جیمز جویس و حد توانایی یک نویسنده
<p>حسین نوش‌آذر- یکی از منتقدان در یکی از برنامه‌های تلویزیونی در آلمان به کنایه گفت جیمز جویس مثل آشپزی‌ست که دست‌پختش خوردن ندارد، اما همه آشپزان جهان از روی دست او غذاهاشان را می‌پزند. همچنین می‌گویند بعد از خدا از نظر توانایی در آفرینش، شکسپیر و پس از او جیمز جویس قرار دارد.</p> <!--break--> <p><a href="http://www.zamahang.com/podcast/2010/20120305_james_joyce_nushazar.mp3"><img align="middle" alt="" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/musicicon_14.jpg" /></a></p> <p>اگر چنین قضاوت‌هایی از روی شوق‌زدگی یا برای بازارگرمی انجام شده باشد، اما تردیدی نیست که جویس یکی از مهم‌ترین نویسندگان انگلیسی‌زبان در دوران مدرن است. اگر در دوران ما او را گاهی حتی به طور اغراق‌آمیزی ستایش می‌کنند، معاصرانش او را به خاطر پیچیدگی آثارش بسیار نکوهش می‌کردند. درین مدت چیز زیادی تغییر نکرده، فقط اگر تا پیش از این آثار جویس را حلقه‌ای از نخبگان درک می‌کردند، اکنون در تقریباً هر اثر ادبی قابل تأملی تأثیری از جویس پیدا می‌شود و از این طریق او به طرز شگفت‌انگیزی عمومیت پیدا کرده است. ممکن است از خواندن رمان‌های جویس هر کسی لذت نبرد، اما اکنون می‌دانیم که او یکی از تأثیرگذارترین نویسندگان قرن بیستم است. <br /> </p> <p>در مجموعه برنامه‌های ادبیات غرب در ۱۰ دقیقه که با هومر آغاز شد و با فیلیپ راث به پایان می‌رسد، امروز به جیمز جویس، نخبه‌ترین نویسنده قرن بیستم و تکامل‌دهنده جریان سیال ذهن می‌پردازیم.</p> <p> </p> <p>یکی از مهم‌ترین و عمده‌ترین مضامین آثار جویس که از زندگی او برآمده، نیاز به گریختن از تنگناست. اگر از آپارتمان جیمز جویس در دوبلین که اکنون موزه اوست دیدار کنید، تنگنای محیط زندگی جویس را کاملاً احساس می‌کنید و ممکن است از خود بپرسید چنین انسان ظریف، جاه‌طلب، پیچیده و کمال‌طلبی چگونه توانسته این تنگنا را تحمل کند. نکته بعدی جهان‌وطنی اوست. جویس در یک خانواده پرجمعیت و بی‌اندازه متعصب کاتولیک متولد شد. او ۱۲ خواهر و برادر داشت، خانواده‌اش شدیداً دست‌تنگ بود و چون نمی‌توانستند اجاره ماهانه را به موقع بپردازند، بارها از خانه‌ای به خانه‌ای دیگر اسباب‌کشی می‌کردند.</p> <blockquote> <p> <img align="middle" alt="" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/jajonush02.jpg" /></p> </blockquote> <p>جویس قرار بود کشیش شود. اما لامذهب از کار درآمد و تصمیم گرفت نویسنده شود. در سال ۱۹۰۴ دست نامزدش را گرفت و از دوبلین به "تریست" کوچید. در آن زمان در این شهر نویسندگان ایرلندی که مانند جویس از تنگنای دوبلین به تنگ آمده بودند زندگی می‌کردند. <br /> </p> <p>جویس یک نویسنده جهان‌وطن است و با این حال آثارش یکسر از دوبلینی‌ها و شیوه زندگی آن‌ها نشان دارد. جویس از دوبلینی‌ها، ملی‌گرایی در ایرلند و از مذهب کاتولیک به شدت انتقاد می‌کند و در همان حال تلاش می‌کند روح و زبان و آداب ایرلندی‌ها را با ادبیات کلاسیک در غرب و با روح اروپایی درآمیزد.</p> <p>مجموعه داستان‌های کوتاه "دوبلینی‌ها" که نخستین بار در سال ۱۹۱۴ منتشر شد، در دوبلین اتفاق می‌افتد. داستان "مردگان" از این مجموعه از شاهکارهای داستان کوتاه در ادبیات انگلیسی‌زبان به‌شمار می‌آید. جویس در این مجموعه در کمال ایجاز پرتره‌ای از شخصیت‌ها و کنش روحی و روانی آن‌ها به دست می‌دهد و موقعیت‌های تراژیک زندگی‌شان را عیان می‌کند. من ترجمه صالح حسینی از این مجموعه را دیده و خوانده و پسندیده‌ام. دیگران هم آن را ترجمه کرده‌اند. از مهم‌ترین ویژگی‌های این کتاب که بعدها در آثار دیگر جویس از جمله در "اولیسس" به تکامل می‌رسد، جزئی‌نگری نویسنده است.<br /> </p> <p>"اولیسس" که نخستین فصل آن در سال ۱۹۱۸ منتشر شد، شاهکار مناقشه‌آمیز جیمز جویس است. نمی‌دانم در این کتاب چه چیزی وجود دارد که اندیشه مذهب‌زده و قشری آن را برنمی‌تابد. بی‌جهت نیست که ترجمه منوچهر بدیعی از این اثر درخشان سال‌های دراز است که در ایران مجوز انتشار نگرفته.<br /> </p> <p>ناشران آمریکایی و بریتانیایی هم در آن سال‌ها از انتشار این کتاب به خاطر استفاده جویس از زبان کوچه در برخی از فصل‌های اثر و همچنین وصف بی‌پرده تن‌خواهی و هم‌آغوشی شخصیت‌ها خودداری کردند. استفاده از کلمات غیر ادبی اما صریح و بی‌تعارف هم دستاورد دیگر جیمز جویس برای ادبیات داستانی جهان است. در ایران هرمز شهدادی در "شب هول"، زکریا هاشمی در "طوطی"، بهمن شعله‌ور در "سفر شب و ظهور حضرت" و همچنین اکبر سردوزامی در گستره آثارش با همان صراحت و بی‌پروایی جویس در اولیسس از کلمات استفاده کرده‌اند.<br /> </p> <blockquote> <p> <img align="middle" alt="" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/jajonush03.jpg" /></p> </blockquote> <p>اولیسس فقط در یک روز اتفاق می‌افتد: ۱۶ جون ۱۹۰۴. جویس این روز را کاملاً آگاهانه انتخاب کرده. او در آن روز با نورا آشنا شد و بعدها هم با او ازدواج کرد. برخی از نامه‌های جویس به نورا از کثیف‌ترین نمونه‌های ادبیات پورنوگرافی در جهان است. در هر حال این روز را دوبلینی‌ها "روز بلوم" نامیده‌اند و در آن روز خط سیر لئوپولد بلوم، ضد قهرمان رمان جویس در دوبلین را به یاد او و نویسنده‌اش طی می‌کنند.<br /> </p> <p>"اولیسس" سه شخصیت اصلی دارد: لئوپولد بلوم که فروشنده است، همسر او مولی، و معلمی به نام استفان ددالوس. حادثه چندانی هم قرار نیست اتفاق بیفتد: نویسنده به سادگی رفت و آمد این سه تن در دوبلین را نشان می‌دهد و افکاری را که در راه به سر آن‌ها می‌افتد با صدای بلند بیان می‌کند. <br /> </p> <p>جویس در "اولیسس" نمی‌خواهد داستانی تعریف کند. او قصد دارد در این کتاب زادگاهش دوبلین و زندگی در این شهر را بازآفریند. او برای این‌کار نه تنها از همه دستاوردهای ادبیات کلاسیک در غرب بهره می‌گیرد، بلکه با توانایی شگفت‌انگیزی به خواننده‌اش این امکان را می‌دهد که مانند شخصیت‌های داستان، زندگی در دوبلین و این شهر را حس کند.</p> <p> </p> <p>در ادبیات ایران هوشنگ گلشیری در رمان "جن‌نامه" هم تلاش کرده است بخش سنتی اصفهان را بازآفرینی کند. زکریا هاشمی در رمان "طوطی" زندگی در شهرنو تهران را به همین شکل و با استادی نشان می‌دهد و پای خواننده‌اش را به نجیب‌خانه‌ها و جنده‌خانه‌ها می‌کشاند و او را سر سفره فواحش می‌نشاند.</p> <p> </p> <p>می‌گویند "اولیسس" در جهت مقابل "اودیسه"، اثر جاودانه هومر قرار دارد. جویس هفت سال روی این رمان کار کرد و سرانجام آن را در سال ۱۹۲۱ به پایان رساند و به این ترتیب نخستین نمونه "ماکسیمالیزم" در ادبیات داستانی قرن بیستم را از خود به یادگار گذاشت.<br /> </p> <p>"رستاخیز فینیگان" یا "بیداری فینیگان‌ها" رمان عظیم دیگری از جیمز جویس است که در سال‌های کهنسالی نوشته. این رمان از "اولیسس" هم پیچیده‌تر است و از لایه‌های گوناگون تشکیل شده. جویس در این کتاب قصد دارد تاریخ ایرلند را در متن تاریخ تمدن بازآفرینی کند و از زبان هم ساحت‌شکنی می‌کند و به نوآوری‌هایی دست پیدا می‌کند. در این اثر زبان و فرهنگ‌های گوناگون چنان در هم‌تنیده شده‌اند که عده‌ای از منتقدان اعتقاد دارند، نخستین نمونه از هیاهوی اینترنت و درهم‌تنیدگی زندگی انسان‌ها در یک شبکه را می‌توان در این اثر بازجست.<br /> </p> <p>در سال ۱۹۴۰ که آلمان‌ها می‌خواستند پاریس را اشغال کنند، جیمز جویس از پاریس به زوریخ گریخت و سال بعدش در اثر پارگی روده در این شهر درگذشت.</p> <p> </p> <p>در همین زمینه:<br /> <a href="#http://radiozamaneh.com/taxonomy/term/3511">::مجموعه ادبیات غرب در ۱۰ دقیقه از حسین نوش‌آذر در رادیو زمانه::</a><br /> </p>
حسین نوشآذر- یکی از منتقدان در یکی از برنامههای تلویزیونی در آلمان به کنایه گفت جیمز جویس مثل آشپزیست که دستپختش خوردن ندارد، اما همه آشپزان جهان از روی دست او غذاهاشان را میپزند. همچنین میگویند بعد از خدا از نظر توانایی در آفرینش، شکسپیر و پس از او جیمز جویس قرار دارد.
اگر چنین قضاوتهایی از روی شوقزدگی یا برای بازارگرمی انجام شده باشد، اما تردیدی نیست که جویس یکی از مهمترین نویسندگان انگلیسیزبان در دوران مدرن است. اگر در دوران ما او را گاهی حتی به طور اغراقآمیزی ستایش میکنند، معاصرانش او را به خاطر پیچیدگی آثارش بسیار نکوهش میکردند. درین مدت چیز زیادی تغییر نکرده، فقط اگر تا پیش از این آثار جویس را حلقهای از نخبگان درک میکردند، اکنون در تقریباً هر اثر ادبی قابل تأملی تأثیری از جویس پیدا میشود و از این طریق او به طرز شگفتانگیزی عمومیت پیدا کرده است. ممکن است از خواندن رمانهای جویس هر کسی لذت نبرد، اما اکنون میدانیم که او یکی از تأثیرگذارترین نویسندگان قرن بیستم است.
در مجموعه برنامههای ادبیات غرب در ۱۰ دقیقه که با هومر آغاز شد و با فیلیپ راث به پایان میرسد، امروز به جیمز جویس، نخبهترین نویسنده قرن بیستم و تکاملدهنده جریان سیال ذهن میپردازیم.
یکی از مهمترین و عمدهترین مضامین آثار جویس که از زندگی او برآمده، نیاز به گریختن از تنگناست. اگر از آپارتمان جیمز جویس در دوبلین که اکنون موزه اوست دیدار کنید، تنگنای محیط زندگی جویس را کاملاً احساس میکنید و ممکن است از خود بپرسید چنین انسان ظریف، جاهطلب، پیچیده و کمالطلبی چگونه توانسته این تنگنا را تحمل کند. نکته بعدی جهانوطنی اوست. جویس در یک خانواده پرجمعیت و بیاندازه متعصب کاتولیک متولد شد. او ۱۲ خواهر و برادر داشت، خانوادهاش شدیداً دستتنگ بود و چون نمیتوانستند اجاره ماهانه را به موقع بپردازند، بارها از خانهای به خانهای دیگر اسبابکشی میکردند.
جویس قرار بود کشیش شود. اما لامذهب از کار درآمد و تصمیم گرفت نویسنده شود. در سال ۱۹۰۴ دست نامزدش را گرفت و از دوبلین به "تریست" کوچید. در آن زمان در این شهر نویسندگان ایرلندی که مانند جویس از تنگنای دوبلین به تنگ آمده بودند زندگی میکردند.
جویس یک نویسنده جهانوطن است و با این حال آثارش یکسر از دوبلینیها و شیوه زندگی آنها نشان دارد. جویس از دوبلینیها، ملیگرایی در ایرلند و از مذهب کاتولیک به شدت انتقاد میکند و در همان حال تلاش میکند روح و زبان و آداب ایرلندیها را با ادبیات کلاسیک در غرب و با روح اروپایی درآمیزد.
مجموعه داستانهای کوتاه "دوبلینیها" که نخستین بار در سال ۱۹۱۴ منتشر شد، در دوبلین اتفاق میافتد. داستان "مردگان" از این مجموعه از شاهکارهای داستان کوتاه در ادبیات انگلیسیزبان بهشمار میآید. جویس در این مجموعه در کمال ایجاز پرترهای از شخصیتها و کنش روحی و روانی آنها به دست میدهد و موقعیتهای تراژیک زندگیشان را عیان میکند. من ترجمه صالح حسینی از این مجموعه را دیده و خوانده و پسندیدهام. دیگران هم آن را ترجمه کردهاند. از مهمترین ویژگیهای این کتاب که بعدها در آثار دیگر جویس از جمله در "اولیسس" به تکامل میرسد، جزئینگری نویسنده است.
"اولیسس" که نخستین فصل آن در سال ۱۹۱۸ منتشر شد، شاهکار مناقشهآمیز جیمز جویس است. نمیدانم در این کتاب چه چیزی وجود دارد که اندیشه مذهبزده و قشری آن را برنمیتابد. بیجهت نیست که ترجمه منوچهر بدیعی از این اثر درخشان سالهای دراز است که در ایران مجوز انتشار نگرفته.
ناشران آمریکایی و بریتانیایی هم در آن سالها از انتشار این کتاب به خاطر استفاده جویس از زبان کوچه در برخی از فصلهای اثر و همچنین وصف بیپرده تنخواهی و همآغوشی شخصیتها خودداری کردند. استفاده از کلمات غیر ادبی اما صریح و بیتعارف هم دستاورد دیگر جیمز جویس برای ادبیات داستانی جهان است. در ایران هرمز شهدادی در "شب هول"، زکریا هاشمی در "طوطی"، بهمن شعلهور در "سفر شب و ظهور حضرت" و همچنین اکبر سردوزامی در گستره آثارش با همان صراحت و بیپروایی جویس در اولیسس از کلمات استفاده کردهاند.
اولیسس فقط در یک روز اتفاق میافتد: ۱۶ جون ۱۹۰۴. جویس این روز را کاملاً آگاهانه انتخاب کرده. او در آن روز با نورا آشنا شد و بعدها هم با او ازدواج کرد. برخی از نامههای جویس به نورا از کثیفترین نمونههای ادبیات پورنوگرافی در جهان است. در هر حال این روز را دوبلینیها "روز بلوم" نامیدهاند و در آن روز خط سیر لئوپولد بلوم، ضد قهرمان رمان جویس در دوبلین را به یاد او و نویسندهاش طی میکنند.
"اولیسس" سه شخصیت اصلی دارد: لئوپولد بلوم که فروشنده است، همسر او مولی، و معلمی به نام استفان ددالوس. حادثه چندانی هم قرار نیست اتفاق بیفتد: نویسنده به سادگی رفت و آمد این سه تن در دوبلین را نشان میدهد و افکاری را که در راه به سر آنها میافتد با صدای بلند بیان میکند.
جویس در "اولیسس" نمیخواهد داستانی تعریف کند. او قصد دارد در این کتاب زادگاهش دوبلین و زندگی در این شهر را بازآفریند. او برای اینکار نه تنها از همه دستاوردهای ادبیات کلاسیک در غرب بهره میگیرد، بلکه با توانایی شگفتانگیزی به خوانندهاش این امکان را میدهد که مانند شخصیتهای داستان، زندگی در دوبلین و این شهر را حس کند.
در ادبیات ایران هوشنگ گلشیری در رمان "جننامه" هم تلاش کرده است بخش سنتی اصفهان را بازآفرینی کند. زکریا هاشمی در رمان "طوطی" زندگی در شهرنو تهران را به همین شکل و با استادی نشان میدهد و پای خوانندهاش را به نجیبخانهها و جندهخانهها میکشاند و او را سر سفره فواحش مینشاند.
میگویند "اولیسس" در جهت مقابل "اودیسه"، اثر جاودانه هومر قرار دارد. جویس هفت سال روی این رمان کار کرد و سرانجام آن را در سال ۱۹۲۱ به پایان رساند و به این ترتیب نخستین نمونه "ماکسیمالیزم" در ادبیات داستانی قرن بیستم را از خود به یادگار گذاشت.
"رستاخیز فینیگان" یا "بیداری فینیگانها" رمان عظیم دیگری از جیمز جویس است که در سالهای کهنسالی نوشته. این رمان از "اولیسس" هم پیچیدهتر است و از لایههای گوناگون تشکیل شده. جویس در این کتاب قصد دارد تاریخ ایرلند را در متن تاریخ تمدن بازآفرینی کند و از زبان هم ساحتشکنی میکند و به نوآوریهایی دست پیدا میکند. در این اثر زبان و فرهنگهای گوناگون چنان در همتنیده شدهاند که عدهای از منتقدان اعتقاد دارند، نخستین نمونه از هیاهوی اینترنت و درهمتنیدگی زندگی انسانها در یک شبکه را میتوان در این اثر بازجست.
در سال ۱۹۴۰ که آلمانها میخواستند پاریس را اشغال کنند، جیمز جویس از پاریس به زوریخ گریخت و سال بعدش در اثر پارگی روده در این شهر درگذشت.
نظرها
نادر هوشمند خوی
<p>با سلام به آقای نوش‌آذر! ذکر چند نکته: ۱) ای‌کاش بهتر به این نکته اشاره میشد که چرا تاثیر جویس بر نویسندگان بعد از او تا این اندازه زیاد بود. از جمله این که در " اولیس" جویس حدود ۱۸ سبک نوشتاری را به کار می‌گیرد تا یک روز از زندگی‌ مردمان زادگاه خویش را شرح دهد: از شیوهٔ روزنامه نگاری متداول گرفته تا قطعاتی که در آن وی می‌کوشد تکامل نوشتار انگلیسی را شرح دهد (مثلا مباحث استفان ددالوس در کتابخانهٔ دوبلین و سخنرانی‌ او دربارهٔ این که روح پدر " هملت " در واقع کسی‌ نیست جز خود شکسپیر، و هملت نیز کسی‌ نیست جز فرزندی که شکسپیر از دست داده بود ). ۲) نکتهٔ بعدی این که بر خلاف آن چه بسیاری فکر میکنند _ شاید بیشتر به این علت که ترجمه‌ای از این کتاب به فارسی چاپ نشده _ تکنیک اصلی‌ در اولیس نه جریان سیال ذهن، بلکه شیوهٔ همزمان سازی رخدادها (Synchronisation) است: تمام شخصیت‌ها و تمام اتفاقات کتاب به شیوهٔ شگرفی با هم در پیوند هستند و حذف یکی‌ از آنها میتواند تمام این بنای با شکوه را ویران سازد. حتا رویاهای ددالوس و بلوم هم از این قضیه مستثنی نیستند. اصلا باید گفت که فلسفهٔ وجودی این کتاب، فلسفهٔ بدبینانه و (شاید به نوعی منفعلانهٔ) اولیس، چیزی جز این نیست: تکرار بی‌ وقفهٔ هر آن چه بوده، هست و خواهد بود و این که ارادهٔ آدمی‌ را توان مقابله با این تقدیر نیست. جویس این فلسفه تکرار را از جوردانو برونو و جامباتیستا ویکو آموخت و آنرا با بدبینی شوپنهاور در هم آمیخت. حتا فلسفهٔ هندو مبتنی‌ بر تناسخ هم در جویس بی‌ تاثیر نبود (در اوایل کتاب، بلوم در حالیکه صبحانهٔ همسرش را آماده می‌کند برای او از تناسخ میگوید و حتا میکوشد آنرا در فلسفه یونان باستان هم باز یابد). خلاصه: بی‌ جهت نیست که بکت دربارهٔ جویس گفته بود: " برای او بین افتادن یک برگ از درخت و سقوط یک بمب از آسمان تفاوتی‌ وجود ندارد". ۳) اما نکتهٔ مهم دربارهٔ شیوهٔ همزمان سازی رخدادها این است که نقش ستون این کتاب را ایفا می‌کند و بدون آن، از جریان سیال ذهن و شیوهٔ تک گویی درونی چیزی باقی‌ نمیماند جز مشتی هذیان بی‌ سر و ته، بی‌ هیچ انجام و آغازی. شاید به همین علت است که شیوهٔ نگارش جویسی هیچ نمونهٔ درخشانی در فارسی ندارد: بیشتر نویسندگان ایرانی‌، به خیال این که جریان سیال ذهن دست آنها را برای نوشتن هر چیزی که به ذهن می‌رسد باز میگذارد، از خلق ساختارهای مستحکم ادبی‌ باز مانده اند. برای نمونه " سفر شب " (بهمن شعله ور) که آشکارا تحت تاثیر اولیس است اما شتاب زدگی و عدم وجود ساختارهای محکم، آن را بیشتر به تقلید نامه‌ای از جویس و فاکنر بدل کرده است. در نهایت باید گفت که، از این منظر، به نظر من تاثیر " خشم و هیاهو " بر رمان فارسی بیشتر مخرب بوده تا سازنده و افسوس که نویسندگان ایرانی‌ فاکنر را بیشتر از جویس میشناسند ( در حالی‌ که فاکنر در مقابل جویس چیزی بیشتر از یک نویسندهٔ متوسط نیست). به هر حال این نظر شخصی‌ من است. ممنون از شما بابت برنامهٔ ادبیات غرب در ده دقیقه. نادر هوشمند خوی پاریس</p>