ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

پنجره‌ای به طبیعت

<p>پانته&zwnj;آ بهرامی - آثار اخیر مینا حمیدی، نقاش ایرانی مقیم تورنتو، با آبستره درآمیخته است. او که فارغ&zwnj;التحصیل کار&zwnj;شناسی در رشته ادبیات از دانشگاه فردوسی&zwnj;ست، از دو دهه پیش نقاشی را به طور جدی شروع کرده است.</p> <!--break--> <p><img alt="" align="middle" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/musicicon_14.jpg" /></p> <p>حمیدی در خانواده&zwnj;ای هنرمند، با پدری پیانونواز و خواهری نقاش پرورش پیدا کرد. آثار مینا حمیدی روندی از واقع&zwnj;گرایی (رئالیسم) به نقاشی انتزاعی (آبستره) را طی کرده و رنگ&zwnj;های انتزاعی آثارش از شادی و عشق به زندگی لبریز است. <br /> &nbsp;</p> <p>مینا حمیدی یک دهه پیش به کانادا مهاجرت کرد و پنجره&zwnj;ای در آپارتمانش در تورنتو که به سوی طبیعت باز می&zwnj;شد، به رابطه این هنرمند با دنیای بیرونی نقاشی&zwnj;هایش شکل داد. او از گذشته&zwnj;های دور و از آغاز کارش می&zwnj;گوید:</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>از واقع&zwnj;گرایی تا انتزاع در گستره یک دهه</strong></p> <p>&nbsp;</p> <p><img alt="" align="left" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/patminah02.jpg" />مینا حمیدی- حدوداً ۲۰ سال پیش به&zwnj;طور پیگیر به دنبال هنر رفتم. اول نقاشی را آغاز و در کنار آن آواز را شروع کردم. با اساتید خوبی که در مشهد نقاشی مدرن درس می&zwnj;دادند، کار کردم. من با طراحی و نقاشی شروع کردم، ولی با نگاه کاملاً مدرن به نقاشی؛&nbsp;و من همه این سال&zwnj;ها دوست داشتم به انتزاع (آبستره) برسم که البته خیلی طول کشید. حدود ۱۰ سال من نمی&zwnj;توانستم از قید موضوع بیرون بیایم. <br /> &nbsp;</p> <p>از قید موضوع خارج شدن برای مینا حمیدی چه مفهومی دارد، نقطه آغازین کار او رئالیسم بود، کشیدن پرتره، اشیاء و طبیعت آنگونه که وجود دارند، هنرمند ایرانی مقیم تورنتو دغدغه&zwnj;های نقاشی خود در آن دوره را اینگونه ترسیم می&zwnj;کند: <br /> &nbsp;</p> <p>نگاهم کاملاً مدرن بود، ولی همیشه موضوع داشتم. یعنی باید فکر می&zwnj;کردم که مثلاً اینجا یک میز باشد، اینجا یک پرتره باشد، یا یک درخت باشد. به هر حال موضوعی داشته باشد. حالا یا موضوع&zwnj;هایی از درونم، مثل&zwnj;&zwnj; همان زن&zwnj;های بی&zwnj;چهره&zwnj;ام که در واقع حسی بود که نسبت به زن در جامعه خودم در آن زمان داشتم: زن&zwnj;های بی&zwnj;صورت. بیشتر آثار زنهای بی&zwnj;صورت که یک جورایی میان زمین و آسمان بودند، یعنی حتی پایشان هم روی زمین نبود، متعلق به این دوره هستند. <br /> &nbsp;</p> <p><img alt="" align="left" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/patminah03.jpg" />نمی&zwnj;دانستم این&zwnj;ها واقعی هستند یا اصلاً حضور دارند یا نه. زن&zwnj;ها آن شکلی بودند. زنانگییی که نمی&zwnj;دانی خوب است یا دردناک است یا این زنانگی را باید نشان داد یا باید پنهانش کرد. بنا بر شرایطی که در ایران داشتم این مسائل موضوع ذهنی من در آن دوران بود. اما بعد&zwnj;ها آرام آرام بعد از اینکه مهاجرت کردم، ۱۱ سال پیش آمدم کانادا، پنجره&zwnj;ی بزرگی داشتم که آسمان&zwnj;های عجیب تورنتو را در قاب آن می&zwnj;توانستم ببینم و آن رنگ&zwnj;های بی&zwnj;نظیری که در آن آسمان می&zwnj;دیدم. رنگ&zwnj;های پاییز تورنتو آنقدر در من تأثیر گذاشت که آرام آرام دیدم که می&zwnj;توانم آبستره کار کنم. و اینکه می&zwnj;گویید رنگ&zwnj;هایت این قدر زیاد و شاد و یک&zwnj;جورایی خام است، در واقع توانستم از آن خاکستری&zwnj;های خیلی خاکستری بیایم بیرون و برسم به رنگ&zwnj;های خام&zwnj;- پخته&zwnj;ای که بیشتر در طبیعت می&zwnj;بینی، بیشتر به&zwnj;خصوص در آسمان بعد از باران. <br /> &nbsp;</p> <p>و بعد هم که زندگیم آبستره شد. حرکت، مهاجرت و حل شدن در جامعه و مثل بقیه رفتن در جامعه. آبستره شد، اتفاق افتاد و نقاشی&zwnj;هایم خوشبختانه همانی شد که بیشتر خودم راضی&zwnj;ام و دوستش دارم. یعنی شد&zwnj;&zwnj; همان عناصری در تصویر که حرف می&zwnj;زند. البته من هر دو سبک را کار کردم، بسیاری فکر می&zwnj;کنند مثلاً نقاشی آبستره کاری ندارد، خب یک خطی گذاشته و یک رنگی. نقطه کلیدی آنجاست که <img alt="" align="right" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/patminah04.jpg" />بتوانی با همین خطوط و رنگ&zwnj;ها ارتباط برقرار کنی، بدون آنکه موضوع معینی داشته باشد که برای بیننده تو شناخته شده باشد. برای مثال وقتی یک زن می&zwnj;کشید که حتی صورت هم ندارد، مخاطب می&zwnj;تواند با موضوع شما ارتباط برقرار کند. اما در آبستره شما فقط با ابزار خود نقاشی، بدون ادبیاتش که به نظر من موضوع می&zwnj;شود، باه&zwnj;مان خط، فرم، رنگ، تیره و روشن می&zwnj;خواهید احساساتتان را بیان کنید و مخاطب داشته باشید. <br /> &nbsp;</p> <p>مینا حمیدی در روند کارش از رئالیسم به آبستره رسید، برخی از هنرمندان بر این باورند که طی کردن این روند برای یک نقاش الزاماً لازم نیست ولی مینا حمیدی معتقد است رسیدن به آبستره نیاز به گذار از رئالیسم دارد: <br /> &nbsp;</p> <p><img alt="" align="right" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/patminah05.jpg" />به نظر من لازم است که مراحل قدم به قدم انجام شود. یعنی باید من اول بتوانم یک چیزی را عین خودش بسازم که بعد بتوانم از توی آن انتزاع کنم، چیزهایی که می&zwnj;خواهم نگه دارم و آن قدر این انتزاع انجام می&zwnj;شود تا اینکه دیگر شما از اول می&zwnj;توانید آبستره کار کنید. به نظر من محکم&zwnj;تر است وقتی شما رئالیسم کار می&zwnj;کنید که از آنجا حرکت کرده و آمده رسیده به آبستره. نقاشی محکم&zwnj;تری&zwnj;ست، تصویر محکم&zwnj;تری&zwnj;ست و اثر هنری محکم&zwnj;تر و ماندنی&zwnj;تری&zwnj;ست تا اینکه از اول شروع کنید به آبستره کار کردن. در این صورت فضای بازی و تجربی کافی نخواهید داشت. <br /> &nbsp;</p> <p>به&zwnj;نظرم این موضوع در رشته&zwnj;های دیگر هنری نیز صادق است. مطمئنم که در موسیقی الفبا را باید از&zwnj; همان قدیم، از همان پایه&zwnj;ها شروع کنی، تکه تکه بیایی و هی آزاد شوی در حرکت تا برسی به مرحله عالی&zwnj;تر. در همه رشته&zwnj;های هنری نیز این&zwnj;گونه است. در شعر شما می&zwnj;بینید که چه طوری شاعر حرکت می&zwnj;کند، می&zwnj;آید تا به آنجایی می&zwnj;رسد که پست مدرنیسم است و می&zwnj;تواند آزاد کار کند. البته خیلی&zwnj;ها دوست ندارند، ولی من دوستش دارم و فکر می&zwnj;کنم این نشانه حرکت هنرمند است که به جلو می&zwnj;رود. چون زندگی حرکت می&zwnj;کند. <br /> &nbsp;</p> <p><strong>آزادی و تغییر در هنر<br /> </strong></p> <p>&nbsp;</p> <p><img alt="" align="left" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/patminah06.jpg" />می&zwnj;توان آبستره را نوعی آزادی در هنر تعبیر کرد، یعنی نقاش به مرحله&zwnj;ای می&zwnj;رسد که می&zwnj;تواند خودش را آزاد حس کند و خودش را بیان کند. مینا حمیدی در پیوند با این نوع آزادی در هنر می&zwnj;گوید: <br /> &nbsp;</p> <p>آبستره را می&zwnj;توان با آزادی و حتی تحول پیوند داد. یعنی مثل خود زندگی. یعنی نگرش&zwnj;های ما به فرهنگ و زندگی تغییر می&zwnj;کند. الان من دیگر نمی&zwnj;توانم مثل مادرم زندگی کنم. برای اینکه اصلاً جهان تغییر کرده است. جهان هنر هم باید تغییر کند، رو به جلو برود. هنرمند باید آزاد شود و وظیفه ما به عنوان هنرمند این است که از راه&zwnj;هایی وارد شویم که مردم را هم به این نگاه جدید به هنر عادت دهیم.</p> <p>&nbsp;</p> <p>اما در خود این هنرمند چه تحولی رخ داده که این مرحله را طی نموده و از رئالیسم به امپرسیونیستم رسیده؟ او در پاسخ می&zwnj;گوید:</p> <p>&nbsp;</p> <p>این خیلی سئوال جالبی&zwnj;ست. من همیشه فکر می&zwnj;کنم هنرمند&zwnj;ها، گاهی فکر می&zwnj;کنم طفلک&zwnj;ها، چون دستشان خیلی روست. یعنی شما وقتی یک خانم یا آقای هنرمندی را می&zwnj;بینید، کافی&zwnj;ست به اثر هنریش به دقت نگاه کنید، همه درونش را می&zwnj;توانید آنجا ببینید. اگر هنر است، تا در درون خود آدم اتفاق نیفتد، به نظر من در اثرش هیچ تغییری ایجاد نمی&zwnj;شود. من همین آمدنم به ماورای آب&zwnj;ها، آمدنم به یک فضای باز، دیدن این همه رنگ، تغییراتی که در زندگی خصوصی&zwnj;ام بعد از این پیش آمد، مجبور شدم با زندگی حرکت کنم، دیگر به چیزی چنگ نینداختم. و خب اینجا زیباست. اگر ایران بودم، یک چیزهایی آنجا داشتم که اینجا <img alt="" align="left" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/patminah07.jpg" />نداشتم. پس این روند به من کمک کرد که خودم آبستره شدم. مثل یک برگ روی آب. تا این اتفاق نیفتد، نمی&zwnj;توانی آزاد کار کنی. نمی&zwnj;توانی آزاد نقاشی کنی. باید در خودت این احساس آزادی را به نظر من تجربه کرده باشی که در نقاشی&zwnj;ات مشخص شود. و من این را احساس می&zwnj;کنم. الان این را کاملاً دوست دارم و در نقاشی&zwnj;هایم خیلی مشخص است. بدون آن من فکر می&zwnj;کنم اصلاً هیچوقت نمی&zwnj;توانستم از قید موضوع بیرون بیایم. <br /> &nbsp;</p> <p>زندگی خصوصی هر هنرمندی بر اثرش تأثیر می&zwnj;گذارد، مینا حمیدی از همسرش جدا شده، دو فرزندش که در کانادا هستند به کار و تحصیل مشغول&zwnj;اند. این رهایی به نوعی رهایی او در آثارش انجامیده، به قول خودش: &laquo;من کاملاً با خودم هستم، با کتاب&zwnj;هایم هستم، با بوم نقاشی&zwnj;ام هستم، با موسیقی&zwnj;هایم هستم. خودم هستم و این اتفاق باعث شده که در نقاشی&zwnj;ام هم بتوانم خودم باشم، آزاد، بدون این درگیری که حالا مثلاً می&zwnj;خواهم یک خانم بکشم یا یک درخت بکشم. با فرم&zwnj;ها، با خط&zwnj;ها و با رنگ&zwnj;ها احساسم را بیان می&zwnj;کنم.&raquo; <br /> &nbsp;</p> <p><strong>تأثیر شرایط اجتماعی بر هنرمند<br /> </strong></p> <p>&nbsp;</p> <p>مینا حمیدی معتقد است یک هنرمند آن قدر با اجتماع و مسائل اجتماعش آغشته است که نمی&zwnj;تواند حرفی غیر از آن&zwnj;ها بزند. او می&zwnj;گوید:&nbsp;<br /> &nbsp;</p> <p><img alt="" align="left" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/patminah08.jpg" />&laquo;آنجا مسائلم چیزی دیگری بود. شاید بتوانم بگویم تأثیر مهاجرت در هنرمند است، اینکه بتواند فضای قبلی خودش را حفظ کند، خُب خیلی مهم است. هنرمندانی که آثارشان با کلام ارتباط مستقیم دارد مثل شاعر یا بازیگران خیلی برایشان سخت&zwnj;تر است، بسیاری از آنان از جامعه&zwnj;شان قطع می&zwnj;شوند، چون ابزار کارشان را از دست می&zwnj;دهند.<br /> &nbsp;</p> <p>به نظر من هنرمند بیشتر از همه نسبت به هنر مسئول است. حواس آدم همیشه باید جمع باشد. اگر تو می&zwnj;خواهی حتی حرفی از مسائل اجتماعی سرزمین&zwnj;ات یا جایی که در آن زندگی می&zwnj;کنی، بیان کنی، باید تلطیف شده باشد. برای اینکه به نظر من وظیفه هنر این است. به خصوص در قرنی که ما در آن زندگی می&zwnj;کنیم. این قرن ماشینی که مردم این همه گرفتاری، درگیری و تنش دارند. <br /> &nbsp;</p> <p>به نظرم آن چیزی که انسان را نجات می&zwnj;دهد، هنر است. آن لطافتی که هنر با نگاه تلطیف&zwnj;شده به موضوعات زندگی می&zwnj;نگرد و وارد زندگی می&zwnj;کند. یعنی به نظر من هنرمند اول در قبال هنر مسئول است، در قبال زیبایی مسئول است. حتی اگر می&zwnj;خواهد چیزی را بیان کند، باید زیبا و تلطیف شده باشد. اگرنه <img alt="" align="left" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/patminah010.jpg" />تأثیر نمی&zwnj;کند. به نظر من اصلاً این هنر نیست که هنرمند برخی مسائلی را&zwnj;&zwnj; همان طور که هست یا کمی این&zwnj;ور و آن&zwnj;ور بیان کند. تأثیر خودش را ندارد.&raquo; <br /> &nbsp;</p> <p>هنرمندی که در ورای مرزهای کشورش زندگی می&zwnj;کند، دغدغه&zwnj;های ویژه و مشکلات خاص خود را دارد، از نظر مینا حمیدی مهم&zwnj;ترین این مشکلات چگونگی رویارویی با این واقعیت است که هنرمند مهاجر دیگر کمتر می&zwnj;تواند حرف جامعه خودش را بزند. او می&zwnj;گوید: <br /> &nbsp;</p> <p>&laquo;من که خودم را یک هنرمند ایرانی می&zwnj;دانم، دلم می&zwnj;خواهد خیلی از آنجا داشته باشم. یعنی سعی می&zwnj;کنم که ارتباطم را نگه دارم، حتماً سالی چند بار بروم ایران، مسائل را لمس کنم. ولی به هر حال چون اینجا زندگی می&zwnj;کنم، مقداری فاصله می&zwnj;افتد، مقداری کمرنگ می&zwnj;شود. این به نظر من یک مشکل است. به خصوص، همان&zwnj;طور که گفتم، برای آنهایی که ابزار کارشان با کلام است. آن&zwnj;ها خیلی بیشتر آسیب می&zwnj;بینند. ولی در عین حال به نظر من از یک&zwnj;طرف هم آزادی&zwnj;هایی پیدا می&zwnj;کنی که آزاد&zwnj;تر کار کنی. اگر حرفی داری می&zwnj;زنی، یا اگر می&zwnj;خواهی کار کنی. دلم می&zwnj;خواهد حتی اگر که حرفی می&zwnj;زنم،&zwnj;&zwnj; همان عشقی که مولانا می&zwnj;گوید باشد،&zwnj;&zwnj; همان رفاقتی که آنجا از آن حرف زده می&zwnj;شود، بتوانم یک روزی این رنگ&zwnj;های آبی، زرد، قرمز، نارنجی را به مردم بدهم. آن گرمایی که وجود دارد بین آدم&zwnj;ها و بین روابط آدم&zwnj;ها و واقعاً باید وجود داشته باشد. این&zwnj;ها را به مردم بدهم تا شاید بتوانم کمی دل تنهایی&zwnj;تان را رنگین کنم.&raquo;<br /> &nbsp;</p> <p><strong>ایمیل گزارشگر:</strong></p> <p>pantea. bahrami@yahoo. com<br /> &nbsp;</p> <p>عکس&zwnj;ها: پاتته&zwnj;آ بهرامی<br /> &nbsp;</p> <p><strong>در همین زمینه:<br /> </strong><a href="#http://radiozamaneh.com/taxonomy/term/2813">::&quot;گزارش&zwnj;های پانته&zwnj;آ بهرامی&nbsp;در رادیو زمانه::</a><br /> &nbsp;</p>

پانته‌آ بهرامی - آثار اخیر مینا حمیدی، نقاش ایرانی مقیم تورنتو، با آبستره درآمیخته است. او که فارغ‌التحصیل کار‌شناسی در رشته ادبیات از دانشگاه فردوسی‌ست، از دو دهه پیش نقاشی را به طور جدی شروع کرده است.

حمیدی در خانواده‌ای هنرمند، با پدری پیانونواز و خواهری نقاش پرورش پیدا کرد. آثار مینا حمیدی روندی از واقع‌گرایی (رئالیسم) به نقاشی انتزاعی (آبستره) را طی کرده و رنگ‌های انتزاعی آثارش از شادی و عشق به زندگی لبریز است.
 

مینا حمیدی یک دهه پیش به کانادا مهاجرت کرد و پنجره‌ای در آپارتمانش در تورنتو که به سوی طبیعت باز می‌شد، به رابطه این هنرمند با دنیای بیرونی نقاشی‌هایش شکل داد. او از گذشته‌های دور و از آغاز کارش می‌گوید:

از واقع‌گرایی تا انتزاع در گستره یک دهه

مینا حمیدی- حدوداً ۲۰ سال پیش به‌طور پیگیر به دنبال هنر رفتم. اول نقاشی را آغاز و در کنار آن آواز را شروع کردم. با اساتید خوبی که در مشهد نقاشی مدرن درس می‌دادند، کار کردم. من با طراحی و نقاشی شروع کردم، ولی با نگاه کاملاً مدرن به نقاشی؛ و من همه این سال‌ها دوست داشتم به انتزاع (آبستره) برسم که البته خیلی طول کشید. حدود ۱۰ سال من نمی‌توانستم از قید موضوع بیرون بیایم.
 

از قید موضوع خارج شدن برای مینا حمیدی چه مفهومی دارد، نقطه آغازین کار او رئالیسم بود، کشیدن پرتره، اشیاء و طبیعت آنگونه که وجود دارند، هنرمند ایرانی مقیم تورنتو دغدغه‌های نقاشی خود در آن دوره را اینگونه ترسیم می‌کند:
 

نگاهم کاملاً مدرن بود، ولی همیشه موضوع داشتم. یعنی باید فکر می‌کردم که مثلاً اینجا یک میز باشد، اینجا یک پرتره باشد، یا یک درخت باشد. به هر حال موضوعی داشته باشد. حالا یا موضوع‌هایی از درونم، مثل‌‌ همان زن‌های بی‌چهره‌ام که در واقع حسی بود که نسبت به زن در جامعه خودم در آن زمان داشتم: زن‌های بی‌صورت. بیشتر آثار زنهای بی‌صورت که یک جورایی میان زمین و آسمان بودند، یعنی حتی پایشان هم روی زمین نبود، متعلق به این دوره هستند.
 

نمی‌دانستم این‌ها واقعی هستند یا اصلاً حضور دارند یا نه. زن‌ها آن شکلی بودند. زنانگییی که نمی‌دانی خوب است یا دردناک است یا این زنانگی را باید نشان داد یا باید پنهانش کرد. بنا بر شرایطی که در ایران داشتم این مسائل موضوع ذهنی من در آن دوران بود. اما بعد‌ها آرام آرام بعد از اینکه مهاجرت کردم، ۱۱ سال پیش آمدم کانادا، پنجره‌ی بزرگی داشتم که آسمان‌های عجیب تورنتو را در قاب آن می‌توانستم ببینم و آن رنگ‌های بی‌نظیری که در آن آسمان می‌دیدم. رنگ‌های پاییز تورنتو آنقدر در من تأثیر گذاشت که آرام آرام دیدم که می‌توانم آبستره کار کنم. و اینکه می‌گویید رنگ‌هایت این قدر زیاد و شاد و یک‌جورایی خام است، در واقع توانستم از آن خاکستری‌های خیلی خاکستری بیایم بیرون و برسم به رنگ‌های خام‌- پخته‌ای که بیشتر در طبیعت می‌بینی، بیشتر به‌خصوص در آسمان بعد از باران.
 

و بعد هم که زندگیم آبستره شد. حرکت، مهاجرت و حل شدن در جامعه و مثل بقیه رفتن در جامعه. آبستره شد، اتفاق افتاد و نقاشی‌هایم خوشبختانه همانی شد که بیشتر خودم راضی‌ام و دوستش دارم. یعنی شد‌‌ همان عناصری در تصویر که حرف می‌زند. البته من هر دو سبک را کار کردم، بسیاری فکر می‌کنند مثلاً نقاشی آبستره کاری ندارد، خب یک خطی گذاشته و یک رنگی. نقطه کلیدی آنجاست که بتوانی با همین خطوط و رنگ‌ها ارتباط برقرار کنی، بدون آنکه موضوع معینی داشته باشد که برای بیننده تو شناخته شده باشد. برای مثال وقتی یک زن می‌کشید که حتی صورت هم ندارد، مخاطب می‌تواند با موضوع شما ارتباط برقرار کند. اما در آبستره شما فقط با ابزار خود نقاشی، بدون ادبیاتش که به نظر من موضوع می‌شود، باه‌مان خط، فرم، رنگ، تیره و روشن می‌خواهید احساساتتان را بیان کنید و مخاطب داشته باشید.
 

مینا حمیدی در روند کارش از رئالیسم به آبستره رسید، برخی از هنرمندان بر این باورند که طی کردن این روند برای یک نقاش الزاماً لازم نیست ولی مینا حمیدی معتقد است رسیدن به آبستره نیاز به گذار از رئالیسم دارد:
 

به نظر من لازم است که مراحل قدم به قدم انجام شود. یعنی باید من اول بتوانم یک چیزی را عین خودش بسازم که بعد بتوانم از توی آن انتزاع کنم، چیزهایی که می‌خواهم نگه دارم و آن قدر این انتزاع انجام می‌شود تا اینکه دیگر شما از اول می‌توانید آبستره کار کنید. به نظر من محکم‌تر است وقتی شما رئالیسم کار می‌کنید که از آنجا حرکت کرده و آمده رسیده به آبستره. نقاشی محکم‌تری‌ست، تصویر محکم‌تری‌ست و اثر هنری محکم‌تر و ماندنی‌تری‌ست تا اینکه از اول شروع کنید به آبستره کار کردن. در این صورت فضای بازی و تجربی کافی نخواهید داشت.
 

به‌نظرم این موضوع در رشته‌های دیگر هنری نیز صادق است. مطمئنم که در موسیقی الفبا را باید از‌ همان قدیم، از همان پایه‌ها شروع کنی، تکه تکه بیایی و هی آزاد شوی در حرکت تا برسی به مرحله عالی‌تر. در همه رشته‌های هنری نیز این‌گونه است. در شعر شما می‌بینید که چه طوری شاعر حرکت می‌کند، می‌آید تا به آنجایی می‌رسد که پست مدرنیسم است و می‌تواند آزاد کار کند. البته خیلی‌ها دوست ندارند، ولی من دوستش دارم و فکر می‌کنم این نشانه حرکت هنرمند است که به جلو می‌رود. چون زندگی حرکت می‌کند.
 

آزادی و تغییر در هنر

می‌توان آبستره را نوعی آزادی در هنر تعبیر کرد، یعنی نقاش به مرحله‌ای می‌رسد که می‌تواند خودش را آزاد حس کند و خودش را بیان کند. مینا حمیدی در پیوند با این نوع آزادی در هنر می‌گوید:
 

آبستره را می‌توان با آزادی و حتی تحول پیوند داد. یعنی مثل خود زندگی. یعنی نگرش‌های ما به فرهنگ و زندگی تغییر می‌کند. الان من دیگر نمی‌توانم مثل مادرم زندگی کنم. برای اینکه اصلاً جهان تغییر کرده است. جهان هنر هم باید تغییر کند، رو به جلو برود. هنرمند باید آزاد شود و وظیفه ما به عنوان هنرمند این است که از راه‌هایی وارد شویم که مردم را هم به این نگاه جدید به هنر عادت دهیم.

اما در خود این هنرمند چه تحولی رخ داده که این مرحله را طی نموده و از رئالیسم به امپرسیونیستم رسیده؟ او در پاسخ می‌گوید:

این خیلی سئوال جالبی‌ست. من همیشه فکر می‌کنم هنرمند‌ها، گاهی فکر می‌کنم طفلک‌ها، چون دستشان خیلی روست. یعنی شما وقتی یک خانم یا آقای هنرمندی را می‌بینید، کافی‌ست به اثر هنریش به دقت نگاه کنید، همه درونش را می‌توانید آنجا ببینید. اگر هنر است، تا در درون خود آدم اتفاق نیفتد، به نظر من در اثرش هیچ تغییری ایجاد نمی‌شود. من همین آمدنم به ماورای آب‌ها، آمدنم به یک فضای باز، دیدن این همه رنگ، تغییراتی که در زندگی خصوصی‌ام بعد از این پیش آمد، مجبور شدم با زندگی حرکت کنم، دیگر به چیزی چنگ نینداختم. و خب اینجا زیباست. اگر ایران بودم، یک چیزهایی آنجا داشتم که اینجا نداشتم. پس این روند به من کمک کرد که خودم آبستره شدم. مثل یک برگ روی آب. تا این اتفاق نیفتد، نمی‌توانی آزاد کار کنی. نمی‌توانی آزاد نقاشی کنی. باید در خودت این احساس آزادی را به نظر من تجربه کرده باشی که در نقاشی‌ات مشخص شود. و من این را احساس می‌کنم. الان این را کاملاً دوست دارم و در نقاشی‌هایم خیلی مشخص است. بدون آن من فکر می‌کنم اصلاً هیچوقت نمی‌توانستم از قید موضوع بیرون بیایم.
 

زندگی خصوصی هر هنرمندی بر اثرش تأثیر می‌گذارد، مینا حمیدی از همسرش جدا شده، دو فرزندش که در کانادا هستند به کار و تحصیل مشغول‌اند. این رهایی به نوعی رهایی او در آثارش انجامیده، به قول خودش: «من کاملاً با خودم هستم، با کتاب‌هایم هستم، با بوم نقاشی‌ام هستم، با موسیقی‌هایم هستم. خودم هستم و این اتفاق باعث شده که در نقاشی‌ام هم بتوانم خودم باشم، آزاد، بدون این درگیری که حالا مثلاً می‌خواهم یک خانم بکشم یا یک درخت بکشم. با فرم‌ها، با خط‌ها و با رنگ‌ها احساسم را بیان می‌کنم.»
 

تأثیر شرایط اجتماعی بر هنرمند

مینا حمیدی معتقد است یک هنرمند آن قدر با اجتماع و مسائل اجتماعش آغشته است که نمی‌تواند حرفی غیر از آن‌ها بزند. او می‌گوید: 
 

«آنجا مسائلم چیزی دیگری بود. شاید بتوانم بگویم تأثیر مهاجرت در هنرمند است، اینکه بتواند فضای قبلی خودش را حفظ کند، خُب خیلی مهم است. هنرمندانی که آثارشان با کلام ارتباط مستقیم دارد مثل شاعر یا بازیگران خیلی برایشان سخت‌تر است، بسیاری از آنان از جامعه‌شان قطع می‌شوند، چون ابزار کارشان را از دست می‌دهند.
 

به نظر من هنرمند بیشتر از همه نسبت به هنر مسئول است. حواس آدم همیشه باید جمع باشد. اگر تو می‌خواهی حتی حرفی از مسائل اجتماعی سرزمین‌ات یا جایی که در آن زندگی می‌کنی، بیان کنی، باید تلطیف شده باشد. برای اینکه به نظر من وظیفه هنر این است. به خصوص در قرنی که ما در آن زندگی می‌کنیم. این قرن ماشینی که مردم این همه گرفتاری، درگیری و تنش دارند.
 

به نظرم آن چیزی که انسان را نجات می‌دهد، هنر است. آن لطافتی که هنر با نگاه تلطیف‌شده به موضوعات زندگی می‌نگرد و وارد زندگی می‌کند. یعنی به نظر من هنرمند اول در قبال هنر مسئول است، در قبال زیبایی مسئول است. حتی اگر می‌خواهد چیزی را بیان کند، باید زیبا و تلطیف شده باشد. اگرنه تأثیر نمی‌کند. به نظر من اصلاً این هنر نیست که هنرمند برخی مسائلی را‌‌ همان طور که هست یا کمی این‌ور و آن‌ور بیان کند. تأثیر خودش را ندارد.»
 

هنرمندی که در ورای مرزهای کشورش زندگی می‌کند، دغدغه‌های ویژه و مشکلات خاص خود را دارد، از نظر مینا حمیدی مهم‌ترین این مشکلات چگونگی رویارویی با این واقعیت است که هنرمند مهاجر دیگر کمتر می‌تواند حرف جامعه خودش را بزند. او می‌گوید:
 

«من که خودم را یک هنرمند ایرانی می‌دانم، دلم می‌خواهد خیلی از آنجا داشته باشم. یعنی سعی می‌کنم که ارتباطم را نگه دارم، حتماً سالی چند بار بروم ایران، مسائل را لمس کنم. ولی به هر حال چون اینجا زندگی می‌کنم، مقداری فاصله می‌افتد، مقداری کمرنگ می‌شود. این به نظر من یک مشکل است. به خصوص، همان‌طور که گفتم، برای آنهایی که ابزار کارشان با کلام است. آن‌ها خیلی بیشتر آسیب می‌بینند. ولی در عین حال به نظر من از یک‌طرف هم آزادی‌هایی پیدا می‌کنی که آزاد‌تر کار کنی. اگر حرفی داری می‌زنی، یا اگر می‌خواهی کار کنی. دلم می‌خواهد حتی اگر که حرفی می‌زنم،‌‌ همان عشقی که مولانا می‌گوید باشد،‌‌ همان رفاقتی که آنجا از آن حرف زده می‌شود، بتوانم یک روزی این رنگ‌های آبی، زرد، قرمز، نارنجی را به مردم بدهم. آن گرمایی که وجود دارد بین آدم‌ها و بین روابط آدم‌ها و واقعاً باید وجود داشته باشد. این‌ها را به مردم بدهم تا شاید بتوانم کمی دل تنهایی‌تان را رنگین کنم.»
 

ایمیل گزارشگر:

pantea. bahrami@yahoo. com
 

عکس‌ها: پاتته‌آ بهرامی
 

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • ملیحه

    برای من که نقاشی میکنم و یک جورایی در میانه راه هستم و درگیر همان موضوعاتی که میناحمیدی عزیز مطرح کرده، خواندن این گزارش برایم بسیار مفید بود. تعبیر بسیار جالبی را مطرح کرده اند : مثل یک برگ روی آب. تا این اتفاق نیفتد، نمی‌توانی آزاد کار کنی. نمی‌توانی آزاد نقاشی کنی. دقیقا چیزی که الان مرا درگیر خود کرده است. این که در کارم آزادی وجود ندارد... سپاسگذارم.