مرا یک رؤیا بپندارید
<p>احمد مرادی - جالب است که بین سرنوشت‌های جداگانه‌ی والتر بنیامین و فرانتس کافکا، شباهت‌های روشنی وجود دارد. زندگی والتر بنیامین به پایانی کافکایی ختم می‌شود، که با همه‌ی جذابیت‌هایش برای ما تنها مایه‌ی تأسف است.</p> <!--break--> <p>والتر بنیامین گرچه در طول عمرش، به گمنامیِ کافکا نبود، اما اهمیت حضورش در حلقه‌ی نظریه‌پردازان "مکتب فرانکفورت" حداقل تا ۱۵ سال پس از مرگش بر دنیا آشکار نشد. در ۱۹۵۵ به کوشش تئودور آدورنو و همسرش، که از نزدیک‌ترین دوستان بنیامین بودند، جلد اول از مجموعه آثار این نویسنده و فیلسوف آلمانی منتشر شد و پس از انتشار این کتاب بود که نگاه‌ها به او خیره شد.</p> <p> </p> <p>بنیامین و کافکا اصولاً ارتباطات نزدیکی در دنیای متن با یکدیگر دارند. بنیامین نیز صاحب‌‌ همان نگاهِ سنت‌شکنی‌ست که کافکا نبست به هستی دارد. همان‌طور که دنیا برای شناخت نبوغ کافکا، نیاز به زمانی طولانی داشت، در برخورد با بنیامین نیز کم و بیش همین اتفاق افتاده است. جذابیت‌های موجود در دنیای کافکا، بنیامین را به سوی او جذب می‌کند و این علاقه تا آنجا پیش می‌رود که بنیامین در نامه‌ای به گرشوم شولم، داستان "جلوی قانون" را بهترین اثر داستانی در دنیای ادبیات آلمانی‌زبان می‌نامد. </p> <p> </p> <p>والتر بنیامین، ۱۰ سال از عمرش را صرف بررسی آثار کافکا کرد. در طی این زمان، با وجود همه‌ی انتقاداتی که نسبت به کارش می‌شنید، بررسی‌هایش را ادامه داد و نهایتاً نوشته‌هایش را در قالب چهار مقاله‌ی مهم سامان داد. از این چهار مقاله، تنها بخش‌های اول و سوم، در زمان حیات بنیامین به چاپ رسیدند و انتشار کامل آن برای اولین بار در مجموعه آثار بنیامین صورت گرفت.</p> <p>"کافکا به روایت بنیامین" به‌جز چهار مقاله‌ی موجود، نامه‌نگاری‌های بنیامین با گرشوم شولم، تئودو آدورنو و ورنر کرافت را هم در بر گرفته است، که همگی در زمان نوشتن مقالات و پیرامون‌‌ همان نوشته‌ها رد و بدل شده‌اند. ضمن اینکه کتاب بخش سومی هم دارد که شامل یادداشت‌های بنیامین در ارتباط با کافکاست.</p> <p> </p> <p><strong>دنیای تمثیلات</strong><br /> </p> <p>گردآوری این مجموعه توسط هرمان شوپن هویزر فرصت تازه‌ای در اختیار خوانندگان قرار داده است. تا پیش از این، تحلیل‌های بنیامین از کافکا، تنها به شکل پراکنده در دسترس بود و امکان شناخت دقیق ذهنیت بنیامین نسبت به کافکا کمتر وجود داشت. <br /> </p> <blockquote> <p><img align="middle" alt="" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/kafksolbenj02.jpg" />کافکا به روایت بنیامین، گردآورنده: هرمان شوپن هویزر، مترجم: کوروش بیت‌سرکیس، ویراستار: محمد‌رضا خانی، نشر ماهی، چاپ اول: تابستان ۱۳۸۹، ۲۰۰۰ نسخه، ۲۳۹ صفحه، ۶۰۰۰ تومان.</p> </blockquote> <p>"کافکا به روایت بنیامین" با چهار مقاله‌ی نگارنده آغاز می‌شود که هسته‌ی اصلی بحث‌های موجود در کتاب را تشکیل می‌دهد. با نگاهی به این چهار نوشته، می‌توان فهمید که چرا مقالات بنیامین در زمان حیات، غالباً مورد پذیرش قرار نمی‌گرفتند. او حتی از حمایت مالی مناسبی هم برخوردار نبود و در نامه‌نگاری‌های موجود با شولم، قضیه‌ی دستمزد ناچیز ۶۰ مارکی برای این نوشته‌ها مطرح می‌گردد که حتی آن‌ دستمزد را هم به او پرداخت نمی‌کنند! اما بنیامین بر سر نگاه خود بر دنیای کافکا می‌ماند و بدون حامی مالی اما با ‌‌نهایت دقتی که در این کتاب بر ما روشن می‌شود، متن را پیش می‌برد و آن‌را در شکوهِ تمام به پایان می‌رساند.</p> <p> </p> <p>عمر بیکرانی که در دنیای تمثیلات، ایما‌ها و انگاره‌های کافکایی وجود دارد، باعث محقق شدن داستان‌های کافکا در هر برهه‌ای از تاریخ می‌شود. چنانکه بنیامین شرح می‌دهد، همیشه این احتمال هست که هیولای دورن‌مان بر ما چیره شود و در صبح یک روز معمولی، به حشره‌ای نکبت‌بار تبدیل شویم. <br /> </p> <p>نویسنده در مقاله‌ی نخست، بیشتر به فهم تمثیلات کافکا با تمرکز بر سه رمان او پرداخته است. نکته‌سنج بودن بنیامین، و خصلت نظریه‌پردازانه‌اش باعث شده که تفسیرهای متداول در دهه‌ی ۱۹۳۰ را رد کند و اضمحلال آن‌ها را در نوشته‌هایش نشان بدهد. نگاه بنیامین به کافکا، چه در زمانه‌ی خودش و چه اکنون، دیدگاهی منحصر به‌فرد است که ما را به سوی حقایق تازه‌ای درباره‌ی کافکا رهنمون می‌کند. نگاهِ سنت‌شکنی که نویسنده در پیش گرفته، در سر راه خود بسیاری از نوشته‌ها را پس می‌زند و با آن‌ها به مقابله‌ای جدی می‌پردازد. از این جمله، می‌توان نوشته‌های ویلی هاس، برنهارد رانگ و ماکس برود را نام برد که بنیامین آن‌ها را طرد می‌کند. <br /> </p> <p>بنیامین می‌نویسد: "اصولاً دو روش به درک نادرستی از نوشته‌های کافکا منتهی می‌شود. یکی تفسیر طبیعی و دیگری تفسیر مابعدالطبیعی آن‌هاست؛ در اساس هر دو روش – چه تفسیر روان‌کاوانه و چه تفسیر مبتنی به الهیات یکسان به خطا می‌روند." (ص ۴۴- ۴۵) <br /> </p> <p>به‌نظر می‌رسد که در زمانه‌ی بنیامین، طرح تفسیرهای الهیاتی پیرامون نوشته‌های کافکا، رشد غالبی داشته است. می‌توان انگیزه‌های بنیامین برای نگارش دقیق نظریاتش را در باطل اعلام کردن تفسیر‌های غالب بر کافکا دانست. در این حلقه، ماکس برود به نوعی پیشتاز است. بنیامین برود را فاقد ذکاوتی می‌دانست که برای درک صحیح آثار کافکا لازم است. نویسنده‌های طرفدار تفسیرهای الهیاتی، "قصر" را نشانه‌ای از رحمت الهی دانسته‌اند، "محاکمه" را نماد عالم مکافات و داوری پنداشته و "آمریکا" را تمثیلی از دنیای خاکی و تقدیر دنیوی اعلام کرده‌اند. بنیامین در هر چهار مقاله، به این گروه از نویسندگان می‌تازد و سعی دارد با نگاه متفاوتش به کافکا، ما را به پاسخ‌های صحیح در مورد او نزدیک‌تر کند. <br /> </p> <p>کمتر منتقدی به موفقیت بنیامین در طرح درونیات نوشته‌های کافکا دست یافته است. خواندن‌ چندباره‌ی نوشته‌های کافکا، و درکی فیلسوفانه‌ای که بنیامین از هستی دریافت کرده بود، او را به حقیقتی "ابرآلود" در دنیای کافکا راهنمایی کرده است. <br /> </p> <p>چکیده‌ای از نظریات بنیامین را در چند سطر می‌خوانیم: "برای او [کافکا] مسئله‌ی اساسی این است که زمان حال را به‌طور کامل حذف کند. او فقط گذشته و آینده را می‌شناسد، گذشته به منزله‌ی هستی انسان‌های مرداب‌زی با تمام روابط بی‌بند و باری که با موجودات دیگر دارند، یعنی گناه، و آینده در حکم مجازات و مکافات."</p> <p> </p> <p><strong>صحبت با سه دوست</strong><br /> </p> <p>بخش دوم از کتاب "کافکا به روایت بنیامین" ، نامه‌نگاری‌های نویسنده با سه تن از دوستانش در مورد کافکا را در بر گرفته است. تفاوت طرح دیدگاه‌های نویسنده با این سه تن، از نکات جالبی‌ست که در نامه‌ها دیده می‌شود. گرشوم شولم نویسنده‌ی معتبرِ عرفان یهودی‌ست، که در طی سال‌های نگارشِ مقالاتِ بنیامین، سعی دارد توجه چند ناشر را به خرید و چاپ مقالات جلب کند. گرچه در ‌‌نهایت این تلاش‌ها به جایی نمی‌رسد، اما نگاه شولم از منظر عرفان یهود به نوشته‌های دوست‌اش از جذابیت‌های نامه‌های رد و بدل شده بین این‌دو است. <br /> </p> <blockquote> <p><img align="middle" alt="" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/kafksolbenj03.jpg" />امروز دیگر نوشتن از کافکا، با ترس همراه است. جسارتی که تنها در کافکا یافت می‌شد، راز این ترس را بر ما گشود و آیا به‌جز کافکا نویسنده‌ی دیگری هست که ما را تا پایان عمر همراهی کند؟ او می‌گوید: "مرا یک رویا بینگارید."</p> </blockquote> <p>تغییر نوع نگاه به مقالات، نزد وارنر کرافت به خوبی دیده می‌شود. او با اندیشه‌ای آزاد‌تر از شولم، نقد‌های بنیامین را ارزیابی می‌کند و پیشنهادات صادقانه‌ای را به گوش بنیامین می‌رساند. اما نامه‌نگاری با تئودور آدورنو، دیگر فیلسوف «مکتب فرانکفورت» از همه جذاب‌تر است. احتمالاً در آن زمان، هیچ‌کس به خوبی آدورنو نوشته‌های بنیامین را درک نمی‌کرده است. او به‌خوبی مایه‌های فلسفی اندیشه‌ی دوست‌اش را در ارتباط با دنیای کافکا لمس کرده بود: "اثر شما چه نسبت تنگاتنگی با فلسفه‌ی هگل دارد." (ص ۱۳۹) <br /> </p> <p>در نامه‌نگاری با این سه دوست، شرحی دوباره از نوشته‌های کافکا ارائه می‌شود، که این‌بار همچون یک مباحثه‌ی قوی و میزگردی آموزنده به‌نظر می‌رسد.</p> <p> </p> <p> </p> <p> </p> <p><strong>مرا یک رویا بینگارید </strong><br /> </p> <p>در بخش نهایی، مجموعه‌ی کاملی از یادداشت‌های بنیامین در زمان نگارش مقاله‌هایش را شاهد هستیم، که با همه‌ی پراکنده‌نویسی‌های مخصوصی که در یادداشت‌برداری وجود دارد، دقت و وسواس نگارنده در جمع‌آوری دیدگا‌هایش نسبت به کافکا را نشان می‌دهد. یادداشت‌ها، شامل تحقیق و بررسی‌های شخصی، برداشت‌های فلسفی و نقل و قول‌هایی از چند تن پیرامون کافکاست. در میان یادداشت‌ها، متن جذابی وجود دارد، که شرح گفت‌وگوی نگارنده با برتولت برشت بر سرِ کافکا و مقاله‌های نوشته شده است. دیدگاه برشت نسبت به متنِ بنیامین، چندان خوش‌بینانه نیست: «پریروز بحث طولانی و داغی در مورد مقاله‌ی کافکا درگرفت. مبنایش این اتهام بود که این مقاله آب به آسیاب فاشیسم یهودی می‌ریزد. به جای زدودن ابهامی که بر چهره‌ی این شخصیت افتاده است آن‌را دامن می‌زند.» (ص ۲۰۴- ۲۰۵) به‌نظر می‌رسد که برشت در برخورد با مقالات بنیامین، اندکی پیش‌داوری به خرج داده است. <br /> </p> <p>بد نیست در شرح ترجمه‌ی فارسی اثر، به این نکته هم اشاره شود که چرا هنر نزد ایرانیان است و بس! کوروش بیت‌سرکیس، که ترجمه‌ی روانی از این کتاب ارائه داده، در صفحه‌های ۱۰۱ تا ۱۰۳ از کتاب، شعری آلمانی را که دارای درونیات مذهبی‌ست و شولم آن‌را برای بنیامین ارسال کرده، در قالب مثنوی به فارسیِ سلیس ترجمه کرده‌ است! یکی از بند‌های این شعر بلند را می‌خوانیم:</p> <p> </p> <p>Schier vollendet bis zum Dache<br /> ist der groβe Weltbetrug.<br /> Gib dann, Gott, daβ der erwache,<br /> den dein Nichts durchschlug<br /> </p> <p>عالم از نیرنگ دنیا رنگ‌رنگ<br /> تا به طاقش می‌رسد آن تنگ‌تنگ <br /> پس بده ما را تو هوشی‌ای صنم<br /> تا که بودت را ببینیم در عدم<br /> </p> <p>مترجم به گفته‌ی خود، سعی داشته "فضایی قابل مقایسه" بسازد تا خواننده "تصوری از اصل داشته باشد"، چرا که به عقیده‌ی او "شعر را اساساً نمی‌توان ترجمه کرد." اما نتیجه گیری به عهده‌ی متخصصان این فن.</p> <p> </p> <p>امروز دیگر نوشتن از کافکا، با ترس همراه است. جسارتی که تنها در کافکا یافت می‌شد، راز این ترس را بر ما گشود و آیا به‌جز کافکا نویسنده‌ی دیگری هست که ما را تا پایان عمر همراهی کند؟ او می‌گوید: "مرا یک رویا بینگارید." و ما فقط می‌توانیم در مقابلش حیرت کنیم.<br /> </p> <p><strong>شناسنامه کتاب:</strong><br /> </p> <p>کافکا به روایت بنیامین، گردآورنده: هرمان شوپن هویزر، مترجم: کوروش بیت‌سرکیس، ویراستار: محمد‌رضا خانی، نشر ماهی، چاپ اول: تابستان ۱۳۸۹، ۲۰۰۰ نسخه، ۲۳۹ صفحه، ۶۰۰۰ تومان.</p> <p> </p> <p><strong>در همین زمینه:</strong><br /> <a href="#http://radiozamaneh.com/taxonomy/term/6348">::مقالات احمد مرادی در رادیو زمانه::</a><br /> </p>
احمد مرادی - جالب است که بین سرنوشتهای جداگانهی والتر بنیامین و فرانتس کافکا، شباهتهای روشنی وجود دارد. زندگی والتر بنیامین به پایانی کافکایی ختم میشود، که با همهی جذابیتهایش برای ما تنها مایهی تأسف است.
والتر بنیامین گرچه در طول عمرش، به گمنامیِ کافکا نبود، اما اهمیت حضورش در حلقهی نظریهپردازان "مکتب فرانکفورت" حداقل تا ۱۵ سال پس از مرگش بر دنیا آشکار نشد. در ۱۹۵۵ به کوشش تئودور آدورنو و همسرش، که از نزدیکترین دوستان بنیامین بودند، جلد اول از مجموعه آثار این نویسنده و فیلسوف آلمانی منتشر شد و پس از انتشار این کتاب بود که نگاهها به او خیره شد.
بنیامین و کافکا اصولاً ارتباطات نزدیکی در دنیای متن با یکدیگر دارند. بنیامین نیز صاحب همان نگاهِ سنتشکنیست که کافکا نبست به هستی دارد. همانطور که دنیا برای شناخت نبوغ کافکا، نیاز به زمانی طولانی داشت، در برخورد با بنیامین نیز کم و بیش همین اتفاق افتاده است. جذابیتهای موجود در دنیای کافکا، بنیامین را به سوی او جذب میکند و این علاقه تا آنجا پیش میرود که بنیامین در نامهای به گرشوم شولم، داستان "جلوی قانون" را بهترین اثر داستانی در دنیای ادبیات آلمانیزبان مینامد.
والتر بنیامین، ۱۰ سال از عمرش را صرف بررسی آثار کافکا کرد. در طی این زمان، با وجود همهی انتقاداتی که نسبت به کارش میشنید، بررسیهایش را ادامه داد و نهایتاً نوشتههایش را در قالب چهار مقالهی مهم سامان داد. از این چهار مقاله، تنها بخشهای اول و سوم، در زمان حیات بنیامین به چاپ رسیدند و انتشار کامل آن برای اولین بار در مجموعه آثار بنیامین صورت گرفت.
"کافکا به روایت بنیامین" بهجز چهار مقالهی موجود، نامهنگاریهای بنیامین با گرشوم شولم، تئودو آدورنو و ورنر کرافت را هم در بر گرفته است، که همگی در زمان نوشتن مقالات و پیرامون همان نوشتهها رد و بدل شدهاند. ضمن اینکه کتاب بخش سومی هم دارد که شامل یادداشتهای بنیامین در ارتباط با کافکاست.
دنیای تمثیلات
گردآوری این مجموعه توسط هرمان شوپن هویزر فرصت تازهای در اختیار خوانندگان قرار داده است. تا پیش از این، تحلیلهای بنیامین از کافکا، تنها به شکل پراکنده در دسترس بود و امکان شناخت دقیق ذهنیت بنیامین نسبت به کافکا کمتر وجود داشت.
کافکا به روایت بنیامین، گردآورنده: هرمان شوپن هویزر، مترجم: کوروش بیتسرکیس، ویراستار: محمدرضا خانی، نشر ماهی، چاپ اول: تابستان ۱۳۸۹، ۲۰۰۰ نسخه، ۲۳۹ صفحه، ۶۰۰۰ تومان.
"کافکا به روایت بنیامین" با چهار مقالهی نگارنده آغاز میشود که هستهی اصلی بحثهای موجود در کتاب را تشکیل میدهد. با نگاهی به این چهار نوشته، میتوان فهمید که چرا مقالات بنیامین در زمان حیات، غالباً مورد پذیرش قرار نمیگرفتند. او حتی از حمایت مالی مناسبی هم برخوردار نبود و در نامهنگاریهای موجود با شولم، قضیهی دستمزد ناچیز ۶۰ مارکی برای این نوشتهها مطرح میگردد که حتی آن دستمزد را هم به او پرداخت نمیکنند! اما بنیامین بر سر نگاه خود بر دنیای کافکا میماند و بدون حامی مالی اما با نهایت دقتی که در این کتاب بر ما روشن میشود، متن را پیش میبرد و آنرا در شکوهِ تمام به پایان میرساند.
عمر بیکرانی که در دنیای تمثیلات، ایماها و انگارههای کافکایی وجود دارد، باعث محقق شدن داستانهای کافکا در هر برههای از تاریخ میشود. چنانکه بنیامین شرح میدهد، همیشه این احتمال هست که هیولای دورنمان بر ما چیره شود و در صبح یک روز معمولی، به حشرهای نکبتبار تبدیل شویم.
نویسنده در مقالهی نخست، بیشتر به فهم تمثیلات کافکا با تمرکز بر سه رمان او پرداخته است. نکتهسنج بودن بنیامین، و خصلت نظریهپردازانهاش باعث شده که تفسیرهای متداول در دههی ۱۹۳۰ را رد کند و اضمحلال آنها را در نوشتههایش نشان بدهد. نگاه بنیامین به کافکا، چه در زمانهی خودش و چه اکنون، دیدگاهی منحصر بهفرد است که ما را به سوی حقایق تازهای دربارهی کافکا رهنمون میکند. نگاهِ سنتشکنی که نویسنده در پیش گرفته، در سر راه خود بسیاری از نوشتهها را پس میزند و با آنها به مقابلهای جدی میپردازد. از این جمله، میتوان نوشتههای ویلی هاس، برنهارد رانگ و ماکس برود را نام برد که بنیامین آنها را طرد میکند.
بنیامین مینویسد: "اصولاً دو روش به درک نادرستی از نوشتههای کافکا منتهی میشود. یکی تفسیر طبیعی و دیگری تفسیر مابعدالطبیعی آنهاست؛ در اساس هر دو روش – چه تفسیر روانکاوانه و چه تفسیر مبتنی به الهیات یکسان به خطا میروند." (ص ۴۴- ۴۵)
بهنظر میرسد که در زمانهی بنیامین، طرح تفسیرهای الهیاتی پیرامون نوشتههای کافکا، رشد غالبی داشته است. میتوان انگیزههای بنیامین برای نگارش دقیق نظریاتش را در باطل اعلام کردن تفسیرهای غالب بر کافکا دانست. در این حلقه، ماکس برود به نوعی پیشتاز است. بنیامین برود را فاقد ذکاوتی میدانست که برای درک صحیح آثار کافکا لازم است. نویسندههای طرفدار تفسیرهای الهیاتی، "قصر" را نشانهای از رحمت الهی دانستهاند، "محاکمه" را نماد عالم مکافات و داوری پنداشته و "آمریکا" را تمثیلی از دنیای خاکی و تقدیر دنیوی اعلام کردهاند. بنیامین در هر چهار مقاله، به این گروه از نویسندگان میتازد و سعی دارد با نگاه متفاوتش به کافکا، ما را به پاسخهای صحیح در مورد او نزدیکتر کند.
کمتر منتقدی به موفقیت بنیامین در طرح درونیات نوشتههای کافکا دست یافته است. خواندن چندبارهی نوشتههای کافکا، و درکی فیلسوفانهای که بنیامین از هستی دریافت کرده بود، او را به حقیقتی "ابرآلود" در دنیای کافکا راهنمایی کرده است.
چکیدهای از نظریات بنیامین را در چند سطر میخوانیم: "برای او [کافکا] مسئلهی اساسی این است که زمان حال را بهطور کامل حذف کند. او فقط گذشته و آینده را میشناسد، گذشته به منزلهی هستی انسانهای مردابزی با تمام روابط بیبند و باری که با موجودات دیگر دارند، یعنی گناه، و آینده در حکم مجازات و مکافات."
صحبت با سه دوست
بخش دوم از کتاب "کافکا به روایت بنیامین" ، نامهنگاریهای نویسنده با سه تن از دوستانش در مورد کافکا را در بر گرفته است. تفاوت طرح دیدگاههای نویسنده با این سه تن، از نکات جالبیست که در نامهها دیده میشود. گرشوم شولم نویسندهی معتبرِ عرفان یهودیست، که در طی سالهای نگارشِ مقالاتِ بنیامین، سعی دارد توجه چند ناشر را به خرید و چاپ مقالات جلب کند. گرچه در نهایت این تلاشها به جایی نمیرسد، اما نگاه شولم از منظر عرفان یهود به نوشتههای دوستاش از جذابیتهای نامههای رد و بدل شده بین ایندو است.
امروز دیگر نوشتن از کافکا، با ترس همراه است. جسارتی که تنها در کافکا یافت میشد، راز این ترس را بر ما گشود و آیا بهجز کافکا نویسندهی دیگری هست که ما را تا پایان عمر همراهی کند؟ او میگوید: "مرا یک رویا بینگارید."
تغییر نوع نگاه به مقالات، نزد وارنر کرافت به خوبی دیده میشود. او با اندیشهای آزادتر از شولم، نقدهای بنیامین را ارزیابی میکند و پیشنهادات صادقانهای را به گوش بنیامین میرساند. اما نامهنگاری با تئودور آدورنو، دیگر فیلسوف «مکتب فرانکفورت» از همه جذابتر است. احتمالاً در آن زمان، هیچکس به خوبی آدورنو نوشتههای بنیامین را درک نمیکرده است. او بهخوبی مایههای فلسفی اندیشهی دوستاش را در ارتباط با دنیای کافکا لمس کرده بود: "اثر شما چه نسبت تنگاتنگی با فلسفهی هگل دارد." (ص ۱۳۹)
در نامهنگاری با این سه دوست، شرحی دوباره از نوشتههای کافکا ارائه میشود، که اینبار همچون یک مباحثهی قوی و میزگردی آموزنده بهنظر میرسد.
مرا یک رویا بینگارید
در بخش نهایی، مجموعهی کاملی از یادداشتهای بنیامین در زمان نگارش مقالههایش را شاهد هستیم، که با همهی پراکندهنویسیهای مخصوصی که در یادداشتبرداری وجود دارد، دقت و وسواس نگارنده در جمعآوری دیدگاهایش نسبت به کافکا را نشان میدهد. یادداشتها، شامل تحقیق و بررسیهای شخصی، برداشتهای فلسفی و نقل و قولهایی از چند تن پیرامون کافکاست. در میان یادداشتها، متن جذابی وجود دارد، که شرح گفتوگوی نگارنده با برتولت برشت بر سرِ کافکا و مقالههای نوشته شده است. دیدگاه برشت نسبت به متنِ بنیامین، چندان خوشبینانه نیست: «پریروز بحث طولانی و داغی در مورد مقالهی کافکا درگرفت. مبنایش این اتهام بود که این مقاله آب به آسیاب فاشیسم یهودی میریزد. به جای زدودن ابهامی که بر چهرهی این شخصیت افتاده است آنرا دامن میزند.» (ص ۲۰۴- ۲۰۵) بهنظر میرسد که برشت در برخورد با مقالات بنیامین، اندکی پیشداوری به خرج داده است.
بد نیست در شرح ترجمهی فارسی اثر، به این نکته هم اشاره شود که چرا هنر نزد ایرانیان است و بس! کوروش بیتسرکیس، که ترجمهی روانی از این کتاب ارائه داده، در صفحههای ۱۰۱ تا ۱۰۳ از کتاب، شعری آلمانی را که دارای درونیات مذهبیست و شولم آنرا برای بنیامین ارسال کرده، در قالب مثنوی به فارسیِ سلیس ترجمه کرده است! یکی از بندهای این شعر بلند را میخوانیم:
Schier vollendet bis zum Dache
ist der groβe Weltbetrug.
Gib dann, Gott, daβ der erwache,
den dein Nichts durchschlug
عالم از نیرنگ دنیا رنگرنگ
تا به طاقش میرسد آن تنگتنگ
پس بده ما را تو هوشیای صنم
تا که بودت را ببینیم در عدم
مترجم به گفتهی خود، سعی داشته "فضایی قابل مقایسه" بسازد تا خواننده "تصوری از اصل داشته باشد"، چرا که به عقیدهی او "شعر را اساساً نمیتوان ترجمه کرد." اما نتیجه گیری به عهدهی متخصصان این فن.
امروز دیگر نوشتن از کافکا، با ترس همراه است. جسارتی که تنها در کافکا یافت میشد، راز این ترس را بر ما گشود و آیا بهجز کافکا نویسندهی دیگری هست که ما را تا پایان عمر همراهی کند؟ او میگوید: "مرا یک رویا بینگارید." و ما فقط میتوانیم در مقابلش حیرت کنیم.
شناسنامه کتاب:
کافکا به روایت بنیامین، گردآورنده: هرمان شوپن هویزر، مترجم: کوروش بیتسرکیس، ویراستار: محمدرضا خانی، نشر ماهی، چاپ اول: تابستان ۱۳۸۹، ۲۰۰۰ نسخه، ۲۳۹ صفحه، ۶۰۰۰ تومان.
در همین زمینه:
::مقالات احمد مرادی در رادیو زمانه::
نظرها
کاربر مهمان مهدی رودسری
من بر این باورم : شکستن کلیشه های مرسوم و عادت های از سر تنبلی می تواند حاصلی شگفت به بار آورد . نگاه احمد مرادی در ( مرا یک رؤیا بپندارید ) چنین می کند با خواننده به گمان ِ من . این جُستار را به زبان ساده می شود گفت : موفقیت ِ چشمانی تیز هوش در بر انگیختن ِ خوانندگانی که طالب ِ اندیشه هایی عمیق تر ند . پس باید به آقای مرادی یک خسته نباشی قوی گفت و تلاشش را در نوشتاری چنین موجز و متفکر سپاسگزار بود که سبب ساز ِ به دست آوردن و خواندن ِ ( کافکا به روایت بنیامین) می شود. مهدی رودسری
چوبین
رئاليسم کافکا در کتاب ” محاکمه” ” يک نفر به Josef K اتهامی زده است و بدون آنکه K عمل خلافی انجام داده باشد دستگير مي شود”. ( صفحه اول کتاب “محاکمه” ) حتی پس از خواندن بيش از ۳۰ صفحه از کتاب “محاکمه” خواننده متوجه نمی شود که چرا قهرمان داستان ( K ) مورد بازجویی قرار گرفته و بعد نيز آزاد مي شود. اما نه تنها خواننده بلکه از قرار معلوم خود قهرمان داستان نيز نمی داند که چرا دو کارمند دادگاه به خانه او آمدند و از او بازجویی کردند. در فصل ۹ کتاب بازجو از K سوال مي کند: چه نطری در باره محاکمه خود دارید؟ K جواب می دهد: نخست خوشبين بودم اما در اين لحظه فکر می کنم که محکوم شوم و بازجو حرف K را تائيد و اضافه می کند: دادگاه تو را مقصر می داند. در فصل آخر کتاب خيلی کوتاه شرح داده مي شود که چگونه K را می کشند: يک مامور دست خود را بر گردن K می گذارد و مامور ديگر با چاقو قلب K را سوراخ می کند. در رئاليسم کافکا ایده ئولوژی نقشی بازی نمی کند و کافکا با قصد و نظری سياسی اين کتاب را ننوشته است. کافکا درمسائل سياسی دخالت نمی کرد و اصولا شخص سياسی نبود. کتاب محاکمه کافکا هنوز باب روز است. آيا امروزه در بسياری از کشور ها شخص بازداشت شده علت دستگيری و بازجوdی خود را می دانند و اندک نيستند از اين ’متهمان’ که به دست بازجو کشته می شوند. تا زمانی که حتی يک نفر بدون دليل در گوشه ای از دنيا بازداشت مي شود جای اثر کافکا در روی ميز و نه در قفسه کتابخانه است و تا زمانی که در های زندان بسته است کتاب ”محاکمه” کافکا بايد باز به ماند. لوکاچ فيلسوف و جامعه شناس مجاری در کتاب رئاليسم خود پس ار تعريف و تمجيد فراوان از رئاليسم گورکی انتقاد شديدی به کافکا مي کند که آثار اين نويسنده بازتاب شرائط جامعه و رئاليستی نیستند. پس از دستگيری لوکاچ در سال ۱۹۵۶ در مجارستان و زندانی شدن این فيلسوف مجاری آدورنو در کتاب ” تئوری های زيبا “ خود اشاره مي کند که : “سرانجام لوکاچ در زندان می بايست متوجه شده باشد که کافکا يک نويسنده رئاليست است”