ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

شکوه درد و رنج در گزارش تصویری "پیدای پنهان"

محمدرفیع محمودیان – این نوشته تأملی است بر دوازده عکس از منا هوبه فکر که افرادی مبتلا به بیماری‌هایی نادر را تصویر می‌کنند − تأملی بر دیگری، رنج دیگری، و نفس رنج.

در خبرگزاری ایسنا، مُنا هوبه فکر  دوازده عکس از افرادی مبتلا به بیماری‌هایی نادر در گزارشی خبری به نام پیدای پنهان انتشار داده است. هر عکس همراه با شرحی کوتاه در بارۀ هویت فرد بیمار و بیماری او است. عکسها اما به جای آنکه افرادی بیمار و دردنمد در آستانۀ فروپاشی به ما نشان دهند شکوه مقاومت انسان در مقابل درد و سرفرازی در تحمل بار گران سرنوشت را به نمایش می‌گذارند. عکسها تأسف و اندوه بیننده را بر نمی‌انگیزند. کسی را به همدردی نیز نمی‌خوانند. درد تلخ است و بیماری بدتر از آن جان گداز. اما چه کسی است که اینها را نداند و در زندگی تجربه نکرده باشد. برای همین عکسهای منا هوبه فکر از این سطح تأثیر فراتر می‌روند. آنها ما را به جهش وا می‌دارند. جهش به برون از خود و حضور در آستانۀ وجود دیگری.

پایین و بالا بگیرید و بکشید

عکس‌هایی از هوبه‌ فکر را، که موضوع این مقاله‌اند، در گالری زیر می‌بینید همراه با توضیحاتی که در زیر آنها در خبرگزاری ایسنا نوشته شده است:
[sliderpro id="417"]

عکس وضعیت طبیعی را ثبت نمی‌کند. همانگونه که مارکس و نیچه یاد ما داده‌اند وضعیت طبیعی وجود ندارد و هر چیز قرار گرفته در دایرۀ ادراک انسان بر ساخته یا متأثر از اراده (انسانی) است. مسئله فقط این نیست که عکس از زاویه‌ای خاص با نور و لنزی خاص گرفته می‌شود. بیش از آن، عکاس تا آنجا که بتواند صحنه را خود می‌آراید. در مورد عکس از شخصیت، آنچه که پرتره نامیده می‌شود، ما با ارادۀ شخص نیز سرو کار داریم. عکس اینجا نشان از کناکنش عکاس و شخصیت دارد. شخص می‌کوشد تا کسی را به نمایش بگذارد، تا لنز دوربین را متمرکز بر وجه معینی از وجود خود یا احساسات خویش سازد. عکاس نیز در سازگاری یا ستیز با او وجهی از وجود او را به تصویر در می‌آورد.

منا هوبه‌ فکر، عکاس ایرانی. برای آشنایی بیشتر با منا هوبه‌فکر نگاه کنید به گفت‌وگو با او (لینک)
منا هوبه‌ فکر، عکاس ایرانی. برای آشنایی بیشتر با منا هوبه‌فکر نگاه کنید به گفت‌وگو با او در این لینک.

شخصیتهای عکسهای منا هوبه فکر بیمار به معنای کامل کلمه هستند. وجود آنها به گونه‌ای مطلق وجودی بیمار است. هویتشان به آن گره خورده است. به عنوان بیمار نیز مقابل دوربین و ثبت یک گزارش حاضر شده‌اند. ولی مقابل دوربین به جنگ امر مطلق می‌روند. بیماری خود و درد و رنج توأم با آنرا به نمایش می‌گذارند ولی چیزی را در ورای آن نیز به نمایش می‌گذارند. این چیز اضافه گستردگی وجود است. وجودی پر از ابهام، پر از رازوارگی. به عکسها که نگاه می‌کنی گاه آرامش می‌بینی، گاه مقاومت، گاه سرافرازی از مقاومت و گاه تأمل در هستی. ولی به هیچ وجه نمی‌توان وجه مشخص و معینی را به وجود آنها نسبت داد. مطلق بیماری در مقابل این ابهام و رازوارگی در هم می‌شکند. منا هوبه فکر به خوبی از عهدۀ ثبت این غایت، نمایش ابهام و رازوارگی، بر می‌آید.

دیگری اگر خود را در وجه معینی از وجود خویش خود را باز بنماید دیگریت خود را از دست می‌دهد. تبدیل به کسی می‌شود همچون همۀ کسان دیگر. او که می‌خندد. او که می‌گرید. او که از درد به خود می‌پیچد. یا او که درگیر زندگی روزمره است. در این موقعیت دیگری احساس معینی را نزد بیننده یا تماشاچی بر می‌انگیزد. حس همدردی، همدلی، بی تفاوتی یا چندش و نفرت. بسیاری نیز از برانگیختن چنین احساساتی استقبال می‌کنند. فکر می‌کنند در این فرایند کسی می‌شوند. شخصیتهای عکسهای منا هوبه فکر از این وضعیت و رویکرد بر گذشته‌اند. آنها در ماورا، ماورا را می‌جویند. آنها علاقه‌ای به برانگیختن همدلی، همدردی، ستایش یا حتی خشم و نفرت بیننده ندارد. آنها اصلا نمی‌خواهند احساسی در ما بر انگیزند. کسی را به چیزی حساب نمی‌کنند. به ماورایی دست یافته‌اند بس فراتر از وجود ما. آنها احساسی را در ما بر می‌انگیزند که به سختی همچون یک احساس قابل تبیین است. آنها می‌خواهند گستردگی وجود خود را به نمایش بگذارند و این چیزی نیست که برای کسی قابل تصور باشد.

می توان گمان برد که شخصیتهای عکسهای منا هوبه فکر به عبارت فیلسوف آلمانی پتر اسلوتردیک صندوق ذخیرۀ خشم باشند، خشم از سرنوشتی که آنها را محکوم به بیماری ساخته است، خشم از انسانهائی که از سر افتخار به بزرگواری با آنها همدلی و همدردی نشان می‌دهد. ما ولی در عکسها نشانی از این خشم نمی‌یابیم. در عکسها، شخصیتها به مقام ابر انسان نیچه‌ای دست یافته‌اند. آنها نسبت به کینه توزی ترافرازندگی به دست آورده‌اند. آنها شاید در زندگی روزمره آکنده از خشم و نفرت و فرورفته در لایه‌های پیچیدۀ درد و خواری باشند. ما نمی‌دانیم. این برای ما به سان بیننده نه به چشم می‌آید و نه حتی قابل ادراک است. در عکسها ما کسانی را می‌بینیم که به مقامی ورای روزمرگی انسانی دست یافته‌اند. کسانی را می‌بینیم که به دیگریت محض دست یافته‌اند.

آیا این درد و رنج بیماری است که ازیین آدمیان کسانی ساخته است که می‌توانند چنین نمایشی را مقابل دوربین به صحنه برند؟ درد و رنج را تا به کنون عامل نفرین شدگی، درماندگی و فروپاشی دانسته ایم. قهرمان صبر عهد عتیق ایوب را اگر به حال خود بازگذاریم کسی دیگر را نمی‌شناسیم که تحملی خارق العاده در مقابل درد داشته باشد. تازه ایوب نیز فقط درد را تحمل می‌کند و بلد است که ایمان خود را از دست ندهد. او از وجود آدمی خود فراتر نمی‌رود. هر چقدر که بخواهیم ارزشها را واژگونه ببینیم باز نمی‌توانیم از شب کلاه درد ابر انسان دیگریت را پرواز دهیم. این اعجاز از دوربین و عکاس نیز ساخته نیست که از هیچ یا از ماتم و رنج شکوه مقاومت را بیافریند. به عکس‌ها خوب که بنگریم، در نگاهی که خیره دوربین و بیننده نیست افقی را می‌بینیم که در مقابل شخصیتها گشوده شده است. آنها بیشتر اوقات به چیز دیگری جز ما و دوربین می‌نگرند. مقابل دوربین و در نهایت برای ما خود را به نمایش می‌گذارند ولی نگاه به چیز دیگری دارند. مقصد نهائی نمایش ما نیستیم. بیماری و جدال یا سازگاری با آن نیز نیست. بیماری را آنها دستکاری می‌کنند. بیماری ارابه‌ای است که به آنها اجازه می‌دهد تا به دور دست روند. مقصد نهائی سرنوشتی است که گمان می‌بریم آنها را بازی می‌دهد. آنها نیازی با بازی با سرنوشت مقابل دوربین ندارند. در کنج درد و رنج بیماری با آن بازی می‌کنند، همچون یعقوب با آن به سان خداوند کشتی می‌گیرند. مقابل دوربین با آن از سر جلال و اقتدار گفتگو می‌کنند. نه فقط از بیماری که از کلیت وجود خود سخن می‌گویند تا سرنوشت نیز از خود و بازی هایش سخن گوید.

شخصیتهای عکسهای منا هوبه فکر دیگری ما هستند نه به آن خاطر که سرنوشتی دیگر گونه دارند یا در مقاومت و تحمل کسانی متمایز از ما هستند. آنها کسی جز ما هستند. در این تردیدی نیست ولی دیگریت آنها خاستگاه دیگری دارد. آنها همانگاه که چرخ سرنوشت آنها را له و لورده می‌کند بدون آنکه بتوانند چرخ را از گردش بازدارند برای لحظه‌ای مقابل دوربین و در حضور خلوت دوربین منا با سرنوشت گفتگو می‌کنند. گفتگوئی پر از رمز و راز، چرا که سرنوشت همچون ابولهول نمی‌تواند جز به معما سخن گوید. گفتگوئی مبهم برای ما و شاید مبهم تر برای خود آنها. آنها دیگر از ابهام نمی‌هراسند. می‌توانند در وادی ابهام سخن گویند و سخن بشنوند. اینرا می‌توان در سیمای آنها مقابل دوربین دید.

عکس در خود همه چیز را باز نمی‌گوید. این نکته‌ای است که سوزان سانتاگ نیر در متن مشهور خود دربارۀ عکاسی بر آن صحه می‌نهد. شخصیتهای عکسهای منا هوبه فکر فقط به اتکای تصویر خود را به نمایش نمی‌گذارند. در عکسها نشانی از بیماری خاص آنها نیست. در مقدمه‌ای بر عکسها و در حاشیۀ هر عکس، مطلبی بیماری و وضعیت یکایک را توضیح می‌دهد. متن باید به کمک تصویر آید تا وضعیت مشخص شود. بیماری با تمام عینیت خود، با تمام دردی که بر بدن هموار می‌کند، به تصویر در نمی‌آید. عجیب است شکوه و رازوارگی انسان در عکس به تصویر در می‌آید ولی بیماری مگر آنگاه که به صورت زخم، تاول و درد در چهره و تن در می‌آید درک شدنی نیست. بیماری آن سرحدی از وجود انسانی است که در مه آلودگی وجود انسانی گم می‌شود. متن باید مه آلودگی را همچون نور بشکافد تا بیماری وجهی آشکار به خود گیرد.

شخصیتهای عکسها در وجود ابرانسانی خود، در دیگریت محض خود، هنوز انسان هستند. هنوز شکننده در مقابل وضعیت انسانی خود. عکاسی باید عکس از آنها بگیرد و کسی باید با متنی به معرفی بیماری ووضعیت آنها بپردازد تا برای دیگران کسی شوند. آنها همانقدر به دیگری خود وابسته هستند که همۀ ما، همۀ آنهائی که در هراس از کوچکترین بازی سرنوشت شب را روز می‌کنند و روز را شب. کسی را گریزی از وابستگی به دیگری نیست حتی اگر او خدایگانی بر بندگانی معین باشد. خدایگان در روایت مشهورِ رابطه اش با بنده، باید بنده را سرپا نگه دارد تا هم نیازهای مادی اش برآورده شود و هم به سان خدایگان شناخته شود.

در نهایت همین وابستگی به یکدیگر است که ما را به خیره شدن در عکسهای این شخصیتها بر می‌انگیزد. دیگریت آنها وابسته به عکس و متنی است که ما می‌بینیم و می‌خوانیم. شخصیتها نمایش را برای دوربین ولی در اصل برای ما بینندگان عکس به صحنه می‌برند. در آن نمایش، آنها به مقام ابر انسانی دست می‌یابند و با سرنوشت وارد گفتگو می‌شوند. بیهوده ولی مغرور به توان و مقام خود نشویم. تماشای عکس یک چیز است. در چنبر بیماری نمایشی از جلال و شکوه را به صحنه بردن چیزی دیگر. ما به نوبت خود با تماشای عکس آنها به پالودگی از احساس غروری می‌رسیم که گاه وجود انسانی مان را با تمام شکنندگی اش به محاق می‌برد و از ما هیچ برجای می‌گذارد. در عکسها نه حساسیت دیگران به درد و رنج و شکنندگی در مقابل بیماری، که حساسیت و تأثیرپذیری خود به وجود کسانی که حساس‌ترین و شکننده‌ترین انسانها بشمار می‌آیند را احساس می‌کنیم.

از همین نویسنده:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.