ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

«باران» در دو فصل زمستان و بهار

<p>علی اسکندرزاده - نشر باران در سوئد که به مدیریت مسعود مافان اداره می&zwnj;شود، در بیستمین سالگرد تأسیس&zwnj;اش دو شماره ۲۸ و ۲۹ فصل&zwnj;نامه&zwnj;ی ادبی باران را در یک مجلد منتشر کرد. این دو شماره، ویژه&zwnj;ی زمستان ۱۳۸۹ و بهار ۱۳۹۰&zwnj;هستند و با یک فصل تأخیر منتشر می&zwnj;شوند.</p> <!--break--> <p>در برنامه&zwnj;ی رادیویی &laquo;کتاب&zwnj;های از یاد رفته و کتاب&zwnj;های در یاد مانده&raquo; امروز فصل&zwnj;نامه&zwnj;ی ادبی باران را معرفی می&zwnj;کنیم. <br /> &nbsp;</p> <p><a href="http://www.zamahang.com/podcast/2010/KetabZamaneh_Ali_13.mp3"><img alt="" align="middle" src="http://www.zamaaneh.com/pictures-new/musicicon.jpg" /></a></p> <p>فصل&zwnj;نامه&zwnj;ی باران در واقع می&zwnj;بایست نشریه&zwnj;ی نشر باران باشد. پیش از تولد &laquo;باران&raquo; به&zwnj;عنوان یک نشریه&zwnj;ی کاملاً مستقل، نشر باران گاهنامه&zwnj;ی &laquo;مکث&raquo; را منتشر می&zwnj;کرد. &laquo;مکث&raquo; هم یک نشریه&zwnj;ی ادبی کاملاً مستقل و مطرح بود که در زمان خودش نظرات گروهی از روشنفکران و نویسندگان و شاعران تبعیدی را که می&zwnj;خواستند آزادانه و بدون نظارات وزارت ارشاد قلم بزنند بازتاب می&zwnj;داد. برخلاف &laquo;مکث&raquo;، &laquo;باران&raquo; یک نشریه&zwnj;ی صرفاً ادبی نیست. بلکه بر گرته&zwnj;ی نشریاتی مانند آدینه، دنیای سخن و آرش یک نشریه&zwnj;ی سیاسی و اجتماعی نیز هست و می&zwnj;خواهد در زمینه&zwnj;های فرهنگ و ادبیات و تاریخ و سیاست فعالیت کند.</p> <p>بی&zwnj;تردید &laquo;باران&raquo; در کنار نشریه&zwnj;ی &laquo;آرش&raquo; و &laquo;بررسی کتاب&raquo; از مهم&zwnj;ترین نشریات فرهنگی، اجتماعی و سیاسی&zwnj;ست که هنوز در خارج از ایران و در محیطی آزاد و بدون سانسور منتشر می&zwnj;شود.</p> <p>&nbsp;</p> <p>این شماره&zwnj;ی باران با عکسی از رضا دانشور، نمایشنامه&zwnj;نویس و نویسنده&zwnj;ی ایرانی مقیم پاریس در روی جلد انتشار یافته است. در واقع باران می&zwnj;بایست به رضا دانشور اختصاص داشته باشد و این توقع را در خواننده برمی&zwnj;انگیزد که &laquo;باران&raquo; شماره&zwnj;ای به یکی از نویسندگان قابل تأمل ایران که متأسفانه کمتر او را می&zwnj;شناسند اما بسیاری نام رمان &laquo;خسرو خوبان&raquo; او را شنیده&zwnj;اند اختصاص داده است. اما متأسفانه چنین نیست و فقط نمایشنامه&zwnj;ای از رضا دانشور در این شماره&zwnj;ی باران منتشر شده که آن هم از آثار ممتاز و نمونه&zwnj;ی دانشور به&zwnj;شمار نمی&zwnj;آید.</p> <p>&nbsp;</p> <p>مسعود مافان در سرمقاله&zwnj;ای کوتاه به مناسبت بیستمین سال انتشار &laquo;باران&raquo; به مشکلات نشر در خارج از ایران می&zwnj;پردازد. او با ارائه دادن آمارهایی نشان می&zwnj;دهد که در بیست سال گذشته از ۴۰۰ ناشر ایرانی که در خارج از ایران فعالیت می&zwnj;کردند، تنها ۴۰ ناشر باقی مانده&zwnj;اند. او در کنار نشر باران، از انتشارات نوید و انتشارات آرش به&zwnj;عنوان پرسابقه&zwnj;ترین ناشران تبعیدی نام می&zwnj;برد و می&zwnj;گوید در آغاز همه گمان می&zwnj;کردند که تبعید چندان به درازا نمی&zwnj;کشد. برای همین کتاب&zwnj;ها از نظر فنی ایراد داشتند و به&zwnj;شکل ناویراسته انتشار می&zwnj;یافتند. به گفته&zwnj;ی مسعود مافان در آن زمان که هنوز رسانه&zwnj;های اینترنتی شکل نگرفته بود تأکید بر محتوا و اطلاع&zwnj;رسانی سریع و هیجان&zwnj;زده بود. امروز در نبود بازده اقتصادی بیشتر ناشران ایرانی در خطر ورشکستگی قرار دارند، قیمت و کیفیت کتاب فارسی افزایش پیدا کرده اما بر شمار مخاطبان آن افزوده نشده است.</p> <blockquote> <p><img alt="" align="left" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/eskmamaf02_0.gif" />&nbsp;&nbsp;پیش از این فصل&zwnj;نامه&zwnj;ی ادبی نمایانگر مهم&zwnj;ترین گفتمان&zwnj;های ادبی و بازتاب&zwnj;دهنده&zwnj;ی ذهنیت&zwnj;های نویسندگان و شاعران در دوران خودشان بود. اما اکنون چند وقتی&zwnj;ست که همواره برخی چهره&zwnj;ها که به اصطلاح پای ثابت نشریه&zwnj;های ادبی هستند آثاری را انتشار می&zwnj;دهند.(...) اغلب نویسندگان مقیم ایران ترجیح می&zwnj;دهند تن به سانسور دهند و در نبود شبکه&zwnj;ی پخش کتاب آثارشان را در خارج از ایران انتشار ندهند. علاوه بر این نسل دوم مهاجران و تبعیدیان ایرانی به زبان&zwnj;های دیگری غیر از فارسی تسلط دارد. چنین است که به ندرت در فهرست نشریاتی مانند باران به نام&zwnj;های تازه برمی&zwnj;خوریم. (عکس:مسعود مافان، نشر باران)</p> </blockquote> <p>در بخش مقالات این شماره&zwnj;ی باران یک مقاله&zwnj;ی تحقیقی در زمینه&zwnj;ی نقد تطبیقی از بهروز شیدا منتشر شده است. بهروز شیدا که یکی از شناخته&zwnj;شده&zwnj;ترین و خلاق&zwnj;ترین منتقدان ایران است در این مقاله رمان &laquo;بهار ۶۳&raquo; از مجتبی پورمحسن را با رمان &laquo;زمستان ۶۲&raquo; از اسماعیل فصیح، نویسنده&zwnj;ی فقید ایرانی مقایسه کرده است. هر چند این دو رمان از نظر ادبی از ارزش&zwnj;های کاملاً متفاوتی برخوردارند و با هم اصولاً قابل قیاس نیستند، اما شیدا با تیزهوشی از منظر بینامتنی، ذهنیت شخصیت&zwnj;های این دو رمان را می&zwnj;کاود و ازین طریق به مختصات اجتماعی هر دوران پی می&zwnj;برد. در یک دوران روشنفکری ایران مجذوب فداکاری&zwnj;ها و قهرمانی&zwnj;های سربازان و رزمندگان ایرانی در جبهه&zwnj;ها می&zwnj;شود و در دورانی دیگر سرخورده&zwnj;تر از پیش به ذهنیات خود پناه می&zwnj;آورد. بهروز شیدا می&zwnj;نویسد: &laquo;میان فصل بهار ۶۳ و فصل زمستان ۶۲ فاصله&zwnj;هاست. فاصله&zwnj;ی دو عصر؛ فاصله&zwnj;ی دو گفتمان؛ فاصله&zwnj;ی وعده&zwnj;ی بهشت وصل تا وعده&zwnj;ی بی&zwnj;سرانجامی برزخ تلخ که فصل&zwnj;ها از فاصله&zwnj;ی متن&zwnj;ها می&zwnj;آیند.&raquo;</p> <p>&nbsp;</p> <p>&laquo;سانسور در ایران امروز&raquo; نوشته&zwnj;ی اسد سیف از دیگر مقالات مهم این شماره&zwnj;ی باران به&zwnj;شمار می&zwnj;آید. اسد سیف که پیش از این از او کتاب &laquo;اسلامی&zwnj;نویسی در ایران&raquo; انتشار یافته است، فعالیت&zwnj;های وزارت ارشاد و چگونگی سانسور در اداره کتاب را در طی ۳۰ سال گذشته زیر نظر گرفته و مهم&zwnj;ترین رئوس سانسور دولتی در ایران را به ما معرفی می&zwnj;کند. مقالاتی از ایرج مصداقی، سیفی، احمد علوی، صدیق یزدچی، خلفانی، نغمه نصیری و مسعود نجفی اردبیلی در شماره ۲۸ و ۲۹ باران منتشر شده است.</p> <p>&nbsp;</p> <p>یکی از فعالیت&zwnj;های نشر باران در زمینه&zwnj;ی ادبیات زندان و خاطراتی&zwnj;ست که از بازماندگان قتل عام زندانیان سیاسی در سال&zwnj;های دهه&zwnj;ی ۶۰ به جای مانده است. در نشریه&zwnj;ی باران هم همواره در هر فصل به این موضوع پرداخته می&zwnj;شود. این بار ژیلا بنی&zwnj;یعقوب و گیتا رستم&zwnj;علی&zwnj;پور در مقالاتی به موضوع &laquo;زندان&raquo; پرداخته&zwnj;اند.</p> <p>&nbsp;</p> <p>اشعاری از علیرضا زرین، شیدا محمدی، رباب محب، شهروز رشید، لیلی گله&zwnj;داران، م. ف فرزانه و داستان&zwnj;هایی از شکوفه تقی، مسعود حقیقت ثابت، محمد بهارلو، آناهیتا حسینی، اعظم بهرامی و نمایشنامه&zwnj;ای از رضا دانشور در این شماره باران منتشر شده است.</p> <p>&nbsp;</p> <p>کیفیت داستان&zwnj;ها و اشعار بیش و کم یکسان است. پیش از این در فصل&zwnj;نامه&zwnj;های تبعیدی مانند &laquo;مکث&raquo;، &laquo;سنگ&raquo; یا &laquo;اندیشه&zwnj;ی آزاد&raquo; خوانندگان می&zwnj;توانستند با مهم&zwnj;ترین جریان&zwnj;ها و چهره&zwnj;های شعری ناشناخته آشنا شوند و فصل&zwnj;نامه&zwnj;ی ادبی به یک معنا نمایانگر مهم&zwnj;ترین گفتمان&zwnj;های ادبی و بازتاب&zwnj;دهنده&zwnj;ی ذهنیت&zwnj;های نویسندگان و شاعران در دوران خودشان بود. اما اکنون چند وقتی&zwnj;ست که همواره برخی چهره&zwnj;های ثابت که به اصطلاح پای ثابت نشریه&zwnj;های ادبی هستند آثاری را انتشار می&zwnj;دهند. این آثار هر چند بسیار محترم و ارزشمندند، اما نمایانگر یک دوره&zwnj;ی مشخص از تاریخ ادبیات تبعید به&zwnj;شمار نمی&zwnj;آیند و برای همین هم نمی&zwnj;توان از طریق آن&zwnj;ها به مشخصات یک دوره&zwnj;ی خاص پی برد. از همین&zwnj;جا شاید بتوان به گسست و چندپارگی محیط ادبی پی برد. اگر تا یک دهه&zwnj;ی پیش نویسندگان داخل و خارج از ایران با هم در تعامل قرار داشتند، اکنون این تعامل از بین رفته است. اغلب نویسندگان مقیم ایران ترجیح می&zwnj;دهند تن به سانسور بدهند و در نبود شبکه&zwnj;ی پخش کتاب آثارشان را در خارج از ایران انتشار ندهند. علاوه بر این نسل دوم مهاجران و تبعیدیان ایرانی به زبان&zwnj;های دیگری غیر از فارسی تسلط دارد. چنین است که به ندرت در فهرست نشریاتی مانند باران به نام&zwnj;های تازه برمی&zwnj;خوریم.</p> <p>&nbsp;</p> <p>در بخش گفت&zwnj;و&zwnj;گو، مصاحبه&zwnj;هایی با فهیمه فرسایی، خسرو شهریاری و گیسو شاکری، پرویز رادفر و بهمن مقصودلو انجام شده است. این مصاحبه&zwnj;ها مناسبت خاصی ندارند و صرفاً بیانگر نظرات مصاحبه&zwnj;شوندگان هستند.<br /> &nbsp;</p> <p>در پایان آزاده دواچی مجموعه&zwnj; شعر &laquo;سردم نبود&raquo; از پگاه احمدی را معرفی کرده، رضا اغنمی، علی محمد اسکندری&zwnj;جو و محمد حسین خسروپناه نیز هر یک کتاب&zwnj;هایی را معرفی کرده&zwnj;اند.<br /> &nbsp;</p> <p>شماره&zwnj;ی زمستان و بهار باران در قطع وزیری در ۲۵۱ صفحه با چاپ مناسب و طراحی خوب و حرفه&zwnj;ای منتشر شده است.&nbsp;&nbsp;</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>در همین زمینه:<br /> </strong><a href="http://zamaaneh.com/azadeh/2008/04/post_100.html">::باران برای نه گفتن به سانسور متولد شد، گفت&zwnj;و&zwnj;گوی آزاده اسدی با مسعود مافان::</a><br /> &nbsp;</p>

علی اسکندرزاده - نشر باران در سوئد که به مدیریت مسعود مافان اداره می‌شود، در بیستمین سالگرد تأسیس‌اش دو شماره ۲۸ و ۲۹ فصل‌نامه‌ی ادبی باران را در یک مجلد منتشر کرد. این دو شماره، ویژه‌ی زمستان ۱۳۸۹ و بهار ۱۳۹۰‌هستند و با یک فصل تأخیر منتشر می‌شوند.

در برنامه‌ی رادیویی «کتاب‌های از یاد رفته و کتاب‌های در یاد مانده» امروز فصل‌نامه‌ی ادبی باران را معرفی می‌کنیم.
 

فصل‌نامه‌ی باران در واقع می‌بایست نشریه‌ی نشر باران باشد. پیش از تولد «باران» به‌عنوان یک نشریه‌ی کاملاً مستقل، نشر باران گاهنامه‌ی «مکث» را منتشر می‌کرد. «مکث» هم یک نشریه‌ی ادبی کاملاً مستقل و مطرح بود که در زمان خودش نظرات گروهی از روشنفکران و نویسندگان و شاعران تبعیدی را که می‌خواستند آزادانه و بدون نظارات وزارت ارشاد قلم بزنند بازتاب می‌داد. برخلاف «مکث»، «باران» یک نشریه‌ی صرفاً ادبی نیست. بلکه بر گرته‌ی نشریاتی مانند آدینه، دنیای سخن و آرش یک نشریه‌ی سیاسی و اجتماعی نیز هست و می‌خواهد در زمینه‌های فرهنگ و ادبیات و تاریخ و سیاست فعالیت کند.

بی‌تردید «باران» در کنار نشریه‌ی «آرش» و «بررسی کتاب» از مهم‌ترین نشریات فرهنگی، اجتماعی و سیاسی‌ست که هنوز در خارج از ایران و در محیطی آزاد و بدون سانسور منتشر می‌شود.

این شماره‌ی باران با عکسی از رضا دانشور، نمایشنامه‌نویس و نویسنده‌ی ایرانی مقیم پاریس در روی جلد انتشار یافته است. در واقع باران می‌بایست به رضا دانشور اختصاص داشته باشد و این توقع را در خواننده برمی‌انگیزد که «باران» شماره‌ای به یکی از نویسندگان قابل تأمل ایران که متأسفانه کمتر او را می‌شناسند اما بسیاری نام رمان «خسرو خوبان» او را شنیده‌اند اختصاص داده است. اما متأسفانه چنین نیست و فقط نمایشنامه‌ای از رضا دانشور در این شماره‌ی باران منتشر شده که آن هم از آثار ممتاز و نمونه‌ی دانشور به‌شمار نمی‌آید.

مسعود مافان در سرمقاله‌ای کوتاه به مناسبت بیستمین سال انتشار «باران» به مشکلات نشر در خارج از ایران می‌پردازد. او با ارائه دادن آمارهایی نشان می‌دهد که در بیست سال گذشته از ۴۰۰ ناشر ایرانی که در خارج از ایران فعالیت می‌کردند، تنها ۴۰ ناشر باقی مانده‌اند. او در کنار نشر باران، از انتشارات نوید و انتشارات آرش به‌عنوان پرسابقه‌ترین ناشران تبعیدی نام می‌برد و می‌گوید در آغاز همه گمان می‌کردند که تبعید چندان به درازا نمی‌کشد. برای همین کتاب‌ها از نظر فنی ایراد داشتند و به‌شکل ناویراسته انتشار می‌یافتند. به گفته‌ی مسعود مافان در آن زمان که هنوز رسانه‌های اینترنتی شکل نگرفته بود تأکید بر محتوا و اطلاع‌رسانی سریع و هیجان‌زده بود. امروز در نبود بازده اقتصادی بیشتر ناشران ایرانی در خطر ورشکستگی قرار دارند، قیمت و کیفیت کتاب فارسی افزایش پیدا کرده اما بر شمار مخاطبان آن افزوده نشده است.

  پیش از این فصل‌نامه‌ی ادبی نمایانگر مهم‌ترین گفتمان‌های ادبی و بازتاب‌دهنده‌ی ذهنیت‌های نویسندگان و شاعران در دوران خودشان بود. اما اکنون چند وقتی‌ست که همواره برخی چهره‌ها که به اصطلاح پای ثابت نشریه‌های ادبی هستند آثاری را انتشار می‌دهند.(...) اغلب نویسندگان مقیم ایران ترجیح می‌دهند تن به سانسور دهند و در نبود شبکه‌ی پخش کتاب آثارشان را در خارج از ایران انتشار ندهند. علاوه بر این نسل دوم مهاجران و تبعیدیان ایرانی به زبان‌های دیگری غیر از فارسی تسلط دارد. چنین است که به ندرت در فهرست نشریاتی مانند باران به نام‌های تازه برمی‌خوریم. (عکس:مسعود مافان، نشر باران)

در بخش مقالات این شماره‌ی باران یک مقاله‌ی تحقیقی در زمینه‌ی نقد تطبیقی از بهروز شیدا منتشر شده است. بهروز شیدا که یکی از شناخته‌شده‌ترین و خلاق‌ترین منتقدان ایران است در این مقاله رمان «بهار ۶۳» از مجتبی پورمحسن را با رمان «زمستان ۶۲» از اسماعیل فصیح، نویسنده‌ی فقید ایرانی مقایسه کرده است. هر چند این دو رمان از نظر ادبی از ارزش‌های کاملاً متفاوتی برخوردارند و با هم اصولاً قابل قیاس نیستند، اما شیدا با تیزهوشی از منظر بینامتنی، ذهنیت شخصیت‌های این دو رمان را می‌کاود و ازین طریق به مختصات اجتماعی هر دوران پی می‌برد. در یک دوران روشنفکری ایران مجذوب فداکاری‌ها و قهرمانی‌های سربازان و رزمندگان ایرانی در جبهه‌ها می‌شود و در دورانی دیگر سرخورده‌تر از پیش به ذهنیات خود پناه می‌آورد. بهروز شیدا می‌نویسد: «میان فصل بهار ۶۳ و فصل زمستان ۶۲ فاصله‌هاست. فاصله‌ی دو عصر؛ فاصله‌ی دو گفتمان؛ فاصله‌ی وعده‌ی بهشت وصل تا وعده‌ی بی‌سرانجامی برزخ تلخ که فصل‌ها از فاصله‌ی متن‌ها می‌آیند.»

«سانسور در ایران امروز» نوشته‌ی اسد سیف از دیگر مقالات مهم این شماره‌ی باران به‌شمار می‌آید. اسد سیف که پیش از این از او کتاب «اسلامی‌نویسی در ایران» انتشار یافته است، فعالیت‌های وزارت ارشاد و چگونگی سانسور در اداره کتاب را در طی ۳۰ سال گذشته زیر نظر گرفته و مهم‌ترین رئوس سانسور دولتی در ایران را به ما معرفی می‌کند. مقالاتی از ایرج مصداقی، سیفی، احمد علوی، صدیق یزدچی، خلفانی، نغمه نصیری و مسعود نجفی اردبیلی در شماره ۲۸ و ۲۹ باران منتشر شده است.

یکی از فعالیت‌های نشر باران در زمینه‌ی ادبیات زندان و خاطراتی‌ست که از بازماندگان قتل عام زندانیان سیاسی در سال‌های دهه‌ی ۶۰ به جای مانده است. در نشریه‌ی باران هم همواره در هر فصل به این موضوع پرداخته می‌شود. این بار ژیلا بنی‌یعقوب و گیتا رستم‌علی‌پور در مقالاتی به موضوع «زندان» پرداخته‌اند.

اشعاری از علیرضا زرین، شیدا محمدی، رباب محب، شهروز رشید، لیلی گله‌داران، م. ف فرزانه و داستان‌هایی از شکوفه تقی، مسعود حقیقت ثابت، محمد بهارلو، آناهیتا حسینی، اعظم بهرامی و نمایشنامه‌ای از رضا دانشور در این شماره باران منتشر شده است.

کیفیت داستان‌ها و اشعار بیش و کم یکسان است. پیش از این در فصل‌نامه‌های تبعیدی مانند «مکث»، «سنگ» یا «اندیشه‌ی آزاد» خوانندگان می‌توانستند با مهم‌ترین جریان‌ها و چهره‌های شعری ناشناخته آشنا شوند و فصل‌نامه‌ی ادبی به یک معنا نمایانگر مهم‌ترین گفتمان‌های ادبی و بازتاب‌دهنده‌ی ذهنیت‌های نویسندگان و شاعران در دوران خودشان بود. اما اکنون چند وقتی‌ست که همواره برخی چهره‌های ثابت که به اصطلاح پای ثابت نشریه‌های ادبی هستند آثاری را انتشار می‌دهند. این آثار هر چند بسیار محترم و ارزشمندند، اما نمایانگر یک دوره‌ی مشخص از تاریخ ادبیات تبعید به‌شمار نمی‌آیند و برای همین هم نمی‌توان از طریق آن‌ها به مشخصات یک دوره‌ی خاص پی برد. از همین‌جا شاید بتوان به گسست و چندپارگی محیط ادبی پی برد. اگر تا یک دهه‌ی پیش نویسندگان داخل و خارج از ایران با هم در تعامل قرار داشتند، اکنون این تعامل از بین رفته است. اغلب نویسندگان مقیم ایران ترجیح می‌دهند تن به سانسور بدهند و در نبود شبکه‌ی پخش کتاب آثارشان را در خارج از ایران انتشار ندهند. علاوه بر این نسل دوم مهاجران و تبعیدیان ایرانی به زبان‌های دیگری غیر از فارسی تسلط دارد. چنین است که به ندرت در فهرست نشریاتی مانند باران به نام‌های تازه برمی‌خوریم.

در بخش گفت‌و‌گو، مصاحبه‌هایی با فهیمه فرسایی، خسرو شهریاری و گیسو شاکری، پرویز رادفر و بهمن مقصودلو انجام شده است. این مصاحبه‌ها مناسبت خاصی ندارند و صرفاً بیانگر نظرات مصاحبه‌شوندگان هستند.
 

در پایان آزاده دواچی مجموعه‌ شعر «سردم نبود» از پگاه احمدی را معرفی کرده، رضا اغنمی، علی محمد اسکندری‌جو و محمد حسین خسروپناه نیز هر یک کتاب‌هایی را معرفی کرده‌اند.
 

شماره‌ی زمستان و بهار باران در قطع وزیری در ۲۵۱ صفحه با چاپ مناسب و طراحی خوب و حرفه‌ای منتشر شده است.  

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • کاربر مهمان

    <p> ( اما اکنون چند وقتی‌ست که همواره برخی چهره‌های ثابت که به اصطلاح پای ثابت نشریه‌های ادبی هستند آثاری را انتشار می‌دهند. این آثار هر چند بسیار محترم و ارزشمندند، اما نمایانگر یک دوره‌ی مشخص از تاریخ ادبیات تبعید به‌شمار نمی‌آیند) متاسفانه باید گفت این پاراگراف آقای اسکندر زاده کاملن صحیح است و از سنتی بر می خیزد که زمانی نه چندان دور نیز آفتی شد که صفحات ادبی نشریاتی چون آدینه و .... را در داخل ایران مبتلابه خود کرد و سرانجام از جریان سالم روند نو در دگرگونی طبیعی ادبیات چنان دور شان کرد که با نگاهی به آرشیوشان می توان فهمید که سرانجام به بن بستی گرفتار آمدند که حکایتش طولانی ست و وقت دیگری می طلبد و ووو.<br /> باید امید وار بود چنین پدیده هایی که ناشی از درک ناقص ِ دگر فهمی ست از معدود نشریات کاغذی جدی در اروپا و امریکای شمالی که هنوز نیمه جانی دارند جدا شوند و آنها بتوانند گسترۀ خوانندگان خود را افزایش دهند ور نه به کلوبهایی تبدیل خواهند شد منجمد و بی خاصیت .<br /> مهدی رودسری</p>

  • کاربر مهمان

    رضا دانشور کنار صحنه ی تئاتر مشهد ایستاده بود و به تازه به صحنه رسیده هایی نگاه می کرد که به بهانه ی مارکسیست بودن راه صحنه را به رویش بسته بودند. ماه های اول انقلاب بود و طنین بالای "یکبار دیگر ابوذر" ش هنوز توی فضای آن سالها و "سحر آبستن جنینی خونآلود است" و عشقش به تئاتر. این تابلوی سنگین را سالها بود توی دستم نگه داشته بودم باید جایی به دیوار می زدمش