ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

جاودانگی و غلبه زمان بر مکان

<p>شهرنوش پارسی&zwnj;پور - گفتیم که مار و رنگین&zwnj;کمان برای بومیان استرالیا هم&zwnj;هویت هستند. داستان&zwnj;های زیادی درباره این هم&zwnj;هویتی شکل گرفته است. هر انسان استرالیایی ممکن است با دیدن یک مار در رویاهایی فروبرود که درک حالت آن برای دیگران غیر ممکن است.</p> <p>&nbsp;</p> <p><a href="http://www.zamahang.com/podcast/2010/20110916_Shahrnush_Assatir_Austoralia_No_27.mp3"><img alt="" align="middle" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/musicicon_14.jpg" /></a></p> <p>در اینجا یکی از این داستان&zwnj;ها واگو می&zwnj;شود: &quot;نیروی نرینه خوی&quot; مار رنگین&zwnj;کمان در یکی از بزرگ&zwnj;ترین اساطیر بنیادی فرهنگ، اجتماع و زندگی بومیان با نیروی مادینه ملاقات می&zwnj;کند. &quot;روزی در جریان ژرف&zwnj;ترین زمان رؤیا دو خواهر در کنار یکدیگر در کنار اقیانوس که امواجش روی یکدیگر می&zwnj;افتاد قدم می&zwnj;زدند و کاملاً خیس آب به ساحل آرنهایم&zwnj;لند رسیدند که امروز خلیج تریال نام دارد. خواهر بزرگ&zwnj;تر بچه&zwnj;ای را در گهواره حمل می&zwnj;کرد و خواهر کوچک&zwnj;تر باردار بود. آنان هر کدام زوبینی داشتند و هر چه به شمال نزدیک&zwnj;تر می&zwnj;شدند روشن&zwnj;تر می&zwnj;شد که زوبین وسیله&zwnj;ای برای شکار است. آن&zwnj;ها چند حیوان را برای خوراک خود کشتند و این گوشت&zwnj;ها را با گیاهان و میوه&zwnj;هایی که جمع کرده بودند آمیختند. در سر راه به تمامی گیاهان و حیواناتی که می&zwnj;دیدند نامی نهادند و به هر چیر که تا آن زمان در بی&zwnj;معنایی سرگردان بود معنا و شکلی بخشیدند. عاقبت زمان زایش خواهر کوچک&zwnj;تر نزدیک شد. <br /> &nbsp;</p> <p>خواهرش جایی را در کنار گودال آب فراهم کرد. آتشی فراهم کرد و رفت تا خوراکی برای خواهرش درست کند. اما هر بار حیوانی را کشت و کوشید تا آن را بپزد، حیوان به سادگی از میان شعله&zwnj;ها جهید و در آبگیر پرید. آنچه که زن نمی&zwnj;دانست این بود که یولونگور (مار رنگین&zwnj;کمان)، که نرینه بود، در زیر سطح آب&zwnj;ها خوابیده بود. او صاحب تمام شکارهای منطقه بود. حالا مار بی&zwnj;اعتناء به همه است که ناگهان خواهر بزرگ&zwnj;تر در حاشیه آب شکاری را که در حال گریز بود، تعقیب کرد. در آن موقع زن در عادت ماهیانه بود، و&zwnj;&zwnj; همان&zwnj;طور که در این موارد اتفاق می&zwnj;افتد هنگامی که وارد آب شد چند قطره خون در آب افتاد، مار خشگین از خواب بیدار شد. موج زنان به سطح آب آمد، که در نتیجه سیل زمین را فرا گرفت. او عمودی روی دمش ایستاد و با خشم رو به آسمان بلند شد. سپس با خشم به سوی دو زنی که خلوت او را به هم ریخته بودند فرود آمد. آنان با این امید که خشم او را برطرف کنند رقصیدند و آواز خواندند، اما کوشش&zwnj;هایشان به هیچ جا نرسید. یولونگور دهانش را باز کرد و هردو زن و بچه&zwnj;هایشان را بلعید. مارهای دیگر که از سر و صدای ایجاد شده از خواب بیدار شده بودند از او درباره آنچه که اتفاق افتاده بود پرسیدند. یولونگور به دروغ گفت که کانگوروئی را گرفته و خورده است، اما هیچکس آنچه را که او می&zwnj;گفت باور نکرد. عاقبت مجبور شد اعتراف کند که دو زن و بچه&zwnj;هایشان را خورده است. <br /> &nbsp;</p> <blockquote> <p>&nbsp;<img alt="" align="middle" width="200" height="138" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/nz-hongi.jpg" /> شهرنوش پارسی&zwnj;پور - انسان در هر نسلی تمامی خاطرات نسل&zwnj;های گذشته را تکرار می&zwnj;کند.</p> </blockquote> <p>تازه حرفش را تمام کرده بود که باد موسمی باران وزید و او را با توفانی که به راه انداخت زیر ضربه گرفت و بارانی تند باریدن گرفت. یولونگور مجبور شد در برابر حملات بی&zwnj;امان و بی&zwnj;رحمانه او به پائین بخزد؛ او در عذابی عظیم دو خواهر و بچه&zwnj;هایشان را بالا آورد. آنان در لانه مورچه&zwnj;ها افتادند، که چون مورچه&zwnj;ها با خشم آن&zwnj;ها را می&zwnj;گزیدند به سرعت به زندگی بازگشتند. در این احوال یولونگور به خفت و خواری خزید و به سوی کنامش، بیللالونگ رفت. <br /> &nbsp;</p> <p>نظر محققان این است که این دو خواهر دختران کوناپی پی پیرزن هستند. این شخصیت که در اصل &quot;مادر زمین&quot; تلقی می&zwnj;شد، رقیب و مدعی مادینه در برابر قدرت آفریننده کهن الگوی &quot;مار رنگین&zwnj;کمان&quot; است که نرینه می&zwnj;باشد. در بعضی از سنت&zwnj;ها این پیرزن به مثابه نیای شناخته شده باستانی مورد احترام بود، و گاهی شکل یک پیرزن یا دختر دم بختش را به خود می&zwnj;گیرد. به هرحال به طور معمول زن و مار رنگین&zwnj;کمان به مثابه ثنویتی که نمایشگران اصل&zwnj;های نرینگی و مادینگی بوده و نزدیکیشان باعث شکل&zwnj;گیری زندگی و آفرینش همه موجودات می&zwnj;شود مورد احترام بوده&zwnj;اند. این اسطوره بر عمق زوج بودن مادینه و نرینه تأکید می&zwnj;ورزد. مار با بلعیدن بچه&zwnj;های پیرزن خرد و قدرتی عظیم را به خود منتقل می&zwnj;کند. از آن زمان است که مرد از زن پیش افتاد و نگهداری از زن به توسط مرد به دانش و قانون قبیله تبدیل &zwnj;شد.</p> <p>&nbsp;</p> <p>اما روشن است که پیروزی بدون دلیل و به طور کامل متعلق به یولونگور نیست. او نه می&zwnj;تواند قدرت باروری زنانه را داشته باشد، و نه قدرت مقاومت در برابر باران موسمی را دارد. زن&zwnj;ها که از شکم مار استفراق می&zwnj;شوند به زندگی بازمی&zwnj;گردند و روح آن&zwnj;ها هم جهت با روح مار زندگی می&zwnj;کند. اما مار را در حالی که به دلیل شکلش می&zwnj;توان با اندام باروری مرد هم&zwnj;هویت کرد، پیرزن و دختران آورنده&zwnj; بچه نمایشگر زهدان و قدرت تولید هستند. برای دوام زندگی هر دو اصل نرینه و مادینه ضروری&zwnj;ست. در طراحی اسطوره ابوریجینی هم مار و هم خواهران جا و مکانی برای خود دارند.&quot;<br /> &nbsp;</p> <p>اما من براین گمانم که این اسطوره معانی دیگری نیز می&zwnj;تواند داشته باشد. گرچه مار به اندام باروری مردانه شبیه است، اما حرکت دورانی&zwnj;اش ما را به یاد حرکت روز و شب می&zwnj;اندازد. در نتیجه خیلی طبیعی&zwnj;ست که انسان میان مار و زمان از سویی، و میان اصل نرینه و زمان &ndash; و لاجرم مار- از سویی دیگر رابطه برقرار کند. در این اسطوره دو خواهر در کنار هم هستند. این دو خواهر به نظر من کنایه از زمین و آسمان هستند که هر دو در حالت مکانیت خود ویژگی&zwnj;های زنانه را به ذهن می&zwnj;آورند. در اینجا از ناحیه نیروی نرینه زمان کوششی در بلعیدن زمین و آسمان صورت می&zwnj;گیرد، به زبان بهتر اسطوره می&zwnj;خواهد بگوید که زمین و آسمان در زمان جاری هستند. گرچه که زمان در آخرین تحلیل مجبور است آن&zwnj;ها را به بیرون از خودش پرتاب کند. اگر من بگویم میان این اسطوره و نظریه اینشتین که می&zwnj;کوشد زمان را بر مکان مسلط کند شباهتی وجود دارد آیا حرف مسخره&zwnj;ای زده&zwnj;ام؟ <br /> &nbsp;</p> <p>در اسطوره ابوریجینی مار دو خواهر را می&zwnj;بلعد. در فرضیه اینشتین زمان بر مکان غلبه می&zwnj;کند و جاودانگی میسر می&zwnj;شود. حالا می&zwnj;دانم که برخی از بابت آنچه نوشتم خشمگین می&zwnj;شوند، اما لطفاً یک لحظه به تئوری اینشتین به عنوان یک اسطوره نگاه کنید و شباهت را ببینید. خواهران در عین حال به تمامی حیوانات و گیاهان اسم می&zwnj;دهند. یعنی در حقیقت با این عمل عمق و ارتفاع و پهنه می&zwnj;سازند. مکان را در وجود می&zwnj;آورند. روشن است که در این حالت مار باریک زمان قادر نیست آن&zwnj;ها را هم ببلعد و هم هضم کند، بلکه مجبور است آن&zwnj;ها را به بیرون پرتاب کند. در نتیجه زمان و مکان در کنار هم معنا دارند و غلبه یکی بر دیگری ابداً ممکن نیست. بچه&zwnj;های زن&zwnj;ها را نیز می&zwnj;توان به تداوم داستان و اینکه دائم تکرار می&zwnj;شود تشبیه کرد. انسان در هر نسلی تمامی خاطرات نسل&zwnj;های گذشته را تکرار می&zwnj;کند.&nbsp;<br /> &nbsp;</p> <p>البته تا آنجا که اطلاع دارم در هند و در مصر باستان زمین نماد اصل نرینه و آسمان نماد اصل مادینه بوده است. شاید اگر تاریخ اسطوره&zwnj;ای تمامی زمین&zwnj;های باور و حاصلخیز را بررسی کنیم به همین نتیجه برسیم. در یک گورستان باستانی در مازندران می&zwnj;توان اندام&zwnj;های باروی بسیار بلند را دید که به سوی آسمان نشانه می&zwnj;روند. زمین حاصلخیز مازندران نیز می&zwnj;خواهد در اعماق خود یک نیروی نرینه بارورکننده را جست&zwnj;وجو کند. اما استرالیا که سرزمینی خشک و بری&zwnj;ست باید برعکس این حالت را به ذهن انسان متبادرکند. چنین است که زمان تلاش می&zwnj;کند تا مکان را ببلعد. <br /> &nbsp;</p> <p>در اینجا باید به آخرین مسئله در این بخش اشاره کرد و آن &quot;بلعیدن زن&quot; به وسیله مرد است. آیا این نشانه نوعی خاطره آدمخواری&zwnj;ست؟ آدمخواری در تمامی فرهنگ&zwnj;های باستانی به چشم می&zwnj;خورد. به یاد بیاوریم داستان خورده شدن تمامی خدایان را به وسیله کرونوس &ndash;خدای زمان- و اینکه پس از مدتی تمام بلعیده&zwnj;ها را دوباره باز پس&zwnj;می&zwnj;دهد.&emsp;</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>در همین زمینه:</strong></p> <p><a href="#http://radiozamaneh.com/taxonomy/term/6062">::اساطیر بومیان استرالیا به&nbsp;روایت و&nbsp;با تفسیرهای شهرنوش پارسی پور::</a><br /> &nbsp;</p>

شهرنوش پارسی‌پور - گفتیم که مار و رنگین‌کمان برای بومیان استرالیا هم‌هویت هستند. داستان‌های زیادی درباره این هم‌هویتی شکل گرفته است. هر انسان استرالیایی ممکن است با دیدن یک مار در رویاهایی فروبرود که درک حالت آن برای دیگران غیر ممکن است.

در اینجا یکی از این داستان‌ها واگو می‌شود: "نیروی نرینه خوی" مار رنگین‌کمان در یکی از بزرگ‌ترین اساطیر بنیادی فرهنگ، اجتماع و زندگی بومیان با نیروی مادینه ملاقات می‌کند. "روزی در جریان ژرف‌ترین زمان رؤیا دو خواهر در کنار یکدیگر در کنار اقیانوس که امواجش روی یکدیگر می‌افتاد قدم می‌زدند و کاملاً خیس آب به ساحل آرنهایم‌لند رسیدند که امروز خلیج تریال نام دارد. خواهر بزرگ‌تر بچه‌ای را در گهواره حمل می‌کرد و خواهر کوچک‌تر باردار بود. آنان هر کدام زوبینی داشتند و هر چه به شمال نزدیک‌تر می‌شدند روشن‌تر می‌شد که زوبین وسیله‌ای برای شکار است. آن‌ها چند حیوان را برای خوراک خود کشتند و این گوشت‌ها را با گیاهان و میوه‌هایی که جمع کرده بودند آمیختند. در سر راه به تمامی گیاهان و حیواناتی که می‌دیدند نامی نهادند و به هر چیر که تا آن زمان در بی‌معنایی سرگردان بود معنا و شکلی بخشیدند. عاقبت زمان زایش خواهر کوچک‌تر نزدیک شد.
 

خواهرش جایی را در کنار گودال آب فراهم کرد. آتشی فراهم کرد و رفت تا خوراکی برای خواهرش درست کند. اما هر بار حیوانی را کشت و کوشید تا آن را بپزد، حیوان به سادگی از میان شعله‌ها جهید و در آبگیر پرید. آنچه که زن نمی‌دانست این بود که یولونگور (مار رنگین‌کمان)، که نرینه بود، در زیر سطح آب‌ها خوابیده بود. او صاحب تمام شکارهای منطقه بود. حالا مار بی‌اعتناء به همه است که ناگهان خواهر بزرگ‌تر در حاشیه آب شکاری را که در حال گریز بود، تعقیب کرد. در آن موقع زن در عادت ماهیانه بود، و‌‌ همان‌طور که در این موارد اتفاق می‌افتد هنگامی که وارد آب شد چند قطره خون در آب افتاد، مار خشگین از خواب بیدار شد. موج زنان به سطح آب آمد، که در نتیجه سیل زمین را فرا گرفت. او عمودی روی دمش ایستاد و با خشم رو به آسمان بلند شد. سپس با خشم به سوی دو زنی که خلوت او را به هم ریخته بودند فرود آمد. آنان با این امید که خشم او را برطرف کنند رقصیدند و آواز خواندند، اما کوشش‌هایشان به هیچ جا نرسید. یولونگور دهانش را باز کرد و هردو زن و بچه‌هایشان را بلعید. مارهای دیگر که از سر و صدای ایجاد شده از خواب بیدار شده بودند از او درباره آنچه که اتفاق افتاده بود پرسیدند. یولونگور به دروغ گفت که کانگوروئی را گرفته و خورده است، اما هیچکس آنچه را که او می‌گفت باور نکرد. عاقبت مجبور شد اعتراف کند که دو زن و بچه‌هایشان را خورده است.
 

  شهرنوش پارسی‌پور - انسان در هر نسلی تمامی خاطرات نسل‌های گذشته را تکرار می‌کند.

تازه حرفش را تمام کرده بود که باد موسمی باران وزید و او را با توفانی که به راه انداخت زیر ضربه گرفت و بارانی تند باریدن گرفت. یولونگور مجبور شد در برابر حملات بی‌امان و بی‌رحمانه او به پائین بخزد؛ او در عذابی عظیم دو خواهر و بچه‌هایشان را بالا آورد. آنان در لانه مورچه‌ها افتادند، که چون مورچه‌ها با خشم آن‌ها را می‌گزیدند به سرعت به زندگی بازگشتند. در این احوال یولونگور به خفت و خواری خزید و به سوی کنامش، بیللالونگ رفت.
 

نظر محققان این است که این دو خواهر دختران کوناپی پی پیرزن هستند. این شخصیت که در اصل "مادر زمین" تلقی می‌شد، رقیب و مدعی مادینه در برابر قدرت آفریننده کهن الگوی "مار رنگین‌کمان" است که نرینه می‌باشد. در بعضی از سنت‌ها این پیرزن به مثابه نیای شناخته شده باستانی مورد احترام بود، و گاهی شکل یک پیرزن یا دختر دم بختش را به خود می‌گیرد. به هرحال به طور معمول زن و مار رنگین‌کمان به مثابه ثنویتی که نمایشگران اصل‌های نرینگی و مادینگی بوده و نزدیکیشان باعث شکل‌گیری زندگی و آفرینش همه موجودات می‌شود مورد احترام بوده‌اند. این اسطوره بر عمق زوج بودن مادینه و نرینه تأکید می‌ورزد. مار با بلعیدن بچه‌های پیرزن خرد و قدرتی عظیم را به خود منتقل می‌کند. از آن زمان است که مرد از زن پیش افتاد و نگهداری از زن به توسط مرد به دانش و قانون قبیله تبدیل ‌شد.

اما روشن است که پیروزی بدون دلیل و به طور کامل متعلق به یولونگور نیست. او نه می‌تواند قدرت باروری زنانه را داشته باشد، و نه قدرت مقاومت در برابر باران موسمی را دارد. زن‌ها که از شکم مار استفراق می‌شوند به زندگی بازمی‌گردند و روح آن‌ها هم جهت با روح مار زندگی می‌کند. اما مار را در حالی که به دلیل شکلش می‌توان با اندام باروری مرد هم‌هویت کرد، پیرزن و دختران آورنده‌ بچه نمایشگر زهدان و قدرت تولید هستند. برای دوام زندگی هر دو اصل نرینه و مادینه ضروری‌ست. در طراحی اسطوره ابوریجینی هم مار و هم خواهران جا و مکانی برای خود دارند."
 

اما من براین گمانم که این اسطوره معانی دیگری نیز می‌تواند داشته باشد. گرچه مار به اندام باروری مردانه شبیه است، اما حرکت دورانی‌اش ما را به یاد حرکت روز و شب می‌اندازد. در نتیجه خیلی طبیعی‌ست که انسان میان مار و زمان از سویی، و میان اصل نرینه و زمان – و لاجرم مار- از سویی دیگر رابطه برقرار کند. در این اسطوره دو خواهر در کنار هم هستند. این دو خواهر به نظر من کنایه از زمین و آسمان هستند که هر دو در حالت مکانیت خود ویژگی‌های زنانه را به ذهن می‌آورند. در اینجا از ناحیه نیروی نرینه زمان کوششی در بلعیدن زمین و آسمان صورت می‌گیرد، به زبان بهتر اسطوره می‌خواهد بگوید که زمین و آسمان در زمان جاری هستند. گرچه که زمان در آخرین تحلیل مجبور است آن‌ها را به بیرون از خودش پرتاب کند. اگر من بگویم میان این اسطوره و نظریه اینشتین که می‌کوشد زمان را بر مکان مسلط کند شباهتی وجود دارد آیا حرف مسخره‌ای زده‌ام؟
 

در اسطوره ابوریجینی مار دو خواهر را می‌بلعد. در فرضیه اینشتین زمان بر مکان غلبه می‌کند و جاودانگی میسر می‌شود. حالا می‌دانم که برخی از بابت آنچه نوشتم خشمگین می‌شوند، اما لطفاً یک لحظه به تئوری اینشتین به عنوان یک اسطوره نگاه کنید و شباهت را ببینید. خواهران در عین حال به تمامی حیوانات و گیاهان اسم می‌دهند. یعنی در حقیقت با این عمل عمق و ارتفاع و پهنه می‌سازند. مکان را در وجود می‌آورند. روشن است که در این حالت مار باریک زمان قادر نیست آن‌ها را هم ببلعد و هم هضم کند، بلکه مجبور است آن‌ها را به بیرون پرتاب کند. در نتیجه زمان و مکان در کنار هم معنا دارند و غلبه یکی بر دیگری ابداً ممکن نیست. بچه‌های زن‌ها را نیز می‌توان به تداوم داستان و اینکه دائم تکرار می‌شود تشبیه کرد. انسان در هر نسلی تمامی خاطرات نسل‌های گذشته را تکرار می‌کند. 
 

البته تا آنجا که اطلاع دارم در هند و در مصر باستان زمین نماد اصل نرینه و آسمان نماد اصل مادینه بوده است. شاید اگر تاریخ اسطوره‌ای تمامی زمین‌های باور و حاصلخیز را بررسی کنیم به همین نتیجه برسیم. در یک گورستان باستانی در مازندران می‌توان اندام‌های باروی بسیار بلند را دید که به سوی آسمان نشانه می‌روند. زمین حاصلخیز مازندران نیز می‌خواهد در اعماق خود یک نیروی نرینه بارورکننده را جست‌وجو کند. اما استرالیا که سرزمینی خشک و بری‌ست باید برعکس این حالت را به ذهن انسان متبادرکند. چنین است که زمان تلاش می‌کند تا مکان را ببلعد.
 

در اینجا باید به آخرین مسئله در این بخش اشاره کرد و آن "بلعیدن زن" به وسیله مرد است. آیا این نشانه نوعی خاطره آدمخواری‌ست؟ آدمخواری در تمامی فرهنگ‌های باستانی به چشم می‌خورد. به یاد بیاوریم داستان خورده شدن تمامی خدایان را به وسیله کرونوس –خدای زمان- و اینکه پس از مدتی تمام بلعیده‌ها را دوباره باز پس‌می‌دهد. 

در همین زمینه:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.