ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

۱۰ فیلم بر‌تر سال

<p>محمد عبدی - به پایان سال ۲۰۱۱ نزدیک می&zwnj;شویم و انتخاب فیلم&zwnj;های بر&zwnj;تر سال رسمی است دیرینه که می&zwnj;خواهم به&zwnj;جا بیاورم؛ هر چند تعداد فیلم&zwnj;های خوب انگشت شمار است، اما با این حال انتخاب ده فیلم از میان صد&zwnj;ها فیلم، کار چندان ساده&zwnj;ای نیست.</p> <!--break--> <p>برای هر فیلم توضیح چرایی این انتخاب را داده&zwnj;ام؛ چند تایی از آن&zwnj;ها فیلم&zwnj;هایی هستند که منتقدان در انتخاب&zwnj;هایشان به آن&zwnj;ها اشاره کرده&zwnj;اند و چند تای دیگر هم تنها در یکی دو جشنواره به نمایش درآمده&zwnj;اند و در نتیجه چندان دیده نشده و از نگاه منتقدان دور مانده&zwnj;اند و یکی دو تایی هم هستند که دیده هم شدند، اما کسی به آن&zwnj;ها توجهی نکرد!</p> <p>&nbsp;</p> <p>و نکته آخر اینکه خوشحالم برای اولین بار طی چند سال اخیر یک فیلم ایرانی لیاقت شرکت در فهرست ۱۰ فیلم بر&zwnj;تر سال جهان را دارد.</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>یک: پینا (ویم وندرس)</strong></p> <p>&nbsp;</p> <p>تلاش وندرس برای یافتن یک زبان بصری خاص برای نمایش رقص&zwnj;ها که هر یک از آن&zwnj;ها در نوع خود دیدنی و سرشار از نوآوری&zwnj;اند، تلاش به غایت موفقی است که شاید ارزش ۲۰ سال صبر کارگردان برای یافتن زبانی برای آن را داشته و حالا به مدد تکنولوژی سه&zwnj;بعدی، فضای حیرت&zwnj;انگیزی خلق می&zwnj;کند که فیلم &quot;پینا&quot; تنها در آن معنا پیدا می&zwnj;کند و به شدت آمیخته است با فضایی سه بعدی&zwnj; که تماشاگر را به درون جهانی از رنگ و نور و حرکت دعوت می&zwnj;کند و در نهایت، شاید بهترین استفاده&zwnj; از فیلمبرداری سه&zwnj;بعدی را در تاریخ سینما رقم می&zwnj;زند. <br /> &nbsp;</p> <p>در واقع دوربین وندرس به درون دنیای رقصنده&zwnj;ها نفوذ می&zwnj;کند و جهان درونی آن&zwnj;ها را که برآیندش را می&zwnj;توان در حرکاتی زیبا و دلپذیر دید، با ما قسمت می&zwnj;کند. وندرس از بازیگر/ رقصنده&zwnj;هایش&zwnj;&zwnj; همان را می&zwnj;خواهد که پینا باوش می&zwnj;خواست: رجعتی به درون. در نتیجه فیلم به شدت شخصی است؛ هم از جهان یک طراح رقص کم&zwnj;نظیر معاصر حرف می&zwnj;زند، هم جهان و دیدگاه یک فیلمساز صاحب سبک را درباره رقص با ما قسمت می&zwnj;کند، و هم به رقصنده&zwnj;های متبحری از چهارگوشه جهان که فرصت کار با پینا را داشته&zwnj;اند این امکان را می&zwnj;دهد که رقص&zwnj;های درونی خود را که حاصل سال&zwnj;ها تمرین و تمرکز است، رو در روی تماشاگر قرار دهند.</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>دو: جدایی نادر از سیمین (اصغر فرهادی)</strong><br /> &nbsp;</p> <p>&quot;جدایی نادر از سیمین&quot; همچون &quot;درباره الی&quot; پیرامون مضامین و باورهایی کلیدی&zwnj; در شخصیت&zwnj;های تهران&zwnj;نشین امروز می&zwnj;گردد و ضمن پرداختن به معضل اصلی تناقض سنت و مدرنیته، به&zwnj;عنوان قدیمی&zwnj;ترین معضل تهران&zwnj;نشینان به مفاهیمی چون دروغ، وجدان، حقیقت، مذهب و رابطه&zwnj; زن و مرد، نگاه نو و جذابی دارد و این&zwnj;بار فارغ از ضعف&zwnj;های &quot;درباره الی&quot; - از جمله صحنه&zwnj; بسیار طولانی و زائد پانتومیم که در آن شخصیت&zwnj;ها سعی دارند به زبان استعاری مفاهیمی را منتقل کنند که در تناقض با فضا و ساختار فیلم <img height="101" align="left" width="150" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/abdmtfbs02.jpg" alt="" />است- پرداخت شسته رفته&zwnj;تری را رو&zwnj; در &zwnj;روی تماشاگرش قرار می&zwnj;دهد و با فیلم&zwnj;نامه&zwnj;ای دقیق و حساب&zwnj;شده و البته کارگردانی&zwnj; کم&zwnj;نظیر در سینمای امروز ایران، تماشاگر را در تمام طول دو ساعت فیلم، ذره&zwnj;ای&zwnj;&zwnj;&zwnj; رها نمی&zwnj;کند و شخصیت&zwnj;های چندلایه&zwnj;اش را از زوایای مختلف می&zwnj;کاود و بدون داوری کردن (اصلی که فیلم بر آن بنا می&zwnj;شود و اصلاً &quot;داوری&quot; را زیر سؤال می&zwnj;برد: با تأکیدهای حساب&zwnj;شده بر چهره&zwnj; قاضی در دادگاه خانواده و تردیدهای او، و اصلاً اینکه بخش عمده&zwnj;ای از فیلم در محکمه می&zwnj;گذرد و هر کدام از شخصیت&zwnj;ها سعی دارند خود را در آن اثبات کنند و حقیقت را به روایت خود بازگویند) آدم&zwnj;های مختلفی را از قشر&zwnj;ها و باورهای گوناگون کنار هم می&zwnj;گذارد و در &zwnj;&zwnj;&zwnj;نهایت بدون محکوم کردن هیچ&zwnj;یک از آن&zwnj;ها، تلخی زندگی را یادآوری می&zwnj;کند و اینکه گریزی از آن نیست.</p> <p><strong><br /> </strong></p> <p><strong>سه: هنرمند (میشل هازناویسیوس)</strong></p> <p>&nbsp;<img height="200" align="left" width="150" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/abdmtfbs03.jpg" alt="" /></p> <p>فیلم ایده&zwnj; جذابش را با ساختاری به&zwnj;شدت در هم تنیده از فرم و محتوا بنا می&zwnj;کند: یک هنرپیشه&zwnj; معروف سینمای صامت با آمدن صدا به سینما دچار بحران می&zwnj;شود. <br /> تم قصه در وهله&zwnj; اول &quot;آواز در باران&quot; را به یاد می&zwnj;آورد اما فضا و ساختار به آثاری از نوع فیلم&zwnj;های ارنست لوبیچ شباهت دارد. فیلم صامت سیاه و سفید با جهان درون فیلم که دنیای فیلمسازی در دوران سینمای صامت است، می&zwnj;آمیزد و لحظه&zwnj;های کم&zwnj;نظیری خلق می&zwnj;کند. <br /> &quot;هنرمند&quot; ادای دینی است به سینمای صامت و هنر و شاید مرثیه&zwnj;ای برای از دست رفتن ارزش&zwnj;های هنری (او در جایی از فیلم می&zwnj;گوید &quot;من یک عروسک نیستم، من هنرمندم&quot;)، در عین حال قصه&zwnj; زیبای عاشقانه&zwnj;ای است به سبک و سیاق برخی فیلم&zwnj;های گریفیث که به&zwnj;درستی نوشته شده و به شیوه&zwnj;ای دیدنی روایت می&zwnj;شود.</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>چهار: لوآور (آکی کوریسماکی)</strong></p> <p>&nbsp;</p> <p>تجربه&zwnj; آکی کوریسماکی، فیلمساز برجسته&zwnj; فنلاندی در فرانسه، با عنوان &quot;لوآور&quot; (نام شهری بندری در <img height="100" align="left" width="150" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/abdmtfbs04.jpg" alt="" />شمال فرانسه) فیلم دیدنی و شگفت&zwnj;انگیزی است که در ادامه&zwnj; جهان این فیلمساز به انسان&zwnj;های حاشیه&zwnj;ای می&zwnj;پردازد که جهان خاص خود را دارند و اعمال و رفتار آن&zwnj;ها با جهانی که ما می&zwnj;شناسیم هماهنگی ندارد، &zwnj;&zwnj;&zwnj; همان&zwnj;طور که رفتار غریب و خاص خود کوریسماکی شبیه هیچ فیلمساز دیگری نیست. <br /> &nbsp;</p> <p>این&zwnj;بار اما فیلمساز جهانش را در تضاد با فیلم&zwnj;های قبلی بنا می&zwnj;کند: تلخی و تنهایی آدم&zwnj;ها در آثار او که از دو، سه دهه&zwnj; قبل تا به امروز ادامه دارد، در &quot;لوآور&quot; در عین فقر جایش را به یک سرخوشی غریب داده است؛ یعنی دقیقاً همتای عنوان فیلم، شهری در شمال فرانسه که به فقر و بیکاری شهره است اما نامش یعنی &quot;لوآور&quot; به معنای جایی است که خوشبختی و آرامش را در آن می&zwnj;توان یافت!</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>پنج: نیمه شب در پاریس (وودی آلن) </strong><br /> &nbsp;</p> <p>&quot;نیمه&zwnj;شب در پاریس&quot; در ادامه جهان فیلم&zwnj;های وودی آلن (از منهتن تا همین اواخر ویکی کریستینا بارسلون) فیلم ساده و گرمی است که در آن برخلاف مثلاً هانا و خواهرانش، دغدغه&zwnj;های روشنفکرانه <img height="100" align="left" width="150" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/abdmtfbs05.jpg" alt="" />آلن کمتر و کمتر شده&zwnj;اند و در عوض تا جای ممکن قرار است کلیشه&zwnj;های مرسوم عامدانه به کار گرفته شوند تا یک &quot;قصه&quot; جذاب درباره بازگشت به گذشته و تجربه آن روایت شود. <br /> &nbsp;</p> <p>این&zwnj;بار دغدغه&zwnj;های روشنفکرانه آلن در حسرت&zwnj;هایش برای زندگی در سال&zwnj;های دهه طلایی ۲۰ میلادی در پاریس خلاصه می&zwnj;شود؛ پاریسی که در آن دهه با جنب و جوش سوررئالیست&zwnj;ها، با سینمای صامت شگفت&zwnj;انگیز و نوابغ بزرگی چون همینگوی و پیکاسو، برای هر هنردوستی وسوسه&zwnj;برانگیز است و لایق غبطه خوردن. <br /> &nbsp;</p> <p>فاصله&zwnj;گذاری دوربین و نمابندی&zwnj;ها به شکل هوشمندانه&zwnj;ای فاصله ما را با شخصیت&zwnj;ها حفظ می&zwnj;کنند و اجازه نمی&zwnj;دهند که به شکلی رئالیستی با فیلم روبرو شویم و بخواهیم تجزیه و تحلیلی واقع&zwnj;گرایانه از وقایع داشته باشیم. برعکس رنگ و نور و فضاسازی به همراه شکل تدوین از ما می&zwnj;خواهد که واقعیت بیرونی را فراموش کنیم و فیلم را با منطقی دیگر ببینیم. <br /> &nbsp;</p> <p><strong>شش: ما یک پاپ داریم (نانی مورتی)</strong><br /> &nbsp;</p> <p>شاید تا به حال فیلمسازی این&zwnj;قدر ظریف و عمیق واتیکان را به چالش نکشیده بود. فیلم در واقع روحانیت و تقدس را به زیر سؤال می&zwnj;کشد. پاپی که قرار است همه به او تعظیم کنند و او برای همه آمرزش <img align="left" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/abdmtfbs06.jpg" alt="" />بطلبد، به خیابان&zwnj;ها می&zwnj;رود و برای اولین بار حس می&zwnj;کند که با آدم&zwnj;های کوچه و بازار فرقی ندارد. <br /> در واقع فیلم به صراحت- اما نه به شکلی شعاری و در سطح- فرق بین کاردینال&zwnj;ها و پاپ&zwnj;ها با مردم را از بین می&zwnj;برد و آمرزش طلبیدن برخی برای برخی دیگر را زیر سؤال می&zwnj;برد. پاپ با مردم کوچه و خیابان تفاوتی ندارد و دیوارهای واتیکان فرو می&zwnj;ریزد. پروفسور روان&zwnj;شناسی که خود مورتی نقش&zwnj;اش را بازی می&zwnj;کند، در حیاط واتیکان، والیبال به راه می&zwnj;اندازد و تمام قداست و اولوهیت آن&zwnj;ها را به چالش می&zwnj;کشد. همه فیلم بر همین تم از بین بردن دیوار بین انسان&zwnj;هایی که گمان می&zwnj;کنند الهی هستند و از سوی دیگر مردم کوچه و بازار که ادعایی ندارند اما انسان هستند، متمرکز می&zwnj;شود و با فیلمنامه&zwnj;ای حساب&zwnj;شده و تکنیکی ساده که به&zwnj; کار فیلم می&zwnj;آید، مقام دروغین واگذار شده از سوی خداوند را به چالش می&zwnj;کشد و تأکید می&zwnj;کند که همه با هم برابرند. <br /> &nbsp;<strong><br /> </strong></p> <p><strong>هفت: شکارچی ترول (آندره اوردال)</strong><br /> &nbsp;</p> <p>این فیلم جمع و جور نروژی وحشت و کمدی را با هم می&zwnj;آمیزد و به شیوه&zwnj;ای جذاب از گروه مستندساز جوانی می&zwnj;گوید که به دنبال کسی که مدعی است شکارچی ترول (هیولای قصه&zwnj;های اسکاندیناوی) است، راه می&zwnj;افتند و هر چند همه چیز شوخی به نظر می&zwnj;رسد و گروه در حال تفریح کردن هستند، اما کم کم واقعاً با ترول روبرو می&zwnj;شوند!</p> <p>سبک مستندگونه فیلم همه چیز را آماده می&zwnj;کند تا با جهان غیر قابل باور فیلم سهیم شویم؛ تصاویر ساده و&zwnj; گاه سیاه و سفید، و دوربین متحرک و تدوین حساب&zwnj;شده فیلم (از واقعیت جاری به درون تخیل و ترکیب صحنه&zwnj;های فانتزی و مستند)، فرصت ایده&zwnj;آلی است برای هجو واقعیت و رجوع به سینما و خلق قصه&zwnj;ای که واقعیت اطراف ما را زیر سوال می&zwnj;یزد.</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>هشت: پری (دومینیک آبل، فیونا گوردون، برونو رومی)</strong><br /> &nbsp;</p> <p>همه چیز از روزی آغاز می&zwnj;شود که یک زن بدون چمدان و بدون اینکه کفشی به پا داشته باشد وارد یک <img align="left" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/abdmtfbs09.jpg" alt="" />مسافرخانه کوچک می&zwnj;شود و به مرد تنهایی که آنجاست، خودش را یک &quot;پری&quot; معرفی می&zwnj;کند. <br /> همه چیز مهیاست برای یک قصه&zwnj; غریب و تحیلی که واقعیت تلخ تنهایی انسان&zwnj;ها را به چالش می&zwnj;کشد و با فضایی رویایی جهانی خلق می&zwnj;کند که هیچ ربطی به جهان واقعی ما ندارد.</p> <p>اما عجیب اینکه شخصیت&zwnj;های کاملاً غیر معمول و عجیب فیلم، باورکردنی&zwnj;اند و در تمام طول فیلم ما را با خود همراه می&zwnj;کنند؛ آنقدر که غرابت تبدیل به ویژگی آن&zwnj;ها می&zwnj;شود و همگی جهان زیبایی را می&zwnj;آفرینند که در آن درد معنایی ندارد و همه چیز ختم می&zwnj;شود به لحظه&zwnj;های پر شر و شور زندگی در جهانی شبیه به کارتون. <br /> &nbsp;</p> <p><strong>۹: آریرانگ (کیم کی دوک)</strong><br /> &nbsp;</p> <p>از&zwnj;&zwnj;&zwnj; همان اولین فیلم&zwnj;های کیم کی دوک می&zwnj;شد حدس زد که او فیلمسازی است که زندگی را دوست ندارد. واقعه&zwnj;ای که برای بازیگرش سر صحنه فیلمیرداری &quot;رؤیا&zwnj;ها&quot; اتفاق می&zwnj;افتد، او را خرد می&zwnj;کند. <img align="left" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/abdmtfbs08.jpg" alt="" />آریرانگ شرح این خرد شدن است؛ شرح کز کردن در گوشه کوهستانی متروک و اشک ریختن. <br /> حالا او ابایی ندارد که این خرد شدن را با ما قسمت کند و با ساخت این فیلم کوچک درباره&zwnj; خودش شاید می&zwnj;خواهد خودش را درمان کند.</p> <p><br /> شخصیت&zwnj;های او در طول فیلم هیچ کلامی بر زبان نمی&zwnj;آورند و گویی در برابر بی&zwnj;عدالتی&zwnj;های دنیا روزه سکوت گرفته&zwnj;اند و همین اشارتی است به سکوت خود او در برابر جهان. در واقع او اعتراضش را به جهان و همه&zwnj; تبعیض&zwnj;ها و بی&zwnj;عدالتی&zwnj;های آن، با فیلم&zwnj;هایش بیان کرده و به نوعی &quot;کار- درمانی&quot; ستایش برانگیز رسیده است.</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>۱۰: روزی روزگاری آناتولی (نوری بیلگه سیلان)</strong><br /> &nbsp;</p> <p><img align="left" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/abdmtfbs07.jpg" alt="" />هر چند این فیلم به قوت شاهکارهای قبلی این فیلمساز (نظیر سه میمون) نیست، اما کماکان از فیلمساز خوش&zwnj;ذوق و تیزبینی حکایت دارد که دید و جهان خاص خود را بسط و گسترش می&zwnj;دهد و با زبان سینما با ما قسمت می&zwnj;کند. <br /> &nbsp;</p> <p>اینجا با فیلم غیر معمولی روبرو هستیم که بسیاری از نکته&zwnj;های قصه در ابهام کامل باقی می&zwnj;ماند و فیلمساز ابایی ندارد که آن&zwnj;ها را مخفی نگه دارد؛ در عوض می&zwnj;خواهد به مایه اصلی اثر در نگاه به واقعیت نزدیک شویم و در این راه (هر چند&zwnj; گاه کند و خسته&zwnj;کننده) می&zwnj;تواند شخصیت&zwnj;های اطراف و باورهای جامعه&zwnj;اش را برای ما واشکافی کند.</p> <p>&nbsp;</p>

محمد عبدی - به پایان سال ۲۰۱۱ نزدیک می‌شویم و انتخاب فیلم‌های بر‌تر سال رسمی است دیرینه که می‌خواهم به‌جا بیاورم؛ هر چند تعداد فیلم‌های خوب انگشت شمار است، اما با این حال انتخاب ده فیلم از میان صد‌ها فیلم، کار چندان ساده‌ای نیست.

برای هر فیلم توضیح چرایی این انتخاب را داده‌ام؛ چند تایی از آن‌ها فیلم‌هایی هستند که منتقدان در انتخاب‌هایشان به آن‌ها اشاره کرده‌اند و چند تای دیگر هم تنها در یکی دو جشنواره به نمایش درآمده‌اند و در نتیجه چندان دیده نشده و از نگاه منتقدان دور مانده‌اند و یکی دو تایی هم هستند که دیده هم شدند، اما کسی به آن‌ها توجهی نکرد!

و نکته آخر اینکه خوشحالم برای اولین بار طی چند سال اخیر یک فیلم ایرانی لیاقت شرکت در فهرست ۱۰ فیلم بر‌تر سال جهان را دارد.

یک: پینا (ویم وندرس)

تلاش وندرس برای یافتن یک زبان بصری خاص برای نمایش رقص‌ها که هر یک از آن‌ها در نوع خود دیدنی و سرشار از نوآوری‌اند، تلاش به غایت موفقی است که شاید ارزش ۲۰ سال صبر کارگردان برای یافتن زبانی برای آن را داشته و حالا به مدد تکنولوژی سه‌بعدی، فضای حیرت‌انگیزی خلق می‌کند که فیلم "پینا" تنها در آن معنا پیدا می‌کند و به شدت آمیخته است با فضایی سه بعدی‌ که تماشاگر را به درون جهانی از رنگ و نور و حرکت دعوت می‌کند و در نهایت، شاید بهترین استفاده‌ از فیلمبرداری سه‌بعدی را در تاریخ سینما رقم می‌زند.
 

در واقع دوربین وندرس به درون دنیای رقصنده‌ها نفوذ می‌کند و جهان درونی آن‌ها را که برآیندش را می‌توان در حرکاتی زیبا و دلپذیر دید، با ما قسمت می‌کند. وندرس از بازیگر/ رقصنده‌هایش‌‌ همان را می‌خواهد که پینا باوش می‌خواست: رجعتی به درون. در نتیجه فیلم به شدت شخصی است؛ هم از جهان یک طراح رقص کم‌نظیر معاصر حرف می‌زند، هم جهان و دیدگاه یک فیلمساز صاحب سبک را درباره رقص با ما قسمت می‌کند، و هم به رقصنده‌های متبحری از چهارگوشه جهان که فرصت کار با پینا را داشته‌اند این امکان را می‌دهد که رقص‌های درونی خود را که حاصل سال‌ها تمرین و تمرکز است، رو در روی تماشاگر قرار دهند.

دو: جدایی نادر از سیمین (اصغر فرهادی)
 

"جدایی نادر از سیمین" همچون "درباره الی" پیرامون مضامین و باورهایی کلیدی‌ در شخصیت‌های تهران‌نشین امروز می‌گردد و ضمن پرداختن به معضل اصلی تناقض سنت و مدرنیته، به‌عنوان قدیمی‌ترین معضل تهران‌نشینان به مفاهیمی چون دروغ، وجدان، حقیقت، مذهب و رابطه‌ زن و مرد، نگاه نو و جذابی دارد و این‌بار فارغ از ضعف‌های "درباره الی" - از جمله صحنه‌ بسیار طولانی و زائد پانتومیم که در آن شخصیت‌ها سعی دارند به زبان استعاری مفاهیمی را منتقل کنند که در تناقض با فضا و ساختار فیلم است- پرداخت شسته رفته‌تری را رو‌ در ‌روی تماشاگرش قرار می‌دهد و با فیلم‌نامه‌ای دقیق و حساب‌شده و البته کارگردانی‌ کم‌نظیر در سینمای امروز ایران، تماشاگر را در تمام طول دو ساعت فیلم، ذره‌ای‌‌‌ رها نمی‌کند و شخصیت‌های چندلایه‌اش را از زوایای مختلف می‌کاود و بدون داوری کردن (اصلی که فیلم بر آن بنا می‌شود و اصلاً "داوری" را زیر سؤال می‌برد: با تأکیدهای حساب‌شده بر چهره‌ قاضی در دادگاه خانواده و تردیدهای او، و اصلاً اینکه بخش عمده‌ای از فیلم در محکمه می‌گذرد و هر کدام از شخصیت‌ها سعی دارند خود را در آن اثبات کنند و حقیقت را به روایت خود بازگویند) آدم‌های مختلفی را از قشر‌ها و باورهای گوناگون کنار هم می‌گذارد و در ‌‌‌نهایت بدون محکوم کردن هیچ‌یک از آن‌ها، تلخی زندگی را یادآوری می‌کند و اینکه گریزی از آن نیست.

سه: هنرمند (میشل هازناویسیوس)

فیلم ایده‌ جذابش را با ساختاری به‌شدت در هم تنیده از فرم و محتوا بنا می‌کند: یک هنرپیشه‌ معروف سینمای صامت با آمدن صدا به سینما دچار بحران می‌شود.
تم قصه در وهله‌ اول "آواز در باران" را به یاد می‌آورد اما فضا و ساختار به آثاری از نوع فیلم‌های ارنست لوبیچ شباهت دارد. فیلم صامت سیاه و سفید با جهان درون فیلم که دنیای فیلمسازی در دوران سینمای صامت است، می‌آمیزد و لحظه‌های کم‌نظیری خلق می‌کند.
"هنرمند" ادای دینی است به سینمای صامت و هنر و شاید مرثیه‌ای برای از دست رفتن ارزش‌های هنری (او در جایی از فیلم می‌گوید "من یک عروسک نیستم، من هنرمندم")، در عین حال قصه‌ زیبای عاشقانه‌ای است به سبک و سیاق برخی فیلم‌های گریفیث که به‌درستی نوشته شده و به شیوه‌ای دیدنی روایت می‌شود.

چهار: لوآور (آکی کوریسماکی)

تجربه‌ آکی کوریسماکی، فیلمساز برجسته‌ فنلاندی در فرانسه، با عنوان "لوآور" (نام شهری بندری در شمال فرانسه) فیلم دیدنی و شگفت‌انگیزی است که در ادامه‌ جهان این فیلمساز به انسان‌های حاشیه‌ای می‌پردازد که جهان خاص خود را دارند و اعمال و رفتار آن‌ها با جهانی که ما می‌شناسیم هماهنگی ندارد، ‌‌‌ همان‌طور که رفتار غریب و خاص خود کوریسماکی شبیه هیچ فیلمساز دیگری نیست.
 

این‌بار اما فیلمساز جهانش را در تضاد با فیلم‌های قبلی بنا می‌کند: تلخی و تنهایی آدم‌ها در آثار او که از دو، سه دهه‌ قبل تا به امروز ادامه دارد، در "لوآور" در عین فقر جایش را به یک سرخوشی غریب داده است؛ یعنی دقیقاً همتای عنوان فیلم، شهری در شمال فرانسه که به فقر و بیکاری شهره است اما نامش یعنی "لوآور" به معنای جایی است که خوشبختی و آرامش را در آن می‌توان یافت!

پنج: نیمه شب در پاریس (وودی آلن)
 

"نیمه‌شب در پاریس" در ادامه جهان فیلم‌های وودی آلن (از منهتن تا همین اواخر ویکی کریستینا بارسلون) فیلم ساده و گرمی است که در آن برخلاف مثلاً هانا و خواهرانش، دغدغه‌های روشنفکرانه آلن کمتر و کمتر شده‌اند و در عوض تا جای ممکن قرار است کلیشه‌های مرسوم عامدانه به کار گرفته شوند تا یک "قصه" جذاب درباره بازگشت به گذشته و تجربه آن روایت شود.
 

این‌بار دغدغه‌های روشنفکرانه آلن در حسرت‌هایش برای زندگی در سال‌های دهه طلایی ۲۰ میلادی در پاریس خلاصه می‌شود؛ پاریسی که در آن دهه با جنب و جوش سوررئالیست‌ها، با سینمای صامت شگفت‌انگیز و نوابغ بزرگی چون همینگوی و پیکاسو، برای هر هنردوستی وسوسه‌برانگیز است و لایق غبطه خوردن.
 

فاصله‌گذاری دوربین و نمابندی‌ها به شکل هوشمندانه‌ای فاصله ما را با شخصیت‌ها حفظ می‌کنند و اجازه نمی‌دهند که به شکلی رئالیستی با فیلم روبرو شویم و بخواهیم تجزیه و تحلیلی واقع‌گرایانه از وقایع داشته باشیم. برعکس رنگ و نور و فضاسازی به همراه شکل تدوین از ما می‌خواهد که واقعیت بیرونی را فراموش کنیم و فیلم را با منطقی دیگر ببینیم.
 

شش: ما یک پاپ داریم (نانی مورتی)
 

شاید تا به حال فیلمسازی این‌قدر ظریف و عمیق واتیکان را به چالش نکشیده بود. فیلم در واقع روحانیت و تقدس را به زیر سؤال می‌کشد. پاپی که قرار است همه به او تعظیم کنند و او برای همه آمرزش بطلبد، به خیابان‌ها می‌رود و برای اولین بار حس می‌کند که با آدم‌های کوچه و بازار فرقی ندارد.
در واقع فیلم به صراحت- اما نه به شکلی شعاری و در سطح- فرق بین کاردینال‌ها و پاپ‌ها با مردم را از بین می‌برد و آمرزش طلبیدن برخی برای برخی دیگر را زیر سؤال می‌برد. پاپ با مردم کوچه و خیابان تفاوتی ندارد و دیوارهای واتیکان فرو می‌ریزد. پروفسور روان‌شناسی که خود مورتی نقش‌اش را بازی می‌کند، در حیاط واتیکان، والیبال به راه می‌اندازد و تمام قداست و اولوهیت آن‌ها را به چالش می‌کشد. همه فیلم بر همین تم از بین بردن دیوار بین انسان‌هایی که گمان می‌کنند الهی هستند و از سوی دیگر مردم کوچه و بازار که ادعایی ندارند اما انسان هستند، متمرکز می‌شود و با فیلمنامه‌ای حساب‌شده و تکنیکی ساده که به‌ کار فیلم می‌آید، مقام دروغین واگذار شده از سوی خداوند را به چالش می‌کشد و تأکید می‌کند که همه با هم برابرند.
 

هفت: شکارچی ترول (آندره اوردال)
 

این فیلم جمع و جور نروژی وحشت و کمدی را با هم می‌آمیزد و به شیوه‌ای جذاب از گروه مستندساز جوانی می‌گوید که به دنبال کسی که مدعی است شکارچی ترول (هیولای قصه‌های اسکاندیناوی) است، راه می‌افتند و هر چند همه چیز شوخی به نظر می‌رسد و گروه در حال تفریح کردن هستند، اما کم کم واقعاً با ترول روبرو می‌شوند!

سبک مستندگونه فیلم همه چیز را آماده می‌کند تا با جهان غیر قابل باور فیلم سهیم شویم؛ تصاویر ساده و‌ گاه سیاه و سفید، و دوربین متحرک و تدوین حساب‌شده فیلم (از واقعیت جاری به درون تخیل و ترکیب صحنه‌های فانتزی و مستند)، فرصت ایده‌آلی است برای هجو واقعیت و رجوع به سینما و خلق قصه‌ای که واقعیت اطراف ما را زیر سوال می‌یزد.

هشت: پری (دومینیک آبل، فیونا گوردون، برونو رومی)
 

همه چیز از روزی آغاز می‌شود که یک زن بدون چمدان و بدون اینکه کفشی به پا داشته باشد وارد یک مسافرخانه کوچک می‌شود و به مرد تنهایی که آنجاست، خودش را یک "پری" معرفی می‌کند.
همه چیز مهیاست برای یک قصه‌ غریب و تحیلی که واقعیت تلخ تنهایی انسان‌ها را به چالش می‌کشد و با فضایی رویایی جهانی خلق می‌کند که هیچ ربطی به جهان واقعی ما ندارد.

اما عجیب اینکه شخصیت‌های کاملاً غیر معمول و عجیب فیلم، باورکردنی‌اند و در تمام طول فیلم ما را با خود همراه می‌کنند؛ آنقدر که غرابت تبدیل به ویژگی آن‌ها می‌شود و همگی جهان زیبایی را می‌آفرینند که در آن درد معنایی ندارد و همه چیز ختم می‌شود به لحظه‌های پر شر و شور زندگی در جهانی شبیه به کارتون.
 

۹: آریرانگ (کیم کی دوک)
 

از‌‌‌ همان اولین فیلم‌های کیم کی دوک می‌شد حدس زد که او فیلمسازی است که زندگی را دوست ندارد. واقعه‌ای که برای بازیگرش سر صحنه فیلمیرداری "رؤیا‌ها" اتفاق می‌افتد، او را خرد می‌کند. آریرانگ شرح این خرد شدن است؛ شرح کز کردن در گوشه کوهستانی متروک و اشک ریختن.
حالا او ابایی ندارد که این خرد شدن را با ما قسمت کند و با ساخت این فیلم کوچک درباره‌ خودش شاید می‌خواهد خودش را درمان کند.

شخصیت‌های او در طول فیلم هیچ کلامی بر زبان نمی‌آورند و گویی در برابر بی‌عدالتی‌های دنیا روزه سکوت گرفته‌اند و همین اشارتی است به سکوت خود او در برابر جهان. در واقع او اعتراضش را به جهان و همه‌ تبعیض‌ها و بی‌عدالتی‌های آن، با فیلم‌هایش بیان کرده و به نوعی "کار- درمانی" ستایش برانگیز رسیده است.

۱۰: روزی روزگاری آناتولی (نوری بیلگه سیلان)
 

هر چند این فیلم به قوت شاهکارهای قبلی این فیلمساز (نظیر سه میمون) نیست، اما کماکان از فیلمساز خوش‌ذوق و تیزبینی حکایت دارد که دید و جهان خاص خود را بسط و گسترش می‌دهد و با زبان سینما با ما قسمت می‌کند.
 

اینجا با فیلم غیر معمولی روبرو هستیم که بسیاری از نکته‌های قصه در ابهام کامل باقی می‌ماند و فیلمساز ابایی ندارد که آن‌ها را مخفی نگه دارد؛ در عوض می‌خواهد به مایه اصلی اثر در نگاه به واقعیت نزدیک شویم و در این راه (هر چند‌ گاه کند و خسته‌کننده) می‌تواند شخصیت‌های اطراف و باورهای جامعه‌اش را برای ما واشکافی کند.

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.