ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

● دیدگاه

روحانیونْ این مقلدانِ کُندذهن! -نمونه موضوع اعدام

محمود صباحی- من وقتی سخنانِ رهبر کاتولیک‌هایِ جهان در مخالفت با اعدام را شنیدم چندان هم خوشحال نشدم بل با خود گفتم: آیا این سخن‌ها را قرن‌ها پیش‌تر اندیش‌ورزان نگفته بودند؟ ــــ آیا این همان سندی نیست که ثابت می‌کند روحانیون عامل پس‌افتادگی مردمان جهان‌اند؟

من وقتی سخنانِ رهبر کاتولیک‌هایِ جهان در مخالفت با اعدام را شنیدم چندان هم خوشحال نشدم بل با خود گفتم: آیا این سخن‌ها را قرن‌ها پیش‌تر اندیش‌ورزان نگفته بودند؟ ــــ آیا این همان سندی نیست که ثابت می‌کند روحانیون عامل پس‌افتادگی مردمان جهان‌اند؟ ــــ آیا این شرم‌آور نیست که روحانیت باید آخرین نهادی باشد که این موضوع را درک می‌کند؟ ــــ آیا همین اتفاق در سال‌های آینده در ایران هم نخواهد افتاد و آیا این همان تجربه‌ای نیست که هرچه زودتر باید از آن بهره گرفت پیش از آن که خیلی دیر شود و جان انسان‌های بیش‌تری از دست برود؟ ــــ آیا شایسته, و بایسته‌تر نبود که مردم برای رتق و فتق امور اجتماعی خود از همان روزهای نخست (و دست‌کم از همین امروز) به سخنانِ اندیش‌ورزان و متفکران گوش می‌دادند و نه به سخنانِ روحانیون؟ ــــ آیا این حجم از کُند‌‌ذهنی و کُند‌فهمیِ آشکارْ بسنده نیست که مردم (به ویژه مردم ایران) از اقتدا به روحانیون و از به کار بستنِ فتاوایِ ناروا و نادان‌پرورِ آن‌ها دست بردارند و یک قانونِ اساسیِ مستقل از احکامِ پس‌مانده‌یِ شرعی را طرح بریزند؟ ـــــ فتاوا و فضولاتی که می‌توانند صِغارتِ فردی و اجتماعی یک ملت را تا ابد پایندانی کنند اگر که از مدارِ زندگیِ سیاسی و حقوقی و اخلاقی و آموزشی برون هشته نشوند.

طرح از اسد بیناخواهی

راست این است: حتا روشن‌‌فکرترینِ روحانیون هم در مقایسه با یک اندیش‌‌ورزِ مستقل و آزاد‌اندیش یک مقلد بیش نیست: یک طرح و نقشه‌یِ نیمه‌تمام و یک بنایِ بدریخت که از به انجام رسیدن بازمانده است.

این دو را نباید با هم اشتباه گرفت: انسانِ رهایی‌یافته را با آن کس که در حسرتِ رهایی است اما از شدت هراس از حصارِ نقشِ اجتماعیِ خود و از عبا و ردایِ تاریخیِ خود برون نمی‌جهد یا از شدت لجاجتْ تنها زمانی به حقیقتْ آری می‌گوید که دیگر راهی برای انکارِ آن و امتناع از آن نیافته باشد.  

جمهوری اسلامی یک نظامِ سادیستیک و دراکولایی!

خویِ نظامِ جمهوری اسلامی از نظر روان‌شناختی به خویِ متجاوزهای جنسی شبیه است: هر چه بیش‌تر از او بخواهی یا التماس‌اش کنی یا در برابرش مقاومت کنی که نکن! اعدام نکن! به همان اندازه به کار پلشتی که انجام می‌دهد، مصرتر خواهد شد و از آن کیف بیش‌تری خواهد برد! ــــ آیا اعدام‌هایِ اخیر به رغمِ شدتِ مخالفت‌ها و درخواست‌ها و خواهش‌ها و التماس‌ها این منشِ سادیستیکِ این نظامِ مقدس را بیش از پیش آشکار نکرد؟

سادیستیک بودن این نظام از آن «دراکولایی» برمی‌سازد‌: خون‌آشامی که بدونِ خون می‌میرد. از همین رو، این نظام ـــ به رغم آن که قوانین‌اش دست‌ِ قاضیان‌‌ را برایِ روش‌هایِ دیگرِ اعدام هم بازگذاشته ـــ آزمندیِ سیری‌ناپذیری به اعدام با روشِ دار زدن دارد: با طنابْ اعدام می‌کند تا حتا ذره‌ای از خون ـــ از خوراک‌اش ـــ را هدر نداده باشد. این دراکولا گاه خونِ بلوچی، گاه خونِ کردی، گاه خونِ فارسی، گاه خونِ ترکی و گاه خونِ بی‌زبان‌ها را می‌نوشد و می‌مزد: گویا هر خون برای‌اش طعمی دگر دارد!

دراکولا یعنی فرزند اژدها یا اژدی‌هاک یا ضحاک‌! ـــ این نظام ضحاک‌زاده است، زین رو ماردوش و مردم‌خوار است اما مار‌ان‌اش برخلاف آن مارانِ پدر نه از گوشتِ مغزِ جوانان که از خونِ آنان تغذیه می‌کند: آیا این خودْ هم‌زمان رازی را بر ما آشکار نمی‌کند: آن میلِ فتیشیستیِ این نظامِ مقدس به طنابِ دار را؟  

آگاهی پوشالین برسازنده‌یِ نیتِ خوب!

محمود صباحی

در علاقه‌ به صدور حکم اعدام و طلبِ اجرایِ اعدام هم می‌توان از نیتِ خوب صحبت کرد: نیتِ خوبْ نام دیگر آن ناآگاهی‌ای است که خود را در جوف آگاهی به دیگران و بیش از همه به خودشْ تحمیل می‌کند: همان آگاهی پوشالینی که از فرط انباشت و آکندگی ـــــ از اخبار و احادیث و دیگر دانش‌هایِ مُرده و دانش‌های رسمی و رسانه‌ای ـــــ دیگر قادر به دیدن و شنودن و آگاه شدن از وضع خود نیست: او دچار این احساس برآماسیده‌‌ای است که گمان می‌کند از وضع خودْ و از وضع جهان و جامعه زیاده آگاه است و خیر و صلاح اجتماعی خود را به درستی تشخیص می‌دهد اما واقعیت این است که هرگز این طور نیست، وگرنه برایِ بقا یا برایِ خشنودیِ خود چه محتاجِ قانون و قاموسِ اعدام می‌بود؟

انتقام! انتقام! انتقام! ــــ هدف همین است!

برخی از شاگردان سقراط که هم‌زمان دوستان‌اش هم بودند می‌خواستند او را از زندان فراری بدهند زیرا می‌دانستند که او بی‌گناه است و اعدام او را روا نمی‌دانستند. اما سقراط فرار نکرد و استدلال‌اش (به روایت آزاد من) این بود: افکار من به من متعلق‌اند. من آزادم که هر طور می‌خواهم فکر کنم اما جسم من پرورده‌ی جامعه است همو هم می‌تواند درست یا نادرست برای‌اش تصمیم بگیرد. در شأن من نیست که فرار کنم.

من با بهره‌گرفتن از همین استدلالِ سقراطی می‌خواهم به تحلیل (و به مخالفت با) اعدام و خودکشی بپردازم.

با اعدام یا خودکشی تنها زندگی یک نفر از دست نمی‌رود بل زندگی یک جامعه هدف قرار خواهد گرفت: جامعه‌ای که زحمت پروردنِ این اندامگان ظریف را بر عهده داشته و از آن‌ها مراقبت کرده است.

تصور کنید: مادر یا پدر اعدامی یا فردی که خود را می‌کشد، می‌تواند دوباره قد راست کند؟ ـــــ با اعدام و خودکشی زندگی افراد بسیارِ دیگری نابود خواهد شد چرا که بدترین برآیندِ اعدام یا خودکشی تنها غمِ بزرگ فقدان و از دست‌دادگی نیست بل احساس گناهی است که از درونْ زندگیِ افرادی را خواهد خورد که فرد خودکشی کننده یا اعدام‌شده در دامن‌ آن‌ها‌ پرورش یافته بوده است: آن‌ها‌ خود را خطاکاران و بسا گناه‌کارانی درخواهند یافت که به اندازه‌ی کافی از زندگی فرزند یا برادر یا خواهر یا دوستِ‌ خود مراقبت نکرده‌اند. آن‌ها احساس خواهند کرد که به وظیفه‌ی طبیعی و اجتماعی خود چندان که باید عمل نکرده‌اند و کوتاهی کرده‌اند و از این رو همیشه در برابر آن جان از دست شده احساسِ «دِیْن» خواهند کرد.

آری! اعدام تنها نابودی زندگی یک فرد نیست بل انتقام از یک جامعه است: جامعه‌ای که آن فرد را بالانده و پرورده.

با اعدام دستاورد چندین زندگی به یک‌باره دود می‌شود و هوا می‌رود. ــــ و چنین است وقتی که کسی خود را می‌کشد: او می‌خواهد با مرگ خود از یک جامعه انتقام بگیرد؛ جامعه‌‌ای که به اندازه‌‌‌یِ بسنده به او توجه نکرده است و سرنوشت او را چندان که باید جدی نگرفته است. اعدام هم مانند خودکشی یک هدف بیش‌تر ندارد: انتقام از جامعه و از کسانی که او را با خون دل پرورده‌اند: همو را که حق دارد به گونه‌ای دیگر بیندیشد و زیستِ فردی و اجتماعیِ دیگرگونه‌ای داشته باشد اما حق از میان برداشتن‌اش را هیچ کس ندارد حتا خود او (مگر در یک موقعیتِ لابد و لاعلاج)! ــــ چرا که هستیِ طبیعیِ او متعلق به همه‌یِ آن کسانی است که در برآمدن و تنومندیِ او سهیم بوده‌اند.

  • در همین زمینه
  • مجموعه مطالب این نویسنده را در اینجا ببینید

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • ٰویکتور هوگو

    تا وقتی که بجای از بین بردن شرایط بوجود آمدن مجرم(حالا سرچشمه این شرایط چی هستند، این دوستان خواهان مجازاتهای بسیار سنگین، میتوانند باکمی اندیشه آنهارا بیابند) فقط با از بردن مجرمان کوشش در حفظ نه به اصطلاح عدالت رادارند، در بر همین پاشنه خواهد چرخید. من بسیار شادمان هستم که در کشوری زندگی میکنم که »حق!!!« گرفتن انتقام را از من گرفته است. دوستان انتقام و انتقامجویی حق نیست بلکه یک خسلت بسیار منفی هست مانند طمع، حسادت٫ خسیسی و ..... لغو اعدام در قانون اساسی هر کشوری، گامیست بلند برای رسیدن به یک جامعه سالم. پیروز و کامیاب باشید.

  • محمد

    سلام . بدون سو گیری باید گفت: وقتی خانواده ای با نثا ر مهربانی و مراقبت انسانی را بزرگ می کند، که دست به جنایت می زند، ایا فکر نمی شود کرد که او با حیات خود، اولین دل هایی راکه می شکند ،دل مراقبان خود است؟ وآیا مراقبان او احساس گناه از وجود او که دست به آدم کشی ، و زورگیری،و به طور کلی دست به هر گونه جنایتی می زند، احساس گناه از پرورش چنین فرزندی نمی کنند؟ در تاریخ زیاد است ، که خود مراقبان ، آرزوی ازبین رفتن جانیان را با هر درجه از نسبت خود با فرد جانی را داشته اند.. بنابر این برای امنیت جامعه، به جامعه بدون جانی ، بدور از هر گونه تعصب به هر عقیده ای ، است.

  • رضا گُل آور

    بە ھنگام کودکی نوجوانی مان را دفن کردند، نوباوە بودیم کە زنگار پوچی را بر آئینەی جوانی بە تماشا نشستیم و در میانەی سالھای عمر، چونان مردگان کھن، فرسودن و مرگ را انتظار کشیدیم و این سالیان فلاکت بار اشباع از بویناکیِ ذھنِ طاعونیِ جاندارانی بود کە ھمچون فضلەی موجوداتی پلید از سیارەای مطعفن، بر سرنوشتمان فرود آمدند... روحانیون را می گویم!