ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

افسانه‌های ایرانی و مراسم آئینی گذر پسران

<p>شکوفه تقی - در میان اغلب قبائل بدوی، مراسم آئینی ورود برای پسران بین سنین هفت تا دوازده سال، دارای اهمیت فراوان بوده است. پسران را دسته&zwnj;جمعی،&zwnj;گاه با زور از خانواده، بخصوص مادر، جدا می&zwnj;کردند، تا در محلی دور از چشم دیگران به&zwnj;ویژه زنان، ختنه کنند. وگرنه به کشیدن دندان جلویی اکتفا می&zwnj;کردند.</p> <!--break--> <p>در این ایام پسران می&zwnj;بایست در مکان&zwnj;هایی، مثلاً نقاط متروک جنگلی که یادآور گور بوده، برای مدتی به&zwnj;سر می&zwnj;بردند. بر تنشان&zwnj; گاه گل اخرا&zwnj;گاه خاکستر می&zwnj;&zwnj;مالیدند. گاهی هم پوشاکی که یادآور لباس زنان یا حیوانات بوده در برشان می&zwnj;کردند. و پس از آن ایشان را از بوته&zwnj;ی امتحانات سخت جسمانی می&zwnj;گذراندند. <br /> &nbsp;</p> <p>علاوه بر تحمل آسیب&zwnj;های سخت جسمانی که&zwnj; گاه سبب مرگ نوآموز می&zwnj;شده، ایشان می&zwnj;بایست غذایی مخصوص که عموماً گیاهی بوده بخورند. در بسیاری موارد هم مجبور می&zwnj;شدند از دستشان مطلقاً استفاده نکنند. علاوه بر آن به&zwnj;زبانی نامفهوم سخن بگویند. در برخی مراسم این پسران باید مدتی بالای درخت زندگی می&zwnj;کردند، هم&zwnj;زمان مادرانشان به&zwnj;صورتی آئینی برایشان به عزاداری مشغول می&zwnj;شدند. رسم بوده در این دوران نوآموزان به&zwnj;وسیله&zwnj; مرد پیر یا بزرگ&zwnj;تر قبیله تعلیم می&zwnj;دیدند. از جمله موارد آموزشی، افسانه&zwnj;ای بوده که به تاریخ قدسی مراسم مربوط می&zwnj;شده است. پس از آن باصطلاح &quot;رازآموخته&quot; شده، در هیئت مردی جوان با هویتی نو و یا لقبی تازه، به&zwnj;زندگی اجتماعی قبیله خود باز می&zwnj;گشته&zwnj;اند. <br /> &nbsp;</p> <p>این مراسم نه تنها در افسانه&zwnj;های بسیاری ثبت شده، که آثار و بقایای آن&zwnj;ها هنوز در میان اقوام و ملل موجود است. به&zwnj;عبارت دیگر هم مدارک تاریخی و نشانه&zwnj;های آئینی دلالت بر وجود آن&zwnj; مراسم می&zwnj;کند و هم افسانه&zwnj;های فراوانی. <br /> &nbsp;</p> <p>در مجموعه مقالاتی که در روزهای آینده در رادیو زمانه می خوانید، سعی است نشان داده شود در آن نوع از افسانه&zwnj;های ایرانی که موضوعش گذر یک پسر نوجوان از آستانه&zwnj;ی کودکی به بلوغ است، به&zwnj;لحاظ موضوع و مضمون یعنی بن&zwnj;مایه و نماد، وحدتی تیپولوژیکی وجود دارد.</p> <blockquote> <p><img align="middle" alt="" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/shokutaghmw05.jpg" />دکتر شکوفه تقی، نویسنده، شاعر و مردم شناس</p> </blockquote> <p>بر اساس موضوع، افسانه&zwnj;هایی که قهرمان آن شاهزاده است، به شش طبقه و افسانه&zwnj;هایی با قهرمان فقیر، به پنج طبقه تقسیم می&zwnj;&zwnj;شوند. در هر یک از این افسانه&zwnj;ها دسته یا دسته&zwnj;هایی می&zwnj;گنجند. در حالی که کل افسانه&zwnj;ها به&zwnj;لحاظ خاستگاه اجتماعی قهرمان، به دو گروه تقسیم می&zwnj;شوند. اگرچه ممکن است در بعضی موارد قهرمان فقیر و شاهزاده جای عوض کنند. <br /> &nbsp;</p> <p>از آنجایی که در این افسانه&zwnj;ها، قهرمان اصلی برای رسیدن به جایگاه نوین، یعنی برخورداری از موقعیت اجتماعی، رسیدن به همسر والاتبار و ثروت، دست به کارهایی می&zwnj;زند، تا از مراحل آزمونی متفاوتی بگذرد؛ و گذر از این مراحل و نحوه&zwnj;ی این گذر، به هر دسته از افسانه&zwnj;ها مشخصات ویژه&zwnj;ای می&zwnj;دهد. در زیر، ضمن طبقه&zwnj;بندی افسانه&zwnj;ها به آن مشخصات نیز پرداخته می&zwnj;شود.</p> <p>&nbsp;</p> <p>در این مقاله همچنین قصد است که نشان داده شود افسانه&zwnj;هایی که قهرمانش شاهزاده است، زن و چگونه رسیدن به او موضوع اصلی افسانه&zwnj;های گذر است. در حالی که در افسانه&zwnj;هایی با قهرمان فقیر، موضوع اصلی رسیدن به ثروت است.</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>شاهزاده&zwnj;ی قهرمان</strong><br /> &nbsp;</p> <p>موضوع طبقه&zwnj;ی اول افسانه&zwnj;ها اگرچه در ابتدا انتخاب یکی از پسران به جانشینی پادشاه است، اما شرط جانشینی آوردن دختری است که پادشاه خوابش را دیده و شفای زندگی خود را در یافتن او می&zwnj;&zwnj;داند.&zwnj; گاه به جای دختر، موضوع جست&zwnj;وجو پرنده یا میوه است؛ و درد پدر هم&zwnj;گاه پیری است،&zwnj;گاه کوری.</p> <p>افسانه&zwnj;های این طبقه به&zwnj;لحاظ مضمونشان به سه دسته تقسیم می&zwnj;&zwnj;شوند. در این سه دسته افسانه، اگرچه صورت نماد&zwnj;ها و موتیف&zwnj;ها تغییر می&zwnj;کند، مثلاً سیب انار یا نارنج می&zwnj;شود. اما میوه بودن خود را حفظ می&zwnj;کند. پرنده نیز&zwnj; گاه طوطی می&zwnj;شود،&zwnj;گاه پرنده&zwnj;ای سفید و نایاب،&zwnj;گاه مرغ زرد، اما پرنده می&zwnj;ماند. خوان&zwnj;هایی هم که قهرمان باید از آن بگذرد، &zwnj;گاه مبارزه با دیو است، &zwnj;گاه زن جادوگر. مرکوب قهرمان &zwnj;گاه دختر دلاوری است که خود را به صورت سیمرغ درآورده،&zwnj;گاه خود سیمرغ است. گاهی هم دیوی که به اطاعت قهرمان در آمده است. وسایل جادویی هم که به&zwnj;دست قهرمان می&zwnj;افتد اگر از دیوان گرفته باشد همانی است که یک مرد برای اداره خانواده و تأمین معاش لازم دارد. آنچه دختر به قهرمان می&zwnj;دهد هم نماد توانائی&zwnj;های زنانه است&zwnj;. از این رو می&zwnj;توان سه دسته&zwnj;ی اول را به لحاظ موضوع یعنی جانشینی پادشاه و نحوه&zwnj;ی یافتن همسر، در یک طبقه جای داد و به لحاظ مضمون در سه دسته گنجاند.</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>شاهزاده و عشق و چندهمسری </strong></p> <p>&nbsp;</p> <p>مضمون افسانه&zwnj;های دسته&zwnj;ی اول یکی به مشکل برخوردن جان یا سلطنت پادشاه پیر است، و ارائه راه حل به&zwnj;وسیله&zwnj;ی وزیر یا کسی مانند او. راه حل هم معمولاً به یافتن دختری دلخواسته برای پادشاه ختم می&zwnj;شود. سپس افسانه به معرفی نوجوانی می&zwnj;پردازد که معمولاً کوچک&zwnj;ترین پسر پادشاه است و افسانه شرح مرد شدن اوست.</p> <blockquote> <p><img align="middle" alt="" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/shokutaghmw02.jpg" />شکوفه تقی - کشکول وسیله&zwnj; امرار معاش است؛ سفره نماد توانایی تهیه&zwnj; غذا برای خانواده و شاخ نفیر بر باروری مردانه دلالت دارد</p> </blockquote> <p>به این ترتیب که او ابتدا به دلیل خردسالی یا نوجوانی برای انجام وظیفه&zwnj;ی خطیر نجات زندگی پادشاه یا پادشاهی او انتخاب نمی&zwnj;شود. اما نوجوان با اصرار و &zwnj;گاه پنهان از پدر به تنهایی یا با برادرانش به جست&zwnj;وجوی خواست پدر بر می&zwnj;آید. این جست&zwnj;وجو او را از خانه&zwnj;ی کودکی بیرون می&zwnj;کشد. راهی کوه، بیابان، یا جنگل می&zwnj;کند. در آن مکان&zwnj;ها&zwnj; گاه به چاه می&zwnj;افتد و می&zwnj;بایست با دیو یا دیوانی بجنگد. جنگ نوجوان سبب رهایی دختر یا دختران و به&zwnj;دست آوردن مال و خواسته فراوان می&zwnj;شود. قهرمان در مقایسه با برادرانش در مواجهه با خطرات و موانع، بیشترین شجاعت را نشان می&zwnj;دهد. او پس از گذر از خوان&zwnj;های متعدد، لیاقت، هوشمندی، درستکاری، شجاعت، توانائی بدنی، توانائی پولسازی، مردانگی و بخشش خود را به اثبات می&zwnj;رساند. وقتی توفیق یافت که از مرز نوجوانی گذر کند، به وصال دختران متعدد که دلباخته&zwnj;ی او هستند و او آن&zwnj;ها را دوست دارد، پاداش داده می&zwnj;شود. سپس به سروری که اطاعت برادران و ثروتی فراوان را به&zwnj;دنبال دارد می&zwnj;رسد.</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>افسانه&zwnj;ی ملک&zwnj;محمد و دیو یک&zwnj;لنگو</strong></p> <p>&nbsp;</p> <p>افسانه&zwnj;ی ملک&zwnj;محمد و دیو یک&zwnj;لنگو از این دست است. پادشاه هفت پسر دارد. شش نفر از یک مادر و آخرین که ملک&zwnj;محمد باشد، از مادری دیگر. پادشاه خواب می&zwnj;بیند که مرغ طوطی و قفس طلا بالای سر اوست. و می&zwnj;گوید پادشاهی را به کسی می&zwnj;سپرد که مرغ را با قفس برای او بیاورد.</p> <p>&nbsp;</p> <p>در افسانه&zwnj;ی ملک&zwnj;محمد کسی جانشین پادشاه خواهد شد که مرغ طوطی و قفس طلا را بیاورد. شش برادر به&zwnj;عزم آوردن طوطی و قفس طلا می&zwnj;روند. اما دست خالی باز می&zwnj;گردند. تا نوبت به ملک&zwnj;محمد می&zwnj;رسد. برادر&zwnj;ها از ترس اینکه مبادا او موفق شود از پسش می&zwnj;روند. ملک&zwnj;محمد با درستکاری عمل می&zwnj;کند. بر تک&zwnj;تک موانع با شجاعت و راهنمائی دخترانی که نجات داده غلبه می&zwnj;کند. اما از آنجائی که هنوز نوجوان و کم&zwnj;تجریه است، به برادرانش بیش از آنکه باید اعتماد می&zwnj;-کند.&zwnj;&zwnj; همان باعث می&zwnj;شود آن&zwnj;ها او را فریب داده، در آستانه&zwnj;ی مرگ قرار دهند. اما او که بختش بیدار است، و به&zwnj;دلیل دلرحمی، زوداعتماد است، نیروهای غیبی مثل &quot;حضرت علی&quot; در برخی دیگر از روایات خضر یا پیرمردی روحانی یاریش می&zwnj;کنند. قهرمان نجات&zwnj;یافته در شهری دیگر برادرانش را که همه به مشاغل ناچیز و کارهایی بی&zwnj;ارزش مشغول&zwnj;اند، می&zwnj;یابد. ملک&zwnj;محمد به خانه&zwnj;ی پیرزنی می&zwnj;رود. در آنجا خبر می&zwnj;یابد که دیوی قصد کشتن دختر پادشاه را دارد. ملک&zwnj;محمد دختر پادشاه را نجات می&zwnj;دهد، و او نامزدش می&zwnj;شود.</p> <blockquote><img align="middle" alt="" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/shokutaghmw03.jpg" />شکوفه تقی - در افسانه می&zwnj;آید که مرغ و قفس طلا در قصر دختر شاه پریان است. راهی که ملک&zwnj;محمد به سوی مرغ و قفس طلا باید بپیماید راه &quot;پلنگ و شیر و عفریت&quot; است. (عکس: دختر شاه پریان اثر پروانه اعتمادی)<br /> </blockquote> <p>اما از آنجائی که در دوران آئینی نامزدی، قهرمان می&zwnj;بایست نفس خود را نگاه دارد، ملک&zwnj;محمد به دختری که از دست دیو نجات داده می&zwnj;گوید: &quot;ای دختر تو حالا خواهر من هستی بیا تا بخوابیم. آنوقت شمشیر را بین خودشان گذاشتند و خوابیدند.&quot; سپس دختر را می&zwnj;&zwnj;گذارد و به جست&zwnj;وجوی طوطی و قفس طلا می&zwnj;رود. در مرتبه&zwnj;ی بعد برادرانش را می&zwnj;یابد. به آن&zwnj;ها علیرغم بدی که در حق او کردند نیکی می&zwnj;کند. سپس برادر&zwnj;ها با هفت خواهر پری&zwnj;زاد ملاقات می&zwnj;کنند که کوچک&zwnj;ترین آن&zwnj;ها به ملک&zwnj;محمد دل می&zwnj;بندد. (دختری که در مرتبه&zwnj;ی دوم پیدا می&zwnj;شود معمولاً دختر دلاوری است که با شجاعت و نیروی بدنی قهرمان را یاری می&zwnj;کند و به سوی مقصد نهایی خود می&zwnj;برد.) دختر یک دسته&zwnj; موی خود را به ملک&zwnj;محمد می&zwnj;دهد تا در صورت نیاز به کمکش بیاید. سپس ملک&zwnj;محمد اموال جادویی سلیمان را که در دست دیوان بوده، به&zwnj;وسیله&zwnj;ی هوشیاری خود به&zwnj;دست می&zwnj;آورد. این اموال شامل کشکول، سفره و شاخ نفیر می&zwnj;شود که هر سه نماد بیان مرد شدن و قابلیت تشکیل خانواده است؛ کشکول وسیله&zwnj;ی امرار معاش، سفره نماد توانایی تهیه&zwnj;ی غذا برای خانواده و شاخ نفیر دلالت بر باروری مردانه دارد.</p> <p>&nbsp;</p> <p>در افسانه می&zwnj;آید که مرغ و قفس طلا در قصر دختر شاه پریان است. راهی که ملک&zwnj;محمد به سوی مرغ و قفس طلا باید بپیماید راه &quot;پلنگ و شیر و عفریت&quot; است. شهر دختر شاه پریان هم هفت دربند دارد. و در دربند آخر یک دیو هفت&zwnj;سر زندگی می&zwnj;کند. در راه رفتن به سوی جایگاه دیو، دختری که همراه ملک&zwnj;محمد است تبدیل به پرنده می&zwnj;-شود و او را بر پشت خود می&zwnj;نشاند. در بیست فرسخ آخر دختر به شکل اصلی خود باز می&zwnj;گردد. ملک&zwnj;محمد را سوزنی می&zwnj;کند. زیر گلویش می&zwnj;زند. سپس تبدیل به کبوتر شده، شاهد اعمال ملک&zwnj;محمد می&zwnj;شود. ملک&zwnj;محمد در آن شهر به دیوی که اول داستان دیده، بر می&zwnj;خورد. به او باج می&zwnj;دهد. دیو با او همراه می&zwnj;شود. به او یاد می&zwnj;-دهد چگونه به اتاق خواب دختر شاه پریان راه پیدا کند. ملک&zwnj;محمد دختر شاه پریان را در خوابگاهش خفته می&zwnj;یابد. همانطور که به او گفته شده، جای لاله&zwnj;ها را عوض می&zwnj;کند. از گونه&zwnj;ی دختر بوسه&zwnj;ای برمی&zwnj;دارد. بند&zwnj;های زیر جامه&zwnj;ی او را می&zwnj;گشاید. مرغ و قفس را از قلعه بیرون می&zwnj;برد. باز هم دختری که پیش از آن نجات داده، به صورت مرکوب پرنده&zwnj;اش در می&zwnj;آید.</p> <p>&nbsp;</p> <p>ملک&zwnj;محمد که هنوز به بلوغ و رشد کافی شخصیتی به&zwnj;لحاظ شناخت آدم&zwnj;ها نرسیده، باز هم گول برادرانش را می&zwnj;خورد. آن&zwnj;ها او را کور می&zwnj;&zwnj;کنند و در چاه می&zwnj;اندازند. &quot;حضرت علی&quot; برای بار دوم به یاری&zwnj;اش می&zwnj;آید. ملک&zwnj;محمد به&zwnj;وسیله&zwnj;ی تاجری از چاه در می&zwnj;آید. سپس دو کبوتر او را راهنمایی می&zwnj;کنند که از پوست درخت برای شفای چشم و گذر از دریا بهره بگیرد. این هر دو به کار پادشاه شدن او می&zwnj;آید. دیگر اینکه در زیر درخت هفت&zwnj;خم خسروی می&zwnj;یابد. در پایان دختر شاه پریان بیدار می&zwnj;شود و در جست&zwnj;وجوی مردی که مرغ را ربوده برمی&zwnj;آید. برادران خود را یابنده&zwnj;ی مرغ اعلام می&zwnj;کنند. اما در پاسخ سؤالات دختر، خاموش می&zwnj;مانند. ملک&zwnj;محمد که خود را به دختر شاه پریان رسانده، نشانی&zwnj;ها را می&zwnj;دهد. برادرانش رسوا می&zwnj;شوند. ملک&zwnj;محمد صاحب اموال جادویی سلیمان که قبلاً ذکرش رفت، هفت خم خسروی، سه زن که یکی شاهزاده خانم است، دیگری پری&zwnj;زادی دلاور و سومی پری صاحب قلعه می&zwnj;شود.</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>افسانه&zwnj;ی &quot;برگ مروارید&quot;</strong></p> <p>&nbsp;</p> <p>افسانه&zwnj;ی &quot;برگ مروارید&quot; روایتی دیگر از قصه&zwnj;ی ملک&zwnj;محمد است. درویشی به پادشاهی که چشمش کور شده، می&zwnj;گوید برگ مروارید درمان&zwnj;کننده اوست. برگ مروارید هم در قلعه&zwnj;ای که به دیوان تعلق دارد یافت می&zwnj;شود.</p> <p>&nbsp;</p> <p>دو برادر به راهی می&zwnj;روند و برادر کوچک راهی دیگر را که دشوار&zwnj;تر است برمی&zwnj;گزیند. این راه او را به قصر دختری پری&zwnj;زاد می&zwnj;رساند که برادرش دیوی است آدمخوار. پری&zwnj;زاد که جادوگری می&zwnj;داند، شاهزاده را به صورت یک دسته جارو در می&zwnj;آورد و گوشه&zwnj;ی خانه می&zwnj;گذارد. در این قلعه دیو با شاهزاده کشتی می&zwnj;گیرد. وقتی شکست می&zwnj;خورد و جانش به&zwnj;خطر می&zwnj;افتد، غلام حلقه&zwnj; به گوش شاهزاده می&zwnj;شود. در قلعه&zwnj;ی دوم و سوم&zwnj;&zwnj; همان اتفاق می&zwnj;افتد. بعد دیو برای ملک&zwnj;محمد دو اسب بادپیما می&zwnj;آورد. و او را به باغی که در آن برگ مروارید یافت می&zwnj;شود، راهنمایی می&zwnj;کند. این باغ هم مانند قصر دختر شاه پریان در قصه&zwnj;ی قبلی چهار نگهبان دارد. می&zwnj;بایست برگ را با چوبی دو شاخ برید. در این باغ هم جانوران وحشی هستند. در باغ پلکانی با چهل پله و چهل زنگ است، که ملک&zwnj;محمد باید زنگ&zwnj;ها را با پنبه ببندد. در آنجا دختری مانند قصه&zwnj;ی قبلی خوابیده، ملک محمد باید جای لاله&zwnj;هایی که بر بالا و پایین پایش می&zwnj;سوزد را عوض کند و از روی دختر بوسه&zwnj;ای بردارد و بند چهل تا از چهل و یک شلوار دختر را باز کند و بقیه&zwnj;ی اعمال آئینی. در این قصه هم برادران خیانت می&zwnj;کنند و قهرمان را به چاه می&zwnj;اندازند. اما دختر کوچکی که نامزد ملک&zwnj;محمد است با او می&zwnj;ماند. او ملک&zwnj;محمد را از چاه نجات می&zwnj;دهد. دختر شاه پریان وقتی بیدار می&zwnj;شود سوار قالیچه&zwnj;ی حضرت سلیمان می&zwnj;شود. به&zwnj;&zwnj; همان شیوه&zwnj;ی قصه&zwnj;ی قبلی آورنده برگ مروارید را می&zwnj;شناسد. در این قصه هم ملک&zwnj;محمد مانند قصه&zwnj;ی قبلی زنان متعدد می&zwnj;گیرد که آخرین آن&zwnj;ها&zwnj;&zwnj; همان دختر شاه پریان است.</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong> قصه&zwnj;ی شاه زنان</strong></p> <p>&nbsp;</p> <p>در قصه&zwnj;ی شاه زنان، پادشاه چشم&zwnj;درد دارد و دوایش در شهر زنان. در این افسانه قهرمان با دیوی و دختری ملاقات می&zwnj;کند. دیو از ترسش با شاهزاده همراه می&zwnj;شود و به صورت پرنده&zwnj;ای درمی&zwnj;آید. او را به شهر زنان می&zwnj;برد. او دختر را می&zwnj;بوسد و دارو را برمی&zwnj;دارد. قهرمان در پایان شیشه&zwnj;ی عمر دیو را می&zwnj;شکند. برادر&zwnj;ها در راه خانه به او خیانت می&zwnj;کنند. او را به چاه می&zwnj;اندازند و او در چاه دریچه&zwnj;ای پیدا می&zwnj;کند. خود را به صورت کچلی در می&zwnj;آورد. از آنجا می&zwnj;گریزد. در پایان پادشاه شهر زنان به دنبالش می&zwnj;آید. او را می&zwnj;یابد. و برای شاهزاده&zwnj;&zwnj; همان اتفاقی می&zwnj;افتد که برای قهرمانان قبلی.</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>افسانه&zwnj;ی &quot;شاه و پسرش&quot;</strong></p> <p>&nbsp;</p> <p>در افسانه&zwnj;ی &quot;شاه و پسرش&quot; علاج چشم شاه خاک پای دختر پادشاه روم است. پسر کوچک پادشاه موفق می&zwnj;شود دیوی را شکست بدهد. اما در این قصه به جای دختری که اسیر دیو است خود دیو دسته&zwnj;ای از مویش را به پسر می&zwnj;دهد. موی دیو به یاریش می&zwnj;آید. بعد با پهلوانی برخورد می&zwnj;کند که معلوم می&zwnj;شود دختری است. دختر می&zwnj;گوید عهد کرده با کسی ازدواج کند که در کشتی بر او غلبه کند. دختر عاشق و همراه او می&zwnj;شود. وقتی به حضور پادشاه روم می&zwnj;روند، او می&zwnj;گوید در قبال خاک پای دخترش، اسب چالاکی می&zwnj;خواهد.</p> <p>&nbsp;</p> <p>در این قصه پادشاه وقتی چشمش بینا می&zwnj;شود طمع در همسر پسرش می&zwnj;کند- در افسانه&zwnj;ها نابینایی پدر می&zwnj;تواند نماد عدم توانایی او در باروری جنسی باشد. برای اینکه بتواند دختر را تصاحب کند پسر خود را کور می&zwnj;کند. پسر هم با کمک کبوتری شفای چشمش را می&zwnj;یابد. بر پدر پیروز می&zwnj;شود. همسرش را به&zwnj;دست می&zwnj;آورد. در اینجا سخن از زنان متعدد نیست. در این قصه برادران قبل از رسیدن به مقصود مرده&zwnj;اند. در پایان تنها رقیب پسر کوچک، پدرش است.</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>افسانه&zwnj;ی &quot;چین و ماچین&quot;و پری&zwnj; چل&zwnj;گیسو&quot; <br /> </strong></p> <p>&nbsp;</p> <p>افسانه&zwnj;ی &quot;چین و ماچین&quot; نیز به این دسته تعلق دارد. در پایان ملک جمشید با هر سه دختر عروسی می&zwnj;کند و به پادشاهی می&zwnj;رسد. &quot;پری&zwnj; چل&zwnj;گیسو&quot; از مجموعه قصه&zwnj;های فارس نیز زیرمجموعه&zwnj;ی این دسته از افسانه&zwnj;هاست. اگر چه در ابتدا به&zwnj;نظر می&zwnj;رسد موضوع آن انتخاب جانشین برای پادشاه نباشد. به این ترتیب که پدر ملک ابراهیم که غیر از او دو پسر دیگر دارد، از او می&zwnj;خواهد به اتاق چهلم نرود. او که همه&zwnj;ی قصر در اختیارش گذاشته شده مگر آن اتاق، وارد حریمی که نباید، می&zwnj;شود. در آنجا تصویر دختری را می&zwnj;یابد که صورتش لابلای عکس یک خروس سفید پنهان است. یافتن خود دختر انگیزه&zwnj;ی خروج قهرمان از خانه می&zwnj;شود. در این افسانه ملک&zwnj;ابراهیم در شهری که مردم لاغر دارد ساکن می&zwnj;شود. درمی&zwnj;یابد که او طلسم&zwnj;شکنی است که مردم شهر انتظارش را می&zwnj;کشند. ملک&zwnj;ابراهیم پس از شکستن طلسم دنبال آن خروس سفید می&zwnj;رود. از خوان&zwnj;های دیگر هم می&zwnj;گذرد. اموال جادویی حضرت سلیمان را از دیوان می&zwnj;گیرد. در پایان پری که صاحب خروس سفید است بیدار می&zwnj;&zwnj;شود. به&zwnj;دنبال ملک&zwnj;ابراهیم می&zwnj;آید. از نشانه&zwnj;ها درمی&zwnj;یابد که چه کسی خروس سفید را برده است.</p> <blockquote> <p><img align="middle" alt="" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/shokutaghmw04.jpg" />شکوفه تقی - خوان&zwnj;هایی که قهرمان باید از آن&zwnj;ها بگذرد ملاقات با دیوان و شکست دادن آن&zwnj;ها و به انقیاد درآوردنشان، نجات جان نامزد آینده از دست دیو، نبرد با دختر پهلوان و غلبه بر او، رفتن به قصر دختر شاه پریان و غلبه بر میل جنسی در حریم ممنوعه و دزدیدن مرغ است.(عکس: دیو زرد)</p> </blockquote> <p>موضوع این دسته از افسانه&zwnj;ها انتخاب جانشینی برای پادشاه است. پسری می&zwnj;بایست جانشین پدر شود که بتواند جوانی و قدرت را به او به&zwnj;وسیله&zwnj;ی آوردن دختر جوانی که وجودش با نمادهای متفاوت نشان داده می&zwnj;شود بازگرداند. خوان&zwnj;هایی که قهرمان باید از آن&zwnj;ها بگذرد ملاقات با دیوان و شکست دادن آن&zwnj;ها و به انقیاد درآوردنشان، نجات جان نامزد آینده از دست دیو، نبرد با دختر پهلوان و غلبه بر او، رفتن به قصر دختر شاه پریان و غلبه بر میل جنسی در حریم ممنوعه و دزدیدن مرغ است.</p> <p>&nbsp;</p> <p>قهرمان که در آغاز افسانه هنوز نوجوان، حتی کودکی است. در طول افسانه به بلوغ جسمانی می&zwnj;رسد. اما ساده لوحی&zwnj;اش که سبب گول خوردن او از برادرانش می&zwnj;شود نشان می&zwnj;دهد که هنوز کاملاً به مردی نرسیده است. از این رو دختران، پرنده و هر چه بدست آورده را از دست می&zwnj;دهد. تا اینکه به&zwnj;دلیل درستکاری و مهربانی&zwnj;اش یک نیروی غیبی به کمکش می&zwnj;آید. قهرمان جوان، بعد از اینکه از چاه درمی&zwnj;آید برای تأمین معاش ناچار است حرفه&zwnj;ای بیاموزد. او در انجام کارهای دستی ارزشش محک می&zwnj;خورد. و موفق می&zwnj;شود چیزی را بسازد که دیگران نمی&zwnj;توانند. در پایان با حضور دختر شاه پریان حق به حقدار می&zwnj;رسد. شجاعت قهرمان و جنگش با دیوان که دشمنان امنیتی محسوب می&zwnj;شوند از یک طرف، دفاع از حقوق ناموسی، مبارزه با نفس و یادگیری فنون و حرف و با عشق رسیدن به همسر مورد علاقه، از مشخصات قهرمان این دسته از افسانه&zwnj;هاست. قهرمان نه اجازه دارد بترسد و نه نادرستی بورزد. مضافاً می&zwnj;بایست بختش بیدار باشد تا در موقع تنگنا به یاری&zwnj;اش بیاید. به همین دلیل در پایان به چند همسر که هر یک با ارزش&zwnj;تر از دیگری است پاداش داده می&zwnj;شود.</p> <p>&nbsp;</p> <p>ادامه دارد<br /> &nbsp;</p>

شکوفه تقی - در میان اغلب قبائل بدوی، مراسم آئینی ورود برای پسران بین سنین هفت تا دوازده سال، دارای اهمیت فراوان بوده است. پسران را دسته‌جمعی،‌گاه با زور از خانواده، بخصوص مادر، جدا می‌کردند، تا در محلی دور از چشم دیگران به‌ویژه زنان، ختنه کنند. وگرنه به کشیدن دندان جلویی اکتفا می‌کردند.

در این ایام پسران می‌بایست در مکان‌هایی، مثلاً نقاط متروک جنگلی که یادآور گور بوده، برای مدتی به‌سر می‌بردند. بر تنشان‌ گاه گل اخرا‌گاه خاکستر می‌‌مالیدند. گاهی هم پوشاکی که یادآور لباس زنان یا حیوانات بوده در برشان می‌کردند. و پس از آن ایشان را از بوته‌ی امتحانات سخت جسمانی می‌گذراندند.
 

علاوه بر تحمل آسیب‌های سخت جسمانی که‌ گاه سبب مرگ نوآموز می‌شده، ایشان می‌بایست غذایی مخصوص که عموماً گیاهی بوده بخورند. در بسیاری موارد هم مجبور می‌شدند از دستشان مطلقاً استفاده نکنند. علاوه بر آن به‌زبانی نامفهوم سخن بگویند. در برخی مراسم این پسران باید مدتی بالای درخت زندگی می‌کردند، هم‌زمان مادرانشان به‌صورتی آئینی برایشان به عزاداری مشغول می‌شدند. رسم بوده در این دوران نوآموزان به‌وسیله‌ مرد پیر یا بزرگ‌تر قبیله تعلیم می‌دیدند. از جمله موارد آموزشی، افسانه‌ای بوده که به تاریخ قدسی مراسم مربوط می‌شده است. پس از آن باصطلاح "رازآموخته" شده، در هیئت مردی جوان با هویتی نو و یا لقبی تازه، به‌زندگی اجتماعی قبیله خود باز می‌گشته‌اند.
 

این مراسم نه تنها در افسانه‌های بسیاری ثبت شده، که آثار و بقایای آن‌ها هنوز در میان اقوام و ملل موجود است. به‌عبارت دیگر هم مدارک تاریخی و نشانه‌های آئینی دلالت بر وجود آن‌ مراسم می‌کند و هم افسانه‌های فراوانی.
 

در مجموعه مقالاتی که در روزهای آینده در رادیو زمانه می خوانید، سعی است نشان داده شود در آن نوع از افسانه‌های ایرانی که موضوعش گذر یک پسر نوجوان از آستانه‌ی کودکی به بلوغ است، به‌لحاظ موضوع و مضمون یعنی بن‌مایه و نماد، وحدتی تیپولوژیکی وجود دارد.

دکتر شکوفه تقی، نویسنده، شاعر و مردم شناس

بر اساس موضوع، افسانه‌هایی که قهرمان آن شاهزاده است، به شش طبقه و افسانه‌هایی با قهرمان فقیر، به پنج طبقه تقسیم می‌‌شوند. در هر یک از این افسانه‌ها دسته یا دسته‌هایی می‌گنجند. در حالی که کل افسانه‌ها به‌لحاظ خاستگاه اجتماعی قهرمان، به دو گروه تقسیم می‌شوند. اگرچه ممکن است در بعضی موارد قهرمان فقیر و شاهزاده جای عوض کنند.
 

از آنجایی که در این افسانه‌ها، قهرمان اصلی برای رسیدن به جایگاه نوین، یعنی برخورداری از موقعیت اجتماعی، رسیدن به همسر والاتبار و ثروت، دست به کارهایی می‌زند، تا از مراحل آزمونی متفاوتی بگذرد؛ و گذر از این مراحل و نحوه‌ی این گذر، به هر دسته از افسانه‌ها مشخصات ویژه‌ای می‌دهد. در زیر، ضمن طبقه‌بندی افسانه‌ها به آن مشخصات نیز پرداخته می‌شود.

در این مقاله همچنین قصد است که نشان داده شود افسانه‌هایی که قهرمانش شاهزاده است، زن و چگونه رسیدن به او موضوع اصلی افسانه‌های گذر است. در حالی که در افسانه‌هایی با قهرمان فقیر، موضوع اصلی رسیدن به ثروت است.

شاهزاده‌ی قهرمان
 

موضوع طبقه‌ی اول افسانه‌ها اگرچه در ابتدا انتخاب یکی از پسران به جانشینی پادشاه است، اما شرط جانشینی آوردن دختری است که پادشاه خوابش را دیده و شفای زندگی خود را در یافتن او می‌‌داند.‌ گاه به جای دختر، موضوع جست‌وجو پرنده یا میوه است؛ و درد پدر هم‌گاه پیری است،‌گاه کوری.

افسانه‌های این طبقه به‌لحاظ مضمونشان به سه دسته تقسیم می‌‌شوند. در این سه دسته افسانه، اگرچه صورت نماد‌ها و موتیف‌ها تغییر می‌کند، مثلاً سیب انار یا نارنج می‌شود. اما میوه بودن خود را حفظ می‌کند. پرنده نیز‌ گاه طوطی می‌شود،‌گاه پرنده‌ای سفید و نایاب،‌گاه مرغ زرد، اما پرنده می‌ماند. خوان‌هایی هم که قهرمان باید از آن بگذرد، ‌گاه مبارزه با دیو است، ‌گاه زن جادوگر. مرکوب قهرمان ‌گاه دختر دلاوری است که خود را به صورت سیمرغ درآورده،‌گاه خود سیمرغ است. گاهی هم دیوی که به اطاعت قهرمان در آمده است. وسایل جادویی هم که به‌دست قهرمان می‌افتد اگر از دیوان گرفته باشد همانی است که یک مرد برای اداره خانواده و تأمین معاش لازم دارد. آنچه دختر به قهرمان می‌دهد هم نماد توانائی‌های زنانه است‌. از این رو می‌توان سه دسته‌ی اول را به لحاظ موضوع یعنی جانشینی پادشاه و نحوه‌ی یافتن همسر، در یک طبقه جای داد و به لحاظ مضمون در سه دسته گنجاند.

شاهزاده و عشق و چندهمسری

مضمون افسانه‌های دسته‌ی اول یکی به مشکل برخوردن جان یا سلطنت پادشاه پیر است، و ارائه راه حل به‌وسیله‌ی وزیر یا کسی مانند او. راه حل هم معمولاً به یافتن دختری دلخواسته برای پادشاه ختم می‌شود. سپس افسانه به معرفی نوجوانی می‌پردازد که معمولاً کوچک‌ترین پسر پادشاه است و افسانه شرح مرد شدن اوست.

شکوفه تقی - کشکول وسیله‌ امرار معاش است؛ سفره نماد توانایی تهیه‌ غذا برای خانواده و شاخ نفیر بر باروری مردانه دلالت دارد

به این ترتیب که او ابتدا به دلیل خردسالی یا نوجوانی برای انجام وظیفه‌ی خطیر نجات زندگی پادشاه یا پادشاهی او انتخاب نمی‌شود. اما نوجوان با اصرار و ‌گاه پنهان از پدر به تنهایی یا با برادرانش به جست‌وجوی خواست پدر بر می‌آید. این جست‌وجو او را از خانه‌ی کودکی بیرون می‌کشد. راهی کوه، بیابان، یا جنگل می‌کند. در آن مکان‌ها‌ گاه به چاه می‌افتد و می‌بایست با دیو یا دیوانی بجنگد. جنگ نوجوان سبب رهایی دختر یا دختران و به‌دست آوردن مال و خواسته فراوان می‌شود. قهرمان در مقایسه با برادرانش در مواجهه با خطرات و موانع، بیشترین شجاعت را نشان می‌دهد. او پس از گذر از خوان‌های متعدد، لیاقت، هوشمندی، درستکاری، شجاعت، توانائی بدنی، توانائی پولسازی، مردانگی و بخشش خود را به اثبات می‌رساند. وقتی توفیق یافت که از مرز نوجوانی گذر کند، به وصال دختران متعدد که دلباخته‌ی او هستند و او آن‌ها را دوست دارد، پاداش داده می‌شود. سپس به سروری که اطاعت برادران و ثروتی فراوان را به‌دنبال دارد می‌رسد.

افسانه‌ی ملک‌محمد و دیو یک‌لنگو

افسانه‌ی ملک‌محمد و دیو یک‌لنگو از این دست است. پادشاه هفت پسر دارد. شش نفر از یک مادر و آخرین که ملک‌محمد باشد، از مادری دیگر. پادشاه خواب می‌بیند که مرغ طوطی و قفس طلا بالای سر اوست. و می‌گوید پادشاهی را به کسی می‌سپرد که مرغ را با قفس برای او بیاورد.

در افسانه‌ی ملک‌محمد کسی جانشین پادشاه خواهد شد که مرغ طوطی و قفس طلا را بیاورد. شش برادر به‌عزم آوردن طوطی و قفس طلا می‌روند. اما دست خالی باز می‌گردند. تا نوبت به ملک‌محمد می‌رسد. برادر‌ها از ترس اینکه مبادا او موفق شود از پسش می‌روند. ملک‌محمد با درستکاری عمل می‌کند. بر تک‌تک موانع با شجاعت و راهنمائی دخترانی که نجات داده غلبه می‌کند. اما از آنجائی که هنوز نوجوان و کم‌تجریه است، به برادرانش بیش از آنکه باید اعتماد می‌-کند.‌‌ همان باعث می‌شود آن‌ها او را فریب داده، در آستانه‌ی مرگ قرار دهند. اما او که بختش بیدار است، و به‌دلیل دلرحمی، زوداعتماد است، نیروهای غیبی مثل "حضرت علی" در برخی دیگر از روایات خضر یا پیرمردی روحانی یاریش می‌کنند. قهرمان نجات‌یافته در شهری دیگر برادرانش را که همه به مشاغل ناچیز و کارهایی بی‌ارزش مشغول‌اند، می‌یابد. ملک‌محمد به خانه‌ی پیرزنی می‌رود. در آنجا خبر می‌یابد که دیوی قصد کشتن دختر پادشاه را دارد. ملک‌محمد دختر پادشاه را نجات می‌دهد، و او نامزدش می‌شود.

اما از آنجائی که در دوران آئینی نامزدی، قهرمان می‌بایست نفس خود را نگاه دارد، ملک‌محمد به دختری که از دست دیو نجات داده می‌گوید: "ای دختر تو حالا خواهر من هستی بیا تا بخوابیم. آنوقت شمشیر را بین خودشان گذاشتند و خوابیدند." سپس دختر را می‌‌گذارد و به جست‌وجوی طوطی و قفس طلا می‌رود. در مرتبه‌ی بعد برادرانش را می‌یابد. به آن‌ها علیرغم بدی که در حق او کردند نیکی می‌کند. سپس برادر‌ها با هفت خواهر پری‌زاد ملاقات می‌کنند که کوچک‌ترین آن‌ها به ملک‌محمد دل می‌بندد. (دختری که در مرتبه‌ی دوم پیدا می‌شود معمولاً دختر دلاوری است که با شجاعت و نیروی بدنی قهرمان را یاری می‌کند و به سوی مقصد نهایی خود می‌برد.) دختر یک دسته‌ موی خود را به ملک‌محمد می‌دهد تا در صورت نیاز به کمکش بیاید. سپس ملک‌محمد اموال جادویی سلیمان را که در دست دیوان بوده، به‌وسیله‌ی هوشیاری خود به‌دست می‌آورد. این اموال شامل کشکول، سفره و شاخ نفیر می‌شود که هر سه نماد بیان مرد شدن و قابلیت تشکیل خانواده است؛ کشکول وسیله‌ی امرار معاش، سفره نماد توانایی تهیه‌ی غذا برای خانواده و شاخ نفیر دلالت بر باروری مردانه دارد.

در افسانه می‌آید که مرغ و قفس طلا در قصر دختر شاه پریان است. راهی که ملک‌محمد به سوی مرغ و قفس طلا باید بپیماید راه "پلنگ و شیر و عفریت" است. شهر دختر شاه پریان هم هفت دربند دارد. و در دربند آخر یک دیو هفت‌سر زندگی می‌کند. در راه رفتن به سوی جایگاه دیو، دختری که همراه ملک‌محمد است تبدیل به پرنده می‌-شود و او را بر پشت خود می‌نشاند. در بیست فرسخ آخر دختر به شکل اصلی خود باز می‌گردد. ملک‌محمد را سوزنی می‌کند. زیر گلویش می‌زند. سپس تبدیل به کبوتر شده، شاهد اعمال ملک‌محمد می‌شود. ملک‌محمد در آن شهر به دیوی که اول داستان دیده، بر می‌خورد. به او باج می‌دهد. دیو با او همراه می‌شود. به او یاد می‌-دهد چگونه به اتاق خواب دختر شاه پریان راه پیدا کند. ملک‌محمد دختر شاه پریان را در خوابگاهش خفته می‌یابد. همانطور که به او گفته شده، جای لاله‌ها را عوض می‌کند. از گونه‌ی دختر بوسه‌ای برمی‌دارد. بند‌های زیر جامه‌ی او را می‌گشاید. مرغ و قفس را از قلعه بیرون می‌برد. باز هم دختری که پیش از آن نجات داده، به صورت مرکوب پرنده‌اش در می‌آید.

ملک‌محمد که هنوز به بلوغ و رشد کافی شخصیتی به‌لحاظ شناخت آدم‌ها نرسیده، باز هم گول برادرانش را می‌خورد. آن‌ها او را کور می‌‌کنند و در چاه می‌اندازند. "حضرت علی" برای بار دوم به یاری‌اش می‌آید. ملک‌محمد به‌وسیله‌ی تاجری از چاه در می‌آید. سپس دو کبوتر او را راهنمایی می‌کنند که از پوست درخت برای شفای چشم و گذر از دریا بهره بگیرد. این هر دو به کار پادشاه شدن او می‌آید. دیگر اینکه در زیر درخت هفت‌خم خسروی می‌یابد. در پایان دختر شاه پریان بیدار می‌شود و در جست‌وجوی مردی که مرغ را ربوده برمی‌آید. برادران خود را یابنده‌ی مرغ اعلام می‌کنند. اما در پاسخ سؤالات دختر، خاموش می‌مانند. ملک‌محمد که خود را به دختر شاه پریان رسانده، نشانی‌ها را می‌دهد. برادرانش رسوا می‌شوند. ملک‌محمد صاحب اموال جادویی سلیمان که قبلاً ذکرش رفت، هفت خم خسروی، سه زن که یکی شاهزاده خانم است، دیگری پری‌زادی دلاور و سومی پری صاحب قلعه می‌شود.

افسانه‌ی "برگ مروارید"

افسانه‌ی "برگ مروارید" روایتی دیگر از قصه‌ی ملک‌محمد است. درویشی به پادشاهی که چشمش کور شده، می‌گوید برگ مروارید درمان‌کننده اوست. برگ مروارید هم در قلعه‌ای که به دیوان تعلق دارد یافت می‌شود.

دو برادر به راهی می‌روند و برادر کوچک راهی دیگر را که دشوار‌تر است برمی‌گزیند. این راه او را به قصر دختری پری‌زاد می‌رساند که برادرش دیوی است آدمخوار. پری‌زاد که جادوگری می‌داند، شاهزاده را به صورت یک دسته جارو در می‌آورد و گوشه‌ی خانه می‌گذارد. در این قلعه دیو با شاهزاده کشتی می‌گیرد. وقتی شکست می‌خورد و جانش به‌خطر می‌افتد، غلام حلقه‌ به گوش شاهزاده می‌شود. در قلعه‌ی دوم و سوم‌‌ همان اتفاق می‌افتد. بعد دیو برای ملک‌محمد دو اسب بادپیما می‌آورد. و او را به باغی که در آن برگ مروارید یافت می‌شود، راهنمایی می‌کند. این باغ هم مانند قصر دختر شاه پریان در قصه‌ی قبلی چهار نگهبان دارد. می‌بایست برگ را با چوبی دو شاخ برید. در این باغ هم جانوران وحشی هستند. در باغ پلکانی با چهل پله و چهل زنگ است، که ملک‌محمد باید زنگ‌ها را با پنبه ببندد. در آنجا دختری مانند قصه‌ی قبلی خوابیده، ملک محمد باید جای لاله‌هایی که بر بالا و پایین پایش می‌سوزد را عوض کند و از روی دختر بوسه‌ای بردارد و بند چهل تا از چهل و یک شلوار دختر را باز کند و بقیه‌ی اعمال آئینی. در این قصه هم برادران خیانت می‌کنند و قهرمان را به چاه می‌اندازند. اما دختر کوچکی که نامزد ملک‌محمد است با او می‌ماند. او ملک‌محمد را از چاه نجات می‌دهد. دختر شاه پریان وقتی بیدار می‌شود سوار قالیچه‌ی حضرت سلیمان می‌شود. به‌‌ همان شیوه‌ی قصه‌ی قبلی آورنده برگ مروارید را می‌شناسد. در این قصه هم ملک‌محمد مانند قصه‌ی قبلی زنان متعدد می‌گیرد که آخرین آن‌ها‌‌ همان دختر شاه پریان است.

قصه‌ی شاه زنان

در قصه‌ی شاه زنان، پادشاه چشم‌درد دارد و دوایش در شهر زنان. در این افسانه قهرمان با دیوی و دختری ملاقات می‌کند. دیو از ترسش با شاهزاده همراه می‌شود و به صورت پرنده‌ای درمی‌آید. او را به شهر زنان می‌برد. او دختر را می‌بوسد و دارو را برمی‌دارد. قهرمان در پایان شیشه‌ی عمر دیو را می‌شکند. برادر‌ها در راه خانه به او خیانت می‌کنند. او را به چاه می‌اندازند و او در چاه دریچه‌ای پیدا می‌کند. خود را به صورت کچلی در می‌آورد. از آنجا می‌گریزد. در پایان پادشاه شهر زنان به دنبالش می‌آید. او را می‌یابد. و برای شاهزاده‌‌ همان اتفاقی می‌افتد که برای قهرمانان قبلی.

افسانه‌ی "شاه و پسرش"

در افسانه‌ی "شاه و پسرش" علاج چشم شاه خاک پای دختر پادشاه روم است. پسر کوچک پادشاه موفق می‌شود دیوی را شکست بدهد. اما در این قصه به جای دختری که اسیر دیو است خود دیو دسته‌ای از مویش را به پسر می‌دهد. موی دیو به یاریش می‌آید. بعد با پهلوانی برخورد می‌کند که معلوم می‌شود دختری است. دختر می‌گوید عهد کرده با کسی ازدواج کند که در کشتی بر او غلبه کند. دختر عاشق و همراه او می‌شود. وقتی به حضور پادشاه روم می‌روند، او می‌گوید در قبال خاک پای دخترش، اسب چالاکی می‌خواهد.

در این قصه پادشاه وقتی چشمش بینا می‌شود طمع در همسر پسرش می‌کند- در افسانه‌ها نابینایی پدر می‌تواند نماد عدم توانایی او در باروری جنسی باشد. برای اینکه بتواند دختر را تصاحب کند پسر خود را کور می‌کند. پسر هم با کمک کبوتری شفای چشمش را می‌یابد. بر پدر پیروز می‌شود. همسرش را به‌دست می‌آورد. در اینجا سخن از زنان متعدد نیست. در این قصه برادران قبل از رسیدن به مقصود مرده‌اند. در پایان تنها رقیب پسر کوچک، پدرش است.

افسانه‌ی "چین و ماچین"و پری‌ چل‌گیسو"

افسانه‌ی "چین و ماچین" نیز به این دسته تعلق دارد. در پایان ملک جمشید با هر سه دختر عروسی می‌کند و به پادشاهی می‌رسد. "پری‌ چل‌گیسو" از مجموعه قصه‌های فارس نیز زیرمجموعه‌ی این دسته از افسانه‌هاست. اگر چه در ابتدا به‌نظر می‌رسد موضوع آن انتخاب جانشین برای پادشاه نباشد. به این ترتیب که پدر ملک ابراهیم که غیر از او دو پسر دیگر دارد، از او می‌خواهد به اتاق چهلم نرود. او که همه‌ی قصر در اختیارش گذاشته شده مگر آن اتاق، وارد حریمی که نباید، می‌شود. در آنجا تصویر دختری را می‌یابد که صورتش لابلای عکس یک خروس سفید پنهان است. یافتن خود دختر انگیزه‌ی خروج قهرمان از خانه می‌شود. در این افسانه ملک‌ابراهیم در شهری که مردم لاغر دارد ساکن می‌شود. درمی‌یابد که او طلسم‌شکنی است که مردم شهر انتظارش را می‌کشند. ملک‌ابراهیم پس از شکستن طلسم دنبال آن خروس سفید می‌رود. از خوان‌های دیگر هم می‌گذرد. اموال جادویی حضرت سلیمان را از دیوان می‌گیرد. در پایان پری که صاحب خروس سفید است بیدار می‌‌شود. به‌دنبال ملک‌ابراهیم می‌آید. از نشانه‌ها درمی‌یابد که چه کسی خروس سفید را برده است.

شکوفه تقی - خوان‌هایی که قهرمان باید از آن‌ها بگذرد ملاقات با دیوان و شکست دادن آن‌ها و به انقیاد درآوردنشان، نجات جان نامزد آینده از دست دیو، نبرد با دختر پهلوان و غلبه بر او، رفتن به قصر دختر شاه پریان و غلبه بر میل جنسی در حریم ممنوعه و دزدیدن مرغ است.(عکس: دیو زرد)

موضوع این دسته از افسانه‌ها انتخاب جانشینی برای پادشاه است. پسری می‌بایست جانشین پدر شود که بتواند جوانی و قدرت را به او به‌وسیله‌ی آوردن دختر جوانی که وجودش با نمادهای متفاوت نشان داده می‌شود بازگرداند. خوان‌هایی که قهرمان باید از آن‌ها بگذرد ملاقات با دیوان و شکست دادن آن‌ها و به انقیاد درآوردنشان، نجات جان نامزد آینده از دست دیو، نبرد با دختر پهلوان و غلبه بر او، رفتن به قصر دختر شاه پریان و غلبه بر میل جنسی در حریم ممنوعه و دزدیدن مرغ است.

قهرمان که در آغاز افسانه هنوز نوجوان، حتی کودکی است. در طول افسانه به بلوغ جسمانی می‌رسد. اما ساده لوحی‌اش که سبب گول خوردن او از برادرانش می‌شود نشان می‌دهد که هنوز کاملاً به مردی نرسیده است. از این رو دختران، پرنده و هر چه بدست آورده را از دست می‌دهد. تا اینکه به‌دلیل درستکاری و مهربانی‌اش یک نیروی غیبی به کمکش می‌آید. قهرمان جوان، بعد از اینکه از چاه درمی‌آید برای تأمین معاش ناچار است حرفه‌ای بیاموزد. او در انجام کارهای دستی ارزشش محک می‌خورد. و موفق می‌شود چیزی را بسازد که دیگران نمی‌توانند. در پایان با حضور دختر شاه پریان حق به حقدار می‌رسد. شجاعت قهرمان و جنگش با دیوان که دشمنان امنیتی محسوب می‌شوند از یک طرف، دفاع از حقوق ناموسی، مبارزه با نفس و یادگیری فنون و حرف و با عشق رسیدن به همسر مورد علاقه، از مشخصات قهرمان این دسته از افسانه‌هاست. قهرمان نه اجازه دارد بترسد و نه نادرستی بورزد. مضافاً می‌بایست بختش بیدار باشد تا در موقع تنگنا به یاری‌اش بیاید. به همین دلیل در پایان به چند همسر که هر یک با ارزش‌تر از دیگری است پاداش داده می‌شود.

ادامه دارد
 

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • کاربر نادر

    با سلام. از اینکه قصه و متلهای ایرانی را مورد توجه قرار داده اید دست مریزاد !! قصه ملک محمد وملک جمشید و ملک ارسلان و... هزاران نکته روانشناسی اجتماعی و جامعه شناسی دارد. لطفا قصه به قصه ونکته به نکته پیش بروید شاید ماهم به سهم خود راهی به جائی ببریم ؟!. من داستان ملک جمشید را فراموش کرده ام! این همان شاهزاده نیست ؟! که سوار براسب سفید برای نجات دختران زیبا ودلتنگ ما به خوابگاه انها میاید؟! وانها با بوسه ای میمیرند وبا بوسه او افتاب را سلام میگویند؟؟! از امیر ارسلان و دختر زندانی در قلعه سنگباران بنویس ! که خیلی از دخترکان ما گرفتار این دیو هستند! کمک کن تا وردی بخوانیم وطلسم این عجوزه را باطل کنیم!.

  • کاربر نادر

    با سلام. مجددا مزاحم شدم. گرچه دیر وقت است ! ولی هیچ توجه کرده اید که بیشتر این متلها مربوط به امیر ارسلان وقزل ارسلان و... و دختر شاه پریان است؟! ودوستی دارم که از ترکیه است و با یک قوش (باز) هزار عکس گرفته که این پرنده بر سر او نشسته وبرای او سعادت اورده! چونکه اوزرگر است و توی این واویلا ثروتی بهم زده! از انطرف خیل عربان انطرف خلیج فارس خواب چراغ علائدین را میبینند! که با یک ورد ومالش همه خوشیهای دنیا نصیب انها شده. این وسط ما ایرانیها که به کار وتلاش ودرستی توصیه شده ایم گرفتار یم! حالا شما بفرمائید: ما خوشبختیم که به چاه جمکران چشم دوخته ایم و انتظار؟! یا انها که هفت شهرعشق را بی هیچ حماتی رفتند ؟؟!.