ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

روشنفکران دینی و تحولات فکری حوزه قم

<div dir="RTL">حسن یوسفی اشکوری &ndash; برای بیان رابطه روشنفکران مسلمان غیرحوزوی با حوزویان به اختصار زمینه موضوع در قسمت نخست این مقاله چیده شد. قسمت نخست شامل این بخش&zwnj;ها بود:</div> <div dir="RTL">بخش نخست- سه دوره حوزه قم از منظر اصلاح طلبانه</div> <div dir="RTL">بخش دوم- نهادهای فرهنگی و آموزشی حوزه در دهه چهل و پنجاه</div> <div dir="RTL">بخش سوم - محورهای افکار و اعمال اصلاح&zwnj;طلبانه</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">در قسمت پایانی نوشته به اصل موضوع می&zwnj;پردازیم.</div> <!--break--> <div dir="RTL">لازم به یادآوری است که این متن گزارش مکتوب و بسط یافته گزیده مقاله و سپس سخنرانی من در &laquo;سمینار نقش روحانیت در تاریخ معاصر ایران&raquo; است که در تاریخ ۹ آوریل ۲۰۱۱ در دانشگاه سو آس لندن با همت &laquo;انجمن سخن&raquo; ارائه شد.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>بخش چهارم- روشنفکران دینی و تحولات فکری حوزه</b></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">اما فکر اصلاحی در شماری از روحانیان غالبا جوان&shy;تر حوزه ایران در این قرن عمدتا برآمده از تحولات جدید در دوران پس از مشروطیت بود. به هرحال تغییرات فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی در یک جامعه همه اقشار و گروههای اجتماعی را کم و بیش تحت تأثیر قرار می&shy;دهد. ورود پرشور و بی&shy;سابقه عموم روحانیان به عرصه تکاپوهای سیاسی و اجتماعی در جنبش مشروطه خواهی، به موافقت یا مخالفت، علما را تا حدودی متوجه وجوهی از تحولات جهان تازه و مقتضیات روز کرد.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">اما با شکست سیاسی مشروطه و وقوع جنگ جهانی اول و در پی آن حاکمیت استبدادی پهلوی اول، عموم علما را به انفعال و انزوا و یا به همکاری با سلطنت جدید کشاند. جنگ جهانی دوم و اشغال ایران و سقوط رضاشاه و باز شدن فضای سیاسی و اجتماعی ایران نیز نتوانست عالمان بزرگ و مراجع دینی را به فعالیت&shy;های سیاسی و مشارکت مدنی فعال تشویق کند. به ویژه دو شخصیت اثرگذار روحانی ایران یعنی آیت&shy;الله شیخ عبدالکریم حائری و آیت&shy;الله بروجردی آگاهانه با هرنوع ورود مستقیم در امر سیاست و امور حکومتی مخالف بودند. این رویکرد تا مقطع ۱۳۴۰ با روشنی برقرار بود.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>دو جریان روحانی حاشیه&zwnj;ای در روزگار آیت الله بروجردی</b></div> <div dir="RTL"><b>&nbsp;</b></div> <div dir="RTL">در عین&shy;حال در روزگار آیت الله بروجردی در حاشیه دو گروه روحانی نیز حضور داشتند که به گونه&shy;ای دیگر سلوک می&shy;کردند. یکی شمار اندکی از روحانیان نه چندان بلند پایه بودند که به فعالیت سیاسی اهتمام داشتند و دیگر روحانیانی که در کنار تعلیم و تعلم مباحث رسمی و اصلی حوزه (فقه و اصول)، فعالت خود را متوجه آموزش برخی مباحث فکری و فلسفی جدید کرده و می&shy;کوشیدند با مبانی غیر فقهی و با زبان و بیان مدرن&shy;تر و جوان پسندتر به برخی پرسش&shy;ها و چالش&shy;های فکری و ایدئولوژیک تازه در جامعه فرهنگی و فکری ایران پاسخ بدهند.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">گروه نخست یعنی روحانیان سیاسی یک جناح میانه رو و مدنی داشت، که چهره برجسته آن آیت&shy;الله سید ابوالقاسم کاشانی بود، عمدتا حول نهضت ملی و دکتر مصدق گرد آمده بودند و پس از کودتا نیز غالبا در تشکل جدید &laquo;نهضت مقاومت ملی&raquo; تا اوائل دهه چهل به حیات خود ادامه داد.<a title="" name="_ftnref1" href="#_ftn1"><span><span dir="LTR"><span><span>[1]</span></span></span></span></a> یک جناح تندرو و افراطی هم فعال بود که عمدتا حول &laquo;فدائیان اسلام&raquo; و رهبر آن یعنی نواب صفوی فعالیت می&shy;کردند.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">در همان مقطع (۱۳۲۰ ۱۳۴۰) این هرسه گروه روحانی تحت تأثیر شرایط فکری و فرهنگی و سیاسی جهان و ایران بودند. با این تفاوت که دو گروه روحانی سیاسی، به ویژه روحانیون فعال سیاسی و افراطی، از اخوان&shy;المسلمین مصر و تحولات فلسطین و جهان عرب اثر پذیرفته بودند و گروه فکری و فلسفی از اندیشه&shy;های تازه غربی و جریان چپ ایران، از گروه تقی ارانی در عصر رضاشاه تا حزب توده در دهه بیست و سی، متأثر بودند.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">در واقع محرک این گروه فلسفی حول علامه طباطبایی، رواج گسترده افکار مارکسیستی بود که آنان را به واکنش واداشت و تلاش گسترده&shy;ای را برای خنثی کردن این جریان فکری قدرتمند و حفظ ایمان جوانان سامان دادند. جلسات محدود بحث فلسفی طباطبایی در دهه بیست و سی که مهم&shy;ترین محصول آن کتاب چند جلدی &laquo;اصول فلسفه یا روش رئالیسم&raquo; بود، با این انگیزه و هدف شکل گرفت.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">با این بیان می&shy;توان ادعا کرد که افکار نو و اصلاح طلبانه در این زمان، سیاسی و یا فکری، برآمده از دینامیسم درونی نهاد حوزه و علما نبود. در واقع تمام نحله&shy;های درونی روحانیت، از روحانیون سیاسی تا غیر سیاسی مانند بروجردی و حلقه فلسفی، جملگی احساس کرده بودند که دیگر نمی&shy;توان نهاد حوزه را به طور کامل دور از تغییرات و تحولات جدید حفظ کرد و از این رو در اندیشه اعمال وجوهی از تغییر و تحول فکری و حتی فقهی یا اقدامات اصلاح&shy;طلبانه در روحانیت و نهاد آموزشی حوزه شدند. گرچه در دهه چهل و پنجاه نیز کم و بیش همین گونه بود.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>سرچشمه&zwnj;های فکری و اصلاحی غیر حوزوی حوزویان</b></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">اما در این میان آبشخور اصلی تحولات فکری و اصلاحی روحانیان نوگرای قم در نواندیشان و روشنفکران غیر حوزوی بود که عمدتا در تهران مستقر بودند.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">تحولات فکری و اجتماعی عموما در تعامل با یکدیگرند و مرز نیز نمی&shy;شناسد، غیر مذهبی&shy;ها در مذهبی&shy;ها و بر عکس، حوزوی و دانشگاهی، غربی و شرقی و انواع دیگر جریانها در هم اثر مستقیم و غیر مستقیم می&shy;گذارند. چنان که گفته شد، در دهه بیست و سی روحانیان نوگرا و بیشتر فلسفی با تحریک جریان مارکسیستی و اندیشه&shy;های مادی به تکاپو افتاده و کوشیدند با این افکار گسترده و جذاب برای جوانان و درس&shy;خوانده&shy;ها مقابله کنند و به شبهات آنان پاسخ دهند. اما به طور طبیعی جریان نواندیشی و اصلاح طلبی اسلامی دانشگاهی بر وجوهی از افکار و تغییرات فکری و اصلاح &shy;طلبی شماری از حوزویان اثر مستقیم گذاشت. در واقع تأثیرپذیری از جریان فکری و سیاسی مادی گرایانه عمدتا سلبی بود و لی اثرپذیری از نحله قدرتمند دینی غیر حوزوی ایجابی هم بود.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>دو جریان نوگرایی دینی معاصر</b></div> <div dir="RTL"><b>&nbsp;</b></div> <div dir="RTL">از دوران مشروطه به بعد دو جریان نوگرایی دینی غیر حوزوی در تمام ایران شکل گرفت. یکی جریان نوگرایی نوسلفی<a title="" name="_ftnref2" href="#_ftn2"><span><span dir="LTR"><span><span>[2]</span></span></span></span></a>بود که بر آن بود با محوریت &laquo;توحید&raquo; و &laquo;عقل&raquo; و با استناد به &laquo;قرآن&raquo; پروژه دین پیرایی را عمدتا حول مبارزه با اشکال مختلف شرک و خرافه زدایی از ساحت دین و شریعت دنبال کند. شاید بتوان شیخ هادی نجم&shy;آبادی و کتاب &laquo;تحریر&shy;العقلای&raquo; او را در عصر پیش از مشروطه آغازگر این جریان جدید دانست. بعدها در عصر رضاشاه و پس از آن این فکر گسترده&shy;تر شد و کسانی چون شریعت سنگلجی و اسدالله ممقانی و حکمی زاده در تهران، یوسف شعار در تبریز و برخی دیگر در برخی شهرهای بزرگ ایران پرچمدار این نحله شدند. حتی احمد کسروی در بخش نخست فعالیت فکری و اجتماعی&shy;اش در این جریان فعالیت می&shy;کرد. اما در کنار آن جریان دیگری پدید آمد که به جریان نواندیشی و اخیرا با عنوان روشنفکری دینی شهره شد.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">شاید آغازگر این جریان میرزا ابوالحسن خان فروغی (برادر فروغی ذکاءالملک) بود که در تهران حلقه تعلیمی محدود داشت و برخی از جوانان فلسفی اندیش و مدرن در آن گرد می&shy;آمدند. به روایت مهندس مهدی بازرگان فروغی نخستین آموزگار او بود. بعدها بازرگان و دکتر یدالله سحابی و حتی آیت&shy;الله سید محمود طالقانی به این نحله نواندیشی و این نوع اصلاح دینی گرایش پیدا کردند.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">در شرایط پس از شهریور ۲۰ این جریان قدرتمند شد. نخستین نهاد وابسته به این جریان &laquo;کانون اسلام&raquo; بود که در سال ۱۳۱۹ در تهران تأسیس شد و بازرگان و مخصوصا طالقانی از سخنرانان جدی آن بودند. در سالهای نخستین دهه بیست گروه اسلامی نواندیش &laquo;خداپرستان سوسیالیست&raquo; به پیشگامی دکتر محمد نخشب در تهران بنیاد نهاده شد. در دهه سی کسانی چون دکتر ابراهیم یزدی، دکتر علی شریعتی، دکتر کاظم سامی، دکتر حبیب&shy;الله پیمان و شماری دیگر از جوانان مسلمان به این جریان پیوستند و در مقاطع بعدی هرکدام در تحولات دینی و سیاسی و فکری ایران اثرگذار شدند و نامی ماندگار یافتند.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">با تشکیل انجمن&shy;های اسلامی در دانشگاهها از آغاز دهه بیست و تداوم آن در دهه سی و چهل و به ویژه تأسیس &laquo;متاع&raquo; (=مکتب تربیتی اجتماعی عملی) در اوائل سی و تأسیس دهها نهاد دینی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی، این جریان گسترده تر و اثرگذار شد.<a title="" name="_ftnref3" href="#_ftn3"><span><span dir="LTR"><span><span>[3]</span></span></span></span></a></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">سرکوب خشن دهه چهل و پنجاه این نهادهاسازی&zwnj;ها را تضعیف کرد اما گسترش مبارزه قهرآمیز و تشکیل سازمان اسلامی &ndash; انقلابی مجاهدین خلق و به ویژه تأسیس نهاد فرهنگی&ndash;دینی&ndash;حسینیه ارشاد و درخشش بی&shy;مانند علی شریعتی در اواخر دهه چهل و تمام دهه پنجاه، جریان نواندیشی و روشنفکری اسلامی را به اوج قدرت و نفوذ و اثرگذاری اجتماعی برکشید. در عین&shy;حال اثرگذارترین سخنگوی این نحله در این دو دهه به ترتیب اهمیت عبارت بودند از: شریعتی، بازرگان و طالقانی. این نحله گرچه با نحله نوگرایی نوسلفی اشتراکات زیادی داشته و دارد اما به طور اساسی با آن متمایز است. شاید بتوان تمایز اساسی را در سه محور نشان داد. یکی چگونگی رویکرد به سنت و نحوة استفاده از متون و منابع اسلامی از جمله قرآن است و دیگر نحوه مواجهه با دنیای جدید و جهان مدرن و مدرنیته و سوم چگونگی مواجهه با جامعه و سیاست و مبارزه و با استبداد و استعمار است.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">اگر سیر تحولات عمومی حوزه و علما را در صد سال اخیر مرور کنیم می&shy;بینم که نوع علما و به ویژه فقیهان بلند مرتبه در سطح مرجعیت نه تنها با این رویکردهای نوگرایانه در تمام اشکالش موافق نبودند بلکه آشکارا با آن مخالفت نیزکرده&zwnj;اند. با این همه برخی از روحانیان متوسط و یا دون پایه از هر دو جریان نوگرایی غیر حوزوی متأثر بوده&zwnj;اند. می&shy;توان به کسانی چون نجم&shy;آبادی، شریعت سنگلجی، سید ابوالفضل برقعی، طالقانی، غروی اصفهانی اشاره کرد. اما از دهه چهل به بعد، به دلیل قوت گرفتن روشنفکری دینی، نحله نواندیشی و جریان مدرن کردن اسلام، در جامعه و در طیف طلاب جوان حوزه قم و دیگر حوزه&zwnj;ها اثر و نفوذ بیشتری پیدا کرد.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">این تأثیر و تأثر امری طبیعی بود اما مهم آن است که متفکران و صلاح&shy;طلبان حوزوی در عرصه تفکر و تولید اندیشه عمدتا وامدار غیر حوزویان بودند و تقریبا در تولید اندیشه و ابداع و تحولات مهم فکری و فلسفی و اجتماعی نقشی نداشتند. بیشتر مصرف کننده بودند تا تولید کننده.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>چهار شخصیت روحانی اثرگذار در قم</b></div> <div dir="RTL"><b>&nbsp;</b></div> <div dir="RTL">مدلل و مستند کردن این دعوی شاید بزرگ محتاج یک تحقیق جامع است اما به عنوان نمونه می&shy;توان به آثار و افکار چهار شخصیت اثرگذار از دو جریان فکری و سیاسی حوزه در دهه چهل و پنجاه اشاره کرد: طباطبایی، مطهری، مکارم و آیت الله خمینی.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">انصاف باید داد که طباطبایی مهم&shy;ترین و مولدترین اندیشمند و فیلسوف و متکلم معاصر شیعی و حوزوی است و در واقع مکتب فلسفی صدرایی کنونی شیعه و حوزه و نیز علم تفسیر وامدار اوست. اما به نظر می&shy;رسد ایشان نیز بیشتر ردیه نویس جریان فلسفه مادی و یا افکار غربی مدرن است تا فعال و نظریه پرداز و مبدع و صاحب مکتب ویژه در نحله فلسفه اسلامی-مدرن. این دو بیشتر شارح&zwnj;اند تا واضع. بگذریم که ایشان و شاگرد برجسته&shy;اش، مطهری، بیشتر متکلم&zwnj;اند تا فیلسوف به معنای دقیق کلمه. این که در سنت فلسفی صدرایی ایشان چه اندازه نوآوری داشته و این که اساسا چیزی بر آن سنت افزوده یا نه، بر عهده متخصصان و به ویژه شاگردان ایشان است که نشان دهند اما در حوزه تفکر فلسفی جدید ایشان نه اطلاعات دقیق و دست اول از فلسفه&shy;ها و مکتب&shy;های فلسفی جدید اروپایی داشت و نه در این زمینه سخن و رأی تازه&zwnj;ای ابراز کرده است. اطلاعات ایشان و مطهری از اندیشه&zwnj;های فلسفی و اجتماعی غربی عمدتا از چند منبع دست چندم و بیشتر &laquo;سیر حکت در اروپا&raquo; اثر قابل توجه فروغی بوده است. در حیطه تفسیر قرآن نیز گرچه نوآوری بیشتری رخ داده اما در نهایت تفسیر &laquo;المیزان فی تفسیرالقرآن&raquo; ایشان نیز یک تفسیر سنتی و با همان معیارهای متداول در میان تفاسیر کلاسیک شیعه و غیر شیعه است و برای گره گشایی از معضلات فکری عمیق جوانان و روشنفکران چندان کارآمد نیست.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">پس از طباطبایی مطهری برترین چهره در نحله تفکر فلسفی نوین حوزه است. او در واقع در این زمینه دست پروده و محصول حلقه تعلیمی طباطبایی در قم است. اما مطهری در عرصه&shy;های مختلف ورود بیشتری دارد و در هر زمینه&shy;ای حرفی برای گفتن در چنته دارد و از این رو اثرگذارتر بوده و افکار و آثارش کارآمدی بیشتری دارد و بیشتر خوانده و شنیده می&shy;شود. اطلاعات عمومی&shy;اش نیز بیشتر است. حواشی اصول فلسفه و دیگر آثار مطهری این را نشان می&shy;دهد. به وضعیت زمان و زمانه آگاه تر بود و با بدنه اجتماعی و جوانان و درس&shy;خوانده&shy;ها ارتبط بیشتری داشت. اما نکته مهم آن است که وی پس از ورود به تهران و تدریس در دانشگاه و به طور خاص حشر و نشر با دانشگاهیانی چون بازرگان و سحابی و به طور کلی حلقه روشنفکران تهران و به ویژه تدریس در دانشکده الهیات تهران دچار تحول جدی شد. سیر زندگی و بررسی تاریخی آثار و آثار مطهری نشان می&shy;دهد که او بیشترین تأثیر را در تهران و در تعامل با محیط روشنفکری غیر حوزوی کسب کرده است. با این همه ایشان نیز در حوزه معارف سنتی و به ویژه اندیشه&zwnj;های فلسفی و اجتماعی مدرن چندان نوآور نیست و بیشتر به صورت واکنشی و به یک معنا از موضع ردیه نویسی در برابر افکار مادی و غربی و یا آرای فلسفی و اجتماعی نواندیشان دینی (به ویژه شریعتی و تا حدودی بازرگان) سخن گفته و نوشته است. از پاورقی اصول فلسفه گرفته تا سلسه کتابهای جهان بینی اسلامی.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">مطهری را می&shy;توان حلقه ارتباط روشنفکران تهران و حوزویان قم دانست. خود او هم در میانه ایستاده است. برخی نوگرایان روحانی کم اهمیت تر نیز همین گونه بوده&zwnj;اند. مثلا افرادی چون سید محمدحسین حسینی بهشتی و محمدجواد با هنر با تحصیل در دانشکده الهیات تهران (که در آن زمان دانشکده معقول و منقول گفته می&zwnj;شد) و ارتباط با فضای فکری تهران دچار اندکی تحول شدند و در همین شهر مانند و در تعامل با افراد و شخصیت&zwnj;ها و نهادی منسوب به نواندیشی دینی (از جمله حسینیه ارشاد) به کوشش&zwnj;های فکری و اجتماعی خود ادامه دادند و توانستند از این طریق هم خود رشد کنند و هم تا حدودی در حوزه تفکر و جامعه و سیاست اثرگذار باشند. در قم چنین رخدادی ممکن نبود. آیت&shy;الله محمدتقی جعفری تبریزی نیز تا حدودی چنین بود. ایشان در دهه چهل و پنجاه در حوزه تفکر در تهران پس از مطهری از با نفوذترین و پر مخاطب&zwnj;ترین بودند.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">مکارم که گفتیم تأثیر زیادی در تحولات فرهنگی و مطبوعاتی طلاب قم در دهه چهل و پنجاه داشت، در واقع ضعیف&shy;ترین&shy; اثرگذار حوزوی است. او گرچه از همان آغاز با عزم و اراده لازم برای کسب مقام مرجعیت تلاش می&shy;کرد و در اصول و فقه تدریس و تعلیم مستمر داشت<a title="" name="_ftnref4" href="#_ftn4"><span><span dir="LTR"><span><span>[4]</span></span></span></span></a>، اما ایشان در عرصه تحقیق و نگارش و روزنامه نگاری نیز فعال و اثرگذار بود و گفته شد ایشان موفق شد نسلی از طلاب را قلم به دست و به معنای جدید کلمه &laquo;روزنامه نگار&raquo; کند. این البته خدمت بزرگی بود.</div> <div dir="RTL">اما اگر آثار بسیار و متنوع جناب مکارم را مورد بررسی قرار دهیم بعید می&shy;دانم نوآوریهایی در عرصه اندیشه مشاهده شود. ایشان به عنوان اهل کلام و فلسفه و ژورنالیست در عرصه&shy;های مختلف سخن گفته و آثاری پدید آورده جملگی در دست است اما جملگی آنها تکرار مکررات و حداکثر فارسی کردن همان گفته&shy;های کهن با زبانی ساده&shy;تر و مفهوم&shy;تر است. از &laquo;فیلسوف نماهای شیاد&raquo; بگیرید تا خدا شناسی و پیغمبر شناسی و معاد شناسی و تا داروینسم و &laquo;عود ارواح&raquo;.<a title="" name="_ftnref5" href="#_ftn5"><span><span dir="LTR"><span><span>[5]</span></span></span></span></a>اکثر نوشته&shy;های ژورنالیستی و حتی علمی و جدی ایشان، سرشار است از دعوی&shy;های نامدلل و حتی شعاری و تنک مایه. از باب نمونه بنگرید به کتاب ایشان با عنوان &laquo;مشرق زمین باید بپا خیزد&raquo;. به طور خاص تمام شماره&shy;های مکتب اسلام را تا مقطع انقلاب مرور کنید. تقریبا در تمام این شماره&shy;ها اثری از نوآوری در عرصه اندیشه و فرهنگ دیده نمی&shy;شود. قابل ذکر این که در این دوره گرایش به علمی نشان دادن اسلام و عقاید و احکام شریعت در میان طلاب نوگرا بسیار زیاد شده بود و به ویژه واعظان در منابر می&shy;کوشیدند اسلام را کاملا علمی و منطبق با آخرین داده&zwnj;های علوم روز معرفی کنند.<a title="" name="_ftnref6" href="#_ftn6"><span dir="LTR"><span><span>[6]</span></span></span></a></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">البته بیافزایم که انتظار نوآوری و نقادیهای روشنفکرانه در حوزه علوم و معارف مدرن از عالمان حوزه چندان موجه نیست، گرچه خودشان عموما چنین ادعایی دارند، اما حداقل توقع این است که این عالمان در استمرار سنت فکری و فلسفی و به ویژه فقهی نوآوری داشته باشند و اندکی بر میراث گذشتگان بیافزایند.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">در حوزه تحول فکر سیاسی حول مرجعیت و رهبری آیت الله خمینی نیز نشانه&zwnj;ای روشن و دقیق از نوآوری مشاهده نشد. ایشان تا سال ۴۸ فقط منتقد برخی سیاست&shy;ها و عملکردهای شاه و دولت بود اما در آن سال برای اولین بار در تاریخ شیعه اساسا سلطنت را خلاف اسلام و شرع اعلام کرد و در مقابل القای سلطنت نظام ولایت فقیهان را پیشنهاد کرد. اما از آن زمان تا مقطع انقلاب و تأسیس حکومت فقهی و شرعی هیچ سخن روشنگر و توجیه کننده&shy;ای برای معقول سازی و اجرایی شدن نظام مطلوب خود ارائه نکرد. پیروانش نیز چیزی نگفتند. حتی مهم&shy;ترین روحانی مبارز حوزه آیت&shy;الله منتظری، که فقیهی مبرز بود، سخنی حداقل در علن و برای عموم نگفت و در دوران پس از انقلاب بود که به تفصیل در این زمینه بحث کرد و اثر مهم چند جلدی&shy;اش را پدید آورد. بگذریم که در همین کتاب محققانه نیز مشکلات نظری و به ویژه عملی نظام ولایت فقیه غالبا بی پاسخ مانده است.<a title="" name="_ftnref7" href="#_ftn7"><span><span dir="LTR"><span><span>[7]</span></span></span></span></a></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">به هرحال سخن به درازا کشید. هدف بیان افکار و آثار حوزویان در دوران پیش از انقلاب و نقد و بررسی آنها نیست، فقط خواستم بگویم فکر نواندیشی و اصلاحگرانه حوزویان در آن دوران اولا تحت تأثیر افکار انتقادی غیر حوزویان و به ویژه نواندیشان دینی تهران بود و ثانیا همان افکار تازه هم چنان عمیق و همراه با نوآوریهای اثرگذار نبوده است.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>مدرسه روشنفکری تهران و اثرپذیری حوزویان از آن</b></div> <div dir="RTL"><b>&nbsp;</b></div> <div dir="RTL">اما در مقابل در تهران و به طور کلی در جهان بیرون حوزه&shy;ها چگونه بود و حوزه از آنها چه تأثیری پذیرفت؟</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">گفتیم دو نوع نوگرایی وجود داشت. یکی نوگرایی نوسلفی و دیگری نوگرایی فکری و مدرن و توسعه گرا و آزادیخواه و مبارز اجتماعی و سیاسی. تفکر گروه اول در برخی روحانیان جوان و متوسط نفوذ یافته بود اما در عالمان و فقیهان حتی مخالفت برانگیخته بود. در این دوران آقای حیدرعلی قلمداران در قم می&shy;زیست که گرچه روحانی نبود اما عربی&shy;دان بود و با معارف اسلامی و علوم حوزوی آشنایی داشت. او به صورت پیگیر تحقیق می&shy;کرد و کتاب و مقاله می&shy;نوشت و در آنها با بخش&shy;های مهم افکار شیعی و حوزوی رایج نقد و مخالفت می&shy;کرد و آن آموزه&shy;های کهن را به زیر تیز نقد می&shy;برد. از تفکر غلات تا خمس و امامت و ولایت و حکومت. از این رو او منزوی بود و مورد طعن و احیانا لعن علما. اما با استواری راه خود را ادامه می&shy;داد. در آن زمان علما داغ و درفش نداشتند و فقط چماق تکفیر را در اختیار داشتند اما در دوران حاکمیت خود یعنی پس از انقلاب از داغ و درفش نیز برای سرکوب دگراندیشان نیز سود جستند. از جمله شب هنگام به اتاق خواب قلمداران حمله برده و قصد ترورش را داشتند که به هر دلیل ناکام ماند. در عین&shy;حال افکاری از نوع افکار قلمداران و اسلافش (شریعت سنگلجی) در برخی محافل روحانی با تأیید رو برو می&shy;شد.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">اما گروه روشنفکری دانشگاهی در حوزه با اقبال بیشتری مواجه می&shy;شد. شاید این اقبال به سه دلیل بود. یکی این که فکری&shy;تر و جدی&shy;تر بود و برای پاسخگویی به پرسش&shy;های انتقادی جوانان و درس خوانده&zwnj;های جدید و نسل دانشگاهی بیشتر به کار می&shy;آمد و روحانیون به هرحال در برابر امواج شبهات و پرسش&shy;های مداوم به این رویکردها و اندیشه&shy;ها احتیاج داشتند. دوم این که این روشنفکران دانشگاهی عمومی مسلمانانی راست اندیش و مشهور به پاکدامنی بوده و در عین&shy;حال اهل مبارزه و آزادیخواهی بودند و حاکمیت را با تفسیرها و رویکردهای دینی مورد انتقاد قرار می&shy;دادند و این رویکرد به ویژه برای طلاب و فضلای جوان و در حلقه آیت&shy;الله خمینی بسیار مطلوب و مفید بود. سوم این که اینان معمولا و به ویژه در آغاز (حتی تا اوائل دهه پنجاه) چندان با علما و فقها برخورد جدی فقهی نداشتند و در مجموع نقدشان از علما و فقه و فقاهت چندان رادیکال نبود و این البته برای علما قابل تحمل و برای پیروان آیت&shy;الله خمینی تا حدودی قابل قبول و مطلوب می&shy;نمود. خود خمینی و پیروانش در آن زمان، البته عمدتا از منظر سیاسی و انقلابی، علما و فقها را شدیدا مورد انتقاد قرار می&shy;دادند. از این رو حتی انتقادهای تند و رادیکال شریعتی در اواخر دهه چهل و اوائل دهه پنجاه، به رغم مخالفت&shy;های تند و شدید فقیهان سنتی و غیر سیاسی، نه تنها برای روحانیون مبارز و طلاب جوان نامطوب نبود که عموما با استقبال مواجه شد.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">با توجه با این نکات بود که در آن دوران افکار و آثار نواندیشان دینی تهران در دو بخش سنتی غیر سیاسی اما اصلاح طلب و نیز در روحانیون سنتی و مبارز قم و به تبع آن روحانیون سراسر کشور کم و بیش با استقبال مواجه شد. به ویژه در این دوران علما و نظریه پردازان حوزوی در مجموع حرف تازه و کارآمدی برای ارائه نداشتند. اهل اندیشه و نظر و یا فعالان سیاسی و روحانیون مبارز می&shy;توانستند در موضوعات فلسفه و کلام اسلامی به آرای طباطبایی و امثال او مراجعه کنند اما این مباحث و موضوعات از یک سو چندان تازه و منطبق با نیاز زمان نبودند و از سوی دیگر با سیاست و مبارزه و انقلابی&shy;گری پیوندی نداشت و به ویژه طباطبایی با مبارزه سیاسی و رادیکال خمینیستی مخالف بود و حتی مطهری به عنوان یک روحانی مبارز و انقلابی شهرت نداشت و به همین دلیل چندان مطلوب جوانان و طلاب انقلاب نبود و این البته از تأثیر افکار و آثارش می&shy;کاست.<a title="" name="_ftnref8" href="#_ftn8"><span><span dir="LTR"><span><span>[8]</span></span></span></span></a>مخصوصا در دهه پنجاه به دلیل موضع گیرهای تن

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • کاربر مهمان

    <p>بی شک نگارنده این نوشته زحمات قابل تقدیری کشیده است. من به نوبه خودم از ایشان تشکر می کنم.<br /> اما آنچه وی به مثابه روشنفکری دینی و اصلاحات در حوزه نگاشته است، بیشتر از سنخ تاریخ شفاهی است و تا حدودی نیز مشحون از مدعیات بلا دلیل و پرش های عجیب و غریب از این شاخه به آن شاخه. منتها این مساله در جای خود می تواند زمینه سنجش این نوشته را فراهم سازد و امیدوارم کسی این کار را بکند.<br /> آنچه من به آن اشاره می کنم به قضاوت های عجولانه و سطحی نویسنده بازمی گردد که بی محابا همه را یکسره به تیغ نقد کشیده و عمرها کوشش علمی را نادیده گرفته است و چوب حراج بر آنها زده است. حتی اگر مدعای نویسنده درست می بود، فرایندی که وی طی می کند منتج آن نیست. برای نقد آرای علمی یک اندیشمند باید کوشش بیشتری به خرج داد. من البته با مساله سیاسی و سیاست در این قصه کاری ندارم.<br /> به عنوان نمونه به مورد طباطبایی اشاره می کنم. اشکوری گفته است: «اما به نظر می­رسد ایشان نیز بیشتر ردیه نویس جریان فلسفه مادی و یا افکار غربی مدرن است تا فعال و نظریه پرداز و مبدع و صاحب مکتب ویژه در نحله فلسفه اسلامی-مدرن.» و البته بعد نیز افزوده است که اطلاعات وی از فلسفه جدید غرب اندک بوده است.<br /> البته نفس اندک بودن آگاهی یک فیلسوف شرق از فلسفه غرب به هیچ رو عیب نیست، همان گونه که فیلسوفان غرب نیز از فلسفه شرق اطلاعات اندک دست چندمی بیشتر ندارند. و اگر به فرض عیبی هست، به سان همان عیبی است که فیلسوفان آن سر دنیا نیز دارند و اگر زبان گلایه ای است، باید از هر دو گروه چنین گلایه ای شود.<br /> جدای از این قصه، مساله اینجاست که نگارنده بدون تحقیق جدی در خصوص آرای فلسفی-هستی شناختی و معرفت شناختی و فلسفه اخلاقی طباطبایی، وی را صرفا یک ردیه نویس می شمارد. کاش وی همان مقالات اصول فلسفه و روش ریالیسم را به دقت می خواند تا می دید که در همان کتاب و در طی مقاله چهارم تا ششم طباطبایی روش بنیادین کاملا ابتکاری برای امکان معرفت و ضروری بودن واقعیت نخست، آورده است که دست کم اینجانب به عنوان یک معرفت شناس که بیش از ده سال است در این رشته تحقیق می کند و آرای اکثر معرفت شناسان معاصر غرب را در این زمینه مورد مطالعه قرار داده است، چنین نظریه ای را ندیده و نخوانده است.<br /> به مثابه نمونه دیگر، برهان هستی شناسانه طباطبایی برای اثبات وجود خدا (به مثابه واقعیت مطلق ضروری) است که در حواشی مختصر وی بر اسفار آمده است و تقریر درستی از آن را جوادی آملی به دست داده است.<br /> و دیدگاه اعتباریات طباطبایی نیز نمونه دیگری است که جای توجه بسیار دارد.<br /> نمی دانم نویسنده تا چه پایه با اندیشه ورزی به سبک جدید آشنا است. اگر وی در یکی از رشته های علمی تحقیق جدی کرده باشد، به خوبی می داند که تنها یک نظریه اساسی در یک دانش، به طور خاص در مثل فلسفه و معرفت شناسی و فلسفه اخلاق، کفایت می کند تا اندیشمندی را به عنوان صاحب نظر معرفی نمایند. چیزی که امروزه در غرب کاملا شایع است و بی شک به دلیل گستردگی دانش همین هم درست است. با این معیار طباطبایی مصداق کامل یک نظریه پرداز معاصر خواهد بود، نه کسی که صرفا حاشیه نویسی کرده باشد، اگرچه به گمان من نفس حاشیه نگاری و نقادی آرای دیگران نیز خود حسن بزرگی است البته اگر با ضوابط سنجش و ارزیابی صورت گیرد.<br /> با احترام مجدد </p>