ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

یونس

<p>شهرنوش پارسی&zwnj;پور - در برنامه&zwnj;ی گذشته دیدیم که &laquo;اوآنس&raquo;، که به زبان ارمنی &laquo;هوانس&raquo; نامیده می&zwnj;شود، چه بسا&zwnj;&zwnj; همان &laquo;یونس&raquo; است که در ادبیات داستانی ایران نقشی به نسبت قابل ملاحظه دارد. بچه بودم که خالخانم، خاله&zwnj;ی مادرم، داستان یونس را برایمان بازمی&zwnj;گفت. او در شکم یک نهنگ در دریا زندگی می&zwnj;کرد.</p> <!--break--> <p><a href="http://www.zamahang.com/podcast/2010/20110620_Shahrnush_Assatir_Aafarinesh_No_12.mp3"><img alt="" align="middle" src="http://www.zamaaneh.com/pictures-new/musicicon.jpg" /></a></p> <p>حالا هرچه فکر می&zwnj;کنم می&zwnj;بینم آنقدر بچه بوده&zwnj;ام که خاطره&zwnj;ای از داستان یونس، به جز آنکه در شکم ماهی زندگی می&zwnj;کرده برایم باقی نمانده است. دخترخاله&zwnj;ام که سه سالی از من بزرگ&zwnj;تر بود پس از آنکه تنها شدیم از من پرسید فکر می&zwnj;کنی یونس در شکم ماهی چکار می&zwnj;کرده که حوصله&zwnj;اش سر نرود؟ هیچ نظری نداشتم. دخترخاله گفت لابد چپق می&zwnj;کشیده. <br /> &nbsp;</p> <p>اکنون با خواندن درباره&zwnj;ی &laquo;آداپا&raquo; و ارتباط او با دریا و شباهت زندگی او با &laquo;اوآنس&raquo; که&zwnj;&zwnj; همان &laquo;هوانس&raquo; ارمنی&zwnj;ها باشد ناگهان به یاد &laquo;یونس&raquo; افتادم. در متن&zwnj;هایی که در اینترنت آمده، تا آنجا که من خواندم اشاره&zwnj;ای به یکی بودن شخصیت یونس و آداپا نمی&zwnj;شود، اما داستان آن&zwnj;ها بسیار به هم شبیه است. <img alt="" align="left" width="200" height="154" src="http://www.zamaaneh.com/pictures-new/PARASJONA02.jpg" />ببینیم منابع اینترتی و ویکی&zwnj;پدیای پارسی درباره&zwnj;ی این شخصیت چه می&zwnj;گویند: یونس بنا بر عهد عتیق و قرآن، پیامبری در سده هشتم پیش از میلاد بود از شهر الناصره که به دستور خدا به نینوا، پایتخت آشور سفر کرد. او پنجمین پیامبر از دوازده پیامبر کوچک بنی&zwnj;اسرائیل و از نوادگان زبولون بود. او پیروزی&zwnj;های قوم یهود را پیشگویی کرد. از نظر یهودیان یونس پیامبر بود اما یهودی نبود. <br /> &nbsp;</p> <p>اما داستان چنین است که یونس به نینوا پایتخت آشور سفر کرد و دست در کار تبلیغ مردم شد و آن&zwnj;ها را به راه خدا خواند. اما مردم به او اعتنایی نکردند. کار این بی&zwnj;توجهی به جایی رسید که یونس از شهر بیرون آمده و به کنار دریا رفت. به یک کشتی سوار شد. دریا توفانی شد. باید یک نفر را از کشتی بیرون می&zwnj;انداختند تا تعادل برقرار شود. قرعه کشیدند و قرعه به نام یونس افتاد. از آنجایی که همه برای او احترام قائل بودند دوباره قرعه کشیدند، و باز قرعه به نام او افتاد. در بار سوم که قرعه به نام او افتاد یونس به این نتیجه رسید که شاید در این کار حکمتی&zwnj;ست. پس خود را به دریا افکند و به عمق آب رفت. به فرمان خدا یک ماهی بزرگ یونس را بلعید. او سه روز و سه شب در شکم ماهی بود. در روز سوم ماهی او را به خشکی افکند. یونس از بوته&zwnj;ی کدویی که در آن نزدیکی به فرمان خدا روئیده بود، خورد و خود را سیر نگه داشت. بعد به شهر بازگشت و متوجه شد که مردم از بت&zwnj;پرستی دست کشیده&zwnj;اند. و خدای یگانه را می&zwnj;پرستند. <br /> &nbsp;</p> <p>یونس در سنت&zwnj;های اسلامی به نام &laquo;ذوالنون&raquo;، (به معنی صاحب نهنگ) یا &laquo;صاحب الحوت&raquo; (به معنی صاحب ماهی)، به&zwnj;عنوان یکی از پیامبران بنی اسرائیل شناخته می&zwnj;شود. نام او چهار بار در قرآن آمده است و آن را نام اسلامی برای یونس دانسته&zwnj;اند. نام او در عهد جدید، در انجیل متی و در لوقا نیز آمده است، و در عهد عتیق کتابی به نام یونس نبی داریم. بدین ترتیب روشن می&zwnj;شود که داستان آداپا در روایت&zwnj;های مختلف به دوران&zwnj;های بعد به ارث رسیده است. مردم به طور معمول در اصل داستان&zwnj;هایی که از فرهنگ دیگری اخذ می&zwnj;کنند دست می&zwnj;برند. زمانی در شهر سانفرانسیسکو در جمعی از ژاپنی&zwnj;ها و ایرانی&zwnj;ها، یک ایرانی بلند شد و داستان معروفی از مثنوی معنوی را برای مردم شرح داد. بر طبق این داستان پادشاه زمان دستور داد تا نقاشان رومی و چینی بهترین نقاشی ممکن را عرضه کنند. رومیان در <img alt="" align="left" width="200" height="199" src="http://www.zamaaneh.com/pictures-new/PARASJONA03.jpg" />روی دیواری زیبا&zwnj;ترین نقاشی&zwnj;ها را کشیدند. چینیان که روی دیوار مقابل کار می&zwnj;کردند به جای نقاشی آنقدر متن دیوار را صیقل دادند تا همانند آئینه شفاف شد. هنگامی که به دستور شاه پرده را برداشتند نقش رومی در دیوار چینی منعکس شد و تحسین همه را برانگیخت. جوان ایرانی که این داستان را تعریف می&zwnj;کرد به جای چین ادعا کرد که ژاپنی&zwnj;ها در برابر رومی&zwnj;ها قرار داشتند. پس از برنامه من به او گفتم که اما این چینی&zwnj;ها بودند که این کار را کردند ونه ژاپنی&zwnj;ها. مرد جوان به من گفت می&zwnj;دانم، اما من فقط می&zwnj;خواستم ژاپنی&zwnj;ها را خوشحال کنم. <br /> &nbsp;</p> <p>بدین ترتیب بر وفق روح زمان، و هژمونی یک جامعه، سنت&zwnj;های درون یک جامعه به جامعه&zwnj;ی دیگری ارث می&zwnj;رسد. اما در اینجا، و البته بیشتر با تکیه بر داستان آداپا که در هفته&zwnj;ی پیش شرح داده شد، این پرسش در ذهن من شکل می&zwnj;گیرد که آیا ارتباطی میان این شخصیت و صورت فلکی &laquo;حوت&raquo; یا ماهی، یا&zwnj;&zwnj; همان ماه اسفند وجود دارد؟ در داستان آداپا می&zwnj;بینیم که او آنقدر مهم است که به آسمان احضار می&zwnj;شود. آیا ماهی که یونس را می&zwnj;خورد&zwnj;&zwnj; همان برج حوت یا&zwnj;&zwnj; همان ماه اسفند است؟ البته می&zwnj;دانیم که بر وفق ادبیات &laquo;فن تنجیم&raquo; (اخترگوئی)، برج ماهی که با دو ماهی نشان داده می&zwnj;شود پایان سال و در&zwnj;&zwnj; همان حال نشانه&zwnj;ای از آغاز سال بعد است. یعنی این برج، هم نشانه&zwnj;ی پایان و هم نشانه&zwnj;ی آغاز است. در تفسیر دیگری می&zwnj;توان آن را پایان یک عصر و آغاز عصر دیگری دانست. در نتیجه چه در داستان آداپا، و چه در داستان یونس شاید بتوانیم ردپای پایان یک دوره&zwnj;ی تاریخی و آغاز دوره&zwnj;ی دیگری را پیدا کنیم. این در داستان یونس مشهود است. او مردم مشرک را به خدای یگانه می&zwnj;خواند. در آغاز موفق نمی&zwnj;شود و در دریا غرق شده به شکم ماهی می&zwnj;رود. سه روز بعد بیرون می&zwnj;آید و کمی بعد متوجه می&zwnj;شود که مردم تغییر کرده&zwnj;اند. <br /> &nbsp;</p> <p>این حالت در داستان آداپا نیز به چشم می&zwnj;خورد. او در مقطع میان عصر شکار و عصر پس از آن قرار گرفته است. او بشارت&zwnj;دهنده&zwnj;ی نخستین حرفه&zwnj;ها به مردم است. نان می&zwnj;پزد و برای ماهیگیری به دریا می&zwnj;رود. بعد <img alt="" align="left" src="http://www.zamaaneh.com/pictures-new/PARASJONA04.jpg" />البته غرق می&zwnj;شود و بال&zwnj;های باد جنوبی را می&zwnj;شکند، و بعد ساکن خانه&zwnj;ی ماهیان می&zwnj;شود. سپس به آسمان رفته، و گرچه اقبال جاودانه شدن را از دست می&zwnj;دهد، اما به میان زندگان بازمی&zwnj;گردد. با این آغاز دوباره است که عصری به پایان رسیده و عصری نو می&zwnj;آغازد. این اوست که به مردم روش نوشتن می&zwnj;آموزد پس شاید بتوان گفت آداپا نمایشگر برزخ میان عصر قبل از نوشتن و پس از نوشتن است. این باید مقطعی باشد که مردم با &laquo;ادبیات تنجیم&raquo; آشنا بوده&zwnj;اند. چون نانوایی فنی&zwnj;ست که پس از کشاورزی قرار می&zwnj;گیرد. کشاورزان بر مبنای تقویم کار می&zwnj;کنند تا زمان&zwnj;های کاشت و داشت و برداشت را تعیین کنند. <br /> &nbsp;</p> <p>در داستان اوتناپیشتیم در بخش نهایی اسطوره&zwnj;ی &laquo;گیل&zwnj;گمش&raquo; ما باز با دریا روبه رو هستیم. اوتناپیشتیم کشتی خود را بر آب&zwnj;های بی&zwnj;&zwnj;&zwnj;نهایت می&zwnj;راند. گرچه این کنایه از یک توفان حقیقی باید باشد، اما در عین حال می&zwnj;تواند نمایشگر پایان یک عصر خون&zwnj;آلود و آغاز یک عصر نوین باشد. جالب است که در داستان اوتناپیشتیم نیز نان از اهمیت زیادی برخوردار است. <br /> &nbsp;</p> <p>دوستانی که &laquo;فن تنجم&raquo; را نمی&zwnj;دانند از خواندن این مطالب کسل خواهند شد. اما آن&zwnj;ها که با این فن آشنایی دارند شاید این بحث را هیجان&zwnj;انگیز تلقی کنند. به طور خلاصه تنجیم یک دستگاه دیالکتیکی بدوی&zwnj;ست که برحسب آن بر اساس دو هسته نرینه (فروردین) و مادینه (اردیبهشت) و کشاکش میان آن دو (خرداد)، به بار نشستن این جدال (تیر)، و زایش انسان (مرداد)، آغاز تزلزل انسان (شهریور)، کوشش در ایجاد تعادل میان دنیای مادی و معنوی (مهر)، جنگ میان این دو میدان (آبان)، ایجاد توازن میان وجه حیوانی و انسانی (آذر)، جست&zwnj;وجوی نور (دی) به بلوغ فکری رسیدن (بهمن) و بالاخره پیروارگی و پایان (اسفند)... و آغاز دوباره شکل می&zwnj;گیرد. <br /> &nbsp;</p> <p>این بحث را باز دنبال می&zwnj;کنیم.<br /> <br /> &nbsp;</p>

شهرنوش پارسی‌پور - در برنامه‌ی گذشته دیدیم که «اوآنس»، که به زبان ارمنی «هوانس» نامیده می‌شود، چه بسا‌‌ همان «یونس» است که در ادبیات داستانی ایران نقشی به نسبت قابل ملاحظه دارد. بچه بودم که خالخانم، خاله‌ی مادرم، داستان یونس را برایمان بازمی‌گفت. او در شکم یک نهنگ در دریا زندگی می‌کرد.

حالا هرچه فکر می‌کنم می‌بینم آنقدر بچه بوده‌ام که خاطره‌ای از داستان یونس، به جز آنکه در شکم ماهی زندگی می‌کرده برایم باقی نمانده است. دخترخاله‌ام که سه سالی از من بزرگ‌تر بود پس از آنکه تنها شدیم از من پرسید فکر می‌کنی یونس در شکم ماهی چکار می‌کرده که حوصله‌اش سر نرود؟ هیچ نظری نداشتم. دخترخاله گفت لابد چپق می‌کشیده.
 

اکنون با خواندن درباره‌ی «آداپا» و ارتباط او با دریا و شباهت زندگی او با «اوآنس» که‌‌ همان «هوانس» ارمنی‌ها باشد ناگهان به یاد «یونس» افتادم. در متن‌هایی که در اینترنت آمده، تا آنجا که من خواندم اشاره‌ای به یکی بودن شخصیت یونس و آداپا نمی‌شود، اما داستان آن‌ها بسیار به هم شبیه است. ببینیم منابع اینترتی و ویکی‌پدیای پارسی درباره‌ی این شخصیت چه می‌گویند: یونس بنا بر عهد عتیق و قرآن، پیامبری در سده هشتم پیش از میلاد بود از شهر الناصره که به دستور خدا به نینوا، پایتخت آشور سفر کرد. او پنجمین پیامبر از دوازده پیامبر کوچک بنی‌اسرائیل و از نوادگان زبولون بود. او پیروزی‌های قوم یهود را پیشگویی کرد. از نظر یهودیان یونس پیامبر بود اما یهودی نبود.
 

اما داستان چنین است که یونس به نینوا پایتخت آشور سفر کرد و دست در کار تبلیغ مردم شد و آن‌ها را به راه خدا خواند. اما مردم به او اعتنایی نکردند. کار این بی‌توجهی به جایی رسید که یونس از شهر بیرون آمده و به کنار دریا رفت. به یک کشتی سوار شد. دریا توفانی شد. باید یک نفر را از کشتی بیرون می‌انداختند تا تعادل برقرار شود. قرعه کشیدند و قرعه به نام یونس افتاد. از آنجایی که همه برای او احترام قائل بودند دوباره قرعه کشیدند، و باز قرعه به نام او افتاد. در بار سوم که قرعه به نام او افتاد یونس به این نتیجه رسید که شاید در این کار حکمتی‌ست. پس خود را به دریا افکند و به عمق آب رفت. به فرمان خدا یک ماهی بزرگ یونس را بلعید. او سه روز و سه شب در شکم ماهی بود. در روز سوم ماهی او را به خشکی افکند. یونس از بوته‌ی کدویی که در آن نزدیکی به فرمان خدا روئیده بود، خورد و خود را سیر نگه داشت. بعد به شهر بازگشت و متوجه شد که مردم از بت‌پرستی دست کشیده‌اند. و خدای یگانه را می‌پرستند.
 

یونس در سنت‌های اسلامی به نام «ذوالنون»، (به معنی صاحب نهنگ) یا «صاحب الحوت» (به معنی صاحب ماهی)، به‌عنوان یکی از پیامبران بنی اسرائیل شناخته می‌شود. نام او چهار بار در قرآن آمده است و آن را نام اسلامی برای یونس دانسته‌اند. نام او در عهد جدید، در انجیل متی و در لوقا نیز آمده است، و در عهد عتیق کتابی به نام یونس نبی داریم. بدین ترتیب روشن می‌شود که داستان آداپا در روایت‌های مختلف به دوران‌های بعد به ارث رسیده است. مردم به طور معمول در اصل داستان‌هایی که از فرهنگ دیگری اخذ می‌کنند دست می‌برند. زمانی در شهر سانفرانسیسکو در جمعی از ژاپنی‌ها و ایرانی‌ها، یک ایرانی بلند شد و داستان معروفی از مثنوی معنوی را برای مردم شرح داد. بر طبق این داستان پادشاه زمان دستور داد تا نقاشان رومی و چینی بهترین نقاشی ممکن را عرضه کنند. رومیان در روی دیواری زیبا‌ترین نقاشی‌ها را کشیدند. چینیان که روی دیوار مقابل کار می‌کردند به جای نقاشی آنقدر متن دیوار را صیقل دادند تا همانند آئینه شفاف شد. هنگامی که به دستور شاه پرده را برداشتند نقش رومی در دیوار چینی منعکس شد و تحسین همه را برانگیخت. جوان ایرانی که این داستان را تعریف می‌کرد به جای چین ادعا کرد که ژاپنی‌ها در برابر رومی‌ها قرار داشتند. پس از برنامه من به او گفتم که اما این چینی‌ها بودند که این کار را کردند ونه ژاپنی‌ها. مرد جوان به من گفت می‌دانم، اما من فقط می‌خواستم ژاپنی‌ها را خوشحال کنم.
 

بدین ترتیب بر وفق روح زمان، و هژمونی یک جامعه، سنت‌های درون یک جامعه به جامعه‌ی دیگری ارث می‌رسد. اما در اینجا، و البته بیشتر با تکیه بر داستان آداپا که در هفته‌ی پیش شرح داده شد، این پرسش در ذهن من شکل می‌گیرد که آیا ارتباطی میان این شخصیت و صورت فلکی «حوت» یا ماهی، یا‌‌ همان ماه اسفند وجود دارد؟ در داستان آداپا می‌بینیم که او آنقدر مهم است که به آسمان احضار می‌شود. آیا ماهی که یونس را می‌خورد‌‌ همان برج حوت یا‌‌ همان ماه اسفند است؟ البته می‌دانیم که بر وفق ادبیات «فن تنجیم» (اخترگوئی)، برج ماهی که با دو ماهی نشان داده می‌شود پایان سال و در‌‌ همان حال نشانه‌ای از آغاز سال بعد است. یعنی این برج، هم نشانه‌ی پایان و هم نشانه‌ی آغاز است. در تفسیر دیگری می‌توان آن را پایان یک عصر و آغاز عصر دیگری دانست. در نتیجه چه در داستان آداپا، و چه در داستان یونس شاید بتوانیم ردپای پایان یک دوره‌ی تاریخی و آغاز دوره‌ی دیگری را پیدا کنیم. این در داستان یونس مشهود است. او مردم مشرک را به خدای یگانه می‌خواند. در آغاز موفق نمی‌شود و در دریا غرق شده به شکم ماهی می‌رود. سه روز بعد بیرون می‌آید و کمی بعد متوجه می‌شود که مردم تغییر کرده‌اند.
 

این حالت در داستان آداپا نیز به چشم می‌خورد. او در مقطع میان عصر شکار و عصر پس از آن قرار گرفته است. او بشارت‌دهنده‌ی نخستین حرفه‌ها به مردم است. نان می‌پزد و برای ماهیگیری به دریا می‌رود. بعد البته غرق می‌شود و بال‌های باد جنوبی را می‌شکند، و بعد ساکن خانه‌ی ماهیان می‌شود. سپس به آسمان رفته، و گرچه اقبال جاودانه شدن را از دست می‌دهد، اما به میان زندگان بازمی‌گردد. با این آغاز دوباره است که عصری به پایان رسیده و عصری نو می‌آغازد. این اوست که به مردم روش نوشتن می‌آموزد پس شاید بتوان گفت آداپا نمایشگر برزخ میان عصر قبل از نوشتن و پس از نوشتن است. این باید مقطعی باشد که مردم با «ادبیات تنجیم» آشنا بوده‌اند. چون نانوایی فنی‌ست که پس از کشاورزی قرار می‌گیرد. کشاورزان بر مبنای تقویم کار می‌کنند تا زمان‌های کاشت و داشت و برداشت را تعیین کنند.
 

در داستان اوتناپیشتیم در بخش نهایی اسطوره‌ی «گیل‌گمش» ما باز با دریا روبه رو هستیم. اوتناپیشتیم کشتی خود را بر آب‌های بی‌‌‌نهایت می‌راند. گرچه این کنایه از یک توفان حقیقی باید باشد، اما در عین حال می‌تواند نمایشگر پایان یک عصر خون‌آلود و آغاز یک عصر نوین باشد. جالب است که در داستان اوتناپیشتیم نیز نان از اهمیت زیادی برخوردار است.
 

دوستانی که «فن تنجم» را نمی‌دانند از خواندن این مطالب کسل خواهند شد. اما آن‌ها که با این فن آشنایی دارند شاید این بحث را هیجان‌انگیز تلقی کنند. به طور خلاصه تنجیم یک دستگاه دیالکتیکی بدوی‌ست که برحسب آن بر اساس دو هسته نرینه (فروردین) و مادینه (اردیبهشت) و کشاکش میان آن دو (خرداد)، به بار نشستن این جدال (تیر)، و زایش انسان (مرداد)، آغاز تزلزل انسان (شهریور)، کوشش در ایجاد تعادل میان دنیای مادی و معنوی (مهر)، جنگ میان این دو میدان (آبان)، ایجاد توازن میان وجه حیوانی و انسانی (آذر)، جست‌وجوی نور (دی) به بلوغ فکری رسیدن (بهمن) و بالاخره پیروارگی و پایان (اسفند)... و آغاز دوباره شکل می‌گیرد.
 

این بحث را باز دنبال می‌کنیم.

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.