ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

آن هم‌جنسگرای نابغه‌ی ولگرد

<p>بردیا مقدم&nbsp;- دوبلین فقط زادگاه نویسندگانی مانند جیمز جویس و ساموئل بکت نیست. فرانسیس بیکن، یکی از مهم&zwnj;ترین نقاشان قرن بیستم نیز در این شهر متولد شده و پرورش پیدا کرده است. اهمیت آثار بیکن در بازنمایی آثار خشونت در جسم انسان است. تصاویر او از انسان&zwnj;هایی مثله&zwnj;شده و از ریخت&zwnj;افتاده و تغییر شکل داده نشان دارند.</p> <!--break--> <p><br /> فرانسیس بیکن زندگی بسیار دشوار و پرتنشی داشت. او از یک&zwnj;سو از نوجوانی به الکل و قمار اعتیاد داشت و از سوی دیگر شیفته&zwnj;ی آثار الیوت، نیچه، فروید و مارسل پروست بود. او که در خیابان &laquo;بگوت&raquo; در دوبلین متولد شده بود، سال&zwnj;هایی را در برلین و پاریس روزگار گذراند. در جنگ جهانی دوم جنازه&zwnj;های مردمی را که زیر آوار مانده بودند، بیرون می&zwnj;کشید و با گاری به غسالخانه می&zwnj;برد. زندگی دوگانه در قمارخانه&zwnj;ها و فاحشه&zwnj;خانه&zwnj;ها و نیز تجربه&zwnj;ی جنگ در آثار او تأثیرانکارناپذیری گذاشته است.<br /> &nbsp;</p> <p><img alt="" align="left" src="http://www.zamaaneh.com/pictures-new/BABSALM02.jpg" />بیکن هم&zwnj;جنسگرا بود. در پانزده&zwnj;سالگی، هنگامی که رخت&zwnj;های زیر مادرش را تن کرده بود، پدرش از راه رسید و او را در آن وضع دید و از خانه بیرونش کرد. بیکن به لندن رفت و از آنجا به دستور پدر به برلین به نزد عمویش رفت. عموی بیکن هم که یک زندگی دوگانه در پیش گرفته بود، نتوانست او را به راه بیاورد. بیکن مدتی در فاحشه&zwnj;خانه&zwnj;ها و قمارخانه&zwnj;های برلین روزگار گذراند، سپس به پاریس رفت و در آنجا بود که نخستین تلاش&zwnj;هایش را با نقاشی آبرنگ آغاز کرد. پس از مدتی به لندن بازگشت و در سال ۱۹۴۲ همه&zwnj;ی آثاری را که تا آن زمان پدید آورده بود نابود کرد. از آن پس فرانسیس بیکن به&zwnj;عنوان یکی از بزرگ&zwnj;ترین هنرمندان قرن متولد شد. پس از پایان جنگ، در سال&zwnj;های دهه&zwnj;ی شصت او به یک چهره&zwnj;ی نامدار در قلمرو هنر غرب تبدیل شده بود و در همان سال&zwnj;ها بود که به یک مرد ولگرد و فوق&zwnj;العاده خشن اما افسرده به نام جرج دایر (George Dyer) دل بست. در سال ۱۹۷۱، در شب گشایش نمایشگاهی از بیکن در &laquo;گراند پاله&raquo;&zwnj;ی پاریس، جنازه&zwnj;ی دایر را در حالی&zwnj;که روی چاهک توالت نشسته بود، یافتند. دایر با دارو خودکشی کرده بود. این حادثه چنان روی بیکن تأثیر گذاشت که در مجموعه ای با عنوان &laquo; Triptychon &raquo; یکسر به آن پرداخت.<br /> &nbsp;</p> <p>کتاب &laquo;فرانسیس بیکن: منطق احساس&raquo; نوشته&zwnj;ی ژیل دولوز با ترجمه&zwnj;ی بابک سلیمی&zwnj;زاده اخیراً توسط نشر روزبهان منتشر شده است. در این کتاب ژیل دولوز فیلسوف نامدار فرانسوی دست به تحلیلی بدیع</p> <p>از نقاشی&zwnj;های فرانسیس بیکن، نقاش معاصر ایرلندی&zwnj;الاصل زده است.<br /> بخش&zwnj;هایی از مقدمه&zwnj;ی نویسنده&zwnj;ی این کتاب را به ترجمه&zwnj;ی بابک سلیمی&zwnj;زاده می&zwnj;خوانیم: <br /> &nbsp;</p> <p><strong>ژیل دولوز، بابک سلیمی&zwnj;زاده </strong>- &laquo;نقاشی&zwnj;&zwnj;های فرانسیس بیکن از جنس خشونت بسیار خاصی هستند. البته بیکن غالباً در خشونتِ صحنه&zwnj;ای به تصویر کشیده&zwnj;شده در آمدوشد است: منظره&zwnj;&zwnj;های وحشت، تصلیب&zwnj;ها، پیوند اعضای مصنوعی، نقص عضو&zwnj;ها، و هیولا&zwnj;ها. بااین&zwnj;حال این مناظر، بیراهه&zwnj;هایی هستند بیش&zwnj;از&zwnj;حد سهل&zwnj;الوصول؛ بیراهه&zwnj;هایی که خود هنرمند در آثار خویش آن&zwnj;ها را سختگیرانه به قضاوت نشسته و محکوم می&zwnj;کند. آنچه مستقیماً او را بر می&zwnj;انگیزد خشونتی است تنها در کشاکش با رنگ و خط: خشونت یک احساس (و نه خشونتِ یک بازنمایی)، خشونتی ایستا یا بالقوه، خشونت واکنش و بیان. مثل جیغی برآمده از شومیِ نیروهای رﺅیت&zwnj;ناپذیر درونمان: &laquo;جیغ را عیان&zwnj;تر از خودِ وحشت کشیدن...&raquo; دست&zwnj;آخر، فیگور&zwnj;های بیکن به&zwnj;هیچ&zwnj;وجه بدن&zwnj;&zwnj;های زیر شکنجه نیستند، بل&zwnj;که بدن&zwnj;هایی معمولی هستند در موقعیت&zwnj;های معمولی توقیف و رنج و عذاب. مردی که به او دستور داده شده ساعت&zwnj;ها بی&zwnj;حرکت روی یک چارپایه&zwnj;ی تنگ و بسیار کوچک بنشیند، مجبور است حالتی کژ&zwnj;ریخت&zwnj;شده به خود بگیرد. خشونت یک سکسکه، خشونت فشار استفراغ، و البته خشونتِ یک لبخند هیستریک و بی&zwnj;اختیار... بدن&zwnj;ها، کلّه&zwnj;ها و فیگور&zwnj;های بیکن از گوشت ساخته شده&zwnj;اند، و آنچه بیکن را مجذوب خود می&zwnj;کند، نیرو&zwnj;های رﺅیت&zwnj;ناپذیری هستند که گوشت را شکل داده و آن را به لرزه وامی دارند. این رابطه&zwnj;ای است نه از نوع رابطة صورت و ماده، بل از نوع مواد و نیرو&zwnj;ها ـ رﺅیت&zwnj;پذیرساختن این نیرو&zwnj;ها از خلال آثاری که بر گوشت می&zwnj;گذارند. در اینجا، پیش از هر چیز، نیروی لختی خود گوشت در کار است: در کار بیکن، گوشت هرقدر هم سفت باشد، از استخوان&zwnj;ها سرازیر می&zwnj;شود؛ از آن&zwnj;ها می&zwnj;افتد یا می&zwnj;رود که بیفتد (آن خوابیده&zwnj;&zwnj;های درازکش در کار بیکن که یک بازوی خود را بالا نگه&zwnj;داشته&zwnj;اند چنین&zwnj;اند، و یا آن ران&zwnj;&zwnj;های عمود که گویی کالبد و گوشت از آن&zwnj;ها به پایین سرازیر می&zwnj;شود.) آنچه بیکن را خیره و میخکوب می&zwnj;کند حرکت نیست؛ بل&zwnj;که تأثیر حرکت است بر یک بدن بی&zwnj;حرکت: کلّه&zwnj;هایی در معرض تازیانه&zwnj;ی باد یا آماسیده به&zwnj;واسطة دمیده&zwnj;شدن، و نیز تمامی آن &zwnj;نیرو&zwnj;های درونی که از سرتاپای گوشت بالا می&zwnj;روند. رﺅیت&zwnj;پذیرساختن تشنّج عضلانی. تمامی &zwnj;بدن به شبکه&zwnj;ای در&zwnj;هم&zwnj;پیچیده تبدیل می&zwnj;شود. اگر حسّی در کار بیکن باشد، ذوقی متمایل به وحشت نیست، بلکه یک دریغ است؛ دریغی ژرف: دریغی برای گوشت، که دریغ بر گوشت حیوانات مرده را هم در برمی&zwnj;گیرد.</p> <p><br /> <strong>شناسنامه&zwnj;ی کتاب:<br /> </strong></p> <p>&laquo;فرانسیس بیکن: منطق احساس&raquo;، ژیل دولوز، ترجمه بابک سلیمی&zwnj;زاده، انتشارات روزبهان، ۱۳۹۰<br /> &nbsp;</p>

بردیا مقدم - دوبلین فقط زادگاه نویسندگانی مانند جیمز جویس و ساموئل بکت نیست. فرانسیس بیکن، یکی از مهم‌ترین نقاشان قرن بیستم نیز در این شهر متولد شده و پرورش پیدا کرده است. اهمیت آثار بیکن در بازنمایی آثار خشونت در جسم انسان است. تصاویر او از انسان‌هایی مثله‌شده و از ریخت‌افتاده و تغییر شکل داده نشان دارند.

فرانسیس بیکن زندگی بسیار دشوار و پرتنشی داشت. او از یک‌سو از نوجوانی به الکل و قمار اعتیاد داشت و از سوی دیگر شیفته‌ی آثار الیوت، نیچه، فروید و مارسل پروست بود. او که در خیابان «بگوت» در دوبلین متولد شده بود، سال‌هایی را در برلین و پاریس روزگار گذراند. در جنگ جهانی دوم جنازه‌های مردمی را که زیر آوار مانده بودند، بیرون می‌کشید و با گاری به غسالخانه می‌برد. زندگی دوگانه در قمارخانه‌ها و فاحشه‌خانه‌ها و نیز تجربه‌ی جنگ در آثار او تأثیرانکارناپذیری گذاشته است.
 

بیکن هم‌جنسگرا بود. در پانزده‌سالگی، هنگامی که رخت‌های زیر مادرش را تن کرده بود، پدرش از راه رسید و او را در آن وضع دید و از خانه بیرونش کرد. بیکن به لندن رفت و از آنجا به دستور پدر به برلین به نزد عمویش رفت. عموی بیکن هم که یک زندگی دوگانه در پیش گرفته بود، نتوانست او را به راه بیاورد. بیکن مدتی در فاحشه‌خانه‌ها و قمارخانه‌های برلین روزگار گذراند، سپس به پاریس رفت و در آنجا بود که نخستین تلاش‌هایش را با نقاشی آبرنگ آغاز کرد. پس از مدتی به لندن بازگشت و در سال ۱۹۴۲ همه‌ی آثاری را که تا آن زمان پدید آورده بود نابود کرد. از آن پس فرانسیس بیکن به‌عنوان یکی از بزرگ‌ترین هنرمندان قرن متولد شد. پس از پایان جنگ، در سال‌های دهه‌ی شصت او به یک چهره‌ی نامدار در قلمرو هنر غرب تبدیل شده بود و در همان سال‌ها بود که به یک مرد ولگرد و فوق‌العاده خشن اما افسرده به نام جرج دایر (George Dyer) دل بست. در سال ۱۹۷۱، در شب گشایش نمایشگاهی از بیکن در «گراند پاله»‌ی پاریس، جنازه‌ی دایر را در حالی‌که روی چاهک توالت نشسته بود، یافتند. دایر با دارو خودکشی کرده بود. این حادثه چنان روی بیکن تأثیر گذاشت که در مجموعه ای با عنوان « Triptychon » یکسر به آن پرداخت.
 

کتاب «فرانسیس بیکن: منطق احساس» نوشته‌ی ژیل دولوز با ترجمه‌ی بابک سلیمی‌زاده اخیراً توسط نشر روزبهان منتشر شده است. در این کتاب ژیل دولوز فیلسوف نامدار فرانسوی دست به تحلیلی بدیع

از نقاشی‌های فرانسیس بیکن، نقاش معاصر ایرلندی‌الاصل زده است.
بخش‌هایی از مقدمه‌ی نویسنده‌ی این کتاب را به ترجمه‌ی بابک سلیمی‌زاده می‌خوانیم:
 

ژیل دولوز، بابک سلیمی‌زاده - «نقاشی‌‌های فرانسیس بیکن از جنس خشونت بسیار خاصی هستند. البته بیکن غالباً در خشونتِ صحنه‌ای به تصویر کشیده‌شده در آمدوشد است: منظره‌‌های وحشت، تصلیب‌ها، پیوند اعضای مصنوعی، نقص عضو‌ها، و هیولا‌ها. بااین‌حال این مناظر، بیراهه‌هایی هستند بیش‌از‌حد سهل‌الوصول؛ بیراهه‌هایی که خود هنرمند در آثار خویش آن‌ها را سختگیرانه به قضاوت نشسته و محکوم می‌کند. آنچه مستقیماً او را بر می‌انگیزد خشونتی است تنها در کشاکش با رنگ و خط: خشونت یک احساس (و نه خشونتِ یک بازنمایی)، خشونتی ایستا یا بالقوه، خشونت واکنش و بیان. مثل جیغی برآمده از شومیِ نیروهای رﺅیت‌ناپذیر درونمان: «جیغ را عیان‌تر از خودِ وحشت کشیدن...» دست‌آخر، فیگور‌های بیکن به‌هیچ‌وجه بدن‌‌های زیر شکنجه نیستند، بل‌که بدن‌هایی معمولی هستند در موقعیت‌های معمولی توقیف و رنج و عذاب. مردی که به او دستور داده شده ساعت‌ها بی‌حرکت روی یک چارپایه‌ی تنگ و بسیار کوچک بنشیند، مجبور است حالتی کژ‌ریخت‌شده به خود بگیرد. خشونت یک سکسکه، خشونت فشار استفراغ، و البته خشونتِ یک لبخند هیستریک و بی‌اختیار... بدن‌ها، کلّه‌ها و فیگور‌های بیکن از گوشت ساخته شده‌اند، و آنچه بیکن را مجذوب خود می‌کند، نیرو‌های رﺅیت‌ناپذیری هستند که گوشت را شکل داده و آن را به لرزه وامی دارند. این رابطه‌ای است نه از نوع رابطة صورت و ماده، بل از نوع مواد و نیرو‌ها ـ رﺅیت‌پذیرساختن این نیرو‌ها از خلال آثاری که بر گوشت می‌گذارند. در اینجا، پیش از هر چیز، نیروی لختی خود گوشت در کار است: در کار بیکن، گوشت هرقدر هم سفت باشد، از استخوان‌ها سرازیر می‌شود؛ از آن‌ها می‌افتد یا می‌رود که بیفتد (آن خوابیده‌‌های درازکش در کار بیکن که یک بازوی خود را بالا نگه‌داشته‌اند چنین‌اند، و یا آن ران‌‌های عمود که گویی کالبد و گوشت از آن‌ها به پایین سرازیر می‌شود.) آنچه بیکن را خیره و میخکوب می‌کند حرکت نیست؛ بل‌که تأثیر حرکت است بر یک بدن بی‌حرکت: کلّه‌هایی در معرض تازیانه‌ی باد یا آماسیده به‌واسطة دمیده‌شدن، و نیز تمامی آن ‌نیرو‌های درونی که از سرتاپای گوشت بالا می‌روند. رﺅیت‌پذیرساختن تشنّج عضلانی. تمامی ‌بدن به شبکه‌ای در‌هم‌پیچیده تبدیل می‌شود. اگر حسّی در کار بیکن باشد، ذوقی متمایل به وحشت نیست، بلکه یک دریغ است؛ دریغی ژرف: دریغی برای گوشت، که دریغ بر گوشت حیوانات مرده را هم در برمی‌گیرد.

شناسنامه‌ی کتاب:

«فرانسیس بیکن: منطق احساس»، ژیل دولوز، ترجمه بابک سلیمی‌زاده، انتشارات روزبهان، ۱۳۹۰
 

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.