● نگاه نزدیک
نقابهای فرهنگی رهبر جمهوری اسلامی
س. اقبال – سیدعلی خامنهای دوست دارد به عنوان یک تیپ فرهنگی معرفی شود. فعالیتهای فرهنگی را زیر ذرهبین میبریم.
خامنهای لااقل در گزینش مدیران فرهنگی کشور بیتفاوت باقی نمیماند. چنانکه آشکارا انتخاب رییس و مدیر برای حوزهی هنری سازمان تبلیغات اسلامی، نهاد کتابخانههای عمومی کشور و سازمان فرهنگی و هنری شهرداری تهران را بخشی از وظیفهی شخصی خود میبیند. جدای از این، آنچنانکه در اطلاعیهای که از سوی دفتر او انتشار یافت دیدیم، انتخاب وزیر برای وزارتخانههای آموزش و پرورش، علوم و ارشاد اسلامی را هم از اختیارات همیشگی خود میپندارد. خامنهای حتا ضمن راهاندازی و حمایت مالی انجمن قلم، سیاست نفاقافکنانهی خود را بین نویسندگان و هنرمندان کشور به انجام میرساند تا به گمان خویش از راهاندازی تشکلی مستقل برای نویسندگان کشور جلوگیری به عمل آورد. اعضای انجمن قلم حکومت وظیفه دارند تا در قبال دریافت اهداییهای ادواریِ رهبر، هر از چند گاهی به دیدار او بشتابند. رهبر هم شعر شاعران انجمن قلم را میشنود و احسنت و مرحبا نثارشان میکند. او همچنین بر کتاب دوستداران خویش "تقریظ" مینویسد تا مشروعیتی حکومتی برایشان فراهم ببیند.
در حلقهی فرهنگی رهبر شایعات و حرفهای درگوشی نیز کم نیستند. همین گروه در بحثهای خودمانی خویش رهبر را میستایند که گویا او تار هم مینوازد. عدهای از ایشان هم بر خود میبالند که رهبر هنرمندشان روزگاری وسیلهی آزادی هوشنگ ابتهاج را از زندان فراهم دیده است. انگار هوشنگ ابتهاج را از زندان و محبسِ غریبهای غیر از جمهوری اسلامی نجات بخشیده باشند. در همین گپ و گفتهای متظاهرانه است که رهبر دوستیاش را با اخوان، شهریار، آل احمد و ابوالحسن نجفی به رخ مشتاقان خود میکشد تا هر چه بیشتر زمینههای کافی برای پخش چنین شایعاتی آماده شود.
خامنهای در الگوبرداری از "مؤسسهی حفظ و نشر آثار امام خمینی (ره)" یاد گرفت که او نیز برای خویش "دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیتالله العظمی خامنهای مُدّ ظلهالعالی" راه بیندازد. هر دو دفتر نه تنها از بودجه و اعتبارات دولتی سود میجویند بلکه تولیدات فرهنگی خود را نیز تمام و کمال به نهادهای دولتی و شبه دولتی میفروشند. تولیداتی که تنها به کارِ رونقِ دنیای خاکستری آقایان و حضرات حکومتی میآید، بدون آنکه از گردش کار آن سود و فایدهای نصیب مردم گردد.
انتشارات انقلاب اسلامی
دفتر رهبر به منظور "تحقق تمدن نوین اسلامی" انتشارات انقلاب اسلامی را سامان بخشیده است. انتشارات انقلاب اسلامی همیشه دهها عنوانِ موضوعی از سخنان رهبر را به شکل کتاب و لوح فشرده آمادهی پخش دارد. کتابهای انتشارات انقلاب اسلامی را که در قطع پالتویی کوچک عرضه میگردد، به نهادهای دولتی میفروشند. به عبارتی روشنتر دکانی دو نبش و پرمشتری بهتر از انتشارات انقلاب اسلامی نمیتوان پیدا کرد. مال مردم را به خود مردم میفروشند تا همهی این تولیدات به ظاهر فرهنگی راهی زبالهدانی شوند. بیشترین حجم فروش انتشارات انقلاب اسلامی هم به قرآنی باز میگردد که آن را در الگوگزینی از انجیل مسیحیان با کاغذی مرغوب و در قطع پالتوییِ کوچک به چاپ میرسانند. سپس قرآنها را به معاونتهای مالی- اداری ادارات و نهادهای دولتی میفروشند تا در جشنهای عمومی بین کارمندان ادارات خیرات کنند. توضیح اینکه خیرات و اهدای کتابهایی از این دست بین کارمندان، برای مدیران ارشد جمهوری اسلامی وجاهتی اداری در پی خواهد داشت.
بخش زیادی از کتابهای انتشارات انقلاب اسلامی در کتابخانههای عمومی کشور تلنبار میشوند، بدون اینکه مخاطب و خوانندهای برایش بیابند. به همین دلیل بنا به خواست رهبر، علیرضا مختارپور به عنوان دبیر کل نهاد کتابخانههای عمومی کشور انتخاب گردید. او پیش از این از سوی دفتر رهبری به عنوان رییس انتشارات انقلاب اسلامی برگزیده شده بود. گله و شکایتهای مداوم و مستمر مختارپور هم از کتاب نخواندن مردم به واقع به دیدگاه حکومتی او از موضوع کتاب و کتابخوانی باز میگردد. چون او انتظار دارد قفسهی کتابخانه های عمومی را با کتابهای دفتر رهبری پر کند و آن وقت مردم هم از بام تا شام بنشینند و کتابهای "حضرت آقا" را دوره کنند. دنیایی که خودشان هم آن را باور ندارند.
به هر حال در "دفتر حضرت آقا" همین کتابها را به تمامی زبانهای مرده و زندهی دنیا برمیگردانند و برای تمامی سفارتخانههای جمهوری اسلامی پست میکنند. در همین راستا حتا از تولید و ارسال لوح فشرده و انواع و اقسام نرمافزار نیز کوتاهی نمیکنند.
انتشارات انقلاب اسلامی به تازگی بیش از پیش به تولید نرمافزارهای تلفن همراه اشتیاق نشان میدهد. گویا با این حقه میخواهند مردم را هرچه بیشتر سر کار بگذارند. در عین حال همین نرمافزارهای بیمشتری و مخاطب برای همهی کشورهایی که ایران در آنها سفارتخانه دارد، فرستاده میشود. حتا از مردم جیبوتی و بورکینافاسو نیز غافل باقی نمیمانند.
استفتائات
دفتر رهبری به پرسشهای شرعی مخاطبان خویش هم پاسخ میگوید تا برای عوامالناس شکی باقی نماند که رهبر هیچگاه در رقابت با مراجع دولتی و غیر دولتی کم نمیآورد. ولی خواهران جهت تماس تلفنی، به حتم باید از خطهای ویژهی خواهران استفاده نمایند. تا مبادا شیطانِ خنّاس به دل یکی از طرفین راه یابد.
در نمونهای از "استفتائات" حضرت آقا، از او در خصوص رقص زن و شوهر برای همدیگر میپرسند و او در پاسخ مینویسد که: "اگر رقص زن برای شوهرش یا برعکس همراه با ارتکاب حرامی نباشد، اشکالی ندارد". گویا در این پاسخ، حضرت آقا یادشان رفته است که این دو نفر زن و شوهر هم هستند و دارند در خلوت خویش برای هم میرقصند. ولی با این همه حضرت آقا نمیتواند نگرانی خودشان را از "ارتکاب حرام" آن دو، مخفی نگه دارد.
"خط حزبالله"
"دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیتالله العظمی خامنهای مُدّ ظلهُالعالی" هفتهنامهای را هم با نام "خط حزبالله" انتشار میدهد. به واقع خودشان اسم "هفتهنامه" را برایش برگزیدهاند، ولی هر موقع که بخواهند نسخهای از آن را رسانهای میکنند. گویا میخواهند با انتشار "خط حزبالله" خط و سوی مستقل رهبر را بهتر به دیگران بشناسانند. خط و سویی که لابد "خط امام" را هم باور ندارد وگرنه خودشان را "خط امامی" معرفی میکردند.
گفتنی است که خط حزبالله همان خط و سویی است که اغلب از چهارچوبهای قانونی و متعارف حکومت هم فراتر میرود و نقشی از اپوزیسیون را برای دیگران به اجرا میگذارد. با این رویکرد دفتر حضرت آقا هم همانند همهی نهادهای امنیتی چندان نیازی نمیبیند تا برای انتشار این نشریه از وزارت ارشاد جمهوری اسلامی مجوز بگیرد. آخر رهبر خودش صاحبخانه است؛ صاحبخانه که نباید از خودش اجازه بخواهد.
دفتر ثبت ازدواج
البته حضرت آقا تنها در انتشار کتاب و نشریه نیست که وزارت ارشاد یا نهادهای حکومتی را دور میزند، بلکه او با دور زدن قانون و عرف، اجرای صیغهی عقد دختران و پسران اندرونی، بیرونی یا امنیتی را هم بخشی همیشگی از وظیفهی خویش میشمارد. ناگفته نماند که رهبر به خودیها و خودمانیهای اندرونی گفته است که نمیخواهد از ثواب اجرای صیغهی عقد بیبهره بماند. ولی با این همه از پیش برای عقد زوجین شرطی نیز میگذارد. چون نمیپذیرد که مهریهی نوعروسان جوان بیش از چهارده سکهی بهارِ آزادی بوده باشد. اما معلوم نیست که چرا حضرت آقا به همراه سایر مراجع ریز و درشت حکومتی همین موضوع را در "رسالهی عملیه" خودشان نمینویسند تا همگان بفهمند که مهریهی بیش از چهارده سکه حرام یا چه میدانم مکروه است.
بدون تردید اینجا هم مثل هر جای دیگری "حضرت آقا" خیلی خودمانی به دور از چشم اغیار قانون را دور زده است. چون بدون اینکه مجوزی قانونی برای دفتر ثبت ازدواج گرفته باشد، به ازدواج شرعی و غیر قانونی این و آن اقدام میکند. ازدواجهایی که عاقد ضمن آن خیلی راحت قانون دولتی را نادیده میانگارد و ضمن آن با چهارده سکهی طلا، دختری را به آقازادهای میفروشد. اطرافیان خود آقا هم میگویند خوب بود که حضرت آقا از آسیبهای بعدی چنین ازدواجهایی آگاهی داشت. چون چهبسا همین عقدهایی که در جایی رسمی و قانونی به ثبت نمیرسند، سرآخر به طلاق و جدایی میانجامد. اما این طلاقها را نیز همانند ازدواجهای آن در جایی رسمی به ثبت نمیرسانند. چنانکه نوعروسان این قصهی پر ماجرا پس از چندی خیلی راحت در جامعه رها میشوند. تازه شاید تا آن روز زنِ بیچاره و وامانده فرزند یا فرزندانی را هم به همراه داشته باشد.
به هر حال رییس دفتر حضرت آقا به مردمی که از پیآمدهای چنین ماجراهایی گله و شکایت دارند، میگوید: "آنچه که پیش آمده است به رهبر و مقام عظمای ولایت چه ربطی دارد، او دو نفر حرام را برای هم حلال کرده تا ثواب خودش را ببرد". اما باز هم این پایان ماجرا نیست. چون مابقی میماند بیخ ریش خودیهایی که همچنان رهبری نقابپوش را باور دارند و از سر کاسبکاری یا نادانی اقتدای به او را واجب میشمارند.
نظرها
مغز هدر رفته ساده لوح
یک عمر کارم همین بوده، به خیال خویش دارم شرافت و نجابت و انسانیت و اخلاق را ترویج می دادم، به خیالم انسان خوبی بودم! یک عمر سعی کردم بر طبق چیری که اخلاق می نامند رفتار کنم، آخر چی شد؟ مغز گوزیده و گنده گوزی شدم که شاگردانم مرا مسخره میکنند، من معلمی بودم که تنها دل خوشی ام این بود که شاید از میان برخی دانش آموزانم انگشت شماری روشنفکر شوند! کی چه شود؟ چندتای دانش آموزانم روشنفکر شدند؟ تقریبا هیچ؟ بر فرض روشنفکر بشوند که چه بشود؟ هیچ ! آخر سر بعد از حدود دو دهه زحمت با مزد حق التدریسی، شدم سخره مشتی دانش آموز، برده و بیگارای ده چند مدیر مدرسه سرمایه دار! بدون پس اندازف بدون بیمه، آخر شدم فقیر و راهی بیمارستان و درمانگاه و روان پرشک و داروهای اعصاب و روان. در خیابان ها ول میگردم، حسرت زن وبچه تا همین اواخر داشتم! اما دیگر حسرت هیچی نمی خورم به جز فرصت های از دست رفته شاد بودن. اینکه بخاطر یک ملت کذایی و مشتی زامبی، وقتم را هدر دادم، به خیال خود دست پاک بودم که نبودم! آری من هم دزد بودم! من نرم افازرهای کاتمیپوتری غیر قانونی استافده میکنم و موزیک و فیلم غیرقانوین دانلود میکنم، اینها همه دزدی است! اینکه کمتر به زدی و دزد بانصاف باشی، دلیل نمیشود دزد نباشی! دزد خوب بودن هم عجب جوکی است! اخلاق هم عجب دروغی است! اما هی به خودم میگفتم نه من انسان خوبی هستم! اما این خودفریبی بود! من دزد بودم! البته میتوانسم بیشتر بدزدم! وقتی آن شاگردهای تبل یا کم توان دیگران میامدن پیشمد اموزش خصوصی به بینند میتوانستم قیمت های بالاتری بدهم! میتوانستم دریغ کنم علمم را و هر چه در چنته داشتم تدریس نکنم و برای خودم رقیب نسازم! خوب من انسان ساده لوح بودم! اینها همه از توهم روشنفکری است! 20 سال در فضای مجازی برای ملت کذایی ایران و تمامیت ارضی اران، باری هویت ملی ایرانی تخیلی و پوچ! برای دموکراسی! برای آزادی! برای عدالت! برای برابری ریسک کردم و نوشتم! اما چه شد؟ هیچ! تنها تمسخر! سانسور! در آخر فقر و بیماری! توهمی به نام فرهنگ! توهمی به نام اخلاق! توهمی به نام معنویت! توهمی به نام ملیت و کشور ! توهمی به نام هویت! همه اش حماقت بود !
سعید یاد
"حضرت آقا" از دوران جوانی بسیار علامند بوده اندکه در تمامی زمینه ها نظر بدهند، و مردم بصورت عام و روشنفکران و نویسندگان پرآوازۀ کشور بویژه، ایشان را بعنوان نابغۀ همه دوران های تاریخ بشری به رسمیت بشناسند. اما هنرمندان، روشنفکران و نویسندگان مستقل این سرزمین،با نشان داند یک بی لاخ تاریخی به ایشان، محل سگ به ایشان نگذاشتند و حتی پِهِن بار ایشان هم نکردند. نتیجه این "بی مهری" باعث گردید که ایشا ن عقده ای شود. راه انداختن شبهای شعر خوانی که در واقع شعر گوزی یکسری مجیز گوی عقب مانده است، فقط برای رفع عقده، حضرت آقاست و بس،اما به خرج مردم. مردم ما هم تا زمانیکه شعور اجتماعی اشان در حد همین آخوند ها است، تا زمانی که جز ننه- من- غریب-بازی ها و گنده گوزی های بی خطر، کاری برای رهایی خود انجام ندهند، وضع به همین منوال است و از نظر من هم: چشم مردم کور و دندشان هم نرم.
خصوصی سازی عقب ماندگی فرهنگی
مشکلات فرهنگی ایران با جریان خصوصی مضاعف شده است. لبه شمشیر تیز سرمایه داری فرهنگی را معمان و حق تدریسی های بخش خصوصی آموزش دارند تحمل میکنند. قانون اساسی اموزش رایگان اعلام کرده، اما حکومت با توجه حیف و میل ها و فساد ورانت دیگر نمی تواند از عهده ظیفه قانونی برآید، اموزش به بخش خصوصی واگذار شده، فروش مدرک، در نتیجه جولان بی فرهنگی بچه های لاوس و بی تربیت در کلاس های اموزشی و بیچارگی معملن حق التدریسی. معلمانی برای چندر غاز مزد بایست ساعات زیاد تدریس و بدون امکانات و حتی مزد کمتر قانون کار، این تمام رنجهایشان نیست، انها ناچار مزاحمتها و خشونت و اذیت و ازار بچه هیا بی فرهنگ و بی تربیت و بی شعور مردمان مسلمان زاده تحمل کنند! سیستم بی فرهنگی و تربیتی ایران، الان شده کارخانه تولید زامبی !
مجله روز
غرب و جهان سکولار بزرگترین اشتباهش کرد در اهمال و سستی در حفاظت حکومت شبه سکولار پهلوی. اشتباه بعدی آزاد کردن هیولایی جاعش در جهان است. اما اشتباها غرب تمامی ندارد! مثال واضحش عدم توجه کافی برایدر اختیار گذاشتن ابزاز اینترنت و ماهواره است. غرب چند هزار میلیارد دلار صرف جنگ با اسلام گرایی سیاسی کرده، اما می بینم شرکتهای فناروی اطلاعات امریکا از دسترسی مردمان ایران به ابزار فناوری اطلاعات خودداری میکندف به طوری که شرکت ادو نمیگذارد مستقیم نرم افزار فلش پلیر دانلود شود!! این حماقت من نمیتوانم درک کنم که امریکا با دست خودش کاربران ایرانی داخل را مجبور میکند به سمت سایتهای مشکوک بروند! این تحریم احمقانه را نمیشود درک کرد! در حالی امیریا جرات ندراد سپاه و بسیج و دستگاههای اطلاعتی و میلیتاریستی تروریست تحریم کند ، مردم عای محروم فناروی اطلاعات کند! در حالی بایست اینها مجانی بگذارد و حتی تشویق و پاداش دهد و نه اینکه محروم کند. امریکا بجای ریختن هزاران تن بمب و موشک، بایست منطقه را از تجهیزات ماهواره و ابزارهای متنوع دسترسی مستقیم به اینترنت پر کند و حتی مجانی بدهد به این مردم ، چرا ریشه ظهور توسعه جاعش و داعش.. در مغزهای اسلام زده و خرافی و اماده جنایت و ترو و توحش این مردم است. دشمن اصلی در مغزهای شستشو شده این مردم است که 1400 سال اینها عقب مانده و متحجر بار اورده است. حماقت غرب درک نمیکنم واقعا !
Ali
رهبر به مسائل فرهنگی خیلی اهمیت میده نمونه اش هم ماجرای لواط و بچه بازی سعید طوسی