ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

بنابراین…

<p>اکبر فلاح&zwnj;زاده &minus; &quot;فیلم سوسیالیسم&quot; آخرین فیلم ژان لوک&nbsp;گدار بهترین فیلم او نیست، اما بهترین مثال است برای آنکه نشان دهد گدار در هشتاد سالگی هم هنوز زنده و سر حال است. در کنار تحسین دوستداران گدار، انتقادات زیادی نیزبه این فیلم وارد شده<span dir="LTR">:</span> عده&zwnj;ای آنرا بی سرو ته، و عده&zwnj;ای مجموعه&zwnj;ای فیلم&zwnj;های بریده بریده و پر از شعارها سطحی سیاسی دانسته&zwnj;اند. با این حال حتی سخت گیرترین منتقدان هم فیلم را دیدنی یافته&zwnj;اند. همه می&zwnj;دانند که آنچه گدار می&zwnj;سازد به دیدنش می&zwnj;ارزد. نو آوری&zwnj;های گداردر سینمای موج نو، بعلاوه مبارزه پر شورش با سرمایه داری ومقاومتش در جنبش دانشجویی سال ۱۹۶۸، به حد کافی برایش اعتبار دست و پا کرده که با این یا آن فیلم ضعیف بی اعتبار نشود.</p> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <!--break--> <div dir="RTL">گدار پرکار، اما کم حرف است. از یک پروفسور نقل می&zwnj;کنند که یک هفته پشت خانه او منتظر گفت&zwnj;وگو مانده، اما گدار که خودش را در گاراژ خانه اش در شهرکی در سوئیس حبس کرده، از خانه بیرون نیامده. او به ندرت وقتی برای مصاحبه می&zwnj;دهد و خیلی از قرار&zwnj;های مصاحبه را هم معمولا در همان ساعتهای آخر لغو می&zwnj;کند. او هر چند<span dir="LTR">&nbsp;</span>کم حرف می&zwnj;زند، اما وقتی حرف می&zwnj;زند، از همه جا حرف می&zwnj;زند و همه هم از او حرف می&zwnj;زنند. تاکنون ده&zwnj;ها جلد کتاب در موردش نوشته&zwnj;اند.<span dir="LTR">&nbsp;</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">نظرات او غالبا انقلابی و در مواردی افراطی، اما در همه حال جالب و شنیدنی است، چون از دهان آدمی جالب و دوست داشتنی در می&zwnj;آیند. گدار چنانکه بارها گفته، این بار هم در گفت&zwnj;وگوی تازه اش در مورد &quot;فیلم سوسیالیسم&quot;، بر بی حقی مؤلف تاکید می&zwnj;کند. او حق مؤلف را کشک می&zwnj;داند و معتقد است که مؤلف فقط وظیفه دارد. این نظر هر چند جالب است، اما در عمل معلوم نیست چگونه قابل اجرا خواهد بود. چون اقتصاد فیلم بخش کوچکی از اقتصاد است و حذف حق مالکیت از آن، در حالی که مالکیت در کل اقتصاد دست نخورده باقی بماند، بی معنی خواهد بود. با این حال خود گدار به حرفش پای بند است و اجازه استفاده از فیلمهایش را حتی بدون اجازه از خودش به همه می&zwnj;دهد. گدار این بار در تازه&zwnj;ترین مصاحبه اش یک پله هم بالاتر می&zwnj;رود و پول را هم یک چیز همگانی اعلام می&zwnj;کند.</div> <blockquote> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><img width="220" height="208" alt="" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/aristoteles.jpg" /></div> <div dir="RTL">ژان لوک گدار: ما امروز منطق را مدیون یونانیانیم. از این نظر به آنها بدهکاریم. این ارسطو بود که &rsquo;بنا براین&lsquo; را به کار انداخت: تو مرا دوست نداری، پس بنابر این.. یا مچت را با دیگری گرفتم، بنا بر این...ما این کلمه را میلیون&zwnj;ها بار موقع تصمیم گیری&zwnj;هایمان بکار می&zwnj;بریم. حالا وقتش است که حسابمان را صاف کنیم. اگر هر بار که این کلمه را به کار می&zwnj;بریم ده یورو به حساب یونان واریز کنیم، مشکل یک روزه حل می&zwnj;شود و یونانی&zwnj;های بینوا لازم نیست دیگر معبد پانتئون&nbsp;&nbsp; (Pantheon) را به آلمان&zwnj;ها بفروشند تا نجات یابند.</div> </blockquote> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">&nbsp;گدار بعد از سالها مطالعه و فیلم&zwnj;سازی نوآورانه و فعالیت&zwnj;های گسترده سیاسی، در هشتاد سالگی سرش پر است و مانند همه کسانی که سرشان پر است، دلش پر است از کسانی که به قول او چیزی سرشان نمی&zwnj;شود. او از فیلمسازانی که بلد نیستند با دوربین کار کنند و به قول او اصلادوربین را نمی&zwnj;فهمند، دلگیر است. همچنین از بعضی فیلسوفان، از جمله اسلاوی ژیژک<span dir="LTR">(Slavoj Žižek) </span>که اظهاراتش در مورد سینما به قول گدار &quot;سطحی&quot; است<span dir="LTR">.</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">گدار در مورد بحران بدهی&zwnj;های یونان هم از کیسه خلیفه می&zwnj;بخشد. می&zwnj;گوید: ما امروزاز نظر فرهنگی مدیون یونانیانیم و حالا که یونان گرفتار است، باید ادای دین کنیم<span dir="LTR"> .</span>در حالی که دولتمردان و اقتصاددانان اروپا دربدر دنبال نجات یورو و راه حلی برای بحران مالی یونان می&zwnj;گردند، گدار خیلی ساده و راحت مسئله را حل می&zwnj;کند. می&zwnj;گوید: &quot;ما امروز منطق را مدیون یونانیانیم. از این نظر به آنها بدهکاریم. این ارسطو بود که &rsquo;بنا براین&lsquo; را به کار انداخت: تو مرا دوست نداری، پس بنابر این..&quot; یا &quot;مچت را با دیگری گرفتم، بنا بر این...&quot;. ما این کلمه را میلیونها بار موقع تصمیم گیری هایمان بکار می&zwnj;بریم. حالا وقتش است که حسابمان را صاف کنیم. اگر هر بار که این کلمه را به کار می&zwnj;بریم ده یورو به حساب یونان واریز کنیم، مشکل یک روزه حل می&zwnj;شود و یونانی&zwnj;های بینوا لازم نیست دیگر معبد پانتئون<span>&nbsp;&nbsp; </span><span dir="LTR">(Pantheon)</span> را به آلمان&zwnj;ها بفروشند تا نجات یابند. با کمک گوگل و امکانات تکنیکی می&zwnj;شود همه این &rsquo;بنابر این&lsquo;ها را پیگیری کرد و از طریق آی فون هم می&zwnj;شود صورت حساب&zwnj;ها را فرستاد<span dir="LTR">&quot;.</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">ما<span> که</span><span dir="LTR"> گدار را با نو آوری&zwnj;هایش می&zwnj;شناسیم، هنگام این گفت&zwnj;وگو شاید تعجب کنیم که</span><span dir="LTR"> گدار تا حدی به گذشته بر می&zwnj;گردد. او از وسایل مدرن ارتباطی خوسشش نمی&zwnj;آید و</span><span dir="LTR"> معتقد است در جوامع بدوی مردم خوشبخت تر از ما در جوامع مدرن زندگی می&zwnj;کردند</span><span dir="LTR">.</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">بخشهایی از <a href="http://www.zeit.de/2011/41/Interview-Godard">گفت&zwnj;وگوی گداربا &quot;دی سایت&quot;</a> را می&zwnj;خوانیم<span dir="LTR"> :</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>&bull; گفت&zwnj;وگو با ژان لوک گدار</b></div> <div align="center" dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>دی سایت</b><b><span dir="LTR"> : </span>آقای گدار، میانه تان</b><b><span dir="LTR">&nbsp;</span>با پول چطور است؟ </b></div> <div dir="RTL"><b>&nbsp;</b></div> <div dir="RTL">ژان لوک&nbsp;گدار<span dir="LTR">:</span> <span>پول برای من هدف نیست، بلکه وسیله رسیدن به هدف است. در</span><span dir="LTR">&nbsp;</span>کتابی که مبارزان نهضت مقاومت فرانسه علیه نازی&zwnj;ها نوشته&zwnj;اند، گفته شده که<span dir="LTR">&nbsp;</span>پول تا سال&nbsp;۱۹۴۳&nbsp;در نهضت مقاومت یک وسیله مبادلاتی صرف بوده، وسیله&zwnj;ای برای زنده ماندن، برای اسلحه خریدن. اما نه وسیله&zwnj;ای برای کسب درآمد و سود. مشکل من این است که همیشه با پولی که برای فیلمی که دارم می&zwnj;سازم، سر می&zwnj;کنم. از همین رو باید پیوسته فیلم بسازم<span dir="LTR">.</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>در کار جدیدتان &quot;فیلم سوسیالیسم&quot; آمده: &quot;پول یک چیز همگانی است، مانند آب</b><b><span dir="LTR">&quot;.</span></b></div> <div dir="RTL"><b>&nbsp;</b></div> <div dir="RTL">معلوم<span dir="LTR">&nbsp;</span>است که پول یک چیزهمگانی است. یعنی باید این&zwnj;طور باشد. یک وسیله تبادل. در سیستم ما این&zwnj;طور به نظر می&zwnj;رسد، که بعضی از پول استفاده می&zwnj;کنند وسر<span dir="LTR">&nbsp;</span>دیگران بی کلاه می&zwnj;ماند. مسئله این نیست که عده&zwnj;ای بیشتر و عده&zwnj;ای کمتر<span dir="LTR">&nbsp;</span>دارند، بلکه این است که بعضی اصلا نمی&zwnj;توانند وارد این سیستم مبادلاتی بشوند.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>شما هم با پولی که از حق تألیف هایتان می&zwnj;گیرد، زندگی می&zwnj;کنید</b><b><span dir="LTR">...</span></b></div> <div dir="RTL"><b>&nbsp;</b></div> <div dir="RTL">این بخشی از درآمد من است. اما بی آن هم می&zwnj;توانم سر<span dir="LTR">&nbsp;</span>کنم. مالکیت معنوی وجود ندارد. مؤلفان حق ندارند، فقط وظیفه دارند. من مخالفم<span dir="LTR">&nbsp;</span>با این که حق مؤلف یک جور&nbsp;مالکیت خصوصی باشد، که طبق آن بشود تصمیم گرفت که فیلمی<span dir="LTR">&nbsp;</span>اجازه نمایش بگیرد. به این ترتیب مثلا نوه هنری ماتیس، نقاش فرانسوی می&zwnj;تواند تصمیم بگیرد که آیا یک تابلو بتواند دیده شود یا نشود<span dir="LTR">.</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>چرا نام فیلم شما &quot;فیلم سوسیالیسم&quot; است؟ </b></div> <div dir="RTL"><b>&nbsp;</b></div> <div dir="RTL">اگر نام فیلم فقط &quot;سوسیالیسم&quot; می&zwnj;بود، نسبتش با<span dir="LTR">&nbsp;</span>سوسیالیسم واقعی و تاریخ خیلی زیاد می&zwnj;بود.&nbsp;آن وقت فیلم مانند یک<span dir="LTR">&nbsp;</span>بیانیه سیاسی یا نظامی تعبیر می&zwnj;شد. اما عنوان &quot; فیلم سوسیالیسم&quot; چیز دیگری<span dir="LTR">&nbsp;</span>است<span dir="LTR">.</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>دقیقا چه چیزی؟ </b></div> <div dir="RTL"><b>&nbsp;</b></div> <div dir="RTL">یک پیشنهاد، یک سؤال، یک ترکیب غریب هنری<span dir="LTR">.</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>سفر دریائی شما با کشتی به&zwnj;&zwnj; جاهای مهم تاریخ</b><b><span dir="LTR">&nbsp;</span>فرهنگی اروپا می&zwnj;&zwnj;رسد. آیا آین کشتی هم استعاره شناور اروپاست؟ </b></div> <div dir="RTL"><b>&nbsp;</b></div> <div dir="RTL">اروپایی که در تاریخش &zwnj;گم شده<span dir="LTR">.</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>آیا اروپای شما</b><b><span dir="LTR">&nbsp;</span>صرفا یک ساختار مالی است؟ سفر کشتی شما به&zwnj;&zwnj; یونان هم می&zwnj;&zwnj;رسد</b><b><span dir="LTR">&hellip;</span></b></div> <div dir="RTL"><b>&nbsp;</b></div> <div dir="RTL">توریسم از یونان خیلی&zwnj; به&zwnj;&zwnj; جیب<span dir="LTR">&nbsp;</span>زده. همه به&zwnj;&zwnj; یونان سفر کرده&zwnj;اند. آلمانی ها، فرانسوی ها، بریتانیایی&zwnj;ها یونان را خراب کرده اند، همچنان که تونس و کشورهای دیگر را. به&zwnj;&zwnj; همین دلیل باید<span dir="LTR">&nbsp;</span>دینمان<span dir="LTR">&nbsp;</span>را به&zwnj;&zwnj; یونان ادا کنیم. یک راه ساده برای حل مشکل مالی یونان<span dir="LTR">&nbsp;</span>وجود دارد: هربار که در حرف زدن از منطق یونانی استفاده می&zwnj;&zwnj;کنیم باید ده&zwnj;&zwnj;&zwnj; یورو بپردازیم. کسی&zwnj; هم که دارد، اما نمی&zwnj;خواهد سر کیسه را شل کند، دیگر حق ندارد از این منطق یونانی<span dir="LTR">&nbsp;</span>استفاده کند <span dir="LTR">.</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>یک جور چتر نجات یورو به&zwnj;&zwnj; شیوهٔ ارسطویی؟ </b></div> <div dir="RTL"><b>&nbsp;</b></div> <div dir="RTL">بله. چرا که نه&zwnj;؟ همیشه فراموش می&zwnj;&zwnj;کنیم که دمکراسی یونانی به&zwnj;&zwnj; عنوان یک سیستم اجتماعی و سیاسی در همان زمانی پدید آمد که تراژدی یونانی<span dir="LTR">. </span>امروزه هر وقت واژه تراژدی را به&zwnj;&zwnj; زبان جاری می&zwnj;&zwnj;کنیم باید درهمان حال دمکراسی را هم ٔبه زبان بیاوریم، و بر عکس. دلیل رابطه بین دمکراسی و تراژدی همین وضع امروز یونان است: از تراژدی قرض&zwnj;های یونان یونان شکوه می&zwnj;کننم اما غافلیم از این که&nbsp;از همان بدو امر یک چیز تراژیک در کشف دمکراسی وجود داشت، همچنان که یک چیز دمکراتیک در پیدایش تراژدی.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>&nbsp;چه چیز دمکراسی تراژیک است؟ </b></div> <div dir="RTL"><b>&nbsp;</b></div> <div dir="RTL">یک نگاهی به برنامه&zwnj;های پخش خبر بیاندازید تا بفمید.</div> <div dir="RTL">&nbsp;<img align="left" width="300" vspace="10" hspace="10" height="429" alt="" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/fiilm_socialism_-_godard.jpg" /></div> <div dir="RTL"><b>آن وقت از اروپای فرهنگی چه باقی می&zwnj;ماند؟ </b></div> <div dir="RTL"><b>&nbsp;</b></div> <div dir="RTL">این را از همان ابتدا کنار گذاشتند. اروپا از فولاد وزغال سنگ ساخته شد و بعد از پول. چون اروپای مدرن پیامد جنگ است، درست مانند عواقب یک بیماری. یاد عبارتی افتادم از ترومن در کنفرانس پوتسدام که بعد از جنگ جهانی دوم برگزار شده بود. او بدون آنکه متوجه بشود چه می گوید، یا اینکه شاید هم ملتفت بود، گفت: &quot;ما درست همانطور که جنگکرده ایم، صلح می&zwnj;کنیم<span dir="LTR">.&quot;</span></div> <div dir="RTL"><strong>&nbsp;</strong></div> <div dir="RTL"><strong>یک بار گفته اید، یک تاریخ یک آغاز، یک میانه و یک</strong><strong> پایان، لازم دارد، که لزوما به این ترتیب دنبال هم نمی&zwnj;آیند. به نظر شما تاریخ سرمایه&zwnj;</strong><strong>داری ما در کدام از یک از این مراحل است؟ </strong></div> <div dir="RTL"><strong>&nbsp;</strong></div> <div dir="RTL"><strong>در مرحله پایانی نیست و از نو هم شروع نمی&zwnj;شود. همین&zwnj;طور پیش می&zwnj;رود! اما یک جور دیگر</strong><strong><span dir="LTR">.</span></strong></div> <div dir="RTL"><strong>&nbsp;</strong></div> <div dir="RTL"><strong>چی در این میان عوض شده؟ </strong></div> <div dir="RTL"><strong>&nbsp;</strong></div> <div dir="RTL">ما بد جوری تحت سلطه آن چیزی قرار گرفته&zwnj;ایم که به آن خیلی ساده تکنولوژی می&zwnj;شود گفت. من تلفن همراه ندارم. مردم فکر می&zwnj;کنند دکمه و صفحه تلفن همراهشان را زیر کنترل خودشان دارند.&nbsp;غافل از این که این دکمه&zwnj;ها هستند که بر ما مسلط&zwnj;اند. (با انگشت روی تلفن قدیمی اش می&zwnj;زند) وقتی&zwnj; با این دستگاه تلفن قدیمی شماره می&zwnj;گیرم، این احساس را ندارم که او بر من سلطه دارد. شاید خیلی کم. این تقریبا همان رابطه&zwnj;ای است که سگ با صاحبش دارد. بندی بین&zwnj;شان است و در این حالت ما دو صاحب داریم و دو برده.سگ همان قدر بر صاحبش سلطه دارد، که صاحبش بر او. همین رابطه را با هواپیما و اتومبیل هم داریم. گاهی تکنیک در نظرم کریه جلوه می&zwnj;کند<span dir="LTR">.</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>چطور؟ </b></div> <div dir="RTL"><b>&nbsp;</b></div> <div dir="RTL">راستش من خوشم نمی&zwnj;آید که مردم با تلفن همراه هر موقع در دسترس&zwnj;اند. بدم می&zwnj;آید از اینکه برای ایجادرابطه با کسی هیچ زحمتی لازم نیست. یک دستگاه کوچک با یک زنگ کوچولو موی دماغم شود که: &quot;زود باش رابطه برقرار کن<span dir="LTR">&quot;</span>!</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>آیا مرحله کنونی سرمایه دری برای شما صرفا یک مسئله فنی است؟ مسئله&zwnj;ای فراتر از ورشکستگی&zwnj;ها و بحرانهای اقتصادی؟ </b></div> <div dir="RTL"><b>&nbsp;</b></div> <div dir="RTL">اسوالد اشپنگلر یک فیلسوف نسبتا مرتجع آلمانی سال۱۹۱۸ از&quot;افول غرب&quot; سخن گفته. واژه آلمانی غرب به معنی جایی که خورشید غروب می&zwnj;کند به نظرم از معادل فرانسوی آن زیباتر است. باری؛ اشپنگلر زمانی از دیکتاتوری تکنیک سخن به میان آورد ، که تصورش را هم نمی&zwnj;شد کرد که حرفش چه معنی دارد. من فقط می&zwnj;دانم که یک جور انزجاراز سلطه تکنولوژی وجود دارد. بی خود نیست که آنطور که در &quot;فیلم سوسیالسم&quot; می&zwnj;بینیم، مردم به یک چنین سفرهای دریایی مبادرت می&zwnj;کنند، چون خسته و منزجرند از این چیزها. و می&zwnj;خواهند در هنگام تعطیلات فکرشان راحت باشد. اما تعطیلات هم دیگرتعطیلات نیست، به قول معروف تعطیلات هم تعطیلات قدیم. کلمه فرانسوی تعطیلات از&quot;<span dir="LTR">Vakanz</span>&quot;به معنی خلاء آمده. اما امروزه تعطیلات بیش از حد پر بودن است.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>یعنی انسانها هنوز نتوانسته&zwnj;اند خود را از قید و بند تکنیک رها کنند</b><b><span dir="LTR">.</span></b></div> <div dir="RTL"><b>&nbsp;</b></div> <div dir="RTL">شاید می&zwnj;توانسته اند، اما نخواسته&zwnj;اند. همین جا درنزدیکی شهر ژنو دستگاه عظیم شتاب دهنده به ذرات ریز هست که سالی چند میلیون فرانک آب می&zwnj;خورد. بهتر نیست عجالتا این پول را جای دیگری سرمایه گذاری کنید. می&zwnj;توان این کار را کرد. جمله&zwnj;ای از داستایوسکی<span dir="LTR">&nbsp;</span>در سرم می&zwnj;چرخد: هر کاری می&zwnj;توان کرد، وقتی خدا نیست<span dir="LTR">. </span>اما همه دست روی دست گذشته&zwnj;اند و کاری نمی&zwnj;کنند.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>شما با سینمایتان همیشه سعی کرده اید، کاری کنید. فیلم </b><b><span dir="LTR">&quot;</span>آلمان سال ۹۰ نه صفر</b><b>&quot;</b></div> <div dir="RTL"><b><span dir="LTR">(Allemagne ann&eacute;e 90 neuf z&eacute;ro) </span></b></div> <div dir="RTL"><b>که سال ۱۹۹۱ در مورد اتحاد دو آلمان ساختید، هشدار به ایجاد یک سرمایداری بی درو پیکر بود که دیگر دشمنی هم ندارد. </b></div> <div dir="RTL"><b>&nbsp;</b></div> <div dir="RTL">سرمایه داری فقط دشمنش را عوض کرده. آمریکای شمالی به یک جور جنگ داخلی مالی یا نبرد فرهنگها یا چیز شبیه آن نیاز دارد. سیستمی که با خودش کنار نیاید، همیشه برای خودش دشمنی در بیرون دست وپا می&zwnj;کند<span dir="LTR">.</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div><b><span dir="RTL">آیا کمونیسم ماننند قل و زنجیر برای مهار سرمایداری لازم بود؟</span> </b></div> <div><b>&nbsp;</b></div> <div dir="RTL">فکر نمی&zwnj;کنم که اصلا از کمونیسم بشود حرف زد. ما از چیزی که کشورهای معینی به نام کمونیسم انجام دادند، می&zwnj;توانیم حرف بزنیم. این در مورد اصطلاح سرمایه داری هم صدق می&zwnj;کند. خود مارکس هم در بحث سرمایه به این که چطور سرمایه شکل می&zwnj;گیرد یا از شکل می&zwnj;افتد، پرداخت. من می&zwnj;توانم به شما پول قرض بدهم، اما اینکه با پول قرض دادن و نزول خوری زندگی ام را بچرخانم، حرف دیگری است. من می&zwnj;توانم برادرانه به شما پول قرض بدهم .</div> <div dir="RTL"><strong>&nbsp;</strong></div> <div dir="RTL"><b>&nbsp;(به شوخی) چه قدر؟ </b></div> <div dir="RTL"><b>&nbsp;</b></div> <div dir="RTL">چی&zwnj; فرمودید؟ آخ، زیاد که نه&zwnj;، یک مختصری. اما برایم جالب است بدانم بانک&zwnj;های بزرگ سوئیس چطور با ایده تا می&zwnj;&zwnj;کنند.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>ناراحت نمی&zwnj;شوید از اینکه سرمایه داری نه از نظر فرهنگی، بلکه صرفا از لحاظ اقتصادی مورد انتقاد قرار می&zwnj;گیرد؟ </b></div> <div dir="RTL"><b>&nbsp;</b></div> <div dir="RTL">نقد فرهنگی سرمایه داری هم داریم، اما فقط درحد نوشته و ادبیات. جملاتی پشت سر هم قطارمی شوند، اما از آنها دید تازه&zwnj;ای شکل نمی&zwnj;گیرد. نقد از طریق تصویر هم شامل نقد فرهنگی سرمایه داری می&zwnj;شود. متعلق است.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>هنگام دریافت جایزه آدورنو گفتید: &quot;در&zwnj; مبارزه بزرگ بین چشم&zwnj;ها و زبان، نگاه قدرت تحلیلی بزرگتری دارد. &quot; </b></div> <div dir="RTL"><b>&nbsp;</b></div> <div dir="RTL">همین طور است. و این یعنی مونتاژ.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>چه چیز دقیقا از سرهم بندی بریده&zwnj;های فیلم حاصل می&zwnj;&zwnj;شود؟ </b></div> <div dir="RTL"><b>&nbsp;</b></div> <div dir="RTL">وقتی&zwnj; دو تصویر به&zwnj;&zwnj; هم وصل شوند، یک تصویر سوم درست می&zwnj;&zwnj;شود. شکل دیگری از دیدن.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>آیا مونتاژ وسیله بهتری برای تحلیل تاریخ است، تا زبان؟ </b></div> <div dir="RTL"><b>&nbsp;</b></div> <div dir="RTL">بله. چون مونتاژ تصاویر می&zwnj;&zwnj;تواند پیوند خطی&zwnj; تاریخ، خطی بودن اندیشه و نوشتار را به&zwnj;&zwnj; هم بریزد.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>در فیلم تازه تان مدام تکه&zwnj;هایی از دریا مونتاژ می&zwnj;شود. اثر این کار این جور است که گویی در این کابوس مصرفی شناور پنجره&zwnj;ای باز می&zwnj;شود.</b></div> <div dir="RTL"><b>&nbsp;</b></div> <div dir="RTL">&nbsp;نمی&zwnj;دانم که آیا این خیال، یا نقد یا خیلی ساده نگاهی از روی نرده&zwnj;های کشتی است. خوبی مونتاژ در این است که عکس سوم از دو عکس به هم چسبیده را شمای بیننده ایجاد می&zwnj;کنید.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>شما در فیلمهایتان مدام سرمایه داری را باز می&zwnj;تابانید. مثلا در فیلم &quot;تحقیر&quot; آن را در شکل وابستگی مؤلف به تهیه کننده نشان می&zwnj;دهید.</b></div> <div dir="RTL"><b>&nbsp;</b></div> <div dir="RTL">به نظرم منطقی می&zwnj;آمد که در فیلمی که یاد کردید، قولی از برشت از زبان فریتز لانگ در نقش کارگردان نقل کنم: &quot;هروز به بازاری می&zwnj;روم که دروغ می&zwnj;فروشند&quot;.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>&nbsp;آیا هنوز به تصویر به معنی واقعی کلمه نیاز وجود دارد؟ </b></div> <div dir="RTL"><b>&nbsp;</b></div> <div dir="RTL">نمایشگاه&zwnj;های نقاشان معروف انبوه انبوه بازدید کننده دارند. معنی اش این است که مردمی که به این نمایشگاها می&zwnj;روند، تصاویر کانالهای تلویزیونی بسشان نیست و چیزی کم دارند. آنها نیاز دارند چیزی ببینند که با زبان در رابطه نباشد. آنها می&zwnj;خواهند تصویر ببینند. اما این تصاویر را در ساختمانهایی مانند موزه یا کلیسا نشان می&zwnj;دهند، گویی آدم به معبد می&zwnj;رود، به معبد منفعت. از این نظر من طرفدار یک رفتار سوسیالیستی با هنر هستم.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>سینما هم برای خودش معبد دارد.</b></div> <div dir="RTL"><b>&nbsp;</b></div> <div dir="RTL">بله مولتی پلکس&zwnj;ها (مجموعه&zwnj;های سینمایی). معبدهای پاپ کورن که سینما در آنها یک چیز خنزر پنزری است. با خودم می&zwnj;اندیشم چطور نقد فرهنگی سرمایه داری می&zwnj;تواند وجود داشته باشد، در حالی که فرهنگ خودش دیری است که سرمایه دارانه شده است <span dir="LTR">.</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>اسلاوی ژیژک فیلسوف، نئولیبرالیسم را با فیلم کارتن کمدی &quot;خرس کونگ&zwnj;فو کار&quot; قیاس می&zwnj;کند. می&zwnj;گوید: مضحک بودن ایدئولوژی حاکم اظهر من الشمس است. با این حال این ایدئولوژی همچنان می&zwnj;پاید.</b></div> <div dir="RTL"><b>&nbsp;</b></div> <div dir="RTL">راستش من نظر خوشی نسبت به این جور فلاسفه ندارم. گاهی بعضی ایده شان را جالب می&zwnj;بینم، اما مثال&zwnj;هایی که سینما می&zwnj;زنند، سطحی است. از سینما که حرف می&zwnj;زنند، از نظرگاه ادبی در مورد آن حرف می&zwnj;زنند<span dir="LTR">. </span>فیلمهای بد را مسخره می&zwnj;کنند، اما نمی&zwnj;دانند فیلم خوب چیست. این جورفیلسوفان قلمشان هم خوب نیست. فروید و برگسون کجا و این بابا ...اسمش چه بود؟ سلوردیجک یا نمی&zwnj;دانم چه، کجا... او اصلا بلد نیست بنویسد، اما پشت سرهم کتاب بیرون می&zwnj;دهد<span dir="LTR">.</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>در مورد کسانی که آینده سینما را در اینترنت می&zwnj;دانند، چه حرفی دارید؟ </b></div> <div dir="RTL"><b>&nbsp;</b></div> <div dir="RTL">آدم اگر اهل گشتن باشد، تصاویری در اینترنت پیدا می&zwnj;کند. در همین &quot;فیلم سوسیالیسم&quot; نمایی هست که من از اینترنت کپی کرده ام.: دو تا گربه که خرخرکنان با هم حرف می&zwnj;زنند. کسانی که فیلم این گربه&zwnj;ها را گرفته اند، کار جالبی کرده&zwnj;اند. اما این جور تصاویر در همین حد می&zwnj;مانند و فراتر نمی&zwnj;رود. از میان صد هزار شاید فقط دوسه تا دیدنی باشند<span dir="LTR">.</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>پس شما قضایا را در اینترنت دنبال می&zwnj;کنید؟ </b></div> <div dir="RTL"><b>&nbsp;</b></div> <div dir="RTL">نه. من اصلا اینترنت ندارم. اما وقتی کسی چیزی تعریف می&zwnj;کند، پا می&zwnj;شوم می&zwnj;روم خانه دوستم تا او در اینترنت نشانم بدهد. اینترنت پر از چیزهای پراکنده است. بیشتر برای ارضای حس خود خواهی، اما بدون آنکه چندان به درد بخورند. شبکه اینترنت یک جور دمکراسی است، انباشته از انبوه اطلاعاتی که چندان به کار نمی&zwnj;آیند. اینترنت زیر سلطه کشیشان اعظمی است که به آنها سرور می&zwnj;گویند، و همین&zwnj;ها نیز به نوبه خود زیر دست کنسرن&zwnj;ها هستند.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>تلویزیون تماشا می&zwnj;کنید؟ </b></div> <div dir="RTL"><b>&nbsp;</b></div> <div dir="RTL">به ندرت. گاهی فیلم&zwnj;های مربوط به حیوانات در بی بی سی را تماشا می&zwnj;کنم، که در آنها انسانها چند ماهی وقت صرف می&zwnj;کنند تا یک سوسک یا موش را شکار کنند<span dir="LTR">.</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>نقطه امیدی در فیلمتان هست: امید به شکلی از سوسیالسم، نه در قالب یک سیستم سیاسی، بلکه یه شکل فرهنگی</b><b><span dir="LTR">.</span></b></div> <div dir="RTL"><b>&nbsp;</b></div> <div dir="RTL">بله، می&zwnj;شود به آن مجموعه&zwnj;ای از ایده&zwnj;ها گفت، که که به یک چیز بدوی اشارت دارند. ۳۰۰۰ سال تاریخ فرهنگی اروپا چندان زیاد نیست<span dir="LTR">. </span>هوس بازگشت به آغاز این تاریخ در فیلم وجود دارد. هوس در جوانان مجسم می&zwnj;شود. جوانی در فیلم من بدویت است. یک جامعه جمع و جور بدوی. من فکر می&zwnj;کنم جوامع ابتدایی خوشبخت تر از ما بودند.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>اما این که اصلا بدوی نیست که مانند آن دختر در نمایی از &quot;فیلم سوسیالیسم&quot; به یک ستون در پمپ</b><b>بنزین تکیه بدهیم و کتاب رویاهای از دست رفته بالزاک را بخوانیم</b><b><span dir="LTR">.</span></b></div> <div dir="RTL"><b>&nbsp;</b></div> <div dir="RTL">هر چه هست، این منم. من این نما (یک دختر در حال کتاب خواندن کنار یک لاما در پمپ بنزین)را به این شکل چیده ام، تا استعاره&zwnj;ای را مصور کنم<span dir="LTR">.</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>اینکه یک چیز ابتدایی را خوشبختی بدانیم، آیا کمی مرتجعانه نیست؟ </b></div> <div dir="RTL"><b>&nbsp;</b></div> <div dir="RTL">ابتدایی که می&zwnj;گویم منظورم این نیست که من مخالف دمکراسی و پیشرفت هستم<span dir="LTR">. </span>من فقط رفتارمان با این مفاهیم را مورد انتقاد قرار می&zwnj;دهم. من دوربینم رااز همین فروشگاههای معمولی ارزان قیمت می&zwnj;خرم. اما بشر آنقدر چیز کشف کرده که نمی&zwnj;تواند جمع و جورشان کند. فقط هم مسئله بر سر تکنیک نیست، همین جاسیگاری روی میز را ملاحظه کنید، که ظاهرش کاملا عادی است و کم و کسر ندارد<span dir="LTR">. </span>اما چه نیازی داریم به هزاران مدل دیگر از همین جاسیگاری؟ قبل&zwnj;ها اتومبیل کارخانه&zwnj;های مختلف باهم فرق داشتند، اما حالا همه شبیه هم&zwnj;اند. یک کارخانه کافی است. هرکس می&zwnj;خواهد یک چیزی سر هم کند و به این ترتیب هزاران جور آت و آشغال درست می&zwnj;کنندتا هوس شان را فروبنشانند<span dir="LTR">.</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>این نکته در مورد سینما هم صادق است؟ </b></div> <div dir="RTL"><b>&nbsp;</b></div> <div dir="RTL">سه چهارم کسانی که کار فیلم می&zwnj;کنند، دوربین لازم ندارند تا چیزی راببینند. آنها از دوربین استفاده می&zwnj;کنند تا فیلمهایی بگیرند کم و بیش مانندفیلمهایی که مادر از بچه اش می&zwnj;گیرد یا یک زن و شوهر از سگشان، که بعد همهرا در اینترنت می&zwnj;گذارند. این جماعت فیلم نمی&zwnj;گیرند، می&zwnj;نویسند.تازههمین&zwnj;ها را هم از روی هم دیگر رونویسی می&zwnj;کنند. آنها از دوربین استفاده نمی&zwnj;کنند تا چیزی را ببینند که بدون دوربین دیده نمی&zwnj;شود<span dir="LTR">. </span>چیزهایی هست که که اگر با چشم دوربین دیده نشوند، پدیدار نمی&zwnj;شوند<span dir="LTR">. </span></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>فکر می&zwnj;کنید این نگاه دوربینی به شکلی برگشت ناپذیر از بین می&zwnj;رود؟ </b></div> <div dir="RTL"><b>&nbsp;</b></div> <div dir="RTL">بیشتر این جماعت فیلمسازان اصلا به چنین نگاهی نیاز ندارند. آنها مانند این ماهی&zwnj;هایی هستند که از میلیونها سال پیش ته دریا زندگی می&zwnj;کنند و چشم هم ندارند<span dir="LTR">.</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>شما خودتان چه جور ماهی بوده اید؟ </b></div> <div dir="RTL"><b>&nbsp;</b></div> <div dir="RTL"><span dir="LTR">)</span>دستهایش را بالا می&zwnj;برد) یک ماهی بینا؟ امیدوارم<span dir="LTR">.</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>روز و روزگاری شما به جنبش فرهنگ انتقادی موج نو متعلق بودید</b><b><span dir="LTR">.</span></b></div> <div dir="RTL"><b>&nbsp;</b></div> <div dir="RTL">بله، آن&zwnj;وقت&zwnj;ه

اکبر فلاح‌زاده − "فیلم سوسیالیسم" آخرین فیلم ژان لوک گدار بهترین فیلم او نیست، اما بهترین مثال است برای آنکه نشان دهد گدار در هشتاد سالگی هم هنوز زنده و سر حال است. در کنار تحسین دوستداران گدار، انتقادات زیادی نیزبه این فیلم وارد شده: عده‌ای آنرا بی سرو ته، و عده‌ای مجموعه‌ای فیلم‌های بریده بریده و پر از شعارها سطحی سیاسی دانسته‌اند. با این حال حتی سخت گیرترین منتقدان هم فیلم را دیدنی یافته‌اند. همه می‌دانند که آنچه گدار می‌سازد به دیدنش می‌ارزد. نو آوری‌های گداردر سینمای موج نو، بعلاوه مبارزه پر شورش با سرمایه داری ومقاومتش در جنبش دانشجویی سال ۱۹۶۸، به حد کافی برایش اعتبار دست و پا کرده که با این یا آن فیلم ضعیف بی اعتبار نشود.

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • کاربر مهمان مهدی رودسری

    باید از آقای فلاح زاده ممنون بود که گفتگوی تفکر بر انگیزی را زحمت کشیده است و به زبانی گویا و قابل و فهم منعکس کرده است. در مقدمه حرف هایی آمده است که می شود با آن کشـُتی گرفت چون بسیار شخصی است و البته دستمزد ِ معنوی زحمتی که ساعت هایی از عمر مترجم را بلعیده است مثل ( نظرات او غالبا انقلابی و در مواردی افراطی، اما در همه حال جالب و شنیدنی است، ) و ( گدار در مورد بحران بدهی‌های یونان هم از کیسه خلیفه می‌بخشد. ) و ( او از وسایل مدرن ارتباطی خوشش نمی‌آید و معتقد است در جوامع بدوی مردم خوشبخت تر از ما در جوامع مدرن زندگی می‌کردند.) ووو... پس من که خوانندۀ مطلب ِ فوق هستم و ساعتی از عمرم را صرف ِ خوانش و تعمق در بارۀ مضامین و منطقش میکنم می توانم چنین بنویسم : که او می خواهد بگوید که ما مردم جهان ِ معاصر معتاد ِ بسا چیزها یم که وزنی برابر با اعتیادات شناخته شده چون تریاک و الکل و پول و تی - وی و سینمای هالیوود و سیاست بازان حرفه ایی و خطیبان ِ مذهبی و تکنولوژی محدود کنندۀ مغز و چرخۀ بوروکراسی مدوریم. و نتیجه بگیرم : که می خواهد بگوید ( ژان لوک گدار ) که از پس ِ هشتاد سال عمر ِ در پس ِ پشت نهاده به نتیجه ایی رسیده است که ما میان سالگان به آن نرسیده ایم و روزی و روگاری به آن خواهیم رسید. (مخالف اعتیادهای محدود کنند ه ات باش) با تشکر از مقدمۀ مترجم که سبب ساز ِ همین تعمق ها شد. مهدی رودسری

  • کاربر مهمان

    این گفتگو شناخت تازه ای از گدار به من داد . او با وجود زندگی در سویس و در میان ثروتمندان دلش با مردم تحت ستم است. این انسانیت او را گواهی میده.

  • kermanshahiy

    زنده باد گدار که این قدر انسان است و این قدر انسانی فکر می کنه.

  • کاربر مهمان

    نکات تازه و قابل تاملی دارد. بسیار ممنون برای این متن.

  • کاربر مهمان

    عالی بود . مرسی.

  • کاربر مهمان

    این نما (یک دختر در حال کتاب خواندن کنار یک لاما در پمپ بنزین) در فیلم گدار خیلی با معنی است. مرسی از ترجمه.

  • کاربر مهمان

    با سپاس از ترجمه این متن دشوار. به واقع باید به دو زبان تسلط کامل داشت که اینجور متن جالب از کار در آید. ولی در مورد گدار : انسان بزرگی است و اگر حرفی می زند فقط از روی خیر خواهی است. او براستی دوست داشتنی است.

  • مهتاب ایمانی

    آقای فلاح زاده مرگ بر روسیه.

  • Saeidrad

    چه حرف پر تناقضی . ایشون از یک طرف میگه مالکیت معنوی وجود نداره بعد از یک طرف میگه یونانیان اولین کسانی بودن که از منطق استفاده کگردن . پس برای همین هر کسی که از این منطق در کلماتش استفاده میکنه 10 یورو به یونان پول بده . آقای گدار این همون مالکیت معنویست.

  • کاربر مهمان

    از مترجم بی نهایت ممنونم

  • علي جولا

    «همین جا درنزدیکی شهر ژنو دستگاه عظیم شتاب دهنده به ذرات ریز هست که سالی چند میلیون فرانک آب می‌خورد. بهتر نیست عجالتا این پول را جای دیگری سرمایه گذاری کنید.» فكر كنم سن و سال بالا كار خودش را كرده؛ با آنكه گدار هميشه جزء فيلمسازان مورد علاقه من بوده و هست اما انصافن مزخرف هم كم نمي‌گويد از ديدگاهش درباره حق مولف كه بگذريم اگر به طور جدي در خصوص پروژه اعانه به يونان صادق بود خودش بابت همين مصاحبه بايد چند صد يورويي پياده مي‌شد. اما كمونيست پير فقط حرف مي‌زند. شايد هم خواب‌هايي براي آن چند ميليون فرانك ديده است.

  • shirin

    عالی بود .

  • کاربر مهمان

    بهترین راه حل برای یونان. اما این بهترین راه حل برای از مابهترانی مثل مرکل و سرمایه داران بزرگ بی معنی است.