ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

● دیدگاه

رئیسی و عادی‌سازیِ «شر»

کاظم کردوانی – نیرنگ‌بازی‌ رئیسی یادآور اشک شیخ شفتی.

این روزها که در مناظره‌های تلویزیونی به‌اجبار به حرف‌های نیرنگی و منجمد و غم‌افزا و بی‌بُن‌وبنیادِ شیخ ابراهیم رئیسی گوش می‌کردم که سخنِ لغو و پراکنده در ضرورتِ «شفافیت» و «درد مردم» و ... در هوا می‌پراکند، بی‌اختیار به یاد شعرِ «اشک شیخ» ایرج میرزای آزاده ‌افتادم و در پسِ پرده‌ی آرایش شده‌ی پشتِ دستارش چهره‌ی خندانِ آیت‌الله شفتی را نقش‌بسته دیدم.

اشک شیخ نـعـوذبــالـلـه از آن قـطـره هـای دیـده شـیـخ چـه خانه ها که از این آب کم خراب کند شـنیده ام که بـه دریای هند جـانوری اسـت که کسب روزی با چشم اشک یاب کند بـه ساحل آید و بـی حس بـه روی خاک افتد دو دیـده خـیره بـه رخـسـار آفـتـاب کـنـد شود ز تابـش خور چشم او پر از قی و اشک بـرای جـلـب مگـس دیده پـر لـعـاب کـند چو گشت کاسه چشمش پر از ذباب و هوام بـه هم نـهد مـژه و سـر بـه زیر آب کـنـد بـــه آب دیــده ســوزنــده تـــر ز آتـــش تــیــز تــن ذبــاب و دل پــشــه را کــبــاب کنــد چـو اشک این حـیوان است اشک دیده شیخ مرو که صید تـو چـون پـشـه و ذبـاب کند ایرج میرزا

آیت‌الله سید محمدباقر شفتی آخوند معروف دوره‌ی قاجار (دوران فتحعلی شاه و محمد شاه) که از قرار نخستین کسی است که عنوان «حجت‌الاسلام» را دریافت کرده است (پیش از آن در سلسه مراتب آخوندها عنوان‌هایی نظیرِ حجت‌الاسلام و آیت‌الله و آیت‌الله عظمی وجود نداشت) در دوران تحصیل در نجف و کربلا آن‌چنان بی‌بضاعت بود که حتی قدرت تأمین غذای روزانه‌ی خود را نداشت و در سر درس از گرسنگی غش می‌کرد و یکی از استادانش در کربلا شخصی را مأمور کرده بود که روزانه دو قرص نان، یکی برای ظهر و دیگری برای غذای شب، برای او ببرد. همین شخص پس از آنکه به اصفهان آمد و آرام آرام دم‌ودستگاهی برای خود ترتیب داد، به چنان ثروتی در آن دوران رسید که از حد فزون بود. محمد تنکابنی در «قصص‌العلماء» می‌نویسد: «در شهر اصفهان چهارصد کاروانسرا از مال خود داشت، گویا زیاده از هزار باب دکاکین داشته [...] و املاکی که در بروجرد داشت [مداخل آن] سالی دو هزار تومان بود و املاکی که در یزد داشت [مداخل آن] سالی دو هزار تومان بود». اما تنها ثروتِ بی‌حدِ به زور و نیرنگ به‌دست‌آمده‌اش نبود. شفتی (به نوشته‌ی مفصل لغت‌نامه دهخدا که از قرار در این دوران از این مدخل حذف شده است و نوشته‌ی عباس اقبال آشتیانی و ...) یکی از قسی‌القلب‌ترین و سنگدل‌ترین آخوندهای عصر قاجاری است.

محمدباقر شفتی
محمدباقر شفتی

شفتی مدعی بود که حُکم‌اش در جاری ساختن حدود، همان حکم حضرت صاحب الزمان است. تعداد کسانی که این سید در دوره‌ی سلطه‌ی نفس‌گیر خود در اصفهان به دست خود تعزیر کرده و به تازیانه حد زده، از حساب بیرون است؛ و شماره‌ی  کسانی که او به دست خود به عنوان «اقامه‌ی حدود» گردن زده، دستِ‌کم یک‌صد و بیست بوده است. برای این کار او متّهمین را (که خود تشخیص داده بود که گناهکارند!) ابتدا به اصرار و ملایمت تمام و به تشویق اینکه خود در روز قیامت پیش جدّش شفیعِ گناهان آنان خواهد شد به اقرار و اعتراف وامی‌داشته، سپس غالباً با حال گریه آنان را گردن می‌زده و خود بر کُشته‌ی آنان نماز می‌گذارده و گاهی هم در حین نماز غش می‌کرده‌است!

ابراهیم رئیسی

دستانِ آلوده‌ی ابراهیم رئیسی با یک چرخش قلم حکم اعدام دستِ‌کم چهار هزار زندانی را امضا کرده است و اشک او برای فقرا و ... تباری جز گریه‌های محمدباقر شفتی ندارد.

زندگی و دیروز و امروز شیخ رئیسی گواهی می‌دهد که او هرگز «داد از خویش» نخواهد داد اما، ما به کجا داد خواهیم که چنین وهنی بزرگ بر ما رفته است که نمادِ «شر» را گل سرسبد کرده‌اند و در سفره‌ی مردم نهاده‌اند!

در این سال‌ها بسیار کشیده‌ایم و خواری‌ها دیده‌ایم و شاهد پرپر شدن نه‌تنها از بهترین فرزندان این آب‌وخاک که هر غنچه‌ی امیدی بوده‌ایم اما، هیچ‌گاه عادی‌سازی «شر» را به این غایت ندیده بودیم!

درباره ابراهیم رئیسی

بیشتر بخوانید، در صفحه ویژه انتخابات

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • بشیر

    وقتی اهریمن سُریده باشد به مراکز فرماندهی، با گریم غلیظی از تقدس و دل سوزاندن برای گوسفندان، فقط باید حداکثر پاک از شرارت بود تا در برابرش قامت آراست. کجایند نیکان؟ چه شد نیکی؟ شهریاران را چه آمد؟ خوبان را چه شد؟

  • بهرنگ

    فاجعه دقیقاً همین است که عنوان کرده اید: عادی‌سازیِ «شر» این که ندانیم و نفهمیم وقت آن است که سیلی هر چه محکمتری باید اکنون ـ هم اکنون ـ حالا ـ این جا ـ و هم اینجا ـ به سر و گوش این شرارت وقیح زد. چه دردناک است! صاحبان فرهنگ این مرز و بوم کجایند؟ مگر این مملکت بی صاحب است؟ و ما باید همچنان بخوانیم: " و باغ ها میان عطش سوخت و از شانه ها طناب گذر مرد این سرزمین من چه بی دریغ بود ."