ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

نرم‌افزارهای لذت

<p style="text-align: right;">&nbsp;مرتضی مردیها &minus; به نظر می&zwnj;رسد این یک نکتۀ بدیهی باشد که هدف اصلی هر کسی افزودن میزان رضایت است از زندگی خود؛ و معنای سادۀ خوشبختی هم همین است. عموم آدمیان برای پیش رفتن در این جهت، در پی تغییر شرایط بیرونی خود هستند، تا با افزودن و بهینه کردن امکانات، زمینۀ مساعدتری برای برخورداری خود از لذت و خوش&zwnj;حالی بیشتر و پایدارتر فراهم کنند.</p> <div dir="RTL">اما آیا این ابزار برای رسیدن به آن مقصد، شرطِ کافی است؟</div> <div dir="RTL">مقالۀ حاضر در پی طرح چشم&zwnj;اندازی برای پاسخ به این پرسش است.</div> <div>&nbsp;</div> <!--break--> <div dir="RTL">۱ - برای ناشرمگینی از جست&zwnj;وجوی لذت در زندگی، نیازی به اثبات حقانیت آن نیست، کافی است چاره&zwnj;ناپذیری یا به&zwnj;صرفه&zwnj;بودنِ آن را بپذیریم. غرائز<a name="_ftnref1" title="" href="#http://radiozamaneh.com/file:/C:/Files/_Work/Zamaneh/Andishe/NARMAFZAARHAAYE%20LAZAT.docx#_ftn1"><span dir="LTR">[1]</span></a> نیرومند&zwnj;ترین سوائقی هستند که انسان را به&zwnj;سوی برآوردن نیازهایی سوق می&zwnj;دهند. بشر، بنا&zwnj;به ماهیت طبیعی (فیزیو- سایکولوژیک) خود، بیشترین تمایل را به اعمال و اموری نشان می&zwnj;دهد که حفظ جان، راحت تن، تداوم نسل، تفریح و تفرج، اختلاط و آمیزش، شهرت و محبوبیت، غلبه و افتخار در آن است؛ البته به&zwnj;درستی گفته&zwnj;اند، &zwnj;صرف طبیعی بودن میلی، دلیل متقنی بر بایستگی آن نیست<a name="_ftnref2" title="" href="#http://radiozamaneh.com/file:/C:/Files/_Work/Zamaneh/Andishe/NARMAFZAARHAAYE%20LAZAT.docx#_ftn2"><span dir="LTR">[2]</span></a>،&nbsp; اما، متکایِ رواداریِ امیال از این دقت فلسفی آسیب نمی&zwnj;بیند. چنین می&zwnj;نماید که اصل اقتصاد در رفتار (چیزی که گاه انتخاب اَسهَل نامیده شده است)، که هم اصل راهنمای پیشینی و فطری حیوانات است و هم مورد تأیید عقل بشری، به کمک تصحیحِ تبعیت از طبع می&zwnj;آید؛ بر طبق این اصل: اصولاً و عموماً باید کاری را انجام داد که به&zwnj;سهولت و روانی بیشتری از انسان صادر می&zwnj;شود و توان و تعب کمتری می&zwnj;خواهد. عمل در جهت طبع، در جهت تمایلات غریزی، و انگیزه&zwnj;های اشتیاق&zwnj;آلود، حرکتی است که با سهولت بیشتری از بشر سر می&zwnj;زند تا عمل در جهت خلاف آن (یعنی زهد و خودنگهداری و اشتغال به امور غیرمطبوع و ...،)؛ همین دلیل ساده کافی است تا اصل بر اِعمال غرائز و جلب لذت گذاشته شود.<a name="_ftnref3" title="" href="#http://radiozamaneh.com/file:/C:/Files/_Work/Zamaneh/Andishe/NARMAFZAARHAAYE%20LAZAT.docx#_ftn3"><span dir="LTR">[3]</span></a></div> <div dir="RTL">&nbsp;<img width="250" height="367" vspace="20" hspace="20" align="left" alt="" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/picasso_1.jpg" /></div> <div dir="RTL">این مطلب را می&zwnj;توان با تمثیلی بهتر درک کرد. آب در جهت جاذبۀ مرکز زمین، در جهت شیبی که روی به پایین&zwnj;دست دارد، به حرکت درمی&zwnj;آید. در این حرکت <i>طبیعی</i>، لزوماً ارزشی و <i>لزومِ تبعیتی </i>نهفته نیست؛ آب جاری می&zwnj;شود و تنها انگیزه&zwnj;ای که باعث می&zwnj;شود ما انسان&zwnj;ها در مقابل این جهت&zwnj;گیری تسلیم باشیم، این است که حرکت دادن آب در سربالایی کاری پرهزینه و دشوار است؛ پس فقط در مواردی که منفعتی و ضرورتی (مثلاً ساختن آبگیری یا چرخاندن آسیابی یا سوار کردن آب به زمین بلندی ...) در کار باشد، از تسلیم شدن در برابر این قانون طبیعی دست برمی&zwnj;داریم و آب را به&zwnj;زور از بستر عادی خود دور می&zwnj;کنیم؛ چون انگیزه&zwnj;ای جدی ما را به تحمل هزینه&zwnj;ها تشویق می&zwnj;کند. در مورد طبع و غریزه هم همین&zwnj;طور است. هیچ اصل علمی و فلسفی به کمک ما نمی&zwnj;آید تا عملی وفق غریزه و میل را ضرورت یا اولویت دهد<i>، الا این که خلاف آن عمل کردن (به&zwnj;دلیل سختی آن) انگیزۀ کافی می&zwnj;خواهد که در اغلب موارد موجود نیست.</i> بسیاری از فیلسوفان و عارفان و قهرمانان تاریخی و پیامبران اجتماعی در صدد برآمدند با طرح نوعی معنا و جهت و هدف برای انسان، او را نسبت به ضرورت و فایدۀ تحملِ دشواریِ حرکت در سربالا متقاعد کنند؛ اما آنان همواره به شکل محدودی توفیق یافتند؛ نشان آن این&zwnj;که جریان اغلبی و اکثری مردم نسبت به چنان ضرورتی غافل یا منکر باقی ماند.<a name="_ftnref4" title="" href="#http://radiozamaneh.com/file:/C:/Files/_Work/Zamaneh/Andishe/NARMAFZAARHAAYE%20LAZAT.docx#_ftn4"><span dir="LTR">[4]</span></a> فاصله گرفتنِ گاه&zwnj;و&zwnj;بی&zwnj;گاه از اصل اقتصاد و تسهیل هم، عموماً به منظور تأمین بهتر و بیشتر همین اصل، رایج است، نه برای اهداف مستقل اخلاقی و آیینی و ایدئولوژیک. عقاید و مکاتب مشتمل بر این اهداف، معمولاً قدرت کافی برای متقاعد کردن عموم یا اکثریتِ بنی&zwnj;بشر به فاصله گرفتن از نفسِ مایل به راحت و رخوت و شادی و شهوت را نداشته&zwnj;اند. بر این مبنا، استراتژی اصلی، حرکت در سراشیب و رو به پایین&zwnj;دست، یعنی در جهت غرایز و امیال طبیعی، است، نه خودسازی و کفّ نفس و تعالی و تجرد. دغدغۀ منحصر یا مهم&zwnj;تر انسان&zwnj;ها، عموم انسان&zwnj;ها در اغلب موارد، توسعۀ لذت است.<a name="_ftnref5" title="" href="#http://radiozamaneh.com/file:/C:/Files/_Work/Zamaneh/Andishe/NARMAFZAARHAAYE%20LAZAT.docx#_ftn5"><span dir="LTR">[5]</span></a></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">۲ - توسعۀ لذت، ظاهراً، یک شکل بیشتر ندارد: اِعمال فشار بر دنیای خارج، به&zwnj;منظور تغییر شکل آن و ایجاد تطابق و تناسب بیشتر میان آن و آنچه می&zwnj;خواهیم: این&zwnj;که هر فرد یا گروه دنیای بیرون از خود را به&zwnj;شکلی درآورد که با لذت او ملازمت بیشتری داشته باشد؛ چیزی که به دو شکل ممکن است: <i>تولید و تخصیص.</i> تولید همان شیوۀ معهود و شکلِ آشنا است که از توسعۀ بیشتر در پی تمکّن بیشتر است و از تمکّن بیشتر در پی لذت بیشتر، و موتور محرک تکنولوژی و تمدن بوده است. از پختن غذایی و دوختن لباسی تا اهلی کردن حیوانی و ساماندهی مزرعه&zwnj;ای، و از کشیدن جاده و ساختن سد تا برپایی کارخانه&zwnj;ها و به آب انداختن کشتی&zwnj;ها ...، همه در یک وصف مشترک&zwnj;اند و آن تحت فشارِ تغییر گذاشتنِ طبیعت برای تبدیل آن به حالتی است که بیشتر ملائم با طبع باشد. بدنۀ اصلی تلاش&zwnj;های این&zwnj;جهانی را همین تشکیل می&zwnj;دهد؛ آنچه در ساده&zwnj;ترین معنای آن &quot;کار&quot; نامیده می&zwnj;شود، و بخش اصلی وقت و ذهن و انرژی مردم را اشغال می&zwnj;کند، تلاش برای تولید میزان بیشتری از حامل&zwnj;های لذت است. اَشکال مختلف جمع&zwnj;آوری، استخراج، استحصال، ترکیب، تبدیل و تصفیه ...، و حتی جابجایی و تجارت کالا و عرضۀ خدمات (که در بحث ما ذیل معنای وسیع تولید قرار می&zwnj;گیرد)&zwnj;، شیوۀ اصیل و به&zwnj;رسمیت &zwnj;شناخته شدۀ توسعۀ امکانات است؛ اما البته تنها شیوه و آسانترین شیوه نیست. در بسیاری موارد، این وظیفه بر عهدۀ &quot;تخصیص&quot; است. در این روش، چیزی تولید نمی&zwnj;شود، ایجاد نمی&zwnj;شود، تجارت یا خدماتی هم در کار نیست، بلکه چیزی به تملک یا به تصرف کسی درمی&zwnj;آید. ارث، بخشش، قمار، سرقت، کلاهبرداری، مصادره، و مواردی از این دست، چیزی را در تعلق (قانونی یا غیرقانونی) کسی قرار می&zwnj;دهد که تا پیش از این نبوده است؛ چیزی که، در هر حال، متضمن حوزۀ جدیدی از امکان است که ناگزیر زمینۀ بهرمندی بیشتر است. تولید و تخصیص، هر دو، اِعمال تغییری روی دنیای بیرون است، اعم از این که تغییر مذکور امکانی را از طبیعت بیرون کشد یا از کسی بگیرد و به دیگری بدهد.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">تولید و تخصیص، به&zwnj;مثابۀ روش&zwnj;هایی برای توسعۀ لذت، هر دو، اموری مناقشه&zwnj;آلود بوده&zwnj;اند، اما بخش عمدۀ تعارضات و منازعات، ناظر به رقابت بر سر تخصیص بوده است. از انواع غیرقانونی آن که بزه تلقی می&zwnj;شود، همچون سرقت و تغابن، تا انبوه اختلافات بر سر عادلانه بودن دستمزد، حدود سهم&zwnj;الارث، سندیت تصرف ملک، و هر نوع تعارض ادعای حق بر چیزی، سهم اصلی پرونده&zwnj;های جزایی و حقوقی را تشکیل می&zwnj;دهد. در سطوح کلان، کشورگشایی و جنگ و فتح و تصرف، از یک سو، کودتا و انقلاب و انواع براندازی، از سوی دیگر، اَشکال مهم جایگزین کردن تخصیص با تولید است. معارضه&zwnj;آلود&zwnj;بودنِ بیشترِ تخصیص، در قیاس با تولید، ناشی از امور متعددی است: نخست این که به&zwnj;طور کلی تخصیص آسان&zwnj;تر و کلان&zwnj;تر و سریع&zwnj;تر از تولید است، و لذا قوّت بیشتری در تحریک طمع دارد؛ دیگر این که بعضی مطلوب&zwnj;ها، اصولاً قابل تولید و تکثیر نیستند، و لاجرم رقابت بر سر آنها رقابت از نوع تخصیص است؛ و سرانجام این که حتی تولید هم از مشکل تخصیص به&zwnj;دور نیست. مراحل مختلف تولید، ناگزیر از تخصیص&zwnj;هایی است که متکای اخلاقی یا حقوقی آن مورد اختلاف است.<a name="_ftnref6" title="" href="#http://radiozamaneh.com/file:/C:/Files/_Work/Zamaneh/Andishe/NARMAFZAARHAAYE%20LAZAT.docx#_ftn6"><span dir="LTR">[6]</span></a> اما فارغ از این تفاوت&zwnj;ها (که به پیامد مهمی از آن بعداً اشاره خواهم کرد) یک چیز مسلم جلوه کرده است: تلاش برای تولید و تخصیص بیشتر، تنها راهِ برداشتن سهم بیشتری از لذت.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">۳ &ndash; براین&zwnj;مبنا، توسعۀ لذت، ظاهراً، یک شکل بیشتر ندارد: اعمال فشار بر دنیای خارج، به&zwnj;منظور تغییر شکل آن و ایجاد تطابق و تناسب بیشتر میان آن و آنچه می&zwnj;خواهیم. این که هر فرد یا گروهی دنیای بیرون از خود را به&zwnj;شکلی درآورد که بیشتر با لذت او ملائم باشد. اما، برخلاف این پندار،<i> همیشه و به&zwnj;نحو ضروری، توسعۀ امکانات لذت (از طریق تولید یا تخصیص) به لذت بیشتر منجر نمی&zwnj;شود.</i> کم نیستند صاحبان مقادیر معتنابه ثروت و قدرت و منزلت که زندگی برایشان دلپذیر نیست، و دچار رنج و افسردگی و دلتنگی هستند و گاه حتی به انتحار سریع یا تدریجی دست می&zwnj;زنند. متقابلاً، کم هم نیستند کسانی که به لایه&zwnj;های پایینی اجتماع متعلق&zwnj;اند و علیرغم درگیری با دشواری&zwnj;های گاه طاقت&zwnj;سوز، در مجموع و به نسبت، از خوشباشی بهرۀ بلندی دارند. برخی مطالعات پیمایشی هم حکایت از این دارد که ثروتمندان چندان شادتر از فقرا نیستند. نبودِ رابطۀ علّیِ ضروری میانِ گسترۀ حامل&zwnj;های لذت و عمق دلخوشی به&zwnj;حدی است که گاه به&zwnj;نظر می&zwnj;رسد، در اصل، امکانات نقش چندانی در <i>میزان رضایت خاطر</i> ندارند. بیان قاطع مدعای مذکور این است که بگوییم، در هیچ کجای تاریخ و جغرافیا، زندگی سهل&zwnj;تر یا سخت&zwnj;تر از جای دیگر نیست؛ مشروط بر این که تحولات ناگهانی را، لااقل تا زمانی که از تازگی به&zwnj;در روند و به عادت و نظم جدید بدل شوند، از شمول بحث بیرون گذاریم.</div> <div dir="RTL">&nbsp;<img width="250" height="275" vspace="20" hspace="20" align="right" alt="" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/picasso_2.jpg" /></div> <div dir="RTL">حتی اگر بدترین حالت&zwnj;ها و حادثه&zwnj;ها را در نظر بگیریم، همچون زندان، جنگ، زلزله یا بهترین&zwnj;ها همچون شهرت&zwnj; و ثروت&zwnj; برق&zwnj;آسا، حجم انبوهی از غم یا شادی زندگی را به&zwnj;کلی دگرگون می&zwnj;نماید، اما این دیگرگونی معمولاً خیلی پایدار نیست، و پس از گذشت زمانی نه چندان طولانی، به عادتی جدید و نظمی که گویی عادی و ازلی است بدل می&zwnj;شود؛ انگار همیشه بوده است؛ و وقتی چنین شد، غم و شادی در دستگاه مختصات جدیدی برآورد می&zwnj;شود؛ چنان&zwnj;که شاید قرص نانی برای قحطی&zwnj;زده&zwnj;ای لذتی داشته باشد، معادل معامله&zwnj;ای سرشار از سود برای خود او هنگامی که تاجری بوده است. به&zwnj;نظر می&zwnj;رسد عموم ما، از حیث امکانات و عدم امکانات، شادی و غم، هر وضعیتی که داشته باشیم، در زمان کوتاهی آن را به وضعیت صفر تبدیل می&zwnj;کنیم و سپس با بالا و پایین رفتن&zwnj;های جدیدِ عقربۀ امکانات&zwnj;نما، واکنشِ خرسندی یا ناخرسندی نشان می&zwnj;دهیم. نه تنها در شرایط عادی (یعنی فارغ از تحول وضعیت)، زندگی برای همه، برای هر طبقه، ترکیبی از کام و ناکامی، خنده و گریه است، بلکه در شرایط غیرعادی (یعنی در پس تحولات مهم، اعم از زشت و زیبا) هم پس از یک&zwnj;چند، برندگان هم دوباره با اخم و رنج، و بازندگان هم دوباره با خنده و شادی آشنا می&zwnj;شوند. ثم عاد المحذور. <i>انسان، به&zwnj;گونه&zwnj;ای متعارض&zwnj;نما، همواره از امکانات خود شاکی است و همواره با امکانات خود کنار می&zwnj;آید.<a name="_ftnref7" title="" href="#http://radiozamaneh.com/file:/C:/Files/_Work/Zamaneh/Andishe/NARMAFZAARHAAYE%20LAZAT.docx#_ftn7"><span dir="LTR"><b>[7]</b></span></a></i></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">حال اگر حکم شرایط غیرعادی (بسیار بد و بسیار خوب)، چنین باشد، و بتوان ادعا کرد که انسان غارهای کرومانیون، ترکیبی از امنیت/تهدید، امید/یأس، شادی/غم، رضایت/شکایت ...، داشته است که (از منظر سابجکتیو)، تفاوتی با انسان برج&zwnj;های معاصر ندارد، حکم تفاوت زندگی&zwnj;ها در شرایط عادی&zwnj;تر (نسبتاً بد و نسبتاً خوب)، روشن است: زندگی در استکهلم یا شانگهای، در امروز یا قرنی پیش، در خانواده&zwnj;ای کارفرما یا کارگر ...، در دراز&zwnj;مدت، ترکیب تقریباً مشابهی از رضایتمندی/ناخرسندی را به همراه دارد.<a name="_ftnref8" title="" href="#http://radiozamaneh.com/file:/C:/Files/_Work/Zamaneh/Andishe/NARMAFZAARHAAYE%20LAZAT.docx#_ftn8"><span dir="LTR">[8]</span></a> به عبارت دیگر، زندگی در هیچ شرایطی&nbsp; سخت&zwnj;تر یا سهل&zwnj;تر از زندگی در هیچ شرایط دیگری نیست. چون، از یک طرف، پیشانی خواهش&zwnj;های ما بالاخره یک&zwnj;جایی به دیوار می&zwnj;خورد و غمِ ناکامیابی ناگزیر است؛ و از طرفی، توانایی عادت و تطبیق هم در ما بسیار است؛ به این ترتیب،<i> همواره با</i> <i>میزانی نارضایتی مواجهیم که ثابت به&zwnj;نظر می&zwnj;رسد</i>. پذیرش این که زندگی در هیچ شرایطی آن&zwnj;قدر سخت&zwnj;تر از شرایطی دیگر نیست، که معدلِ زمانیِ لذت در آن&zwnj;ها تفاوتی بسیار را نشان دهد، چه نتیجه&zwnj;ای در بر دارد؟ مضمون مدعای فوق این است که امکانات زندگی، یا به&zwnj;تعبیری سخت&zwnj;افزارهای لذت، نقش آنقدر مهمی که معمولاً گمان می&zwnj;رود در امر التذاذ ندارند. از همین جا می&zwnj;آید سخن یک فیلسوف که زندگی دو تراژدی دارد: این که به خواسته&zwnj;ات نرسی و این که به خواسته&zwnj;ات برسی.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">۴ - اما به&zwnj;دشواری می&zwnj;توان این سخن را پذیرفت. این چیزی است که با دریافت عرفی در تعارض است و می&zwnj;تواند خلاف بداهت تلقی شود. گذشته از این که مدعای مذکور، ظاهراً، تلاش برای تغییر و بهبود و نیز معنای واژه&zwnj;هایی چون ظلم و بی&zwnj;عدالتی را به ورطۀ اضطراب می&zwnj;کشاند. تجربۀ زیسته و دیده و شنیده حاکی از این است که فرق بسیاری وجود دارد میان کارتن&zwnj;خواب&zwnj;های بمبئی و لیموزین&zwnj;&zwnj;نشین&zwnj;های کالیفرنیا، میان ساکنان قایق&zwnj;خانه&zwnj;های سایگون و ویلاهای سانتاباربارا، میان برخورداران از موجودی&zwnj;های بانکی اطمینان&zwnj;بخش و جیب&zwnj;های خالی، میان اسیران ابدی ویلچر و صاحبان سلامت و نیرو، میان زیبارویان جذاب و نفرین&zwnj;شدگان آفرودیت؛ این همان تفاوت معروف میان خوشبخت و بدبخت است؛ تفاوتی که تماماً یا عمدتاً قابل&zwnj;فروکاهش به امر امکانات دانسته می&zwnj;شود.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">این سخن به&zwnj;شدت راست به&zwnj;نظر می&zwnj;آید، معهذا، جای پرسشی در این میان وجود دارد: آیا تفاوت مذکور مولد تفاوتی، به همان طول و عرض، در میزان لذت خالص آدم&zwnj;هایی است که پشت آن حصارها پنهان&zwnj;اند؟<a name="_ftnref9" title="" href="#http://radiozamaneh.com/file:/C:/Files/_Work/Zamaneh/Andishe/NARMAFZAARHAAYE%20LAZAT.docx#_ftn9"><span dir="LTR">[9]</span></a> پاسخ مثبت به این سؤال آسان نیست. همۀ ما آرزوی بهبود سریع و زیاد امکانات خود را داریم، و حتی از تصور آن هم به شعف می&zwnj;آییم. شاید احساس یا&nbsp; حتی اظهار کنیم که با افزایش امکاناتمان چه رنج&zwnj;ها که زائل نمی&zwnj;شود و چه شادی&zwnj;ها که به&zwnj;دست نمی&zwnj;آید! مثال&zwnj;های روشنی از این دست در ذهن همۀ ما هست: با مقایسۀ خود با دیگران و تطبیق ناراحتی&zwnj;های ناشی از فقد امکانات با راحتی&zwnj;های ناشی از رفع آن، مطمئنیم که پولْ حلّالِ همه یا لااقل بسیاری از مشکلات است. بیایید برای سنجش میزان صحت این مدعا، تأملی در تحولات گذشته خود صورت دهیم. پرسش این است: بسیاری از ما که تغییرات قابل&zwnj;توجهی در میزان برخورداری از امکانات را تجربه کرده&zwnj;ایم، مثلاً از خانۀ پدری که فضایی کارگری داشته است، به خانۀ خود که یک فضای طبقۀ متوسط است کوچ کرده&zwnj;ایم، بیشتر در خرسندی از آنچه یافته&zwnj;ایم به&zwnj;سر می&zwnj;بریم یا در حسرت آنچه هنوز نیافته&zwnj;ایم؟ اگر پاسخ قسم اخیر باشد، چرا گمان نبریم که از طبقۀ متوسط هم اگر به لایه&zwnj;های بالاتر صعود کنیم، قضیه از قرار دیگری نخواهد بود؟ آیا حاصل این تأمل جز این است که، منهای روزها و هفته&zwnj;ها (و گاه ماه&zwnj;های) پس از تحولات و بالا/پایین&zwnj;&zwnj;شدن&zwnj;های سریع زندگی، میزان غم و شادی و رضایت و نارضایتی و لذت و رنج ...، تقریباً ثابت است؟</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">۵ - پیشتر گفتم که انسان&zwnj;ها همواره از امکانات زندگی خود ناراضی&zwnj;اند و همواره با آن کنار می&zwnj;آیند، اینک اضافه می&zwnj;کنم که این کنار آمدن، غریزی، به این معنا نیست که در این باره نیازمند کمک و تشویق نیستند. این شبیه دستگاه ایمنی بدن و عملکرد گلبول&zwnj;های سفید است که بنا به تعریف قرار است در مقابل میکروب&zwnj;هایی که به بدن وارد می&zwnj;شوند واکنش نشان دهند و در مقابل آسیبِ بیماری مقاومت کنند، و همین کار را هم می&zwnj;کنند، اما کارکرد فوق همیشه کامل و کافی نیست، چنان که در موارد بسیار پزشک و دارو به کمک مقاومت طبیعی بدن می&zwnj;آیند. هنرجویی التذاذ شبیه استمداد از دارو و درمان است که به روح کمک می&zwnj;کند در مقابل فشار ناخرسندی&zwnj;ها مقاومت کند. تقویت <i>هنر لذت بردن موکول به تلقین احساسات خاص و داشتن عقاید خاص است</i>. در وراء تصادف ژنتیکی و تصادفادت محیطی، که درصد قابل&zwnj;توجهی از شخصیت&zwnj; را شکل می&zwnj;دهند، و در مقابل آن چاره&zwnj;ای نیست<i>،&nbsp; بخش احساسات به تربیت در دوران کودکی و نوجوانی باز می&zwnj;گردد و بخش فکر به آموزش و فرهنگ در دوران برآمدگی.</i> فرهنگ و آموزه&zwnj;های مسلط، در گذشته، خصوصاً در این مورد اخیر (یعنی توجیه فکری لذت) گمراه&zwnj;کننده بوده است. به جز اپیکوریان، که به همین سبب بدنام شدند، بزرگان همواره از ظرفیت&zwnj;های روح انسانی برای تعالی و عروج و درک معنای هستی و مقصد تاریخ و کرامت انسان و رسالت قهرمانان و نظائر این&zwnj;ها (که به&zwnj;دشواری معنا می&zwnj;دهد و دشوارتر قابل تقویت و اقناع است) سخن گفتند؛ و گرچه هرگز موفق نشدند مسیر واقعی غالب انسان&zwnj;ها را به آن سمت سوق دهند، بلکه غالباً خود نیز (شاید فقط پشت پیچ و خمی توجیه&zwnj;گر) درگیر نفس لذت&zwnj;جو بوده&zwnj;اند، اما لذت را به امری بی&zwnj;قدر بدل کردند و لذت&zwnj;جویی را به شرمساری گره زدند و چندان بر این تأکید کردند که انسان برای لذت به این دنیا نیامده، و اهداف متعالی&zwnj;تری در کار است، که علیرغم دلایل معارض مقنع، فراوان اتفاق افتاد که بعضی در دوره&zwnj;ای برای باور این سخنان وسوسه شدند. نرم&zwnj;افزارهای لذت (تا حدی، گاه غریزی-گاه اندیشیده)، البته وجود داشته&zwnj; و عمل می&zwnj;کرده&zwnj;، اما معرض حملۀ گستردۀ ویروس&zwnj;های فکری، از این نوع، بوده&zwnj; که عاملیت و سرعت این نرم&zwnj;افزارها را خراب می&zwnj;کرده است.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">آموزۀ شایع بزرگان در گذشته، تأکید بر زهد و معنویت و رستگاری و رضا به داده و طلب نکردن روزیِ نانهاده بود و آموزۀ شایع بزرگان معاصر، طرح ارزش&zwnj;های آزادی و عدالت و رفاه و طراحی مبارزه برای رسیدن به آن؛ آموزۀ اول از دایرۀ بحث و فحص ما بیرون است؛ چون با اصل اقتصاد و تسهیل در ناسازگاری است. از آموزۀ دوم، بخشی محقق شده، بخشی محقق خواهد شد، و البته بخشی هم محقق&zwnj;شدنی نیست، و علی ای حال این هر دو را کم کم باید از اولویت فاصله داد. مهم این است که انسان&zwnj;ها، که حتی در شرایط آزادی و عدالت، و بالاتر از این، در شرایط داشتن چیزی فراتر از حقوق عادلانه، ستارۀ دنباله&zwnj;دار خواهش&zwnj;هایشان از چشمک زدن بازنمی&zwnj;ماند، بهتر است بیاموزند و تربیت شوند که، ضمن تلاش برای اعمال فشار روی جهان بیرون و تولید و تخصیص بیشتر امکانات،<i> چگونه با اعمال فشار روی جهان درون و تغییر دادن فکر و حس، شانس بیشتری برای التذاذ داشته باشند</i>. شاید به سادگی نتوان گفت انسان برای لذت به این دنیا آمده است، همان&zwnj;طور که براحتی معنای خود همین جمله را هم نمی&zwnj;توان فهمید. شاید اصلاً معلوم نباشد انسان برای چه به این دنیا آمده، شاید هم معلوم باشد که برای چیزی نیامده، صرفاً پرتاب شده؛ اما در هر صورت قرائن نشان از این دارد که این جهان لذتگاه خوبی نیست.<a name="_ftnref10" title="" href="#http://radiozamaneh.com/file:/C:/Files/_Work/Zamaneh/Andishe/NARMAFZAARHAAYE%20LAZAT.docx#_ftn10"><span dir="LTR">[10]</span></a> ترکیب خواهش و فقدان، ناکامی و رنج را جاودانه می&zwnj;کند؛ فقدانی که با زهد چاره نمی&zwnj;شود، چون خواهش قوی&zwnj;تر از آن است که ورد و عزایم با او برآید، و با انقلاب و مبارزه هم چاره&zwnj;پذیر نیست، چون حتی اگر کارگران کارخانه&zwnj;دار هم شوند، همواره چیزی برای نداشتن دارند؛ و دقیقاً به همین دلیل، یعنی به این دلیل که شرایط عادی درپیچیده به رنج است، باید برای لذت بیشتر، نرم&zwnj;افزار طراحی کرد. این جهان شباهت اندکی به لذتسرا دارد، اما ما انگیزۀ استواری برای رنج بردن در آن نداریم، و تمایل عادیمان، رخوت و راحت و سیری و سُرور ... است، به همین دلیل باید بکوشیم، به&zwnj;رغم تناسب و به&zwnj;غم امکانات، شادی خود را افزایش دهیم. <i>چاره&zwnj;ای</i> جز لذت نیست.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">۶ - بر این نکته تأکید می&zwnj;کنم که &quot;دوام میزان ناخرسندی به&zwnj;رغم تفاوت میزان امکانات&quot;، بی&zwnj;فایدگی سخت&zwnj;افزارهای لذت را اثبات نمی&zwnj;کند و از آن کمتر، عدم ضرورت جستجوی آن را. حتی اگر فرض کنیم نظریۀ ثباتِ لذت/ رنج، به&zwnj;طور عقلی- منطقی، کم&zwnj;&zwnj;اثر بودن وسعت امکانات را اثبات کند، اثبات نمی&zwnj;شود که تلاش برای آن غیرقابل&zwnj;فهم یا دفاع است. غیرقابل&zwnj;فهم نیست به این سبب که مقاومت در مقابل این میل، مثل هر میل شدید دیگری، انگیزه&zwnj;ای می&zwnj;خواهد که عادتاً برای اکثر و بلکه عموم انسان&zwnj;ها، مفقود است.<a name="_ftnref11" title="" href="#http://radiozamaneh.com/file:/C:/Files/_Work/Zamaneh/Andishe/NARMAFZAARHAAYE%20LAZAT.docx#_ftn11"><span dir="LTR">[11]</span></a> بسا که میل حتی اگر امضای عقل را نداشته باشد با فشارْ کارِ خود را پیش &zwnj;برد: همچون مستسقی&zwnj;ای که می&zwnj;نوشد ولو می&zwnj;داند که هلاک می&zwnj;شود. انسان فقط تاحدودی عقلانی است و نه بیشتر؛ و غیرقابل&zwnj;دفاع نیست به این سبب که نظامِ نردبانیِ خواستن/نیافتن متضمن این نیست که فرقی نمی&zwnj;کند روی کدام پلۀ آن باشی. شاید رنج گرسنه و بی&zwnj;پناه در طلب خوانی و خانمانی بودن بیشتر از ناخرسندی ناشی از نداشتن ثروت برای کسی باشد که نیازهای اولیه&zwnj;اش مرتفع است؟&nbsp; این نظریه البته در مدعای حداکثری&zwnj;اش می&zwnj;گوید احساس سختی و تنگی در زندگی در هیچ شرایطی بیشتر از هیچ شرایط دیگری نیست. اما این در زمانی قابل&zwnj;تصدیق یا حداقل تاحدی باورپذیر است که امکاناتْ معرضِ تحولات سریع نباشد و افراد در زمانی کافی به وضعیت خود عادت کرده باشند؛ (نه همچون از دست دادن کل امکانات در اموری چون زلزله، جنگ، ورشکستگی، یا به&zwnj;دست آوردن میراث بزرگی که نامنتظر بوده یا برنده شدن ثروت هنگفتی در مسابقه&zwnj;ای)؛ به&zwnj;عبارتی، درجایی که این امکان چندان فراهم نباشد که فرد، دیروز و امروز خود را مقایسه کرده، و ملاحظۀ تفاوت زیاد میان آنها از حیث امکانات لذت، بسیار خوشحال یا بدحالش کند. نیز در جایی که اختلافِ سطحْ میان آدمیانی که میتوانسته&zwnj;اند مساوی و مشابه باشند، عمیق و بلکه وخیم نباشد. (نه همچون مواردی که فرد ناظر این است که کسانی که در خاستگاه اجتماعی فرق چندانی با او نداشته، از حیث صاحب مال و مکنت شدن، بسیار از او پیش یا پس افتاده&zwnj;اند؛ چیزی که بیشتر در فضاهای توسعۀ سریع رخ میدهد.) به&zwnj;عبارتی، درجایی که این امکان چندان فراهم نباشد که فرد بتواند امروز و دیروز خود را با امروز و دیروزِ کسی مثل خود، مقایسه کند، و از تفاوت بسیارِ امکاناتِ خود و او دچار شادی یا غم زیاد شود.<a name="_ftnref12" title="" href="#http://radiozamaneh.com/file:/C:/Files/_Work/Zamaneh/Andishe/NARMAFZAARHAAYE%20LAZAT.docx#_ftn12"><span dir="LTR">[12]</span></a> جایی که تحولات سریع در موقعیت اجتماعی و امکان مقایسۀ تفاوتِ جدیِ امکاناتْ محرز است، به&zwnj;دشواری می&zwnj;توان از فشارِ ذهنیِ بداهتِ نقشِ تمکن وارهید. بر این مبنا، به&zwnj;نظر می&zwnj;رسد مدعای معتدل&zwnj;تر این است که به جای انکار مطلق نقش امکانات به تعدیل اهمیت آن توجه دهیم.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">فایدۀ

 مرتضی مردیها − به نظر می‌رسد این یک نکتۀ بدیهی باشد که هدف اصلی هر کسی افزودن میزان رضایت است از زندگی خود؛ و معنای سادۀ خوشبختی هم همین است. عموم آدمیان برای پیش رفتن در این جهت، در پی تغییر شرایط بیرونی خود هستند، تا با افزودن و بهینه کردن امکانات، زمینۀ مساعدتری برای برخورداری خود از لذت و خوش‌حالی بیشتر و پایدارتر فراهم کنند.

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • مجید

    چقدر خوشحال شدم از اینکه دیدم چقدر متفکران بزرگ و آزاد اندیشی در این برهوت تاریک اندیشی داریم اما .... به نظرم نویسنده محترم به اصل مهم کمبود منابع و جدال برای تنازع بقاو همچنین اصل خیر و شر بودن فطری انسانها توجه نکرده اند.

  • فرشید

    درود بر استاد مردیهای گرانقدر از معدود روشنکران ناب این سرزمین اندیشمندی خوش فکر، شجاع و پیشرو که هرگز از درافتادن با مدهای فکری رویایی و وهم آلود(پست مدرن های مرتجع و چپ های سانتیمانتال) هراسی به خود راه نداد و هرگز با توده همراه نشد و چون روشنفکران بدو مشروطه، ساده و شفاف به روح روشنگری متعهد ماند... امید که روزی قدر دو اثر گرانبهای "دفاع از عقلانیت" و "دفاع از سیاست" در بطن معمای ایرانی به درستی شناخته شود

  • منوچهر

    جناب مردیهای عزیز، دمت گرم وسرت خوش باد.دمت گرم وسرت خوش باد.دمت گرم وسرت خوش باد. کلی حال کردیم با مقاله اتان. ولی چرا سه بار گفتم دمت گرم وسرت خوش باد: 1- نثر زیبا و روان شما را تحسین میکنم و ثانیا مطالب در ربط و نسبتی مستقیم و زنجیروار در پی هم مطرح میشوند. قدیمی ها میگفتند دستت طلا و ما میگوییم قلمت طلا. 2- شما را به خاطر طرح مسائلی که شاید در بادی نظرچندان وزانت اکادمیک نداشته باشد ولی در عین حال مهمتر از انها هم مسئله ای وجود ندارد ، تحسین میکنم . مسائل وجودی و روانشناختی اصلیترین مسائل ادمی است و باقی مسائل در نسبت با انها تعین مییابد. امیدوارم چنین رویکردی جایگاه شایسته و بل ضروری خود را در گفتمان فرهنگی و روشنفکری بازیابد. مایه خشنودی است که بزرگانی چون ملکیان ، ارش نراقی ، عبدالکریم سروش، بیژن عبدالکریمی و ...هم به چنین رویکردی (والبته با تفاوتهایی) بی التفات نیستند. 3- بعضی مطالبتان خیلی بصیرت بخش بود، خیلی.... اصل حکمت زندگی بود. ناز نفست ( اگر از این کلمه خوشتان نمیاید ، خیلی ممنون) - و اما جناب مردیهای عزیز نقد های این حقیر: - نوشته اید:"" پس تلاش برای تربیت انسان‌ها در جهت شادکامی و بارورکردن استعداد خوشدلی، مبنایی‌تر و مهم‌تر از تلاش (بسیار ارزشمند) برای گسترش رفاه و عدالت است"". اولا این حرف به نظر من تا انجایی درست است که بین دو مسئله نوعی توازن وجود داشته باشد . بعنوان مثال در شرایطی که امکانات معیشتی (حداقلهای لازم) نامناسب است و رفع این شرایط جز با تغییر نوع حکومت میسر نمیشود ، خوشدلی و ...کمی تخیلی بنظر میرسد . حرف شما را رد نمیکنم و فقط تاکیدم بر توازن است. - نوشته اید:"" برتری دادن تولید بر توزیع و تخصیص. جنگ بشر بعد از آسمان با طبیعت است، و تنها پس از اینها با همنوعان خود."" بنظر من هم درست است و هم نادرست. گاهی نفس ستم و بهره بری ناحق ( توسط امثال اقازاده ها که تا دیروز الاغ برایشان حکم ب ام و داشت) همچون خاری است که تا زدوده نشود ارام نمییابی. البته حکم کلی نمیتوان داد و ادم تا ادم و جامعه تا جامعه فرق میکند. ثانیا گاهی هم مسئله اصلا معیشتی نیست. مثل جمهوری اسلامی که خودشان ده تا ده تا صیغه دارند و بعد یک جوان مادر مرده ( در فضایی که کف نفس حسنی محسوب نمیشود و تلخی کف نفس با شیرینی لذتی روحانی جبران نمیگردد) برای اطفاء غریزه اش با هزار جور مشکل روبروست. - نوشته اید:""− توجه دادن به این که اخلاق هیچ نیست جز ملاحظۀ دیگران که لذت جویی ما (با معیارهای حقوق بشری) کمترین هزینه را برای آنان داشته "". بنده با -هیچ نیست جز- شما مشکل دارم. صدق گزاره شما بستگی دارد به تعریف شما از اخلاق و با تعریفی دیگر ناصادق است. تعریف شما اگر درست هم باشد کف اخلاق است و البته همین هم اگر در جامعه مرعی و مجری باشد ، برای اخلاقی بودن جامعه کافی است( اخلاق جمعی، اخلاق عدالت) . ولی شهود ما ( حداقل خود من) اینرا اخلاق نمیداند . اخلاق به تعریف من یعنی غمخواری ، همدلی ، کرامت و البته این اخلاق، اخلاق ارمانگرایانه است (اخلاق خواص، اخلاق کرامت) . - ضمنا ما این جمله را دقیق نفهمیدیم: " تاکید بر ساخت و ماهیت علی - مادی این جهان وعدم تناسب آن با آرزوها و حساسیت‌های انسان". باز هم در پایان بگویم که از خواندن مقاله هم لذت بردیم و هم بهره. دست شما درد نکند.

  • مهدی

    مرتضی مردیهای عزیز، ممنون. فروید نیز در کارهای اخیرش و به ویژه در "تمدن و ملالت های آن" به چنین امری پرداخته، اگر چه او سوای رانش لذت به رانش مرگ و نیز رابطه ی اقتصادی (توازن هزینه ها با لذت های یافته شده) به عنوان شرط سلامت روان- اگر بتوان اینگونه نامید- توجه کرده است، که البته دلالت های کمی متفاوت از آنچه شما آورده اید را به دنبال دارد.....بگذریم. از مقاله تان بسیار "لذت" بردم، و با بسیاری از مفروضات و مبادی با دل و جان همراه بودم و همین طور آموختم. ولی آنجا که به استراتژی های علمی برای افزودن لذت می رسیدید، سرعت خواندنم کاهش یافت و در حالی که برخی را می فهمیدم، برخی دیگر را با تجربه و فهم ام همخوان نمی دیدم. به خصوص آنجا که از اهمیت "روانپزشکی" (نمی دانم منظورتان دقیقاً روان پزشکی بوده، یا روان شناسی بالینی یا روانکاوی) و مشاوره سخن می گویید، با توجه به تجاربم اما و اگرهایی پدید می آید. اگر فرض کنیم که مخاطب شما اصولاً مخاطب ایرانی است، باید بگویم که روان شناسی و مشاوره در جامعه امروز ایران بسیار مورد تفقد قرار گرفته است، چرا که آدم های که سخت احساس استیصال و باختگی می کنند زیاد شده اند و نقش مشاور و روان درمانگر هم تا آنجا که من دیدم و پی گرفتم در موارد اندکی چیزی بیش از تسکین موقت و وصله پینه بوده است. به نظرم شاید بهتر باشد که "نرم افزار" های مورد نظر شما را در امور دیگری هم جست و جو کرد، مثلاً ترویج انسان گرایی و تفکر انتقادی.....با بهره گیری از همان مثال خودتان، "سیستم عامل" جامعه ی ایرانی دچار مشکل اساسی است، لذا "نرم افزار"ها آنگونه که انتظار می رود فضای این جامعه کار نمی کنند. گاهی به نظرم می رسد که "سیستم عامل" جامعه ما چنان خراب شده است که اصولاً به برقراری "اقتصاد روانی" یا "توازن روانی" مجالی نمی دهد. لذا، رنج من و آدم هایی مثل من- ضمن تأکید بر تأکید صحیح شما بر تغییرات "نرم افزاری"- با روان شناسی آنچنان که باید حل نمی شود، بلکه نهایتاً با ضرب و زور به توازنی شکننده می رسیم که به دلیل مشکلات کشنده "سیستم عامل" (گاهی ویندوز کامپیوتر ها پیغام می ده که به یک مشکل "کشنده" برخورد کرده، معمولاً خطر در این موارد بسیار زیاد است و ممکن است خیلی از کارهای تان روی کامپیوتر آسیب جدی ببیند) هر آن در معر ض نابودی است. (یاد مفهوم توسعه ی پایدار افتادم....). به هر حال غرض بیشتر مصاحبت و گفت و گو بود، همچنان مقاله تان را دوست دارم.

  • کاربر مهمان احمد

    اول کامنت بعد خواندن. چون یقین دارم که لذت خواهم برد و خواهم آموخت. جناب مردیها چرا دوستداران خود را در این زمانه تنها گذاشتید؟ از شما خواهش میکنیم بنویسید.چرا نه؟

  • ه. ع

    آقای مردیهای عزیز هر چند که دیر با نوشته ها و نظر ات جنابعالی اشنا شدم ولی پس از مطالعه نخستین کتاب از جنابعالی با عنوان "دفاع از عقلانیت" حقیقتا به داشتن هموطنی مثل سر کار به خود بالیدم. مقاله مندرج شمادر سایت رادیو زمانه با عنوان "نرم افز ار های لذت " مطلب جالبی است و در فضای روشنفکری جامعه ما مطلب بدیعی است. دستتان درد نکند پایدار باشید. ه. ع

  • کاربر مهما

    مقاله جالبی بود, من هم با اشتباهات گذشته روشنفکران موافق نیستم.ولی نتیجه گیری نهایی چیز وحشتناکی است.یعنی هر نظمی را باید قبول کرد چون در جهت تولید است. مگر حکام ایران هم به دنبال افزایش ثروت خودشان نیستند? (کاری با شعارهایشان ندارم) یا مگر هدف پل پوت چیزی بیش از تولید برنج به هر قیمتی بود? به نظر من این مقاله مجموعه ای ازاستدلالها ومثالهای درست یا نیمه درست برای اثبات یک نظریه کاملن نادرست است با احترام بهرام

  • Anonymous

    "اولویت دادن به مصلحت بجای حقیقت" بنظر میرسد با بزرگ کردن دروغ و پوشاندن واقعیت است که لذت مردم لبریز میشود. بیماری که از بیماریش در رنج است، با امیدی که فاصله زیادی با واقعیت دارد آرام می گیرد. انسانی که به تزلزل روابطش [حتی با نزدیکانش] در شرایط سخت آگاه شود،و در اعتقاداتش در مقام واقعیت نظر کند و در یابد واقعیت و تمام اعتقاداتش به تیرگی میزند، از لذتش کاسته خواهد شد، او که در گذشته مسئله ای روبروی خود نداشت و راضی بود اکنون اطمینان ندارد و حتی از خود ناراضی است، در چنین شرایطی است که برای هر اندک رنجی فریاد می کشد. اما سوالی: اگرچه میدانم که شاید همۀ مان در دریایِ عمر در تور توهمِ امید افتاده ایم، اما چقدر باید از واقعیتِ پر آشوب فاصله گرفت تا گرفتارِ هزارتوی توهم نشد؟ از ماهی سخن میگویم که ناآگاه از واقعیتِ تیرۀ طبیعت وقتی در وهمِ برساخته خویش مشغولِ عیش و نوش است بر دامِ تورِ دیگری می افتد و بی آنکه دریابد، هرچه بود و نبودش است ستانده میشود، جز توهمِ لذتش. ...