ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

مقاومت؛ موضوعی کهن، نگاهی نوین

<div dir="RTL">پانته&zwnj;آ بهرامی - در سال<span dir="LTR">&zwnj;</span>های اخیر، پس از اوج<span dir="LTR">&zwnj;</span>گیری جنبش دموکراسی<span dir="LTR">&zwnj;</span> خواهی در ایران و دستگیری بسیاری از فعالان سیاسی، دوباره مسئله &quot;مقاومت&quot; مورد توجه پژوهشگران و کنشگران قرار گرفته است. &quot;مقاومت&quot; اما فقط در زندان<span dir="LTR">&zwnj;</span>ها اتفاق نمی<span dir="LTR">&zwnj;</span>افتد. این واکنش انسانی همواره در مقابل اعمال قدرت معنا می<span dir="LTR">&zwnj;</span>یابد و بنابراین شواهد آن هم در زندگی و هم در برابر قدرت رژیم<span dir="LTR">&zwnj;</span>های تمامیت<span dir="LTR">&zwnj;</span>خواه دیده می<span dir="LTR">&zwnj;</span>شود.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <!--break--> <div>در سال<span dir="LTR">&zwnj;</span>های پس از انقلاب، همواره موضوع &quot;مقاومت و پایداری&quot; در برابر حکومت اسلامی ایران، دغدغه اصلی کنشگران اجتماعی بوده است. شکوفه سخی از زندانیان سابق دهه ۶۰ در پایان<span dir="LTR">&zwnj;</span>نامه<span dir="LTR">&zwnj;</span>دکترای خود به چنین موضوعی پرداخته است. با این پژوهشگر که فارغ<span dir="LTR">&zwnj;</span>التحصیل کار<span dir="LTR">&zwnj;</span>شناسی ارشد علوم سیاسی از کانادا است در این زمینه به گفت<span dir="LTR">&zwnj;</span>وگو نشسته<span dir="LTR">&zwnj;</span>ایم.</div> <div dir="RTL">&nbsp;<a href="http://www.zamahang.com/podcast/2010/20120422_PanteA_ShokufehSakhi.mp3" target="_blank" rel="noopener"><img width="273" height="31" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/musicicon.jpg" alt="" /></a></div> <div dir="RTL"><b>شکوفه سخی: </b>پایان نامه<span dir="LTR">&zwnj;</span>ام را روی مسئله سیستم<span dir="LTR">&zwnj;</span>های تمامیت<span dir="LTR">&zwnj;</span>خواه و پدیده مقاومت و تسلیم انجام دادم و تلاش کردم از تئوری<span dir="LTR">&zwnj;</span>های زیگموند فروید استفاده کنم، برای اینکه بتوانم تحلیلی در این زمینه بدهم که چگونه پدیده تسلیم اتفاق می<span dir="LTR">&zwnj;</span>افتد. آنچه برای من همواره قابل قبول نبود، توضیح مقاومت یا عدم مقاومت بود با رجوع به مثلاً طبیعت انسان، با رجوع به توانایی انسان و یا جدولی را تعیین کردن که اگر به آدم اینقدر فشار بیاید، در عرض فلان مدت در اینجا می<span dir="LTR">&zwnj;</span>شکند و در عرض مدتی دیگر آنجا. یا اگر انسان مثلاً اینقدر اعتقاد به یک آرمان و ایده<span dir="LTR">&zwnj;</span>آل داشته باشد، در نتیجه می<span dir="LTR">&zwnj;</span>تواند تا حد معینی بایستد و مقاومت کند.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">این توضیحات نمی<span dir="LTR">&zwnj;</span>توانست واقعاً آن پدیدهایی را که ما در زندان دیده<span dir="LTR">&zwnj;</span>ایم توضیح دهند. به نظرم این قضاوت<span dir="LTR">&zwnj;</span>ها با دورانی که ما در دهه ۶۰ گذراندیم، نمی<span dir="LTR">&zwnj;</span>توانست مسئله مقاومت را توضیح دهد و خیلی ساده<span dir="LTR">&zwnj;</span>انگارانه بودند. برای همین من را سوق داد به اینکه مطالعات بیشتری انجام دهم. البته اعتقاد افراد و پایبندی به ایدئولوژی می<span dir="LTR">&zwnj;</span>تواند بخش کوچکی از این پدیده را توضیح دهد، ولی همه آن نیست. به نظرم آمد که رابطه و واکنش انسان در مقابل فشار را باید از زاویه<span dir="LTR">&zwnj;</span>ای دیگر نگاه کرد و توضیح داد.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">از زاویه<span dir="LTR">&zwnj;</span>ای که من به مسئله نگاه می<span dir="LTR">&zwnj;</span>کنم، مقاومت در اصل نوعی از رابطه انسانی- اجتماعی است و نه خصیصه<span dir="LTR">&zwnj;</span>ای شخصی، نه توانایی شخصی، نه ایمان. مقاومت اتفاقی است که در یک رابطه حاصل می<span dir="LTR">&zwnj;</span>شود و به وجود می<span dir="LTR">&zwnj;</span>آید.</div> <div dir="RTL"><b>&nbsp;</b></div> <div dir="RTL"><b>مقاومت در خلا اتفاق نمی</b><b><span dir="LTR">&zwnj;</span></b><b>افتد</b></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">شکوفه سخی، تنها یک پژوهشگر علاقه<span dir="LTR">&zwnj;</span>مند به موضوعاتی چون &quot;مقاومت&quot; و &quot;قدرت&quot; نیست. او در عمل نوعی مقاومت را در سال<span dir="LTR">&zwnj;</span>های سیاه دهه ۶۰، بین سال<span dir="LTR">&zwnj;</span>های ۱۳۶۱ تا ۱۳۶۹، به عنوان زندانی سیاسی در زندان جمهوری اسلامی تجربه کرده است. دو سال بعد از آزادی نیز در سال ۱۳۷۱ از ایران خارج و در کانادا پناهنده می<span dir="LTR">&zwnj;</span>شود. او توضیح می<span dir="LTR">&zwnj;</span>دهد: &quot;به نظر من مقاومت همیشه یک پاسخ است. یک فشاری به شما می<span dir="LTR">&zwnj;</span>آید و شما یک واکنشی به آن نشان می<span dir="LTR">&zwnj;</span>دهید. یعنی مقاومت در خلاء به وجود نمی<span dir="LTR">&zwnj;</span>آید. اگر یک فرد را بگذارید وسط جنگل، مقاومتی ندارد. نه مقاومت دارد و نه خشونت و نه چیزی. زمانی یک حرکت، باعث فشار به شما می<span dir="LTR">&zwnj;</span>شود و شما به آن پاسخ و عکس<span dir="LTR">&zwnj;</span>العمل نشان می<span dir="LTR">&zwnj;</span>دهید.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">پاسخ را به چه می<span dir="LTR">&zwnj;</span>دهید و برای چه می<span dir="LTR">&zwnj;</span>دهید؟ آن وقت کیفیت مقاومت مشخص می<span dir="LTR">&zwnj;</span>شود. چون مقاومتی که ما داریم راجع به آن حرف می<span dir="LTR">&zwnj;</span>زنیم، مقاومت در مقابل یک سیستم تمامیت<span dir="LTR">&zwnj;</span>خواه است. چه مثلاً جمهوری اسلامی به طور کل و چه سیستم زندان آن به طور خاص یک سیستم تمامیت<span dir="LTR">&zwnj;</span>خواه است؛ سیستمی است که تلاش دارد شهروندانی را که مثل خودش نیستند، در چهارچوب سیستم و ایدئولوژی خاص خود وارد کند. حال از طریق سرکوب، رشوه و یا ... انگیزه این سیستم نیز ایجاد ترس است.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <blockquote> <div dir="RTL" class="rtecenter"><img width="200" height="144" align="middle" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/ntql-jdyd-159-zndn-bh-khrj-z-shhrh.jpg" alt="" /></div> <div dir="RTL" class="rteright">مقاومت در اصل، نوعی از رابطه انسانی- اجتماعی است و نه خصیصه&zwnj;ای شخصی، نه توانایی شخصی، نه ایمان. مقاومت اتفاقی است که در یک رابطه حاصل می&zwnj;شود و به وجود می&zwnj;آید.<span style="font-size:11.0pt;Times New Roman&quot;,&quot;serif&quot;;background:lime;"><br /> </span></div> <div dir="RTL" class="rteright">&nbsp;</div> </blockquote> <p>&nbsp;</p> <div dir="RTL">سیستم تمامیت<span dir="LTR">&zwnj;</span>خواه در زندان سعی می<span dir="LTR">&zwnj;</span>کند فرد زندانی را تبدیل به موجودی کند که تنها در سیستم مورد نظر او کار کند. از راه<span dir="LTR">&zwnj;</span>های مختلف نیز برای رسیدن به چنین نقطه<span dir="LTR">&zwnj;</span>ای استفاده می<span dir="LTR">&zwnj;</span>کند، مثل شکنجه، درس<span dir="LTR">&zwnj;</span>های ایدئولوژیک، تغذیه<span dir="LTR">&zwnj;</span>های فکری، روحی، ملاقات حضوری و ... یعنی مدام به انسان، انسانی که با او در ارتباط است، فشار و نیرو وارد می<span dir="LTR">&zwnj;</span>کند. مقاومت پاسخی است که این انسان می<span dir="LTR">&zwnj;</span>دهد. این پاسخ معمولاً فردی نیست. برای اینکه این یک نفر زندانی هیچ<span dir="LTR">&zwnj;</span>وقت در یک نفر باقی نمی<span dir="LTR">&zwnj;</span>ماند. این زندانی در عین حال شاهراهی است بین زندان، بازجو، حکومت و این سیستم تمامیت<span dir="LTR">&zwnj;</span>خواه. پاسخ آن هم برمی<span dir="LTR">&zwnj;</span>گردد و وارد تمام این فضای عمومی می<span dir="LTR">&zwnj;</span>شود.&quot;</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>شکستن</b><b> رابطه </b><b>فرد</b><b> با</b><b> دیگر </b><b>زندانیان</b></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">شکوفه سخی در اوایل دهه ۶۰ خورشیدی شکنجه &quot;تخت&quot; را در زندان قزل<span dir="LTR">&zwnj;</span>حصار تجربه می<span dir="LTR">&zwnj;</span>کند: حاج داود، مسئول زندان قزل<span dir="LTR">&zwnj;</span>حصار، ۹ ماه زندانیان سیاسی زن سرموضع را جدا از هم در چارچوب<span dir="LTR">&zwnj;</span>هایی قرار می<span dir="LTR">&zwnj;</span>داد که در آن تمام روز و شب چشمبند بر چشم داشتند؛ حتی موقع غذا خوردن و فقط در زمان رفتن به دستشویی می<span dir="LTR">&zwnj;</span>توانستند چشمبند را بردارند. هرگونه حرف و صحبت با زندانیان سیاسی بغل<span dir="LTR">&zwnj;</span>دستی منتهی به کتک و شلاق می<span dir="LTR">&zwnj;</span>شد. در تمام این مدت نیز قرآن و دعا در محل شکنجه پخش می<span dir="LTR">&zwnj;</span>شد. این تنبیه که به تابوت، تخت<span dir="LTR">&zwnj;</span> یا دستگاه معروف است، نوعی شست<span dir="LTR">&zwnj;</span>وشوی مغزی بود. بسیاری از زندانیان سیاسی زیر این فشار شکستند و تن به مصاحبه دادند. یکی از این زندانیان فردی بود به نام &quot;سیبا&quot; که در خاطراتش نوشته<span dir="LTR">&zwnj;</span>است که در حین شکنجه به درجه<span dir="LTR">&zwnj;</span>ای از فشار روحی می<span dir="LTR">&zwnj;</span>رسد که موقع مصاحبه شروع به گریه<span dir="LTR">&zwnj;</span>ای &quot;تلخ&quot; و &quot;وحشتناک&quot; می<span dir="LTR">&zwnj;</span>کند.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">شکوفه سخی می<span dir="LTR">&zwnj;</span>گوید: &quot;شاید برای من بهتر باشد که از زاویه سیستم نگاه کنم تا زاویه فرد. فرض براینجاست که یک پدیده<span dir="LTR">&zwnj;</span>ای را زندان به عنوان حکم می<span dir="LTR">&zwnj;</span>گیرد و از آنجا شروع می<span dir="LTR">&zwnj;</span>کند فرد را زیر فشار قراردادن تا او را بشکند. بشکند یعنی چی؟ چه چیزی را می<span dir="LTR">&zwnj;</span>خواهد در این فرد از بین ببرد؟ آن چیزی را که می<span dir="LTR">&zwnj;</span>خواهد در این فرد از بین ببرد، رابطه این فرد است؛ رابطه مسئولانه، رابطه انسانی که این فرد با دیگران دارد. در واقع می<span dir="LTR">&zwnj;</span>خواهد این رابطه انسانی را از بین ببرد.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <blockquote> <div dir="RTL">پرسش اصلی این است: چگونه می&zwnj;توانیم رابطه انسانی را از چنگال تمام سیستم&zwnj;های تمامیت&zwnj;خواه درآوریم که انسان را به وسیله&zwnj;ای برای قدرتمند شدن خودشان تبدیل می&zwnj;کند؟</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> </blockquote> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">اگر آن رابطه از بین برود، بعد آدم خنثی می<span dir="LTR">&zwnj;</span>شود. بعد این آدم چیزی می<span dir="LTR">&zwnj;</span>شود که این<span dir="LTR">&zwnj;</span>ها می<span dir="LTR">&zwnj;</span>توانند با او بازی کنند، بگذارندش کنار و یکجوری در واقع او را تمام شده حساب کنند. یعنی فرض اولیه بر این است که زندانیان سیاسی، کسانی که در مقابل سیستم حکومت هستند، به<span dir="LTR">&zwnj;</span>طور اتوماتیک و به<span dir="LTR">&zwnj;</span>طور ناخودآگاه ارتباطی بین<span dir="LTR">&zwnj;</span>شان برقرار است و یک مسئولیتی به همدیگر دارند.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">این همان چیزی است که این سیستم، این حکومت می<span dir="LTR">&zwnj;</span>خواهد آن را بکشد و از بین ببرد. من از این دریچه به مقاومت می<span dir="LTR">&zwnj;</span>نگرم. مثلاً در مورد تنبیه دستگاه یا تخت<span dir="LTR">&zwnj;</span>ها برای اطلاعات زنده نبود که ما را نمی<span dir="LTR">&zwnj;</span>زدند. گرفتن اطلاعات برای این نبود که خطری را از خودشان برطرف کنند.&quot;</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>درواقع روند بازجویی نبود. زندانیان حکم گرفته بودند و مدت</b><b><span dir="LTR">&zwnj;</span></b><b>ها بود که در قزل</b><b><span dir="LTR">&zwnj;</span></b><b>حصار مشغول گذراندن دوران محکومیت بودند.</b></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">دقیقاً. روند بازجویی نبود، ولی بد<span dir="LTR">&zwnj;</span>ترین شکل شکنجه<span dir="LTR">&zwnj;</span> فیزیکی و روانی اعمال می<span dir="LTR">&zwnj;</span>شد. این برای از بین بردن یک نوع رابطه انسانی، یک نوع حضور انسانی بود.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>یعنی در واقع هدف</b><b><span dir="LTR">&zwj;</span></b><b>شان همان کاری بود که به فرض با &quot;سیبا&quot; کردند. رابطه او را با آن اطرافش شکستند. در واقع او را به آن نقطه</b><b><span dir="LTR">&zwnj;</span></b><b>ای رساندند که دیوانه</b><b><span dir="LTR">&zwnj;&zwnj;</span></b><b>وار آمد و آن مصاحبه را کرد. در واقع در درجه اول ارتباطش با زندانی</b><b><span dir="LTR">&zwnj;</span></b><b>ها شکسته شد. </b></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">یعنی تبدیل شد به کسی که سیستم را جایگزین انسان<span dir="LTR">&zwnj;</span>ها کرد. سیستم را با قرآنش، با خمینی<span dir="LTR">&zwnj;</span>اش، با حاجی داودش و با همه این<span dir="LTR">&zwnj;</span>ها جایگزین انسان<span dir="LTR">&zwnj;</span>هایی کرد که در حال درد کشیدن بودند. در حقیقت در چنین شرایطی پاسخ فرد به درد کشیدن همقطاری<span dir="LTR">&zwnj;</span>هایش عوض می<span dir="LTR">&zwnj;</span>شود. درد آن<span dir="LTR">&zwnj;</span>ها را انکار می<span dir="LTR">&zwnj;</span>کند تا خود به یک سیستم دیگر وصل شود.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">پرسش اصلی این است: چگونه می&zwnj;توانیم رابطه انسانی را از چنگال تمام سیستم&zwnj;های تمامیت&zwnj;خواه درآوریم که انسان را به وسیله&zwnj;ای برای قدرتمند شدن خودشان تبدیل می&zwnj;کند؟</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">دورانی که برای تنبیه در این تخت<span dir="LTR">&zwnj;</span>ها یا در سلول انفرادی بودم، همیشه این حس را داشتم که این رابطه<span dir="LTR">&zwnj;</span>ای که برقرار بود، فقط بین من و حاجی نبود؛ بین من و زندانبان و تواب و پاسدار<span dir="LTR">&zwnj;</span>ها نبود. برای اینکه وقتی می<span dir="LTR">&zwnj;</span>خواستم خودم را توضیح دهم و بتوانم پاسخ خودم را به این زندانبان پیدا کنم، همیشه خود را در پیوند با عزیزان و دوستانم تعریف می<span dir="LTR">&zwnj;</span>کردم. حتی در پیوند با آن کسی که بغل دستم در آنجا نشسته بود و من اصلاً نمی<span dir="LTR">&zwnj;</span>دانستم چه کسی است یا اسمش چیست. همیشه این ارتباط وجود دارد. همیشه انگار آدم در یک حالت گفت<span dir="LTR">&zwnj;</span>وگو و مکالمه با دیگران است؛ حتی در سلول انفرادی که هیچکس دور و بر آدم نیست.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">در این فضای بسیار پیچیده این پدیده مقاومت شکل می<span dir="LTR">&zwnj;</span>گیرد و این یک نوع رابطه<span dir="LTR">&zwnj;</span> انسانی است. در تخت<span dir="LTR">&zwnj;</span>ها، توی دستگاه واحد یک، رو به دیوار با چشمبند نشسته بودیم. پشت سر من یک پنجره بسیار بزرگ بود که به سمت بیرون باز می<span dir="LTR">&zwnj;</span>شد. بیرون این پنجره، درخت بزرگی بود. دیوار روبه<span dir="LTR">&zwnj;</span>رو از کاشی پوشیده شده بود. کاشی<span dir="LTR">&zwnj;</span>های سفید و براق که نور را منعکس می<span dir="LTR">&zwnj;</span>کردند. دقیقاً همین موقع<span dir="LTR">&zwnj;</span>ها بود که من آنجا نشسته بودم. فصل بهار بود و وقتی از زیر چشمبند به کاشی<span dir="LTR">&zwnj;</span>ها نگاه می<span dir="LTR">&zwnj;</span>کردم، یواش یواش سبز شدن و بزرگ شدن برگ<span dir="LTR">&zwnj;</span>های این درخت بزرگ را می<span dir="LTR">&zwnj;</span>دیدم. این برای من بازهم رابطه<span dir="LTR">&zwnj;</span>ای به دنیای بیرون، به زندگی، به تولد بود و به اینکه زندگی ادامه دارد.</div> <div dir="RTL"><b>&nbsp;</b></div> <div dir="RTL"><b>تفاوت</b><b> زندان</b><b> پهلوی </b><b>و جمهوری</b><b>&zwnj; اسلامی</b></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">یکی از تفاوت<span dir="LTR">&zwnj;</span>های زندان زمان شاه و جمهوری اسلامی در این واقعیت نهفته است که در زندان سیاسی آن دوره، زندانی پس از بازجویی می<span dir="LTR">&zwnj;</span>دانست که می<span dir="LTR">&zwnj;</span>تواند دوران محکومیت خود را بگذارند و کسی دیگر درصدد عوض کردن تفکر، اندیشه و هویت او نیست. در زندان جمهوری اسلامی زندانی تازه پس از گرفتن حکم با ابزار قدرت حکومت روبه<span dir="LTR">&zwnj;</span>رو می<span dir="LTR">&zwnj;</span>شود؛ ابزار و روشی که می<span dir="LTR">&zwnj;</span>خواهد او را از اندیشه و ایدئولوژی خود تهی و تبدیل به فردی اسلامی در چهارچوب<span dir="LTR">&zwnj;</span>های فکری نظام کند و طبیعتاً چنین برخوردی مقاومت زندانی را در پی خود خواهد داشت. خالی کردن زندانی از هویت خود و تبدیل او به موجودی که فقط به فکر خودش است و دغدغه دیگر انسان<span dir="LTR">&zwnj;</span>ها را ندارد، تنها در زندان<span dir="LTR">&zwnj;</span>های ایران اتفاق نمی<span dir="LTR">&zwnj;</span>افتد.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">شکوفه سخی در مورد تجربه زندانیان سیاسی در چین و آلمان می<span dir="LTR">&zwnj;</span>گوید: &quot;در پیوند با انقلاب فرهنگی چین جالب این است که خیلی از کارهایی که می<span dir="LTR">&zwnj;</span>کردند، شبیه کارهایی بود که در زندان<span dir="LTR">&zwnj;</span>های ما اتفاق می<span dir="LTR">&zwnj;</span>افتاد. در جمهوری اسلامی ما تواب داشتیم ولی در چین به این<span dir="LTR">&zwnj;</span>ها می<span dir="LTR">&zwnj;</span>گفتند زندانی رسمی. زندانی<span dir="LTR">&zwnj;</span>های رسمی کسانی بودند که برای سیستم کار می<span dir="LTR">&zwnj;</span>کردند. زندانی جدیدی را می<span dir="LTR">&zwnj;</span>آوردند و توی سلول می<span dir="LTR">&zwnj;</span>انداختند وسط این زندانیان رسمی که مدام روی او کار فکری و ایدئولوژیک کنند.</div> <blockquote> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL" class="rtecenter"><img width="200" height="133" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/pce578dafddb2d6c96b764914907f68db1_zimg_018_18a.jpg" alt="" /></div> <div dir="RTL" class="rteright">در زندان سیستم تمامیت&zwnj;خواه سعی می&zwnj;کند فرد زندانی را تبدیل به موجودی کند که تنها در سیستم مورد نظر او کار کند. از راه&zwnj;های مختلف نیز برای رسیدن به چنین نقطه&zwnj;ای استفاده می&zwnj;کند، مثل شکنجه، درس&zwnj;های ایدئولوژیک، تغذیه&zwnj;های فکری، روحی، ملاقات حضوری و ...</div> </blockquote> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">هدف آن بود که زندانیان را از دیگران جدا و تبدیل کنند به کسی که به فکر خودش باشد. در چین مثلاً همیشه این تلاش وجود داشت که به زندانی القا کنند که تو خودتی که داری خودت را شکنجه می<span dir="LTR">&zwnj;</span>دهی. این چیزی بود که در زندان به ما هم می<span dir="LTR">&zwnj;</span>گفتند که شما خودتان این شکنجه یا سلول انفرادی را می<span dir="LTR">&zwnj;</span>خواهید. اگر نمی<span dir="LTR">&zwnj;</span>خواستید، می<span dir="LTR">&zwnj;</span>توانستید مثلاً به راحتی با مختصری همکاری یا فلان کار راحت و آزاد شوید. در چین مثال<span dir="LTR">&zwnj;</span>های این چنینی خیلی زیاد است؛ اینکه زنجیر به زندانی ببندند و بعد بگویند این خودتی که زنجیر به بدنت بسته<span dir="LTR">&zwnj;</span>ای. اگر که زنجیر را نمی<span dir="LTR">&zwnj;</span>خواهی، می<span dir="LTR">&zwnj;</span>توانی با یک ذره همکاری آزاد شوی. در واقع این<span dir="LTR">&zwnj;&zwnj;</span>همان مسئله<span dir="LTR">&zwnj;</span>ای است که در زندان<span dir="LTR">&zwnj;</span>های ایران هم مطرح بود. یعنی فرد زندانی را عامل بدبختی<span dir="LTR">&zwnj;</span>هایی می<span dir="LTR">&zwnj;</span>دانستند که به سرش آمده است، نه سیستم را و همیشه خود فرد را مورد خطاب قرار می<span dir="LTR">&zwnj;</span>دادند.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">برای مثال در چین، یکی از زندانی<span dir="LTR">&zwnj;</span>ها می<span dir="LTR">&zwnj;</span>گوید: &quot;قبول می<span dir="LTR">&zwnj;</span>کردم که اگر من بخواهم خودم را راحت کنم، یعنی راحت از ترس کنم، باید آن چیزی را که این<span dir="LTR">&zwnj;</span>ها می<span dir="LTR">&zwnj;</span>خواهند قبول کنم تا بتوانم ترس را از خودم دور کنم. برای از ترس خلاص شدن، خودم را جایی پیدا کردم که کاملاً منفعل شده بودم. یعنی هیچ قدرتی دیگر در وجود من نبود.&quot; این چیزی بود که این<span dir="LTR">&zwnj;</span>ها به او القا می<span dir="LTR">&zwnj;</span>کردند.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">مقاومت درواقع در موارد کوچک است، در رابطه انسانی است. توی این است که از بغل دست هم رد شوند و بتوانند به هم یک لبخند بزنند. این حضور و پاسخ مثبت دادن و بی<span dir="LTR">&zwnj;</span>تفاوت نبودن نسبت به دیگری، خودش نوعی مقاومت است. برایم مهم درک این مسئله است که اهمیت مقاومت بیش از قدرت است. مقاومت یک نوع رابطه انسانی است و آن چیزی است که هر روز اتفاق می<span dir="LTR">&zwnj;</span>افتد. این نوع رابطه انسانی در خیابان، در مغازه هم هست. مثلاً پیش آمده که عصبانی هستی و بعد از مثلاً دعوا با بلیت فروش، توی هواپیما نشسته<span dir="LTR">&zwnj;</span>ای و میهماندار رد می<span dir="LTR">&zwnj;</span>شود و قیافه اخموی تو را که می<span dir="LTR">&zwnj;</span>بیند، یک واکنش مثبت نشان می<span dir="LTR">&zwnj;</span>دهد. با یک لبخند، با دادن یک لیوان چای ناخواسته به دست تو، حالت را دگرگون می<span dir="LTR">&zwnj;</span>کند. این رابطه انسانی نوعی مقاومت است علیه آن سیستمی که مدام به شکل<span dir="LTR">&zwnj;</span>های مختلف سعی در خرد کردن و نابودن کردن انسان دارد. تلاش دارد به کالا تبدیلش کند. به تواب و به کسی تبدیلش کند که بقیه زندانی<span dir="LTR">&zwnj;</span>ها را می<span dir="LTR">&zwnj;</span>فرستد توی کوره آدمسوزی.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">یک سیستمی مدام در حال تبدیل کردن ما به یک موجود کوچک در خود است. به عنوان نمونه در سیستم سرمایه<span dir="LTR">&zwnj;</span>داری که مدام سعی می<span dir="LTR">&zwnj;</span>کند میزان عشق را مثلاً با گران بودن و لوکس کردن هدیه<span dir="LTR">&zwnj;</span>ها به همدیگر بسنجد، آن چیزی که تلاش دارد عشق را با توجه، دوستی و عشق<span dir="LTR">&zwnj;</span>ورزی نشان دهد نوعی مقاومت است. این مقاومت برای من مهم است. پرسش اصلی این است: چگونه می<span dir="LTR">&zwnj;</span>توانیم رابطه انسانی را از چنگال تمام سیستم<span dir="LTR">&zwnj;</span>های تمامیت<span dir="LTR">&zwnj;</span>خواه درآوریم که انسان را به وسیله<span dir="LTR">&zwnj;</span>ای برای قدرتمند شدن خودشان تبدیل می<span dir="LTR">&zwnj;</span>کند؟</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>ایمیل گزارشگر:</b><span dir="LTR"><br /> </span></div> <div dir="RTL"><span dir="LTR">p</span><span dir="LTR">antea.bahrami@yahoo.com</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <p>&nbsp;</p>

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.