواده و تعیین مصالح و مفاسد برای اعضای خانواده است و اوست که حق و صلاحیت دارد که خانواده اعم از همسر و فرزندان را حراست و تربیت کند و مانع فساد و سقوط اعضای خانواده در دام تباهی و انحراف گردد. گرچه در جوامع مختلف حق و حقوق و مقررات حاکم بر خانواده مختلف و متفاوت بوده و هست و زن به مثابه همسر از حقوق و نقش‌‌‌‌های متنوعی برخوردار بوده و هست، اما یک حق همواره و در همه جا ثابت و استوار بوده و هست و آن حق سرپرستی و نظارت و مالکیت و به تعبیر اسلامی ولایت مرد خانواده بر اعضای خانواده است. زن به هرحال حق تبعی و ثانوی دارد. تبعات حقوقی و مدنی این حق از خانواده به مراتب فراتر می‌‌‌رود و پیامد‌های اجتماعی گسترد‌های در عرصه جامعه و حقوق و سیاست ایجاد می‌‌‌کند. این حق بنیادین پدر خانواده را منشأ خون و تبار، مالکیت، انواع ارث، حق حضانت فرزند و . . . می‌‌‌شناسد. گرچه این تفکر سنتی و دیرپا به سرعت در حال تغییر و دگرگونی است.

به هرحال سخن این است که اصل خدشه ناپذیر اصالت خانواده و حفظ و حراست از کیان خانواده یکی از فرضیات استوار پیشینی است که باور و یا عدم باور به تمام و یا بخشی از مبانی و لوازم آن می‌تواند در موضوع زن و جایگاه و منزلت و حقوق وی و تعیین نسبت او با جنس مرد (پدر، همسر، برادر) مؤثر باشد.

۴ – عدل ارسطویی

گرچه اکنون باور به عدل ارسطویی در ارتباط با حقوق و جایگاه زن در خانواده و جامعه به قدمت و اهمیت مبانی پیشین نیست، اما به دلیل چیرگی آن بر افکار عموم فیلسوفان و متفکران اجتماعی و دینی در دو هزار سال اخیر، از اهمیت ویژ‌ه‌ای برخوردار است و دقت و تأمل در آن و واکاوی آن در این حوزه (نیز حوزه‌‌‌‌های دیگر اجتماعی) بسیار مهم و حائز اهمیت است و می‌تواند در تصحیح آموزه‌‌‌‌های کهن و اکنون مفید و راهشگا باشد.

ارسطو از متفکران و فیلسوفان بزرگ و اثرگذار باستان بوده که افکار و آموزه‌‌‌‌های او از همان آغاز تا کنون بر بسیاری از فلسفه‌‌‌‌ها و اندیشه‌‌‌‌های فلسفی و اجتماعی و دینی اثرگذاشته و منشأ بسیاری از تغییرات فرهنگی و مدنی شده است که سیر آن در منابع تاریخ فلسفه و اندیشه قابل پیگیری است. در مسیحیت و دین زرتشت و مانویت و در افکار بسیاری از متفکران مسلمان نیز افکار ارسطو نفوذ و رسوخ فراوان داشته و دارد.

می‌‌‌دانیم که ارسطو ذات‌انگار بود و برای هر پدید‌ه‌ای ذات مستقل و معطوف به غایتی قائل بود و امور ذاتی را متغیر نمی‌دانست. جوهر و عرض و جنس و فصل او در منطق و فلسفه بنیاد این تفکر است. این اندیشه سراسر قرون وسطای مسیحی و فلسفه‌‌‌‌های یونانی – اسلامی را تحت تأثیر قرار داد. او برای انسان هم ذات ثابت و لایغیر قایل بود و حرکت را در ذات و جوهر باور نداشت و حرکت را فقط در اعراض می‌دانست و برای آدمیان هم ذاتیات خاص و غایات معین قایل بود. مثلا معتقد بود که آدم‌ها با رنگ‌ها و نژاد‌ها و گروه‌های اجتماعی ویژه و برای انجام وظایف ویژه در مجتمع انسانی آفریده می‌‌‌شوند. بر همین اساس او به نظام طبقاتی و نوعی کاستی باور داشت و از این رو برده داری روزگار خود را پدید‌ه‌ای طبیعی می‌‌‌شمرد. یعنی به گمان ارسطو آقا، آقا خلق شده و برده، برده. در این چهارچوب وقتی عدل و عدالت، که برای او نیز بسیار اهمیت داشت، مطرح می‌‌‌شد، دقیقا متناسب بر این بنیاد ذات‌انگارانه تفسیر می‌‌‌شد و مصادیق آن معین و مشخص می‌‌‌شدند. یعنی گفته می‌‌‌شد «عدالت عبارت است از وضع هر چیز در محل خود» و چون محل هر چیز ذاتی و ثابت است، ناگزیر تحقق عدالت هم حفظ همان جایگاه و مقام و رعایت همان حق ثابت است و ظلم به عنوان نقیض عدل هم عبارت است از خروج از آن مقام و حق ذاتی و ثابت. به عنوان مثال به حکم عدالت آقا باید همواره آقا و آزاد بماند و برده نیز همواره برده و اعتراض بردگان به اصل جاودانه بردگی و به ویژه طغیان و شورش بردگان بر ضد برده داران خروج از عدالت و ظلم آشکار است و از این رو اربابان حق دارند با شورش بردگان مقابله کنند و آن ستمگران را به راه راست و عدالت و حق برگردانند.

در این تفکر تعریف دیگر عدالت یعنی «اعطای حق هر صاحب حقی به او»[۳]، نیز چنین تفسیر می‌‌‌شود که حق ارباب و مولا را باید به او داد که آقایی و فرماندهی است و حق برده را هم ادا کردن که عبارت است از اطاعت و قانع بودن به همان حق ذاتی و اجرای فرامین ارباب و مولا. خروج از این نظم و نظام انسانی – حقوقی، خروج از «نظام احسن و اتقن» است و عین ظلم و بی‌عدالتی.

با این معیار تفسیر و تعیین مصادیق ذات‌گرایانه انسان و عدالت، خروج زن از فرمان پدر و شوهر و حتی بردار به اعتبار مرد بودن، خروج از نظام جامعه و سازمان خانواده است و عین بی‌‌‌عدالتی و ظلم و در نتیجه از نظر حقوقی درخور مجازات. این اندیش‌های بوده که در دو هزار سال اخیر در تمام جوامع با شدت و ضعف حاکم بوده و در تفسیر اخلاق و دین و متون و منابع دینی هم نقش آفریده و مفسران و دین باوران را به نتایجی خاص یعنی ریاست تام مرد و لزوم اطاعت زن از مرد برای حفظ نظام خانواده و تربیت نسل و سعادت فرد و جامعه رسانده است.

با توجه به این پیش‌فرض‌های معرفتی، که در طول چند هزاره شکل گرفته و تصلب یافته است، نوعی خاص از تفسیر مقام و منزلت زن و مرد و نوع رابطه و نسبت این دو در روابط خانوادگی و در عرصه جامعه و سیاست پدید آمده و بر بنیاد آن نظام اخلاقی و حقوقی ویژه و سازگار تعریف شده و در تمام فرهنگ‌ها و تمدن‌‌‌‌ها به اشکال مختلف نهادینه شده است.

در این ساختار فرهنگی و حقوقی، رابطه آمریت از مقام برتر و اطاعت از مقام دوم و فروتر است. این نوع رابطه در چهارچوب آن دستگاه معرفتی، هم به مقتضای ذات و طبیعت دو جنس است و هم به مقتضای حفظ و بقای خانواده است و هم به مقتضای عدالت و در نهایت به مصلحت و سعادت فرد و جامعه.

در چنین زمینه‌ای ولایت و قوامیت مرد بر زن در ذهن و زبان اسلامی معنایی مناسب پیدا می‌‌‌کند و در آن بستر مقرراتی چون لزوم اطاعت زن از مرد، لزوم اجازه زن از مرد در اکثر امور از جمله خروج از خانه، حجاب و حتی پرده نشینی و به طور کلی حفظ حریم بین زن و مرد و گاه زشتی رابطه جنسی، لزوم تمکین جنسی زن در برابر مرد، جواز چند همسری برای مردان، واجب‌‌‌النفقه بودن زن، واگذاری حضانت فرزند خردسال به پدر و حتی پدر بزرگ پدری، حرمت قضاوت و زمامداری زنان، تفاوت در ارث و میراث و مانند آن‌ها وضع و معین می‌‌‌شوند. به ویژه کثیری از مقررات محدود کننده برای زنان در فقه و اخلاق مذهبی تمام ادیان، مانند وجوب پوشش کامل و حرمت خود آرایی یا به تعبیر رایج «تبرّج»[۴]، مستقیما برآمده از چنین مقدمات معرفتی و فرهنگی دیرپاست. در چنین فرهنگ و بر بنیاد چنین ذهنیتی است که زن «ناموس» مرد تلقی شده و از این رو مرد (پدر، شوهر، برادر و حتی مردان دور خانواده) موظف است از ناموس خود حمایت و دفاع کند و یا با «غیرتمندی» تمام او را از انحراف و سقوط در ورطه‌‌‌‌های اخلاقی و اجتماعی و زشتکاری برهاند.

حال اگر این پیش‌فرض‌های معرفتی را، که از فرط رواج و تکرار و تصلب کاملا بدیهی می‌نمایند، به هر دلیل قبول نکنیم یا به گو‌نه‌ای دیگر تفسیر و تعبیر و تأویل کنیم، روشن است که یا استنتاج‌‌‌‌های حقوقی و اجتماعی منطقی برآمده از آن پیش‌فرض‌ها به کلی دگرگون می‌‌‌شوند و یا به صورت و شکلی دیگر در می‌‌‌آیند.

تجربه و منطق امور می‌‌‌آموزد که تا پیش‌فرض‌های خاص و متصلب در باره نوع رابطه زن و مرد و به طور خاص طبیعت و منزلت و تعریف ویژگی‌‌‌‌های خاص زنان از نگاه عمدتا مردانه دچار تغییر اساسی نشود، مفاهیمی چون ولایت و قوامیت مطرح در متون و منابع دینی دچار تغییر و تحول تفسیری و اجتهادی جدی نخواهد شد.

پانویس‌ها

[۱] شاعری عرب سروده است:
انّ النساء شیاطین خلقن لنا / نعوذ بالله من کیدالشیاطین .
طاهر حداد، امرأتنا فی الشریعه و المجتمع، تونس، ۱۹۲۹، ص ۸۸ .

[۲] قابل ذکر است که در قرآن اشار‌ه‌ای به فریب آدم به وسیله همسرش نشده است.

[۳] اکنون در تمام منابع لغت عربی و فارسی در تعریف عدل و عدالت به همان دو جمله اشاره و استناد می‌شود: وضع شیئ فی محله و اعطاء کل ذی حق حقه.

[۴] موضوع آیه ۳۳ سوره احزاب. گرچه معنای نهی از تبرج در آیه، «خود عرضه کردن» است نه صرف خودآرایی به معنای رایج یعنی آرایش و زیبا سازی تن و سیما.

ادامه دارد

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • سارا

    <p>واقعا عالی بود. ممنونم...این نوشته، دقیقا دغدغه ی این چند ساله ی منه...خیلی بهم کمک کردید. بازم ممنون!<br /> ضمناً تاریخ مقاله اشتباه تایپ شده!</p>

  • ممدآقا

    <p>خیلی جالب بود، ای کاش عکس مناسب تر و قشنگ تری برای معرفی گذاشته بودند، مثلا یک تصویر شماتیک به جای عکس یک افغانی در حال تنبیه جمعی از زنان. این عکس خواننده را دچار این توهم می کند که این مساله امری است مربوط به جوامع بدوی مثل افغانستان در حالی که موضوع بسیار فراگیر است و در عالی ترین سطوح اجتماع هم مشهود است.<br /> بی صبرانه منتظر ادامه مطلب هستم.</p>