ساکن شماره ۱۱۳۴۵ زندان اوین
<p>منیره برادران - دارنده شماره ۱۱۳۴۵ مهرانگیز کار است که در بهار ۱۳۷۹ در بازگشت از کنفراس برلین دستگیر و محاکمه شد. در کتاب "گردنبند مقدس" وی مروری دارد به این دوره. جرم خانم کار ظاهراً شرکت در کنفرانس برلین است و به "بخش تحقیقات ویژه" که بخشی از دادگاه انقلاب اسلامی است، حواله داده می‌شود.</p> <!--break--> <p>به عنوان وکیل و حقوقدان، مهرانگیز کار پیش‌تر هم شاهد بوده که در سیستم قضایی در پناه صفت "ویژه" هر بی‌عدالتی را برای تحکیم و توسعه قدرت انحصاری به کار می‌بردند و تبعیضات و ضعف‌های قانون و دستگاه قضایی را می‌شناخته و سال‌ها در نقد آن‌ها قلم زده است. <br /> </p> <p>حال خود او در بند این "ویژه‌ها" گرفتار آمده است. "تحقیقات ویژه" یعنی ساعت‌ها سرگردانی در راهروهای بازجویی و دادگاه و شب‌ها خستگی و درماندگی در سلول انفرادی ۲۰۹. او در کمال ناباوری می‌بیند که بازجو موارد بازجویی‌های او را عیناً از نوشته‌های حسین شریعتمداری و روزنامه کیهان کپی‌برداری می‌کند و می‌نویسد: "کنفرانس برلین در واقع دست‌آویزی است برای حوادث بزرگی که در راه است. بی‌تردید اگر در کنفرانس برلین هم شرکت نمی‌کردم، به بهانه دیگری دستگیر می‌شدم."<br /> مهرانگیز کار به مصائبی می‌اندیشد که موکلانش سال‌ها در برخورد با "ویژه"‌های سازمان‌های قضایی کشور تحمل می‌کردند. در "گردنبند مقدس" او با دقت و ریزبینی حرفه‌ای به عنوان حقوقدان، ابتذال دستگاه قضایی، مراحل بازجویی و محاکمه و نیز ناتوانی مطلق زندانی را در این سیستم بی‌داد شرح می‌دهد. به چشم می‌بیند که در صحن "دادگاه" حاکم شرع با متهمی معامله می‌کند. دادی در کار نیست و راه رهایی در "معامله" جست‌وجو می‌شود.</p> <p> </p> <p><strong>خلا زمانی </strong></p> <p> </p> <p>نحوه شروع کتاب یکی از دغدغه‌های نویسندگان است. سخن آغازین بیان رازی است که به‌تدریج در خوانش کتاب گشوده می‌شود. "گردنبند مقدس" با تحویل سال ۱۳۸۰ و نگاه راوی به سال پیش شروع می‌شود. مهرانگیز کار با ظرافت خاصی خلا زمانی آخر اسفند ۱۳۷۹ را که ساعت پنج و نیم است تا آغاز سال جدید که نیمه‌شب فرامی‌رسد، برای ورود به حکایت خود برمی‌گزیند. می‌نویسد:<br /> </p> <p>"در آستانه سال ۱۳۸۰ بعد از عبور از زمان بی‌نام، هر چه تقویم رسمی را وارونه ورق می‌زنم، از روزهایی می‌گذرم که در آن روز‌ها اندیشه‌ای را به صلیب کشیده‌اند. به‌تدریج برگ‌های تقویم گزارشگر ده‌ها مصلوب خاموش می‌شوند. دستبند و چشم‌بند گاهی تمام سطح کاغذهای تقویم را پوشانده است." ص۱۴</p> <p> </p> <p><strong>دنیای بدیل زندانی </strong></p> <p> </p> <p>نوشتن درباره زندان، حتی اگر چند هفته یا چند ماه باشد، مانند گشودن دریچه‌ای است بر دنیایی که در یک سوی آن حاکمان و زندانبانان بی‌مانع و با دست باز عدالت را سر می‌برند و سوی دیگر محکومان هستند که در آن تاریکخانه بی‌عدالتی دست و پا می‌زنند، می‌خواهند تسلیم نشوند و بدیل خویش می‌جویند. حتی زندانیان غیر سیاسی هم به شیوه خود به مقاومت متوسل می‌شوند. مهرانگیز کار شاهد اتفاقات جالبی در این دنیای رویارویی‌هاست و آن‌ها را در کتابش ثبت کرده است. گرچه دوره دو ماهه زندان وی بیشتر در انفرادی و مدتی هم با یار دیرینش شهلا لاهیجی، که همچون او به جرم شرکت در کنفرانس برلین محاکمه می‌شود، می‌گذرد، ولی هواخوری و نیز صدای زندانیان سلول‌های دیگر به او امکان دیدن و شنیدن را می‌دهد. <br /> </p> <blockquote> <p><img alt="" align="middle" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/mehmok02.jpg" />منیره برادران: در جای‌‌جای "گردنبند" مقدس اتفاقات زندان با خاطره تلخ کنفرانس برلین به هم می‌آمیزد.</p> </blockquote> <p>در هواخوری می‌بیند که از دریچه سلولی که مربوط به بخش مرد‌ها است، شورت و کرست زنانه‌ای به نمایش درمی‌آید. زندانی در ساعاتی که احساس می‌کرد زنان زندانی در هواخوری هستند این‌کار را می‌کرد. او یک مرد زن‌نما بود و دوست داشت او را "مینا" بنامند و معتقد بود که پدر و مادرش اشتباه کرده‌اند که اسم "محمود" را روی او گذاشته‌اند. مهرانگیز کار می‌نویسد:<br /> </p> <p>"پرچم زنانگی این انسان که تکلیف خود را با جنسیتش به اراده خود تعیین کرده بود، همه را به خنده و شادمانی آشتی می‌داد (...) با صدایی که نازک می‌کرد با کرشمه از درون سلول برای زنان زندانی پیام می‌فرستاد: خواهرهای عزیز، مرا از خودتان بدانید. اسم من مینا است. هیچ‌کس نمی‌خواهد باور کند مثل شما‌ها ظریف و احساساتی هستم. خاک بر سرشان..." ص ۷۴<br /> </p> <p>یادم هست که چند سال پیش در یکی از سمینارهای زنان، سخنرانی که صحبتش به موضوع ترانس‌سکسوال مربوط می‌شد، بحث خود را با این مثال از کتاب "گردنبند مقدس" آغاز کرد تا به روشنی نشان دهد که چگونه در جمهوری اسلامی انسان‌هایی که خود را در تناقض با جنستی که جامعه برایشان تعیین کرده می‌بینند، مجرم محسوب می‌شوند.</p> <p> </p> <p>راوی در جایی دیگر از آوازخوانی دسته‌جمعی مردان زندانی می‌گوید که شب‌ها مایه تفریح راوی و دیگر زندانی‌ها می‌شوند. آوازه‌خوان در سلولش نغمه‌ای را ساز می‌کند، بشکن می‌زند و می‌رقصد و دیگران در سلول‌های دیگر با کاسه و بشقاب با او همراه می‌شوند.</p> <p> </p> <p><strong>برگشت به گذشته‌ها</strong></p> <p> </p> <p>مهرانگیز کار در "گردنبند مقدس" خود را محدود به حال – زندان ۱۳۷۹- نمی‌کند. از نامه "ما نویسنده‌ایم" یاد می‌کند که از امضاءکنندگانش بوده است و "انتشار آن در فضای اختناق‌آمیز سیاسی که درآمیخته با ترس و ارعاب بود، یخ‌های قرون را شکست." از شبی می‌نویسد که او و پنج تن دیگر که از اعضای کانون نویسندگان بودند در میهمانی وابسته فرهنگی آلمان غافلگیرانه با یورش مأمورین امنیتی مواجه می‌شوند و بازداشت می‌گردند. این‌ها از حوادث مهم تاریخ اهل قلم هستند که با قتل و توطئه‌های امنیتی مورد سرکوب وحشیانه قرار گرفتند.</p> <p> </p> <p>در جای‌‌جای "گردنبند" مقدس اتفاقات زندان با خاطره تلخ کنفرانس برلین به هم می‌آمیزد. در دالان‌های ۲۰۹ در بازجویی‌ها و دادگاه انقلاب اسلامی، درد و زخم توهین‌هایی که از طرف معترضان کنفرانس برلین بر مهرانگیز کار و دیگر شرکت‌کنندگان آن کنفرانس بارید، او را‌‌ رها نمی‌کند. می‌نویسد:<br /> "در ‌‌نهایت خستگی و بیزاری، صحنه‌هایی از کنفرانس برلین در برابرم جان می‌گرفت. به صدای آن مرد سپیدمو می‌اندیشیدم که در هنگام سخنرانی من نعره می‌زد و می‌گفت: زنیکه روسری‌ات را بردار." ص۵۴<br /> </p> <p>او صدور چنین امر و نهی‌‌هایی را با نحوه بازجویی در تحقیقات ویژه هم‌ریشه می‌بیند: "هر دو می‌خواستند ایران در کام تک‌صدایی باقی بماند. هر دو برای جامعه پیچیده ایران نسخه می‌نوشتند. برای جامعه رنگارنگ و پرتنوعی که تاب و توان پذیرش نسخه واحد سیاسی را ندارد، حکم قطعی صادر می‌کردند." ص ۵۶</p> <p> </p> <p><strong>تجربه شخصی</strong></p> <p> </p> <p>"گردنبند مقدس" ضمن اینکه بیان درد عظیم بی‌عدالتی و ابتذال دستگاه قضایی در پناه قوانین اسلامی در جامعه است، روایت یک تجربه شخصی نیز هست. مهرانگیز کار در این کتاب تنها به عنوان یک حقوقدان سخن نمی‌گوید، از حس درماندگی خود به عنوان متهم، از اینکه به عنوان یک زن که از طرف حاکم شرع مورد تحقیر قرار می‌گیرد و از دلتنگی‌هایش در زندان می‌نویسد.</p> <p> </p> <p>در این کتاب اشاراتی هم به زندان در دوره سیاه دهه اول بعد از انقلاب می‌شود که فراموش نکنیم پایه ننگین شکنجه و اعدام مخالفان را آن زمان بنا نهادند. مهرانگیز کار حتی خوانندگانش را به بعد از آزادی می‌برد به بیمارستانی که در آنجا به او خبر می‌دهند مبتلا به سرطان است که سلول‌های بیماری در زندان آغاز به رشد کرده است.</p> <p> </p> <p>کتاب با سه پیوست پایان می‌یابد: "مکاشفات زندان" که گزارشی است به قلم مهرانگیز کار که پیش از انتشار این کتاب در نشریه حقوق بشر منتشر شده بود. دومی "اولویت‌ها در دستور کار مجلس ششم" که زبان حقوقی دارد و سرانجام "پایان یک رقص سیاسی"، کپی گزارشی است از کنفرانس برلین به قلم لیلی فرهادپور که متأسفانه به دلیل ریز بودن بیش از حد خط قابل خواندن نیست.</p> <p> </p> <p><strong>شناسنامه کتاب:<br /> </strong>گردنبند مقدس، مهرانگیز کار، چاپ اول سال ۲۰۰۲، سوئد، نشر باران</p> <p> </p> <p><strong>در همین زمینه:<br /> </strong><a href="http://zamanehdev.redbee.nl/u/?p=6384">::"ادبیات و زندان" بخش نخست گفت‌و‌گوها و نقدهای منیره برادران پیرامون یادنگاری‌های زندانیان سیاسی در ایران، کتابخانه زمانه::</a><br /> <br /> </p>
منیره برادران - دارنده شماره ۱۱۳۴۵ مهرانگیز کار است که در بهار ۱۳۷۹ در بازگشت از کنفراس برلین دستگیر و محاکمه شد. در کتاب "گردنبند مقدس" وی مروری دارد به این دوره. جرم خانم کار ظاهراً شرکت در کنفرانس برلین است و به "بخش تحقیقات ویژه" که بخشی از دادگاه انقلاب اسلامی است، حواله داده میشود.
به عنوان وکیل و حقوقدان، مهرانگیز کار پیشتر هم شاهد بوده که در سیستم قضایی در پناه صفت "ویژه" هر بیعدالتی را برای تحکیم و توسعه قدرت انحصاری به کار میبردند و تبعیضات و ضعفهای قانون و دستگاه قضایی را میشناخته و سالها در نقد آنها قلم زده است.
حال خود او در بند این "ویژهها" گرفتار آمده است. "تحقیقات ویژه" یعنی ساعتها سرگردانی در راهروهای بازجویی و دادگاه و شبها خستگی و درماندگی در سلول انفرادی ۲۰۹. او در کمال ناباوری میبیند که بازجو موارد بازجوییهای او را عیناً از نوشتههای حسین شریعتمداری و روزنامه کیهان کپیبرداری میکند و مینویسد: "کنفرانس برلین در واقع دستآویزی است برای حوادث بزرگی که در راه است. بیتردید اگر در کنفرانس برلین هم شرکت نمیکردم، به بهانه دیگری دستگیر میشدم."
مهرانگیز کار به مصائبی میاندیشد که موکلانش سالها در برخورد با "ویژه"های سازمانهای قضایی کشور تحمل میکردند. در "گردنبند مقدس" او با دقت و ریزبینی حرفهای به عنوان حقوقدان، ابتذال دستگاه قضایی، مراحل بازجویی و محاکمه و نیز ناتوانی مطلق زندانی را در این سیستم بیداد شرح میدهد. به چشم میبیند که در صحن "دادگاه" حاکم شرع با متهمی معامله میکند. دادی در کار نیست و راه رهایی در "معامله" جستوجو میشود.
خلا زمانی
نحوه شروع کتاب یکی از دغدغههای نویسندگان است. سخن آغازین بیان رازی است که بهتدریج در خوانش کتاب گشوده میشود. "گردنبند مقدس" با تحویل سال ۱۳۸۰ و نگاه راوی به سال پیش شروع میشود. مهرانگیز کار با ظرافت خاصی خلا زمانی آخر اسفند ۱۳۷۹ را که ساعت پنج و نیم است تا آغاز سال جدید که نیمهشب فرامیرسد، برای ورود به حکایت خود برمیگزیند. مینویسد:
"در آستانه سال ۱۳۸۰ بعد از عبور از زمان بینام، هر چه تقویم رسمی را وارونه ورق میزنم، از روزهایی میگذرم که در آن روزها اندیشهای را به صلیب کشیدهاند. بهتدریج برگهای تقویم گزارشگر دهها مصلوب خاموش میشوند. دستبند و چشمبند گاهی تمام سطح کاغذهای تقویم را پوشانده است." ص۱۴
دنیای بدیل زندانی
نوشتن درباره زندان، حتی اگر چند هفته یا چند ماه باشد، مانند گشودن دریچهای است بر دنیایی که در یک سوی آن حاکمان و زندانبانان بیمانع و با دست باز عدالت را سر میبرند و سوی دیگر محکومان هستند که در آن تاریکخانه بیعدالتی دست و پا میزنند، میخواهند تسلیم نشوند و بدیل خویش میجویند. حتی زندانیان غیر سیاسی هم به شیوه خود به مقاومت متوسل میشوند. مهرانگیز کار شاهد اتفاقات جالبی در این دنیای رویاروییهاست و آنها را در کتابش ثبت کرده است. گرچه دوره دو ماهه زندان وی بیشتر در انفرادی و مدتی هم با یار دیرینش شهلا لاهیجی، که همچون او به جرم شرکت در کنفرانس برلین محاکمه میشود، میگذرد، ولی هواخوری و نیز صدای زندانیان سلولهای دیگر به او امکان دیدن و شنیدن را میدهد.
منیره برادران: در جایجای "گردنبند" مقدس اتفاقات زندان با خاطره تلخ کنفرانس برلین به هم میآمیزد.
در هواخوری میبیند که از دریچه سلولی که مربوط به بخش مردها است، شورت و کرست زنانهای به نمایش درمیآید. زندانی در ساعاتی که احساس میکرد زنان زندانی در هواخوری هستند اینکار را میکرد. او یک مرد زننما بود و دوست داشت او را "مینا" بنامند و معتقد بود که پدر و مادرش اشتباه کردهاند که اسم "محمود" را روی او گذاشتهاند. مهرانگیز کار مینویسد:
"پرچم زنانگی این انسان که تکلیف خود را با جنسیتش به اراده خود تعیین کرده بود، همه را به خنده و شادمانی آشتی میداد (...) با صدایی که نازک میکرد با کرشمه از درون سلول برای زنان زندانی پیام میفرستاد: خواهرهای عزیز، مرا از خودتان بدانید. اسم من مینا است. هیچکس نمیخواهد باور کند مثل شماها ظریف و احساساتی هستم. خاک بر سرشان..." ص ۷۴
یادم هست که چند سال پیش در یکی از سمینارهای زنان، سخنرانی که صحبتش به موضوع ترانسسکسوال مربوط میشد، بحث خود را با این مثال از کتاب "گردنبند مقدس" آغاز کرد تا به روشنی نشان دهد که چگونه در جمهوری اسلامی انسانهایی که خود را در تناقض با جنستی که جامعه برایشان تعیین کرده میبینند، مجرم محسوب میشوند.
راوی در جایی دیگر از آوازخوانی دستهجمعی مردان زندانی میگوید که شبها مایه تفریح راوی و دیگر زندانیها میشوند. آوازهخوان در سلولش نغمهای را ساز میکند، بشکن میزند و میرقصد و دیگران در سلولهای دیگر با کاسه و بشقاب با او همراه میشوند.
برگشت به گذشتهها
مهرانگیز کار در "گردنبند مقدس" خود را محدود به حال – زندان ۱۳۷۹- نمیکند. از نامه "ما نویسندهایم" یاد میکند که از امضاءکنندگانش بوده است و "انتشار آن در فضای اختناقآمیز سیاسی که درآمیخته با ترس و ارعاب بود، یخهای قرون را شکست." از شبی مینویسد که او و پنج تن دیگر که از اعضای کانون نویسندگان بودند در میهمانی وابسته فرهنگی آلمان غافلگیرانه با یورش مأمورین امنیتی مواجه میشوند و بازداشت میگردند. اینها از حوادث مهم تاریخ اهل قلم هستند که با قتل و توطئههای امنیتی مورد سرکوب وحشیانه قرار گرفتند.
در جایجای "گردنبند" مقدس اتفاقات زندان با خاطره تلخ کنفرانس برلین به هم میآمیزد. در دالانهای ۲۰۹ در بازجوییها و دادگاه انقلاب اسلامی، درد و زخم توهینهایی که از طرف معترضان کنفرانس برلین بر مهرانگیز کار و دیگر شرکتکنندگان آن کنفرانس بارید، او را رها نمیکند. مینویسد:
"در نهایت خستگی و بیزاری، صحنههایی از کنفرانس برلین در برابرم جان میگرفت. به صدای آن مرد سپیدمو میاندیشیدم که در هنگام سخنرانی من نعره میزد و میگفت: زنیکه روسریات را بردار." ص۵۴
او صدور چنین امر و نهیهایی را با نحوه بازجویی در تحقیقات ویژه همریشه میبیند: "هر دو میخواستند ایران در کام تکصدایی باقی بماند. هر دو برای جامعه پیچیده ایران نسخه مینوشتند. برای جامعه رنگارنگ و پرتنوعی که تاب و توان پذیرش نسخه واحد سیاسی را ندارد، حکم قطعی صادر میکردند." ص ۵۶
تجربه شخصی
"گردنبند مقدس" ضمن اینکه بیان درد عظیم بیعدالتی و ابتذال دستگاه قضایی در پناه قوانین اسلامی در جامعه است، روایت یک تجربه شخصی نیز هست. مهرانگیز کار در این کتاب تنها به عنوان یک حقوقدان سخن نمیگوید، از حس درماندگی خود به عنوان متهم، از اینکه به عنوان یک زن که از طرف حاکم شرع مورد تحقیر قرار میگیرد و از دلتنگیهایش در زندان مینویسد.
در این کتاب اشاراتی هم به زندان در دوره سیاه دهه اول بعد از انقلاب میشود که فراموش نکنیم پایه ننگین شکنجه و اعدام مخالفان را آن زمان بنا نهادند. مهرانگیز کار حتی خوانندگانش را به بعد از آزادی میبرد به بیمارستانی که در آنجا به او خبر میدهند مبتلا به سرطان است که سلولهای بیماری در زندان آغاز به رشد کرده است.
کتاب با سه پیوست پایان مییابد: "مکاشفات زندان" که گزارشی است به قلم مهرانگیز کار که پیش از انتشار این کتاب در نشریه حقوق بشر منتشر شده بود. دومی "اولویتها در دستور کار مجلس ششم" که زبان حقوقی دارد و سرانجام "پایان یک رقص سیاسی"، کپی گزارشی است از کنفرانس برلین به قلم لیلی فرهادپور که متأسفانه به دلیل ریز بودن بیش از حد خط قابل خواندن نیست.
شناسنامه کتاب:
گردنبند مقدس، مهرانگیز کار، چاپ اول سال ۲۰۰۲، سوئد، نشر باران
نظرها
نظری وجود ندارد.