ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

چهره خندان و خونین کودکان قندیل

<p>تراکت&zwnj;ها را بین عابران پخش می&zwnj;کنیم. پوسترها را روی دیوارهای شهر می&zwnj;چسبانیم. در کنار تصویر کودکی که لبخند می&zwnj;زند، نوشته شده است: ئاواره&zwnj;کانی قه&zwnj;ندیل چاوه&zwnj;ریمانن. یعنی آوارگان قندیل چشم به راه&zwnj;مان هستند. چهره خندان کودک با آوارگی جور در نمی&zwnj;آید! عکس مصنوعی به نظر می&zwnj;رسد و با متن همخوانی ندارد.</p> <p>&nbsp;</p> <p>یک ماه است که سپاه پاسداران ایران مرزهای کردستان عراق را در منطقه قندیل توپ&zwnj;باران می&zwnj;کند. از دوهفته پیش به&zwnj;طور رسمی جنگ با چریک&zwnj;های حزب حیات آزاد کردستان (پژاک) در این منطقه آغاز شده است. تاکنون شمار زیادی از هر دو طرف کشته یا زخمی شده&zwnj;اند.</p> <!--break--> <p>&nbsp;</p> <p>این جنگ اما قربانیان دیگری هم دارد: اهالی غیرنظامی که امنیت جانی و مالی&zwnj;شان به خطر افتاده است. خانه&zwnj;ها، زمین&zwnj;ها، مراتع و دام&zwnj;های&zwnj;شان روزانه و شبانه هدف توپ&zwnj;ها و گلوله&zwnj;های ایرانی قرار می&zwnj;گیرند. بسیاری از این خانواده&zwnj;ها مال&zwnj;شان را گذاشته&zwnj;اند، جان&zwnj;شان را برداشته&zwnj;اند و در دامنه&zwnj;های غربی کوهستان قندیل سکنی گزیده&zwnj;اند.</p> <p>&nbsp;</p> <p>در کنار آمار و ارقام متناقضی که از شمار کشته&zwnj;شدگان دو طرف درگیری از سوی رسانه&zwnj;های دولتی یا حزبی منتشر می&zwnj;شود، کسانی هم جزو کشته شدگان هستند که نه طرف جنگ بوده&zwnj;اند و نه رسانه دارند که نام&zwnj;شان را مرتب تکرار کنند و برای&zwnj;شان تشیع جنازه باشکوه! بگیرند، یا برای&zwnj;شان کلیپ&zwnj; زیبا درست کنند.</p> <p>&nbsp;</p> <p>صبح روز جمعه شماری از فعالان مدنی و سیاسی، روزنامه&zwnj;نگاران و عکاسان، به همراه یک پزشک و یک روحانی برای دیدار با آوارگان و رساندن کمک&zwnj;های مردمی به آنان از سلیمانیه به سمت قندیل حرکت می&zwnj;کنیم. در بین راه جمعی دیگر از اربیل نیز به ما می&zwnj;پیوندند.</p> <p>&nbsp;</p> <p>آخرین ایست بازرسی پیش از ورود به منطقه قندیل مانع از حرکت اتومبیل&zwnj;های&zwnj;مان می&zwnj;شوند و می&zwnj;گویند باید از قبل مجوز ورود می&zwnj;گرفتید. کسی از ما می&zwnj;گوید: چطور سپاه ایران می&zwnj;تواند وارد این منطقه بشود، اما ما نمی&zwnj;توانیم؟! به نشانه اعتراض از مینی&zwnj;بوس&zwnj;ها پایین می&zwnj;آییم و با عبور از کنار ماموران، پیاده به راه&zwnj;مان ادامه می&zwnj;دهیم. مجبور می&zwnj;شوند راه را برای&zwnj;مان باز کنند و مجوز عبور بدهند.</p> <p>&nbsp;</p> <p><img width="250 " height="167" align="left" alt="" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/img_3460.jpg" /></p> <p>&nbsp;&nbsp;روزنامه&zwnj;نگار جوانی از ایالت خودمختار کاتالونیای اسپانیا در این سفر با ماست. می&zwnj;گوید کردها را دوست دارم، چون مثل ما برای حقوق&zwnj;شان مبارزه می&zwnj;کنند. در طول مسیر بارها و بارها با نشان دادن علامت پیروزی، شعار می&zwnj;دهد:<br /> بژی کردستان، بژی کاتالونیاvisca Catalunya, visca Kurdistan! !</p> <p>&nbsp;</p> <p>زبانش را نمی&zwnj;فهمم ولی نگاهش را می&zwnj;خوانم. همدردی و همراهی&zwnj;اش را با تمام وجود احساس می&zwnj;کنم. احساسی را که این روزها در بین هموطنانم می&zwnj;جستم، در کلام و نگاه غریبه&zwnj;ای یافتم که تا امروز فقط اسم تیم فوتبال شهرشان را شنیده بودم. از فوتبال متنفرم! اما از امروز هوادار &laquo;بارسلونا&raquo; می&zwnj;شوم.</p> <p>&nbsp;</p> <p>به محل اسکان شماری از آوارگان می&zwnj;رسیم. اولین کسانی که به استقبال&zwnj;مان می&zwnj;آیند کودکان&zwnj;شان هستند. در کوله&zwnj;بارمان چیزی که خوشایند آنها باشد نداریم. برنج و آب و دارو و... برای آن&zwnj;ها لازم است، اما جذابیتی ندارد. یک لحظه به ذهنم می&zwnj;رسد که ای کاش توپ برای&zwnj;شان آورده بودیم. کسی که کنارم ایستاده می&zwnj;گوید: توپ؟! آنها از توپ باران فرار کرده&zwnj;اند، توپ بازی می&zwnj;خواهند چکار؟!</p> <p>&nbsp;</p> <p>در بین آوارگان پخش می&zwnj;شویم و با آنان حرف می&zwnj;زنیم. کودکان ناامید از دریافت چیز به&zwnj;درد بخوری از ما، بی&zwnj;توجه به ادامه حضورمان مشغول بازی&zwnj; خود می&zwnj;شوند. نه! تصویر آن کودک آواره روی تراکت&zwnj;ها و پوسترهای ما که لبخند بر لب داشت مصنوعی نبود! کودکان در دنیای خود زندگی می&zwnj;کنند.</p> <p>&nbsp;</p> <p>گروهی از چریک&zwnj;های پژاک هم به رسم هر روز برای سرکشی آوارگان و تشکر از حضور ما در جمع&zwnj;مان حاضر می&zwnj;شوند. پسران و دختران مسلح آن&zwnj;قدر که نظر مرا جلب می&zwnj;کنند، مورد توجه کودکان قرار نمی&zwnj;گیرند. انگار که آنان عادت کرده&zwnj;اند به دیدن کسانی که ما فقط در فیلم&zwnj;ها و کلیپ&zwnj;ها آن&zwnj;ها را دیده&zwnj;ایم.</p> <p>&nbsp;</p> <p>با حضور خبرنگاران، نماینده آوارگان قندیل، سخنگویان کمپین&zwnj;های ضد جنگ و کمک به آوارگان و چند نفر از اعضای کردیناسیون حزب حیات آزاد کردستان چیزی شبیه کنفرانس مطبوعاتی در محل برگزار می&zwnj;شود؛ در مورد شدت و حدت درگیری&zwnj;ها، آمار و ارقام کشته&zwnj;شدگان، وضعیت آوارگان و...</p> <p>&nbsp;</p> <p>در پایان کنفرانس به عنوان آخرین نفر، از عضو کردیناسیون پژاک می&zwnj;پرسم: اخیراً عکس یکی از کشته&zwnj;شدگان حزب شما در رسانه&zwnj;ها انتشار یافت که بسیار جوان به نظر می&zwnj;رسید و احتمال داده شد که وی سنش کمتر از 18 سال بوده باشد. آیا شما از کودکان زیر 18 سال در جنگ استفاده می&zwnj;کنید؟</p> <p><br /> پاسخ داد: بنا بر شرایط مبارزاتی در کردستان گاه افراد زیر 18 سال هم برای عضویت به ما مراجعه می&zwnj;کنند، اما ما کسانی را که زیر 16 سال باشند قبول نمی&zwnj;کنیم. به آنها هم تا 18 سالگی نه آموزش نظامی داده می&zwnj;شود و نه حق شرکت در جنگ را دارند. اما ممکن است در حملات توپخانه&zwnj;ای یا هوایی سپاه ایران یا ارتش ترکیه به این افراد هم آسیب برسد و یا حتی کشته شوند.</p> <p>&nbsp;</p> <p>پس از پایان کنفرانس مطبوعاتی درباره عضو کشته شده به نام &laquo;محمد بادوزاده&raquo; معروف به &laquo;عگید مهاباد&raquo; بیشتر می&zwnj;پرسم. می&zwnj;گویند: پدرش &laquo;جهانگیر بادوزاده&raquo; از سال 1382 در زندان ارومیه است. حکم بدوی او اعدام بود، اما در تجدید نظر به حبس ابد تبدیل شد. خواهر محمد در اعتراض به حکم اعدام پدر، خود را به آتش &zwnj;کشید و جان &zwnj;سپرد. یک برادر او هم در درگیری با نیروهای امنیتی در مهاباد کشته شده است. محمد دو سال قبل همراه مادرش به قندیل می&zwnj;آیند. دایه توران هم دو ماه پیش سرطان می&zwnj;گیرد و فوت می&zwnj;کند. و حالا محمد...</p> <p>&nbsp;</p> <p>جان و روانم درد می&zwnj;گیرد! راستی داستان این خانواده را کدام نویسنده می&zwnj;تواند آن&zwnj;گونه روایت کند تا بخش کوچکی از مصیبت کرد بودن را در سرنوشت محمد و محمدها نشان دهد؟!</p> <p>&nbsp;</p> <p>فرصتی دست می&zwnj;دهد تا با یکی از اعضای مجلس پژاک گفت&zwnj;وگو کنم. به او می&zwnj;&zwnj;گویم: تاکید ما بر مبارزه مدنی و عدم خشونت برای جلوگیری از بروز چنین جنگ&zwnj;ها و کشتارهایی است.</p> <p>&nbsp;</p> <p>می&zwnj;گوید: نیرویی که امروز به بهانه&zwnj;ی مسلح بودن به ما حمله کرده، همان است که دو سال پیش در تهران و شهرهای دیگر ایران به مردم غیر مسلح در یک حرکت مدنی حمله کرد و آن&zwnj;ها را کشت.</p> <p>&nbsp;</p> <p>حرفش را قبول دارم، اما مطمئناً این&zwnj;گونه توجیه آوردن و استدلال کردن برایم قانع&zwnj;کننده نیست. اعتقاد دارم مبارزه مدنی اگر دستاوردهایش هم کم و تدریجی باشد، حداقل به اندازه مبارزه مسلحانه پرهزینه و کم&zwnj;سود نیست. می&zwnj;توانم بنشینم و ساعت&zwnj;ها در دفاع از روش&zwnj;های مدنی بحث کنم. او هم از آن&zwnj;چه که تحت عنوان &laquo;دفاع مشروع&raquo; از آن نام می&zwnj;برند بگوید، اما وقت تنگ است، آنها می&zwnj;خواهند به کوه برگردند و در برابر حملات سپاه بجنگند. ما هم باید به شهر برگردیم و برای توقف جنگ تلاش کنیم.</p> <p>&nbsp;</p> <p>در آخرین لحظات لنز دوربین عکاس&zwnj;ها، کودکانی را دنبال می&zwnj;کنند که در اوج مصیبت جنگ و آوارگی در دنیای کودکانه خود به دنبال هم می&zwnj;دویدند و بلند بلند می&zwnj;خندند؛ اما در همین لحظات که ما در اوج مشاهده مصیبت جنگ و آوارگی، سرخوشیم از دیدن چهره خندان این کودکان، در آن سوی قندیل، کودکی 10، 12 ساله که نامش &laquo;محمد&raquo; است در حالی که دام را به چرا برده، در حملات سپاه پاسداران ایران کشته می&zwnj;شود و عکاسی بدون این&zwnj;که بخواهد برای شکار لحظه&zwnj;ها پا به پای کودکان بدود، لنز دوربینش را ثابت روی چهره مظلوم و خونین کودکی بی&zwnj;جان تنظیم می&zwnj;کند. فلش... چیک... تمام!</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>عکس&zwnj;ها</strong>: دیوید مسگور&nbsp;</p> <p>&nbsp;</p>

تراکت‌ها را بین عابران پخش می‌کنیم. پوسترها را روی دیوارهای شهر می‌چسبانیم. در کنار تصویر کودکی که لبخند می‌زند، نوشته شده است: ئاواره‌کانی قه‌ندیل چاوه‌ریمانن. یعنی آوارگان قندیل چشم به راه‌مان هستند. چهره خندان کودک با آوارگی جور در نمی‌آید! عکس مصنوعی به نظر می‌رسد و با متن همخوانی ندارد.

یک ماه است که سپاه پاسداران ایران مرزهای کردستان عراق را در منطقه قندیل توپ‌باران می‌کند. از دوهفته پیش به‌طور رسمی جنگ با چریک‌های حزب حیات آزاد کردستان (پژاک) در این منطقه آغاز شده است. تاکنون شمار زیادی از هر دو طرف کشته یا زخمی شده‌اند.

این جنگ اما قربانیان دیگری هم دارد: اهالی غیرنظامی که امنیت جانی و مالی‌شان به خطر افتاده است. خانه‌ها، زمین‌ها، مراتع و دام‌های‌شان روزانه و شبانه هدف توپ‌ها و گلوله‌های ایرانی قرار می‌گیرند. بسیاری از این خانواده‌ها مال‌شان را گذاشته‌اند، جان‌شان را برداشته‌اند و در دامنه‌های غربی کوهستان قندیل سکنی گزیده‌اند.

در کنار آمار و ارقام متناقضی که از شمار کشته‌شدگان دو طرف درگیری از سوی رسانه‌های دولتی یا حزبی منتشر می‌شود، کسانی هم جزو کشته شدگان هستند که نه طرف جنگ بوده‌اند و نه رسانه دارند که نام‌شان را مرتب تکرار کنند و برای‌شان تشیع جنازه باشکوه! بگیرند، یا برای‌شان کلیپ‌ زیبا درست کنند.

صبح روز جمعه شماری از فعالان مدنی و سیاسی، روزنامه‌نگاران و عکاسان، به همراه یک پزشک و یک روحانی برای دیدار با آوارگان و رساندن کمک‌های مردمی به آنان از سلیمانیه به سمت قندیل حرکت می‌کنیم. در بین راه جمعی دیگر از اربیل نیز به ما می‌پیوندند.

آخرین ایست بازرسی پیش از ورود به منطقه قندیل مانع از حرکت اتومبیل‌های‌مان می‌شوند و می‌گویند باید از قبل مجوز ورود می‌گرفتید. کسی از ما می‌گوید: چطور سپاه ایران می‌تواند وارد این منطقه بشود، اما ما نمی‌توانیم؟! به نشانه اعتراض از مینی‌بوس‌ها پایین می‌آییم و با عبور از کنار ماموران، پیاده به راه‌مان ادامه می‌دهیم. مجبور می‌شوند راه را برای‌مان باز کنند و مجوز عبور بدهند.

  روزنامه‌نگار جوانی از ایالت خودمختار کاتالونیای اسپانیا در این سفر با ماست. می‌گوید کردها را دوست دارم، چون مثل ما برای حقوق‌شان مبارزه می‌کنند. در طول مسیر بارها و بارها با نشان دادن علامت پیروزی، شعار می‌دهد:
بژی کردستان، بژی کاتالونیاvisca Catalunya, visca Kurdistan! !

زبانش را نمی‌فهمم ولی نگاهش را می‌خوانم. همدردی و همراهی‌اش را با تمام وجود احساس می‌کنم. احساسی را که این روزها در بین هموطنانم می‌جستم، در کلام و نگاه غریبه‌ای یافتم که تا امروز فقط اسم تیم فوتبال شهرشان را شنیده بودم. از فوتبال متنفرم! اما از امروز هوادار «بارسلونا» می‌شوم.

به محل اسکان شماری از آوارگان می‌رسیم. اولین کسانی که به استقبال‌مان می‌آیند کودکان‌شان هستند. در کوله‌بارمان چیزی که خوشایند آنها باشد نداریم. برنج و آب و دارو و... برای آن‌ها لازم است، اما جذابیتی ندارد. یک لحظه به ذهنم می‌رسد که ای کاش توپ برای‌شان آورده بودیم. کسی که کنارم ایستاده می‌گوید: توپ؟! آنها از توپ باران فرار کرده‌اند، توپ بازی می‌خواهند چکار؟!

در بین آوارگان پخش می‌شویم و با آنان حرف می‌زنیم. کودکان ناامید از دریافت چیز به‌درد بخوری از ما، بی‌توجه به ادامه حضورمان مشغول بازی‌ خود می‌شوند. نه! تصویر آن کودک آواره روی تراکت‌ها و پوسترهای ما که لبخند بر لب داشت مصنوعی نبود! کودکان در دنیای خود زندگی می‌کنند.

گروهی از چریک‌های پژاک هم به رسم هر روز برای سرکشی آوارگان و تشکر از حضور ما در جمع‌مان حاضر می‌شوند. پسران و دختران مسلح آن‌قدر که نظر مرا جلب می‌کنند، مورد توجه کودکان قرار نمی‌گیرند. انگار که آنان عادت کرده‌اند به دیدن کسانی که ما فقط در فیلم‌ها و کلیپ‌ها آن‌ها را دیده‌ایم.

با حضور خبرنگاران، نماینده آوارگان قندیل، سخنگویان کمپین‌های ضد جنگ و کمک به آوارگان و چند نفر از اعضای کردیناسیون حزب حیات آزاد کردستان چیزی شبیه کنفرانس مطبوعاتی در محل برگزار می‌شود؛ در مورد شدت و حدت درگیری‌ها، آمار و ارقام کشته‌شدگان، وضعیت آوارگان و...

در پایان کنفرانس به عنوان آخرین نفر، از عضو کردیناسیون پژاک می‌پرسم: اخیراً عکس یکی از کشته‌شدگان حزب شما در رسانه‌ها انتشار یافت که بسیار جوان به نظر می‌رسید و احتمال داده شد که وی سنش کمتر از 18 سال بوده باشد. آیا شما از کودکان زیر 18 سال در جنگ استفاده می‌کنید؟

پاسخ داد: بنا بر شرایط مبارزاتی در کردستان گاه افراد زیر 18 سال هم برای عضویت به ما مراجعه می‌کنند، اما ما کسانی را که زیر 16 سال باشند قبول نمی‌کنیم. به آنها هم تا 18 سالگی نه آموزش نظامی داده می‌شود و نه حق شرکت در جنگ را دارند. اما ممکن است در حملات توپخانه‌ای یا هوایی سپاه ایران یا ارتش ترکیه به این افراد هم آسیب برسد و یا حتی کشته شوند.

پس از پایان کنفرانس مطبوعاتی درباره عضو کشته شده به نام «محمد بادوزاده» معروف به «عگید مهاباد» بیشتر می‌پرسم. می‌گویند: پدرش «جهانگیر بادوزاده» از سال 1382 در زندان ارومیه است. حکم بدوی او اعدام بود، اما در تجدید نظر به حبس ابد تبدیل شد. خواهر محمد در اعتراض به حکم اعدام پدر، خود را به آتش ‌کشید و جان ‌سپرد. یک برادر او هم در درگیری با نیروهای امنیتی در مهاباد کشته شده است. محمد دو سال قبل همراه مادرش به قندیل می‌آیند. دایه توران هم دو ماه پیش سرطان می‌گیرد و فوت می‌کند. و حالا محمد...

جان و روانم درد می‌گیرد! راستی داستان این خانواده را کدام نویسنده می‌تواند آن‌گونه روایت کند تا بخش کوچکی از مصیبت کرد بودن را در سرنوشت محمد و محمدها نشان دهد؟!

فرصتی دست می‌دهد تا با یکی از اعضای مجلس پژاک گفت‌وگو کنم. به او می‌‌گویم: تاکید ما بر مبارزه مدنی و عدم خشونت برای جلوگیری از بروز چنین جنگ‌ها و کشتارهایی است.

می‌گوید: نیرویی که امروز به بهانه‌ی مسلح بودن به ما حمله کرده، همان است که دو سال پیش در تهران و شهرهای دیگر ایران به مردم غیر مسلح در یک حرکت مدنی حمله کرد و آن‌ها را کشت.

حرفش را قبول دارم، اما مطمئناً این‌گونه توجیه آوردن و استدلال کردن برایم قانع‌کننده نیست. اعتقاد دارم مبارزه مدنی اگر دستاوردهایش هم کم و تدریجی باشد، حداقل به اندازه مبارزه مسلحانه پرهزینه و کم‌سود نیست. می‌توانم بنشینم و ساعت‌ها در دفاع از روش‌های مدنی بحث کنم. او هم از آن‌چه که تحت عنوان «دفاع مشروع» از آن نام می‌برند بگوید، اما وقت تنگ است، آنها می‌خواهند به کوه برگردند و در برابر حملات سپاه بجنگند. ما هم باید به شهر برگردیم و برای توقف جنگ تلاش کنیم.

در آخرین لحظات لنز دوربین عکاس‌ها، کودکانی را دنبال می‌کنند که در اوج مصیبت جنگ و آوارگی در دنیای کودکانه خود به دنبال هم می‌دویدند و بلند بلند می‌خندند؛ اما در همین لحظات که ما در اوج مشاهده مصیبت جنگ و آوارگی، سرخوشیم از دیدن چهره خندان این کودکان، در آن سوی قندیل، کودکی 10، 12 ساله که نامش «محمد» است در حالی که دام را به چرا برده، در حملات سپاه پاسداران ایران کشته می‌شود و عکاسی بدون این‌که بخواهد برای شکار لحظه‌ها پا به پای کودکان بدود، لنز دوربینش را ثابت روی چهره مظلوم و خونین کودکی بی‌جان تنظیم می‌کند. فلش... چیک... تمام!

عکس‌ها: دیوید مسگور 

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • نگین

    من گاهی می شینم و این جور کامنتها رو می خونم. همیشه هم به این نتیجه می رسم که این مجموعه بحث ها و کامنتها چقدر سطحی و از نادانی آدمها برخواسته. این کامنتها نشون می ده که انسان در این سرزمین هیچ ارزشی نداره. فقط خاکه که فکر می کنن چیز باارزشیه. مثلاً ای ایران ای مرز پر گهر/به این سرود ملی نگاه کنید هیچ چیزی درباره خود انسان نمی گه. انسان رو قربانی خاک می کنه. شماها هم به جای این حرفا اول بشینین ببینین تفاوت انسان با خاک چیه؟ من خاک و جغرافیایی که در اون به اندازه یک حیوان خانگی هم ارزش ندارم می خوام چکار؟ حال این خاک می خواد اسمش کردستان باشه خواه ترکستان یا فارسستان و یا ایران. اول بشینین انسانیت رو در کشورتون تعریف کنید. اونوقت جنگ در هر کجای دنیا براتون ناخوشاینده.

  • کاربر مهمان

    دلم برای کودکان خندان و خونین سرزمینم به درد آمد.

  • کاربر مهمانmansour piry khanghah

    اقای کاوه کرمانشاهی دولت ج.ا.ا هم عکس و فیلمها و مصاحبه های مشابه ای جهت تحریک احساسات مردم عادی و کسب حمایت برای توجیه سیاستهای خود در مقابل تروریستها می نماید.به نظر شما ایا فرقی بین تفکر و اهداف شما با خبرنگاران و مسئولین ج.ا.ا. وجود دارد؟هر دو گروه هم مدعی وطن پرستی و انسان دوستی هستید. به نظر من اکثر سیاسیون به نحوی خود درگیر مبارزه مسلحانه بوده اند و یا حد اقل از چریکها به طور کلی دفاع میکردند.بیشتر معترضین اجتماعی هم به دلیل ناخشنودی از دولت ج.ا.ا. اکثرأ رفتارهای خصمانه را با استدلالهای مشابه تروریستها که در مطالب فوق از سخنگوی پژاک نقل شده است، توجیه میکردند.البته در گذشته جبهه خلقیون (چریکهای چپی ،چریکهای مذهبی،کمونیستها،سوسیالیستها، سوسیال دمکراتها و بیسیاری از دمکراتها و معترضن اجتماعی)با نظام سرمایه داری و بلوک غرب به رهبری امریکا و صهیونیز در ستیز و جنگ بودند.اما اکنون چنین شرایطی نیست و بد تر اینکه چریکهای امروزی همچون گروه های مسلمان کج فهم القائده،طالبان،تکفیری سنی و مجاهدین خلق شیعی،دقیقا در خدمت امپریالیزم ورشکسته امریکا و استعمارگران و صهیونیستها هستند. دوست عزیزخود شما هم ادم صادقی نیستی و در تمام خبرها و تفسیرهایت با تجزیه طلبان و تروریست ها همبستگی و اساس همدردی میکنی و بعد با زیرکی سخن از مبارزه مدنی می اوری و پاسخ ناپخته دوست تروریستت«اینان هم انانی هستند که دوسال پیش در تهران معترضین را کشتند»را برای سیاسیون سند می کنی؟ تنها راه رسیدن به دمکراسی احترام به دیگران و مبارزه جمعی و مسالمت امیز با هر دولتی است و جز این هم هیچ توضیح و توجیح برای سیاسیون اگاه و ملّی قابل قبول نمی باشد.حرکتهای کور و افراطی تروریست ها و تجزیه طلبان در خدمت استعمار،هرچند برای دمکراسی خواهان دشواریهای سیاسی بوجود اورده و بهانه واهی به دست مسئولین ج.ا.ا. می دهد،اما نهایتأ پیروز اصلی دمکراتها و معترضین اجتماعی هستند که با روش مسالمت امیز خود ،مسئولین و جامعه را به سوی بهبودی و اصلاح هدایت می کنند.ضمنا بر خلاف وابستگان به اجنبی،سیاسیون ایرانی برای خدمت به همه اقوام تلاش کرده،تحقیر میشوند،به زندان می افتند،شکنجه میشوند،خانواده شان متلاشی میشود و اعدام میگردند.با توجه به این هرگز در جهت منافع استعمارگران قدم بر نمی دارند و تجزیه طلبی را پیش نمیگیرند.ضمنا همین ملایان دیکتاتور خودی را به فکلّی ها و کرواتیهای مزدور استعمارگران و نژاد پرستان ترجیح میدهند.

  • کاربر مهمان

    متاسفم! اما مبارزه مسلحانه انتخاب کردهاست و اگر به آن اعتقاد دارند، نباید از تبعات آن متعجب باشند. پژاک یک گروه تروریستی است و متاسفانه از احساسات مردم استفاده می کند و باعث کشته شدن جوانان کرد و البته سربازان و ظیفه غیر کرد در منطقه می شود.

  • کاربر مهمان

    جنبش مدنی کردها خواه ناخواه از جنبش ترکها، فارسها و عربها جدا نیست. پژاک موجد هیچ ایده و طرز فکر تازه‌ای نیست که بتوان به گرفتن نتیجه ی تازه ای از آن دلخوش بود، حداعلای این گونه حرکات را از کومله و دمکرات دیده‌ایم که چگونه به امید جدا کردن کردستان از ایران و برقراری حکومت فئودالی و خان خانی خودشان در آن، با تکیه بر شعارهای عامه پسند در بین مردم کرد (دفاع از مذهب ، هویت و زبان ) وشعارهای روشنفکو پسند در برابر افکار جهانی، مسیر حرکت ملت را به انحراف کشاندند. با تنگ شدن عرصه ، سر ملت آزاده کرد را زیر تیغ جمهوری اسلامی رها کردند و خود در اروپا و در میکونوس در قهوه‌خانه ها به مذاکره با مامورین دسته چندم آن نشستند.

  • کاربر مهمان

    براشون ارزوی پیروزی و سلامتی داریم امیدواریم که دشمنان انسانیت هرچه زودتر نابود شوند و چریکان ازادیخواه روزی به پیروزی

  • آرش

    غم هر ایرانی و اشک هر آریایی دلم را به درد می آورد چه در افغانستان باشند چه در ایران چه در ترکیه و عراق

  • آریوبرزن

    واقعا متاسفم سال 57 اونقدر خون دادیم که چی شد که الان مردم رو به کشتن میدند از احساسات مردم به نفع منافع خودشون استفاده می کنند اسمش رو هم گذاشتن دموکراسی آخه این مردم بیچاره چه گناهی دارند که باید قربانی این قدرت طلبیهای یک عده ای بشند . مردم عزیز کرد کشور عزیزم ایران تورو خدا از تاریخ درس بگیرید نذارید یک عده بنام دموکراسی و وعده های که قبلا هم خیلیها داده بودند مثل خمینی و ... شما قربانی بشید روشهای مدنی بهترین راه برای از بین بردن ایم حکومت ظلم و جور

  • کاربر مهمان

    لطفا دست از این یکجانبه گرایی تون بردارید من برای مدیران این سایت متاسفم چطور میشه وقتی اسلحه دست انسان هست حرف از مبارزه مدنی زد شما لطفا لیست عملیاتهای گروه پژاک رو که مورد تایید خودشون هست رو یه نگاه بکنید اگر سپاه مردم غیر نظامی در تهران رو سرکوب کرد قساوت خودش رو نشون داد ولی بدونید ما از یک ذره از خاک وطنمون دست نخواهیم کشید به هیچ وجه

  • کاربر مهمانmansour piry khanghah

    <p>اردلان خان هر کسی می تواند خود را غیر ایرانی بداند،حتی ان پاسدار و اخوند،کمونیست و مجاهد،اذری و یا فارس و بلوچ و غیره که شما به خونشان تشنه اید.یک امریکائی هم میتواند خود را غیر امریکائی و حتی ضد امریکائی معرفی کند.اما این دلیل نیست که آنان امریکائی و یا ایرانی نیستند. من دورگه هستم،اما باصراحت میگویم که ایرانی هستم و حتی به خاطر حس انساندوستی ناچیزی که در من وجود داد یک گام جلوتر رفته و کره زمین را وطن دوم خود دانسته و همه انسانهای موجود در ان با تمام بینشها و زبانها و رنگهای گوناگوشان را هموطنان خود می دانم.ضمنا در کشتار این هموطنان عزیزم،ایرانیها در مقابل استعمارگران و ایادی اش از مال و جان خود دریغ نمی کنم و اقدامات سپاهیان و ارتشیان ایرانی را هم ارج مینهم و امیدوارم جملی در این توطعه صهیونیزم و امپریالیزم نیز سالم و پیروز باشند. اکنون از شما و رفقایتان سؤالی دارم؛بفرمائید که چرا ایرانیان باید از شما که غیر ایرانی هستید در جنگ تان با دولت ایران حمایت کنند؟دوما من کل کردستان را خاک ایران می دانم.ایا اجازه دارم چون شما جهت باز پس گرفتن سرزمینم با ترکیه و سوریه بجنکم یا خیر ؟</p>

  • ardalan

    mansour piry khanghah! خیر حق ندارید . حرف اینجاست . کردستان بی صاحب نیست ، کردها صاحبان سرزمین خود هستند . این مسئله واضحیه که اشغالگر برای ادامه اشغال خود ،خود را هموطن و دوست و همنژاد و ....صاحبخانه فرض کند . اگر در یک همه پرسی و یا در یک جنگ اکثریت کردستانیان نخواستند بخشی از سرزمین نفرین شده و ظالم پرور ایران باشند ،چه؟ اگر هم قرار هست کسی به ما ظلم کنه و تحت ستم باشیم اگر خواستند آن ظالم از خودشون باشه چه؟ آقا دوران حرفهای شما خیلی وقته تموم شده . بگزاریم ملت خودشون در آینده برای خودشان تصمیم می گیرند.

  • کاربر مهمانmansour piry khanghah

    <p>ازادی محترم نظردهنده فوق این خود شما و دوستان شما هستید که فرق چریک و تروریست را اشتباه فهمیده اید.رفیق شفیق این دو واژه در حقیقت یک معنی دارند،اما ماهیت افرادی که انرا به عنوان روش مبارزه انتخاب کرده اند با هم فرق می کند و در برخی مواقع ماهیت و جهانبیی انان با یکدیگر در تضاد کامل است.به طور مثال برادرانی که در ترور رفقای کرد در میکونوس شرکت داشتند،تروریست نامیده میشوند و رفقاي کرد هم که در کشتن برادران پاسدار دستور بده و یا مجری بوده اند نیز تروریست نامیده مشیوند.اولی با بینش اسلامی و دیگری با بینش کمونیستی.ضمنا میتوان نام هر دو را در زمانهای مناسب خود،چریک هم گذاشت.اما به پژاک و مجاهد و ریگی و القائده و وهابیون و امثالهم را که در خدمت استعمار گران و دشمنان بشریت هستند و با انان که در کشتن ملیون و سیاسیون ضد استعمارگران و یا با دولتهای مستقل و یا رها شده از چنگ استعمار می جنگند،دیگر چریک نمی گویند،******ضمنا اگر میخواهید نام چریک را بر روی خود بگذارید،ابتدا باید بگوئید که تجزیه طلبید و خواهان ایجاد کشوری مستقل به نام کردستان هستید و در این مسیر هم مشی مسلحانه را انتخاب کرده اید و اگر میترسید که ایرانیان کرد به خاطر *** اعلام تجزیه طلبی علنی تان با شما درگیر شوند،بفهمید که اکثریت کردها خود را نه عرب و نه ترک،بلکه ایرانی میدانند و به هیمن علت هم شما نمیتوانید خود را نماینده خلق کرد معرفی کنید و نام چریک و مبارز و غیره را بر خود بگذارید.مروری بر تاریخ چریکهای ایران و بیوگرافی تمام چریکهای ایرانی به شما و دیگر افرد کج فهم ثابت می کند که همه انان جان خود را برای خلقهای ایرانی و برادران و خواهران مسلمان ایرانی فدا کرده اند نه برای گرو خاصی و یا قوم خاصی</p>

  • کاربر مهمان

    من خودم را از جنس آدمیزاد . هر انسانی که به خاک می افتد هر اشگی که جاری می شود، قلب من با آن انسان حالا هر کجای این خاک که باشد می گرید. می خواهی کرد بخوانش آذری بنامش یهودی باشد بهایی یاشد سیاهپوست باشد.... ولی پژاک چکمه بوس آمریکایی هاست. کرد ایرانی نیست؟ برو تاریخ را بخوان بعد خط کش دست بگیر. جمهوری اسلامی هم سر در همان آخور دارد که پژاک دارد

  • کاربر مهمان

    دوست عزیزی که فرمود ، کرمانشاه و ایلام و ،... علاقه به جدایی از ایران ندارند، بیشتر پژاکی ها از همین ۲ استان جذب پژاک میشوند،اگر نمیدانید بدانید، بد نیست ، بعد وقتی از ما اعدم میکنند فقط یه ۱۰۰ تا بیشتر تو لیست ا عدم امسال هست !!!، وقتی محروم از زبان مادری و هویتمان هستیم ، ما هم باید از خود دفا ع کنیم، مگر نه ؟ اگر کسی خانه شما ایرانی ها را خراب کند ، نگاهش میکنید یا مبارزه میکنید ؟ با ما با اصلاح و مرگ تجا وز میکنند ما هم با همان وسیله جواب میدهیم

  • کاربر مهمان

    هر کس خودشو جزء ایران ندونه هیچ اجباری نیست که اینجا بمونه.هم تو این آب و خاک بزرگ شده و هم ادعای جدایی از این آب و خاک رو داره . . . !!!!!!!!!!! به این میگن نمک نشناسی. دلیل درگیری های منطقه قندیل هم خود پژاکه.چرا میاد منطقه رو ناامن کنه بعداً جوابشو ببینه؟

  • کاربر مهمان

    کسی گفته بود(اردلان)که من اهل سنندجم و دور و بر من کسانی هستند که می خواهند از خاک نفرین شده ایران خلاصی یابند و...؛من قبول دارم که بخش از مناطقی از کردستان خواهان جدایی هستند و ادعای خودمختاری و یا فدرالیسم پوششی برای عدم تحریک ناسیونالیزم قدرتمند ایرانی است.اما همانقدر می دانم که عمده مناطق کردنشین این خواست را ندارند؛کرمانشاه،ایلام،قروه بیجارو...این دوستان نگاهی به نقشه ها و لاف ها شان زده اندبیاندازند.که علاوه بر نا دیده انگاشتن خواست این دسته از کردها مناطق لرنشین و بختیاری نشین،بهبهان و کازرون را جز کردستان قلمداد کرده اند.این سخنان با دو معیار بیان می شود1)سینه زدن زیر علم حقوق بشرو خواهان حق تعیین سرنوشت2)اشغالگری و هویت سازی و ادعاهای سرزمینی.برای بخش دوم هم که شده و اندازه کافی مستندات از نقشه غرفه اقلیم کردستان در فرانکفورت تا...دارد که حق دفاع برای ایران را محفوظ می دارد.من هم امیدوارم که روزی همه پرسی شود تا با مشخص شدن حدود سرزمینی جدایی خواهان، رسوایی مدعیان مشخص شود.تا مشخص شود که قضیه دولت - ملت کردی نیست و جدایی خواهی خواست همه کردها.و بعد دوستان بمانند و محاصره در چهار کشور که جلال طالبانی به عنوان یک سیاستمدار بهتر از چهار جوان احساساتی آن را درک کرد.بعد هم می رسیم به حق تعیین سرنوشت اعراب و ترکمن های ساکن منطقه اقلیم،به کرکوک و...بسیار موارد دیگر.میرسیم به آذربایجان غربی و پان ترک ها و پان کردها.می رسیم به سالهای خون که امثال اردلان ها باید سالها تفنگ بر دوش با ترک ها و عرب ها بجنگند

  • کاربر مهمان

    آقای mansuor piry khanghahi شما همان خواهران و برادران مسلمان ایرانیتان را بجسبید و سیاست را رهاکنید!!!1 لازم هم نیست از آدمکشی تشکر بکنید و از دموکراسی و آزادی دم بزنید دم از ایرانی زدن و دم از مسلمان زدن خنده دار است! فکر نکنم خودتان هم حرفهایتان را قبول داشته باشید !!! ای جهان دوست، ای خواهر و برادر مسلمان دوست، ای که تو توطعه صهیونیزم و امپریالیزم نشده ای، ای کره زمین وطن تو، ای هموطن قذافی، باراک اوباما و دلایلاما ، تو دیگه کی هستی !!!!!!!! دسته تمامه دورگه ها رو بستی

  • کاربر مهمان

    نمی شود هم تروریست های پژاک را محکوم کرد , هم حمله به افرا غیر نظامی را ؟ اگر نویسندگان و خبرنگاران رادیو زمانه کمی اخلاق انسانی را مد نظر داشتند و خشونت در هر دو گروه را نفی می کردند همدلی و همراهی بیشتری کسب می کردند.

  • آزادي

    خيلي از خوانندگان عزيز اين گزارش، فرق بين جنگ چريكي با عمليات تروريستي را نمي دانند. جنگ براي حقوق ابتدايي خود، شايد از ديد بعضي از كوته فكران،تروريسم يا استقلال طلبي معنا شود؛ ولي معناي ديگري از نظر مظلوماني دارد كه درس خواندن به زبان تحميلي، عدم امكان شركت در سيستم سياسي كشور، عدم برخورداري از امكانات و شرايط مناسب زندگي و صدها مشكل ديگر را تجربه ميكنند. البته كه مبارزه مدني بر جنگ مصلحانه ارجحيت دارد؛ ولي جنگ هاي مصلحانه در تاريخ هميشه بخشي از مبارزات آزادي خواهي بوده اند.

  • اردلان

    mansour piry khanghah ! من شخصا به عنوان یک کرد از شهر سنندج خودم رو ایرانی نمیدانم . به اندازهای هم که در طول 30 سال زندگی ام از دوستان و دوروبرم خیلی ها رو میشناسم که این طرز فکر رو دارن . مسئله کردستان به راحتی قابل حله آغا اگه می جنگید آماده ایم اگر هم همه پرسی هم باشه باز هم آماده ایم . استقلال کردستان دیر و زود داره سوخت و سوز نداره .بدون خونریزی یا با کشتار و خونریزی ایرانیان اشغالگر..

  • کاربر مهمان

    (به مناسبت 16 مهر روز جهانی کودک) "جمهوری بهشت" برای من که یک نفر شاعرم برای تو که یک هزار نویسنده برای او که یک میلیون معلم برای ما که شغل مان کلمه است برای شما که ما را می خوانید برای آن ها و برای این ها برای کودکان جهان که هر روز و بی شمار به اکنون و به آینده پرتاب می شوند چه گونه می توانم عدالت را در شعرم طوری تقسیم کنم که هر انسانی در این جهان به قسمت اش برسد؟ برای من که بی قسمت به دنیا آمده ام برای ما که قسمت مان از هیچ است به صفر یا از صفر است به هیچ چه گونه ممکن است عدالتی بنویسم ساده عدالتی کاملا ساده عدالتی زیبا تر از شعر عدالتی که عین خوشبختی باشد تقسیم بر همه ی بچه های زمین و تقسیم بر همه ی بچه های سرزمین ام؟! برای من که شغل ام کلمه است با این کلمات بی کلمه و با این کله های بی کلمه که شعر سرشان نمی شود که شعر دل شان نمی شود که شعر پول شان نمی شود که شعر زورشان نمی شود چه گونه می توانم عدالتی بنویسم زیباتر از عشق که خوشبختی های جهان را به تساوی تقسیم کند مثل هوا برای همه مثل بهشتی که فقط برای بعضی ها هست؟ برای من که شاهد این همه آزارم این زجرهای خاموش را چه گونه بیاورم در یک شعر و آرزو کنم عدالتی بیاید زیباتر از آزادی تا بچه های جهان ام دیگر هیزم این جهنم نباشند؟ تو بگو مثل پریای شاملو؟ تو بگو مثل ماهی سیاه کوچولوی صمد؟ تو بگو مثل شازده کوچولوی اگزوپری؟ تو بگو مثل درخت بخشنده عمو شلبی؟ تو بگو مثل هری پاتر رولینگ؟ تو بگو مثل جمهوری بهشت پولمن؟ نه زیباترین زجر من نوشتن زجر شما نیست جمهوری بهشت با دستان کوچک ما آغاز می شود کودکان جهان! متولد شوید! (مهرداد قلعه چین )