ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

شعر زمانه

یوسف صدیق: گره

در خواب: صبح روستا سرشار از رقص علف و پرواز دانه‌های شبنم – تمدن آب و علف. در بیداری: خبرهای خاورمیانه مثل ضربه‌های شلاق.

یوسف صدیق با تخلص «گیلراد» از شاعران بسیار باسابقه ایران است. او از سال‌های دهه ۱۳۶۰ تاکنون همواره اشعاری سپید با مضامین اجتماعی و عاشقانه سروده است. شعر یوسف صدیق به دور از هیاهوی محافل ادبی، در خلوت و در سکوت او با خودش و در تأمل در مفهوم عشق و انسانیت و زیبایی و تاریخ و تنهایی اتفاق می‌افتد. شعر تازه‌ای از او:

یوسف صدیق (گیلراد)

 گره

گاوی ابلق

خاموش در بلوغ رنگ و

افتاب زرد قناری.

صبح روستا

سرشار از رقص علف

و پرواز دانه‌های شبنم.

صبح روستا

سرشار از ترنم شعری

که پنجره‌های بسته را می‌گشاید.

در صندوق پستی

یک کارت پستال

و تصویر کلاغی بر تمبری باطل.

بهار با کفش‌های بنفشه

زمین و زمان را درمی نوردد.

نوروز از پل سیزده

سبزه‌های گره خورده را

نشانم می‌دهد:

شاید کار سنجاقک‌ها

شاید کار شاپرک‌ها

شاید کار دوشیزه‌گانی

که لبخندهاشان

تمدن پرنده و آب است.

دست می‌سایم بر سبزه‌ها

و از خواب بیدار می‌شوم.

رادیو، روزنامه، تلویزیون...

در خاورمیانه‌ی خبرها

شلاقی تازه

بر گرده‌ی حواس می‌نشیند.

هرچه می‌گردم

ساز دهنی‌ام را پیدا نمی‌کنم.

انگشتان‌ام گره خورده‌اند.

فروردین ۱۳۹۷

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • هوشنگ

    دو سروده (۱) سیب ها در آرزوی دهان حوا. تهران در تب سقوط ریال. آدم از آدم می گریزد، رویا از کابوس. . فروردین ۱۳۹۷ . (۲) اعصاب سیب به هم که بریزد نه خدا می شناسد، نه شیطان. نرسیده، از شاخه فرومی افتد و غلت می خورد روی ردپای حوا. در کلبه ای کنار دریاچه نقشه ای روی میز : پارتیزان ها نشانی یک مقر فرماندهی را رد می زنند حوا، به تندی آخرین جرعه ی قهوه را می نوشد و سکوتی عطر اگین در چشم هایش غوغا می کند. . تیر ۱۳۹۳