ادبیات مهاجرت در آلمان
<p>وحید ولی‌زاده - صدا‌ها و آواهای متعددی در سال‌های اخیر ادبیات زبان آلمانی را غنی کرده‌ است: صداهایی که به نسل‌های دوم و سوم مهاجران که درباره‌ی تجربه‌های خود داستان می‌گویند، تعلق دارد. ادبیات پسامهاجرتی در آلمان چگونگی زیستن میان دو فرهنگ را تصویر می‌کند و آنچه که در این نمایشنامه‌ها و رمان‌ها توصیف می‌شود با کلیشه‌های مهاجران که اغلب به دشواری‌های زبانی و قتل‌های ناموسی می‌پردازند تفاوت دارد.</p> <!--break--> <p>در وهله‌ی نخست این ادبیاتی نیست که با خجلت دم در ایستاده باشد تا اذن ورود بگیرد. این نویسندگان توانسته‌اند جوایز بزرگ ادبی، و نیز خوانندگان پرشماری را از آن خود کنند. اکنون فرزندان کارگران میهمان که در سال‌های دهه‌ی پنجاه به آلمان مهاجرت کردند، به جامعه‌ی نخبگان ادبی وارد شده‌اند.</p> <p> </p> <p><strong>روایت‌های تازه در قالب‌های کهنه</strong></p> <p> </p> <p><img alt="" align="left" width="150" height="228" src="http://www.zamaaneh.com/pictures-new/VAHALGVAL02.jpg" />فریدون زایموغلو (fereydoun zaimoglu)، نویسنده و نمایشنامه‌نویس، و نویسندگانی چون دیمیتره دینو، آلینا برونسکی، ژوژا بانک، ترزا مورا، سیبل لویتشارف، و ملیندا ندج آبونجی از نویسندگان موفق با پیشینه‌ی مهاجرت به آلمان هستند‌. این فهرست را می‌توان بسیار طولانی‌تر کرد. در داستان‌های آن‌ها سرگذشت‌های زندگی تازه‌ای روایت می‌شود، اما نویسندگان نتوانسته‌اند فرم‌ها و سبک‌های ادبی نوینی را برای این روایت‌های تازه بیافرینند. اغلب داستان‌هایی که از قلمرو ادبیات مهاجرت در آلمان می‌آیند، بیش از آنکه از یک تجربه‌ی ادبی نشان داشته باشند، داستان‌هایی هستند که به‌خوبی تعریف شده‌اند. یکی از چهره‌های پیشتاز ادبیات مهاجرت در آلمان فریدون زایموغلو است که در سال ۱۹۶۴ در ترکیه متولد شده است. در سال ۱۹۹۵ نخستین رمان او با نام «کاناک اسپراک»، که آتش‌بازی زبانی فوق‌العاده‌ای به زبان آلمانی مهاجران بود انتشار یافت، سپس رمان‌های «آدم پست»، «جنون آلمانی»، و رمان‌های متعدد دیگر ازین نویسنده منتشر شد. او با رمان لیلا (۲۰۰۶) به موفقیت بزرگی دست یافت. «لیلا» به سفر یک زن جوان به آلمان می‌پرداخت، تصویر‌پردازی بسیار زیبا و ظریفی از انسانی به‌دست می‌داد که هرگز نمی‌تواند به درشتی سخن بگوید. آخرین رمان او با نام «حریق» بیشتر به عشق می‌پردازد تا به مسائل مهاجرت که مشخصه‌ی آثار پیشین زایموغلو بود. این رمان برنده‌ی جایزه‌ی بین‌المللی «کورینه» در سال ۲۰۰۸ شد.</p> <p> </p> <p><strong>میراث ژنتیکی یک ملت و دفاع از دگرگونی نژادی</strong></p> <p> </p> <p><img alt="" align="left" width="150" height="244" src="http://www.zamaaneh.com/pictures-new/VAHALGVAL03.jpg" />بحث برانگیز‌ترین کتاب در پاییز سال ۲۰۱۰ «آلمان خود را ملغی می‌کند» اثر تیلو سارازین سیاستمدار حزب سوسیال دموکرات آلمان (اس پ د)، بود که در آن نویسنده از جمله ادعا کرده بود که مهاجرت گسترده‌ی ترک‌ها و عرب‌های فاقد تحصیلات عالیه، میراث ژنتیکی آلمانی‌ها را نازل خواهد کرد. روزنامه‌نگاران و سیاستمداران به شدت علیه سارازین واکنش نشان دادند، با این‌حال کتاب او در جایگاه نخست پرفروش‌ترین کتاب‌ها قرار گرفت و خوانندگان وسیعی یافت. این کتاب بر بسیاری از نویسندگان تأثیر گذاشت و باعث شد فریدون زایموغلو، ایلیا تروژانف و نوید کرمانی «مانیفست گوناگونی» را بنویسند که در آن بیش از ۳۰ نویسنده از تنوع فرهنگی در آلمان به دفاع برخاستند. این بحث سیاسی همچنان در صحنه‌ی ادبی زنده است. بسیاری از نویسندگان فعالانه در این بحث شرکت کردند و هم‌ازین روی رمان‌های سیاسی رونق گرفتند. رمان دیستوپیایی (دژ آبادی) نوشته‌ی «یولی تسه» (Juli Zeh) با نام «کورپوس دلیسیتی» (corpus delicti) از آن جمله است. در آرمانشهر «کورپوس دلیسیتی» هیچ ایدئولوژی یا مذهبی وجود ندارد بلکه جامعه بر اساس خرد، یا آنچه «متد» نامیده می‌شود، سازمان یافته است. مسئولیت جمعی بر عهده‌ی تک تک افراد است. یکی از شخصیت‌های رمان می‌گوید: «اگر جامعه به ما کمک می‌کند، آیا ما نیز نمی‌بایست برای جامعه هر کاری که ازمان برمی‌آید، انجام دهیم؟»<br /> خرج نگذاشتن روی دست جامعه مسئله‌ای حیاتی است. درنتیجه همه می‌بایست خود را سالم نگاه دارند. بیماری دیگر وجود ندارد. همه می‌باید وزن خود را گزارش بدهند، فاضلاب به منظور استخراج مواد ارزشمند درون مدفوع اسکن می‌شود، و همه باید ورزش کنند و مطابق با مقررات غذا بخورند. بوسه به دلیل احتمال سرایت بیماری ممنوع است و تمام حرکات بدن بر روی یک تراشه‌ی کار گذاشته در بدن ضبط می‌شود و عدم انجام ورزش‌های خانگی جرم محسوب می‌شود. اگر فرد ازین قوانین تخطی کند به دادگاه احضار می‌شود. کنترل بدن‌های شخصی تمام‌عیار است. تنها جرمی که به نظر می‌رسد در این جامعه باقی مانده است اهمال کردن درباره‌ی بدن خود است. بدن به یک «کورپوس دلیستی» بدل می‌شود.</p> <p> </p> <p><strong>کبوتران پر می‌کشند</strong></p> <p> </p> <p><img alt="" align="left" width="150" height="110" src="http://www.zamaaneh.com/pictures-new/VAHALGVAL04.jpg" />زمانی که کشوری نویسندگان آلمان را دعوت می‌کند یا درباره‌ی ادبیات آلمان مقالاتی آن نوشته می‌شود، معمولاً درین‌گونه مواقع نویسندگان خارجی‌تبار نادیده گرفته می‌شوند، حتی در شرایط کنونی که همین نویسندگان خارجی‌تبار بخشی از عمده‌ترین جریانات ادبی در کشورهای آلمانی زبان را به وجود آورده‌اند. این مسأله قابل توجه است که این نویسندگان هنوز به فرهنگی بیگانه تقلیل داده می‌شوند. یک چشم‌انداز فرهنگی همسان هوموژن دیگر وجود ندارد، با این‌حال هنوز این نویسندگان را دیگر کشور‌ها به عنوان نویسندگان آلمانی به‌شمار نمی‌آورندو با این‌حال امسال برخی از این نویسندگان به نمایشگاه کتاب و کتابخانه‌ی گوتنبرگ آمدند. «ملیندا ندج آبونجی» ( Melinda Nadj Abonji) یکی از همین دعوت‌شدگان بود. او سال گذشته جایزه‌ی ادبیات آلمان را که در نمایشگاه کتاب فرانکفورت اعطاء می‌شود از آن خود کرد. آبونجی اصالتاً مجار است، در صربستان در سال ۱۹۶۸ متولد شده است و در سوئیس بزرگ شده، دارای یک شرکت انتشاراتی اتریشی است. نمونه‌ی او می‌تواند تصویری از اروپای جدید باشد. رمان ملیندا آبونجی با نام «کبوتران پر می‌کشند » (Tauben fliegen auf)، کتابی درباره‌ی مهاجرت و انتگراسیون،[تطبیق اجتماعی و فرهنگی مهاجران در جامعه‌ی میزبان] و درباره‌ی اروپای معاصر در حال دگرگونی است. <br /> </p> <p><img alt="" align="left" src="http://www.zamaaneh.com/pictures-new/VAHALGVAL05.jpg" />«کبوتران پر می‌کشند» که از سویه‌های خودزندگی‌نامه‌ای (اتوبیوگرافیک] برخوردار است، با خانواده‌ای مجار آغاز می‌شود که اکنون در سوئیس ساکن‌اند و برای تعطیلات تابستانی به ویدودینا در صربستان سفر می‌کنند. در سوئیس آن‌ها کسب و کار موفقی را اداره می‌کنند. کافه‌ای باز کرده و از پس امتحان شهروندی سوئیسی نیز برآمده‌اند. راوی دختر خانواده ایلدیکو است که در آغاز دختر کوچک کنجکاوی است و به‌تدریج زن جوانی می‌شود که جهان را با بدگمانی می‌نگرد. آنچه که در آغاز همچون یک کمدی بالکانی به نظر می‌رسید هنگامی که جنگ یوگسلاوی سایه‌ی خود را بر اروپا می‌گسترد دگرگون می‌شود. خواهران در کافه موندیال (mondial café) به والدین خود کمک می‌کنند، و میان این خانواده‌ی مهاجر و دوستان سوئیسی خود معاشرت و زندگی می‌کنند. روابط خوب است، با فامیل، با والدین و با خواهر و هیچ تضاد و تنشی بین نسل‌ها وجود ندارد. <br /> </p> <p>مضمون اصلی رمان درباره‌ی انتگراسیون و مهاجرت است و درباره‌ی اروپایی چاک چاک. والدین در پی انتگره شدن هستند و برای سوئیسی شدن همه کار می‌کنند، در حالی‌که دختر همه جا خود را بی‌خانمان حس می‌کند. در پایان رمان ایلدیکو از خانه می‌رود. او نمی‌تواند خود را با فرهنگ سرزمین جدیدش تطبیق دهد. در این فرهنگ هنگامی که بالغ می‌شویم خود را تنها می‌یابیم. او همراه با خواهرش تصمیم می‌گیرد که در روز اهل قبور برای احترام به خویشان درگذشته‌شان به آرامگاهی برود. او نمی‌تواند سر قبر آن‌ها برود اما رفتن به سر قبر دیگران احترامی است برای خویشاوندان بسیار دور. تصویر زیبایی برای نشان دادن اینکه او با این تمهید به «خانه» رسیده است. به یک معنا اکنون او در درون خودش خانه‌ و ریشه‌هایش را یافته است.</p> <p> </p> <p><strong>سفر به سرزمین مادری برای تدفین پدر</strong></p> <p> </p> <p><img alt="" align="right" src="http://www.zamaaneh.com/pictures-new/VAHALGVAL07.jpg" />نویسنده‌ی دیگر زیبیله لویت‌شاروف (sibylle lewitscharoff) که پدری بلغار و مادری ترک دارد در اشتوتگارت بزرگ شده است. در رمان «آپوستولوف» (Apostoloff) که جایزه‌ی سال ۲۰۰۹ لایپزیک به آن تعلق گرفت، نیز ما با همراه با روای داستان با اتومبیل به مرکز قدیمی سرزمین مادری او می‌رویم. اما این سفری تفریحی به بلغارستان نیست بلکه مشایعت جمعی همراه با ۱۹ لیموزین است که تابوت پدر راوی را به وطن می‌برند. داستانی با مایه‌های «آبسورد» که در آن راننده نه تنها اتومبیل را می‌راند، بلکه در خاطرات آن‌ها نیز سفر می‌کند. <br /> </p> <p>اگر در ادبیات قرن بیستم کارگران نقش محوری داشتند، اکنون در زمان ما فرزندان مهاجران نقش تعیین‌کننده‌ای در فرهنگ و در اجتماع به عهده می‌گیرند. با این‌حال نوشتن به زبان آلمانی، با وجود آنکه زبان مادری نویسنده زبان دیگری است پدیده‌ای تازه در ادبیات زبان آلمانی نیست. فرانتس کافکا در پراگ می‌زیست، هرتا مولر در رومانی، الیاس کانتی در بلغارستان متولد شده است و پل سلین رومانیایی بود. همه‌ی آن‌ها به آلمانی می‌نوشتند. خانه‌ی زبانی همیشه مطابق با تبار نیست. <br /> نویسندگان اغلب از بیگانگی کمک می‌گیرند تا لایه‌های گوناگون واقعیت را کنار بزنند و آن را از چشم‌اندازی تازه به ما نشان دهند. از زیاموغلو پرسیدم خود را دارای چه هویتی می‌داند. در پاسخ گفت: «من تصاویر آلمانی خلق می‌کنم و فکر می‌کنم آلمانی هستم، من خودم را بخشی از آلمان می‌دانم، اما ملاقات با مردان، زنان، فرهنگ‌های دیگر و بیگانه است که همه چیز را هیجان انگیز می‌کند.»<br /> بیگانگی مخرج مشترک بسیاری دیگر از نویسندگان مهاجر است. ظاهراً مرزهای جغرافیایی دیگر چندان اهمیتی ندارند.</p> <p> </p> <p><strong>ناکامی و شکست‌های هر روزه‌روز در زندگی</strong></p> <p> </p> <p><img alt="" align="right" src="http://www.zamaaneh.com/pictures-new/VAHALGVAL011.jpg" />پتر اشتام (Peter Stamm)در سوئیس متولد شده و آنجا نیز زندگی می‌کند. او بسیار ساده درباره‌ی نوعی زندگی می‌نویسد که همیشه به تعویق افتاده و در ‌‌نهایت زیسته نمی‌شود. در آخرین مجموعه داستانش با عنوان«پشت دریا» Seerücken اغلب داستان‌ها درباره‌ی ناکامی و شکست است. او با جملات مختصر و صحنه‌های شاعرانه‌ی لطیف دگرگونی‌های به زحمت آشکاری را توصیف می‌کند که بعد‌تر خود را همچون زلزله نشان خواهند داد. درباره‌ی تنهایی در یک سفر تفریحی جمعی، چگونه مرد دانشمندی به یک هتل کوهستانی متروک می‌رود، و درباره‌ی زن جوانی که با عقب بردن نوار و گوش کردن به آن به کشف تازه‌ای می‌رسد. اشتام این توانایی را دارد که پا پیش بگذارد و عادت‌ها و چیزهایی را زیر سؤال برد که ما از آن‌ها مطمئنیم. او خود را به تلاشی انسان‌ها و فاجعه‌ها در اشارات محتاطانه نزدیک می‌کند.</p> <p> </p> <p>بسیاری از تحسین شده‌ترین نویسندگان آلمانی زبان از آلمان شرقی سابق می‌آیند. برخی مواقع داستان‌های پسامهاجرتی ساده‌فهم‌تر از داستان‌هایی است که نویسندگان در شرق آلمان پدید آورده‌اند. برای مثال متن‌های کلمنس مه‌یر (Clemens Meyer ). مه‌یر در لایپزیک رشد کرد و در جوانی زندگی دشواری را از سر گذراند. او در زمانی که در انستیتوی ادبیات آلمانی لایپزیک (که یکی از مهم‌ترین دوره‌های آموزشی آفرینشگری ادبی در این کشور محسوب می‌شود) درس می‌خواند، به طور جانبی مجبور بود به عنوان کارگر ساختمانی و مبل‌سازی و گاهی نیز به عنوان نگهبان کار کند. روش زندگی او باعث شد که مدتی را نیز در بازداشتگاه جوانان زیتهاین سپری کند. نخستین رمان او «وقتی که رؤیا دیدیم» در سال ۲۰۰۶ توجه زیادی را به خود جلب کرد و یادآور رمان ایروین ولش با نام «سوزنبان» بود. جهانی مردانه و سخت، بدون هیچگونه توهم. در سال ۲۰۰۸ رمان «شب، روشنایی» او برنده‌ی جایزه لایپزیک شد و سال گذشته «خشونت، یک دفترچه یادداشت روزانه» او منتشر شد. <br /> زمان و کسالت</p> <p> </p> <p><img alt="" align="right" src="http://www.zamaaneh.com/pictures-new/VAHALGVAL08.jpg" />اووه تلکامپ (Uwe Tellkamp) نویسنده‌ی دیگری از آلمان شرقی سابق است که در ۱۹۶۸ در درسدن متولد شد، در ارتش خدمت کرد، و به عنوان جراح اورژانس در بیمارستان درسدن کار کرد. رمان «برج» او در درسدن و در هفت سال آخر منتهی به فروپاشی دیوار برلین در ۱۹ نوامبر ۱۹۸۹ می‌گذرد. تنها چیزی که حقیقتاً همه در آلمان شرقی داشتند وقت بود. به شیوه‌های مختلف زمان محوریت دارد. برای خواندن این رمان تقریباً هزار صفحه‌ای به وقت نیاز است و رمان به طرز نمایانی نشان می‌دهد که چطور امروزه ما نگاه‌های متفاوتی به «زمان» داریم. <br /> </p> <p>آن زمان در آلمان شرقی «زمان» برای تأمل وجود داشت، رمان برای انتظار در صف‌های طولانی جلوی فروشگاه‌های مواد غذایی و ادارات دولتی، و آنهایی که کار می‌کردند برای تایپ کردن عریضه‌های ابسورد با ماشین تحریر آن هم با انگشت اشاره و بدون غلط‌گیر وقت داشتند. تلکامپ موفق شده آلمان شرقی را از طریق مجموعه‌ای از انسان‌ها توصیف کند. در مرکز داستان این اشخاص قرار دارند: جراح دست ریچارد هافمن، همسرش آنه و پسرشان کریستین، و خویشاوند قابل توجه آن‌ها منو روهده که در واقع زیست‌شناس است اما به عنوان ویراستار در یک انتشاراتی کار می‌کند که در آنجا علیه قوانین سانسور مبارزه می‌کند و برادری که آرم حزب را بر یقه‌ی کتش حمل می‌کند. همه آن‌ها در بهترین محله‌ی درسدن زندگی می‌کنند. آن‌ها در رؤیای فرهنگ گذشته و زندگی در برج عاج فرهنگ بالا هستند که در آن ادبیات و <img alt="" align="right" src="http://www.zamaaneh.com/pictures-new/VAHALGVAL09.jpg" />موسیقی کلاسیک به زندگی جهت دهد. در اپرا یکی از همکاران به ریچارد می‌گوید: «کل اپرا یک رؤیاست: بی‌معنا و غیرضروری در یک شکل بیانی که صد‌ها میلیون هزینه برمی‌دارد. [آن هم] برای فقط برای حباب صابون...» ریچارد پاسخ می‌دهد «اما حباب صابون زیبایی‌ست.»<br /> تلاش برای زیبایی، لطیفی و خوبی در زمانی که می‌گذرد به اعتراضی بی‌صدا و تاکتیکی برای بقا بدل می‌شود. <br /> </p> <p>رمان «برج» سرشار از توصیفاتی است درباره‌ی اشیاء و گذر کسالت‌آور زمان. رمانی درباره‌ی چگونگی شکل‌گیری گفت‌و‌گو بین انسان‌ها در زندگی روزانه‌شان و رمانی درباره‌ی سازمان‌دهی زندگی روزانه. همه هستند. همدستان سیاسی، آنانی که جویای اجازه‌ی سفر به خارج هستند، همسایه‌های شر، عشاق جوان، نخبگان سیاسی، هنرمندان مخالف و کارگران. همه‌ی داستان‌ها به یکدیگر تنیده می‌شود تا نقطه‌ای که انحلال جامعه‌ای را نشان می‌دهد. در تمام این قصه‌های بی‌پایان از آلمان شرقی، همواره مسائل بشری وجود دارد: نخستین عاشق شدن، عذاب بلوغ جنسی، بی‌وفایی و دوستی. تلکامپ استاد به تصویر کشیدن صحنه‌های به‌ظاهر بی‌اهمیت در زندگی روزانه است: زمانی که عمه‌ها حسودی می‌کنند و تنگ‌نظرانه در عروسی برادرزاده غیبت می‌کنند، و یا چگونه یک جوان نامطمئن مسیحی تلاش می‌کند خود را به طور مناسبی در جهان بزرگسالان جای دهد. این‌ها مسائلی هستند که در تمام کشور‌ها وجود دارد. <br /> </p> <p>منتقدان «برج» را با «بودن‌بروک»، نخستین رمان توماس مان که از نخستین نمونه‌های موفق رمان اجتماعی در آلمان است و فروپاشی یک خانواده را نشان می‌دهد، مقایسه کرده‌اند. همانطور که با خواندن رمان مان می‌توانیم، انقراض یک خانواده‌ی بازگان آلمانی در قرن نوزدهم را دریابیم، در «برج» نوشته‌ی تالکامپ هم فروپاشی درونی آلمان شرقی سندیت ادبی یافته و به یک رمان معیار تبدیل شده است.</p> <p> </p> <p><strong>اعترافات خوش‌بینانه‌ی مادبزرگ پانک</strong></p> <p> </p> <p><img alt="" align="right" src="http://www.zamaaneh.com/pictures-new/VAHALGVAL010.jpg" />خودزندگی نامه‌ی «اعترافات» اثر مادربزرگ افسانه‌ای پانک، نینا هاگن (Nina Hagen) البته به اندازه‌ی تلکامپ ادبی نیست و بی‌رحمی کمتری از کلمنته مه‌یر دارد، اما مشخصاً امیدبخش‌تر و واقعاً جذاب است. <br /> </p> <p>او که در برلین شرقی بزرگ شده و دخترخوانده‌ی ولف بیرمان افسانه‌ای است در زندگی‌نامه‌اش تصویر دیگری از سال‌های آلمان شرقی به‌دست می‌دهد. سکون وجود دارد، فضای خاکستری، اما همچنین یک زیست کاملاً معمولی با رؤیاهای جوانانه. داستان رمان اما پیرامون شخصیت اصلی شکل نمی‌گیرد. شخصیت‌های اصلی در این رمان انسان‌ها، رؤیا‌ها، ناکامی‌ها و بیش از هر چیز این است که چگونه کاتارینا هاگن خدا را می‌یابد. <br /> </p> <p>تمام این آثار مختلف به ما خوانندگان یاری می‌کنند تا حاشیه‌ها را کمی بیشتر بشناسیم. <br /> </p> <p>ادبیات غیررسمی آلمان که اکنون از حاشیه به متن آمده و رسمیت پیدا کرده بسیار متنوع، جذاب، مهیج و پرکشش است؛ ادبیاتی که امید برمی‌انگیزد و از جامعه‌ای دموکراتیک نشان دارد که می‌تواند حاشیه را به متن بیاورد و نه آن‌که مانند کشورهای اختناق‌زده آثار رسمیت‌یافته و معیار را به حاشیه براند.<br /> </p> <p> </p> <p>منبع:</p> <p>MARGARETA FLYGT, Den nya tyskspråkiga litteraturen, Horisont, 2011, nummer 2, 5-9<br /> <br /> </p>
وحید ولیزاده - صداها و آواهای متعددی در سالهای اخیر ادبیات زبان آلمانی را غنی کرده است: صداهایی که به نسلهای دوم و سوم مهاجران که دربارهی تجربههای خود داستان میگویند، تعلق دارد. ادبیات پسامهاجرتی در آلمان چگونگی زیستن میان دو فرهنگ را تصویر میکند و آنچه که در این نمایشنامهها و رمانها توصیف میشود با کلیشههای مهاجران که اغلب به دشواریهای زبانی و قتلهای ناموسی میپردازند تفاوت دارد.
در وهلهی نخست این ادبیاتی نیست که با خجلت دم در ایستاده باشد تا اذن ورود بگیرد. این نویسندگان توانستهاند جوایز بزرگ ادبی، و نیز خوانندگان پرشماری را از آن خود کنند. اکنون فرزندان کارگران میهمان که در سالهای دههی پنجاه به آلمان مهاجرت کردند، به جامعهی نخبگان ادبی وارد شدهاند.
روایتهای تازه در قالبهای کهنه
فریدون زایموغلو (fereydoun zaimoglu)، نویسنده و نمایشنامهنویس، و نویسندگانی چون دیمیتره دینو، آلینا برونسکی، ژوژا بانک، ترزا مورا، سیبل لویتشارف، و ملیندا ندج آبونجی از نویسندگان موفق با پیشینهی مهاجرت به آلمان هستند. این فهرست را میتوان بسیار طولانیتر کرد. در داستانهای آنها سرگذشتهای زندگی تازهای روایت میشود، اما نویسندگان نتوانستهاند فرمها و سبکهای ادبی نوینی را برای این روایتهای تازه بیافرینند. اغلب داستانهایی که از قلمرو ادبیات مهاجرت در آلمان میآیند، بیش از آنکه از یک تجربهی ادبی نشان داشته باشند، داستانهایی هستند که بهخوبی تعریف شدهاند. یکی از چهرههای پیشتاز ادبیات مهاجرت در آلمان فریدون زایموغلو است که در سال ۱۹۶۴ در ترکیه متولد شده است. در سال ۱۹۹۵ نخستین رمان او با نام «کاناک اسپراک»، که آتشبازی زبانی فوقالعادهای به زبان آلمانی مهاجران بود انتشار یافت، سپس رمانهای «آدم پست»، «جنون آلمانی»، و رمانهای متعدد دیگر ازین نویسنده منتشر شد. او با رمان لیلا (۲۰۰۶) به موفقیت بزرگی دست یافت. «لیلا» به سفر یک زن جوان به آلمان میپرداخت، تصویرپردازی بسیار زیبا و ظریفی از انسانی بهدست میداد که هرگز نمیتواند به درشتی سخن بگوید. آخرین رمان او با نام «حریق» بیشتر به عشق میپردازد تا به مسائل مهاجرت که مشخصهی آثار پیشین زایموغلو بود. این رمان برندهی جایزهی بینالمللی «کورینه» در سال ۲۰۰۸ شد.
میراث ژنتیکی یک ملت و دفاع از دگرگونی نژادی
بحث برانگیزترین کتاب در پاییز سال ۲۰۱۰ «آلمان خود را ملغی میکند» اثر تیلو سارازین سیاستمدار حزب سوسیال دموکرات آلمان (اس پ د)، بود که در آن نویسنده از جمله ادعا کرده بود که مهاجرت گستردهی ترکها و عربهای فاقد تحصیلات عالیه، میراث ژنتیکی آلمانیها را نازل خواهد کرد. روزنامهنگاران و سیاستمداران به شدت علیه سارازین واکنش نشان دادند، با اینحال کتاب او در جایگاه نخست پرفروشترین کتابها قرار گرفت و خوانندگان وسیعی یافت. این کتاب بر بسیاری از نویسندگان تأثیر گذاشت و باعث شد فریدون زایموغلو، ایلیا تروژانف و نوید کرمانی «مانیفست گوناگونی» را بنویسند که در آن بیش از ۳۰ نویسنده از تنوع فرهنگی در آلمان به دفاع برخاستند. این بحث سیاسی همچنان در صحنهی ادبی زنده است. بسیاری از نویسندگان فعالانه در این بحث شرکت کردند و همازین روی رمانهای سیاسی رونق گرفتند. رمان دیستوپیایی (دژ آبادی) نوشتهی «یولی تسه» (Juli Zeh) با نام «کورپوس دلیسیتی» (corpus delicti) از آن جمله است. در آرمانشهر «کورپوس دلیسیتی» هیچ ایدئولوژی یا مذهبی وجود ندارد بلکه جامعه بر اساس خرد، یا آنچه «متد» نامیده میشود، سازمان یافته است. مسئولیت جمعی بر عهدهی تک تک افراد است. یکی از شخصیتهای رمان میگوید: «اگر جامعه به ما کمک میکند، آیا ما نیز نمیبایست برای جامعه هر کاری که ازمان برمیآید، انجام دهیم؟»
خرج نگذاشتن روی دست جامعه مسئلهای حیاتی است. درنتیجه همه میبایست خود را سالم نگاه دارند. بیماری دیگر وجود ندارد. همه میباید وزن خود را گزارش بدهند، فاضلاب به منظور استخراج مواد ارزشمند درون مدفوع اسکن میشود، و همه باید ورزش کنند و مطابق با مقررات غذا بخورند. بوسه به دلیل احتمال سرایت بیماری ممنوع است و تمام حرکات بدن بر روی یک تراشهی کار گذاشته در بدن ضبط میشود و عدم انجام ورزشهای خانگی جرم محسوب میشود. اگر فرد ازین قوانین تخطی کند به دادگاه احضار میشود. کنترل بدنهای شخصی تمامعیار است. تنها جرمی که به نظر میرسد در این جامعه باقی مانده است اهمال کردن دربارهی بدن خود است. بدن به یک «کورپوس دلیستی» بدل میشود.
کبوتران پر میکشند
زمانی که کشوری نویسندگان آلمان را دعوت میکند یا دربارهی ادبیات آلمان مقالاتی آن نوشته میشود، معمولاً درینگونه مواقع نویسندگان خارجیتبار نادیده گرفته میشوند، حتی در شرایط کنونی که همین نویسندگان خارجیتبار بخشی از عمدهترین جریانات ادبی در کشورهای آلمانی زبان را به وجود آوردهاند. این مسأله قابل توجه است که این نویسندگان هنوز به فرهنگی بیگانه تقلیل داده میشوند. یک چشمانداز فرهنگی همسان هوموژن دیگر وجود ندارد، با اینحال هنوز این نویسندگان را دیگر کشورها به عنوان نویسندگان آلمانی بهشمار نمیآورندو با اینحال امسال برخی از این نویسندگان به نمایشگاه کتاب و کتابخانهی گوتنبرگ آمدند. «ملیندا ندج آبونجی» ( Melinda Nadj Abonji) یکی از همین دعوتشدگان بود. او سال گذشته جایزهی ادبیات آلمان را که در نمایشگاه کتاب فرانکفورت اعطاء میشود از آن خود کرد. آبونجی اصالتاً مجار است، در صربستان در سال ۱۹۶۸ متولد شده است و در سوئیس بزرگ شده، دارای یک شرکت انتشاراتی اتریشی است. نمونهی او میتواند تصویری از اروپای جدید باشد. رمان ملیندا آبونجی با نام «کبوتران پر میکشند » (Tauben fliegen auf)، کتابی دربارهی مهاجرت و انتگراسیون،[تطبیق اجتماعی و فرهنگی مهاجران در جامعهی میزبان] و دربارهی اروپای معاصر در حال دگرگونی است.
«کبوتران پر میکشند» که از سویههای خودزندگینامهای (اتوبیوگرافیک] برخوردار است، با خانوادهای مجار آغاز میشود که اکنون در سوئیس ساکناند و برای تعطیلات تابستانی به ویدودینا در صربستان سفر میکنند. در سوئیس آنها کسب و کار موفقی را اداره میکنند. کافهای باز کرده و از پس امتحان شهروندی سوئیسی نیز برآمدهاند. راوی دختر خانواده ایلدیکو است که در آغاز دختر کوچک کنجکاوی است و بهتدریج زن جوانی میشود که جهان را با بدگمانی مینگرد. آنچه که در آغاز همچون یک کمدی بالکانی به نظر میرسید هنگامی که جنگ یوگسلاوی سایهی خود را بر اروپا میگسترد دگرگون میشود. خواهران در کافه موندیال (mondial café) به والدین خود کمک میکنند، و میان این خانوادهی مهاجر و دوستان سوئیسی خود معاشرت و زندگی میکنند. روابط خوب است، با فامیل، با والدین و با خواهر و هیچ تضاد و تنشی بین نسلها وجود ندارد.
مضمون اصلی رمان دربارهی انتگراسیون و مهاجرت است و دربارهی اروپایی چاک چاک. والدین در پی انتگره شدن هستند و برای سوئیسی شدن همه کار میکنند، در حالیکه دختر همه جا خود را بیخانمان حس میکند. در پایان رمان ایلدیکو از خانه میرود. او نمیتواند خود را با فرهنگ سرزمین جدیدش تطبیق دهد. در این فرهنگ هنگامی که بالغ میشویم خود را تنها مییابیم. او همراه با خواهرش تصمیم میگیرد که در روز اهل قبور برای احترام به خویشان درگذشتهشان به آرامگاهی برود. او نمیتواند سر قبر آنها برود اما رفتن به سر قبر دیگران احترامی است برای خویشاوندان بسیار دور. تصویر زیبایی برای نشان دادن اینکه او با این تمهید به «خانه» رسیده است. به یک معنا اکنون او در درون خودش خانه و ریشههایش را یافته است.
سفر به سرزمین مادری برای تدفین پدر
نویسندهی دیگر زیبیله لویتشاروف (sibylle lewitscharoff) که پدری بلغار و مادری ترک دارد در اشتوتگارت بزرگ شده است. در رمان «آپوستولوف» (Apostoloff) که جایزهی سال ۲۰۰۹ لایپزیک به آن تعلق گرفت، نیز ما با همراه با روای داستان با اتومبیل به مرکز قدیمی سرزمین مادری او میرویم. اما این سفری تفریحی به بلغارستان نیست بلکه مشایعت جمعی همراه با ۱۹ لیموزین است که تابوت پدر راوی را به وطن میبرند. داستانی با مایههای «آبسورد» که در آن راننده نه تنها اتومبیل را میراند، بلکه در خاطرات آنها نیز سفر میکند.
اگر در ادبیات قرن بیستم کارگران نقش محوری داشتند، اکنون در زمان ما فرزندان مهاجران نقش تعیینکنندهای در فرهنگ و در اجتماع به عهده میگیرند. با اینحال نوشتن به زبان آلمانی، با وجود آنکه زبان مادری نویسنده زبان دیگری است پدیدهای تازه در ادبیات زبان آلمانی نیست. فرانتس کافکا در پراگ میزیست، هرتا مولر در رومانی، الیاس کانتی در بلغارستان متولد شده است و پل سلین رومانیایی بود. همهی آنها به آلمانی مینوشتند. خانهی زبانی همیشه مطابق با تبار نیست.
نویسندگان اغلب از بیگانگی کمک میگیرند تا لایههای گوناگون واقعیت را کنار بزنند و آن را از چشماندازی تازه به ما نشان دهند. از زیاموغلو پرسیدم خود را دارای چه هویتی میداند. در پاسخ گفت: «من تصاویر آلمانی خلق میکنم و فکر میکنم آلمانی هستم، من خودم را بخشی از آلمان میدانم، اما ملاقات با مردان، زنان، فرهنگهای دیگر و بیگانه است که همه چیز را هیجان انگیز میکند.»
بیگانگی مخرج مشترک بسیاری دیگر از نویسندگان مهاجر است. ظاهراً مرزهای جغرافیایی دیگر چندان اهمیتی ندارند.
ناکامی و شکستهای هر روزهروز در زندگی
پتر اشتام (Peter Stamm)در سوئیس متولد شده و آنجا نیز زندگی میکند. او بسیار ساده دربارهی نوعی زندگی مینویسد که همیشه به تعویق افتاده و در نهایت زیسته نمیشود. در آخرین مجموعه داستانش با عنوان«پشت دریا» Seerücken اغلب داستانها دربارهی ناکامی و شکست است. او با جملات مختصر و صحنههای شاعرانهی لطیف دگرگونیهای به زحمت آشکاری را توصیف میکند که بعدتر خود را همچون زلزله نشان خواهند داد. دربارهی تنهایی در یک سفر تفریحی جمعی، چگونه مرد دانشمندی به یک هتل کوهستانی متروک میرود، و دربارهی زن جوانی که با عقب بردن نوار و گوش کردن به آن به کشف تازهای میرسد. اشتام این توانایی را دارد که پا پیش بگذارد و عادتها و چیزهایی را زیر سؤال برد که ما از آنها مطمئنیم. او خود را به تلاشی انسانها و فاجعهها در اشارات محتاطانه نزدیک میکند.
بسیاری از تحسین شدهترین نویسندگان آلمانی زبان از آلمان شرقی سابق میآیند. برخی مواقع داستانهای پسامهاجرتی سادهفهمتر از داستانهایی است که نویسندگان در شرق آلمان پدید آوردهاند. برای مثال متنهای کلمنس مهیر (Clemens Meyer ). مهیر در لایپزیک رشد کرد و در جوانی زندگی دشواری را از سر گذراند. او در زمانی که در انستیتوی ادبیات آلمانی لایپزیک (که یکی از مهمترین دورههای آموزشی آفرینشگری ادبی در این کشور محسوب میشود) درس میخواند، به طور جانبی مجبور بود به عنوان کارگر ساختمانی و مبلسازی و گاهی نیز به عنوان نگهبان کار کند. روش زندگی او باعث شد که مدتی را نیز در بازداشتگاه جوانان زیتهاین سپری کند. نخستین رمان او «وقتی که رؤیا دیدیم» در سال ۲۰۰۶ توجه زیادی را به خود جلب کرد و یادآور رمان ایروین ولش با نام «سوزنبان» بود. جهانی مردانه و سخت، بدون هیچگونه توهم. در سال ۲۰۰۸ رمان «شب، روشنایی» او برندهی جایزه لایپزیک شد و سال گذشته «خشونت، یک دفترچه یادداشت روزانه» او منتشر شد.
زمان و کسالت
اووه تلکامپ (Uwe Tellkamp) نویسندهی دیگری از آلمان شرقی سابق است که در ۱۹۶۸ در درسدن متولد شد، در ارتش خدمت کرد، و به عنوان جراح اورژانس در بیمارستان درسدن کار کرد. رمان «برج» او در درسدن و در هفت سال آخر منتهی به فروپاشی دیوار برلین در ۱۹ نوامبر ۱۹۸۹ میگذرد. تنها چیزی که حقیقتاً همه در آلمان شرقی داشتند وقت بود. به شیوههای مختلف زمان محوریت دارد. برای خواندن این رمان تقریباً هزار صفحهای به وقت نیاز است و رمان به طرز نمایانی نشان میدهد که چطور امروزه ما نگاههای متفاوتی به «زمان» داریم.
آن زمان در آلمان شرقی «زمان» برای تأمل وجود داشت، رمان برای انتظار در صفهای طولانی جلوی فروشگاههای مواد غذایی و ادارات دولتی، و آنهایی که کار میکردند برای تایپ کردن عریضههای ابسورد با ماشین تحریر آن هم با انگشت اشاره و بدون غلطگیر وقت داشتند. تلکامپ موفق شده آلمان شرقی را از طریق مجموعهای از انسانها توصیف کند. در مرکز داستان این اشخاص قرار دارند: جراح دست ریچارد هافمن، همسرش آنه و پسرشان کریستین، و خویشاوند قابل توجه آنها منو روهده که در واقع زیستشناس است اما به عنوان ویراستار در یک انتشاراتی کار میکند که در آنجا علیه قوانین سانسور مبارزه میکند و برادری که آرم حزب را بر یقهی کتش حمل میکند. همه آنها در بهترین محلهی درسدن زندگی میکنند. آنها در رؤیای فرهنگ گذشته و زندگی در برج عاج فرهنگ بالا هستند که در آن ادبیات و موسیقی کلاسیک به زندگی جهت دهد. در اپرا یکی از همکاران به ریچارد میگوید: «کل اپرا یک رؤیاست: بیمعنا و غیرضروری در یک شکل بیانی که صدها میلیون هزینه برمیدارد. [آن هم] برای فقط برای حباب صابون...» ریچارد پاسخ میدهد «اما حباب صابون زیباییست.»
تلاش برای زیبایی، لطیفی و خوبی در زمانی که میگذرد به اعتراضی بیصدا و تاکتیکی برای بقا بدل میشود.
رمان «برج» سرشار از توصیفاتی است دربارهی اشیاء و گذر کسالتآور زمان. رمانی دربارهی چگونگی شکلگیری گفتوگو بین انسانها در زندگی روزانهشان و رمانی دربارهی سازماندهی زندگی روزانه. همه هستند. همدستان سیاسی، آنانی که جویای اجازهی سفر به خارج هستند، همسایههای شر، عشاق جوان، نخبگان سیاسی، هنرمندان مخالف و کارگران. همهی داستانها به یکدیگر تنیده میشود تا نقطهای که انحلال جامعهای را نشان میدهد. در تمام این قصههای بیپایان از آلمان شرقی، همواره مسائل بشری وجود دارد: نخستین عاشق شدن، عذاب بلوغ جنسی، بیوفایی و دوستی. تلکامپ استاد به تصویر کشیدن صحنههای بهظاهر بیاهمیت در زندگی روزانه است: زمانی که عمهها حسودی میکنند و تنگنظرانه در عروسی برادرزاده غیبت میکنند، و یا چگونه یک جوان نامطمئن مسیحی تلاش میکند خود را به طور مناسبی در جهان بزرگسالان جای دهد. اینها مسائلی هستند که در تمام کشورها وجود دارد.
منتقدان «برج» را با «بودنبروک»، نخستین رمان توماس مان که از نخستین نمونههای موفق رمان اجتماعی در آلمان است و فروپاشی یک خانواده را نشان میدهد، مقایسه کردهاند. همانطور که با خواندن رمان مان میتوانیم، انقراض یک خانوادهی بازگان آلمانی در قرن نوزدهم را دریابیم، در «برج» نوشتهی تالکامپ هم فروپاشی درونی آلمان شرقی سندیت ادبی یافته و به یک رمان معیار تبدیل شده است.
اعترافات خوشبینانهی مادبزرگ پانک
خودزندگی نامهی «اعترافات» اثر مادربزرگ افسانهای پانک، نینا هاگن (Nina Hagen) البته به اندازهی تلکامپ ادبی نیست و بیرحمی کمتری از کلمنته مهیر دارد، اما مشخصاً امیدبخشتر و واقعاً جذاب است.
او که در برلین شرقی بزرگ شده و دخترخواندهی ولف بیرمان افسانهای است در زندگینامهاش تصویر دیگری از سالهای آلمان شرقی بهدست میدهد. سکون وجود دارد، فضای خاکستری، اما همچنین یک زیست کاملاً معمولی با رؤیاهای جوانانه. داستان رمان اما پیرامون شخصیت اصلی شکل نمیگیرد. شخصیتهای اصلی در این رمان انسانها، رؤیاها، ناکامیها و بیش از هر چیز این است که چگونه کاتارینا هاگن خدا را مییابد.
تمام این آثار مختلف به ما خوانندگان یاری میکنند تا حاشیهها را کمی بیشتر بشناسیم.
ادبیات غیررسمی آلمان که اکنون از حاشیه به متن آمده و رسمیت پیدا کرده بسیار متنوع، جذاب، مهیج و پرکشش است؛ ادبیاتی که امید برمیانگیزد و از جامعهای دموکراتیک نشان دارد که میتواند حاشیه را به متن بیاورد و نه آنکه مانند کشورهای اختناقزده آثار رسمیتیافته و معیار را به حاشیه براند.
منبع:
MARGARETA FLYGT, Den nya tyskspråkiga litteraturen, Horisont, 2011, nummer 2, 5-9
نظرها
مهسا
سلام و خسته نباشید چطور میتونیم این کتاب ها رو به فارسی بخونیم
کاربر مهمان علی صیامی
<p>از وحید ولیزاده به خاطر انتخابش در معرفی گوشه ای از ادبیات معاصر آلمان متشکر و بسیار خوشحالم. شما زحمتی که کشیده اید و ایراداتی هم دارد. به گمان من بخشِ منفی کامنت ها متاسفانه از کاراکتر منزه طلبی ما ایرانی ها برآمده است، بخش مثبت آن را در نطر بگیرید. ما بیشتر از تخریب خوشحال میشویم تا از سازندگی. یعنی schadenfreude درما قوی ست. شاید معرفی کتاب - das kurze Glück der Gegenwart Deutschsprachige Literatur seit ´89 از Richard Kämmerlings مکمل و ابزار سپاسگزاری ای از کار شما باشد.</p>
آرمین
<p>برگرفته از متن:<br /> سارازین سیاستمدار حزب دموکرات مسیحی آلمان (اس پ د)، بود<br /> مترجم محترم توجه کرده که :<br /> 1- سارازین از حزب اس پ د میباشد 2- ولی حزب SPD = Sozialdemokratische Partei Deutschlands<br /> معنی میدهد یعنی حزب سوسیال دمکرات آلمان یا از متنی رونویسی شده؟؟<br /> آرمین</p>
بهزاد
<p>1اسم رمان توماس مان بودن بروکس است که اسم جمع میباشد به معنای بودن بروکسها که اشاره به داستان خانواده ای تاجر پیشه دارد که در شهر لوبک میزیستند<br /> 2 امانتداری ایجاب میکند منبع نوشته را نیز یاد آور شویم در غیر این صورت من خواننده مثلا متوجه نمیشوم وقتی در متن میخوانم _ خودزندگی نامهی «اعترافات» اثر مادربزرگ افسانهای پانک، نینا هاگن (Nina Hagen) البته به اندازهی تلکامپ ادبی نیست و بیرحمی کمتری از کلمنته مهیر دارد، اما مشخصاً امیدبخشتر و واقعاً جذاب است. _ این ادبی نبودن و امید بخشتر و واقعا جذاب بودن نظر نویسنده است یا مترجم</p>
elahe
<p>لطفاً منبع این نوشته را که برگردان مجموعهای از مقالات صفحهی اینترنتی گوته انستیتو در بارهی ادبیات مهاجرت در آلمان است، یادآوری کنید!</p>