ویم وندرس، آنتونیونی و آیندهی سینما
<p>مجتبا یوسفی‌پور - در فاصله‌ی پنج‌شنبه ۰۳/۱۱/۹۴ تا چهارشنبه ۲۹/۰۳/۹۵ میکل آنجلو آنتونیونی (Michelangelo Antonioni ) آخرین فیلمش «بر فراز ابر‌ها» را بر اساس چند داستان کوتاه از خودش فیلمبرداری کرد. در آن زمان آنتونیونی به علت آخرین سکته‌اش، قدرت تکلمش را تقریبآ از دست داده بود و دیگر حتی قادر به نوشتن نیز نبود.</p> <!--break--> <p>تهیه‌کنندگان فیلم برای آنکه مطمئن باشند این پروژه به سرانجامی خواهد رسید، ویم وندرس (Wim Wenders) کارگردان آلمانی را به عنوان همکار، دستیار و کارگردان ذخیره با این پروژه همراه کردند تا آنتونیونی فیلمش را به شکل اپیزودیک و بر اساس داستان‌هایش بسازد و ویم وندرس نیز با فیلمبرداری صحنه‌هایی، این داستان‌ها را به شکلی به یکدیگر ارتباط دهد و ساختاری برای فیلم به‌وجود آورد.<br /> </p> <p>پس از پایان فیلمبرداری وندرس یادداشت‌های روزانه‌اش در زمان فیلمبرداری را به شکل کتابی با عنوان «من با آنتونیونی، روزانه‌های یک تجربه‌ی خارق‌العاده» در سال ۱۹۹۵ به زبان آلمانی منتشر کرد. در مقدمه‌ی این کتاب که در سال ۲۰۰۰ به انگلیسی ترجمه شد، وندرس از نخستین دیدارش با آنتونیونی در زمان برگزاری جشنواره‌ی فیلم کن و فیلمی که در آن زمان درباره‌ی سینما می‌ساخت سخن می‌گوید.</p> <p>گفته‌های آنتونیونی در این فیلم درباره‌ی آینده‌ی سینما متعلق به سال ۱۹۸۲ است؛ زمانی که انقلاب‌های تکنولوژیکی در قلمرو سینما هنوز نخستین قدم‌ها را برمی‌داشتند و دگرگونی‌ها به شکل امروزین‌اش هنوز رخ نداده بود. دقیقاً به همین دلیل هم گفته‌های آنتونیونی در این فیلم‌ که از برخی لحاظ آینده‌ی سینما را پیشگویی کرده و بسیار جلوتر از زمان خودش به حرفه‌اش نگاه می‌کند، احترام خواننده را برمی‌انگیزد. بی‌تردید این امر یک هنرمند ممتاز را از دیگران متمایز می‌کند. مقدمه‌ی این کتاب خالی از لطف نیست. وندرس در بخشی از مقدمه‌ی این کتاب می‌گوید:<br /> </p> <p> </p> <blockquote> <p><img alt="" align="middle" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/antowiny02.jpg" />ویم ویندرس:به نظر من میکل آنجلو آنتونیونی [در پروژه‌ی مستند اتاق ۶۶۶ ] تأثیرگذار‌ترین وصف از آینده‌ی سینما را به دست داد. برای همین هم گفته‌های او را به طور کامل و تدوین‌نشده در فیلم آوردم. آنتونیونی گفت: «حقیقت دارد، فیلم در معرض خطر بزرگی است. اما ما نباید بر سایر جنبه‌های این مشکل چشم ببندیم. کاری که باید بکنیم این است که خودمان را با تکنولوژی‌های تصویری جدیدی که به‌وجود می‌آیند تطبیق دهیم. احتمالاً همیشه تفاوتی میان حال و آینده‌ی غیر قابل تصور وجود داشته است. چه کسی می‌داند خانه‌ها در آینده به شکلی خواهند بود؟ چشم‌اندازی که امروز با نگاه کردن به بیرون از پنجره‌هایمان می‌توانیم ببینیم شاید فردا وجود نداشته باشد. باید خود را در دنیایی قرار دهیم که انسان‌های آینده در آن ساکن خواهند شد. (عکس: ویندرس و آنتونیونی، دو کارگردان سینمای مؤلف از دو نسل و از دو کشور) </p> </blockquote> <p>اولین بار من آنتونیونی را در جشنواره کن سال ۱۹۸۲ دیدم. به عنوان بخشی از مستندی که من درباره‌ی زبان سینما می‌ساختم از کارگردانان حاضر در جشنواره‌ی کن دعوت کردم تا رو به دوربین دیدگاه‌شان را درباره‌ی آینده‌ی سینما بگویند. بسیاری از آنان دعوت مرا پذیرفتند: ورنر هرتزوگ (Werner Herzog )، راینر فاسبیندر (Reiner Fassbinder)، استیون اسپیلبرگ (Steven Spielberg )، ژان لوک گدار (Jean Luc Godard ) و سرانجام آنتونیونی (Antonioni). هر کدام از کارگردانان به تنهایی در اتاقی قرار می‌گرفتند به همراه یک ضبط صوت «ناگرا» (Nagra) و یک دوربین شانزده میلیمتری و چند توضیح مختصر. هر کدام آزاد بودند پاسخشان به سؤالی را که از همه می‌پرسیدم کارگردانی کنند: می‌توانستند به طور خلاصه جواب دهند و یا اگر دوست داشتند می‌توانستند تمامی یک حلقه‌ی فیلم را استفاده کنند، حدود ده دقیقه. فیلم نهایی به خاطر شماره‌ی اتاق ما در هتل مارتینز که تمامی فیلم در آن اتفاق افتاد، «اتاق۶۶۶» (Room 666) نامیده ‌شد. در تمام هتل‌های کن، در آن زمان فقط همین یک اتاق خالی بود.</p> <p> </p> <p>«به نظر من میکل آنجلو آنتونیونی تأثیرگذار‌ترین وصف از آینده‌ی سینما را به دست داد. برای همین هم گفته‌های او را به طور کامل و تدوین‌نشده به همراه لحظه‌ای که صحبت آنتونیونی به پایان می‌رسد و او به سوی دوربین می‌آید تا آن را خاموش کند، در فیلم آوردم. آنتونیونی گفت:</p> <p> </p> <p>«حقیقت دارد، فیلم در معرض خطر بزرگی است. اما ما نباید بر سایر جنبه‌های این مشکل چشم ببندیم. تأثیر تلویزیون بر علایق و سلایق دیداری بینندگان و انتظاراتشان، به‌خصوص بر بچه‌ها واضح است. از سوی دیگر نمی‌توانیم بی‌توجه باشیم به اینکه این مسئله به نظر ما بزرگ می‌آید، چرا که ما به نسل قدیمی‌تری تعلق داریم. کاری که ما باید بکنیم این است که خودمان را با تکنولوژی‌های تصویری جدیدی که به‌وجود می‌آیند تطبیق دهیم. فرم‌های تازه‌ی تکثیر و تولید مانند نوارهای مغناطیسی احتمالاً در آینده جایگزین فیلم و سلولوئید خواهند شد، چرا که آن‌ها دیگر مصرفی نخواهند داشت. اسکورسیزی (Scorsese) اشاره کرده است که بعضی از فیلم‌های قدیمی در حال از بین رفتن و کم‌رنگ شدن هستند. شاید مشکلِ سرگرم کردن تعداد بیشتری از انسان‌ها با استفاده از الکترونیک، لیزر و یا انواع دیگری از تکنولوژی‌هایی که هنوز کشف نشده‌اند حل شود، چه کسی می‌تواند بگوید؟</p> <p> </p> <p>البته من هم به اندازه‌ی هر کس دیگری درباره‌ی آینده‌ی سینما به شکلی که ما امروز آن را می‌شناسیم نگران هستم. ما به آن وابسته شدیم به خاطر اینکه سینما به ما راهی می‌داد برای گفتن چیزهایی که احساس و فکر می‌کردیم باید می‌گفتیم. اما هرچه وسعت امکانات تکنولوژی‌های تازه گسترش می‌یابد، آن احساس به مرور ناپدید می‌شود. احتمالاً همیشه تفاوتی میان حال و آینده‌ی غیر قابل تصور وجود داشته است. چه کسی می‌داند خانه‌ها در آینده به شکلی خواهند بود؟ ساختاری که ما امروز با نگاه کردن به بیرون از پنجره‌هایمان می‌توانیم ببینیم شاید فردا وجود نداشته باشد. ما همچنین نباید به آینده‌ی نزدیک بیندیشیم، بلکه باید به زمان‌های بسیار دور در آینده فکر کنیم: باید خود را در دنیایی قرار دهیم که انسان‌های آینده در آن ساکن خواهند شد.</p> <p> </p> <p>من آن‌قدر بدبین نیستم. من همیشه از آن دسته انسان‌هایی بوده‌ام که سعی می‌کنند خود را با بهترین فرم‌های بیانی موجود و متناسب با دنیای حاضر تطبیق دهند. من برای یکی از فیلم‌هایم ویدئو را استفاده کردم: رنگ را تجربه کرده‌ام و واقعیت را نقاشی کرده‌ام. تکنیک‌ها خام‌دستانه بودند اما محاسنی هم داشتند. من می‌خواهم به تجربه کردن ادامه بدهم چرا که باور دارم امکانات ویدئو ما را به شناخت تازه‌ای از خودمان خواهد رساند.</p> <p> </p> <p>سخن گفتن درباره‌ی آینده‌ی سینما آسان نیست. نوارهای ویدئوی کیفیت بالا به‌زودی سینما را به خانه‌هایمان می‌آورند؛ احتمالاً دیگر به سالن‌های سینما نیازی نخواهیم داشت. تمامی ساختار معاصر ناپدید خواهد شد، این اتفاق سریع و ناگهانی رخ نخواهد داد، اما در هر حال این اتفاق می‌افتد و ما نمی‌تواینم جلوی آن را بگیریم. ما فقط می‌توانیم خودمان را با آن وفق دهیم.</p> <p> </p> <p>در حال حاضر در فیلم «صحرای سرخ» من به مسئله‌ی تطبیق یافتن پرداخته‌ام. وفق یافتن با تکنولوژی جدید، به هوای آلوده‌ای که احتمالاً مجبور خواهیم بود استنشاق کنیم. حتی بدنمان به شکل فیزیکی نیز تغییر خواهد کرد. کی می‌داند به چه شکل درخواهیم آمده؟ آینده احتمالاً خود را با چنان بیرحمی‌یی نشان خواهد داد که حتی تصورش را هم نمی‌توانیم بکنیم. می‌خواهم یک بار دیگر تکرار کنم: من فیلسوف یا سخنران نیستم. بیشتر ترجیح می‌دهم مسائل را تجربه کنم تا اینکه درباره‌شان سخن بگویم. حس من این است: تبدیل کردن ما به انسان‌هایی تازه، انسان‌هایی با قدرت وفق یافتن بهتر با تکنولوژیهای‌های تازه کار چندان مشکلی نخواهد بود.» <br /> </p> <p>وندرس سپس می‌گوید: «این تنها محتوای گفته‌های آنتونیونی نبود که مرا تحت تأثیر قرار داد. خودِ آنتونیونی هم بود: اعتماد به نفس تصور‌ناپذیرش در حرف زدن، حرکاتش، نوع راه رفتنش در برابر دوربین و ایستادنش در برابر پنجره. او مانند کار‌هایش خونسرد و صاحب سبک بود و نظریه‌اش نیز مثل فیلم‌هایش رادیکال و مدرن بود.» <br /> </p> <p>میکل آنجلو آنتونیونی، کارگردان ایتالیایی و خالق آثاری چون «آگراندیسمان»، «حرفه: خبرنگار»، «ماجرا»، «کسوف» و «شب» در ٣٠ جولای سال ٢٠٠٧ میلادی درگذشت. <br /> <br /> منبع ترجمه:<br /> My Time with Antonioni:<br /> The diary of an extraordinary experiance<br /> چاپ اول در آلمان ١٩٩۵<br /> چاپ اول در انگلیس ٢٠٠٠</p> <p> </p> <p><strong>در همین زمینه:<br /> </strong><a href="http://www.wim-wenders.com/movies/movies_spec/room666/room666.htm">::سایت رسمی اتاق ۶۶۶::</a><br /> </p> <p><img alt="" align="right" src="http://www.zamaaneh.com/pictures-new/VI.gif" /></p> <p> </p> <p><u>مستند «اتاق ۶۶۶»</u></p>
مجتبا یوسفیپور - در فاصلهی پنجشنبه ۰۳/۱۱/۹۴ تا چهارشنبه ۲۹/۰۳/۹۵ میکل آنجلو آنتونیونی (Michelangelo Antonioni ) آخرین فیلمش «بر فراز ابرها» را بر اساس چند داستان کوتاه از خودش فیلمبرداری کرد. در آن زمان آنتونیونی به علت آخرین سکتهاش، قدرت تکلمش را تقریبآ از دست داده بود و دیگر حتی قادر به نوشتن نیز نبود.
تهیهکنندگان فیلم برای آنکه مطمئن باشند این پروژه به سرانجامی خواهد رسید، ویم وندرس (Wim Wenders) کارگردان آلمانی را به عنوان همکار، دستیار و کارگردان ذخیره با این پروژه همراه کردند تا آنتونیونی فیلمش را به شکل اپیزودیک و بر اساس داستانهایش بسازد و ویم وندرس نیز با فیلمبرداری صحنههایی، این داستانها را به شکلی به یکدیگر ارتباط دهد و ساختاری برای فیلم بهوجود آورد.
پس از پایان فیلمبرداری وندرس یادداشتهای روزانهاش در زمان فیلمبرداری را به شکل کتابی با عنوان «من با آنتونیونی، روزانههای یک تجربهی خارقالعاده» در سال ۱۹۹۵ به زبان آلمانی منتشر کرد. در مقدمهی این کتاب که در سال ۲۰۰۰ به انگلیسی ترجمه شد، وندرس از نخستین دیدارش با آنتونیونی در زمان برگزاری جشنوارهی فیلم کن و فیلمی که در آن زمان دربارهی سینما میساخت سخن میگوید.
گفتههای آنتونیونی در این فیلم دربارهی آیندهی سینما متعلق به سال ۱۹۸۲ است؛ زمانی که انقلابهای تکنولوژیکی در قلمرو سینما هنوز نخستین قدمها را برمیداشتند و دگرگونیها به شکل امروزیناش هنوز رخ نداده بود. دقیقاً به همین دلیل هم گفتههای آنتونیونی در این فیلم که از برخی لحاظ آیندهی سینما را پیشگویی کرده و بسیار جلوتر از زمان خودش به حرفهاش نگاه میکند، احترام خواننده را برمیانگیزد. بیتردید این امر یک هنرمند ممتاز را از دیگران متمایز میکند. مقدمهی این کتاب خالی از لطف نیست. وندرس در بخشی از مقدمهی این کتاب میگوید:
ویم ویندرس:به نظر من میکل آنجلو آنتونیونی [در پروژهی مستند اتاق ۶۶۶ ] تأثیرگذارترین وصف از آیندهی سینما را به دست داد. برای همین هم گفتههای او را به طور کامل و تدویننشده در فیلم آوردم. آنتونیونی گفت: «حقیقت دارد، فیلم در معرض خطر بزرگی است. اما ما نباید بر سایر جنبههای این مشکل چشم ببندیم. کاری که باید بکنیم این است که خودمان را با تکنولوژیهای تصویری جدیدی که بهوجود میآیند تطبیق دهیم. احتمالاً همیشه تفاوتی میان حال و آیندهی غیر قابل تصور وجود داشته است. چه کسی میداند خانهها در آینده به شکلی خواهند بود؟ چشماندازی که امروز با نگاه کردن به بیرون از پنجرههایمان میتوانیم ببینیم شاید فردا وجود نداشته باشد. باید خود را در دنیایی قرار دهیم که انسانهای آینده در آن ساکن خواهند شد. (عکس: ویندرس و آنتونیونی، دو کارگردان سینمای مؤلف از دو نسل و از دو کشور)
اولین بار من آنتونیونی را در جشنواره کن سال ۱۹۸۲ دیدم. به عنوان بخشی از مستندی که من دربارهی زبان سینما میساختم از کارگردانان حاضر در جشنوارهی کن دعوت کردم تا رو به دوربین دیدگاهشان را دربارهی آیندهی سینما بگویند. بسیاری از آنان دعوت مرا پذیرفتند: ورنر هرتزوگ (Werner Herzog )، راینر فاسبیندر (Reiner Fassbinder)، استیون اسپیلبرگ (Steven Spielberg )، ژان لوک گدار (Jean Luc Godard ) و سرانجام آنتونیونی (Antonioni). هر کدام از کارگردانان به تنهایی در اتاقی قرار میگرفتند به همراه یک ضبط صوت «ناگرا» (Nagra) و یک دوربین شانزده میلیمتری و چند توضیح مختصر. هر کدام آزاد بودند پاسخشان به سؤالی را که از همه میپرسیدم کارگردانی کنند: میتوانستند به طور خلاصه جواب دهند و یا اگر دوست داشتند میتوانستند تمامی یک حلقهی فیلم را استفاده کنند، حدود ده دقیقه. فیلم نهایی به خاطر شمارهی اتاق ما در هتل مارتینز که تمامی فیلم در آن اتفاق افتاد، «اتاق۶۶۶» (Room 666) نامیده شد. در تمام هتلهای کن، در آن زمان فقط همین یک اتاق خالی بود.
«به نظر من میکل آنجلو آنتونیونی تأثیرگذارترین وصف از آیندهی سینما را به دست داد. برای همین هم گفتههای او را به طور کامل و تدویننشده به همراه لحظهای که صحبت آنتونیونی به پایان میرسد و او به سوی دوربین میآید تا آن را خاموش کند، در فیلم آوردم. آنتونیونی گفت:
«حقیقت دارد، فیلم در معرض خطر بزرگی است. اما ما نباید بر سایر جنبههای این مشکل چشم ببندیم. تأثیر تلویزیون بر علایق و سلایق دیداری بینندگان و انتظاراتشان، بهخصوص بر بچهها واضح است. از سوی دیگر نمیتوانیم بیتوجه باشیم به اینکه این مسئله به نظر ما بزرگ میآید، چرا که ما به نسل قدیمیتری تعلق داریم. کاری که ما باید بکنیم این است که خودمان را با تکنولوژیهای تصویری جدیدی که بهوجود میآیند تطبیق دهیم. فرمهای تازهی تکثیر و تولید مانند نوارهای مغناطیسی احتمالاً در آینده جایگزین فیلم و سلولوئید خواهند شد، چرا که آنها دیگر مصرفی نخواهند داشت. اسکورسیزی (Scorsese) اشاره کرده است که بعضی از فیلمهای قدیمی در حال از بین رفتن و کمرنگ شدن هستند. شاید مشکلِ سرگرم کردن تعداد بیشتری از انسانها با استفاده از الکترونیک، لیزر و یا انواع دیگری از تکنولوژیهایی که هنوز کشف نشدهاند حل شود، چه کسی میتواند بگوید؟
البته من هم به اندازهی هر کس دیگری دربارهی آیندهی سینما به شکلی که ما امروز آن را میشناسیم نگران هستم. ما به آن وابسته شدیم به خاطر اینکه سینما به ما راهی میداد برای گفتن چیزهایی که احساس و فکر میکردیم باید میگفتیم. اما هرچه وسعت امکانات تکنولوژیهای تازه گسترش مییابد، آن احساس به مرور ناپدید میشود. احتمالاً همیشه تفاوتی میان حال و آیندهی غیر قابل تصور وجود داشته است. چه کسی میداند خانهها در آینده به شکلی خواهند بود؟ ساختاری که ما امروز با نگاه کردن به بیرون از پنجرههایمان میتوانیم ببینیم شاید فردا وجود نداشته باشد. ما همچنین نباید به آیندهی نزدیک بیندیشیم، بلکه باید به زمانهای بسیار دور در آینده فکر کنیم: باید خود را در دنیایی قرار دهیم که انسانهای آینده در آن ساکن خواهند شد.
من آنقدر بدبین نیستم. من همیشه از آن دسته انسانهایی بودهام که سعی میکنند خود را با بهترین فرمهای بیانی موجود و متناسب با دنیای حاضر تطبیق دهند. من برای یکی از فیلمهایم ویدئو را استفاده کردم: رنگ را تجربه کردهام و واقعیت را نقاشی کردهام. تکنیکها خامدستانه بودند اما محاسنی هم داشتند. من میخواهم به تجربه کردن ادامه بدهم چرا که باور دارم امکانات ویدئو ما را به شناخت تازهای از خودمان خواهد رساند.
سخن گفتن دربارهی آیندهی سینما آسان نیست. نوارهای ویدئوی کیفیت بالا بهزودی سینما را به خانههایمان میآورند؛ احتمالاً دیگر به سالنهای سینما نیازی نخواهیم داشت. تمامی ساختار معاصر ناپدید خواهد شد، این اتفاق سریع و ناگهانی رخ نخواهد داد، اما در هر حال این اتفاق میافتد و ما نمیتواینم جلوی آن را بگیریم. ما فقط میتوانیم خودمان را با آن وفق دهیم.
در حال حاضر در فیلم «صحرای سرخ» من به مسئلهی تطبیق یافتن پرداختهام. وفق یافتن با تکنولوژی جدید، به هوای آلودهای که احتمالاً مجبور خواهیم بود استنشاق کنیم. حتی بدنمان به شکل فیزیکی نیز تغییر خواهد کرد. کی میداند به چه شکل درخواهیم آمده؟ آینده احتمالاً خود را با چنان بیرحمییی نشان خواهد داد که حتی تصورش را هم نمیتوانیم بکنیم. میخواهم یک بار دیگر تکرار کنم: من فیلسوف یا سخنران نیستم. بیشتر ترجیح میدهم مسائل را تجربه کنم تا اینکه دربارهشان سخن بگویم. حس من این است: تبدیل کردن ما به انسانهایی تازه، انسانهایی با قدرت وفق یافتن بهتر با تکنولوژیهایهای تازه کار چندان مشکلی نخواهد بود.»
وندرس سپس میگوید: «این تنها محتوای گفتههای آنتونیونی نبود که مرا تحت تأثیر قرار داد. خودِ آنتونیونی هم بود: اعتماد به نفس تصورناپذیرش در حرف زدن، حرکاتش، نوع راه رفتنش در برابر دوربین و ایستادنش در برابر پنجره. او مانند کارهایش خونسرد و صاحب سبک بود و نظریهاش نیز مثل فیلمهایش رادیکال و مدرن بود.»
میکل آنجلو آنتونیونی، کارگردان ایتالیایی و خالق آثاری چون «آگراندیسمان»، «حرفه: خبرنگار»، «ماجرا»، «کسوف» و «شب» در ٣٠ جولای سال ٢٠٠٧ میلادی درگذشت.
منبع ترجمه:
My Time with Antonioni:
The diary of an extraordinary experiance
چاپ اول در آلمان ١٩٩۵
چاپ اول در انگلیس ٢٠٠٠
در همین زمینه:
::سایت رسمی اتاق ۶۶۶::
مستند «اتاق ۶۶۶»
نظرها
نظری وجود ندارد.