فردوسی با خداوندی که در کار انسانها دخالت میکند، کاری ندارد
<p>ایرج ادیب‌زاده- شاهنامه اثر ابوالقاسم فردوسی یکی از بزرگ‌ترین حماسه‌های جهان، شاهکار حماسی زبان فارسی، حماسه‌ی ملی ایرانیان و نیز سند هویت ایرانی‌ها است. شاهنامه شرح احوال، پیروزی‌ها، شکست‌ها، ناکامی‌ها و دلاوری‌های ایرانیان از کهن‌ترین دوران یعنی نخستین پادشاه جهان کیومرث تا سقوط دولت ساسانی به دست تازیان است در سده‌ی هفتم میلادی.</p> <!--break--> <p><br /> تاکنون کتاب‌های بسیار درباره و بر مایه‌ شاهنامه نوشته شده است. ایران‌شناسان بسیار معتبر جهانی به بررسی شاهنامه پرداخته‌اند و نیز استاد جلال خالقی مطلق به ویراستاری تازه و برجسته از شاهنامه‌ی فردوسی پرداخته است. فیلم‌هایی هم درباره‌ی این حماسه‌ی بزرگ جهانی ساخته شده. در سال‌های اخیر، هم به صورت صوتی کل شاهنامه و نیز داستان‌های آن به صورت آنلاین منتشر شده‌اند. اپراهایی از روی داستان‌های آن ساخته شده و به صحنه آمده است. اما این‌بار، برای نخستین بار از نگاه یک روانکاو بالینی، حسن مکارمی نویسنده و هنرمندخوش‌نویس پیرامون فردوسی و شاهکار او پژوهشی تازه انجام شده است. با او درین‌باره گفت‌و‌گو کرده‌ام.</p> <p> </p> <p> <a href="http://www.zamahang.com/podcast/2010/20120413_Farhangi_Adibzadeh_pajouhesh_tazeh_rouye_shahnameh_ferdowsi_MAKAREMI.mp3"><img align="middle" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/musicicon_14.jpg" alt="" /></a></p> <p> </p> <p>چگونه می‌توان به‌عنوان یک روانکاو بالینی به فردوسی و شاهنامه و سروده‌های او نگاه کرد؟</p> <p><strong><br /> </strong></p> <blockquote> <p><strong><img align="middle" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/adibmakar02.jpg" alt="" />حسن مکارمی، پژوهشگر و روانکاو بالینی</strong></p> </blockquote> <p><strong>حسن مکارمی </strong>- تلاش کرده‌ام بدون پیش‌داوری در وهله‌ی نخست تنها به سراغ سروده‌های شاهنامه بروم؛ و متوجه شدم که در اول شاهنامه فردوسی تلاش کرده است جهان‌بینی خود و نگاهش به هستی و حضورش را در هستی مطرح کند. به همین دلیل خودم را متمرکز کردم روی این قسمت و همان‌طور که یک روانکاو بالینی تنها از طریق گوش دادن به واژه‌هایی که هر فرد می‌گوید، تلاش می‌کند درک کند که این واژه‌ها در پشت ذهنیت و درون روان یا ناخودآگاه آن فرد چه معانی‌ای دارند و این معانی چگونه به‌هم پیوسته‌اند، یعنی ساختار ناخودآگاهش به چه صورت است، فردوسی را به این شکل بخوانم.</p> <p> </p> <p>شخصیت خود فردوسی هم از نظر روانکاوی بالینی با نگاه تازه‌ای دنبال شده است. حسن مکارمی براساس پژوهش‌هایش براین نکته انگشت می‌گذارد که هر هزاره‌ای یک‌نفر مانند فردوسی به هزارقدی می‌رسد.</p> <p> </p> <p><strong>حسن مکارمی </strong>- وقتی شاهنامه را باز می‌کنیم، می‌بینیم که چند فصل کوتاه دارد و در هر فصلی چندین بیت است. آغاز کتاب ستایش خرد، آفرینش عالم، آفرینش مردم، آفرینش خورشید و ماه. بعد از این بخش است که می‌رسد به اندر ستایش پیغمبر و از آنجا به بعد خود شاهنامه را شروع می‌کند به معنی حماسه. من تلاش کرده‌ام، البته به عمد، قسمت ستایش پیغمبر را کنار بگذارم، برای اینکه هدفم بیشتر هستی‌شناسی فردوسی بوده و علت اینکه این تعداد شعر را انتخاب کرده‌ام، کافی‌ست که این‌ تعداد اشعاری که به دستتان داده می‌شود را جمع کنید.</p> <p> </p> <p>حسن مکارمی ۸۷ بیت نخست شاهنامه را انتخاب کرده برای پژوهش و روانکاوی از فردوسی:</p> <p> </p> <p><strong>حسن مکارمی -</strong> ببینید، وقتی او شروع می‌کند به نام خداوند جان و خرد/ کز این بر‌تر اندیشه برنگذرد، در همین‌جا مطرح می‌کند که بر‌تر از خرد و جان اندیشه بالا‌تر نمی‌تواند برود. خداوند نام و خداوند جای/ خداوند روزی ده رهنمای. بازهم اشاره می‌کند که این خداوند هم صاحب نام است و هم صاحب جای. در بیت چهارم در واقع آن اساس و بنیان اندیشه‌اش را می‌گذارد. اینکه ز نام و نشان و گمان بر‌تر است/ نگارنده‌ی برشده پیکر است یا برشده گوهر است. برشده گوهر و پیکر ما هستیم، انسان هستیم به همین دلیل. ببینید، رابطه را تمام می‌‌برد بین خداوند و برشده پیکر یعنی انسان و انسان را هم اساساً با جان و خرد و اندیشه مشخص می‌کند.</p> <p> </p> <p>عمق همین چهار بیت اول در آنجاست که این استدلال اساسی فردوسی است که خیلی خلاصه طریق شناخت انسان امر واقع است، نامگذاری بر این امر واقع است، نشان است و گمان است. یعنی تخیل ما است، نشانه‌گذاریش یعنی سمبولیزاسیون است و نام است. وقتی من به این بیت رسیدم، با‌شناختی که در حرفه و کارم با مسئله‌ی امر واقع (نماد) و گمان و خیال داشتم، یک دفعه متوجه شدم فردوسی در آن موقع، هزار و بیست، سی یا حتی هزار و چهل سال پیش چگونه توانسته با مشاهده‌ی هستی، فقط هم ابزارش مشاهده بوده، باید تصور کرد و اگر خودمان را در آن زمان بگذاریم، متوجه شود که ما «انسانی» که اسباب دریافتش فقط همین سه است، نام و نشان و گمان، نمی‌تواند پدیده‌ای را بر‌تر از این سه‌تا ببینند. به همین دلیل می‌گوید: به بینندگان آفریننده را/ نبینی مرنجان دو بیننده را.</p> <p> </p> <p>تاکنون روانکاوان بسیاری درباره‌ی چهره‌های برجسته پژوهش‌های مهمی انجام داده‌اند. زیگموند فروید درباره‌ی داوینچی نوشته است. چه کسی را در ادبیات جهان می‌توان با فردوسی مقایسه کرد؟</p> <p> </p> <p><strong>حسن مکارمی - </strong>طبیعتاً خیلی صریح همه خواهند گفت هومر. ولی به گمان من انسان‌هایی مثل شکسپیر که خیلی بعد‌تر از فردوسی آمد و بعد هم امکانات خیلی وسیع‌تری از فردوسی داشتتند برای دسترسی به دانش و شناخت، برای شناختن انگیزه‌های اصلی انسان و شکافتن روان انسان و عمق روان انسان. از این نظر فقط. بقیه مسائلش را‌‌ همان‌طور که گفتم انسان بلند قامتی‌ست در زمینه‌های مختلف. ولی در زمینه‌ی بررسی انسان و عمیق شدن در ساختار انسان به گمان من با شکسپیر و مخصوصاً با «هاملت» می‌توان او را مقایسه کرد. وقتی شما نگاه می‌کنید، می‌بینید که چه عمقی در «هاملت» هست از نظر شناخت انسان، تردید‌هایش و روابط اساسی ذهنی انسان که‌‌ همان رابطه‌ی اصلی هر کدام از ماست با پدر و مادر. هسته‌ی سه‌گانه‌ی اولیه.</p> <p> </p> <p>بر اساس پژوهش‌های حسن مکارمی فردوسی حکیم، خردمند که مسائلش با خرد هماهنگی دارد، تنها در نودمین بیت نخستش به سراغ دین و پیامبر رفته است. پرسش این است که پیدا کردن یک خدا و امید به آسمان بستن آیا با خردگرایی تضاد ندارد؟</p> <p> </p> <blockquote> <p><img align="middle" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/adibmakar03.jpg" alt="" />حسن مکارمی: فردوسی را باید با شکسپیر و شاهنامه را با هاملت مقایسه کرد</p> </blockquote> <p><strong>حسن مکارمی </strong>- برای پاسخ دادن به این مسئله اول به این دو بیت انتهای آغاز کتاب توجه کنیم که خود همین به تنهایی یک گفته‌ی بزرگی‌ست: توانا بود هر که دانا بود/ ز دانش دل پیر برنا بود/ از این پرده بر‌تر سخن‌گاه نیست/ ز هستی مر اندیشه را راه نیست. بحث اینکه ما توان و اسباب اندیشه‌مان تا یک حدی می‌رود، که خودش قبلاً توضیح داده، که حدش روشن است از آن امر واقع و نشان و گمان و نام بالا‌تر نمی‌توانیم برویم. پس آنچه در بالا‌تر هست را فقط با فعل مجهول می‌توانیم به‌کار بریم. یعنی این هستی آفریده شده است. یعنی به‌عنوان یک خردمند، یک دانشمند و یک حکیم هستی آفریده شده است. کهکشان‌ها آفریده شده‌اند. مجهول است. تنها کاری که به گمان من خیلی خردمندانه فردوسی انجام داده و به گمان من هیچ مغایرتی با خردگرایی‌اش ندارد، این است که بر این مجهول نام معلومی گذاشته. به همین دلیل که می‌گوید اصلاً صفت‌پذیر نیست آن خداوند، چون تو نمی‌توانی با هیچکدام از ابزاری که داری ببینی‌اش. پس صفت‌پذیر نیست و وقتی صفت‌پذیر نباشد، توانا بود هر که دانا بود، انسان را در محدوده‌ی توانایی و دانایی‌اش به دلیل توانایی‌اش و به دلیل خردش می‌‌آورد.</p> <p> </p> <p>به عبارت دیگر به گمان من تمام کسانی که به شکلی هستی را و آفرینش و حضور هستی را با یک عامل مجهول مربوط می‌دانند و فعل مجهول می‌آورند به‌جای فعل معلوم، عملاً در ‌‌نهایت همین کار را می‌کنند. آن خداوندی که در همه کار ما دخالت می‌کند، همه جا هست و بر همه چیز عالم است و تمام نقشه‌ی زندگی راه همه را نوشته، آن خداوند است که فردوسی از آن صحبتی نمی‌کند و می‌گوید من نمی‌دانم، بیش از این نمی‌دانم. و آن هست که در واقع مشکل اساسی مسئله‌ی متافیزیک ماورالطبیعه را در مذاهب ایجاد می‌کند که به نام آن خداوند و بعد می‌توانند نمایندگان صوری آن خداوند مشکل برای آدمیان برقرار کنند. والا اگر من بگویم هستی را آفریننده‌ای‌ است، ولی من به هیچ ترتیب دسترسی به او ندارم، نام هم نمی‌توانم به او بدهم و او هم در زندگی من هیچ دخالتی ندارد، جز اینکه خرد داده به من که من از آن خرد استفاده کنم، به گمان من یک دیالکتیک بسیار عمیق، منطقی و حکیمانه‌ای است. در اولین بیت گفتار اندر ستایش پیغمبر می‌گوید تو را دانش و دین رهاند درست/ در رستگاری بباید جست. دانش و دین! باز اینجا دانش را قبل از دین می‌آورد. این خیلی مسئله‌ اساسی‌ست. می‌داند چه می‌گوید. یک واژه پس و پیش ندارد اینجا. رهاند درست! و این با دانش توست که دینی که آمده؛ قابل استفاده است و می‌تواند تو را هدایت کند؟<br /> </p> <p>ایمیل گزارشگر:<br /> adibzadeh@radiozamaneh.com<br /> در همین زمینه:<br /> ::ایرج ادیب‌زاده در رادیو زمانه::<br /> </p>
ایرج ادیبزاده- شاهنامه اثر ابوالقاسم فردوسی یکی از بزرگترین حماسههای جهان، شاهکار حماسی زبان فارسی، حماسهی ملی ایرانیان و نیز سند هویت ایرانیها است. شاهنامه شرح احوال، پیروزیها، شکستها، ناکامیها و دلاوریهای ایرانیان از کهنترین دوران یعنی نخستین پادشاه جهان کیومرث تا سقوط دولت ساسانی به دست تازیان است در سدهی هفتم میلادی.
تاکنون کتابهای بسیار درباره و بر مایه شاهنامه نوشته شده است. ایرانشناسان بسیار معتبر جهانی به بررسی شاهنامه پرداختهاند و نیز استاد جلال خالقی مطلق به ویراستاری تازه و برجسته از شاهنامهی فردوسی پرداخته است. فیلمهایی هم دربارهی این حماسهی بزرگ جهانی ساخته شده. در سالهای اخیر، هم به صورت صوتی کل شاهنامه و نیز داستانهای آن به صورت آنلاین منتشر شدهاند. اپراهایی از روی داستانهای آن ساخته شده و به صحنه آمده است. اما اینبار، برای نخستین بار از نگاه یک روانکاو بالینی، حسن مکارمی نویسنده و هنرمندخوشنویس پیرامون فردوسی و شاهکار او پژوهشی تازه انجام شده است. با او درینباره گفتوگو کردهام.
چگونه میتوان بهعنوان یک روانکاو بالینی به فردوسی و شاهنامه و سرودههای او نگاه کرد؟
حسن مکارمی، پژوهشگر و روانکاو بالینی
حسن مکارمی - تلاش کردهام بدون پیشداوری در وهلهی نخست تنها به سراغ سرودههای شاهنامه بروم؛ و متوجه شدم که در اول شاهنامه فردوسی تلاش کرده است جهانبینی خود و نگاهش به هستی و حضورش را در هستی مطرح کند. به همین دلیل خودم را متمرکز کردم روی این قسمت و همانطور که یک روانکاو بالینی تنها از طریق گوش دادن به واژههایی که هر فرد میگوید، تلاش میکند درک کند که این واژهها در پشت ذهنیت و درون روان یا ناخودآگاه آن فرد چه معانیای دارند و این معانی چگونه بههم پیوستهاند، یعنی ساختار ناخودآگاهش به چه صورت است، فردوسی را به این شکل بخوانم.
شخصیت خود فردوسی هم از نظر روانکاوی بالینی با نگاه تازهای دنبال شده است. حسن مکارمی براساس پژوهشهایش براین نکته انگشت میگذارد که هر هزارهای یکنفر مانند فردوسی به هزارقدی میرسد.
حسن مکارمی - وقتی شاهنامه را باز میکنیم، میبینیم که چند فصل کوتاه دارد و در هر فصلی چندین بیت است. آغاز کتاب ستایش خرد، آفرینش عالم، آفرینش مردم، آفرینش خورشید و ماه. بعد از این بخش است که میرسد به اندر ستایش پیغمبر و از آنجا به بعد خود شاهنامه را شروع میکند به معنی حماسه. من تلاش کردهام، البته به عمد، قسمت ستایش پیغمبر را کنار بگذارم، برای اینکه هدفم بیشتر هستیشناسی فردوسی بوده و علت اینکه این تعداد شعر را انتخاب کردهام، کافیست که این تعداد اشعاری که به دستتان داده میشود را جمع کنید.
حسن مکارمی ۸۷ بیت نخست شاهنامه را انتخاب کرده برای پژوهش و روانکاوی از فردوسی:
حسن مکارمی - ببینید، وقتی او شروع میکند به نام خداوند جان و خرد/ کز این برتر اندیشه برنگذرد، در همینجا مطرح میکند که برتر از خرد و جان اندیشه بالاتر نمیتواند برود. خداوند نام و خداوند جای/ خداوند روزی ده رهنمای. بازهم اشاره میکند که این خداوند هم صاحب نام است و هم صاحب جای. در بیت چهارم در واقع آن اساس و بنیان اندیشهاش را میگذارد. اینکه ز نام و نشان و گمان برتر است/ نگارندهی برشده پیکر است یا برشده گوهر است. برشده گوهر و پیکر ما هستیم، انسان هستیم به همین دلیل. ببینید، رابطه را تمام میبرد بین خداوند و برشده پیکر یعنی انسان و انسان را هم اساساً با جان و خرد و اندیشه مشخص میکند.
عمق همین چهار بیت اول در آنجاست که این استدلال اساسی فردوسی است که خیلی خلاصه طریق شناخت انسان امر واقع است، نامگذاری بر این امر واقع است، نشان است و گمان است. یعنی تخیل ما است، نشانهگذاریش یعنی سمبولیزاسیون است و نام است. وقتی من به این بیت رسیدم، باشناختی که در حرفه و کارم با مسئلهی امر واقع (نماد) و گمان و خیال داشتم، یک دفعه متوجه شدم فردوسی در آن موقع، هزار و بیست، سی یا حتی هزار و چهل سال پیش چگونه توانسته با مشاهدهی هستی، فقط هم ابزارش مشاهده بوده، باید تصور کرد و اگر خودمان را در آن زمان بگذاریم، متوجه شود که ما «انسانی» که اسباب دریافتش فقط همین سه است، نام و نشان و گمان، نمیتواند پدیدهای را برتر از این سهتا ببینند. به همین دلیل میگوید: به بینندگان آفریننده را/ نبینی مرنجان دو بیننده را.
تاکنون روانکاوان بسیاری دربارهی چهرههای برجسته پژوهشهای مهمی انجام دادهاند. زیگموند فروید دربارهی داوینچی نوشته است. چه کسی را در ادبیات جهان میتوان با فردوسی مقایسه کرد؟
حسن مکارمی - طبیعتاً خیلی صریح همه خواهند گفت هومر. ولی به گمان من انسانهایی مثل شکسپیر که خیلی بعدتر از فردوسی آمد و بعد هم امکانات خیلی وسیعتری از فردوسی داشتتند برای دسترسی به دانش و شناخت، برای شناختن انگیزههای اصلی انسان و شکافتن روان انسان و عمق روان انسان. از این نظر فقط. بقیه مسائلش را همانطور که گفتم انسان بلند قامتیست در زمینههای مختلف. ولی در زمینهی بررسی انسان و عمیق شدن در ساختار انسان به گمان من با شکسپیر و مخصوصاً با «هاملت» میتوان او را مقایسه کرد. وقتی شما نگاه میکنید، میبینید که چه عمقی در «هاملت» هست از نظر شناخت انسان، تردیدهایش و روابط اساسی ذهنی انسان که همان رابطهی اصلی هر کدام از ماست با پدر و مادر. هستهی سهگانهی اولیه.
بر اساس پژوهشهای حسن مکارمی فردوسی حکیم، خردمند که مسائلش با خرد هماهنگی دارد، تنها در نودمین بیت نخستش به سراغ دین و پیامبر رفته است. پرسش این است که پیدا کردن یک خدا و امید به آسمان بستن آیا با خردگرایی تضاد ندارد؟
حسن مکارمی: فردوسی را باید با شکسپیر و شاهنامه را با هاملت مقایسه کرد
حسن مکارمی - برای پاسخ دادن به این مسئله اول به این دو بیت انتهای آغاز کتاب توجه کنیم که خود همین به تنهایی یک گفتهی بزرگیست: توانا بود هر که دانا بود/ ز دانش دل پیر برنا بود/ از این پرده برتر سخنگاه نیست/ ز هستی مر اندیشه را راه نیست. بحث اینکه ما توان و اسباب اندیشهمان تا یک حدی میرود، که خودش قبلاً توضیح داده، که حدش روشن است از آن امر واقع و نشان و گمان و نام بالاتر نمیتوانیم برویم. پس آنچه در بالاتر هست را فقط با فعل مجهول میتوانیم بهکار بریم. یعنی این هستی آفریده شده است. یعنی بهعنوان یک خردمند، یک دانشمند و یک حکیم هستی آفریده شده است. کهکشانها آفریده شدهاند. مجهول است. تنها کاری که به گمان من خیلی خردمندانه فردوسی انجام داده و به گمان من هیچ مغایرتی با خردگراییاش ندارد، این است که بر این مجهول نام معلومی گذاشته. به همین دلیل که میگوید اصلاً صفتپذیر نیست آن خداوند، چون تو نمیتوانی با هیچکدام از ابزاری که داری ببینیاش. پس صفتپذیر نیست و وقتی صفتپذیر نباشد، توانا بود هر که دانا بود، انسان را در محدودهی توانایی و داناییاش به دلیل تواناییاش و به دلیل خردش میآورد.
به عبارت دیگر به گمان من تمام کسانی که به شکلی هستی را و آفرینش و حضور هستی را با یک عامل مجهول مربوط میدانند و فعل مجهول میآورند بهجای فعل معلوم، عملاً در نهایت همین کار را میکنند. آن خداوندی که در همه کار ما دخالت میکند، همه جا هست و بر همه چیز عالم است و تمام نقشهی زندگی راه همه را نوشته، آن خداوند است که فردوسی از آن صحبتی نمیکند و میگوید من نمیدانم، بیش از این نمیدانم. و آن هست که در واقع مشکل اساسی مسئلهی متافیزیک ماورالطبیعه را در مذاهب ایجاد میکند که به نام آن خداوند و بعد میتوانند نمایندگان صوری آن خداوند مشکل برای آدمیان برقرار کنند. والا اگر من بگویم هستی را آفرینندهای است، ولی من به هیچ ترتیب دسترسی به او ندارم، نام هم نمیتوانم به او بدهم و او هم در زندگی من هیچ دخالتی ندارد، جز اینکه خرد داده به من که من از آن خرد استفاده کنم، به گمان من یک دیالکتیک بسیار عمیق، منطقی و حکیمانهای است. در اولین بیت گفتار اندر ستایش پیغمبر میگوید تو را دانش و دین رهاند درست/ در رستگاری بباید جست. دانش و دین! باز اینجا دانش را قبل از دین میآورد. این خیلی مسئله اساسیست. میداند چه میگوید. یک واژه پس و پیش ندارد اینجا. رهاند درست! و این با دانش توست که دینی که آمده؛ قابل استفاده است و میتواند تو را هدایت کند؟
ایمیل گزارشگر:
adibzadeh@radiozamaneh.com
در همین زمینه:
::ایرج ادیبزاده در رادیو زمانه::
نظرها
کاربر مهمان
با تشکر فراوان . متن ارزنده و خوبی بود . ولی اگر روانشناسان اینگونه آنالیز میکنند، وای به حال بیمارانشان!!
کاربر مهمان
من هنوز نمیدونم اون نگاهی که اکثرفلاسفه مهم و بزرگ غرب به اون رسیدن مبنی بر عدم وجود یک خالق و یا تصادفی بودن خلقت ،حقیقته یا زاویه دیدی که ا ونا دارن به این نتیجشون رسوندن
کاربر مهمان
این نگاهی که فردوسی به هستی داره بسیار جالبه و در تقابل با نگاه بعضی از فلاسفه شرق و غرب مبنی بر پوچ گرایی هست ،به نظر من این منظقی تر هستش که ما بیایم و یک نیرویی یا یک بعدی رو مافوق هستی بدونیم و بگیم که خردی به ما داده که راهمون رو پیدا کنیم ،ولی با این حال باید این بحثهارو با زبان فلسفه که به نظر من شرق و غرب نداره بیان و باز کرد که بتونن همه راجع به اون نظر بدن ،چون شما با صرف بیان اندیشه فردوسی نمیتونی یک نظر فلسفی جامع بدی ،این شیوه فلسفی و ا ین نگاه امسال فردوسی به هستی باید باز بشه و در زیان فلسفه بیان و اثبات بشه >
شيدوش رهام
<p>خدمت جناب دهقان!متاسفانه ناداني و جهل سرمنشا بسياري از سوء تفاهم ها و بدخلقي ها و عنادهاست.شماي تورك!؟ايراني!؟بايد بدانيد كه تورك ايراني هم در لفظ و هم در معنا غلط اند غلط است !مثل اين است كه بفرماييد آب خشك!؟يا زغال سفيد يا ماست سياه!هر چند كه شايد ملال آور باشد اما بناچار بايد براي شماي هم وطن استبدادزده مثل من!توضيح واضحات داد!كه اصولا هر كلمه يا اصطلاح يك معني خاص دارد و ما نميتوانيم به دلخواه خود يا از سر عناد و دشمني با كسي يا چيزي بر آن معني مورد نظر و تامين كننده خواست ها و اميالم را اطلاق كنيم !ترك واژه ايست از اين دست و معني خاص خود را دارد و تركان كساني بوده اند كه از دشت قبچاق و ماورا قفقاز بنا به عللي در زمان خاص مهاجرت نموده يا به ايران حمله ور شدند در ابتدا تركان براي امر غلامي بخدمت ايرانيان و بعد اعراب درآمدند در زمان سامانيان بعنوان جتگجو و سردار فعاليت مي كردند و بر اثر لياقت و كارداني به مناصب بلند و سپس حتي به پادشاهي رسيدند اما ايرانيان هيچگاه ترك نبوده اند و تركان نيز هيچگاه ايراني نبوده اند اين دو واژه مفاهيم خاص خود را دارند بهتر است شماي هم وطن بدانيد كه اولا!تورك نيستيد و ايراني هستيد و ثانيا زبان شما تركيست !مثل من ايراني كه زبانم كرديست!يا زبانم بلوچيست يا زبانم عربيست!يا زبانم لريست!اينكه شما نادانسته كلامي را بر زبان رانده ايد نشانگر عمق فاجعه است كسي كه از هويت تاريخي خود آگاه نيست چه بسا مثل شما دچار اين اشتباه و توهم شود!بهتر است به تحقيقات بزرگان ايران و از جمله راد مرد بزرگ سرزمين آذربايجان مثل احمد كسروي در اين خصوص مراجعه فرمايد فراموش نكنيد كه من منكر اين نيستم كه به هم ميهنان ارجمند و دلاور ترك زبان /آذري زبانم اجحاف و ستم فروان شده اما شما نيز بدانيد كه بسياري از پادشاهان ايراني ما ترك زبان بوده اند اما هيچگاه تورك نبوده اند و حقايق را با زور و گريبان چاك كردن نميتوان تغيير داد بهتر است اگر در اين خصوص ادعايي داريد ادله و برهاني اقامه فرماييد نژاد ترك همين چنگيزخان و تيمور و هلاكوخان!بوده اند نه شما هم ميهن عزيز و گرامي و غيور من كه زبانتان تركيست مثل يك آمريكايي كه زبانش انگليسي است!اما هيچگاه ادعا نمي كند انگليسي است يا يك برزيلي و الجزايري !كه بترتيب زبانشان اسپانيولي پرتغالي و فرانسويست !اگر بر اساس قياس شما پيش برويم الجزايري ها هم فرانسويند و برزيلي ها اسپانيايي و پرتغالي درود بر شما ايراني عزيز بهتر است راه ستارخان و باقرخانو علامه كسروي و ساير ايرانيان ترك زبان آذربايجان را پيش بگيريد نه تكرار *** اراني هاي ماورا ارس!</p>
زندی
با تشکر از جناب دکتر لازم به یادآوری است شاهنامه ابتدا توسط شخص دیگری بنام منصور سروده یا گردآوری شده که بعدا توسط حکیم فردوسی گسترده و کامل می شود.
رضا
جای تعجب داره که در این متن ا به جای "پارسی" از کلمه فارسی استفاده کردید. فردوسی تمامی ابیات شاهنامه را برای زنده نگه داشتن زبان پارسی سرود. خواهشمندم رعایت کنید.
کاربر مهمان
با درود فروان به همه عزیزان. بنده به عنوان یک ایرانی آذری زبان حکیم ابولقاسم فردوسی را تا حد عشق می پرستم. و از نگا رنده این مقاله کمال تشکر را دارم. و در ضمن اطلاعاتی دقیقی را در اختیار دوستان قرار میدهم.....نمی دانم با کمک یا بی کمک فردوسی . دقیقی جوان قسمت گشتاسب نامه را سرائید ولی چون دقیقی به دست غلامش به قتل رسید به ناچار خود فردوسی بقیه شاهنامه را تنظیم و سرلئید . و ناگفته نماند که زنش خانم رودابه هم در این راه مشفق و راهنمایش بوده است
همایون
با تشکر از آقای ادیب زاده بخاطر حساسیتشان به فردوسی اگر ممکن است آنچه را خودشان در خلال مصاحبه متوجه شده اندبا ما بگویند، چون من چیزی دستگیرم نشد و نه در شناخت فردوسی و نه شاهنامه روشنائی برایم پدیدار نگشت
ع.دهقانی
شاهنامه سند ملی من تورک ایرانی نیست و این اتهام بی اساس است. اقاجان: ما شاهنامه و فردوسی تان را نخواستیم. همه اش را خودتان ببرید خوب نیست.؟
شيدوش رهام
در ابتدا از اين استاد ارجمند كه اين اثر سترگ و فخيم را از ديدگاه تخصصيشان مورد تحليل قرار داده سپاسگزارم شروع خوبيست دست مريزاد البته من با تمام اين گفته هاي لزوماً موافق نيستم البته بنظر من بهتر است اين گونه كارها بصورت گروهي انجام شود يك تيم قوي از اديبان و روانشناسان.بعنوان مثال عرض مي كنم همه ميدانيم كه از ابتدا تا امروز دين داران و مذهبيون دل خوشي از شاهنامه نداشته وندارند اينهم علت دارد اينكار ريشه در تعاليم محمد بن عبدالله دارد در قرانش هم آورده با شعرا خوب نيست مگر مداحان دين خدا!فردوسي بزرگ و حكيم نيز ميدانسته ديده بود آثار گرانبهاي ايرانيان كه به جرم الحاد و زندقه سوزانده شده از بين رفته يا حتي از زبان پهلوي ترجمه نشده!لذا اين حكيم هم ميتوانسته پيش بيني كند كه اگر سه چهار بيت در مدح سردمداران اسلام عزيز نگويد كتابش را مي سوزانند از بين مي برند يا اينكه رسم بوده براي تامين خرج يا حتي ماندگاري اثري آن رابنام پادشاهي مي كردند تا بماند اين اثر مثل امروز كه نبوده نشر و چاپ با چند كليك انجام شود بهر حال شاهنامه يك اثر ايرانيست و عناصر تشكيل دهنده انهم ايرانيست اين اساس شاهنامه است اما امروزه يك متن تاريخيست بر آن تاريخي گذشته در ان دخل و تصرف شده و ساير موارديكه بر متون تاريخي رفته!با تمام اين اوصاف شاهنامه سند افتخار ملي ايرانيان است و فردوسي شهروند درجه يك اين آب و خاك داراي مدال و نشان منحصر بفرد ايراني بودن!اين حكيم به تنها تن خويش كاري كرده كه لشكرهاي ايرانيان در مبارزه ها و جنگ ها نتوانستند و شكست خوردند!خودش به زيبايي و رسايي فرموده! بناهاي آباد گردد خراب زباران و از تابش آفتاب پي افكندم از نظم كاخي بلند كه از باد و باران نيابد گزند! بسي رنج بردم در اين سال سي عجم زنده كردم بدين پارسي نميرم از پس كه من زنده ام كه تخم سخن را پراكنده ام زنده باد نام و راه فردوسي بزرگ
ع.دهقانی
<p>***** من به شما اجازه نمی دهم که هویت مرا برایم تعریف و یا تعیین بکنید. مگر فریاد صد ها هزارتظاهرکننده گان در شهر های مختلف اذربایجان را نه شنیده اید که می گفتند و خواهند گفت که " هارای هارای من تورکم" جنابعالی حق دارید که هر هویتی را برای خود تعریف و تعین بکنید ولی ملت تورک داخل ایران این حق را به احدی نخواهد داد که برایش هویت تعیین بکند. اینرا اویزه گوش تان بکنید. ما تورک ساکن ایران هستیم آنهم موقتا: ما روزی شما ها را با آخوند ها و و قم با حوزه جهلیه اش و شاهنامه و فردوسی تان بحال خود خواهیم گذاشت که با این توهمات *** تان هر چه خواستید انجام دهید و امیدواریم که روزی هم موفق بشوید.</p>