ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

● دیدگاه

چرا باید بیاموزیم و چرا نباید فراموش کنیم؟

به یاد زندانیان سیاسی اراک، اعدام شده در دهه ۱۳۶۰

مرتضی گازرانی – برای آموختن، برای دقت بر آنچه می‌گذرد و به یاد زندانیان سیاسی اراک، اعدام شده در دهه ۱۳۶۰. این مقاله به اسم مرتضی گازرانی منتشر می‌شود. می‌شناسد مرتضی را؟ می‌شناسید جواد سجادی را؟ علی‌رضا محمدی کمیجانی را؟

برای آموختن، برای دقت بر آنچه می‌گذرد و به یاد زندانیان سیاسی اراک، اعدام شده در دهه ۱۳۶۰. این مقاله به اسم مرتضی گازرانی منتشر می‌شود. می‌شناسید مرتضی را؟ می‌شناسید جواد سجادی را؟ علی‌رضا محمدی کمیجانی را؟ ...

گور بی‌نام و نشان یکی از زندانیان سیاسی اعدام شده در اراک
اراک، مودر − می‌دانید در اینجا چه کسی دفن شده است؟ می‌دانید چه آرمانی داشت؟ می‌دانید برای چه او را کشتند؟

وضعیت امروزِ جامعه‌ی ما نگران کننده است. اما نه از آن منظر که نظام اسلامی می‌گوید، از آن روی که ما مدام در حال نیاموختن و فراموش کردن هستیم و این وضعیت آنقدر تلخ است که انگار یک نفر مدام باید در کوچه پس‌کوچه‌های شهر قدم بزند و خواب را از چشمان ما بگیرد و فریاد بزند که بیاموزید و فراموش نکنید.

این وظیفه تا حد زیادی بر عهده‌ی نویسندگان، محققان و رسانه‌هاست. آن‌ها، هم باید یاد بدهند و هم باید آموخته را بارها و بارها به پیش چشمان مردم بکشانند. باید با یادآوری و کنکاش تجربه‌های تلخ مدام مردم را آزار بدهند که مبادا دوباره از روی فراموشی و ناآگاهی تکرار کنند آن‌چه را که تکرار شده و ما را به این روز کشانده است. اما این میان خود مردم هم مقصرند. اگر دست کم تاریخ مشروطه تا کنون را جدی نگیریم، اگر حوادث خُرد پیش رو را جدی نگیریم و به دلیل شرایط نابه‌سامان جامعه زیر سبیلی رد کنیم، همه گرفتار تمام تلخی‌هایی خواهیم شد که جدی نگرفته‌ایم. ایران بعد از انقلاب ۵۷ یک «ماه عسل»[1] چند ماهه نیز نداشت.

چند نویسنده و محقق درباره‌ی آگاهی اجتماعی و هشدارهای اجتماعی صحبت کرده‌اند؟ صحبت از فرصت طلبان نیست که یا دنبال حفظ شرایط موجود هستند و یا قصد دارند در لحظات آخر با گروهی قدرتمند همراه ‌شوند تا سهمی از قدرت داشته باشند. صحبت از چهره‌های آکادمیکی است که اگر چه شاید از این گروه پیشین نباشند اما اصلا نظری در راستای آگاهی اجتماعی نمی‌دهند. مثلا در زمان «شادیِ برجام» چند نفر نوشتند و گفتند که «دانش به اصطلاح هسته‌ای هیچ سودی به حال مردم ایران نداشت... و دانشگاه در ایران در مقابل برجام سرافکنده است» و خط خود را از «خوشحالانِ فراموش‌کار» جدا کردند؟ آن ۱۲۲ نفر از فعالان مدنی، در ایران و خارج از ایران، که در برجام فریاد شادی سر دادند باید بارها مورد پرسش قرار بگیرند. هنوز وقت آن نرسیده که مردم از بسیاری از روشنفکران بپرسند و از آن‌ها بخواهند موضع آن‌ها چیست؟ چرا سکوت کرده‌اند؟ منتظر چه اتفاقی هستند؟ اگر روشنفکران در شرایط حساس جامعه موضع گیری نکنند و ننویسند و پشت سرِ مردم حرکت بکنند که شاید محبوبیت خود را از دست بدهند پس دیگر چه سود؟

نمی‌شود فقط با خوش‌بینی به آینده‌ی جامعه‌ی ایران نگاه کرد، نمی‌شود نقش دین در جامعه‌ی امروز ایران را کوچک شمرد، نمی‌شود خطر معیشت طلبان و لومپن بورژواها را جدی نگرفت.

کسانی بودند در دی‌ماه ۹۶ که مردم را ملامت می‌کردند. بخشی از آن‌ها بازاریان و کاسبانی بودند که به هر حال در آن شرایط به دلیل حضور اعتراضیِ مردم در خیابان‌ها، کسب خود را در خطر می‌دیدند و مردم را مانع کسب! اما بخش وسیع‌تری از آن‌ها در این روزها از معترضین هستند چون آن‌ها هم دیگر روزگار خوشی ندارند. آری، مخالف با مخالف برابر نیست.

اگر بدانیم، دیگر فقط دنبال خلاصی نیستیم. اگر فراموش نکنیم می‌شود جلوی تکرار کشتار دهه شصت را بگیریم. اگر فقط دنبال رهایی باشیم، فقط ما می‌مانیم و تسویه حساب و بعد... مشخص نیست. اگر ندانیم از کجا به کجا رسیده‌ایم، اگر مسیر کم فراز و پر نشیب تاریخ معاصر را بررسی نکنیم باز قصه همان است.

اصلا عجیب نیست اگر سپاه نیرو اضافه می‌کند، اگر سرکوب می‌کند. اگر هدف فقط فرار از موقعیت بدتر برای رسیدن به یک موقعیت بد باشد که هیچ. اما اگر هدف ساختن باشد این دوران بحران می‌گذرد. مگر ساواک در دهه‌ی پنجاه نیرو اضافه نکرد؟ مگر اعضای خود را برای آموزش به اسراییل و آمریکا نفرستاد؟ مگر کمیته‌ی مشترک ضد خرابکاری را راه نینداخت؟ مگر در همان زمان هم اسم «کمیته» لرزه به اندام نمی‌انداخت همچنان که در دهه‌ی شصت. ترس از تکرار تجربه‌های تلخ بیشتر از ترس از سرکوب است.

در یک سیستم شفاف تهدید به افشاگری محبوبیت نمی‌آورد. در یک رفتار اجتماعیِ «مدامْ پرسشگر» کتمان حقایق و سکوت، بی‌آبروی می‌آورد نه فراموشی. چرا مخالفان حکومت حاضر به اقرار اشتباهات گذشته نیستند؟ اگر به اصطلاح، اصلاح طلبانِ طرفدارِ اصل نظام سکوت می‌کنند، کتمان می‌کنند و یا از بخشی از نظام انتقاد می‌کنند که اگر هم نکنند اتفاقی نمی‌افتد، جای تعجب ندارد.

مگر بخشی عظیمی از جامعه از این سخنان خمینی حمایت نکرد که «قیام بر ضد حکومت الهی، قیام بر ضد خدا است» حال مقایسه کنید با شعارهای بخشی از مردم در آرامگاه کوروش: «ما آریایی هستیم، عرب نمی‌پرستیم» و «همش می‌گن دست خداست، هر چی بلاست از عرب‌هاست.»

باید پرسید، باید تحلیل کرد، نباید پاسخ به بسیاری از پرسش‌ها را به آینده‌ی نامعلومِ بعد از سقوط موکول کرد.

این نکته جالب است که «بسیاری از رؤسای زندان‌های دوران انقلاب خود از زندانیان سیاسی دوران شاه بوده‌اند، اسدالله لاجوردی (قصاب اوین) یکی از آن‌ها بود.»[2]

چه تعداد از جوان‌های دهه‌ی شصت از کشتار آن روزها می‌دانند؟ این ندانستن، متوجه چه کسانی است؟ چه میزان حتی از دلایل اعتراضات دهه هفتاد با خبرند؟ این نیاموختن، این فراموشی برای آینده ایران خطرناک است.

اگر در شهرِ نه چندان بزرگی مثل اراک بسیاری از فاصله‌ی نیم ساعتی خود بی‌خبرند، خود ما هم مقصریم.

می‌دانید "مودر" کجاست؟

اگر از آرامستان اراک (واقع در شمال غربی شهر)، پشتِ پمپ گاز، یک راه خاکی را به مدت چند دقیقه رانندگی کنیم به منطقه‌ای می‌رسیم به نام «مودر mō-dar» که هم اکنون آن‌جا سدی ساخته‌اند. اما نرسیده به سد، در سمت چپ بر دامنه‌ی کوه حدود ۳۲ نفر از قربانیان دهه‌ی شصت دفن شده‌اند.

متأسفانه قبر بسیاری از اعدام‌شده‌ها محو شده است، چون نه سنگ قبری دارند و نه نشانه‌ای. فقط روی برخی از قبرها را سیمان کرده‌اند. فقط اگر با دقت نگاه کنیم برآمدگی‌هایی می‌بینیم که نشان می‌دهد کسانی در آن‌جا خفته‌اند.

روزانه بسیاری برای کوه‌نوردی از کنار این جنایت می‌گذرند بدون این‌که اصلا بدانند در مرداد ۶۷ چنین اتفاق وحشتناکی در این منطقه رخ داده است. فقط روزهای دوشنبه مادری پیر بر مزار پسرش می‌آید، ساعتی می‌نشیند و لنگان لنگان از جاده‌ی خاکی باز می‌گردد.

اگر تمام این اتفاق‌ها را جدی نگریم، اگر به سادگی فراموش کنیم، آن‌گاه که جاده را تا نزدیک سد بسازند شاید دیگر همان قبرهای سیمانی هم نباشد تا به خیلی از نسل‌های جوان یادآوری کنیم مرداد ۶۷ همچون بسیاری از برهه‌های دیگرِ تاریخ، ایران قتلگاه بود.

تصاویری که در زیر می‌بینید مرداد ۱۳۹۷ گرفته شده است:

پانویس‌ها

[1]  این نام گذاری از آنِ کلارنس برینتون است، و دوران سراسر شادی و امید بعد از انقلاب است. تاریخ دان آمریکایی ۱۳۹۸ تا ۱۹۶۸.

[2]  یرواند ، آبراهامیان. ۲۰۰۳، اعترافات شکنجه شدگان، ترجمه رضا شریفها. (ص۲۱۸ ). ۱۳۸۲، سوئد: نشر باران.

در همین زمینه

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.