دستاوردهای زنان افغانستان شکننده است
شاهگل رضایی، دو دوره است که نماینده مردم در پارلمان افغانستان است. او همچنین کارشناس حقوق و علوم سیاسی و کارشناس ارشد سیاستگذاری و اداره عامه در دانشگاه کابل است.
شاهگل رضایی، نماینده مردم در پارلمان افغانستان است و کارشناس حقوق و علوم سیاسی و کارشناس ارشد سیاستگذاری و اداره عامه در دانشگاه کابل. بانو رضایی قبل از آنکه به عنوان نماینده مردم در پارلمان انتخاب شود، مدیر لیسهای در نسوان در ولسوالی جاغوری ولایت غزنی بود. حالا دو دوره است که به عنوان نماینده مردم در مجلس نمایندگان حضور دارد.
در ولایت غزنی در دو بخش میتوان وضعیت را بررسی کرد. از یک طرف در ولسوالیهای امن زمینه فراهم است برای حضور دختران در مکاتب و نهادهای تحصیلی و در خیلی از موارد مدیریت مکاتب هم توسط بانوان صورت میگیرد و همینگونه درعرصههای دیگر نیز زنان میتوانند فعالیت کنند، اما از طرف دیگر ولسوالیهای نا امن است. متأسفانه، در این ولسوالیها حتا زمینهی رفتن دختران در مکتب وجود ندارد. متأسفانه، ناامنی تأثیرگذار بوده حتا در ذهنیت آدمها. در ولسوالیهای امن، ذهنیت مردم حضور زنان در مکاتب، تحصیل و مسایل دیگر را پذیرفته است. مثلا در ولسوالی جاغوری، مالستان و ناهور، زنان فعالانه حضور دارند، اما در ولسوالیهایی مانند: اندر، گیلان و رشیدان هیچ زمینهای حتا برای فراگیری تعلیمات ابتدایی وجود ندارد. از لحاظ اقتصادی بازهم موضوع امنیت تأثیرگذار است. در ولایت غزنی وضعیتی را که ما بتوانیم اقتصاد منحصر به فرد زنان تلقی کنیم، وجود ندارد. هر چند شغل معلمی و این که یک خانم مدیریت یک مکتب را به عهده دارد، میتواند در اقتصاد خانوادهها تأثیرگذار باشد، اما راهکارهایی را که بتوانیم در مورد سطح اقتصادی زنان در ولایت غزنی تعریف کنیم، وجود ندارد.
اگر در مورد تحصیل، کیفیت تحصیلی و خروجیهای مراکز آموزشگاههای عالی به گونهی گستردهتر بحث کنیم. مثلا در دههی چهل، دانشجویان دانشگاه کابل کسانی هستند که پنجه در پنجهی حکومت علیه حاکمان مستبد مبارزه میکنند. اما حالا مراکز تحصیلات عالی دولتی چنان در انحصار حاکمان فاسد و مدیریت فساد پیشه مچاله شده اند که یک دانشجو، آخرین راه نجات خودش را، خودکشی فکر میکند و به حیات خودش در دانشگاه پایان میدهد. شما به عنوان وکیل مردم چه نظری در این مورد دارید؟
این را در چند بعد میتوان بررسی کرد. یک بعد از آدرس مردم افغانستان است. در خیلی از مناطق، مردم با وضعیت اقتصادی ضعیف، اما تمام تلاششان را انجام میدهند تا دخترانشان را روانهی درس و تحصیل نمایند. مثلا دختری که از دورترین نقطهی بدخشان میآید، دختری که از ولسوالی لعل و سرجنگل میآید. دختری که از دورترین نقطهی دایکندی میآید و انگشت شمار دخترانی را از هلمند، قندهار و امثال آنها داریم، این یک بخش کار است. یعنی روند کلی طوری شکل گرفته است که در جریان یک و نیم دههی گذشته زمینه فراهم شد برای تحصیل زنان و حضور آنها در دانشگاهها … ولی میماند بحث مدیریت دانشگاههای دولتی. در مدیریت دانشگاههای دولتی من همواره گفتهام که مشکل وجود داشته و جدا مایهی نگرانی است. داستان تلخ زهرا خاوری که هفتهی قبل اتفاق افتاد، نشانی از یک واقعیت پنهان در درون جامعهی دانشگاهی افغانستان است و این تنها موردی نیست. قضایای دیگری هم قبلا اتفاق افتاده است. به طور نمونه قضیهای که شش سال پیش در لیلیه دانشگاه کابل اتفاق افتاد. در همان زمان من نگرانیهای عمیق خود را با شخص وزیر تحصیلات عالی بیان کردم. متأسفانه، دانشگاههای دولتی افغانستان، رویکرد نوگرایانه یا رویکردی که متناسب با شرایط موجود باشد را نتوانسته خلق کند. هنوز هم ما احترام داریم به پوهاندهایی که در سطح دانشگاههای دولتی تدریس میکنند و ریش سفیدانی که در مورد تحصیل تصمیم میگیرند، اما هرچیز یک زمان مشخص دارد. ما جوانان تحصیل کرده با مدارک تخصصی را از نقاط مختلف کشور داریم، اما متأسفانه هنوز دروازهی مراکز تحصیلات عالی به روی جوانانی که مجهزبه دانش مدرن هستند و توان استفاده از تکنالوژی امروزی را دارند، باز نشده است. ما صحبتی داشتیم با وزارت تحصیلات عالی. تأکید کردیم که آهسته آهسته باید زمینه برای کادرهایی فراهم شود که با دانش مدرن مجهز هستند. بهتر است بجای چپتر پنجاه سال پیش از دانش، تکنولوژی و ابزارهای ارتباط با دیگر جهان استفاده شود. باید زمینه ی تغییر کیفی در دانشگاه ها به وجود بیاید. متأسفانه ارادهی سیاسی به خصوص در قسمت تغییر در تحصیلات عالی هنوز هم شکل نگرفته است و نتیجهی آن قربانی شدن افرادی مانند زهرا خاوری است که با رد شدن پنج بار پایان نامهاش و برخوردهایی که با او صورت میگیرد، به سرنوشتی دچار میشود که روان جمعی جامعه را به درد می آورد. فکر میکنم تا زمانی که این رویکرد وجود داشته باشد. بهبودی در وضعیت تحصیلات عالی به وجود نخواهد آمد. در نتیجه میخواهم بگویم که حضور زنان درعرصه تحصیلات عالی خوب شده است گرچه چیزی که انتظار میرفت شاید نباشد. هنوز هم افراد زیادی واجد شرایط درس و تحصیلات عالی، در گوشه های مختلف افغانستان وجود دارند که به نسبت وضعیت بد اقتصادی، مشکلات خانوادگی و محدودیتهای اجتماعی، نمی توانند حضور پیدا کنند. از طرف دیگر همین وضعی که وجود دارد، درست مدیریت نمیشود. به دلیل ضعف و تعصبی که در مراکز تحصیلات عالی وجود دارد و همین باعث شده است که ما نتوانیم از دانش مدرن استفاده کنیم. من کسی هستم که لیسانس و ماستری خود را در دانشگاه کابل خوانده ام و آگاهم از مشکلاتی که در آنجا وجود دارد. البته یاد کردن از مشکلات به معنای نادیده گرفتن زحمات استادان که واقعا زحمت میکشند، نیست. بلکه به این معناست که رویکرد ما به تحصیلات در افغانستان چگونه است. اصلا تا وقتی که یک تغییر جدی در نوع مدیریت تحصیلات عالی در افغانستان به وجود نیاید، ما همچنان دچار مشکل خواهیم بود و این جدا مایهی نگرانی است.
آیا دلیل این ضعف تعصب و در عین حال راه نیافتن کادرهای تحصیل کرده و متخصص به دانشگاهها که شما از آنها صحبت کردید، جامعهی پدرسالار و فکر پدرسالاری در آموزشگاههای عالی افغانستان است یا دلایل دیگری وجود دارند؟
یک بخش قضیه چیزی است که شما گفتید. البته من رد نمیکنم که از تجارب و دانش استادان با سنهای کلان استفاده نشود. من باور دارم که معیارهایی غیر از معیار علمی باعث جلوگیری از ورود کادرهای جوان و تحصیلکرده در دانشگاهها شده است. معیارهایی مانند قوم و اینکه از کدام ولایت باشی و امثال اینها. در حالی که در دانشگاهها باید به دانش و تخصص آدمها اهمیت داده شود و علم آدم ها معیار باشد. جریان از گذشته تا حالا طوری است که حتا در سرمایهگذاری روی نسل جوان افغانستان نگاه قومی و تباری وجود دارد. این نگاه قومی و تعصب سبب میشود که یک تعداد زمینه ی حضور در تحصیلات عالی پیدا نکنند.
بانو رضایی، شما به عنوان وکیل مردم در پارلمان برای مبارزه با تبعیض به خصوص برای مبارزه با تبعیض جنسیتی چه کارهایی را انجام دادهاید؟
من همیشه جزئی از صداهایی بودهام که در موارد مختلف بلند شده است. در قسمت قوانین همیشه تلاش ما این بوده است که نگاه برابر و عادلانه را خلق کنیم؛ زیرا قوانین تضمین کنندهی برابری در سطح جامعه است. وقتی که برابری مطرح شد، برابری جنسیتی هم یک بخش از همین قضیه است. همه میدانند که در جریانهای عدالت خواهی نه تنها در حوزهی زنان بلکه در تمام حوزههای اجتماعی وقتی جریان عدالت خواهی شکل گرفته است، من جزء کسانی بودهام که حاضر شدهام ریسک بپذیرم و صدایی از آدرس مردم افغانستان باشم. در قانون اساسی افغانستان، در ماده ۲۲ گفته میشود: «شهروندان افغانستان دارای حقوق یکسان و مساوی میباشند و هر نوع تبعیض بین اتباع افغانستان ممنوع است.» به همین خاطر ما ملزم هستیم که برای حقوق برابر شهروندان افغانستان تلاش نماییم، ولی با آن هم، من جامعهی افغانستان را هنوز هم یک جامعهی قبیلهای میدانم. نگاههای تنگ نظرانهی قومی و شکافهای عمیق در این مورد وجود دارد.
آیا زنان در پارلمان توانستهاند بیرون از اختلافات قومی، سمتی و ولایتی، یک هویتی کلان از زنان در پارلمان باشند و در مواردی هماهنگ حرکت کنند؟
در پارلمان هم اکثر زنان تلاششان بر این بوده است که در قسمت خانمها هماهنگی لازم را داشته باشند. موضوعات مربوط به زنان که مطرح شده، یکدست و یک صدا حمایت کردهاند. این یعنی همان هویت کلان زنان. اما در خیلی از موارد دیگر، باز اختلاف دیدگاهها وجود دارد. ما نمیتوانیم ۶۹ زن در پارلمان را در یک گروپ مشخص داشته باشیم. شخصا خودم مخالف با این دیدگاه هستم. به این معنا که وقتی ما حوزهها را جداگانه تعریف کردیم، خودمان تبعیض قایل شدیم و عملا تفاوت اندیشی را در سطح جامعه نهادینه ساختیم. مثلا وقتی موضوع خشونت علیه زنان مطرح میشود، همه منتظرند که یک زن باید صدا بلند کند. ولی وقتی بحث اقتصاد مطرح می شود، باز این موضوع باید کاملا مردانه باشد. من با یگ نگاه عمیق تر میخواهم بررسی کنم که تا زمانی که ما برای همهی موضوعات، حوزهی یکسان تعریف نکنیم، تبعیض جنسیتی را در افغانستان، شاهد خواهیم بود. مثلا بحث سیاست تا حدی مردانه بوده است، بحث احزاب سیاسی و رهبری احزاب، بحث مردانه است. اما برعکس وقتی بحث خشونت علیه زنان مطرح میشود، این را باید تنها زنان دادخواهی کنند. در حالی که بحث خشونت علیه زنان یک معضل اجتماعی است و مربوط به همهی جامعه میشود. من از ریشه مخالف این نوع برخورد هستم؛ زیرا عملا ما تبعیض و متفاوت بودن را نهادینه میکنیم. من تأکید میکنم که هیچ حوزهای حداقل در فعالیتهای اجتماعی، نباید زنانه و مردانه تعریف شود. مثلا وقتی معضلی به نام مواد مخدر یک معضل اجتماعی است و از مردم قربانی میگیرد، چرا خشونت علیه زنان یک معضل اجتماعی، قلمداد نمیشود؟ چرا همه به عنوان یک مشکل مربوط به زنان به آن نگاه میکنند؟ در حالی که این مشکل، مشکلِ جامعهی افغانستان است یا عدم حضور زنان در عرصههای مختلف و عدم استفاده از حضور و توانمندی زنان در عرصههای مختلف، مشکل جامعهی افغانستان است و ما باید به عنوان یک مشکل کلان اجتماعی به آن نگاه کنیم و راه حل بسنجیم. متأسفانه، ساختار جامعهی افغانستان مشکل را منحصرا زنانه میسازد و فرصتها را تلاش براین است که مردانه تعریف کند. باید فرصتها در اختیار همه باشد و هم مشکلات، مشکلات اجتماعی است و همه باید در صدد پیدا کردن راه حلی برای آن باشند. وقتی زنان افغانستان وارد فعالیت میشوند، همان نیمهی غیر فعال جامعه، شروع به حرکت مینماید و این به سود همهی مردم افغانستان است. مثلا من به عنوان یک زن، هیچگاه دوست ندارم تنها صدای زنان افغانستان باشم. بلکه میخواهم ما به عنوان قانون گذاران و کسانی که در عالیترین سطح تصمیم گیری و سیاست گذاری کشور قرار داریم، باید بفهمیم که در اقتصاد کشور چه میگذرد و پروسههای کلان ملی چگونه مدیریت میشود؟ سیاست خارجی ما چگونه است؟ من در سخنرانیهایم همیشه یاد آور این نکته شدهام که ما باید نگاهها را توسعه بدهیم. استفاده از ظرفیت و توانایی زنان را به معنای استفاده از نصف جامعهی افغانستان، بدانیم. بدون استفاده از توانایی زنان، تغییر وضعیت جامعه ناممکن است.
آینده ی مشارکت سیاسی زنان را چگونه پیش بینی میکنید؟
من معتقد به این هستم که زنان افغانستان در یک و نیم دههی گذشته، دستاوردهایی را داشتهاند. حضور و مشارکت زنان در عرصههای فعالیت سیاسی، اجتماعی، نهادهای جامعه مدنی و رسانهها، حضور دختر خانمها در مکاتب و دانشگاهها، دستاوردهای مهم زنان در افغانستان است. ولی به هیچ عنوان من این دستاوردها را کافی نمیدانم. بلکه به این باور هستم که دستاوردهای زنان درافغانستان شکننده است. کارهای جدی و بنیادیای که برای آینده و مشارکت زنان صورت میگرفتند، صورت نگرفتهاند. در جریان چند سال گذشته متأسفانه رویکرد در افغانستان این بوده که بعضی از نمادها برجسته ساخته شود. مثلا روز جهانی زن در لوکسترین هتلها گرفته میشود و فشنترین برنامهها روی دست گرفته میشود. ولی کار اساسیای که بتواند تضمین کنندهی مشارکت و حضور آیندهی زنان درعرصههای مختلف باشد، صورت نگرفته است. وقتی هنوز خشنترین، وحشتناکترین خشونت علیه زنان در نقاط مختلف افغانستان اتفاق میافتد، وقتی زنان تیرباران میشوند، دره زده میشوند، وقتی در دورترین نقاط زنان مجبور به خود سوزی میشوند، اینها را باید به عنوان یک واقعیت پذیرفت. یعنی یک واقعیت جامعهی افغانستان، دستاوردهایی است که زنان در ۱۵ سال گذشته داشتهاند و یک واقعیت دیگر در کنار این، خودسوزیها و نگرانیهایی است که هنوز هم وجود دارد. بنابر این نشاندهندهی این است که ما هنوز هم وضعیت زنان را در افغانستان، شکننده میبینیم.. حتا مذاکره با طالبان اگر به درستی مدیریت نشود، میتواند یک عنصر محدودکننده در قبال زنان باشد. برداشت من این است که ممکن است یک روزی حمایت جامعهی جهانی نباشد، شما میفهمید که بعضی از حمایتهای جامعه جهانی مشروط به حضور و مشارکت زنان صورت میگیرد. ممکن است یک روز چنین تضمینی وجود نداشته باشد. آیا هنوز هم باورمند این هستیم که این عرصهی فعالیت برای زنان بازخواهد بود؟ بد این خاطر است که من نگرانم و به این باورم که وضعیت زنان در افغانستان، شکنندگی خاص خود را دارد. و اگر تلاش بیشتر و ریشهیی تر صورت نگیرد، ممکن است این دستاوردها روزی کمتر شوند.
جدایی از دولت و جامعهی جهانی، خود زنان چقدر ارزش محور حرکت کردهاند تا ایجادکنندهی وضعیتی باشند که این شکنندگی کمتر شود؟
ما نمیتوانیم همهی زنان در افغانستان را در یک کته گوری ببینیم. فراموش نکنیم که هم جامعه جهانی و هم دولت افغانستان، در حمایت از حضور و مشارکت زنان، شعار گونه عمل کرده و متوسل به کارهای بنیادی نشدهاند. اکثریت نهادهای مرتبط به زنان، پروژه محورعمل کردهاند. این عملکرد سبب شده است که کارهای بنیادی صورت نگیرند. وزارت امور زنان و زنان فعال در عرصهی سیاست به شمول وکلا و غیر وکلا و وزرا همه به یک شکلی نتوانستهاند یک کار بنیادی یا نهضت خودجوش زنان راه بیاندازد که این نهضت تبدیل شود به یک نهاد تضمین کنندهی حضور سیاسی و مشارکت زنان در آینده تا از شکنندگی جلوگیری شود. مثلا وزارت امور زنان اندکترین انتظاری که از آن وجود داشت، این بود که چون جزئی از بدنهی اجرایی دولت است باید یک راهکار بنیادی را در نهادهای افغانستان میسنجید. امروز بیشتر از صد هزار مسجد در وزارت حج و اوقاف ثبت و راجستر شده است. وزارت امورزنان میتوانست در هماهنگی با وزارت حج و اوقاف که هر دو اجزای بدنهای به نام کابینه هستند، کارهای بنیادی تر وتغییرات ریشهایتر را در افکار و اذهان جامعهی افغانستان خلق کنند. ولی از چنین فرصتهایی استفاده نشد. وزارت امور زنان در همکاری با وزارت حج و اوقاف چند کار را میتوانست انجام دهد. یکی جایگاه حقوقی و اسلامی زنان را در افکار عمومی تشریح میکرد و بیان میکرد که خشونت علیه زنان از منظر دین و مقدسات یعنی چه. یا کار دیگری که این وزارت میتوانست انجام دهد، تغییر در نوع نگاه جامعه نسبت به زنان بود. بلی روز محو خشونت علیه زنان، وزارت امور زنان برنامهی کلان میگیرد، سیاسیون را دعوت میکند، سخنرانیها انجام میشود. ولی زنی که در دورترین قریهی افغانستان زندگی میکند، اصلن خبر ندارد که روز زن چیست و او نمیداند که در سطح ولایت ریاستی به نام امورزنان وجود دارد. تنها چیزی که آن خانم حس کرده این است که هیچ مرجعی برای شنیدن صدایش وجود ندارد. وزارت امور زنان باید طی چند سال گذشته راهکاری را برای رسیدگی به زنان در دورترین نقاط کشور در نظر میگرفت. موضوع دیگر این بود که این وزارت میتوانست حمایت خلق کند، از زنان که در عرصههای مختلیف فعال هستند. مثلا داستان بسیار قبیح را که چند دیر پیش در وزارت دفاع شاهد بودید، زنان کارمند مصونیت ندارند. در اینجا وظیفه وزارت امو زنان چیست؟ چندسال پیش زمانی که روی قانون تشکیلات اساسی دولت بحث صورت میگرفت، من از جمله کسانی بودم که از موجودیت وزارتی به نام وزارت امورزنان دفاع کردم. تعریف وزارت امور زنان پیش من، چتر حمایتی کلان برای زنان افغانستان است. اما متأسفانه این وزارت نتوانسته است چتری برای حمایت زنان در افغانستان باشد. به همین خاطر است که من دستاوردهای زنان در افغانستان را شکننده میدانم. البته پارلمان افغانستان هم میتوانست کارهای جدیتری را به خصوص در راستای بسیج زنان انجام دهد. اما نکردند یا نتوانستند در این قسمت کاری انجام دهند. به هرحال ما تلاش داریم تا زمینهی کارهای بنیادی تر فراهم شود، اما تا زمانی که معافیت از مجازات و عدم تطبیق قوانین وجود داشته باشد. خشونت هم وجود خواهد داشت.
منبع: هفتهنامه نیمرخ
نظرها
نظری وجود ندارد.