ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

همجنس‌گرایی از دید یک همجنس‌گرا

<p>&nbsp;</p> <p>شهرنوش پارسی&zwnj;پور -&nbsp; مدتی&zwnj;ست نقد بر قصه نمی&zwnj;نویسم، اما دیروز کتابی&nbsp;به دستم رسید با عنوان&nbsp;&quot;من سبز می&zwnj;شوم، میوه می&zwnj;دهم، انجیر&quot; نوشته پیام فیلی.&nbsp;همین طوری آن را باز کردم و بعد تا ته خواندم. جمله نخست کتاب چنین است: &laquo;من بیست و یک سال دارم. من همجنس&zwnj;گرا هستم. من آفتاب بعد از ظهر را دوست دارم.&raquo;</p> <!--break--> <p><a href="http://www.zamahang.com/podcast/2010/20110910_Shahrnush_gozaareshe_Zendegie_Maa_No_37"><img alt="" align="middle" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/musicicon_14.jpg" /></a><br /> واقعیتش را بگویم جمله کنجکاویم را برانگیخت تا ببینم یک همجنس&zwnj;گرا جهان خود را چگونه توصیف می&zwnj;کند. ابن البته در شرایط ایرانی زندگی شجاعتی&zwnj;ست که شخص بتواند اعتراف کند که همجنس&zwnj;گراست. این مسئله تا همین اواخر در سطح جهانی به صورت یک تابو بوده است و همجنس&zwnj;گرایان خود را پنهان می&zwnj;کردند. این مسئله صدمه بسیار زیادی به جامعه بشری وارد کرده است. حقیقتی&zwnj;ست که جنایت&zwnj;های زیادی صورت گرفته تا مسئله همجنس&zwnj;گرایی پنهان باقی بماند. چقدر که سازمان&zwnj;های جاسوسی جهان از افراد باج گرفته&zwnj;اند تا راز آن&zwnj;ها را به عنوان همجنس&zwnj;گرا برملا نکنند. <br /> &nbsp;</p> <p>دیشب هم یک رادیو امریکایی داشت در زمینه همجنس&zwnj;گرایی گفت می&zwnj;کرد، و چنین گفته شد که عمر همجنس&zwnj;گرایی به اندازه عمر انسان غار است. این هم واقعیتی&zwnj;ست و همجنس&zwnj;گرایی میان حیوانات نیز دیده می&zwnj;شود. پس در اینجا آنچه که گفته خواهد شد با هدف موافقت یا مخالفت با همجنس&zwnj;گرایی نیست، چون شخص من این واقعیت را پذیرفته&zwnj;ام که برخی از مردم، اعم از زن و مرد همجنس&zwnj;گرا هستند. اما جالب است وقتی ببینیم مرد همجنس&zwnj;گرا دچار احساس و حالت بارداری&zwnj;ست. دچار میل به زایش است و این را صراحتاً اعتراف می&zwnj;کند. <br /> &nbsp;</p> <p>پیام فیلی در صفحه ۳۹ کتابش می&zwnj;نویسد: &quot;من باردار هستم؛ نوزادی از اخناتون و پرنده&zwnj;ای از پکر. شکمم بالا آمده و دهانم نمناک است.&quot;<br /> &nbsp;</p> <p>مسئله بارداری به کرات و هر بار در قالبی بر زبان آورده می&zwnj;شود، اما این واقعیتی&zwnj;ست که مرد همجنس&zwnj;گرا قادر به بچه&zwnj;دار شدن نیست. در نتیجه مسئله بارداری باید بسیار قابل تأمل و بسیار قابل بررسی باشد.&nbsp;<br /> &nbsp;</p> <blockquote> <p><img alt="" align="middle" width="200" height="128" src="http://zamaaneh.org/sites/default/files/imagecache/maghaleh_image/pafilkhaak01.jpg" />پیام فیلی، نویسنده و میل به بارداری:من یک سرگرمی تازه پیدا کرده&zwnj;ام. دستم را روی شکمم نگه می&zwnj;دارم و منتظر تکان&zwnj;های ریز و&zwnj; گاه گاه می&zwnj;شوم. بعد به هر کجای پوست شکمم که جنبشی در زیر آن احساس شود، با انگشت ضربه&zwnj;ای می&zwnj;زنم. ضربه&zwnj;ای کوتاه و آرام. اغلب به این ضربه&zwnj;ها پاسخی می&zwnj;آید...</p> </blockquote> <p>اخناتون، فرعون مصر که برای نخستین بار در تاریخ مشوق تک&zwnj;خدایی بود، یکی از شخصیت&zwnj;های این داستان بلند (نوول) را تشکیل می&zwnj;دهد. او گاهی مرده است و گاهی زنده و حالتی به شدت اروتیک میان راوی داستان و این فرعون مرده وجود دارد. شاید پیام فیلی این نکته ساده را کشف کرده باشد که میان آئین&zwnj;های تک&zwnj;خدایی و تأئید همجنس&zwnj;گرایی رابطه&zwnj;ای هست. نخستین در میان ادبیاتی که به ما ارث رسیده گیل&zwnj;گمش است که در کنار زوج وحشی&zwnj;اش، انکیدو، آنقدر احساس کمال می&zwnj;کند که به اتفاق دست به کار حذف زنانگی هستی می&zwnj;شوند. در حقیقت گویا مسئله چنین بررسی می&zwnj;شود: اگر که دو مرد می&zwnj;توانند با یکدیگر ارتباط داشته باشند پس حضور زن و تحمل زن و زنانگی&zwnj;اش دیگر لزومی ندارد. در این حالت زن را می&zwnj;توان به ابزار ساده&zwnj;ای برای بارداری و انجام کارهای خانه تقلیل داد. در این حالت خدای تنها قادر است با شریک مردانه&zwnj;اش نقش درجه یک و درجه دو را بازی کنند. اما از آنجایی که زنان، به رغم به صفر تقلیل داده شدن اما صفر کامل نیستند، می&zwnj;توان از آن&zwnj;ها به عنوان ابواب جمعی شیطان بهره&zwnj;برداری کرد. یعنی مسئله این است که زن یا کاملاً بی&zwnj;عمل و ابزار ناطق است، که در این حالت خوب است، و یا بی&zwnj;عمل نیست و قصد نقش بازی کردن دارد، که در این حال&zwnj;&zwnj; همان شیطان است و شرور. <br /> &nbsp;</p> <p>در کتاب پیام فیلی، گرچه از الاهه زنانه&zwnj;ای گفتار در میان می&zwnj;آید، اما روشن است که راوی همجنس&zwnj;گرا خود را با او هم&zwnj;هویت می&zwnj;داند. از یک مادر کاملاً برهنه نیز سخن در میان می&zwnj;آید که بایستی همین حالت مادینه&zwnj;وار زمین و آسمان باشد. اما باز تا اینجا مشکل باروری دوست همجنس&zwnj;گرای ما روشن نمی&zwnj;شود. او برای تشریح و تبیین باروری خود ادبیات زیادی را به کار می&zwnj;گیرد. مثلاً می&zwnj;نویسد: &quot;من یک سرگرمی تازه پیدا کرده&zwnj;ام. دستم را روی شکمم نگه می&zwnj;دارم و منتظر تکان&zwnj;های ریز و&zwnj; گاه گاه می&zwnj;شوم. بعد به هر کجای پوست شکمم که جنبشی در زیر آن احساس شود، با انگشت ضربه&zwnj;ای می&zwnj;زنم. ضربه&zwnj;ای کوتاه و آرام. اغلب به این ضربه&zwnj;ها پاسخی می&zwnj;آید.&quot; <br /> &nbsp;</p> <p>در جای دیگری می&zwnj;گوید: &quot;من- پادشاهی سرگردان با پرنده&zwnj;ای در سر و نوزادی در شکم...&quot;<br /> &nbsp;</p> <p>در جوار این میل شدید به بارور شدن و زائیدن از مسئله وحشتناکی نیز گفتار در میان می&zwnj;آید. می&zwnj;گوید: &quot;بلند می&zwnj;شوم. شراب اخناتون را لاجرعه سر می&zwnj;کشم و با خودم فکر می&zwnj;کنم که در آسمان اسرائیل چند خورشید همزمان می&zwnj;درخشد؟&quot; <br /> &nbsp;</p> <p>این مسئله نیاز به چند خورشید نیز به کرات تکرار می&zwnj;شود. البته می&zwnj;دانیم که در بعد داستانی ممکن است منظور حضور چند مذهب در آن واحد در اسرائیل باشد، اما مسئله چند خورشید چون در جاهای دیگر کتاب نیز می&zwnj;آید بیشتر جنبه نیاز شدید به &quot;داغ شدن شدید&quot; را به ذهن متبادر می&zwnj;کند. من در اینجا علاقمندم به این نکته اشاره کنم که وجود یک خورشید به طور کلی برای دنیا کافی&zwnj;ست و اگر مثلاً دو خورشید داشته باشیم که در دو طرف آسمان قرار داشته باشند وضعیت وحشتناکی ایجاد خواهد شد. یعنی هیچگاه شب نخواهیم داشت و هیچگاه نخواهیم توانست بخوابیم و هرگز از خنکای یک غروب لذت نخواهیم برد، و به زبان ساده&zwnj;تر گویا ما در مرحله&zwnj;ای هستیم که ضرورت وجودی و لازم شب را درنیافته&zwnj;ایم. <br /> اما بازگشت می&zwnj;کنم به این میل تند به بارور شدن که در برخی جا&zwnj;ها منجر به تقلید از شعر فروغ فرخزاد نیز شده است. باروری برای یک زن حالتی خود به خودی و طبیعی&zwnj;ست. در موارد محدودی&zwnj;ست که زنان دچار میل شدید باروری می&zwnj;شوند، و این هنگامی&zwnj;ست که یک زن عقیم به دنیا می&zwnj;آید و یا با مردی عقیم رندگی می&zwnj;کند. اما زنان عقیم نیز، چون به طور خود به خودی دارای زهدان هستند به نحوی باروری را حس می&zwnj;کنند. گرچه که گاهی حوادث ترسناکی رخ می&zwnj;دهد. <br /> &nbsp;</p> <p>حادثه&zwnj;ای را به خاطر می&zwnj;آورم که زن عقیمی سه بچه زن همسایه را در چاه انداخت و کشت، چون تحمل نداشت آن&zwnj;ها را ببیند. اما از این حالت افراطی که بگذریم زن چون خود به خود می&zwnj;زاید این همه از زایش گفت&zwnj;وگو نمی&zwnj;کند. چنانکه مرد کشتزار نیز چون کشت می&zwnj;کند دائم از کشت گفتار در میان نمی&zwnj;آورد. به طور کلی هر انسان مولدی که چیزی تولید می&zwnj;کند کم کم با محصول کار خود یک حالت سازوار و زایا به&zwnj;وجود می&zwnj;آورد. پیام فیلی اما در اینجا نشان می&zwnj;دهد که به عنوان یک همجنس&zwnj;گرا از صرف روابط جنسی داشتن خسته شده است، که به راستی هم باید همین&zwnj;طور باشد. یک زن و مرد که باهم جفت می&zwnj;شوند در جوار این جفت شدن هزار و یک رابطه می&zwnj;سازند که زایش در رأس آن&zwnj;ها قرار دارد. آنان تقسیم کار می&zwnj;کنند و رابطه&zwnj;شان حالت خود به خودی می&zwnj;گیرد. اما گویا در ارتباط همجنس&zwnj;گرایانه، چون مبنای رابطه صرفاً و صرفاً رفتار جنسی&zwnj;ست شخص همجنس&zwnj;گرا در جایی از زندگی&zwnj;اش به شدت خسته می&zwnj;شود. او خسته می&zwnj;شود از این همه به سکس فکر کردن. حالا می&zwnj;خواهد بزاید، اما بدبختانه زایش امکان ندارد. <br /> &nbsp;</p> <p>اینک این پرسش پیش می&zwnj;آید که در غیاب زایش حقیقی یک همجنس&zwnj;گرا جهان را چگونه تحمل می&zwnj;کند؟ در کار پیام فیلی این حالت، این نیاز شدید به زایش به صورت یک حالت گنگ و وهمی در می&zwnj;آید. او از &quot;پکر&quot; دوستش حرف می&zwnj;زند که همجنس&zwnj;گرا نیست. تمایلی مخفی در راوی دیده می&zwnj;شود که هر طور ممکن باشد پکر را وابدارد به همجنس&zwnj;گرایی. به این قطعه توجه کنید:<br /> &nbsp;</p> <p>&quot;پکر روی زمین نشسته و قرقره&zwnj;ها را آماده می&zwnj;کند. ما برای هوا کردن بادبادک&zwnj;ها فضایی باز می&zwnj;خواهیم. چیزی که در اتاق نشیمن نیست. من می&zwnj;روم و با یک تکه بزرگ آسمان در دست&zwnj;هایم برمی&zwnj;گردم. پکر همه چیز را آماده کرده و منتظر است. من روی چهارپایه&zwnj;ای می&zwnj;ایستم و آسمان بزرگم را به سقف اتاق نشیمن می&zwnj;چسبانم. پکر یکی از بادبادک&zwnj;ها را به من می&zwnj;دهد. بعد چند نسیم کوچک را از جیب پیراهنش بیرون می&zwnj;آورد و در آسمان من&zwnj;&zwnj; رها می&zwnj;کند. بادبادک&zwnj;ها به هوا می&zwnj;روند و قرقره&zwnj;ها در دست من می&zwnj;چرخند.&quot; <br /> &nbsp;</p> <p>نیاز شدید راوی به عشق پکر که نمی&zwnj;تواند متعلق به او باشد منجر به وصله پینه کردن آسمان می&zwnj;شود.</p> <p>&nbsp;</p> <p>پرسشی که پیش می&zwnj;آید این است: چرا نباید در زیر آسمان حقیقی بادبادک بازی کنیم؟ آیا جز این است که از حالت خود به خودی زندگی خارج شده&zwnj;ایم و می&zwnj;خواهیم همه چیز را در داخل یک اتاق در بسته پنهان کنیم؟ حتی آسمان و نسیم را؟&nbsp;<br /> &nbsp;</p> <p>در خواندن این داستان بلند (نوول) اغلب از اینکه به عنوان زن دچار حالت خود به خودی زایش هستم دچار اضطراب می&zwnj;شدم. این پرسش ساده در ذهنم شکل می&zwnj;گرفت که آیا با زائیدن حقی را از مردی گرفته&zwnj;ام که به جای بازی کردن نقش خودش دوست دارد در نقش زنانه من ظاهر شود؟ و بعد این پرسش در ذهنم بالا و پائین می&zwnj;رفت که این میل به زائیدن در این دوست همجنس&zwnj;گرای ما تا کجا پیش می&zwnj;رود؟ آیا در آخر کار و در عاقبت تمامی این چیز&zwnj;ها این او نیست که قفر بودن طبیعی خود را، و میل به بارور شدن را با نفرت از زن، این &quot;هیولای زاینده&quot;، جبران می&zwnj;کند؟ <br /> &nbsp;</p> <p>بسیار جالب می&zwnj;شد که این بحث ادامه پیدا می&zwnj;کرد.<br /> &nbsp;</p> <p><strong>در همین زمینه:<br /> </strong><a href="#http://radiozamaneh.com/culture/khaak/2011/04/17/3301">::پاره&zwnj;ای از داستان بلند من سبز می&zwnj;شوم، میوه می&zwnj;دهم انجیر، نوشته پیام فیلی با صدای نویسنده::</a><br /> <a href="http://zamaaneh.org/culture/khaak/2011/04/13/3202">::ترس از تنهایی و تنهایی در ترس، گفت&zwnj;و&zwnj;گو دفتر خاک با پیام فیلی، رادیو زمانه::</a><br /> <a href="#http://radiozamaneh.com/taxonomy/term/1627">::برنامه رادیویی &quot;گزارش زندگی ما&quot;&nbsp;از شهرنوش پارسی پور در رادیو زمانه::&nbsp;</a></p>

شهرنوش پارسی‌پور -  مدتی‌ست نقد بر قصه نمی‌نویسم، اما دیروز کتابی به دستم رسید با عنوان "من سبز می‌شوم، میوه می‌دهم، انجیر" نوشته پیام فیلی. همین طوری آن را باز کردم و بعد تا ته خواندم. جمله نخست کتاب چنین است: «من بیست و یک سال دارم. من همجنس‌گرا هستم. من آفتاب بعد از ظهر را دوست دارم.»


واقعیتش را بگویم جمله کنجکاویم را برانگیخت تا ببینم یک همجنس‌گرا جهان خود را چگونه توصیف می‌کند. ابن البته در شرایط ایرانی زندگی شجاعتی‌ست که شخص بتواند اعتراف کند که همجنس‌گراست. این مسئله تا همین اواخر در سطح جهانی به صورت یک تابو بوده است و همجنس‌گرایان خود را پنهان می‌کردند. این مسئله صدمه بسیار زیادی به جامعه بشری وارد کرده است. حقیقتی‌ست که جنایت‌های زیادی صورت گرفته تا مسئله همجنس‌گرایی پنهان باقی بماند. چقدر که سازمان‌های جاسوسی جهان از افراد باج گرفته‌اند تا راز آن‌ها را به عنوان همجنس‌گرا برملا نکنند.
 

دیشب هم یک رادیو امریکایی داشت در زمینه همجنس‌گرایی گفت می‌کرد، و چنین گفته شد که عمر همجنس‌گرایی به اندازه عمر انسان غار است. این هم واقعیتی‌ست و همجنس‌گرایی میان حیوانات نیز دیده می‌شود. پس در اینجا آنچه که گفته خواهد شد با هدف موافقت یا مخالفت با همجنس‌گرایی نیست، چون شخص من این واقعیت را پذیرفته‌ام که برخی از مردم، اعم از زن و مرد همجنس‌گرا هستند. اما جالب است وقتی ببینیم مرد همجنس‌گرا دچار احساس و حالت بارداری‌ست. دچار میل به زایش است و این را صراحتاً اعتراف می‌کند.
 

پیام فیلی در صفحه ۳۹ کتابش می‌نویسد: "من باردار هستم؛ نوزادی از اخناتون و پرنده‌ای از پکر. شکمم بالا آمده و دهانم نمناک است."
 

مسئله بارداری به کرات و هر بار در قالبی بر زبان آورده می‌شود، اما این واقعیتی‌ست که مرد همجنس‌گرا قادر به بچه‌دار شدن نیست. در نتیجه مسئله بارداری باید بسیار قابل تأمل و بسیار قابل بررسی باشد. 
 

پیام فیلی، نویسنده و میل به بارداری:من یک سرگرمی تازه پیدا کرده‌ام. دستم را روی شکمم نگه می‌دارم و منتظر تکان‌های ریز و‌ گاه گاه می‌شوم. بعد به هر کجای پوست شکمم که جنبشی در زیر آن احساس شود، با انگشت ضربه‌ای می‌زنم. ضربه‌ای کوتاه و آرام. اغلب به این ضربه‌ها پاسخی می‌آید...

اخناتون، فرعون مصر که برای نخستین بار در تاریخ مشوق تک‌خدایی بود، یکی از شخصیت‌های این داستان بلند (نوول) را تشکیل می‌دهد. او گاهی مرده است و گاهی زنده و حالتی به شدت اروتیک میان راوی داستان و این فرعون مرده وجود دارد. شاید پیام فیلی این نکته ساده را کشف کرده باشد که میان آئین‌های تک‌خدایی و تأئید همجنس‌گرایی رابطه‌ای هست. نخستین در میان ادبیاتی که به ما ارث رسیده گیل‌گمش است که در کنار زوج وحشی‌اش، انکیدو، آنقدر احساس کمال می‌کند که به اتفاق دست به کار حذف زنانگی هستی می‌شوند. در حقیقت گویا مسئله چنین بررسی می‌شود: اگر که دو مرد می‌توانند با یکدیگر ارتباط داشته باشند پس حضور زن و تحمل زن و زنانگی‌اش دیگر لزومی ندارد. در این حالت زن را می‌توان به ابزار ساده‌ای برای بارداری و انجام کارهای خانه تقلیل داد. در این حالت خدای تنها قادر است با شریک مردانه‌اش نقش درجه یک و درجه دو را بازی کنند. اما از آنجایی که زنان، به رغم به صفر تقلیل داده شدن اما صفر کامل نیستند، می‌توان از آن‌ها به عنوان ابواب جمعی شیطان بهره‌برداری کرد. یعنی مسئله این است که زن یا کاملاً بی‌عمل و ابزار ناطق است، که در این حالت خوب است، و یا بی‌عمل نیست و قصد نقش بازی کردن دارد، که در این حال‌‌ همان شیطان است و شرور.
 

در کتاب پیام فیلی، گرچه از الاهه زنانه‌ای گفتار در میان می‌آید، اما روشن است که راوی همجنس‌گرا خود را با او هم‌هویت می‌داند. از یک مادر کاملاً برهنه نیز سخن در میان می‌آید که بایستی همین حالت مادینه‌وار زمین و آسمان باشد. اما باز تا اینجا مشکل باروری دوست همجنس‌گرای ما روشن نمی‌شود. او برای تشریح و تبیین باروری خود ادبیات زیادی را به کار می‌گیرد. مثلاً می‌نویسد: "من یک سرگرمی تازه پیدا کرده‌ام. دستم را روی شکمم نگه می‌دارم و منتظر تکان‌های ریز و‌ گاه گاه می‌شوم. بعد به هر کجای پوست شکمم که جنبشی در زیر آن احساس شود، با انگشت ضربه‌ای می‌زنم. ضربه‌ای کوتاه و آرام. اغلب به این ضربه‌ها پاسخی می‌آید."
 

در جای دیگری می‌گوید: "من- پادشاهی سرگردان با پرنده‌ای در سر و نوزادی در شکم..."
 

در جوار این میل شدید به بارور شدن و زائیدن از مسئله وحشتناکی نیز گفتار در میان می‌آید. می‌گوید: "بلند می‌شوم. شراب اخناتون را لاجرعه سر می‌کشم و با خودم فکر می‌کنم که در آسمان اسرائیل چند خورشید همزمان می‌درخشد؟"
 

این مسئله نیاز به چند خورشید نیز به کرات تکرار می‌شود. البته می‌دانیم که در بعد داستانی ممکن است منظور حضور چند مذهب در آن واحد در اسرائیل باشد، اما مسئله چند خورشید چون در جاهای دیگر کتاب نیز می‌آید بیشتر جنبه نیاز شدید به "داغ شدن شدید" را به ذهن متبادر می‌کند. من در اینجا علاقمندم به این نکته اشاره کنم که وجود یک خورشید به طور کلی برای دنیا کافی‌ست و اگر مثلاً دو خورشید داشته باشیم که در دو طرف آسمان قرار داشته باشند وضعیت وحشتناکی ایجاد خواهد شد. یعنی هیچگاه شب نخواهیم داشت و هیچگاه نخواهیم توانست بخوابیم و هرگز از خنکای یک غروب لذت نخواهیم برد، و به زبان ساده‌تر گویا ما در مرحله‌ای هستیم که ضرورت وجودی و لازم شب را درنیافته‌ایم.
اما بازگشت می‌کنم به این میل تند به بارور شدن که در برخی جا‌ها منجر به تقلید از شعر فروغ فرخزاد نیز شده است. باروری برای یک زن حالتی خود به خودی و طبیعی‌ست. در موارد محدودی‌ست که زنان دچار میل شدید باروری می‌شوند، و این هنگامی‌ست که یک زن عقیم به دنیا می‌آید و یا با مردی عقیم رندگی می‌کند. اما زنان عقیم نیز، چون به طور خود به خودی دارای زهدان هستند به نحوی باروری را حس می‌کنند. گرچه که گاهی حوادث ترسناکی رخ می‌دهد.
 

حادثه‌ای را به خاطر می‌آورم که زن عقیمی سه بچه زن همسایه را در چاه انداخت و کشت، چون تحمل نداشت آن‌ها را ببیند. اما از این حالت افراطی که بگذریم زن چون خود به خود می‌زاید این همه از زایش گفت‌وگو نمی‌کند. چنانکه مرد کشتزار نیز چون کشت می‌کند دائم از کشت گفتار در میان نمی‌آورد. به طور کلی هر انسان مولدی که چیزی تولید می‌کند کم کم با محصول کار خود یک حالت سازوار و زایا به‌وجود می‌آورد. پیام فیلی اما در اینجا نشان می‌دهد که به عنوان یک همجنس‌گرا از صرف روابط جنسی داشتن خسته شده است، که به راستی هم باید همین‌طور باشد. یک زن و مرد که باهم جفت می‌شوند در جوار این جفت شدن هزار و یک رابطه می‌سازند که زایش در رأس آن‌ها قرار دارد. آنان تقسیم کار می‌کنند و رابطه‌شان حالت خود به خودی می‌گیرد. اما گویا در ارتباط همجنس‌گرایانه، چون مبنای رابطه صرفاً و صرفاً رفتار جنسی‌ست شخص همجنس‌گرا در جایی از زندگی‌اش به شدت خسته می‌شود. او خسته می‌شود از این همه به سکس فکر کردن. حالا می‌خواهد بزاید، اما بدبختانه زایش امکان ندارد.
 

اینک این پرسش پیش می‌آید که در غیاب زایش حقیقی یک همجنس‌گرا جهان را چگونه تحمل می‌کند؟ در کار پیام فیلی این حالت، این نیاز شدید به زایش به صورت یک حالت گنگ و وهمی در می‌آید. او از "پکر" دوستش حرف می‌زند که همجنس‌گرا نیست. تمایلی مخفی در راوی دیده می‌شود که هر طور ممکن باشد پکر را وابدارد به همجنس‌گرایی. به این قطعه توجه کنید:
 

"پکر روی زمین نشسته و قرقره‌ها را آماده می‌کند. ما برای هوا کردن بادبادک‌ها فضایی باز می‌خواهیم. چیزی که در اتاق نشیمن نیست. من می‌روم و با یک تکه بزرگ آسمان در دست‌هایم برمی‌گردم. پکر همه چیز را آماده کرده و منتظر است. من روی چهارپایه‌ای می‌ایستم و آسمان بزرگم را به سقف اتاق نشیمن می‌چسبانم. پکر یکی از بادبادک‌ها را به من می‌دهد. بعد چند نسیم کوچک را از جیب پیراهنش بیرون می‌آورد و در آسمان من‌‌ رها می‌کند. بادبادک‌ها به هوا می‌روند و قرقره‌ها در دست من می‌چرخند."
 

نیاز شدید راوی به عشق پکر که نمی‌تواند متعلق به او باشد منجر به وصله پینه کردن آسمان می‌شود.

پرسشی که پیش می‌آید این است: چرا نباید در زیر آسمان حقیقی بادبادک بازی کنیم؟ آیا جز این است که از حالت خود به خودی زندگی خارج شده‌ایم و می‌خواهیم همه چیز را در داخل یک اتاق در بسته پنهان کنیم؟ حتی آسمان و نسیم را؟ 
 

در خواندن این داستان بلند (نوول) اغلب از اینکه به عنوان زن دچار حالت خود به خودی زایش هستم دچار اضطراب می‌شدم. این پرسش ساده در ذهنم شکل می‌گرفت که آیا با زائیدن حقی را از مردی گرفته‌ام که به جای بازی کردن نقش خودش دوست دارد در نقش زنانه من ظاهر شود؟ و بعد این پرسش در ذهنم بالا و پائین می‌رفت که این میل به زائیدن در این دوست همجنس‌گرای ما تا کجا پیش می‌رود؟ آیا در آخر کار و در عاقبت تمامی این چیز‌ها این او نیست که قفر بودن طبیعی خود را، و میل به بارور شدن را با نفرت از زن، این "هیولای زاینده"، جبران می‌کند؟
 

بسیار جالب می‌شد که این بحث ادامه پیدا می‌کرد.
 

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • مهدی عقیلی

    <p>این بیشتر از نقد شبیه نقدینگی ست و عاقل می داند منظورم چیست آخر داستان را اینجوری نقد می کنند خانم شهر نوش دوما احساسات نویسنده را نمی توانی به همه همجنسگرایان تعمیم بدهی همجنسگرایی بنا بر احساسات اشخاص شاخه بندی می شود شما قبل از نوشتن کمی تحقیق کنید درباره چیزی که می خواهید بنویسید****</p>

  • کاربر مهمانsepehr

    به به خانم پارسی پور "نقد" بر همجنسگرایی تان را خواندم "نقد" بر قصه ی آقای فیلی کی چاپ می شود؟

  • پوریا

    <p>****نقد ****شما را خواندم. غمگسارم و متاسف که نویسنده ما، آن هم شخصی نامی چون شما، هنوز متوجه نیستید که نقد را: ۱- بر نویسنده کتاب نمی نویسند، بلکه بر خود کتاب می نویسند. ۲- بر متن کتاب می نویسند و نه بر تصورات شخصی. ۳- بر ادبیات کتاب و نصرش می نویسند نه بر جامعه و مخاطبان احتمالی آن. سخن شما موجبات رنجش فراهم نموده خانم، کلام شما کلامی بود که در آن ضرباتی مستقیم به جامعه ای بی دفاع وارد شد. در یک کلام، کلام شما کلامی بود که در آن بوی خصومت شخصی به مشام می رسید. از شما خواستارم که در طی بیانیه ای موضع خود را روشن تر اعلام نموده و از همجنسگرایان پوزش بطلبید.</p>

  • نیما

    به عنوان یک همجنسگرای بیست و اندی ساله باید بگویم که من هم همین احساس باردارشدن و نیاز به داشتن کودک را بارها حس کرده‌ام. البته با دیدگاه خانم پارسی‌پور درباره سکس به شدت مخالفم. همجنسگرایی به معنای داشتن سکس صرف نیست بلکه نوعی احساس است که در جای خود می‌تواند بسیار پاک و زیبا باشد به دور از هرگونه آلایش تن. من در زندگی خود هیچ رابطه جنسی نداشته‌ام اما مانند هر انسان دیگری خواهان داشتن همسر و فرزند هستم. از این رو بخش‌های مربوط به سکس و "همواره اندیشیدن درباره سکس" را بسیار دور از واقعیت می‌دانم.

  • هژبری

    خانم شما چند دهه هست که داخل ایران زندگی نمی کنی؟ می دانی مجازات همجنسگرایی در ایران چه هست؟ من در یک مصاحبه با شما شنیدم که می گفتی جمهوری اسلامی در غرب هم دست از سر شما بر نداشته . فکر می کنی حالا احتمالا با این آقای نویسنده که شما همجنسگرا معرفی کردی جمهوری اسلامیدر داخل ایران چه برخوردی بکند؟ خودش که در زیر چیزهایی نوشته . من کتاب را نخواندم و نمی توانم درباره ی نقد آن حرف بزنم . فقط کاش تنها درباره کتاب می نوشتی نه نویسنده . با آرزوی امنیت و آزادی برای همه مردم ایران

  • کاربر مهمان

    خانم پارسی پور شریف اگر مدتی ست نقد بر قصه نمی نویسید بی هیچ ضدیتی با هیچ کس آرزو مندم مدتی های دیگری هم نقدی بر قصه ای ننویسید .

  • Anonymous

    دوستان من دیگر شک ندارم که خانم پارسی پور به همجنسگراها زاویه ی تندی دارند . ایشان با هر دستمایه در این گزارش ها آنها را می کوبد . یا می گوید بهشان تجاوز شده که همجنس گرا شده اند یا می گوید زن ستیز هستند و فقط به سکس فکر می کنند انقدر که خسته شده اند . در این زمانه هم هر چقدر همه می نویسند که ایشان موضع تند دارد و در موردشان اشتباه می کند گوش کسی بدهکار نیست .

  • Anonymous

    دوستانی که نفهمیده اند این یک مقاله ی اجتماعی است یا نقد کتاب یا در مورد اساطیر و غیره بهتر است سراغ این جور مطالب نروند و نخوانند . چون اول باید شناخت . این مقاله یک نقد اجتماعی است با محوریت قرار دادن موضوع همجنسگرایان در یک داستان . که به نتیجه های مشخص هم رسیده و خواننده را به فکر می برد . با سپاس از خانم پارسی پور که این مطالب را باز می کنند .

  • نیما

    این متن چه هست؟ درباره ی چیست؟ نقد کتاب است؟ مقاله ی اجتماعی ست؟ مرور خاطرات ترسناک نگارنده است؟ چه هست ؟ نقد شخصیتی یک نویسنده هست؟ در مورد اساطیر نوشته اید؟ اگر کتاب را نخوانده بودم صرف نظر از عکس ها در این نوشته و قسمت هایی از داستان / نمی توانستم بفهمم که در مورد آن کتاب نوشته اید . خیلی جاهای خوب از کتاب را مثل پنج تا خورشید شما چرا علمی به سراغش رفته اید؟ کی کسی مدعی شده دو تا یا چند تا خورشید بهتر است برای ما؟ این ها در داستان جور دیگری هستند که شما هم باید می دانستید . آسمان وصله پینه کدام هست؟ برداشت شخصی هر کس به جای خودش باشد . اما اگر شما نقد نوشتی چه ربطی دارد آسمان وصله پینه به آن فصل از کتاب که در نشیمن بادبادک هوا می شود؟

  • علی

    خانم پارسی پور اگر نمی دانستم که نویسنده این کتاب پیام فیلی بحمدالله زنده و سلامت هست ، با خواندن این متن شما یقین میکردم که ایشان مرده است . چون تا به حال ندیده بودم در مورد یک نویسنده زنده طوری حرف بزنند گویی او دستش از دنیا کوتاه شده . آنچه در مصاحبه ها از این نویسنده دیده و خوانده ایم بر خلاف گفته های شما در این مقاله است که این همه در باره ی گرایش جنسی او گفته اید .

  • عبدی

    خانم پارسی پور بسیار جالب می شود اگر کدام بحث ادامه پیدا کند؟ اینکه همجنسگرایان به مرور دچار نفرت از زن ها می شوند؟ چرا این اتفاق تا به حال نیفتاده است؟ شما فکر می کنید همجنسگراها زن را هیولای زاینده می دانند؟ چرا ما تا به حال شاهد بروز چنین جریانی از طرف جامعه ی همجنسگرا نبوده ایم ؟ تازه اگر هم چنین باشد تکلیف زن های همجنسگرا چه می شود؟ به نظر شما آنها چه چیز را منبع نفرت می دانند؟ شاید آنها هم از مردها بیزار باشند به دلیل فلان نقصانی که در اندامشان نسبت به مردها احساس می کنند!!

  • پیام فیلی

    خانم شهرنوش عزیز سپاس که وقت گذاشتید و اینقدر موشکافانه از داستان من نوشتید . اما اجازه بدهید از خوانندگان این متن بخواهم که آن را با حذف گرایش جنسی نویسنده ی داستان بخوانند و بگذارند گرایش جنسی ابهام برانگیز من همچنان در سایه ی گمانه زنی های بی پایان بماند . بخت یار و برقرار باشید ... دوستدار شما / پیام فیلی

  • مهدی عقیلی

    چگونه داستان یک جوان تازه کار را برداشته اید اینگونه نقدی کرده اید و آن را به همه همجنسگرایان تعمیم داده اید آیا نمی دانید احساسهایی سکشوالیته بسیار گوناگون و پیچیده است نظریات شخصی خود را به نام نقد به خورد مردم می دهید

  • کاربر مهمانsepehr

    <p>خانم پارسی پور داستان پیام فیلی همجنسگراست، همجنسگرایی مستقل است، با ویژگی های خودش، شما لازم است که همجنسگرایی را بشناسید نه تعدادی آدم را که همجنسگرا هستند، همجنسگرایی از غار تا حال آنقدر در خفقان بوده که &nbsp;***شما باید وقت بیشتری برایش خرج کنید.صرف مواجه شدنتان با بحث های حقوق بشری همجنسگرایان همجنسگرایی را نمی شناسید؛ همجنسگرایی کپی نمی کند حتی اگر زاییدن را دوست بدارد یا آرزو کند، چه اگر برخی همجنسگرایان بخواهند دقیقن حس یک زن را در زاییش داشته باشند هنوز در رنگی از رنگین کمان شان پذیرفته اند، شما که پذیرا نبودید، آن دم که حس کردید حق یک مرد همجنسگرا را در زاییدن از او گرفته اید پیشاپیش مرزبندی درونی شده ی تان را انجام داده اید، یا او باید بزاید یا شمای ِ&quot;زن&quot;. برای مثال زاییدن برای من ِ همجنسگرا تنها به بیرون دادن یک نوزاد نیست، برای من حس باور کردن پارتنرم همان حس زاییدن من است،اصلن از زمانیست که کودکی را بتوانم تربیت و بزرگ کنم، زاییدن نقطه ی آغاز و پایانی برای من ندارد قبل و بعد و باور کننده و باور شونده ای ندارد، اینها دم دستی ترین حس های واقعی من ِ همجنسگرا از زاییدن است خانم پارسی. نقد شما برای من فال قهوه خوانی را تداعی می کرد، ترس های شما بسیار غیر واقعی، ساختگی و بی ربط بود...تا جایی که وقتی به این سطر رسیدم &quot; &quot;در جوار این میل شدید به بارور شدن و زائیدن از مسئله وحشتناکی نیز گفتار در میان می&zwnj;آید. می&zwnj;گوید: بلند می&zwnj;شوم. شراب اخناتون را لاجرعه سر می&zwnj;کشم و با خودم فکر می&zwnj;کنم که در آسمان اسرائیل چند خورشید همزمان می&zwnj;درخشد؟&quot; گمان کردم الان است که بگویید نگران مصرف الکل ِ شخص باردار برای جنین اش هستید. گفته اید &quot;تمایلی مخفی در راوی دیده می&zwnj;شود که هر طور ممکن باشد پکر را وابدارد به همجنس&zwnj;گرایی&quot; من می گویم که درست می گویید، یک قاشق عسلی را که شما دگرجنسگراها از همان غار تا حال هر روزه در ابعاد هیولا وار به خورد ما می دهید نوش کنید، همانطور که شاید ما دگرجنسگرا شدیم شما هم همجنسگرا شوید. خانم پارسی پور، ما همجنسگرایان هیچ چیز جز حق برابر انسانی با دگرجنسگراها را در همه ی زمینه ها آرزو نمی کنیم و تا برآورده نشدن آن وجود خود را خورده شده می بینیم نه یک دو سه چیز را.</p>