لی شین میخواند
<p>ایرج ادیب‌زاده - تازه‏ترین فیلم مستند کوتاه حسین خندان، فیلم‏ساز سرشناس ایرانی مقیم چین، روایت آشنایی اوست با لی شین، خواننده‏ی چینی که ترانه‏هایی به زبان فارسی خوانده؛ بیشتر سروده‏های عرفانی که در آلبوم تازه‏ی او که ماه آینده منتشر می‏شود، جای دارد.</p> <!--break--> <p><a href="http://www.zamahang.com/podcast/2010/20120217_Farhangi_Avazeh_khane_chini_H_Khandan.mp3"><img align="middle" alt="" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/musicicon_14.jpg" /></a><br /> این فیلم مستند ۹ دقیقه‏ای که به "جشنواره‏ی بنیاد فرهنگ ایران" دعوت شده، " می می‏شوم" نام دارد و روایت زندگی هنری خانم لی شین است که در زمان تحصیلات دانشگاهی‏اش در دانشگاه استانفورد امریکا، با زبان و شعر فارسی آشنا شده است. <br /> </p> <p>لی شین دوبار به ایران سفر کرده و اکنون همسری ایرانی به نام فرزام کمال‏آبادی دارد که در هنر خطاطی چینی مهارت دارد.<br /> </p> <p>حسین خندان کار فیلم‏سازی را در ایران آغاز کرد، در آمریکا ادامه داد و حالا در مدت پنج ‏سالی که همراه همسر و فرزندانش در چین زندگی می‏کند، به کار ساختن فیلم‏های مستند ادامه می‏دهد.<br /> حسین خندان دو سال پیش فیلمی مستند با نام "حریر کلام" از فارسی‏زبانان چینی در روستای تاشگران در شمال این کشور ساخت و به این ترتیب، رد پای زبان و فرهنگ ایران در چین را دنبال کرد.<br /> فیلم کوتاه "می‏ می‏شوم" جلوه‏ی دیگریست از ارزش کلام موزون و شعر آهنگین.<br /> در گفت‏وگوی تلفنی‏ که با حسین خندان در چین داشتم، او از چگونگی آشنایی‏اش با خانم لی شین و آهنگ‏هایی که او در کنسرت‏هایش به زبان فارسی می‏خواند، می‏گوید:</p> <p> </p> <blockquote> <p><img align="middle" alt="" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/adilixin02.jpg" />حسین خندان، فیلمساز</p> </blockquote> <p><strong>حسین خندان</strong> - طی یک اتفاق ساده با خانم لی‏شین آشنا شدم. در کنفرانسی در هنگ‏کنگ شرکت کرده بودم و داشتم با دوستی فارسی حرف می‏زدم که دیدم خانم لی شین با علاقه به ما نزدیک شد و به من گفت که دوست همراهم می‏گوید شما هنرمندید. وقتی از او پرسیدم که از کجا فهمیده، پاسخ داد که ایشان یک حس ششم دارد. <br /> </p> <p>به هرحال این زمینه‏ی صحبت شد و ایشان از من خواستند در صورتی‏ که وقت دارم، بنشینم با او به یک سی‏دی گوش بدهم. وقتی این سی‏دی را گوش دادم، با کمال تعجب دیدم که ایشان اشعاری را به زبان فارسی خوانده‏اند. از من خواست بدون تعارف بگویم که چطور بوده است. گفتم که اکثر جاها عالی بود و حتی اگر نمی‏گفتید، تشخیص داده نمی‏شد که شخص غیر فارسی‏زبانی به این زیبایی خوانده باشد. <br /> این مقدمه‏ی آشنایی ما شد و در عرض دو سالی که ایشان را می‏شناسم، بارها و بارها زنگ زده‏اند که در ارتباط با ترجمه‏ی اشعار انگلیسی‏ که می‏خواستند به فارسی بخوانند و یا بر عکس، با هم همکاری و هم‏فکری کنیم. <br /> </p> <p>در آستانه‏ی نمایشگاه هنر آسیایی که در پنجم ژانویه‏ی سال جاری در پکن برگزار می‏شد، ایشان به من زنگ زدند و گفتند با اینکه امشب فیلم‏بردارهای زیادی اینجا هستند، ولی دوست دارم که شما هم حتماً باشید. <br /> </p> <p>وقتی به آنجا رفتم، دیدم که واقعاً از شبکه‏های مختلف گروه‏های فیلم‏برداری فرستاده بودند و من بدون اینکه هیچ نقشه‏ و برنامه‏ای برای ساختن یک فیلم مستند و غیره داشته باشم، فقط بر اساس اینکه آنجا حضور داشتم و دوربین خودم را بدون هیچ سه‏پایه و تشکیلات خاصی برده بودم، شروع کردم به فیلم‏برداری. <br /> </p> <p>فرادی همان روز که هنوز من در پکن بودم، صبح زود، نمی‏دانم چه نیرویی مرا بیدار کرد که بنشین و این شعر را بنویس. شعری را سرودم که اگر خواستید، بخشی از آن را می‏توانم برای‏تان بخوانم…</p> <p> </p> <p><img align="bottom" alt="" src="http://www.zamaaneh.com/pictures-new/Communicate-icon.png" />بله؛ حتماً اگر ممکن است همین الان بخوانید.</p> <p> </p> <p>عنوان شعر "نوروز" است:<br /> هر روز نوروز<br /> هر روز من نوروز<br /> هر روز که با مهر نوَت گرم می‏شوم<br /> نو می‏‏شوم، نو می‏شوم، نو می‏شوم<br /> هر روز که از خمر رخت مست می‏شوم<br /> می‏ می‏شوم، می‏ می‏شوم، می می‏شوم<br /> گر مهر تو یارم شود،<br /> هر روز من نو می‏شود<br /> نوروز، هر روزمان نوروز</p> <p> </p> <p><img align="bottom" alt="" src="http://www.zamaaneh.com/pictures-new/Communicate-icon.png" />و همین مایه‏ی ساختن فیلم مستند شما با نام "می‏ می‏شوم" شد؟</p> <p> </p> <p>هنوز تصمیمی نداشتم. فقط چون در همان هتلی اقامت داشتم که خانم لی‏ شین هم بودند، با توجه به سابقه‏ای که از ایشان داشتم و می‏دانستم دوست دارند اشعار عرفانی بخوانند، فکر کردم که می‏توانم این شعر را به ایشان نشان بدهم و گفتم برای اولین بار می‏خوانم، هرچه پیش آمد! <br /> </p> <blockquote> <p><img align="middle" alt="" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/adilixin03.jpg" />لی شین، هنرمند چینی</p> </blockquote> <p>بعد از اینکه این شعر را خواندم و آن هیجان را دیدم، هم‏چنان هنوز هیچ ایده‏ای نداشتم که این می‏تواند خمیرمایه‏ی یک فیلم باشد. ولی ایشان هیجان بیش از حدی نشان داد. بعد از آن هم ما راه افتادیم به طرف سفارت هند و ایشان در تاکسی گفت که می‏خواهد شعر را برای دوست چینی‏اش ترجمه کند. در مرکز فرهنگی سفارت هند، استادی طبله‏نواز حضور داشت که تازه از هند آمده بود. وقتی شعر را با این استاد به اشتراک گذاشت، دیدم که او هم واقعاً به وجد آمد و این پیام می شدن و این‏که اگر لذتی را می‏بریم، فقط مصرف‏کننده‏ی شادی نباشیم و آن را انتقال بدهیم انگیزه ساختن این فیلم شد. <br /> </p> <p>از نظر من، این خمیرمایه‏ی شعر بود و به همین دلیل هم اسم فیلم را می‏ شدن" گذاشتم. برای این‏که فقط مصرف‌کننده نباشیم و این مستی و شادی و سرخوشی را به دیگران انتقال بدهیم. چون نمی‏توانستیم در آنجا نوازنده‏ی ایرانی پیدا کنیم، قرار شد برویم به سمت شانگهای، محلی که خود خانم لی شین زندگی می‏کنند. بقیه‏ی ماجرا هم در فیلم است و کسانی که علاقه‏مند باشند، می‏توانند در سایت رادیو زمانه فیلم را ببینند. به هرحال همه چیز را نباید از قبل گفت و جذابیت فیلم را از بین برد، ولی این ماجرای آشنایی من با خانم لی شین است.</p> <p> </p> <p><img align="bottom" alt="" src="http://www.zamaaneh.com/pictures-new/Communicate-icon.png" />علاقه‏ی خانم لی شین به زبان فارسی از کجا پیدا شد و چطور شد که این‏کار را ادامه دادند؟</p> <p>ایشان در سال‏های انقلاب فرهنگی چین به دنیا آمده‏اند. در ۱۸ سالگی، بر اساس لیاقت‏های تحصیلی که داشتند، یک بورس تحصیلی از دانشگاه استانفورد می‏گیرند و وقتی به امریکا می‏‏آیند، در همان سال اول ورودشان در آنجا، در جایی می‏شنوند که فردی اشعار عرفانی ایرانی را به زبان انگلیسی می‏خواند. خیلی تحت تأثیر قرار می‏گیرد و می‏گوید که چقدر زیباست. به او می‏گویند اگر همین به زبان پارسی و با زبان اصلی خودش خوانده شود، خواهید دید که زیبایی‏اش چندبرابر می‏شود. این ماجرا مقدمه‏ای می‏شود بر اینکه ایشان فکر کند اگر شعری به این زیبایی، به زبان اصلی خودش می‏تواند خیلی زیباتر باشد، من باید این زبان را یاد بگیرم. <br /> </p> <p>این علاقه‏ی ابتدایی برای اینکه بیشتر راجع به زبان فارسی بداند، شاید مقدمه‏ای بوده که بعدتر با همسر ایرانی‏اش فرزام آشنا می‏شود. چون قبل از ازدواج این علاقه بوده و شروع می‏کند به کتاب خواندن و فرزام بیشتر کمک می‏کند که در این مسیر منابع بهتری داشته باشد. ولی همه چیز عملاً از خود او شروع می‏شود و یک شعر عرفانی تحت تأثیرش قرار می‏دهد.</p> <p> </p> <p><img align="bottom" alt="" src="http://www.zamaaneh.com/pictures-new/Communicate-icon.png" />کار بعدی خانم لی شین سفرهای اوست برای خواندن، با نام "سفر هارمونی" که در ماه مارس انجام می‏گیرد. آیا در این سفر آهنگ‏هایی به زبان فارسی هم می‏خواند؟</p> <p> </p> <blockquote> <p><img align="middle" alt="" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/adilixin04.jpg" />یک شعر و رویارویی دو فرهنگ آشنا</p> </blockquote> <p>خانم لی ‏شین به شدت مصر است که از این به بعد هرجا برنامه‏ای داشته باشد، نخستین پاره‏ی کنسرتش شعر من باشد (البته از روی لطفی که دارند) به‏خصوص که قرار است در آستانه‏ی نوروز ایرانی، این تور شروع شود، در نتیجه شعر نوروز هم می‏تواند با مسما باشد و مناسبت خوبی داشته باشد. شعرهای دیگری هم از زبان فارسی، در کنار شعرهای انگلیسی و چینی در برنامه‏ی ایشان هست.</p> <p> </p> <p><img align="bottom" alt="" src="http://www.zamaaneh.com/pictures-new/Communicate-icon.png" />پرسش‏ پایانی‏ام به این سخن شما برمی‏گردد که در جایی گفته‏اید: «اگر حافظ چینی بود!» اگر حافظ چینی بود، چه اتفاقی می‏افتد؟</p> <p> </p> <p>"اگر حافظ چینی بود" عنوان فیلم کوتاه دیگری است که من دو سال پیش ساخته‏ام. آقای مهدی جامی و گروه‏شان فراخوانی داده بودند که دوستان ایرانی در هر کجای دنیا که هستند، یک روز از زندگی‏شان را فیلم کنند. پروژه‏ای بود که آدم‏هایی که فیلم‏ساز و فیلم‏بردار هم نیستند، می‏توانستند روایت‏هایشان از یک روز خاص زندگی‏شان را گزارش کنند. <br /> </p> <p>"اگر حافظ چینی" بود، عنوانی بود که من برای این بخش گذاشتم. برای اینکه در آن روز نشان دادم که روزهای من چطور می‏گذرد، محل کار و تدریسم را نشان دادم و همین‏طور کارهای روزمره‏ای که به عنوان یک همسر و یک پدر می‌بایست انجام دهم. از جمله کارهای دیگری که آن موقع باید می‏کردم و هم‏چنان هم باید ادامه بدهم، یادگیری زبان چینی است. شما شعری از حافظ را می‏خوانید که می‏گوید: <br /> </p> <p>دلدار که گفتا به توام دل‏نگران است<br /> گو می‏رسم اکنون به سلامت، نگران باش!<br /> </p> <blockquote> <p><img align="middle" alt="" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/adilixin05.jpg" />لی شین می‌خواند</p> </blockquote> <p>می‏بینید که در بیت اول نگران یک معنی می‏دهد و در بیت دوم معنی دیگری. زبان چینی بسیار بسیار فراتر از این‏گونه مثال‏ها دارد. یعنی سه کلمه‏ی کوچک یک‌جور نوشته می‏شود، ولی معناهای مختلفی دارد. یا خیلی مواقع تلفظ‏ها یکی است، معانی فرق می‏کند. مثل خوار (به معنای خوار و خفیف کردن) و خار (خار گل). زبان چینی از این مثال‏ها فراوان دارد. <br /> </p> <p>من در آنجا اشاره کرده بودم که حافظی که این‏قدر زیبا به زبان پارسی این‏ همه زیبایی خلق کرده، اگر چینی می‏بود چه‏ها می‏کرد؟! قطعاً دیوان‏اش بعد دیگری پیدا می‏کرد. <br /> </p> <p>چون من خودم وقتی فرزند اولم به دنیا آمد، هر شب، موقعی که شیر مادر را می‏خورد که بخوابد، شعر فارسی را برایش زمزمه می‏کردم و می‏خواندم. بعضی از شب‏ها که بیرون بودم و داشتم فیلم‏برداری می‏کردم، همسرم زنگ می‏زد و می‏گفت که کیهان نمی‏خوابد! با اینکه هنوز حتی نمی‏توانست کلمات معمولی را تلفظ کند، ولی گریه می‏کرد و می‏گفت: حافظ. چرا؟! برای این‏که شیرش بود، ولی شعرش نبود. <br /> </p> <p>تمام کارهایی که من کرده‏ام، به شکلی ستایش از زبان، زیبایی زبان و شعر و… است، این حرف من که «اگر حافظ چینی بود»، نوعی ستایش از زبان دیگری است که قابلیت بسیار زیادی برای شعر شدن دارد.<br /> </p> <p>ویدئو: مستند "می می‌شوم"، ساخته حسین خندان</p>
ایرج ادیبزاده - تازهترین فیلم مستند کوتاه حسین خندان، فیلمساز سرشناس ایرانی مقیم چین، روایت آشنایی اوست با لی شین، خوانندهی چینی که ترانههایی به زبان فارسی خوانده؛ بیشتر سرودههای عرفانی که در آلبوم تازهی او که ماه آینده منتشر میشود، جای دارد.
این فیلم مستند ۹ دقیقهای که به "جشنوارهی بنیاد فرهنگ ایران" دعوت شده، " می میشوم" نام دارد و روایت زندگی هنری خانم لی شین است که در زمان تحصیلات دانشگاهیاش در دانشگاه استانفورد امریکا، با زبان و شعر فارسی آشنا شده است.
لی شین دوبار به ایران سفر کرده و اکنون همسری ایرانی به نام فرزام کمالآبادی دارد که در هنر خطاطی چینی مهارت دارد.
حسین خندان کار فیلمسازی را در ایران آغاز کرد، در آمریکا ادامه داد و حالا در مدت پنج سالی که همراه همسر و فرزندانش در چین زندگی میکند، به کار ساختن فیلمهای مستند ادامه میدهد.
حسین خندان دو سال پیش فیلمی مستند با نام "حریر کلام" از فارسیزبانان چینی در روستای تاشگران در شمال این کشور ساخت و به این ترتیب، رد پای زبان و فرهنگ ایران در چین را دنبال کرد.
فیلم کوتاه "می میشوم" جلوهی دیگریست از ارزش کلام موزون و شعر آهنگین.
در گفتوگوی تلفنی که با حسین خندان در چین داشتم، او از چگونگی آشناییاش با خانم لی شین و آهنگهایی که او در کنسرتهایش به زبان فارسی میخواند، میگوید:
حسین خندان، فیلمساز
حسین خندان - طی یک اتفاق ساده با خانم لیشین آشنا شدم. در کنفرانسی در هنگکنگ شرکت کرده بودم و داشتم با دوستی فارسی حرف میزدم که دیدم خانم لی شین با علاقه به ما نزدیک شد و به من گفت که دوست همراهم میگوید شما هنرمندید. وقتی از او پرسیدم که از کجا فهمیده، پاسخ داد که ایشان یک حس ششم دارد.
به هرحال این زمینهی صحبت شد و ایشان از من خواستند در صورتی که وقت دارم، بنشینم با او به یک سیدی گوش بدهم. وقتی این سیدی را گوش دادم، با کمال تعجب دیدم که ایشان اشعاری را به زبان فارسی خواندهاند. از من خواست بدون تعارف بگویم که چطور بوده است. گفتم که اکثر جاها عالی بود و حتی اگر نمیگفتید، تشخیص داده نمیشد که شخص غیر فارسیزبانی به این زیبایی خوانده باشد.
این مقدمهی آشنایی ما شد و در عرض دو سالی که ایشان را میشناسم، بارها و بارها زنگ زدهاند که در ارتباط با ترجمهی اشعار انگلیسی که میخواستند به فارسی بخوانند و یا بر عکس، با هم همکاری و همفکری کنیم.
در آستانهی نمایشگاه هنر آسیایی که در پنجم ژانویهی سال جاری در پکن برگزار میشد، ایشان به من زنگ زدند و گفتند با اینکه امشب فیلمبردارهای زیادی اینجا هستند، ولی دوست دارم که شما هم حتماً باشید.
وقتی به آنجا رفتم، دیدم که واقعاً از شبکههای مختلف گروههای فیلمبرداری فرستاده بودند و من بدون اینکه هیچ نقشه و برنامهای برای ساختن یک فیلم مستند و غیره داشته باشم، فقط بر اساس اینکه آنجا حضور داشتم و دوربین خودم را بدون هیچ سهپایه و تشکیلات خاصی برده بودم، شروع کردم به فیلمبرداری.
فرادی همان روز که هنوز من در پکن بودم، صبح زود، نمیدانم چه نیرویی مرا بیدار کرد که بنشین و این شعر را بنویس. شعری را سرودم که اگر خواستید، بخشی از آن را میتوانم برایتان بخوانم…
بله؛ حتماً اگر ممکن است همین الان بخوانید.
عنوان شعر "نوروز" است:
هر روز نوروز
هر روز من نوروز
هر روز که با مهر نوَت گرم میشوم
نو میشوم، نو میشوم، نو میشوم
هر روز که از خمر رخت مست میشوم
می میشوم، می میشوم، می میشوم
گر مهر تو یارم شود،
هر روز من نو میشود
نوروز، هر روزمان نوروز
و همین مایهی ساختن فیلم مستند شما با نام "می میشوم" شد؟
هنوز تصمیمی نداشتم. فقط چون در همان هتلی اقامت داشتم که خانم لی شین هم بودند، با توجه به سابقهای که از ایشان داشتم و میدانستم دوست دارند اشعار عرفانی بخوانند، فکر کردم که میتوانم این شعر را به ایشان نشان بدهم و گفتم برای اولین بار میخوانم، هرچه پیش آمد!
لی شین، هنرمند چینی
بعد از اینکه این شعر را خواندم و آن هیجان را دیدم، همچنان هنوز هیچ ایدهای نداشتم که این میتواند خمیرمایهی یک فیلم باشد. ولی ایشان هیجان بیش از حدی نشان داد. بعد از آن هم ما راه افتادیم به طرف سفارت هند و ایشان در تاکسی گفت که میخواهد شعر را برای دوست چینیاش ترجمه کند. در مرکز فرهنگی سفارت هند، استادی طبلهنواز حضور داشت که تازه از هند آمده بود. وقتی شعر را با این استاد به اشتراک گذاشت، دیدم که او هم واقعاً به وجد آمد و این پیام می شدن و اینکه اگر لذتی را میبریم، فقط مصرفکنندهی شادی نباشیم و آن را انتقال بدهیم انگیزه ساختن این فیلم شد.
از نظر من، این خمیرمایهی شعر بود و به همین دلیل هم اسم فیلم را می شدن" گذاشتم. برای اینکه فقط مصرفکننده نباشیم و این مستی و شادی و سرخوشی را به دیگران انتقال بدهیم. چون نمیتوانستیم در آنجا نوازندهی ایرانی پیدا کنیم، قرار شد برویم به سمت شانگهای، محلی که خود خانم لی شین زندگی میکنند. بقیهی ماجرا هم در فیلم است و کسانی که علاقهمند باشند، میتوانند در سایت رادیو زمانه فیلم را ببینند. به هرحال همه چیز را نباید از قبل گفت و جذابیت فیلم را از بین برد، ولی این ماجرای آشنایی من با خانم لی شین است.
علاقهی خانم لی شین به زبان فارسی از کجا پیدا شد و چطور شد که اینکار را ادامه دادند؟
ایشان در سالهای انقلاب فرهنگی چین به دنیا آمدهاند. در ۱۸ سالگی، بر اساس لیاقتهای تحصیلی که داشتند، یک بورس تحصیلی از دانشگاه استانفورد میگیرند و وقتی به امریکا میآیند، در همان سال اول ورودشان در آنجا، در جایی میشنوند که فردی اشعار عرفانی ایرانی را به زبان انگلیسی میخواند. خیلی تحت تأثیر قرار میگیرد و میگوید که چقدر زیباست. به او میگویند اگر همین به زبان پارسی و با زبان اصلی خودش خوانده شود، خواهید دید که زیباییاش چندبرابر میشود. این ماجرا مقدمهای میشود بر اینکه ایشان فکر کند اگر شعری به این زیبایی، به زبان اصلی خودش میتواند خیلی زیباتر باشد، من باید این زبان را یاد بگیرم.
این علاقهی ابتدایی برای اینکه بیشتر راجع به زبان فارسی بداند، شاید مقدمهای بوده که بعدتر با همسر ایرانیاش فرزام آشنا میشود. چون قبل از ازدواج این علاقه بوده و شروع میکند به کتاب خواندن و فرزام بیشتر کمک میکند که در این مسیر منابع بهتری داشته باشد. ولی همه چیز عملاً از خود او شروع میشود و یک شعر عرفانی تحت تأثیرش قرار میدهد.
کار بعدی خانم لی شین سفرهای اوست برای خواندن، با نام "سفر هارمونی" که در ماه مارس انجام میگیرد. آیا در این سفر آهنگهایی به زبان فارسی هم میخواند؟
یک شعر و رویارویی دو فرهنگ آشنا
خانم لی شین به شدت مصر است که از این به بعد هرجا برنامهای داشته باشد، نخستین پارهی کنسرتش شعر من باشد (البته از روی لطفی که دارند) بهخصوص که قرار است در آستانهی نوروز ایرانی، این تور شروع شود، در نتیجه شعر نوروز هم میتواند با مسما باشد و مناسبت خوبی داشته باشد. شعرهای دیگری هم از زبان فارسی، در کنار شعرهای انگلیسی و چینی در برنامهی ایشان هست.
پرسش پایانیام به این سخن شما برمیگردد که در جایی گفتهاید: «اگر حافظ چینی بود!» اگر حافظ چینی بود، چه اتفاقی میافتد؟
"اگر حافظ چینی بود" عنوان فیلم کوتاه دیگری است که من دو سال پیش ساختهام. آقای مهدی جامی و گروهشان فراخوانی داده بودند که دوستان ایرانی در هر کجای دنیا که هستند، یک روز از زندگیشان را فیلم کنند. پروژهای بود که آدمهایی که فیلمساز و فیلمبردار هم نیستند، میتوانستند روایتهایشان از یک روز خاص زندگیشان را گزارش کنند.
"اگر حافظ چینی" بود، عنوانی بود که من برای این بخش گذاشتم. برای اینکه در آن روز نشان دادم که روزهای من چطور میگذرد، محل کار و تدریسم را نشان دادم و همینطور کارهای روزمرهای که به عنوان یک همسر و یک پدر میبایست انجام دهم. از جمله کارهای دیگری که آن موقع باید میکردم و همچنان هم باید ادامه بدهم، یادگیری زبان چینی است. شما شعری از حافظ را میخوانید که میگوید:
دلدار که گفتا به توام دلنگران است
گو میرسم اکنون به سلامت، نگران باش!
لی شین میخواند
میبینید که در بیت اول نگران یک معنی میدهد و در بیت دوم معنی دیگری. زبان چینی بسیار بسیار فراتر از اینگونه مثالها دارد. یعنی سه کلمهی کوچک یکجور نوشته میشود، ولی معناهای مختلفی دارد. یا خیلی مواقع تلفظها یکی است، معانی فرق میکند. مثل خوار (به معنای خوار و خفیف کردن) و خار (خار گل). زبان چینی از این مثالها فراوان دارد.
من در آنجا اشاره کرده بودم که حافظی که اینقدر زیبا به زبان پارسی این همه زیبایی خلق کرده، اگر چینی میبود چهها میکرد؟! قطعاً دیواناش بعد دیگری پیدا میکرد.
چون من خودم وقتی فرزند اولم به دنیا آمد، هر شب، موقعی که شیر مادر را میخورد که بخوابد، شعر فارسی را برایش زمزمه میکردم و میخواندم. بعضی از شبها که بیرون بودم و داشتم فیلمبرداری میکردم، همسرم زنگ میزد و میگفت که کیهان نمیخوابد! با اینکه هنوز حتی نمیتوانست کلمات معمولی را تلفظ کند، ولی گریه میکرد و میگفت: حافظ. چرا؟! برای اینکه شیرش بود، ولی شعرش نبود.
تمام کارهایی که من کردهام، به شکلی ستایش از زبان، زیبایی زبان و شعر و… است، این حرف من که «اگر حافظ چینی بود»، نوعی ستایش از زبان دیگری است که قابلیت بسیار زیادی برای شعر شدن دارد.
ویدئو: مستند "می میشوم"، ساخته حسین خندان
نظرها
تینا
آیا راهی برای تهیه ویاحتی تماشای این فیلم میدونید؟ممنون میشم اگه کمک کنید