ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

بولسونارو، ارتجاع سرخ و سیاه و بن‌بست مشروطه!

احمد پورمندی − یادآوری روزگار حزب رستاخیز و جنون و استبدادی که نه مخالفان، بلکه نزدیکان درجه اول شاه در آن روزگار و از جمله آقای عالیخانی، در خاطرات خود ترسیم کرده اند، به خوبی نشان می‌دهند که شعار «ارتجاع سرخ و سیاه» تا چه میزان احمقانه بوده است.

باورش دشوار بود، اما اتفاق افتاد. مردی زن ستیز و نژادپرست که آشکارا جای سوسیالیست‌ها، فعالین مدنی و طرفداران محیط زیست را زندان می‌دانست، با وعده امنیت و عظمت ملی، در انتخاباتی آزاد- در معیار‌های آمریکای لاتین- عنان قدرت را در برزیل، این بزرگ‌ترین کشور قاره آمریکای جنوبی، در دست گرفت تا نقطه عطفی را در چرخش به راست جهان رقم بزند.

تقریبا همزمان با این حادثه، تشکل جوانی با نام نا آشنای «فرشگرد» و تمایل پررنگ به رضا پهلوی در خارج از کشور اعلام موجودیت کرد و مقابله با « ارتجاع سرخ و سیاه» را از برنامه‌های اصلی خود اعلام نمود.

اگر همزمانی تقریبی آن پیروزی و این اعلام موجودیت تصادفی بوده باشد، ولی نزدیکی عجیب شعارها تصادفی نیست و این ظن را تقویت می‌کند که «ارتجاع سرخ وسیاه» این جریان و وعده قلع و قمع «ارتجاع سبز و سرخ» بولسونارو، اگر محصول آشپزخانه واحدی نباشند، آبشخور واحدی دارند.

جوانانی که ارتجاع سرخ و سیاه را مطرح کرده اند، شاید ندانند، اما طراحان اصلی برنامه فرشگرد به خوبی می‌دانند زمانی که قیمت نفت بالا رفت، محمد رضا شاه، در حالی که به کوروش توصیه خواب آسوده می‌کرد و روشنفکران مملکت را هم با تاکید بر «ان» تهرانی «ان تلکتویل» می‌نامید، این شعار را در بوق‌های انحصاری خود می‌دمید تا جامعه را دو قطبی جلوه دهد: در قطبی آریا مهر قدرقدرتی که مظهر ترقی، عظمت و تمدن است ایستاده و در قطبی دیگر مشتی مرتجع!

راست این است که برخی از مخالفین شاه، از جمله و بوپژه خمینی و هواداران او مرتجعانی بودند که از مو ضع مخالفت با حقوق زنان، آزادی‌های اجتماعی و اصلاحات ارضی با رژیم مخالفت می‌کردند. این نیز حقیقتی است که بخش بزرگی ازچپ‌های آن روزگار که شیفته و سر سپرده شوروی یا چین بودند، پرونده درخشانی در دفاع از منافع ملی نداشتند و از چند آزمایش بزرگ تاریخی سرشکسته بیرون آمدند، اما خدمات عظیم چپ و از جمله چپ توده‌ای به فرهنگ، هنر، پیشرفت علمی و اجتماعی این مملکت را ندیدن وآنها را «ارتجاع سرخ» نامیدن و در کنار آنها، همه مخالفان و ده‌ها هزار روشنفکر منتقد و ناراضی آن روزگار را در کیسه آشغال «سرخ و سیاه» ریختن و به رفتگر محله سپردن، فقط می‌توانست از مغز علیل یک دیکتاتور متکبر تراوش کند که مغزش را کر م‌های استبداد جویده بودند!

گذشته چراغ راه آینده است. چراغی که در تاریکی ره به رهرو می‌نماید، در دست سارق اما، ابزار دیگری است تا گزیده‌تر برد کالا! دزدانی که کالای «ارتجاع سرخ و سیاه» را بر گزیده و در سبد فرشگرد نهادند، در پناه چراغ گذشته، «بهین گزینی» کرده‌اند تا تیری کاری و زهر آگین بر قلب همبستگی ملی ایرانیان و نیز «مشروطه خواهی» واقعی شلیک کنند.

یادآوری روزگار حزب رستاخیز و جنون و استبدادی که نه مخالفان، بلکه نزدیکان درجه اول شاه در آن روزگار و از جمله آقای عالیخانی، در خاطرات خود ترسیم کرده اند، به خوبی نشان می‌دهند که شعار «ارتجاع سرخ و سیاه» تا چه میزان احمقانه بوده است.

این سوال بزرگ و بسیار جدی در مقابل تمام متفکران ایران وجود دارد که چرا آن رفرم‌های بزرگ و پردامنه‌ای که در جریان «انقلاب سفید» تحقق یافت و سیمای ایران را دگرگون کرد، به پدیده ارتجاعی بهمن ۵۷ فرارویید؟ اگر نه دلیل اصلی، که یکی از مهم‌ترین دلایل آن، همین روشنفکر ستیزی شاه و شکافی بود که بین حکومت مستبد مدعی « ارتجاع سرخ وسیاه» و جامعه روشنفکری کشور پدید آمد و سپهر عمومی را که در هر رفرم موفقی جولانگاه روشنفکران است، به روحانیت مرتجع واگذار کرد.

جدای این جنبه تاریخی، برای روشن‌تر شدن ماجرا می‌توان این پرسش را در مقابل مدافعان و طراحان این شعار گذاشت، که پهنای باند ارتجاع سیاه مورد نظرشان در ایران امروز از کجا تا به کجاست و آیا مثلا شخصیت و جریان اصلاح طلبی وجود دارد که جایش در این کیسه نباشد و مهم‌تر از آن، این « ارتجاع سرخ» دامنه شمولش تا کجاست؟

واقعیت این است که سرخ‌های امروز ایران، مثل اکثریت قریب به اتفاق سرخ‌های جهان، طرفدار دموکراسی، آزادی، خشونت پرهیزی و پایبندی اکید به اعلامیه جهانی حقوق بشرند و دیکتاتوری پرولتاریا، شوروی دوستی و نظام تک حزبی به تاریخ سپرده شده‌اند و از «سرخ» به مفهوم گذشته آن چیزی بر جای نمانده است.در چنین شرایطی و در حالیکه ارتجاع سیاه کشور ما را به این روز‌های سیاه‌تر از وجود خود نشانده، علم کنندگان شعار ورشکسته، ضد روشنفکرانه و به گور سپرده شده «ارتجاع سرخ» را چه باید نامید؟

شاید خود طراحان این پروژه علاقه‌ای به طرح اینگونه سوالات و پاسخ به آنها نداشته باشند. اما بخش‌هائی از پاسخ را تاریخ جمهوری وایمار آلمان و سربرآوردن دیو مخوف نازیسم، پیروزی ترامپ و بولسونارو و سر برآوردن جریان راست افراطی در اروپا و نیز شعار «رضا شاه! روحت شاد» در جا‌هایی از کشورمان می‌دهد.

از دوران سلطنت رضا شاه بیش از سه نسل گذشته است. آنچه از او در خاطره جمعی ایرانیان مانده و به امروز منتقل شده، اقتدارگرائی، آخوند کشی و توسعه آمرانه است. در خاطره جمعی ما هیچ نشانی از مشروطیت که ربطی به خاندان پهلوی داشته باشد، حضور ندارد و تنها اثر انگشت آنها کودتا علیه سلطنت مشروطه برآمده از جنبش مشروطه و کودتا علیه دولت ملی و مشروطه خواه دکتر مصدق است.

به باور من، همین سر برآوردن تمایل به اقتدارگرائی نوع رضا شاهی در خیابان‌های ایران است که برخی اتاق‌های فکر را به صرافت طرح شعار «ارتجاع سرخ» انداخته است. این شعار ظلعی از مثلثی است که «اقتدارگرائی پوپولیستی» و «ترامپ دوستی» دو ضلع دیگر آن است.

رفتار آن جوان فرشگردی که رضا پهلوی را در مقابل چشمان حیرت زده تماشاچیان تلویزیون «امید ۸۵ میلیون ایرانی» نامید، تا باد اقتدار در آستین «شاهزاده» بدمد، اگر در کنار این واقعیت قرار بگیرد که همین شخص مبلغ ارتجاع سرخ و سیاه، پیشتر به اتفاق ۲۹ تن از همراهانش، از ترامپ خواسته بود که علیه سپاه از همه وسایل ممکن استفاده کند- بخوان خاک ایران را به توبره بکشد- آنگاه تصویر مثلث شوم «روشنفکر ستیزی فاشیستی- اقتدارگرائی پوپولیستی و بیگانه پرستی افراطی تا حد دعوت به حمله نظامی به کشور خودی، به مثابه بدیل راست افراطی ایران چهره اش را آشکار خواهد کرد.

جمهوریخواهانی که شعار «رضا شاه! روحت شاد» را «مشروطه‌خواهانه» ارزیابی می‌کنند تا از آن نتایج سیاسی دلخواه خود را بگیرند، به ستیز با واقعیت می‌روند. آنچه از سیاهچاله ایران سر بر آورده، مشروطه‌خواهی نیست. این را اتاق‌های فکری که قلبی برای مردم ایران در سینه ندارند، بهتر فهمیده‌اند. آقای رضا پهلوی - اگر همه ادعا‌هایش را صادقانه فرض کنیم- بر سر یک سه راهی سرنوشت‌ساز قرار گرفته است: او اگر بخواهد فعالیت جدی سیاسی کند، باید دست از ادعای تاج و تخت بردارد. اگر می‌خواهد به مشروطیت مومن باشد و حود را وارث قانونی سلطنت مشروطه بداند، باید دست از فعالیت سیاسی بشوید و سر انجام اگر بخواهد طراحان آن مثلث شوم او را به درون سیاهچاله بکشند، در موقعیت یک شیاد وابسته و یک «رهبر-شاه» برآمد کند. گرچه برای تصمیم‌گیری شاید هنوز خیلی دیر نشده باشد، اما حرکت تا امروز آقای پهلوی متاسفانه هیچ نشانی از دو گزینه نخست به همراه نداشته است. شاید او هم پی برده است که مشروطه‌خواهی در ایران خریداری ندارد و باد موافق از سوی دیگری می‌وزد.

لینک منبع اصلی: ایران امروز

در همین زمینه





این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • امیرعلی

    “به مثابه بدیل راست افراطی ایران چهره اش را آشکار خواهد کرد.”درست نیست!اولا شما منظورتان این هست که این جریان ،جریان راست افراطی هست نه اینکه بدیل یا الترناتیو راست افراطی باشد پس نباید کلمه بدیل رو به کار‌میبردید دوما جریان راست افراطی در ایران اسلامگراها میباشن,هیچکدام از فرشگردی ها در افراطی بودن در محافظه کاری اجتماعی به پای اسلامگراهای حتی میانه رو نمیرسن پس آوردن لفظ راست افراطی برای آنها معنی دار نمیباشد! فاشیسم همیشه در ایران رنگ و بوی مذهبی داشته چه شما دوست داشته باشی چه خیر!

  • امیرحسین

    منظور از “آن تهرانی”چی هستش؟

  • نقی

    ۴) طبق نظریهء لئون تروتسکی, سیستم شوروی سابق چیزی نبود غیر از یک "دولت منحط کارگری (Degenerated Workers State) که برخی دیگر از نظریه پردازان چپ آن را نوعی "دیوانسالاری اشتراکی" (Bureacratic Collectivism) می دانستند. در هر صورت, به غیر از سلطنت باختگان جاهل, همه کس می دانند, که شوروی سابق (به غیر از چند سال اول حیاتش) نه چندان سوسیالیستی بود و نه چندان شورایی. حالا در مورد تجربهء آذربایجان ایران و پیشه وری شما ببینید که چقدر ایران و آذربایجانِ آن زمان عقب مانده و توسعه نیافته بود که, به قول دوست و دشمن, دو سال حکومت پیشه وری, برجسته ترین دوران رشد و ترقی برای آذربایجانِ آن زمان بود. ۵) حزب توده و تشکیلاتش در ایران چه در زمان شاه و چه بعد از آن چیزی نبود غیر از زمین بازی ساواک (عباس شهریاری "مرد هزار چهره") و زمین بازی ساواما. اما در ذهنیت کور و بیسواد سلطنت باختگان, ۱۰۰ سال جنبش های کارگری, سوسیال دموکراتیک و کمونیستی در ایران هیچکدام وجود ندارند و فقط مانند یک طوطی سخره تنها عبارتی را که فقط بلدند بگویند و بنویسند "حزب توده" است و بس. جهل مطلق سلطنت باختگان را حدی نیست. همانگونه که قبل نیز اشاره شد: سوزش اصلی سلطنت باختگان از این است که تقریبآ تمامی مبارزارت اساسی در کشور اکنون دارد با یک رنگ و بوی مبارزهء طبقاتی تمام عیار, و مسلح به ارزش ها, روش ها و چشم اندازهای چپ به پیش می رود. و این تازه اول داستان است. شب دراز است و پرولتاریا بیدار!

  • نقی

    نخیر جناب فرید, مثل اینکه باز هم اشتباه گرفتید. ۱) کارگر جماعت, ز گهواره تا گور هیچ گزینه ای غیر از کار کردن ندارد. "یک روز کار در عمر" که چه عرض شود, تمامی حیات ما, حتا بعد از بازنشستگی هم مقدار متنابهی کار و زحمت کشیدن در بر دارد. اما سلطنت باختگانِ ساکن لندن کسانی هستند که یک روز در عمر کار نکرده اند و هر ماه چک (سوشیال) رفاه اجتماعی/کمک دولتی به فقرا, را تحویل می گیرند, و از صبح تا شب کاری ندارند جز نفرت پراکنی, تحریف و توهین در فضای مجازی, به هزار و یک اسم, به جز نام "پالیزی." ۲) خواب تاریخی سلطنت باختگان چنان سنگین است که هنوز هم نفهمیده اند که "قیام ۳۰ تیر"ی که در دوران مصدق به وقوع پیوست چه بود, و پی آمدها و عواقب آن چه بود. هر وقت از خواب گران خویش پا شدید و تاریخ ایران را خوانده و فهمیدید که "۳۰ تیر" چه بود و چه کاری کرد, آنوقت میفهمید که چرا آنقدر از مرحله پرت هستید. ۳) درک و فهم سلطنت باختگان از جنبش های کارگری و چپ در ایران, حتا در سطح یک کودک دانش آموز نیز نیست. آوتیس سلطانزاده از رهبران و نظریه پردازان "حزب کمونیست ایران" با بوخارین (از رهبران برجستهء بلشویکها) بحث و مجادلهء اساسی داشت و اشتباهات بوخارین را گوشزد می کرد. در دوران حزب توده نیز همواره جریاناتی مانند "کروژیکها", و افرادی مانند یوسف افتخاری و دوستانش, کسانی بودند که علیه حزب توده فعال بودند, و هیچ "پرستشی" در کارشان نبود.

  • فرید

    جناب نقی‌ اگر شما یک روز در طول عمرتان کار کرده بودید آنوقت میدانستید که وقتی‌ کسی از پست خود استعفا کند دیگر جای او در آن مکان نیست چون این همین کاری بود که مصدق السلطنه کرد و خودش از پست نخست وزیری استعفا کرد به این بهانه که مجلسی که منتخب ملت بود دیگر با او همکاری نمیکرد، ولی‌ لجاجت و باعث شد که کار به آنجا رسید که ارتش با او و رفقای شما برخورد کرد. راستی‌ چرا از اشغال اذربایجان صحبتی‌ نمیکنید که شوروی و رفیق پیشوری آنجا را در سال ۱۳۳۴ غصب کردند و حکومت دست نشانده شوروی را برپا کرد؟؟ نکند آن اقدام را هم مثل استعفا مصدق السلطنه فراموش کرده‌اید؟ اتفاقی‌ که درست ۲ سال بعد از برکناری مصدق السلطنه پیش آمد، نکند می‌خواهید بگویید این هم کار شاه و سیا و ایم‌ای ۶ بود رفیق هم مسلک شما در همین این مقاله به وضوح اقرار می‌کند که قبلا شوروی پرست بودید ولی‌ حالا چهره دیگری به اسم سوسیالیست گرفتید تا گذشته خود را پاک کنید. مدارک چاکری امثال شما برای شوروی بسیار وجود دارد بهتر هست نگاهی به اساسنامه حزب خود تا قبل از سال ۵۷ نگاهی بیاندازید که با چه سراهتی میگوید که چاکر مخلص شوروی هستید. پیشنهادی دارم برایتان که سریع به یک پزشک بزنید شاید کمکی‌ برای بهبود حافظه شما بکند، چون از بین کلمات تان کاملا آشکار هست که در یک خواب طولانی‌ بودید.

  • bijan

    به فرانک آزاد: فلسفی واعظ مشهور میگفت / زنبورها هم ملکه دارند ما چرا شاه نداشته باشیم ! / بیچاره سلطنت طلبان به علت ناتوانی در فکر کردن و ارادت به نظام های سلطه گر انتخابی جز قبله عالم و ظل الله و سلطان ندارند.

  • نقی

    دوران "زنده باد" و "مرده باد" به سر آمده است. دوران, دوران یاد گیری است. برای حسن ختام, اینهم چند خطی در مورد چگونگی یاد گیری در ایران امروز: " همه آنچه که اکنون در ایران می گذرد، نشان از فرصت جدیدی دارد که برای نیروهای چپ و کمونیست در این جامعه بوجود آمده است. اما این فرصت قبل از آنکه تاثیر گذاری باشد، تاثیر پذیری است. هیچ نیروی سیاسی دیگری نه در تئوری و نه در عمل، بالقوه به اندازه گروه های چپ و کمونیست از ظرفیت و امکان تاثیر پذیری از چنین حرکت هایی برخوردار نیست. سنگ محک جدیدی به میدان آمده است و نیروهای چپ در معرض آزمون جدیدی قرار گرفته اند. آزمونی که اگر قرار باشد با انگیزه ها، فرهنگ، اخلاق و روشهای رایج تاکنونی به آن پای بگذارند، این فرصت تاثیر پذیری را نیز از دست خواهند داد. به شعارها، به تاکتیک ها، به سخنان، به اهداف قابل حصول کارگران هفت تپه و فولاد و غیره نگاه کنید، انگار همزمان هم سیاستمدارانی کارکشته و هم آژیتاتورهای برجسته شده اند. سیاستمدارانی که نیروی خود را می شناسند، نیروی دشمن را می شناسند و تاکتیک درست اتخاذ می کنند. سیاستمدارانی که می دانند هنوز راه نسبتا درازی در پیش دارند و باید وحدت صفوف خود را برای پیمودن این مسیر طولانی حفظ کنند . آژیتاتورهایی که اجازه نمی دهند دشمن نیروی تحت فرمانشان را مرعوب کند، اعتماد به نفس و امید می آفرینند. "

  • نقی

    خانم فرانک این "عاری از مهر" بود که با کینه توزی اش شاعری مانند مرتضی کیوان را تیر باران کرد و روزنامه نگاری مانند کریمپور شیرازی را در زندان زنده زنده سوزاند. بی حساب کتابی کشور در زمان حیات "عاری از مهر" نیز دلیل اصلی این بود که به جمهوری جهنمی اسلامی رسیدیم. نمونه هایی از این بی حساب کتابی های دوران ستم شاهی: - تخریب کلنگی معبد بهائیان به دست ارتشبد باتمانقلیچ برای خوش خدمتی به آخوندها. - تاسیس "انجمن حجتیه" توسط ساواک. - استخدام و حقوق دادن به آیت الله بهشتی و باهنر در آموزش و پرورش و ده ها و صد ها و هزاران کارهای ریز و درشت دیگر روح الله را به جای ظل الله سر کار آورد. البته شما حق دارد تا ابد دهر, تا دلتان میخواهد, هی بگید "زنده عاری از مهر", "جاوید ستمشاهی" و امثالهم, اما اگر به خیاباهای ایران در روزها و هفته ها و ماه های اخیر نگاه کنید و دقت داشته باشید, در میابید که شعارهای کنونی مردم ایران یک سمت و سوی صریح, قاطع و تخفیف ناپذیرِ عدالت جویانه و آزادی خواهانه دارد.

  • نقی

    آقای فرید این چپ ایران نبود که با کودتای انگلیسی/آمریکایی دولت قانونی دکتر مصدق را سرنگون کرد, این سلطنت باختگان فراموش کار بودند که با "چاکری برای عوامل خارجی‌" مانند آمریکا و انگلیس به قدرت رسیدند. این چپ ایران نیست که نامه پشت نامه برای ترامپ می نویسد و اصرار بر تداوم گرسنگی و بدبختی مردم ایران را دارد, این سلطنت باختگان هستند که با پیگیری مدل "چاکری برای عوامل خارجی‌" تنها امیدشان این است که ترامپ رژیم را ساقط کند. تمام آن داستان های "مدارک پس از فرو پاشی شوروی" نیز مانند دیگر ادعا های سلطنت باختگان چیزی نیست غیر از دروغ محض. سلطنت باختگان نه آن زمان می فهمیدند که چپ یعنی چه, و نه حالا. که به این پدیده می گویند جهل مرکب سلطنت باختگان. سوزش اصلی سلطنت باختگان از این است که تقریبآ تمامی مبارزارت اساسی در کشور اکنون دارد با یک رنگ و بوی مبارزهء طبقاتی تمام عیار, و مسلح به ارزش ها, روش ها و چشم اندازهای چپ به پیش می رود. و این تازه اول داستان است. شب دراز است و پرولتاریا بیدار!

  • فرانک آزاد

    من تنهایک پاسخ از سوی خودم، خانواده دوستان و همشهریان به نویسنده این مقاله سراسر کینه و نفرت میدهم و آن این است: ایران که شاه نداره حساب کتاب نداره حاویدشاه

  • فرید

    جناب بیژن آن نیرو‌های ملی‌ که شما عنوان می‌کنید، نه تنها نویسنده مقاله (بلکه مدارک افشا شده پس از فروپاشی شوروی) به وضوح اقرار می‌کند که شوروی پرست بودند چون برای آنها کلمه ملی‌ اشنا نبود آنوقت مدعی هستید چرا شاه با آنها مشکل داشت؟؟ کسانی‌ که برای اهداف یک کشور خارجی‌ فعالیت میکنند را جاسوس و خائن میخوانند، شما همین الان بروید در کشوری که اقامت دارید بگویید می‌خواهم سیاست‌های کشوری مثل ژاپن را در کشور شما اجرأ کنم که روزی مانند آنها زندگی‌ کنید، فکر می‌کنید چه برخوردی با شما میشود؟ افراد مذهبی‌ با چهره‌های پنهان به فعالیت خود ادامه میدادند و دلیل اصلی‌ آن این بود که چون ایران یک کشور مسلمان بود و کمابیش نیز هست، و اینکه خود شاه نیز یک فرد مذهبی‌ بود، توانستند از این موقعیت سؤ استفاده کنند. شما سعی‌ کنید اول نقش و انگیزه خود و هم مسلکان خود را که برای چه چاکری عوامل خارجی‌ را میکردید را با صداقت بیان کنید تا بحث گسترده تر شود

  • bijan

    جناب فرید اگر شاه دلسوز و میهن پرست بود چرا نیروهای ملی را سرکوب کرد و در عوض به انجمن های ارتجاعی دینی آزادی عمل دا د؟! همین کار باعث شد که هیچ نیروی مردمی به جز ملایان در میان مردم باقی نماند ! شاه همیشه متکی به قدرت های خارجی بود ه و انقدرترسو بود که دو بار فرار کرد و اطرافیان خودش را رها کرد ! دریغ از یک ذره معرفت و شهامت ./شخصیتی متزلزل و خود شیفته و خیال پرد از وخرافی تنها توصیفی که میشود از او کرد /

  • کورش

    تناقض گوییِ ارتجاع سرخِ امروز!

  • فرید

    جالب هست که نویسنده مقاله به وضوح عنوان می‌کند که "سرخ‌های دیروز معتقد به شوروی دوستی‌ و تک حزبی بودند" ولی‌ دیگر در این دوره به آن اهداف اعتقادی ندارند، و از سوی دیگر همچنان شاه را به باد انتقاد میکشند که چرا با آرمان‌های آنها در آن دوران، که همان شوروی دوستی‌ و تک حزبی بود، مخالفت میکرد. گروه‌هایی‌ که در آن زمان مخالف شاه بودند چهره خود را به خوبی‌ به ملت ایران نشان داده‌اند و بی‌ دلیل نیست که مردم به خصوص جوانان شعار "رضا شاه روحت شاد" را سر میدهند، چون با شناخت کاملی که از تاریخ ایران پیدا کرده‌اند کاملا مطلع هستند که از بین گروه‌های آن زمان و حال، کسی دلسوز تر و میهن پرست تر از خاندان پهلوی نبوده است. اگر کسری در آن زمان دیده میشود یک علت اصلی‌ آن وجود همین گروه‌های سیاسی و حتی مذهبی‌ بودند که چهرهٔ واقعی‌ خود را پنهان کرده بودند و به خاطر اهدافی‌ که مغایر اهداف ملی‌ بود سنگ لای چرخ مینداختند. توجه کنید به قسمتی‌ از نوشته این نویسنده که با چه افتخاری میخواهد نشان بدهد که بدنبال فریب مردم بودند و در این زمان نیز با چهرهٔ دیگری (سوسیالیسم) پا به میدان گذشته ا‌ند: "اقعیت این است که سرخ‌های امروز ایران، مثل اکثریت قریب به اتفاق سرخ‌های جهان، طرفدار دموکراسی، آزادی، خشونت پرهیزی و پایبندی اکید به اعلامیه جهانی حقوق بشرند و دیکتاتوری پرولتاریا، شوروی دوستی و نظام تک حزبی به تاریخ سپرده شده‌اند و از «سرخ» به مفهوم گذشته آن چیزی بر جای نمانده است." اگر در آن دوره، به اصطلاح خودشان "روشنفکران" :)، احتیاج به اتاق فکری داشتند تا دیگران به آنها دیکته کنند که با چه فریب و حیله اذهان مردم را گمراه کنند، در این زمان جوانان و دیگر هموطنان ایران خود به مصاب یک تئوریسین سیاسی آگاه به جهان هستند که احتیاجی به کمک فکری دیگران ندارند و خود صاحب افکار جدید و مترقی هستند، با این هدف که حفظ منافع و پیشرفت ایران باید در راس هر اهدافی باشد.

  • bijan

    سلطنت طلبان و مجاهدین خلق دو جریانی هستند که جنبش های ملی و مدنی را به مخاطره انداخته و باعث طولانی شدن تحقق مطالبات واقعی مردم می شوند . وا بستگی این دو جریان به نیروهای خارجی برای همگان روشن است و خود این دوجریان هم میدانند که پایگاهی در میان مردم ندارند و فقط منتظر حوادث تاریخی هستند که در هنگامه فرو پاشی رژیم و معرکه هرج و مر ج شاید فرصتی برای آنها در گرفتن قدرت فراهم شود . حیرت آور اینکه هردو جریان به یک قدرت خارجی که آمریکا ست دل بسته اند !! /تا زین میانه خواسته کردگار چیست /!

  • هاشم

    پاسخ قاطع آقای هاشم خواستار نماینده معلمان ایران‌به تشبشات مذبوحانه رضا پهلوی شیاد و قالتاق درمورد سلطنت منقرض شده پادشاهی در ایران. "دوران فریب ودیکتاتوری شاه و شیخ بازی گذشته و پایان یافته است!"

  • ایراندوست

    پهلوی دوم عنایت نداشتند تشابهات تک حزبی بودن نظام آریامهری با نام حزب رستاخیز ایران را با احزاب کمونیست کشورهای ارتجاع سرخ آنزمان و رهبری ظفرمند تک صدای شاهنشانه ایشان بسوی تمدن بزرگ را با امام پروری و شخصیت پرستی مقدسانه ارتجاع سیاه در کشورهای مذهب زده جهان سومی مانند اسلام سیاسی ولایتی در ایران امروز !

  • Elshan

    عالی بود اما حیف که کوتاه