ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

زندگی سگیِ یک شاعر و نویسنده‌ی چینی

<p>ناصر غیاثی - نویسنده و شاعر چینی،لیاو لیوو (Liao Yiwu) متولد ۱۹۵۸، در مجموع نزدیک به بیست سال از زندگی&zwnj;اش را در زندان&zwnj;های چین گذرانده و در چین ممنوع&zwnj;القلم است. دولت چین چندی پیش به او اجازه&zwnj;ی خروج داد، به شرط آنکه در خارج از چین هم کتاب خاطرات زندانش را منتشر نکند. او به مناسبت انتشار همین کتاب در آلمان است و رسانه&zwnj;های متعددی با او گفت&zwnj;وگو کرده&zwnj;اند. ترجمه&zwnj;ی گفت&zwnj;وگوی لیاو ییوو را با اشپیگل&zwnj;آنلاین می&zwnj;خوانید.</p> <!--break--> <p><br /> <img alt="" align="right" src="http://www.zamaaneh.com/pictures-new/Communicate-icon.png" />اشپیگل آن&zwnj;لاین - رهبری چین به&zwnj;تازگی انتشار یا خواندن آثارتان را در مجامع عمومی خارج ممنوع کرده است. حالا به اینجا آمده&zwnj;اید و دست به انتشار کتابی می&zwnj;زنید درباره&zwnj;ی دوران زندانتان. جانتان در معرض خطر نیست؟</p> <p>&nbsp;</p> <p>قبل از خروج از کشور مجبور شدم به مأموران اطمینان بدهم که کتابم &laquo;به خاطر یک سرود و صد سرود&raquo; را در خارج منتشر نکنم. &laquo;انتشارات فیشر&raquo; زمان انتشار کتاب را سه بار به تعویق انداخت، از جمله به خاطر امنیت جانی من. اما دیگر حاضر نیستم مثل یک گروگان مرا در چین نگه دارند. تنها به خاطر اجازه&zwnj;ی خروج از کشور چنان قولی داده بودم. طبیعی است که توافقی این چنین توهینی وصف&zwnj;ناپذیر به یک نویسنده است. مهم&zwnj;ترین چیز از نظر من آزادی نوشتن و انتشار است. به همین خاطر است که امروز جلوی شما نشسته&zwnj;ام.</p> <p>&nbsp;</p> <p><br /> <img alt="" align="right" src="http://www.zamaaneh.com/pictures-new/Communicate-icon.png" />چه مدتی می&zwnj;خواهید این&zwnj;جا بمانید؟</p> <p>&nbsp;</p> <p>تا مدتی که برای کتابم ضرورت داشته باشد. بعد به ایالات متحده می&zwnj;روم و پس از آن به استرالیا. از سال ۲۰۱۲ بورس یک ساله&zwnj;ای از DAAD دارم. این مدت زمان را در برلین خواهم بود. اما امیدوارم، چنان&zwnj;چه زمانی حکومت عوض شد، بتوانم در امنیت به چین برگردم.</p> <p>&nbsp;</p> <p><img alt="" align="right" src="http://www.zamaaneh.com/pictures-new/Communicate-icon.png" />چون شعری درباره&zwnj;ی کشتار میدان تیان&zwnj;مین نوشته بودید، ۱۹۸۹ سال چهار سال زندان بودید. در زندان چندین بار حالتان به&zwnj;هم خورد و دو بار سعی کردید، خودتان را بکُشید. چگونه جان سالم بدر بردید؟</p> <p>&nbsp;</p> <p>پس از اینکه به زندانم انداختند، فهمیدم، روح و هویت من به عنوان روشنفکر جایی در آن&zwnj;جا ندارد. موقع تحویلم به زندان مجبورم کردند برهنه شوم تا در باسنم دنبال قاچاق بگردند، از آن لحظه مثل یک سگ زندگی کردم. وقتی یاد آن زمان&zwnj;ها می&zwnj;افتم باورم نمی&zwnj;شود، هنوز زنده&zwnj;ام. اما از یک وقتی فهمیدم که باید آن&zwnj;چه به سرم آمده را مستند کنم. دوران زندگی در زندان تاریک&zwnj;ترین فصل زندگی من است، دورانی که ناچار بودم، شرافت انسانیم را تسلیم کنم. من خودم را به مثابه&zwnj;ی روایتگر داستان می&zwnj;بینم. این وظیفه&zwnj;ی من است که این داستان را تعریف کنم.</p> <p>&nbsp;</p> <p><img alt="" align="right" src="http://www.zamaaneh.com/pictures-new/Communicate-icon.png" />آیا مایه&zwnj;ی رضایت خاطر است که حتی از چنین تجربیاتِ تحقیرکننده&zwnj;ای می&zwnj;تواند ادبیات به وجود بیاید؟</p> <p>&nbsp;</p> <p>بسیاری از زندانیان سیاسی در مورد دوران زندانشان نوشته&zwnj;اند. گزارش من با گزارش آن&zwnj;ها متفاوت است. مثلاً در زندان معمول بود که ما زندانی&zwnj;ها به خاطر گرمای زیاد خمیردندان در باسن هم می&zwnj;ریختیم، چون از این طریق احساس خنکی می&zwnj;کردیم. اما پس از مدتی خمیردندان سفت می&zwnj;شد و بیرون آوردنش آسان نبود. امروز وقتی یادداشت&zwnj;های آن زمانم را می&zwnj;خوانم، از خودم می&zwnj;پرسم، آن موقع چقدر تحقیر شده بودم. احتمال می&zwnj;دهم بیشتر زندانیان سیاسی سابق هرگز در مورد چنین چیزهایی ننویسند.</p> <p>&nbsp;</p> <p><img alt="" align="right" src="http://www.zamaaneh.com/pictures-new/Communicate-icon.png" />می&zwnj;توانستید در زندان بنویسید؟</p> <p>&nbsp;</p> <p>نه چندان. در کتابم ۳۰ شعر هم هست که در زندان نوشته&zwnj;ام. توانسته بودم آن&zwnj;ها را در جلد یک کتاب صحافی&zwnj;شده پنهان کنم. تحریر نهایی کتاب را بعداً نوشته&zwnj;ام. ناچار شدم سه بار از اول شروع کنم، چون موقع بازرسی مصادره می&zwnj;شد.</p> <p>&nbsp;</p> <p><img alt="" align="right" src="http://www.zamaaneh.com/pictures-new/Communicate-icon.png" />به&zwnj;نظر می&zwnj;رسد پس از آزادی ِ آی وای&zwnj;وای و فعال حقوق بشر هو ییا و سرانجام مجوز سفر شما به خارج تشنج&zwnj;زدایی سیاسی برقرار شده است. در عین حال برنده&zwnj;ی جایزه&zwnj;ی صلح نوبل لیو کسیاوبو و بسیاری دیگر هنوز در زندان&zwnj;اند. اوضاع روشنفکران منتقد در چین را چگونه می&zwnj;بینید؟</p> <p>&nbsp;</p> <blockquote> <p><img alt="" align="middle" width="201" height="93" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/ghiazbc02_1.jpg" />لیاو لیوو: در چین می&zwnj;گویند، یک نویسنده باید سه چیز داشته باشد: یک سند طلاق، یک حکم آزادی از زندان و یک حکم بازرسی. در این صورت نویسنده&zwnj;ی خوبی است.. (عکس:دست&zwnj;نویس لیاو لیوو در زندان)</p> </blockquote> <p>در واقع باید چهارم آوریل به &laquo;Pen World Voices Festival&raquo; به نیویورک می&zwnj;رفتم. اوایل به فکرم رسید،&zwnj;&zwnj; همان کاری را بکنم که سال ۲۰۱۰ وقتی می&zwnj;خواستم به جشنواره&zwnj;ی جهانی ادبیات کُلن بروم، کرده بودم. یک بلیط بخرم و بروم فرودگاه که البته در فردوگاه مانعم&zwnj; شدند. اما پلیس به من گفت این&zwnj;بار بی&zwnj;دردسر تمام نخواهد شد. تهدید کردند، اگر یک&zwnj;بار چنین کاری بکنی، برای مدتی طولانی ناپدیدت می&zwnj;کنیم. وقتی سوم آوریل شنیدم که آی وای&zwnj;وای دستگیر شده است، خیس عرق شدم. این فشار روانی تا امروز هم ادامه دارد.</p> <p>&nbsp;</p> <p><img alt="" align="right" src="http://www.zamaaneh.com/pictures-new/Communicate-icon.png" />می&zwnj;توانید روزی را تصور کنید که سفارت چین از شما دعوت کند، به برلین بیاید و آثارتان را بخوانید؟</p> <p>&nbsp;</p> <p>رؤیای زیبایی است. فعلاً اما دوست ندارم با این جماعت روبرو بشوم. قدرتمندانی که امروز در کشورم حکومت می&zwnj;کنند، قلب زشت و کثیفی دارند. خیال نکنم هو یانتو یا ون ییابود مرا دعوت بکند. چنین فکری اصلاً به ذهنشان هم نمی&zwnj;رسد.</p> <p>&nbsp;</p> <p><img alt="" align="right" src="http://www.zamaaneh.com/pictures-new/Communicate-icon.png" />گرچه کتاب&zwnj;های شما در چین ممنوع است اما در بازار سیاه آثارتان را روی دست می&zwnj;برند.</p> <p>&nbsp;</p> <p>تا جایی که شنیده&zwnj;ام کتاب&zwnj;های من در رده&zwnj;ی سوم موفق&zwnj;ترین کتاب&zwnj;های کپی&zwnj;شده&zwnj;ی غیرمجاز در چین قرار دارد. این ادی دین من به کشورم است. در چین می&zwnj;گویند، یک نویسنده باید سه چیز داشته باشد: یک سند طلاق، یک حکم آزادی از زندان و یک حکم بازرسی. در این صورت نویسنده&zwnj;ی خوبی است.</p> <p>&nbsp;</p> <p><img alt="" align="right" src="http://www.zamaaneh.com/pictures-new/Communicate-icon.png" />و شما هر سه تا را دارید.</p> <p>&nbsp;</p> <p>بله. سند طلاق که دو تا دارم و بیشتر از آن حکم بازرسی.</p> <p>&nbsp;</p> <p><img alt="" align="right" src="http://www.zamaaneh.com/pictures-new/Communicate-icon.png" />این گفت&zwnj;وگو را داریم با آیفون ضبط می&zwnj;کنیم، دستگاهی که در آمریکا طراحی شده و در چین کارگرانی آن را تولید می&zwnj;کنند که حقوق&zwnj; بسیار کمی می&zwnj;گیرند. آیا ما ارووپایی&zwnj;ها باید عذاب وجدان داشته باشیم که چنین دستگاه&zwnj;هایی را می&zwnj;خریم؟</p> <p>&nbsp;</p> <blockquote> <p><img alt="" align="right" width="90" height="166" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/ghiazbc03.jpg" />لیاو لیوو: در زندان برای خودم تصور می&zwnj;کردم در حال گفت&zwnj;وگوی درونی با کنفوسیوس یا همین&zwnj;طور سیما کیان هستم. و این گفت&zwnj;وگو مرا به ادامه&zwnj;ی راه ترغیب کرد و تا ابد ادامه خواهد داشت. فرهنگ چینی این است.</p> </blockquote> <p>راستش مردم چین اصلاً به فکر این نیستند که غربی&zwnj;ها عذاب وجدان دارند یا نه. کارگرانی در چین بودند که باید ته&zwnj;مانده&zwnj;ی روغن خوراکی را در فاضلاب&zwnj;ها جمع می&zwnj;کردند. این آب&zwnj;زیپو را با روغن تازه قاطی می&zwnj;کردند و به عنوان روغن تازه می&zwnj;فروختند. این فاجعه&zwnj;ی عظیمی است. وضع کارگران آیفون به نسبت بهتر است.</p> <p>&nbsp;</p> <p><img alt="" align="right" src="http://www.zamaaneh.com/pictures-new/Communicate-icon.png" />پارسال وقتی می&zwnj;خواستید به جشنواره&zwnj;ی جهانی ادبیات کلن بروید، به صدراعظم آلمان خانم مرکل نامه&zwnj;ی سرگشاده نوشتید و از او برای سفر به خارج کمک خواستید. پاسخی هم دریافت کردید؟</p> <p>&nbsp;</p> <p>نه، به هرحال پاسخ کتبی دریافت نکردم. اما یکی از همکاران کنسولگری آلمان به ملاقاتم آمد و به من گفت که خانم مرکل نامه&zwnj;ی مرا خوانده و متأثر شده است و جریان مرا با علاقه&zwnj;ی زیاد دنبال می&zwnj;کند و پیگر کارم خواهد بود. من در این ملاقات به او بک کپی غیر مجاز ِ دی وی دی از &laquo;زندگی دیگران&raquo; دادم تا خانم مرکل یادش باشد.</p> <p>&nbsp;</p> <p><img alt="" align="right" src="http://www.zamaaneh.com/pictures-new/Communicate-icon.png" />اغلب در آلمان چنین استدلال می&zwnj;کنند که روابط اقتصادی با چین نباید به خاطر طرفداری از حقوق بشر و آزادی در چین به مخاطره بیافتد. شما با این استدلال موافق&zwnj;اید؟</p> <p>&nbsp;</p> <p>ممکن است در آمریکا یا فرانسه بشود چنین موضعی گرفت. اما آلمان مسئولیتی دارد که ناشی از تاریخ اوست: ابتدا دیکتاتوری نازی&zwnj;ها و بعد دوران آلمان شرقی. اما کسی مثل مرکل که مال شمال آلمان است می&zwnj;گوید مرکز ثقل باید روی اقتصاد قرار بگیرد، می&zwnj;تواند این&zwnj;کار را بکند. اما روشنفکران باید وجدان کشور باشند و صدایشان را بلند کنند.</p> <p>&nbsp;</p> <p><img alt="" align="right" src="http://www.zamaaneh.com/pictures-new/Communicate-icon.png" />ناراحت&zwnj;اید از اینکه در غرب اول در مورد اوضاع سیاسی در چین از شما سئوال می&zwnj;کنند و به&zwnj;سختی چیزی در مورد آثار شما به&zwnj;عنوان نویسنده می&zwnj;پرسند؟</p> <p>&nbsp;</p> <p>عادی است. من مال بزرگ&zwnj;ترین دیکتاتوری دنیا هستم. هم&zwnj;چنان که از دوستم لیو کسیاوبو، بزرگ&zwnj;ترین مبارز حقوق بشر، از من هم همیشه در این گونه مورد سئوال می&zwnj;کنند و کمتر از آثار خودم می&zwnj;پرسند. برای من این اهمیت دارد که ادامه&zwnj;دهنده&zwnj;ی سنت چینی باشم، سنت مستندکردنِ تجارب خود و دیگران. حزب کمونیست بالاخره یک روز از بین می&zwnj;رود. آن وقت مردم بیشتری خواهان خواندن کتاب&zwnj;های من خواهند شد. بیش از بیست هزار سال پیش تاریخدانی به نام سیما کیان، شیجی را نوشت. اما او هم از شرایط بسیار سختی رنج می&zwnj;برد. این سرنوشت او بود. اما کتابش را هنوز هم می&zwnj;خوانند.</p> <p>&nbsp;</p> <p><img alt="" align="right" src="http://www.zamaaneh.com/pictures-new/Communicate-icon.png" />اهمیت آزادی از نظر شما در چیست؟</p> <p>&nbsp;</p> <p>روشنفکران چین از قدیم و ندیم اغلب تنها بوده&zwnj;اند. گرچه به نظر می&zwnj;رسید، وضعشان در طول زندگی مأیوس&zwnj;کننده بوده اما با این وجود کتاب&zwnj;هایشان تا ابد ادامه خواهد داشت. در زندان برای خودم تصور می&zwnj;کردم در حال گفت&zwnj;وگوی درونی با کنفوسیوس یا همین&zwnj;طور سیما کیان هستم. و این گفت&zwnj;وگو مرا به ادامه&zwnj;ی راه ترغیب کرد و تا ابد ادامه خواهد داشت. فرهنگ چینی این است.</p> <p>&nbsp;</p> <p><img alt="" align="right" src="http://www.zamaaneh.com/pictures-new/Communicate-icon.png" />پس با توجه به جاودانگی ِ فرهنگ، اوضاع موجود بی&zwnj;اهمیت است؟</p> <p>&nbsp;</p> <p>مسئول این وضع خراب حزب کمونیست است. اما در مقایسه با هزاران سال تاریخ چین حزب کمونیست دوره&zwnj;ی زمانیِ بسیار کوتاهی حکومت می&zwnj;کند.</p> <p><a href="http://www.spiegel.de/kultur/literatur/0,1518,772872,00.html">منبع</a><br /> &nbsp;</p> <p>&nbsp;</p>

ناصر غیاثی - نویسنده و شاعر چینی،لیاو لیوو (Liao Yiwu) متولد ۱۹۵۸، در مجموع نزدیک به بیست سال از زندگی‌اش را در زندان‌های چین گذرانده و در چین ممنوع‌القلم است. دولت چین چندی پیش به او اجازه‌ی خروج داد، به شرط آنکه در خارج از چین هم کتاب خاطرات زندانش را منتشر نکند. او به مناسبت انتشار همین کتاب در آلمان است و رسانه‌های متعددی با او گفت‌وگو کرده‌اند. ترجمه‌ی گفت‌وگوی لیاو ییوو را با اشپیگل‌آنلاین می‌خوانید.

اشپیگل آن‌لاین - رهبری چین به‌تازگی انتشار یا خواندن آثارتان را در مجامع عمومی خارج ممنوع کرده است. حالا به اینجا آمده‌اید و دست به انتشار کتابی می‌زنید درباره‌ی دوران زندانتان. جانتان در معرض خطر نیست؟

قبل از خروج از کشور مجبور شدم به مأموران اطمینان بدهم که کتابم «به خاطر یک سرود و صد سرود» را در خارج منتشر نکنم. «انتشارات فیشر» زمان انتشار کتاب را سه بار به تعویق انداخت، از جمله به خاطر امنیت جانی من. اما دیگر حاضر نیستم مثل یک گروگان مرا در چین نگه دارند. تنها به خاطر اجازه‌ی خروج از کشور چنان قولی داده بودم. طبیعی است که توافقی این چنین توهینی وصف‌ناپذیر به یک نویسنده است. مهم‌ترین چیز از نظر من آزادی نوشتن و انتشار است. به همین خاطر است که امروز جلوی شما نشسته‌ام.

چه مدتی می‌خواهید این‌جا بمانید؟

تا مدتی که برای کتابم ضرورت داشته باشد. بعد به ایالات متحده می‌روم و پس از آن به استرالیا. از سال ۲۰۱۲ بورس یک ساله‌ای از DAAD دارم. این مدت زمان را در برلین خواهم بود. اما امیدوارم، چنان‌چه زمانی حکومت عوض شد، بتوانم در امنیت به چین برگردم.

چون شعری درباره‌ی کشتار میدان تیان‌مین نوشته بودید، ۱۹۸۹ سال چهار سال زندان بودید. در زندان چندین بار حالتان به‌هم خورد و دو بار سعی کردید، خودتان را بکُشید. چگونه جان سالم بدر بردید؟

پس از اینکه به زندانم انداختند، فهمیدم، روح و هویت من به عنوان روشنفکر جایی در آن‌جا ندارد. موقع تحویلم به زندان مجبورم کردند برهنه شوم تا در باسنم دنبال قاچاق بگردند، از آن لحظه مثل یک سگ زندگی کردم. وقتی یاد آن زمان‌ها می‌افتم باورم نمی‌شود، هنوز زنده‌ام. اما از یک وقتی فهمیدم که باید آن‌چه به سرم آمده را مستند کنم. دوران زندگی در زندان تاریک‌ترین فصل زندگی من است، دورانی که ناچار بودم، شرافت انسانیم را تسلیم کنم. من خودم را به مثابه‌ی روایتگر داستان می‌بینم. این وظیفه‌ی من است که این داستان را تعریف کنم.

آیا مایه‌ی رضایت خاطر است که حتی از چنین تجربیاتِ تحقیرکننده‌ای می‌تواند ادبیات به وجود بیاید؟

بسیاری از زندانیان سیاسی در مورد دوران زندانشان نوشته‌اند. گزارش من با گزارش آن‌ها متفاوت است. مثلاً در زندان معمول بود که ما زندانی‌ها به خاطر گرمای زیاد خمیردندان در باسن هم می‌ریختیم، چون از این طریق احساس خنکی می‌کردیم. اما پس از مدتی خمیردندان سفت می‌شد و بیرون آوردنش آسان نبود. امروز وقتی یادداشت‌های آن زمانم را می‌خوانم، از خودم می‌پرسم، آن موقع چقدر تحقیر شده بودم. احتمال می‌دهم بیشتر زندانیان سیاسی سابق هرگز در مورد چنین چیزهایی ننویسند.

می‌توانستید در زندان بنویسید؟

نه چندان. در کتابم ۳۰ شعر هم هست که در زندان نوشته‌ام. توانسته بودم آن‌ها را در جلد یک کتاب صحافی‌شده پنهان کنم. تحریر نهایی کتاب را بعداً نوشته‌ام. ناچار شدم سه بار از اول شروع کنم، چون موقع بازرسی مصادره می‌شد.

به‌نظر می‌رسد پس از آزادی ِ آی وای‌وای و فعال حقوق بشر هو ییا و سرانجام مجوز سفر شما به خارج تشنج‌زدایی سیاسی برقرار شده است. در عین حال برنده‌ی جایزه‌ی صلح نوبل لیو کسیاوبو و بسیاری دیگر هنوز در زندان‌اند. اوضاع روشنفکران منتقد در چین را چگونه می‌بینید؟

لیاو لیوو: در چین می‌گویند، یک نویسنده باید سه چیز داشته باشد: یک سند طلاق، یک حکم آزادی از زندان و یک حکم بازرسی. در این صورت نویسنده‌ی خوبی است.. (عکس:دست‌نویس لیاو لیوو در زندان)

در واقع باید چهارم آوریل به «Pen World Voices Festival» به نیویورک می‌رفتم. اوایل به فکرم رسید،‌‌ همان کاری را بکنم که سال ۲۰۱۰ وقتی می‌خواستم به جشنواره‌ی جهانی ادبیات کُلن بروم، کرده بودم. یک بلیط بخرم و بروم فرودگاه که البته در فردوگاه مانعم‌ شدند. اما پلیس به من گفت این‌بار بی‌دردسر تمام نخواهد شد. تهدید کردند، اگر یک‌بار چنین کاری بکنی، برای مدتی طولانی ناپدیدت می‌کنیم. وقتی سوم آوریل شنیدم که آی وای‌وای دستگیر شده است، خیس عرق شدم. این فشار روانی تا امروز هم ادامه دارد.

می‌توانید روزی را تصور کنید که سفارت چین از شما دعوت کند، به برلین بیاید و آثارتان را بخوانید؟

رؤیای زیبایی است. فعلاً اما دوست ندارم با این جماعت روبرو بشوم. قدرتمندانی که امروز در کشورم حکومت می‌کنند، قلب زشت و کثیفی دارند. خیال نکنم هو یانتو یا ون ییابود مرا دعوت بکند. چنین فکری اصلاً به ذهنشان هم نمی‌رسد.

گرچه کتاب‌های شما در چین ممنوع است اما در بازار سیاه آثارتان را روی دست می‌برند.

تا جایی که شنیده‌ام کتاب‌های من در رده‌ی سوم موفق‌ترین کتاب‌های کپی‌شده‌ی غیرمجاز در چین قرار دارد. این ادی دین من به کشورم است. در چین می‌گویند، یک نویسنده باید سه چیز داشته باشد: یک سند طلاق، یک حکم آزادی از زندان و یک حکم بازرسی. در این صورت نویسنده‌ی خوبی است.

و شما هر سه تا را دارید.

بله. سند طلاق که دو تا دارم و بیشتر از آن حکم بازرسی.

این گفت‌وگو را داریم با آیفون ضبط می‌کنیم، دستگاهی که در آمریکا طراحی شده و در چین کارگرانی آن را تولید می‌کنند که حقوق‌ بسیار کمی می‌گیرند. آیا ما ارووپایی‌ها باید عذاب وجدان داشته باشیم که چنین دستگاه‌هایی را می‌خریم؟

لیاو لیوو: در زندان برای خودم تصور می‌کردم در حال گفت‌وگوی درونی با کنفوسیوس یا همین‌طور سیما کیان هستم. و این گفت‌وگو مرا به ادامه‌ی راه ترغیب کرد و تا ابد ادامه خواهد داشت. فرهنگ چینی این است.

راستش مردم چین اصلاً به فکر این نیستند که غربی‌ها عذاب وجدان دارند یا نه. کارگرانی در چین بودند که باید ته‌مانده‌ی روغن خوراکی را در فاضلاب‌ها جمع می‌کردند. این آب‌زیپو را با روغن تازه قاطی می‌کردند و به عنوان روغن تازه می‌فروختند. این فاجعه‌ی عظیمی است. وضع کارگران آیفون به نسبت بهتر است.

پارسال وقتی می‌خواستید به جشنواره‌ی جهانی ادبیات کلن بروید، به صدراعظم آلمان خانم مرکل نامه‌ی سرگشاده نوشتید و از او برای سفر به خارج کمک خواستید. پاسخی هم دریافت کردید؟

نه، به هرحال پاسخ کتبی دریافت نکردم. اما یکی از همکاران کنسولگری آلمان به ملاقاتم آمد و به من گفت که خانم مرکل نامه‌ی مرا خوانده و متأثر شده است و جریان مرا با علاقه‌ی زیاد دنبال می‌کند و پیگر کارم خواهد بود. من در این ملاقات به او بک کپی غیر مجاز ِ دی وی دی از «زندگی دیگران» دادم تا خانم مرکل یادش باشد.

اغلب در آلمان چنین استدلال می‌کنند که روابط اقتصادی با چین نباید به خاطر طرفداری از حقوق بشر و آزادی در چین به مخاطره بیافتد. شما با این استدلال موافق‌اید؟

ممکن است در آمریکا یا فرانسه بشود چنین موضعی گرفت. اما آلمان مسئولیتی دارد که ناشی از تاریخ اوست: ابتدا دیکتاتوری نازی‌ها و بعد دوران آلمان شرقی. اما کسی مثل مرکل که مال شمال آلمان است می‌گوید مرکز ثقل باید روی اقتصاد قرار بگیرد، می‌تواند این‌کار را بکند. اما روشنفکران باید وجدان کشور باشند و صدایشان را بلند کنند.

ناراحت‌اید از اینکه در غرب اول در مورد اوضاع سیاسی در چین از شما سئوال می‌کنند و به‌سختی چیزی در مورد آثار شما به‌عنوان نویسنده می‌پرسند؟

عادی است. من مال بزرگ‌ترین دیکتاتوری دنیا هستم. هم‌چنان که از دوستم لیو کسیاوبو، بزرگ‌ترین مبارز حقوق بشر، از من هم همیشه در این گونه مورد سئوال می‌کنند و کمتر از آثار خودم می‌پرسند. برای من این اهمیت دارد که ادامه‌دهنده‌ی سنت چینی باشم، سنت مستندکردنِ تجارب خود و دیگران. حزب کمونیست بالاخره یک روز از بین می‌رود. آن وقت مردم بیشتری خواهان خواندن کتاب‌های من خواهند شد. بیش از بیست هزار سال پیش تاریخدانی به نام سیما کیان، شیجی را نوشت. اما او هم از شرایط بسیار سختی رنج می‌برد. این سرنوشت او بود. اما کتابش را هنوز هم می‌خوانند.

اهمیت آزادی از نظر شما در چیست؟

روشنفکران چین از قدیم و ندیم اغلب تنها بوده‌اند. گرچه به نظر می‌رسید، وضعشان در طول زندگی مأیوس‌کننده بوده اما با این وجود کتاب‌هایشان تا ابد ادامه خواهد داشت. در زندان برای خودم تصور می‌کردم در حال گفت‌وگوی درونی با کنفوسیوس یا همین‌طور سیما کیان هستم. و این گفت‌وگو مرا به ادامه‌ی راه ترغیب کرد و تا ابد ادامه خواهد داشت. فرهنگ چینی این است.

پس با توجه به جاودانگی ِ فرهنگ، اوضاع موجود بی‌اهمیت است؟

مسئول این وضع خراب حزب کمونیست است. اما در مقایسه با هزاران سال تاریخ چین حزب کمونیست دوره‌ی زمانیِ بسیار کوتاهی حکومت می‌کند.

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • کاربر مهمان

    <p>آقای غیاثی عزیز<br /> نام این نویسنده لیاو ایوو است.<br /> سیما چيِن (به کسر ی) حدودآ دوهزار و صد سال پیش میزیسته است. در ترجمه دقت بیشتری بکنید.</p>

  • کاربر مهمان

    <p>sima qian<br /> در الفبای فونتیک چینی "کیو" صدای "چ" میدهد.</p>