ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

بحران تئوریک نظام جمهوری اسلامی

محمدجواد غلامرضاکاشی − من در انتخابات شرکت می‌کنم. اما این مانع از آن نیست که چشم ببندم بر فرایند مخربی که اینک در فضای سیاسی ایران جاری است.

من در انتخابات شرکت می‌کنم، و به آقای روحانی رای می‌دهم. اما این مانع از آن نیست که چشم ببندم بر فرایند مخربی که اینک در فضای سیاسی ایران جاری است. وقتی به روند تبلیغات سیاسی طی دو دهه اخیر نظر می‌کنم، نشانه‌های بارز زوال را در آن مشاهده می‌کنم. زوال خطرناکی که به گمانم می‌تواند برای کشور مخاطره‌آمیز باشد.
یکبار دیگر مناظره‌ها را در ذهنمان مرور کنیم: مجری مرتب سوال می‌پرسد. بسیاری از سوالات در باره اسلام و ارزش‌های انقلابی و مبارزه با استکبار و دفاع از ارزش‌های دینی است. اما هیچ کس به این سوالات پاسخ نمی‌دهد. همه مدافع توسعه اقتصادی و اشتغال و رفع مشکلات فرودستان و گشودگی در فضاهای اجتماعی و فرهنگی و سیاسی‌اند. جای مجری بودم از آنها، بخصوص آنها که نماینده اصولگرایان هستند می‌پرسیدیم، تکلیف اسلام چه شد؟ چرا یکی از اعمال محدودیت در زمینه پوشش زنان دفاع نمی‌کند. هیچ کس چرا مدعی مبارزه با آمریکا نیست. هیچ کس از لزوم اعمال محدودیت‌های شرعی در فضای فرهنگی و اجتماعی دفاع نمی‌کند. هیچ کس نمی‌گوید چه بر سر اسلام آمد.

محمدجواد غلامرضاکاشی، استاد علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی
محمدجواد غلامرضاکاشی، استاد علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی

به گمانم اتفاقی افتاده که باید مورد تامل قرار گیرد. سوال این است که چرا در تبلیغات انتخاباتی، اثری از اسلامیت نظام نیست؟ چرا همه از ارزش‌های ناظر به وظایف دنیوی، عرفی و معطوف به جمهوریت نظام دفاع می‌کنند. در حالیکه در مواقع معمولی ماجرا به عکس است، اسلامیت نظام همه جا حاضر است و باید دنبال نشانه‌های جمهوریت نظام بگردید.
نگاهی به پشت سر مان بیاندازیم و نظر کنیم از کجا آمده‌ایم و اینک کجا هستیم. نظام جمهوری اسلامی ایران، حاصل موازنه‌ای میان جمهوریت و اسلامیت است. به هر حال انقلابی در ایران رخ نمود که مردم شالوده اصلی آن بودند. نظام برآمده ازآن انقلاب نمی‌توانست وجه جمهوریت را در ساختار خود جا ندهد. روحانیون و باورهای دینی نقش مهمی در سازماندهی و پیشبرد و هدایت آن به عهده داشتند، بنابراین اسلامیت نیز جزء اجتناب ناپذیر آن به شمار می‌رفت.
پیوند میان این دو جزء از حیث نظری دشوار بود. ولی در گرماگرم انقلاب، سخن از عشق بود که اول آسان می‌نماید. فکر می‌کردیم این دو جزء یکدیگر را تقویت خواهند کرد. ما اسلامی خواهیم داشت بر پایه خواست مردم و دمکراسی خواهیم داشت بر پایه معنویت دینی. این روایت، نوعی روایت جمهوری خواهانه از نظم دمکراتیک بود. آن را مقابل روایت لیبرال و بخصوص چپ باید فهم می‌کردیم که دمکراسی را عرصه تنازع میان گروه‌ها و منافع گوناگون تعریف می‌کردند.
این دو به عقد هم درآمدند اما سر زندگی خود که رفتند، منازعه آغاز شد. مضمون اصلی منازعات سیاسی طی چهار دهه اخیر ایران، بر سر نسبت دو پاره این موازنه است. متفکران و اندیشمندان ایرانی اقوال گوناگونی برای تعیین حدود برای هر یک عرضه کردند. مثلا روزگاری دکتر سروش از نظریه حکومت دمکراتیک دینی سخن گفت، و چندی بعد از دمکراسی مینی مال. این هر دو نظریه راهی برای نسبت گذاری میان این دو وجه می‌گشود. از آن سو، محمد جواد لاریجانی از نقش مشروعیت بخشی اسلامیت و نقش مقبولیت بخشی جمهوریت سخن گفت. الگوهای دیگری هم در این سال‌ها عرضه شده‌اند. اما مسئولان نظام هیچگاه مصلحت ندیدند که به طور واقعی بنشینند و در باره حیطه و قلمرو هر یک از این دو پاره تعیین تکلیف کنند.
آنچه در عمل باید پیش می‌رفت، تقلیل جمهوریت و بسط جزء اسلامیت نظام بود. اما بازی یک سر دیگر هم داشت، وجه جمهوریت نیز بی کار ننشست و در این سال‌ها به تقلیل جزء اسلامیت پرداخت. به این ترتیب دو جزئی که باید یکدیگر را تقویت ‌می‌کردند به خوردن ریشه یکدیگر مشغول شدند.
وجه اسلامیت نظام، به تدریج شروع کرد به گسترش مرزهای خود در درون جزء جمهوریت نظام. فعالیت‌های حزبی و تشکیلاتی محدود شد. مطبوعات به شدت تحت نظر قرار گرفتند. محافل تولید فکر، محدود شدند. بسیاری از اختیارات که پیشترها در دست دولت بود، از آن گرفته شد و به سوی دیگر برده شد. نهادهای موازی بسیاری در کنار نهادهای دولتی تاسیس شد. به طوری که کم کم، رئیس جمهور و دولت آن، نقش و جایگاه محدودتری پیدا کرد. اصل انتخابات هم، به تدریج با قوانین و قواعد و نظارت‌هایی توام شد و از بار تعیین کنندگی آن کاسته شد.
از دمکراسی همین انتخابات ماند و چند روزی که به تبلیغات اختصاص دارد. اما وجه جمهوریت نظام، از همین منفذ هم کار خود را می‌کند. به مناظره‌ها توجه کنید. مناظره جایی است که همه کاندیداها می‌خواهند رای بگیرند. تقریبا همه اسلامیت را وانهاده‌اند و خود را نماینده روایت مبتنی بر جمهوریت خود را وانمایی می‌کنند.
همراه با پیشرفت عملی و واقعی اسلامیت در بستر عینی، جمهوریت هم در بستر سخن و گفتار کار خود را کرده است. تقریباً این بخش را در اشغال و انحصار خود درآورده است. کاری هم از دست رسانه‌های جمهوری اسلامی گویی ساخته نیست.
دمکراسی در محدوده جمهوری اسلامی، از دهه هفتاد به اینسو ظهور پیدا کرد. تنازع میان کاندیداها، واقعاً بازنمایاننده تنازع در عرصه عمومی بود. واقعاً متدین‌ها و طبقات سنتی، به کسانی رای می‌دادند و متجددین و شهرنشینان و طبقات مدرن به دیگران. اما امروز کم و بیش همه شعارهای مورد پسند طبقات مدرن می‌دهند. گاهی مدرن از سنخ لیبرال آن و گاه مدرن از سنخ چپ آن. من به طبقات متدین فکر می‌کنم. اگر قرار باشد حقیقتاً با توجه به این الگوی تبلیغاتی انتخاب کنند، چه باید بکنند؟ چه کسی واقعا نماینده آنهاست؟ من به طبقات مدرن فکر می‌کنم اگر قرار است واقعاً با تکیه بر این تبلیغات تصمیم بگیرند، کدام یک از آنها صداقت دارند؟
نظام سیاسی گویی تصمیم گرفته یک وجه رویت ناپذیر داشته باشد و یک وجه رویت پذیر. در وجه رویت ناپذیرش، این اسلامیت است که قرار است تکلیف جمهوریت را روشن کند. اما در وجه رویت پذیر، جمهوریت جلوی ویترین قرار گرفته و اسلامیت را به حاشیه رانده است.
جمهوریتی که روی پرده باشد، و اسلامیتی که پشت پرده، هر دو وجهی ریاکارانه دارند. پیوند ریاکارانه میان جمهوریت و اسلامیت، نه به نفع جمهوریت است نه به نفع اسلامیت. این هر دو در الگوی ریاکارنه عقد، ریشه یکدیگر را می‌جوند. در این الگوی ریاکارانه پیوند، یک سو تلاش می‌کند جمهوریت را به کلاهی تبدیل کند که سر مردم تشنه تغییر می‌گذارد و سوی دیگر تلاش می‌کند در کشاکش‌های انتخاباتی به تدریج وجه اسلامیت را فرسوده و منسوخ کند.
با این روال، مطمئن باشیم به تدریج کسانی که حقیقتاً مدافع اسلامیت هستند، نسبتی میان خود و اسلامیتی که ریاکارانه نقش آفرینی می‌کند نخواهند یافت. کسانی هم که حقیقتاً مدافع جمهوریت و دمکراسی هستند از این دمکراسی ظاهری دلزده خواهند شد و حساب خود را به تدریج جدا خواهند کرد.
جمهوری اسلامی به جد دستخوش بحران تئوریک است. تصور می‌کنم امروز وقت آن است که به جد مساله نسبت میان جمهوریت و اسلامیت مورد بحث قرار گیرد. این نسبت را باید دوباره موضوع بازکاوی قرار داد. والا نگران آن هستم که واخوردگان از جهموریت و واخوردگان از اسلامیت، هر یک به دو سوی رادیکال طیف منازعه بپیوندند. یک گروه به سمت الگوهای طالبانی حرکت کند و سوی دیگر، به سمت آرزوی حمله بیگانه.

در همین زمینه

نظرسنجی:

انتخابات: تحریم، رأی به کاندیداهای رد صلاحیت شده، ، یا رأی به کاندیدا‌های رسمی؟

این نظرسنجی‌ای است درباره شرکت یا عدم شرکت در انتخابات ریاست جمهوری و در صورت شرکت، تمایل رأی‌دهنده.

بیشتر بخوانید، در صفحه ویژه انتخابات

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • nh,n fdvkø

    عالی جناب محمد جواد غلامرضا کاشی! سوء تفاهم از جانب خمینی نیست! می نویسید: "نگاهی به پشت سر مان بیاندازیم و نظر کنیم از کجا آمده‌ایم و اینک کجا هستیم." عالی جناب ! ما در متن یک برهوت هویتی از خمینی آغاز کردیم. کسی که در مقدمه کتاب "ولایت فقیه" می نویسد: "ولایت فقیه از موضوعاتی است که احتیاج به برهان ندارد. هر کس که آشنایی اجمالی با اسلام داشته باشد آن را تصدیق خواهد کرد ... عمّال استعمارگران تصور نادرستی از اسلام در اذهان ایجاد کرده اند. شکلی که قادر به درک خاصیت انقلابی اسلام نیست و مانع از این می شود که مسلمانان دنبال اجرای احکام اسلام باشند." ایشان در ادامه می نویسند: "دشمنان اسلام چنین تبلغ کرده اند که اسلام طرز حکومت و قوانین حکومتی ندارد... در صورتی که آیات مربوط به اخلاق و عبادیات در قرآن کمتر از یک درصد کل قرآن است. نود و نه درصد قرآن مربوط به ولایت فقیه است." ایشان در ادامه می نویسند: "ما آمده ایم که مبنی بر قوانین قرآن که مربوط به هزار و چهارصد سال پیش است حکومت تشکیل دهیم." با احترام بهرنگ

  • شاهین

    این عقد و ازدواج به اصطلاح دو مفهوم جمهوریت و اسلامیت از همان اول هم مصلحتی و ریاکارانه بود. و بازی گران آن هم از بازرگان و بنی صدر گرفته تا رفسنجانی و خاتمی و بقیه خواص، خود در دل می دانستند و می دانند که چنین پیوندی نشدنی و نامبارک است و ره به ناکجا می برد. اما جالب و درعین حال تاسف بار اینجاست که هنوز اکثریت 50+1 درصد مردم و ایضاً جهانیان این نمایش بی وجه و بی فرجام را باور کرده و در آن مشارکت می کنند. به گمان من همه مسئله بر می گردد به اینکه ما هنوز یک ملت به معنای مدرن و نه تاریخی آن، نشده ایم. و تا زمانی که به این مهم نرسیم در بر همین پاشنه معیوب اما به اشکال و چهره های گوناگون می چرخد. مشکل ایران و بقیه خاورمیانه از جمله ترکیه و پاکستان و افغانستان، نه بحران دمکراسی و حقوق بشر ، که بحران دولت-ملت است. اینکه در تمامی این کشورها دین و مذهب نقش تعیین کننده دارد و هر جنبش و حرکت سیاسی- اجتماعی به سرعت اسلامی می شود و به تسخیر اسلامگرایان در می آید، و از آنجا که سلطه دین بر جامعه ویژگی اصلی دوران قرون وسطا و عصر پیشا مدرن بوده است، نشان می دهد که ما خاورمیانه ای ها هنوز به مرحله دول-ملت شدن نرسیده ایم و هنوز قرون وسطای خودرا تجربه و سپری می کنیم. درآمد نفت نیز متاسفانه درخدمت بقا و تقویت چنین اوضاعی عمل می کند. نتیجه اینکه،تا زمانی که سرنا را از سر گشادش می نوازیم، به قول رشیدالدین گیلانی،کاسه همان کاسه است و آش همان آش!

  • bijan

    بحران تئوریک نظام ذاتی است و از همان اول هم بوده سازش اسلامیت و جمهوریت نشدنی است برای همین مسولان مصلحت ندیدند تعیین تکلیف کنند چون امری محال است ! جمهوریت فقط در جامعه باز و متکثر تحقق پذیر است نه درکشوری که از همان ابتدا مردم را خودی و غیر خودی کرد ه و امتیاز ویژه برای گروهی قائل است که هر کار دلشان بخواهد میکنند تا جایی که همین قانون اساسی پر تناقض با انهمه اختیارات فوق العاده برای حاکمان بخش جمهوریتش عملن بی اعتبار شده !!! روشنفکران دینی در آن زمان مفتون چیزی شدندکه درک درستی از ان نداشتند و حالا چاره ای جز جداسازی دین از حکومت نمی بینند ! واین پا یان یک تجربه تلخ دیگر برای تاریخ معاصر ایران است .