ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

«زندگی‌ام یک کتاب عاشقانه است»

<p>پانته&zwnj;آ بهرامی - خاطرات کودکی بسیاری از ما با مجموعه&zwnj;ی تلویزیونی تلویزیونی &laquo;مدرسه&rlm;ی موش&rlm;&zwnj;ها&raquo; گره خورده است. در عین حال، در دوران پیش از انقلاب، روزهایی بود که خیابان&rlm;های تهران از ماشین&rlm;&zwnj;ها خالی می&zwnj;&rlm;شد و آن زمان پخش سریال &laquo;مراد برقی&raquo; از تلویزیون بود.</p> <!--break--> <p>&nbsp;<a href="http://www.zamahang.com/podcast/2010/20110623_PanteA_ShamsiBehbahaini.mp3"><img alt="" align="middle" src="http://www.zamaaneh.com/pictures-new/musicicon.jpg" /></a></p> <p>&nbsp;</p> <p>بسیاری از ما هردوی این برنامه&rlm;&zwnj;ها را می&zwnj;&rlm;شناسیم و با خاطرات بچگی&rlm;مان آمیخته شده است، ولی هرگز نامی از نویسنده&rlm;ی آن&rlm;&zwnj;ها در ذهن ما نیست و اغلب نیزعادت قدردانی از هنرمندان در کشورمان رایج نیست.</p> <p><br /> نویسنده&rlm;ی این برنامه&rlm;&zwnj;ها احمد بهبهانی بود که در دوم تیرماه ۱۳۷۸، در سن ۵۳ سالگی بر اثر سکته&rlm;ی ناگهانی بدرود حیات گفت. یادداشت پیش روی گفت&rlm;وگویی است با همسر وی، شمسی بهبهانی که خود نیز دستی در هنر دارد.</p> <p><br /> اما محور بحث، زندگی خود شمسی است، در پیچ و تاب&rlm;های پس از ترک احمد بهبهانی، نویسنده&rlm;ی مجموعه&zwnj;&rlm;های تلویزیونی. او زندگی خود و همسرش را به کتابی تشریح می&zwnj;&rlm;کند: <br /> &nbsp;</p> <p><strong><img alt="" align="left" width="120" height="182" src="http://www.zamaaneh.com/pictures-new/PANTBSHBEHB03.jpg" />شمسی بهبهانی</strong> - از ۱۷ سالگی زندگی را در کنار یک مرد جوان فرهیخته شروع کردم و ۳۷ سال هم ادامه دادم. کلاً زندگی&rlm;ام یک کتاب عاشقانه است که با یک نویسنده&rlm;ی دیگر کار کردم، اما متأسفانه نیمه&rlm;تمام ماند و قرار است حالا خودم تمامش کنم. از نگاه من، زندگی&zwnj;ام مانند یک تابلوی زیبای نقاشی است. با این&rlm;که نقاش نبودم و اصلاً نقاشی نکرده&rlm;ام، ولی دو اثر خلق کرده&rlm;ام که اولی رنگ و فرم و سبک را کاملاً می&zwnj;&rlm;شناسد و کلاً معنای زندگی را شناخته و سفر را برای زندگی&rlm;اش انتخاب کرده و در همه&rlm;ی مصاحبه&rlm;های&rlm;اش هم می&zwnj;&rlm;گوید. او بهار بهبهانی است که در نیویورک زندگی می&zwnj;&rlm;کند. دومی هم نگار است که با ریتم و صدا و تصویر آشناست. نگار با من زندگی می&zwnj;&rlm;کند. البته فراموش نکنیم مردی که ۴۸ سال پیش در زندگی با من همراه شد، سهم بزرگی در ساختن خود من داشت و هنوز هم دارد. به این شکل که زاویه&rlm;ی دید من را عوض کرد. من قبل از این&rlm;که با سهراب آشنا بشوم، چشم&rlm;&zwnj;ها را شستم و جور دیگر دیدم. [اشاره به شعر سهراب سپری است] من هم سعی کردم هرچه می&zwnj;&rlm;دانم و بلدم به این دو دختر یاد بدهم که خوشبختانه هر دوی آن&rlm;&zwnj;ها خیلی فرا&zwnj;تر از من و پدرشان هستند. بچه&rlm;&zwnj;های ایرانی در دوران پیش از انقلاب اصلاً با قصه&rlm;های او [احمد بهبهانی] بزرگ شده&rlm;&rlm;اند و لذت&rlm;&zwnj;ها برده&rlm;اند. &laquo;مدرسه&rlm;ی موش&rlm;&zwnj;ها&raquo; را کسی نیست که ندیده باشد. همین&rlm;طور &laquo;شهر موش&rlm;&zwnj;ها&raquo; و <img alt="" align="right" src="http://www.zamaaneh.com/pictures-new/PANTBSHBEHB05.jpg" />&laquo;خانه&rlm;ی مادربزرگه&raquo; را. بزرگ&rlm;تر&zwnj;ها هم با &laquo;مراد برقی&raquo;، &laquo;قصه&rlm;ی عشق&raquo; و &laquo;آرایشگاه زیبا&raquo; واقعاً زندگی&rlm;&zwnj;ها کرده&rlm;اند. اگرچه همیشه نویسنده یک مرد نامرئی است، اما احمد بهبهانی نامی آشناست و کسی نمی&zwnj;&rlm;تواند او را نادیده بگیرد. البته ایشان در ۵۳ سالگی ناگهانی سکته کردند. شاید بتوان گفت که همه&rlm;ی نامهری&rlm;&zwnj;ها و نامهربانی&rlm;&zwnj;ها باعث خیلی مسائل شد. خود او همیشه می&zwnj;&rlm;گفت: &laquo;این مردی که این همه خیابان&rlm;&zwnj;ها را خلوت می&zwnj;&rlm;کند و این همه طرفدار دارد، هیچوقت تشویق و لطفی از طرف رسانه&rlm;&zwnj;ها به او نمی&zwnj;&rlm;شود و حتی یک قلم برایش نمی&zwnj;&rlm;فرستند&raquo;. پس از رفتن احمد اول خیلی سخت برایم سخت بود، برای این&rlm;که ما قرارمان این نبود که او تنها به جایی برود و ما همیشه با هم همراه بودیم، ولی متأسفانه اینجا دیگر نتوانست مرا ببرد و من بعد از چندین ماه، توانستم خودم به خودم کمک کنم، بلند شوم و دوباره زندگی را شروع کنم.&raquo;<br /> &nbsp;</p> <p><strong>پانته&zwnj;آ بهرامی</strong> - شمسی بهبهانی پس از رفتن همسرش، به کمک دخترش، بهار مجموعه&zwnj;ی تلویزیونی عروسکی ۱۳ قسمتی به نام &laquo;گیلی&rlm;گیلی&rlm;&zwnj;ها&raquo; را در سال ۱۳۸۰ برای تلویزیون تولید کرد. وی در مورد این مجموعه&zwnj;ی تلویزیونی می&zwnj;گوید: <br /> &nbsp;</p> <p><img alt="" align="right" src="http://www.zamaaneh.com/pictures-new/PANTBSHBEHB02.jpg" /><strong>شمس بهبهانی</strong> - این سریال که شخصیت&rlm;های آن چند تا عروسک بودند، خیلی هم موفق بود. نه تنها آن موقع نامه&rlm;های زیادی می&zwnj;&rlm;آمد، حتی پدر و مادر&zwnj;ها هم از این سریال خیلی خوش&rlm;شان می&zwnj;&rlm;آمد و با بچه&rlm;&zwnj;ها همراه می&zwnj;&rlm;شدند که [آن را] تماشا کنند. برای اینکه آموزشی و خیلی زیبا بود و در عین حال،چندان هم نصیحتی نبود. این سریال مربوط می&zwnj;&rlm;شد به چیزی که یک بار بهبهانی برای من تعریف کرده بود و آن را در دو خط نوشته بود که من بعداً آن را در ۱۳ قسمت نوشتم. موضوع، زندگی نویسنده&rlm;ای است که با همسرش راه افتاد و در جای دوردستی از شهر می&zwnj;&rlm;خواست به بچه&rlm;&zwnj;ها آموزش بدهد. در این ۱۳ برنامه، ما خیلی چیز&zwnj;ها را به بچه&rlm;های آن دهکده یاد دادیم. ولی دیگر متأسفانه هرچه رجوع کردم برنامه&rlm;ای ندادند.</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>پانته&zwnj;آ بهرامی</strong> - وقتی درهای تلویزیون برای تولید برنامه بر روی شمسی بسته شد، او به ترجمه&rlm;ی کتاب و تولید سی&rlm;دی روی آورد. کتاب &laquo;چه کسی پنیر مرا جابه&rlm;جا کرد؟&raquo;، از نویسنده&rlm;ی آمریکایی، اسپنسر جانسون است. بن&rlm;مایه&rlm;ی این کتاب که از زبان چند موش نوشته شده، به پذیرش تغییر در زندگی می&zwnj;&rlm;پردازد، به&rlm;ویژه در شرایط سخت و دورانی که با مرگ کسی، یا کمبود، جنگ و یا بیکاری مواجه می&zwnj;&rlm;شویم. این کتاب شجاعت مواجهه با شرایط تازه و انطباق با آن را به فرد می&zwnj;&rlm;آموزد. شمسی بهبهانی این کتاب را درسال ۱۳۸۱ ترجمه کرد. علاوه بر آن او کتاب&zwnj;های دیگری را نیز ترجمه نمود از جمله: &laquo;لنز آبی&raquo; از خانم دافین دوموریه درسال ۱۳۸۰و &laquo;هدیه&zwnj;ی گرانبها&raquo; در سال ۱۳۸۱. پیش از آنکه او کتاب &laquo;چه کسی پنیر مرا جابه&rlm;جا کرد؟&raquo; را ترجمه کند، شش نفر دیگر نیز این کتاب را ترجمه کرده&rlm; بودند، ولی ترجمه&zwnj;ی او از این کتاب به ۳۶ چاپ رسید. شمسی بهبهانی تأثیر این کتاب را بر روی خودش اینگونه تشریح می&zwnj;کند: <br /> &nbsp;</p> <p><img alt="" align="left" width="120" height="167" src="http://www.zamaaneh.com/pictures-new/PANTBSHBEHB04.jpg" /><strong>شمسی بهبهانی</strong> - اصلاً این کتاب تنها چیزی بود که در آن زمان به من خیلی کمک کرد. این کتاب را یکی از آشنایانم که همیشه مدیون&rlm;شان هستم و ترجمه کتاب را هم به ایشان تقدیم کرده&rlm;ام، آقای ناصر خواجه&rlm;نوری، با توجه به اینکه من چقدر ناراحت هستم، برای من آوردند. این کتابی بود که خود مرا دگردگون کرد و فهمیدم نوع دیگری هم می&zwnj;&rlm;توان به زندگی نگریست. دلم می&zwnj;&rlm;خواهد این نگاه را به نگار و بهار هم انتقال بدهم و بگویم اگر آدم دیدش را نسبت به زندگی و مرگ عوض کند، چقدر راحت&rlm;&zwnj;تر زندگی می&zwnj;کند. <br /> &nbsp;</p> <p><strong>پانته&zwnj;آ بهرامی</strong> &ndash; قطعه&zwnj;ی زیر از سی&rlm;دی &laquo;میکده&rlm;ی حافظ&raquo; است که توسط شمسی بهبهانی و یاران دیگرش در سال ۱۳۹۰ تولید شده و شامل ۱۰ قطعه&zwnj; حافظ&rlm;خوانی همراه با تفسیر است. این سی&rlm;دی هنوز مجوز نگرفته است.<br /> &nbsp;</p> <p>[قطعه&zwnj;ای از سی دی &laquo;میکده&zwnj;ی حافظ&raquo;]</p> <p><br /> <img alt="" align="right" src="http://www.zamaaneh.com/pictures-new/PANTBSHBEHB06.jpg" />&laquo;آن&rlm;چنان در هوای خاک درش<br /> می&zwnj;&rlm;رود آب دیده&rlm;ام که مپرس<br /> من به گوش خود از دهانش دوش<br /> سخنانی شنیده&rlm;ام که مپرس<br /> سوی من لب چه می&zwnj;&rlm;گزی که مگوی<br /> لب لعلی گزیده&rlm;ام که مپرس<br /> بی&rlm;تو در کلبه&rlm;ی گدایی خویش<br /> رنج&rlm;هایی کشیده&rlm;ام که مپرس<br /> هم&rlm;چو حافظ، غریب در ره عشق<br /> به مقامی رسید&rlm;ه&rlm;ام که مپرس&raquo; <br /> &nbsp;</p> <p>شمسی بهبهانی هشت سال روی اشعار حافظ پژوهش کرد و به برگزاری جلسات حافظ&zwnj;پژوهی بین سال&zwnj;های ۱۳۸۳ تا ۹۰ پرداخت. وی در این مورد می&zwnj;گوید: <br /> &nbsp;</p> <p><strong>شمسی بهبهانی</strong> - احمد بهبهانی هم یک حافظ&rlm;پژوه و مولاناپژوه بود و همیشه حافظ و مولانا واقعاً مانند دانه&rlm;ها&rlm;ی تسبیح در دستش بودند. من توانستم خودم پژوهشی را شروع کنم. بیشتر از ۵۰۰ جلسه با ۳۶ خانم همراه شدیم. هر هفته برنامه داشتیم که نتیجه&rlm;اش این سی&rlm;دی شد. در همین میان، انجمنی راه&rlm;اندازی کردیم و با استفاده از یک بیت حافظ آن را &laquo;انجمن سبکباران&raquo; نامگذاری کردیم. هدف اصلی انجمن این بود که همه از این گذرگاه تنگ، سبکبار بیرون بروند و ۱۱ برنامه با کمک نگار برگزار شد. با اینکه خیلی استقبال می&zwnj;&rlm;کردند، اما متأسفانه چون مجوز نداشتیم، برنامه تعطیل شد.این برنامه&zwnj;ها در حقیقت، نکوداشت شعرای معاصر و کلاسیک بود و روز آزادی زن و روز معلم را سپاس می&zwnj;&rlm;گفتیم. هدف [ما از برگزاری این برنامه&zwnj;ها] این بود که عده&rlm;ای دور هم جمع شوند، ساعاتی را خوش باشند و چیزی هم دربیابند، ولی متأسفانه آن هم تعطیل شد. این <img alt="" align="left" src="http://www.zamaaneh.com/pictures-new/PANTBSHBEHB07.jpg" />سی&rlm;دی را از ۱۰ غزل حافظ برای شب یلدا انتخاب کردم، با چندتا از خانم&rlm;های همخوان که دکلمه کردند. از این سی&rlm;دی هم خیلی استقبال شد، ولی متأسفانه برای آن هم نتوانستیم مجوز بگیریم. سی&rlm;دی دوم&rlm;ام از مجموعه&rlm;ی کلاس&rlm;هایی که داشته&rlm;ام تنظیم خواهد شد که شامل ۱۰ غزل عاشقانه از حافظ است. ناگفته نماند که کار اصلی و مستمر من، نگاه عاشقانه به کل عالم است. یادش به&rlm;خیر! که همیشه می&zwnj;&rlm;گفت و به من هم یاد داد که: &laquo;عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست&raquo; و این نگاه عاشقانه در بهار و نگار و من ادامه دارد، تا نقطه&rlm;ی پایان کتاب. اما یاد&rlm;تان باشد که هنوز راه زیادی تا آن نقطه&rlm;ی پایان مانده است. <br /> &nbsp;</p> <p><strong>پانته&zwnj;آ بهرامی</strong> - شمسی بهبهانی همچنان پرکار می&zwnj;&rlm;جوشد. اما بر سر راه این هنرمند مقیم تهران، مشکلاتی نیز وجود دارد. از او در مورد سنگلاخ&rlm;های این راه پرسیدم: <br /> &nbsp;</p> <p><strong>شمسی بهبهانی</strong> - همین&rlm;که مجوز نمی&zwnj;&rlm;توانیم بگیریم، خیلی برایم سخت است. از سی&rlm;دی گرفته تا نوشته&rlm;هایم و یا&zwnj;&zwnj; همان انجمن، قصدم فقط این است که قدمی برای دیگران بردارم. همین انجمن خیلی خوب بود. برای این&rlm;که دیگران را از افسردگی&rlm;هایی نجات می&zwnj;&rlm;داد و چیزهایی [به آنها] یاد می&zwnj;&rlm;داد. اما متأسفانه وقتی نمی&zwnj;&rlm;شود مجوز گرفت، این&rlm;&zwnj;ها آدم را اذیت می&zwnj;&rlm;کند. ما نمی&zwnj;&rlm;توانیم، اجازه نداریم که چیزهایی را چاپ کنیم و نشر بدهیم. خیلی با سختی و با پول زیاد، و شاید رابطه&rlm;هایی لازم دارد که متأسفانه آن رابطه&rlm;&zwnj;ها را هم ما نداریم. وگرنه هنوز از احمد بهبهانی، برنامه&rlm;های نوشته&zwnj;شده و ناتمام زیادی وجود دارند که من خودم قادرم آن&rlm;&zwnj;ها را تمام کنم، ولی متأسفانه دیگر اهمیت نمی&zwnj;&rlm;دهند و هرچه رجوع می&zwnj;&rlm;کنم، قبول نمی&zwnj;&rlm;کنند.<br /> &nbsp;</p>

پانته‌آ بهرامی - خاطرات کودکی بسیاری از ما با مجموعه‌ی تلویزیونی تلویزیونی «مدرسه‏ی موش‏‌ها» گره خورده است. در عین حال، در دوران پیش از انقلاب، روزهایی بود که خیابان‏های تهران از ماشین‏‌ها خالی می‌‏شد و آن زمان پخش سریال «مراد برقی» از تلویزیون بود.

بسیاری از ما هردوی این برنامه‏‌ها را می‌‏شناسیم و با خاطرات بچگی‏مان آمیخته شده است، ولی هرگز نامی از نویسنده‏ی آن‏‌ها در ذهن ما نیست و اغلب نیزعادت قدردانی از هنرمندان در کشورمان رایج نیست.

نویسنده‏ی این برنامه‏‌ها احمد بهبهانی بود که در دوم تیرماه ۱۳۷۸، در سن ۵۳ سالگی بر اثر سکته‏ی ناگهانی بدرود حیات گفت. یادداشت پیش روی گفت‏وگویی است با همسر وی، شمسی بهبهانی که خود نیز دستی در هنر دارد.

اما محور بحث، زندگی خود شمسی است، در پیچ و تاب‏های پس از ترک احمد بهبهانی، نویسنده‏ی مجموعه‌‏های تلویزیونی. او زندگی خود و همسرش را به کتابی تشریح می‌‏کند:
 

شمسی بهبهانی - از ۱۷ سالگی زندگی را در کنار یک مرد جوان فرهیخته شروع کردم و ۳۷ سال هم ادامه دادم. کلاً زندگی‏ام یک کتاب عاشقانه است که با یک نویسنده‏ی دیگر کار کردم، اما متأسفانه نیمه‏تمام ماند و قرار است حالا خودم تمامش کنم. از نگاه من، زندگی‌ام مانند یک تابلوی زیبای نقاشی است. با این‏که نقاش نبودم و اصلاً نقاشی نکرده‏ام، ولی دو اثر خلق کرده‏ام که اولی رنگ و فرم و سبک را کاملاً می‌‏شناسد و کلاً معنای زندگی را شناخته و سفر را برای زندگی‏اش انتخاب کرده و در همه‏ی مصاحبه‏های‏اش هم می‌‏گوید. او بهار بهبهانی است که در نیویورک زندگی می‌‏کند. دومی هم نگار است که با ریتم و صدا و تصویر آشناست. نگار با من زندگی می‌‏کند. البته فراموش نکنیم مردی که ۴۸ سال پیش در زندگی با من همراه شد، سهم بزرگی در ساختن خود من داشت و هنوز هم دارد. به این شکل که زاویه‏ی دید من را عوض کرد. من قبل از این‏که با سهراب آشنا بشوم، چشم‏‌ها را شستم و جور دیگر دیدم. [اشاره به شعر سهراب سپری است] من هم سعی کردم هرچه می‌‏دانم و بلدم به این دو دختر یاد بدهم که خوشبختانه هر دوی آن‏‌ها خیلی فرا‌تر از من و پدرشان هستند. بچه‏‌های ایرانی در دوران پیش از انقلاب اصلاً با قصه‏های او [احمد بهبهانی] بزرگ شده‏‏اند و لذت‏‌ها برده‏اند. «مدرسه‏ی موش‏‌ها» را کسی نیست که ندیده باشد. همین‏طور «شهر موش‏‌ها» و «خانه‏ی مادربزرگه» را. بزرگ‏تر‌ها هم با «مراد برقی»، «قصه‏ی عشق» و «آرایشگاه زیبا» واقعاً زندگی‏‌ها کرده‏اند. اگرچه همیشه نویسنده یک مرد نامرئی است، اما احمد بهبهانی نامی آشناست و کسی نمی‌‏تواند او را نادیده بگیرد. البته ایشان در ۵۳ سالگی ناگهانی سکته کردند. شاید بتوان گفت که همه‏ی نامهری‏‌ها و نامهربانی‏‌ها باعث خیلی مسائل شد. خود او همیشه می‌‏گفت: «این مردی که این همه خیابان‏‌ها را خلوت می‌‏کند و این همه طرفدار دارد، هیچوقت تشویق و لطفی از طرف رسانه‏‌ها به او نمی‌‏شود و حتی یک قلم برایش نمی‌‏فرستند». پس از رفتن احمد اول خیلی سخت برایم سخت بود، برای این‏که ما قرارمان این نبود که او تنها به جایی برود و ما همیشه با هم همراه بودیم، ولی متأسفانه اینجا دیگر نتوانست مرا ببرد و من بعد از چندین ماه، توانستم خودم به خودم کمک کنم، بلند شوم و دوباره زندگی را شروع کنم.»
 

پانته‌آ بهرامی - شمسی بهبهانی پس از رفتن همسرش، به کمک دخترش، بهار مجموعه‌ی تلویزیونی عروسکی ۱۳ قسمتی به نام «گیلی‏گیلی‏‌ها» را در سال ۱۳۸۰ برای تلویزیون تولید کرد. وی در مورد این مجموعه‌ی تلویزیونی می‌گوید:
 

شمس بهبهانی - این سریال که شخصیت‏های آن چند تا عروسک بودند، خیلی هم موفق بود. نه تنها آن موقع نامه‏های زیادی می‌‏آمد، حتی پدر و مادر‌ها هم از این سریال خیلی خوش‏شان می‌‏آمد و با بچه‏‌ها همراه می‌‏شدند که [آن را] تماشا کنند. برای اینکه آموزشی و خیلی زیبا بود و در عین حال،چندان هم نصیحتی نبود. این سریال مربوط می‌‏شد به چیزی که یک بار بهبهانی برای من تعریف کرده بود و آن را در دو خط نوشته بود که من بعداً آن را در ۱۳ قسمت نوشتم. موضوع، زندگی نویسنده‏ای است که با همسرش راه افتاد و در جای دوردستی از شهر می‌‏خواست به بچه‏‌ها آموزش بدهد. در این ۱۳ برنامه، ما خیلی چیز‌ها را به بچه‏های آن دهکده یاد دادیم. ولی دیگر متأسفانه هرچه رجوع کردم برنامه‏ای ندادند.

پانته‌آ بهرامی - وقتی درهای تلویزیون برای تولید برنامه بر روی شمسی بسته شد، او به ترجمه‏ی کتاب و تولید سی‏دی روی آورد. کتاب «چه کسی پنیر مرا جابه‏جا کرد؟»، از نویسنده‏ی آمریکایی، اسپنسر جانسون است. بن‏مایه‏ی این کتاب که از زبان چند موش نوشته شده، به پذیرش تغییر در زندگی می‌‏پردازد، به‏ویژه در شرایط سخت و دورانی که با مرگ کسی، یا کمبود، جنگ و یا بیکاری مواجه می‌‏شویم. این کتاب شجاعت مواجهه با شرایط تازه و انطباق با آن را به فرد می‌‏آموزد. شمسی بهبهانی این کتاب را درسال ۱۳۸۱ ترجمه کرد. علاوه بر آن او کتاب‌های دیگری را نیز ترجمه نمود از جمله: «لنز آبی» از خانم دافین دوموریه درسال ۱۳۸۰و «هدیه‌ی گرانبها» در سال ۱۳۸۱. پیش از آنکه او کتاب «چه کسی پنیر مرا جابه‏جا کرد؟» را ترجمه کند، شش نفر دیگر نیز این کتاب را ترجمه کرده‏ بودند، ولی ترجمه‌ی او از این کتاب به ۳۶ چاپ رسید. شمسی بهبهانی تأثیر این کتاب را بر روی خودش اینگونه تشریح می‌کند:
 

شمسی بهبهانی - اصلاً این کتاب تنها چیزی بود که در آن زمان به من خیلی کمک کرد. این کتاب را یکی از آشنایانم که همیشه مدیون‏شان هستم و ترجمه کتاب را هم به ایشان تقدیم کرده‏ام، آقای ناصر خواجه‏نوری، با توجه به اینکه من چقدر ناراحت هستم، برای من آوردند. این کتابی بود که خود مرا دگردگون کرد و فهمیدم نوع دیگری هم می‌‏توان به زندگی نگریست. دلم می‌‏خواهد این نگاه را به نگار و بهار هم انتقال بدهم و بگویم اگر آدم دیدش را نسبت به زندگی و مرگ عوض کند، چقدر راحت‏‌تر زندگی می‌کند.
 

پانته‌آ بهرامی – قطعه‌ی زیر از سی‏دی «میکده‏ی حافظ» است که توسط شمسی بهبهانی و یاران دیگرش در سال ۱۳۹۰ تولید شده و شامل ۱۰ قطعه‌ حافظ‏خوانی همراه با تفسیر است. این سی‏دی هنوز مجوز نگرفته است.
 

[قطعه‌ای از سی دی «میکده‌ی حافظ»]

«آن‏چنان در هوای خاک درش
می‌‏رود آب دیده‏ام که مپرس
من به گوش خود از دهانش دوش
سخنانی شنیده‏ام که مپرس
سوی من لب چه می‌‏گزی که مگوی
لب لعلی گزیده‏ام که مپرس
بی‏تو در کلبه‏ی گدایی خویش
رنج‏هایی کشیده‏ام که مپرس
هم‏چو حافظ، غریب در ره عشق
به مقامی رسید‏ه‏ام که مپرس»
 

شمسی بهبهانی هشت سال روی اشعار حافظ پژوهش کرد و به برگزاری جلسات حافظ‌پژوهی بین سال‌های ۱۳۸۳ تا ۹۰ پرداخت. وی در این مورد می‌گوید:
 

شمسی بهبهانی - احمد بهبهانی هم یک حافظ‏پژوه و مولاناپژوه بود و همیشه حافظ و مولانا واقعاً مانند دانه‏ها‏ی تسبیح در دستش بودند. من توانستم خودم پژوهشی را شروع کنم. بیشتر از ۵۰۰ جلسه با ۳۶ خانم همراه شدیم. هر هفته برنامه داشتیم که نتیجه‏اش این سی‏دی شد. در همین میان، انجمنی راه‏اندازی کردیم و با استفاده از یک بیت حافظ آن را «انجمن سبکباران» نامگذاری کردیم. هدف اصلی انجمن این بود که همه از این گذرگاه تنگ، سبکبار بیرون بروند و ۱۱ برنامه با کمک نگار برگزار شد. با اینکه خیلی استقبال می‌‏کردند، اما متأسفانه چون مجوز نداشتیم، برنامه تعطیل شد.این برنامه‌ها در حقیقت، نکوداشت شعرای معاصر و کلاسیک بود و روز آزادی زن و روز معلم را سپاس می‌‏گفتیم. هدف [ما از برگزاری این برنامه‌ها] این بود که عده‏ای دور هم جمع شوند، ساعاتی را خوش باشند و چیزی هم دربیابند، ولی متأسفانه آن هم تعطیل شد. این سی‏دی را از ۱۰ غزل حافظ برای شب یلدا انتخاب کردم، با چندتا از خانم‏های همخوان که دکلمه کردند. از این سی‏دی هم خیلی استقبال شد، ولی متأسفانه برای آن هم نتوانستیم مجوز بگیریم. سی‏دی دوم‏ام از مجموعه‏ی کلاس‏هایی که داشته‏ام تنظیم خواهد شد که شامل ۱۰ غزل عاشقانه از حافظ است. ناگفته نماند که کار اصلی و مستمر من، نگاه عاشقانه به کل عالم است. یادش به‏خیر! که همیشه می‌‏گفت و به من هم یاد داد که: «عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست» و این نگاه عاشقانه در بهار و نگار و من ادامه دارد، تا نقطه‏ی پایان کتاب. اما یاد‏تان باشد که هنوز راه زیادی تا آن نقطه‏ی پایان مانده است.
 

پانته‌آ بهرامی - شمسی بهبهانی همچنان پرکار می‌‏جوشد. اما بر سر راه این هنرمند مقیم تهران، مشکلاتی نیز وجود دارد. از او در مورد سنگلاخ‏های این راه پرسیدم:
 

شمسی بهبهانی - همین‏که مجوز نمی‌‏توانیم بگیریم، خیلی برایم سخت است. از سی‏دی گرفته تا نوشته‏هایم و یا‌‌ همان انجمن، قصدم فقط این است که قدمی برای دیگران بردارم. همین انجمن خیلی خوب بود. برای این‏که دیگران را از افسردگی‏هایی نجات می‌‏داد و چیزهایی [به آنها] یاد می‌‏داد. اما متأسفانه وقتی نمی‌‏شود مجوز گرفت، این‏‌ها آدم را اذیت می‌‏کند. ما نمی‌‏توانیم، اجازه نداریم که چیزهایی را چاپ کنیم و نشر بدهیم. خیلی با سختی و با پول زیاد، و شاید رابطه‏هایی لازم دارد که متأسفانه آن رابطه‏‌ها را هم ما نداریم. وگرنه هنوز از احمد بهبهانی، برنامه‏های نوشته‌شده و ناتمام زیادی وجود دارند که من خودم قادرم آن‏‌ها را تمام کنم، ولی متأسفانه دیگر اهمیت نمی‌‏دهند و هرچه رجوع می‌‏کنم، قبول نمی‌‏کنند.
 

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.